اینبار پای درس حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی

در دعاي عهد، يكي علاقه بايد جمعي باشد چون در دعاي عهد داريم كه:

«اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏»، «بلغ» به امام زمان ابلاغ كن، چه؟ از طرف همه‌ي مؤمنين و مؤمنات «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏» اين خودش يك كاري است.
یاد بگیریم زيارت مي‌رويم بگوييم كه اين زيارت به نيابت از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات. صدقه مي‌دهيم بگوييم: دفع بلا از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات. نگوييم: خدايا، مؤمنيني كه در اين مسجد نماز خواندند بيامرز. حالا مؤمنيني كه در مسجد ديگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو. چرا مي‌گويي: خدايا كساني كه در اين هيأت سينه زده‌اند... حالا كساني كه در هيأت‌هاي ديگر سينه بزنند. چقدر تنگ نظر هستي! چقدر فكر كوچك است؟مگر تو منتظر امام بين المللي نيستي؟ امام جهان بايد مريدش هم جهاني فكر كند. كسي كه منتظر اصلاح عمومي است، بايد خودش هم عمومي فكر كند. خودم و بچه‌ام و هيأت‌ام و مسجدم و برايش هيچ فرقي نكند. «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏»

حذف مرز و شرط در دعاها
علاقه بدون مرز كجاي دعا درمي‌آيد؟ مي‌گويد: «فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» در مشرق‌ها و مغرب‌ها، «وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا» زمين‌هاي هموار كوهستاني، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» دريا و خشكي.
چه اصراري داريم كه بگوييم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دريا و خشكي. سطحي و كوهستاني، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز.

عادت کردیم بگوییم من كار كسي را راه مي‌اندازم كه دوستم دارد. اينها معامله است. به كسي افطاري مي‌دهم كه افطاري داد. براي كسي چشم روشني مي‌برم كه چشم روشني آورد. براي كسي سوغاتي مي‌برم كه با من خداحافظي كرد. او كه با من خداحافظي نكرد. من هم سوغاتي‌اش نمي‌دهم. اين تنگ نظري است. روح تنگ است. دعاي عهد مي‌‌گويد: بزرگ شو. سلام مي‌دهي،«عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ». مرز ابدا«فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» شرط ابدا«حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِم»!
يك خانمي بود فكرش كج بود. عقيده‌اي به زيارت و توسل و عبادت و اينها نداشت ولي شوهرش مذهبي بود و خودش نبود. به شوهرش گفت: من مي‌خواهم مشهد بروم ولي من را دور و اطراف حرم نبر. من را هتل‌هايي ببر كه دور از حرم است، تو هر چه مي‌خواهي برو.
شوهر هم گفت: بسيار خوب، زنش را برد و آن هتل را گرفت و خودش هم حرم مي‌رفت و زن هم حرم نمي‌رفت. روز آخر كه در ماشين نشستند بيايند، اين خانم گنبد را ديد. گفت: يا امام رضا، ما حرم نيامديم اما به ما خوش گذشت. سفر خوشي بود ولو ما زيارت نيامديم، اين را گفت و حركت كردند. در ماشين اين خانم خوابش برد. خواب ديد كه امام رضا فرمود: همين كه در شهر من به شما خوش گذشت من راضي هستم. ما دوست داريم كه كساني كه مي‌آيند به آنها بد نگذرد. زن از خواب بيدار شد، به شوهرش گفت: برگرد برگرد. گفت: چه شد! گفت: برگرد، برگرد، گفت: آخر چه شد. گفت: برگرد! مگر چه شده؟ گفت: امام رضا گفت كه ولو زيارت نيامدي، زيارت من نيامدي، ولي به تو خوش گذشت من راضي هستم.ببينيد روح چقدر بزرگ است

شريك كردن والدين در دعا و زيارت
بدون تاريخ، «وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي‏‏» اي امام زمان سلام مي‌كنم از طرف خودم، و از طرف «والِدَيَّ» و «وُلدي» يعني هم نسل گذشته، هم نسل آينده. نسل گذشته و نسل آينده.
بدون حساب، سلام كه مي‌كند نمي‌گويد: چه مقدار. مي‌گويد كه: «وَ زِنَةَ عَرْشِ اللَّه‏» به وزن عرش خدا، «وَ مِدَادَ كَلِمَاتِه‏» به مقدار كلمات الهي، به مقدار وزن عرش خدا، «وَ مُنْتَهَى رِضَاه‏» آخرين درجه‌ي رضايت او، «وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ» ‏به عدد آنچه كتاب شمارش كرده، «وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُه» به عدد علمت، اوه....! چه شد؟ مهدي جان! اي امام زمان، سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هرچه كه نوشته شده، به عدد هرچه خدا بر آن علم دارد. خيلي مهم است. ما وقتي شكر مي‌كنيم مي‌گوييم: خدايا، صد هزار مرتبه شكر! صد هزار مرتبه چيزي نيست. صد هزار تا يك مشت شكر است. شما با مشتت چنين كن، يك مشت شكر صد هزار تا مي‌شود. شما كه مي‌گويي صد هزار تا شكر يعني خدايا ببين چقدر تو را بالا برديم؟ به اندازه‌ي صد هزار تا!صد هزار تا چيزي نيست.
دختر كوچك امام حسين كه ديده كربلا پدرش را شهيد كردند، اسيرش كردند، در كاخ ابن زياد و يزيد آمده وقتي مي‌گويند: وضع چطور است؟ نمي‌گويد: الحمدلله صد هزار تا! مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى‏» به عدد دانه‌هاي شن الحمدلله! دختر سه ساله مي‌گويد: به اندازه‌ي دانه‌هاي شن، ولي ما چه مي‌گوييم؟ صد هزار مرتبه! خيلي فكر ما كوچك است.
علاقه تازه به تازه، آخر يك كسي مي‌گويد: دوست دارم، مي‌رود كه مي‌رود كه مي‌رود. يك كسي هرروز زنگ مي‌زند كه آقا دوستت دارم. مي‌گويد: «اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوم» مهدي جان، امروز و هر روز، «اُجَدِّدُ» يعني بيعتم را تجديد مي‌كنم. .
عهد و عقد و بيعت با امام زمان(عليه‌السلام)
علاقه‌ي رو به رشد، يعني چه؟ مي‌گويد: «عَهْداً» بعد از عهداً مي‌گويد «وَ عَقْداً» بعد از عقداً مي‌گويد «وَ بَيْعَةً» الله اكبر! چه خبر است؟ مهندسي‌اش را مي‌بينيد. عهد يعني تعهد، مهدي جان، در دعاي عهد مي‌گوييم: اي امام زمان سلام و صلوات بر تو، اين سلام من عهد است. يعني با تو تعهد مي‌كنم. تعهد مي‌كنم يعني قرار مي‌گذارم بين خودم و خدا، بعد مي‌گويد: عهد كم است. پررنگش كن، «عقد». عقد يعني گره، دو نفر ممكن است با هم عهد ببندند، وعده داشته باشند، اما به هم گره نخورند. «عقد» يعني گره.ممكن است عهد باشد، عقد هم باشد، اما تسليم نباشد. مي‌گويد: «وَ بَيْعَةً»، تسليم تسليم است. يعني هي پررنگش مي‌كند.
علاقه‌ي حتمي، چقدر خوب است اين تابلو شود. علاقه‌ي حتمي، مي‌گويد: «فِي رَقَبَتِي» يعني به گردن من، «رَقَبَ» يعني گردن. «فِي رَقَبَتِي» علاقه‌ي حتمي، «فِي رَقَبَتِي» ممكن است كسي علاقه داشته

ياري امام زمان(عليه‌السلام) تا سر حدّ شهادت
مي‌گويد: خدايا قرار بده مرا «أَنْصَارِهِ»، «وَ أَشْيَاعِهِ» شيعه،شيعه يعني دنباله رو، «انصار» نصرت در جايي كه نياز به كمك هست. شيعه نه كمك هم نيست من دنبالت هستم. مثل تشييع جنازه، تشييع جنازه يعني دنبال جنازه، شيعه يعني من دنبال تو هستم. «وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ» از تو دفاع مي‌كنم. كسي بگويد بالاي چشمت ابرو است، برخورد مي‌كنم. اينطور نيست كه من بگذارم هركسي هر چرندي بخواهد بگويد، بگويد.

خدايا به آبروي امام زمان قسمت مي‌دهيم، ما را از انصار واقعي امام زمان قرار بده.