آیا سبک زندگی همان لایف استایل است؟

2210_note.jpg

چند صباحی بیشتر نیست که جزء پژوهشگران علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی مدرن و آکادمیسین‌های نظریه پژوهی، که تقریر و تکرار و تقلید مباحث «بوردیو» و «گیدنز» و مکتب بیرمنگام را بخشی از وظایف شغلی و معیشتی خود می‌دانستند، بحث از «سبک زندگی» یا همان «لایف استایل» مدعیان جدیدی نیز پیدا کرده است که چون دل در گرو اشارات راهبر حکیم خویش دارند، به تازگی توجهی به این موضوع پیدا کرده‌اند.

ادامه نوشته

همین امروز وضو بساز

 

 

تحولات اخیر در سوریه از منظر حوادث ظهور، اهمیت ویژه­ای دارد و شاید فصل جدیدی از درگیری جبهه تاریخی حق و باطل را رقم بزند. از این رو یادداشتی از اسماعیل شفیعی سروستانی، مدیر موسسه موعود را در زیر می خوانیم:
"طیّ یک‌ سال و نیم گذشته، وقتی جریان حوادث "سوریه" بالا گرفت، بارها، مستقیم و غیرمستقیم در معرض این سؤالات قرار گرفتیم که: آیا ممکن است آنچه در سوریه می‌گذرد، مصداق پیش‌بینی روایت‌ها درباره خروج سفیانی از شام باشد؟
هرچه بر میزان جنایت‌های سلفی‌ها، به عنوان فرزند‌خواندگان ابوسفیان و معاویه نیز افزوده شد، بر این گمان دامن زد؛ به ویژه، وقتی که گردان‌های شمر، حرمله و معاویه و ... از سی و سه کشور دنیا در سوریه، روی حجاج بن یوسف ثقفی را سفید کردند و به رسم سفیانی، شکم زنان را دریدند و کودکان بیگناه را سر بریدند.
همواره در پاسخ سؤال‌کنندگان محترم عرض کرده‌ام: باید منتظر شد. ما هم امید داریم، برآیند وقایع، به اوّلین نشانه حتمیّ ظهور، یعنی خروج سفیانی بیانجامد. شتاب نکنید! امید می‌ورزیم این درد جانکاه که امروز شرق اسلامی را به ستوه آورده، فرزند مبارک موعود را ثمر دهد.
موضوع این مقاله، آنچه ما نشانه رفته‌ایم ـ وقایع سوریه و سفیانی ـ نیست. موضوع مقاله، "خودمان" هستیم.

 

ادامه نوشته

اینجا عاشقان را به جرم عاشقی می کشند...

ادامه نوشته

مقاومت حتی در اقتصاد

با مطالعه سیره پیامبر اعظم در می یابیم كه یكی از ابعاد زندگی رسول خدا موضوع اقتصاد مقاومتی بوده است و حضرت با تاكید و توصیه های  متعدد بر این چهار ركن اساسی  توانستند بر دشمنان پیروز شوند و این پیروزی می تواند درس مهمی برای كشور و جامعه ما باشد.

ركن اول: اصلاح الگوی مصرف

سیره رسول خدا سراسر ساده زیستی و پرهیز از هر گونه اسراف و تبذیر بود چنانچه پیرامون شخصیت پیامبر اینگونه نقل می كنند:

 کـان رَسُول اللّه (صلی الله علیه و آله ) خَفیفُ الْمَۆُونَةٌ: 

 در زندگی ساده زیستی را انتخاب کرده بود.

(سیری در سیره نبوی ص۲۰۱)

و به همین جهت با اسراف و رفاه طلبی  به شدت مبارزه می كرد و چنانچه در كتب تاریخی بیان شده است هدیه پیامبر به افراد رفاه طلب یك زمین خشك و بی علف بود كه از آنها می خواست كه آن را آباد كنند .

سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله بر این بود كه از تمام ظرفیت های كه جامعه به خوبی استفاده كند تا یک كار به سرانجام برسد و به همین جهت از افراد مختلف برای نهایی شدن كار ها استفاده می كرد از ثروت حضرت خدیجه سلام الله علیها گرفته تا درایت امیر المؤمنین علیه السلام و همچنین مشورت با افراد متعهد و متخصص از جمله اقدامات پیامبر اعظم در این راستا بوده است. 

ادامه نوشته

به بهانه مستندمان که در حال تولـد است

سال پیش جهاد اقتصادي بود و عرصه‌اي که دوباره همه بايد در کارزار بها و بهانه امتحان پس مي‌داديم؛ سالي که بايد براي اقتصاد مي‌جنگيديم؛ سالي که بايد در دل  تحريم‌ها وارد مي‌شديم؛ سالي که قرار بود منافقان، بازارها را بي‌امنيت کنند؛ سالي که قرار بود دور کشور خندق بکنيم و از محصولات و دست‌رنج خويش، مملکت را اداره کنيم؛ سالي که دزدان، بزرگ‌ترين کلاهبرداري تاريخ ايران را در دل بانک‌ها رقم زدند.

اين شکم‌ها که از مال حرام مي‌ترکند...

اگر کسي ترديدي دارد که حرف خوب بر گوش حرامخوار اثري ندارد، عاشورا را مرور کند. آن روز، زباني گوياتر و دلي پاک‌تر و نفسي پرسوزتر از حسين(ع) نبود؛هيچ‌کس نبود که در حقانيت و حقيقت پور علي(ع) شکي داشته باشد. او سخن مي‌گفت و آن‌ها نمي‌شنيدند؛ اندرز مي‌داد و آن‌ها هلهله مي‌کردند. به کرانه‌ي افق نگريست و ناله زد:... باري حرف حق به گوشتان نمي‌رود؛ چون شکم‌هايتان از حرام پر شده است.

ماجراي تاريخي‌اي که در بانک ... و ... و برخي از بنگاه‌هاي اقتصادي در سال جهاد اقتصادي رخ داد، يک تقارن اتفاقي نبود که از دلِ يک سري تخلّف و شکم‌بارگي عده‌اي حرامخوار به وجود آمده باشد، بلکه بي‌شک رسوايي نفاق در عقبه‌ي امتي بود که به همراهي ولی خدا به جنگ جالوت مي‌رفتند. وسنّت خداست که لشکريان خدا را به نهری مبتلا مي‌کند که در آن اگر بيش از سهم خود بردارند، از امت خدا و از لشکر او خارج مي‌شوند.

در چنين شرايطي اگر خيابان‌هاي شهر و برزن‌هاي ما پر از جوان عريان و برهنه شود، تعجبي نيست. گام اول عرياني هم همان بود؛ مگر نه اين‌كه شيطان براي اولين بار پدر و مادر ما را با دادن لقمه و جرعه‌ي حرام عريان کرد. مگر اين در همه‌ي کتاب‌هاي آسماني تکرار نشد که بفهميم عرياني و برهنگي از آثار وضعي مال حرام است.

تربيت جامعه، از خودگذشتگي و ايثار و بسيار ديگري از شاخص‌‌هاي رفتاري و اخلاقي آن، از گذرگاه اقتصاد مي‌گذرد و تعجبي ندارد که دشمن، تنها راهي که براي مبارزه با ما دارد و روي آن حساب باز کرده است، همين عرصه‌ي خور و خواب باشد. ما را تحريم مي‌کنند و بر آزمندي پير و برناي ما طمع دارند.

شايد در اواخر اين سال، در دل تصاوير رسانه‌اي، حرف‌‌هاي نگفتني زياد ديده باشيم؛ تصاوير همان‌هايي که در کهنسالي هم از سحرگاه جلوي بانک‌ها براي خريد سکه و دلار صف مي‌بندند و عصا به دست و بي‌احتياط بر تورّم و ناامني اقتصادي براي پر شدن جيبشان از پول‌هايي که به قيمت نابودي کشور و ملت فراهم مي‌شود، دل بسته‌اند؛ حال آن‌که ممکن است عمر، اجازه‌ي مصرف اين پولها را به ايشان ندهد.

وچرا در کشوري که آزمندي برخي آدم‌هايش، هر چيزي را مي‌تواند به دو برابر قيمتش تبديل کند، دشمن نبايد به تحريم و جنگ رسانه‌اي با اقتصاد ما اميدوار باشد؟

«استکبار جهانی می خواهد با تحمیل فشارهای تحمل ناپذیر اقتصادی ما را وادار کند که از اعتقاداتمان صرف نظر کنیم.انصافاْ در دنیای امروز اگر هم راهی برای غلبه بر ایمان واعتقاد وجود داشته باشد همین است و لا غیر.»                                                                

شهید آوینی-مقاله ی دیکتاتوری اقتصاد

 

 

 

اعتقاداتمان...

خدا حفظشان کند...

ان شاالله

تشریح اسم 2 (پدر)

فصل اول: خاندان(2)
این یادداشت: پدر


پدر؛ آیت الله سید جواد خامنه ای

پدر؛ آیت الله سید جواد خامنه ای در جمادی الاخر 1313 در نجف به دنیا آمد، سه ساله بود که به همراه خانواده به تبریز برگشت.  علوم مقدماتی را در تبریز آموخت و در 23 سالگی(1336 ق) با کسب اجازه ی مادر برای ادامه تحصیل به مشهد رفت بعد از 9 ماه به تبریز بازگشت اما مادرش از دنیا رفته بود او که پدر را در 1325 ق از دست داده بود دیگر بهانه ایی برای ماندن در تبریز نداشت پس دوباره راهی مشهد شد. جایی که در مورد زندگی در آنجا به فرزندش سید علی این طور نقل کرده بود که "وقتی آمدم مشهد دیدم اگر زندگی اینجا است، ما در تبریز عمرمان را بیهوده می گذرانیم."
ایشان در 1345ق در نخستین سال سلطنت رضا شاه برای بهره گیری از استادان برجسته به مدت 6 سال عازم نجف اشرف شد و در حدود سال های 1311 ش مجددا به مشهد بازگشت.
در آستانه چهارمین دهه ی زندگیش ضایعه ی تلخ مرگ همسرش رخ داد و از او سه دختر به نام های علویه، بتول، فاطمه سلطان به جا ماند... پس از مرگ همسر، ایشان ناچار به ازدواج مجدد شد، ازدواج با بانو خدیجه میردامادی دختر آیت الله حاج سید هاشم نجف آبادی میردامادی، عالم مشهور مشهد...
آیت الله سید جواد علی رغم اینکه مجتهد و عالمی صاحب نظر بود، هرگز به تشکیل حوزه تدریس اقدام نکرد و تنها شاگردانش به صورت موقت یا خصوصی از فرزندان و علمای مشهد می بودند. وی امامت جماعت را در مسجد صدیقی ها یا مسجد ترک ها(آذربایجانی ها) که در میانه بازار سرشور قرار داشت را بر عهده داشت. وی نماز صبح را در یکی از شبستان های مسجد گوهر شاد با اندکی تاخیر و تانی اقامه می کرد لذا مامونین خاص داشت.
وی بسیار مقید به تشرف به زیارت حضرت رضا(ع) بود، حدود 2 ساعت قبل از اذان صبح برمی خاست و با حوصله تمام نماز شب می خواند. در زندگی بسیار قانع بود و دلبستگی دنیوی نداشت و زندگی بسیار ساده ای در خانه ای کوچک در محله ی فقیر نشین داشت.
ایشان 5 شنبه ها جلساتی با دوستان محرم به نام جلسات کمپانی داشتند که بیشتر زمان در آن به گفتگو های علمی می گذشت.
ایشان هرگز به معنای رایج مرد سیاست ومبارزه نبود اما هرگز روی خوش به حکومت شاهنشاهی نشان نداد، ایشان جز معدود کسانی بود که در مراسم حکومتی در مشهد هرگز حاضر نشد.
ایشان امام خمینی را از نزدیک دیده و از متانت و منش ایشان همیشه یاد می کردند، در اوایل دهه 40 در اعلامیه هایی که علمای مشهد علیه دستگاه حکومتی امضا می کردند نام وی نیز دیده می شد وی در جریان تبعید امام در سال 1343ش به ترکیه به نشانه اعتراض و برای آگاهی مردم نماز جماعت را برای مدتی تعطیل کردند.
ایشان از بانو خدیجه میردامادی دارای 4 پسر و 1 دختر شد. (سید محمد، سید علی، بدر السادات(رباب)، سید هادی، و سید محمد حسن. دو فرزند پسر دیگر او نیز عمری به دنیا نداشتند سید رضا نخستین فرزند آن ها پس از 2 سال ره به آخرت گشود و باز سید رضا دومین پسر هم پس از چند هفته بدرود حیات گفت.
او پس از 93 سال زندگی در 27 شوال 1406 مقارن با 14 تیر 1365 در گذشت و در توحید خانه(رواق پشت سر مرقد امام رضا(ع)) رخ در نقاب خاک کشید.


یاد نگـــاه:

خلبانی که داغ اجلاس را بر دل صدام گذاشت   

بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

مروری بر به یادماندنی ترین اجلاس عدم‌ تعهد

با شكست ارتش عراق در عمليات بيت‌المقدس، جايگاه سياسي دشمن در جهان متزلزل شد؛ عمليات رمضان در حال شكل‌گيري و انجام بود كه موضوع برگزاري كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد مطرح شد تا صدام حسين رئيس اين اجلاس باشد.

جمهوري اسلامي ايران سياست بي‌اثر كردن اين اجلاس را در دستور كار خود قرار داد و در اولين گام، اجلاس غيرمتعهدها را تحريم كرد.
بغداد از مدت‌ها قبل به كمك آمريكا به دژ نفوذ ناپذيرى تبديل شده و تبليغات بسيار وسيعى در اين رابطه به راه افتاد و عنوان شد «هيچكس توانايي ناامن كردن پايتخت عراق را ندارد

در اين زمان بود كه ايجاد ناامنى در بغداد در دستور كار نظامى - سياسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسيسات پالايشگاهى، از برگزارى نشست سران غيرمتعهدها در بغداد نيز جلوگيرى شود.

انجام اين ماموريت به نيروي هوايي ارتش واگذار می شود و سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگيرى از تشكيل كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد، در تاريخ بيستم تيرماه سال 1361 مأموريت يافت تا پايتخت عراق را ناامن كند.

خلبان شهید عباس دوران مجری عملیات استشهادی در بغداد با توجه به اهميت فوق‌العاده موضوع، شش تن از برجسته‌ترين خلبانان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و سه فروند هواپيماي فانتوم براي انجام اين مأموريت در نظر گرفته شدند تا ناتواني رژيم بعث در تأمين امنيت آسمان بغداد به جهانيان نشان داده شود.

خلبانان انتخاب مي‌شوند. تصميم بر اين بود تا سه فروند فانتوم كاملا مسلح به پرواز درآيند، هر سه، تا مرز پرواز كرده و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله‌ور شوند فانتوم سوم در همان جا منتظر مي‌ماند تا در صورت نياز به آنها بپيوندد مأموريت خلبانان، انجام عمليات روى بغداد و بمباران پالايشگاه، نيروگاه اتمى، پايگاه الرشيد يا ساختمان اجلاس در اين شهر بود....

ساعت 5:30 صبح سي‌ام تيرماه 61 مأموريت آغاز شد در حالی که فانتوم شماره يك، رهبري گروه پرواز را بر عهده داشت اين در حالي بود كه پيشرفته‌ترين تجهيزات پدافند هوايي از آسمان بغداد حفاظت مي‌كرد.

عباس دوران در نامه‌هاى مربوط به اين ماموريت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: «نود درصد احتمال برگشت نيست

سه فروند جنگنده فانتوم تا مرز پرواز مي‌كنند، يكي از آنها جدا شده و دو فروند ديگر به فرماندهي سرهنگ دوران، وارد خاك عراق مي‌شوند جنگنده‌ها تا 15 كيلومتري بغداد بدون هيچ مشكلي پيش مي‌روند تا اينكه در اين نقطه، با ديوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو شده و در همين فاصله چند گلوله به يكي از هواپيماها برخورد مي‌كند.با اصابت اين گلوله‌ها، موتور سمت راست هواپيماي دوران از كار مي‌افتد اما او باز هم تصميم به ادامه عمليات مي‌گيرد.

بنابراين هواپيماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد كه پالايشگاه "الدوره" در آن جا بود، ادامه مسير داده و با اين كه پدافند دشمن بسيار قوى عمل مي‌كرد، تمام بمب‏ها را روى اين پالايشگاه تخليه مي‌كنند.جنگنده‌ها پس از تخليه بمب‏ها به مسيرى ادامه مي‌دهند كه در نهايت به سالن كنفرانس سران غيرمتعهدها ختم مي‌شد.

پس از این عملیات موفقیت آمیز، قسمت عقب هواپيماي دوران نيز مورد اصابت چندين گلوله ضدهوايي قرار گرفته و از بين مي‌رود. هواپيما آتش گرفته و عباس از خلبان عقب (منصور كاظميان) مي‌خواهد كه هواپيما را ترك كند و وقتي جوابي نمي‌شنود، دكمه خروج اضطراري كابين عقب را زده و كاظميان به بيرون پرتاب مي‌شود.

فرمانده گروه در اين لحظه طبق گفته‌هاي قبلي خود، تصميمي مبني بر ترك هواپيما ندارد. وى بارها گفته بود: «اگر هواپيما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آيم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.»

شعله‌هاي آتش هرلحظه شديدتر و ارتفاع هواپيما نيز هر لحظه كمتر مي‌شد تا اينكه هتل محل برگزاري اجلاس غيرمتعهدها پيش روي خلبان قرار گرفت به سوي هتل حركت كرده و هواپيما را (درحالي كه هنوز هدايت آن را برعهده داشت)، به ساختمان آن مي‌كوبد.

اين اقدام شهادت‌طلبانه عباس دوران در ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد تا برگزاري اين اجلاس از بغداد به دهلي نو منتقل شود.

بقاياي پيكر پاك امير الاستشهاديون، خلبان ۴۰ ساله عباس دوران بعد از ۲۰ سال در تاريخ ۳۰ تيرماه ۱۳۸۱ به كشور بازگشت و در زادگاهش (شيراز) به خاك سپرده شد.
...................................................................................................................................

تقدیم به دوستداران شهید



http://dl.aviny.com/Album/defa-moghadas/Shakhes/doran/kamel/05.jpg

تشریح اسم 1 (دو پدر بزرگ)

بسم الله الرحمن الرحیم

شرح اسم عنوان کتابی است که به شرح زندگانی شخصی پرداخته که ما تا به امروز از او تنها یک اسم را می شناخته ایم.

زندگینامه ی آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنه ای از سال 1318 تا 1357 که به همت هدایت الله بهبودی نوشته شده و در موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی به چاپ رسیده است.

متعاقب چاپ اول این کتاب نقایص مختصری در روایات و اسامی تاریخی بود که پس از ویرایش و اخذ مجوز صحت؛ از دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای در ویراست دوم و در مرداد91 رسما رونمایی شد.

راستش قصد کرده ام تا در سلسله یادداشت هایی؛ مختصری از نکات این کتاب را برای دوستان سنایی ثبت کنم تا برای آن دسته از عزیزان که فرصت مطالعه ندارند مورد بهره برداری واقع شود و برای سایر دوستان هم موجب مطالعه ی گسترده ی اصل اثر گردد. تمام سعی بر این است که از متن کتاب بخش هایی را در هر یادداشت بنویسم ولی لاجرم گاهی نیاز است چیز هایی اضافه شود که در صورت بروز کژتابی از دوستان تقاضا می کنم یا شخصا به اصل اثر مراجعه و آن کژی را برطرف کنند و یا با تذکر در قسمت نظرات بنده را به باز خوانی آن قسمت دعوت کنند. در ضمن تمام تلاشم بر این است که این یادداشت ها مستمر و کوتاه باشند اما در صورت ایجاد فاصله به دلیل مشغله و کوتاهی حقیر، از دوستان تقاضای عفو دارم.

س.عظیمی


فصل اول: خاندان
این یادداشت: دو پدر بزرگ


نیای پدری، آیت الله سید حسین خامنه ای

نسب ایشان به سادات اَفطَسی می رسد و شجره ی وی به سلطان العلما احمد معروف به سلطان سید احمد می رسد که ایشان با 5 واسطه از اخلاف امام زین العابدین(ع) هستند. سلطان سید احمد که تحت تعقیب ماموران بنی عباس قرار گرفت به هَزاوه پناه برد و در سال 360ه.ق در حال اقامه نماز شب به شهادت رسید و در زمان شاه عباس برای وی بارگاهی بنا گردید.
سید حسین در خامنه بالید و برای تحصیل راهی تبریز شد و پس از مدتی برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفت و پس از چندی در آنجا به تدریس و تالیف کتب متعدد و تربیت شاگردان پرداخت و در 1315ه.ق به تبریز بازگشت وی شهره به آزاد اندیشی و طرفدار مشروطه در تبریز بود. شیخ محمد خیابانی دختر ایشان را به همسری برگزید.
ایشان در سال1325ه.ق وفات فرمود و پیکرش در وادی السلام نجف دفن گردید.


نیای مادری، آیت الله حاج سید هاشم نجف آبادی (میردامادی)

در سال 1303ه.ق در نجف اشرف به دنیا آمد نسب ایشان با سی و چند واسطه به ابوالحسن محمد دیباج فرزند امام صادق(ع) می رسد وی در نجف تحصیل و همانجا با بی بی سکینه ازدواج کرد و چندی بعد به مشهد مقدس آمد و به تالیف و تدریس پرداخت و در یکی از شبستان های مسجد گوهر شاد که کم کم به نام خودش شهرت یافت جلسات تفسیر قرآن می گذاشت.
در کارها بسیار با مبنای عقل و شرع عمل می کرد و در کار هایی که دلیل و منطق نداشت قدم نمی گذاشت ایشان در رخداد های سیاسی و اجتماعی هم ساکت نبود به حدی که از جمله دستگیر و تبعید شدگان پس از حادثه ی خونین مسجد گوهرشاد(تیر 1314) بود. تبعید گاه وی سمنان بود و مدتی هم در شهر ری در جوار حضرت عبدالعظیم(ع) به حالت تبعید زندگی می کرد و در سال 1320 مجددا به مشهد بازگشت. خدیجه میردامادی همسر اول وی بود که در جوانی درگذشت تنها دختر آن دو مادر آیت الله سید علی خامنه ای بود.
ایشان در 22 آذر 1339/23 جمادی الثانی 1380 دارفانی را وداع گفت و در دارالسرور حرم مطهر حضرت رضا(ع) دفن گردید.


یاد نگـــاه:


به اطلاع می رسانم

با تاخیر به اطلاع می رسانم:

رهبر  انقلاب اسلامی عصر دوشنبه مورخ ۱۶ مرداد ماه۱۳۹۱(مصادف با ۱۷ رمضان) با جمعی از دانشجویان و نمایندگان تشكل‌های دانشجوئی در حسینیه امام خمینی(ره) دیدار كردند.

نمی دونم چقدر پیگیر بودید که بدونید انتظارات ایشون از دانشجوها و به طور مخصوصش از ما که عضوی کوچک از یک کانون دانشجویی هستیم چی هست ؟... 

در هر حال؛ ازتون می خوام حتما ادامه مطلب رو مطالعه بفرمایید.

                                                                                  با تشکر


ادامه نوشته

سلمان های مهدوی

بعضی ها با نگاه کردن به چهره آدم می فهمند در آینده چی کاره می شه!

تا بحال شده کسی بهت بگه در آینده یه آدم مشهور می شی؟چه حالی بهت دست میده؟شاید با خودت بگی :همین جوری می گه!درست نیست!

حالا اگر این پیشگوئی رو یکی بهت بگه که همه عالم و آدم به صداقتش ایمان دارند چه حالی می شی؟

وقتی همه ی خوبهای عالم ،همه ی مردهای آسمانی ،آسمانی ترین مرد خدا، پیامبر مهربانی ، درباره من و تو حرف می زنند باید خیلی جدی گرفت.

 می دونی پیامبر تو چهره من و تو چی دید؟

می دونی پیامبر درباره آینده من و تو و «همه نسل سلمان» چی گفته؟

آن بزرگوار مژده داده که کار ناتمام تمدن خدایی رو من و تو می تونیم تمام کنیم!
تمدنی که پرچمداریش لیاقتی می خواد !

چی شد؟!چرا رفتی تو فکر؟!چرا ساکتی؟نکنه فکرهایی تو ذهنت داری؟

بیائیم و اعتماد بنفسمون رو تقویت کنیم و عشق به اهل بیت رو به یاد بیاریم و باورمون بشه که تمام پیشگوئی های پیامبر عزیز اسلام  حقیقت محضه....

من و توی شیعه ایرانی می تونیم در امتداد سلمان باشیم...

من و توی شیعه ایرانی می تونیم زمینه ساز ظهور منجی عالم بشیم...

ما هویت تاریخی عظیمی داریم تا حالا بهش فکر کردین؟

ما از طرف پیامبر بزرگمون توصیه و سفارش شدیم !نمی دونم حواسمون هست یا نه؟تا حالا کاری کردیم یا نه؟

من و توی شیعه ایرانی باید حرکت کنیم.چون فرهنگ انتظار برخلاف اسمش فرهنگ رویش و پویشه فرهنگ امیده،فرهنگ باور همه خوبیهاست، باور این که منجی ما یعنی منجی تشیع بالاترین و بهترین منجی و موعود دنیاست.

 ایرانی شیعه چقدر از سلمان محمدی می دونه؟

فرمود:سلمان از ما اهل بیت است یعنی می شه اون روز یعنی روزی برسه که امام واسه ما هم چنین سخن و فرمایشی رو به زبان بیاره؟و من هم بشم سلمان امام مهدی (ع)...

از خداوند بخواهیم که ما رو توی این مسیر سخت اما شدنی کمکمون کنه!

ادامه نوشته

جای ما کجاست؟

بررسی درباره مخالفان امام زمان(ع), نشان می‌دهد، سوای مستكبران بیدادگر كه در اوّل صف مخالفان قرار دارند، بیشترین كارشكنی‌ها از جانب كسانی است كه ادّعای موافقت با امام دارند و خود را از منتظران 
امام ‌مهدی(عج) می‌دانند
. اینان, امام را نه به ‌خاطر پیاده كردن اسلام اصیل, بلكه برای همراه كردن ایشان با آرزوها و هوس‌های خود می‌خواهند و پس از پیوستن به امام(عج), چون كارها را بر وفق مراد خود نمی‌بینند و ناچارند از منافع نامشروع خود درگذرند, به توجیه اهداف خود روی می‌آورند و با سلاح‌ دین و مذهب, به جنگ امام(عج) می‌روند كه به فرموده امام صادق(ع):
«چه بسیار كسانی كه ادّعای پیروی او را دارند؛ ولی پس از ظهور حضرت, از او روی می‌گردانند.»
۱

در اینجا, به برخی از این افراد یا گروه‌ها اشاره می‌كنیم.

1. راحت‌طلبان
راحت‌طلبی ریشه در خودپرستی دارد و خودخواهی, منشاء همه مفاسد است. لذّت‌طلبی حالتی را در انسان ایجاد می‌كند كه همه معیارهای اعتقادی و اخلاقی او را دگرگون می‌سازد.
لذّت‌طلب, دین را به گونه‌ای توجیه می‌كند كه با رفاه او در تزاحم نباشد. او بیشتر به دنبال آن دسته از احكام ساده و بدون دردسر است كه دنیایش را در خطر نیاندازد. جمعی از مسلمانان «مكّه» پیش از هجرت به «مدینه», خدمت پیامبر(ص) رسیده ابراز می‌داشتند: موردآزار دشمنانیم, اگر اجازه دهی، با دشمنان می‌جنگیم.
پیامبر(ص) می‌فرمود: «اكنون مأمور به مبارزه نیستیم. دست نگاه‌ دارید. نماز بخوانید و زكات بدهید».
پس از هجرت به مدینه و ایجاد آرامشی نسبی در آن شهر, پس از آنكه دستور جهاد نازل گشت، زبان به اعتراض گشودند كه خدایا, چرا فرمان‌ نبرد دادی و آن را مدّتی به تأخیر نیانداختی. قرآن, ریشه ترس و وحشت آنان را راحت‌طلبی می‌شمرد و مردم را نسبت به فرجام آن هشدار می‌دهد
.۲

انقلاب جهانی امام‌ زمان(عج), بدون گذشتن از آتش و خون به پیروزی نمی‌رسد. در نبرد محرومان با مستكبران, برق تیغ بلا, ایمان‌ها را به آزمایش درمی‌آورد. مؤمنان راستین، پیشاپیش به استقبال رفته وخود را برای بلایا آماده می‌كنند؛ ولی راحت‌طلبان با دستاویز قرار دادن مذهب, در پی توجیه وضع و پایگاه خویش هستند. در دوران انتظار, بیش از همه چیز, در فكر زندگی خودند و انتظار را بیشتر در دعا و … می‌جویند.
راحت‌طلبان از برابرآیات جهاد و امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با ستم, بی‌تفاوت می‌گذرند. این‌گروه, نجات بشر و عمل به این گونه دستورها را مربوط به زمان ظهور می‌دانند و مبارزه در زمان غیبت را نامشروع می‌پندارند.

 امام زمان(عج) در مقابله با توجیه‌های كژاندیشانه آنان به «قرآن» استدلال می‌كنند و حق را بدون پرده آشكار می‌سازند و سرانجام, راحت‌طلبان را در ردیف منافقان كیفر می‌دهند.
امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«فلسفه تشریع تقيّه, حفظ خون‌هاست. اگر تقيّه, به مرز خون رسد, دیگر جای تقيّه نیست. به خدا سوگند, اگر شما برای یاری ما دعوت شوید, خواهید گفت: ما در تقيّه هستیم و نمی‌توانیم شما را یاری دهیم. همانا تقيّه از پدران و مادران برایتان عزیزتر است. اگر قائم(عج) ما به پاخیزد, به یاوه‌گویی‌های شما گوش نخواهد داد و در حقّ بسیاری از شما مردم منافق, حدود خداوند را جاری خواهد ساخت.»۳

ادامه نوشته

شادی

 

آیا فقه با مصادیق شادی مخالف است؟

در پاسخ به این سوال، می توان هم از دیدگاه فقه به عنوان بخشی از تعالیم دین اسلام پاسخ داد و هم می توان از دیدگاهی وسیع تر، این مسئله را در همه اجزای دین، اعم از احکام (فقه) و غیر آن پاسخ داد و از منظر اخیر، می توان به نکات زیر اشاره کرد:

۱. مطلوبیت شادی و شاد کردن در اسلام

در تبیین جایگاه شادی در اسلام، باید گفت که اصل شاد زیستن در اسلام، مورد پذیرش، بلکه تأکید است. امام علی علیه السلام می فرماید: «شادی، انبساط خاطر و نشاط می آورد و غم، گرفتگی خاطر و دل گیری.» (ری شهری، میزان الحکمه، ج ۶، ص ۲۴۴۹)  و نیز فرمودند: «کسی که شادیش کم باشد، آسایش او در مردن است.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «هر که به چهره برادر خود لبخند زند، آن لبخند برای او حسنه ای باشد. (ری شهری، میزان الحکمه، ج ۷، ص ۳۲۲۵)

شادی برای خدا و شاد کردن برای خدا، ارزش دارد؛ چون هدف خلقت و کمال آن در الهی شدن همه چیز است و این امر، در سایه کمال آدمی است و شادی نیز در همین راستا، باید به تعالی برسد

 به همین جهت است که شاد کردن برادر مومن، امری است مستحب و شوخی کردن با دیگران، عملی مجاز به شمار می رود. در تاریخ آمده است که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و حضرت علی علیه السلام خرما می خوردند. پیامبر صلی الله علیه وآله، هسته های خرما را جلوی حضرت علی علیه السلام می گذاشت؛ پس از مدتی، وقتی هسته های زیادی جلوی حضرت علی علیه السلام جمع شد، پیامبر صلی الله علیه وآله به او فرمودند: یا علی! شما خیلی پرخوری و حضرت علی علیه السلام در پاسخ گفتند: پر خور کسی است که خرما را با هسته اش می خورد.

در روایتی چنین آمده است: «در بهشت خانه ای است به نام خانه شادی و تنها کسی که یتیمان و بچه ها را خوشحال کند، به آن داخل می شود».

اسلام برای فراهم شدن زمینه های شاد زیستن مۆمنان، به ابزارهای آن توجه زیادی کرده است؛ به عنوان مثال، بوی خوش که عامل مهم شادمانی است، از سنت های رسول خدا صلی الله علیه وآله است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه وآله برای بوی خوش، بیشتر از خوراک خرج می کرد.

همچنین پوشیدن لباس سفید در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است؛ چون رنگ روشن، به ویژه سفید، شادی آفرین است و شاید از این جهت است که پوشیدن لباس سفید، به ویژه در حال نماز، سفارش شده است.

توصیه به نظافت، سیر و سفر، شرکت در مجالس شادی، مثل مجالس عروسی و اطعام دادن در هنگام ازدواج و تولد فرزند و بازگشت از حج و تأکید بر صله ارحام و دید و بازدید و دست دادن (مصافحه) با مۆمنان، همه از لوازم و زمینه های یک اجتماع شاد و پر تحرک است و تأکید بر این امور از سوی اسلام، گواه بر اهمیت دادن دین اسلام به مقوله شادی و سرور است.

۲. نگاه متعالی دین به شادی

گرچه از نظر فقهی شادی امری مجاز است، اما با بررسی تعالیم دین اسلام، می توان گفت که دین، نگاهی متعالی به شادی دارد؛ زیرا نگاه دین به شادی، نگاهی هدف مند است و بر اساس آن، شادی برای خدا و شاد کردن برای خدا، ارزش دارد؛ چون هدف خلقت و کمال آن در الهی شدن همه چیز است و این امر، در سایه کمال آدمی است و شادی نیز در همین راستا، باید به تعالی برسد.

انسان برای شادی دنیوی خلق نشده است. از این رو، سرمایه ای که خداوند متعال به آدمی داده، یعنی عمر انسان، نباید به بهانه های مختلف تلف شود. ارسطو گفته است: «انسان، برای خوردن خلق نشده است و انسان، برای خوردن نیست؛ بلکه خوردن، برای انسان است. حال می توان گفت: انسان، برای شادی خلق نشده است؛ بلکه شادی برای انسان است؛ یعنی باید از شادی تا مقداری که برای ما مفید است - مثل رفع خستگی و ایجاد رابطه با دیگران - بهره جست؛ نه این که تمام عمر را در شادی به سر برد.

اسلام برای فراهم شدن زمینه های شاد زیستن مۆمنان، به ابزارهای آن توجه زیادی کرده است؛ به عنوان مثال، بوی خوش که عامل مهم شادمانی است، از سنت های رسول خدا صلی الله علیه وآله است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه وآله برای بوی خوش، بیشتر از خوراک خرج می کرد

از سوی دیگر، گرچه شادی عملی مجاز است، اما تعالیم اخلاقی دین مقرر می دارند که شادی نباید باعث از بین رفتن وقار و ابهت انسان و یا باعث مردن دل و روح آدمی شود.

امام علی علیه السلام می فرمایند: «وقار خود را در برابر خوشمزگی ها و حکایت های مضحک و یاوه ها و هرزه گویی ها حفظ کنید».(ری شهری، میزان الحکمه، ج ۷ص ۳۲۲۹)

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «زنهار از خنده زیاد که دل را می میراند. خنده زیاد، ایمان را محو می کند».( ری شهری، میزان الحکمه، ج ۶ص۳۲۲۷)

از نگاهی دیگر، از نظر اسلام، بهترین شادی، شادی معنوی است. این شادی، اثر دیدن مناظر زیبا و شنیدن لطیفه ها نیست؛ بلکه بر اثر اطاعت پروردگار حاصل می شود.

امام علی علیه السلام می فرمایند: «شادی مومن آن گاه است که پروردگارش را اطاعت کند و اندوهش وقتی است که گناه کند».( غررالحکم، ج ۵، ص ۲۴۴۹)

انسان وقتی به سراغ گناه می رود که در خود میل و رغبت آن را می بیند و از انجام آن لذت می برد. گرچه گناه لذت دارد، اما این لذّت، لذتی حیوانی است و چه بسا لذت هایی که در زمانی کوتاه از بین رفته، اما به دنبال خود نکبت و بدبختی همیشگی به ارمغان آورده است. گناه، گرچه لذت دارد، اما ترک آن نیز برای کسی که آشنای با حیات انسانی و به کمال خود مشتاق باشد، لذت بخش است؛ خصوصاً آن گاه که لذت جویی انسان، با ترک لذت های ممنوع همراه شود که در این صورت، انسان را به لذت هایی پایدار، اصیل، ماندگار و ابدی نائل می سازد. در صورتی که انسان لذت ترک گناه را بچشد و درک کند، دیگر لذت گناه برای او جلوه ای نخواهد داشت.

رمضان نزدیک است...

شاد باشید...

نغمه سرای محمد(ص)

سال ها قبل وقتی در کتاب ادبیات دبیرستان خوانده بودم که گوته بسیار متاثر و مرید حافظ بوده است یک علامت تعجب بزرگ مقابل چشمانم گذاشته شد، که چگونه می شود کسی مثل گوته آن هم با آن لطافت روحی و شاعرانگی ، عاشق حافظ باشد اما نفهمد خود حافظ عاشق که و چه بوده است...!

راستش همیشه می گذاشتمش به حساب اینکه گوته زبانش آلمانی بوده و همین طور که ما شاید خیلی از اشعارش را به خوبی یک آلمانی نمی فهمیم او هم اشعار حضرت لسان غیب را مثل ما فارس زبان ها نفهمد...

اما بعد ها فهمیدم که گوته چه عشق سرشاری به اسلام و پیامبر(ص) دارد و اینکه چرا من او را فقط عاشق حافظ می دانستم ایراد انشایی متن تاریخ ادبیات کتاب ادبیات فارسی دبیرستانمان بوده!

در زیر ابتدا معرفی کوتاهی از گوته و چند نمونه از عرض ارادت های او را می آورم و بعد یک شعر از او به نام "نغمه محمد(ص)" که در اصل دیالوگی است میان حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع)، که در آن گوته به معرفی و بیان زحمات پیامبر(ص) می پردازد و از همین حسن سلیقه ی گوته که دیالوگی میان حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) پیرامون حضرت پیامبر(ص) ساخته است  می فهمیم که او نه تنها آئین پیامبر(ص) را به خوبی شناخته بلکه از میان گرد و غبار های به پا شده پس از پیامبر(ص) جریان اصیل اسلام را از جریان انحرافی خلافت به خوبی بازشناسی کرده است:



یوهان ولفگانگ گوته (1838-1749) بزرگترین شاعر آلمانی که با آثار فراوان و ارزشمندش در ردیف بزرگترین شاعران جهان قرار گرفته چنان برخورد شگفت انگیز و جالبی با اسلام دارد  که شایسته است آن را به شیوه ای علمی و دقیق بررسی کنیم . علاقه گوته به اسلام علاقه ای درونی و خارج از قواعد معمولی است . گوته علاقه اش را به اسلام در مقاطع مختلف زندگی بروز داده است . نخستین جلوه این علاقه و گرایش به دوران جوانی گوته یعنی 23سالگی او بازمی گردد که مدحی بسیار زیبا در وصف پیامبر گرامی اسلام می سراید. در 70سالگی نیز آشکارا بیان می کند ، در این اندیشه است همه شبهای قدر را که قرآن در آن نازل شده است ، شب زنده داری کند و این فاصله زمانی ، یعنی بین 23تا 70سالگی دوره ای طولانی از زندگی گوته را شامل می شود که این شاعر آلمانی به شیوه های مختلف علاقه خود را به اسلام نشان می دهد. گرایش به اسلام در گوته بیش از هر چیز در دیوان شرقی نمود می یابد. این کتاب در کنار اثر بزرگ گوته ، فاوست ، از مهمترین آثار او به شمار می رود . یکی از ابیات شگفت انگیز دیوان ، بیتی است که شاعر در آن گمان این را که مسلمان است ، منتفی نمی داند. مطالعات قرآنی گوته در سال 1772 دستاوردی بزرگ برای او دارد، چراکه او انگیزه می یابد تا به تدوین نمایشنامه محمد بپردازد. اگرچه این نمایشنامه هرگز مجال اجرا نیافت ، اما در بخشی از این نمایشنامه که گوته آن را یادداشت کرده است ، می توان به مفاهیم زیبایی از اسلام و بنیانگذار این دین مبین در نزد گوته برخورد و از این رو بررسی این اثر برای دریافت بهتر رابطه گوته با اسلام بسیار راهگشاست . در این نمایشنامه به نمونه هایی برمی خوریم که دلایل و چگونگی علاقه شخصی گوته را نسبت به اسلام نشان می دهد. در این میان ، دو جلوه نمودی بیشتر دارند: نخست شخصیت حضرت محمد (ص) و دوم تعالیم حیات بخش اسلام که گوته به سبب این دو جلوه ، علاقه ای درونی نسبت به اسلام می یابد.یکی از بخشهای زیبای این نمایشنامه "نغمه محمد"نام دارد. این شعر مکالمه ای میان علی (ع) و فاطمه (س) است . گوته این شعر را بهار سال 1773 می سراید چرا که او تا این زمان کتابهای بسیاری درباره حضرت محمد (ص) مطالعه کرده بود. گوته در این شعر شخصیت بنیانگذار دین اسلام را به مثابه رهبر معنوی بشریت تصویر می کند و برای بیان بهتر موضوع از تمثیل سیلی عظیم و آبی فراوان بهره می جوید، تا بدان وسیله آغاز حرکت او را از نقطه های کوچک تا رسیدن به قدرت معنوی بزرگ بهتر بیان کند.

 گوته در بخش دوم نمایشنامه اش درباره پیامبر اسلام از زبان ایشان شعری شورانگیز در وصف توحیدمی نویسد که به سخنان حضرت ابراهیم خطاب به مشرکین در آیه 76 ازسوره انعام قرآن کریم باز می گردد.آنجاکه می فرماید: "لا احب الافلین" یعنی غروب شوندگان را دوست ندارم.

گوته در آن بخش از نمایشنامه اش از زبان رسول گرامی اسلام چنین می سراید:

 اى قلب عاشق

خویش رابه سوى آفریدگارت روانه‏ ساز

اینک اى پروردگار من تو را می پرستم

تویى که همگان را دوست دارى‏ و آنان را عاشقى‏

تویى که خورشید و ماه و ستارگان را آفریدى‏

و زمین را و آسمان را و هستی را

 

اما ترجمه ی شعر نغمه محمد(ص)

«نغمه محمد (ص) »

علي(ع):
بنگر بدان چشمه
همان که از کوهساران مي جوشد
چه باطراوت و شاد
و مي تراود به سان چشمان ستارگان، آنگاه که مي درخشند
اين بخش از شعر به نبوت حضرت محمد (ص) اشاره دارد.
گوته در اين بخش پيامبر (ص) را بر فراز کوهي که غار حرا در آن واقع شده است، همچون چشمه اي توصيف مي کند که از فراز کوهسار جوشيدن مي گيرد و براي هدايت و سيراب کردن، به پايين سرازير مي شود.


فاطمه(س):
سرشاخه هايش سيراب مي شوند
برخاسته از روحهاي پاک
در ميان صخره ها
در بوته زارها


علي(ع):
به تازگي و طراوت جواني
از فراز مي لغزد
برروي صخره هاي مرمرين
و آنگاه دوباره به سوي آسمان
سرشاد هلهله شادي سر مي دهد.


فاطمه(س):
و از ميان صخره ها و از گذرگاه قله ها
سنگريزه هاي رنگين را
شکار مي کند.


آنچه تاکنون در شعر آمده است، به آغاز نبوت پيامبر اکرم (ص) و شروع دعوتش به اسلام اشاره دارد. طراوت و شادابي چشمه اي که مي خواهد جمعيتي را از آنچه دارد، سيراب کند، نگاه پيامبر (ص) به آسمان و بالا و همچنين حرکتش به سمت دامنه کوه و جمعيت و برگزيدن ياران ارزشمند، از جمله اشاراتي است که در اين بخش ها به آنها پرداخته شده است.


علي(ع):
و با ورودي پيشواگونه و راهبر
همه چشمه ها را که برادر اويند
با خويش همراه مي سازد


اين قسمت به کامل کنندگي مذهب اسلام که توسط حضرت محمد (ص) آورده مي شود، اشاره دارد. منظور گوته از همراهي «همه چشمه ها» و «برادر اويند» همراهي ساير اديان و پيامبران با حضرت محمد (ص) در روش و هدف است.


فاطمه(س):
و در آن پايين، اعماق دره
در مقدم اين رود گلها مي رويند
و سبزه ها از نفسش حيات مي يابند


علي(ع):
نه ظلمات دره ها بازش مي دارند
و نه گلهاي زيبا
همان گلهايي که به زانوان او پيچيده اند
و با ديدگان خمار و شيفته او را مي ستايند
ناگاه به دشت وارد مي شود
و در گستره بسان رودي مارپيچ در دشت جاري مي شود


فاطمه(س):
و نهرها به امتدادش
مشتاقانه همراه مي شوند
و او اينک به گستره دشت قدم نهاده است
و مي درخشد با تلألوي نقره گون


گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم (ص) و راهنمايي اش در ميان مردم را به زبان توصيف و تشبيه و نماد مي آورد. رود اين شعر، نمادي از پيامبر (ص) است. ظلمات دشمنان و گلهاي زيبا مادياتند، دشت گستره اجتماعي است و نهرها ياران ايشان هستند.


علي(ع):
و نهرهاي جاري از کوهساران
بانشاط او را مي خوانند
و فرياد برمي آورند


علي(ع) و فاطمه(س):
برادر
برادر، برادرانت را درياب و با خويش برگير


فاطمه(س):
با خويش ببر به درگاه آن پدر پير
ببر به اقيانوس جاودان
ببر بدان محيطي که با دستان گشاده
ما را به انتظار نشسته است
دستانش گشاده منتظرند و ما را مشتاقند
اما چه بي حاصل


علي(ع):
چرا که ما را در کوير خشک
مي بلعند سنگريزه هاي حريص
و آفتاب سوزان از فراز آسمان
خون ما را مي مکد
و تپه اي ناگاه راه را بر ما مي بندد
و از رسيدن به برکه بازمي دارد
برادر!
درياب برادرانت را در اين گستره دشت


فاطمه(س):
درياب برادرانت را
که از کوهساران جاري گشته اند


هر دو:
ببر به سوي پدر، درياب ما را


علي(ع):
همگي راهي شويد!
و اينک اين رود هر لحظه با عظمتي بيشتر
به پيش مي رود و سلاله اي از آبها
تبار او را خواهند ساخت.
و آبها آن رهبر را بر شانه هاي خويش بلند کرده اند
و بر همه امپراتوريها چيره مي شود
و نامش را به سرزمينها مي بخشد
و در مقدم او مدينه ها ساخته مي شوند


فاطمه(س):
شهرها نيز حتي بازش نمي دارند
و نه حتي مناره هايي که بر فرازشان آتش برافروخته اند
و نه قصرهاي مرمرين و نه آثار شکوهمند باستان
بازنمي دارند، قدرتش را و شکوهش را


علي(ع):
و آن رود بزرگ به سان «اطلس» آن قهرمان نمادين
خانه هاي ساخته شده از چوب سدر را
بر بازوان ستبرش حمل مي کند
و هزاران درفش برافراشته بر آسمان
شکوه و قدرت او را به اهتراز درآورده
آن را مي سرايند
و او برادرانش را با خويش برمي گيرد.


فاطمه(س):
و برمي گيرد گنجهايش را و فرزندانش را


هر دو:
به پيشگاه آفريدگاري که منتظر است
و قلبش سرشار از سرور


پايان قطعه شعر گوته با اعتقاد و ايمان اين شاعر آلماني به معاد و جهان اولي و همچنين يقين وي بر پيروزي رسالت پيامبر اعظم (ص) همراه است.

 

جهت مطالعه ی بیشتر می توانید رجوع کنید به:

کتاب  نغمه محمد: نگاهی به تاثیرپذیری گوته از شخصیت حضرت محمد (ص)

نوشته ی محمد اخگری

ناشر: دفتر نشر معارف


نامه به آقای دکتر فراهانی

بسم رب المستضعفین

برادر ارجمند جناب آقای دکتر فراهانی

آمدم برایتان طوماری بنویسم از تجربه ی رویارویی امروزم با شما اما دیدم ناخودآگاه ابزاری می شود از همان نوع که شما از آن بهره می جویید و از تقوا به دور است؛ پس اگر خواستید به آدرس ایمیلم که نزدتان است آدرس ایمیل خود را بفرستید تا شخصا به شخصتان بفرستم، اما در مورد صحبتی که پیرامون دستور شخص رهبری داشتید، اگر عمری باقی بود صحتش را در هیبت یک دانشجوی ساده از ولی عزیزمان پیگیری می کنم و در مورد نحوه ی ستاندن فیلم سخنرانی آقای رائفی پور حتما اگر عمری باقی بود مراتب را از طریق نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه پیگیری می کنم فقط این را بدانید صاحبان حق معنوی آن اثر ؛از هر استفاده ای غیر از پاک کردن آن فیلم توسط شما ناراضی می باشند و هر عملی غیر از آن شرعا اشکال دارد.

اما ای کاش هیچ وقت شما را نمی دیدم تا همیشه برایم سوال می ماند چرا با این همه هزینه های فرهنگی در کشور هر روز روسری خواهرانمان عقب تر می رود!

اما از آن طومارم که به خاطر عدم خدشه به چهره ی شما فعلا نشرش نمی دهم تا اول برای خودتان ارسال کنم  و سپس به صورت عمومی منتشر شود فقط یک جمله برای شما و همه خوانندگان این سیاهه می نویسم :

 منتــظر مصـــلح خود باید صـــالح باشـــد!!!

سهیل عظیمی


از ماه تا ماه

تصوير وضعيت ايده آل زندگي از دير باز همراه انسان بوده و به واسطه ارائه هدفي قابل قبول براي زندگي، همواره روشني بخش حيات بشري و تأمين کننده معناي زندگي قلمداد مي شود.اين ذهنيت جدا از آنکه در حافظه تک تک افراد انساني حضور دارد و هر کدام از آنها با تصوير شخصي خود از خوشبختي و نيک روزي روزگار مي گذراند،در حيات فرهنگ بشر هم بازتاب يافته است.در واقع فراتراز ذهنيت هاي شخصي درباره خوشبختي،ايده هاي عمومي و مشترکي درباره ايده آل زندگي وجود دارد که مردمان آنها را براي زندگي خود انتخاب مي کنند.اين آرزوهاي بزرگ در ادبيات عمومي و نخبگاني جوامع و سنت هاي گوناگون به ظهور رسيده و مطرح شده اند که مطالعه آنها از هويت و آرمان مشترک جمعي از انسان ها پرده بر مي دارد.
در جهان سنتي، زندگي انسان-چه در حوزه فردي و چه در گستره جمعي و تاريخي-به صورت تکراري و به اصطلاح دوري تصور مي شد.زندگي به مثابه تکرار وضعيت پيشين فرض شده و حيات جانوران، انسان ها و جوامع در قالب دور جديدي از يک چرخه بي پايان به تصوير در مي آمد.در واقع در اين فضاي ما چيزي جز تکرار يک وضعيت ثابت و کلي که پيش از اين در زندگي پدران، مادران و اجدادمان تجربه شده بود، نبوديم.
اين ذهنيت ريشه در اين داشت که انسان سنتي پنداشته بود نظمي کهکشاني و ابدي بر طبيعت حکومت مي کند و از آنجا که در نظر او نقش انسان در زندگي،تقليد از طبيعت و هماهنگي با آن بود، به طور طبيعي الگوي زندگي او هم بايد مطابق با نظم طبيعت شکل مي گرفت؛ از اين رو همان گونه که طبيعت از بهار مي آغازيد و به تابستان مي رسيد و با عبور از پاييز و زمستان دوباره به بهار باز مي گشت، اين نظريه پا گرفت که زندگي انسان با عبور از مراحل رشد و بالندگي و تجربه ادوار زوال و پيري به نقطه پاياني مي رسد که آن، خود شروعي دوباره براي زندگي ديگر بود.
الگوي فصل هاي طبيعت اين رهيافت مهم را براي انسان سنتي به دنبال داشت که تاريخ هم از نقطه اي ايده آل آغاز شده و با عبور از مراحل پياپي نقمت انگيز و عسرت بار، بار ديگر به ابتداي روشن خود باز خواهد گشت.اين انگاره در نزد يونانيان باستان به گونه اي رقم خورده بود که ايشان تصور مي کردند انسان هاي اوليه در عصر طلايي(Golden Age)مي زيسته اند، سپس با رشد کمي زمان از کيفيت زندگي کاسته شده و انسان ها به عصر نقره و سپس مفرغ منتقل شده و هم اکنون هم در عصر آهنين قرار گرفته اند.
اين نگاه تراتژيک به زندگي در فلسفه تاريخ هندي هم به چشم مي خورد، آموزه هاي هستي شناسه هندوئيسم تصويرگر برداشت خاصي از تاريخ است که بر مبناي آن و به تأسي از الگوي فصلها، تاريخ به چهار دوره اساسي تقسيم مي شود، در دوره نخست که ساتيا يوگا نام گرفته است، انسان ها در کمال مطلق و در پناه خدايان روزگار گذرانيده و از لذت و سرخوشي حداکثر بهره مي برده اند.سپس با عبور از بهار زندگي، تاريخ به اعصار ترتايوگا و دواپارايوگا رسيده که به ترتيب در هر يک از آنها از وضعيت ايده آل حيات کاسته شده و رنج در ميان زندگي و زمانه آدميان رخنه مي کند.
دراين تصوير، آخرين مرحله از تاريخ که به کالي يوگا مشهور است-و ما هم اکنون در آن قرار داريم-هنگامي فرا مي رسد که زندگي سرشار از ظلم و ستم و ناراستي و بي ديني بوده و نازل ترين سطح کيفيت حيات به نمايش در آيد.با اين وصف، اين اميد هميشه وجود دارد که در ضمن صبر و استقامت در اين دوره تاريک و زمستاني، راه رهايي به بهار تاريخ و ايده آل نخستين زندگي هموار شده و روشنايي به دالان تاريخ سرازير شود.

ادامه نوشته

فرهنگ برادری...

 

اینکه خودت آدم خوبی هستی، مال حرام نمی‌‌خوری، بی‌بند و باری نداری، به کسی ظلم نمی‌کنی، نماز و عبادتت برقرار است، اینها خیلی خوب است، ولی با همۀ اینها، باز هم برای آمادگی قبل از ظهور یک قدم دیگر هم باید برداریم و آن

بالابردن سطح «اخوت اسلامی» در جامعه است .

اینکه فقط برای خودت آدم خوبی باشی، کافی نیست. برادری کردن با سایر مؤمنین هم ملاک است. اگر هر کسی فقط گلیم خودش را از آب بکشد و هر کسی فقط مسئولیت کار خودش را به عهده بگیرد و با دیگران کاری نداشته باشد که امام زمان(ع) برای یک چنین آدم‌های خوبی نخواهد آمد.

" نیاز امروز جامعۀ ما؛ بالابردن سطح فرهنگ برادری"

 آیا خوب‌ها حاضر هستند خوبی‌هایشان را به اشتراک بگذارند؟

امروزه نیاز عمدۀ جامعۀ ما بالا بردن سطح فرهنگ برادری است و می‌توان گفت که حتّی خوبهای جامعۀ ما نیز در این زمینه مشکل دارند. یعنی خوبهای ما نیز هر یک به تنهایی خوب هستند و به این سادگی‌ها حاضر نیستند با هم خوب زندگی کنند و خوبی‌هایشان را به اشتراک بگذارند و هم‌افزائی کنند. 

خوب بودن یک چیز است و «با هم خوب بودن» یک چیز دیگر است، اخوت اسلامی حرف‌های فراوانی برای ما دارد. امام زمان(ع) جامعه‌ای می‌خواهد که خوبان آن جامعه بتوانند «با هم» خوب زندگی کنند نه اینکه فقط خودشان به‌تنهایی آدم خوبی باشند. خیلی‌ها خودشان به تنهایی آدم خوبی هستند ولی وقتی در یک جمع یا در یک تشکّل قرار می‌گیرند، تازه دعواهای‌شان شروع می‌شود و این خیلی بد است.

مهمترین ویژگی در بین همۀ ویژگی‌های امّت آخرین پیامبر که ما مسلمانان هستیم چیست؟ آیا صبر است؟ توکّل یا شهادت‌طلبی است؟ نماز و روزۀ قشنگ است؟

 این سؤال را حضرت موسی‌بن عمران(ع) از خداوند پرسید و گفت: «خدایا! مقام معنوی بلند امّت آخرالزمان را به من نشان بده!» خداوند فرمود: «ای موسی! این مقام، مقام بسیار بالایی است و تو نمی‌توانی آن را ببینی!» عرضه داشت: «خدایا! به میزانی که طاقت دارم به من نشان بده!» خداوند متعال هم مقام معنوی امّت آخرین پیامبر را به قدر طاقت موسی‌بن عمران(ع) نشان داد و از عظمت این مقام به حضرت موسی‌بن عمران حالت بیهوشی دست داد. وقتی به هوش آمد پرسید: «خدایا! امّت آخرین پیامبر چگونه به این مقام بالا رسیدند؟» خداوند فرمود:

 به‌خاطر یک ویژگی به اینجا رسیدند و آن «ایثار» است.

 ایثار یعنی چیزی را که خودت شایسته‌اش هستی، نیاز داری و مستحقش هستی به برادرت بدهی.

ایثار از زکات و صدقه خیلی بالاتر است؛ در زکات مازاد درآمدت را می‌دهی، در صدقه کمی از مالت را می‌دهی، ولی در ایثار آنچه را که خودت به آن نیاز داری می‌دهی. ایثار ازخودگذشتگیِ فوق العاده است. شاید ایثار از این معنا هم بالاتر باشد که خداوند فرمود: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ؛ شما به درجۀ نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از چیزهایی که دوست دارید بگذرید»(آل‌عمران/92) در ایثار، نه فقط از چیزی که دوست دارید، می‌گذرید بلکه از چیزی که به آن نیاز دارید هم می‌گذرید: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ؛ و آنان را بر خود ترجيح مى‏دهند، گرچه خودشان نياز شديدى [به آن مال و متاع‏] داشته باشند» (حشر/9)

در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که ایشان در ضمن پاسخِ عده‌ای از شیعیان، که ادعا می‌کردند منتظر و آماده برای قیام علیه ظلم هستند، فرمودند: «یاران قائم(ع) به قدری با هم صمیمی و برادرند، که وقتی یکی از آنها احتیاج مالی داشته باشد، بدون اینکه نیاز به اجازه گرفتن باشد، از کیف پول رفیقش به اندازۀ احتیاجش برمی‌دارد.»

 یعنی تا این حد با هم ندار هستند.

مهدیکس

کتاب علمی ـ تخیلی کتاب «مهدیکس» (mehdix)، از نویسنده جوانی به نام «تورگان گولر» و در یکی از انتشارات معروف ملی به نام «پوپولی» به چاپ رسیده است.نویسنده کتاب، تکنسین کامپیوتر بوده و نکته جالب آن‌که این کتاب در مدت سه ماه، به چاپ شانزدهم رسیده است.

بی‌شک تنها دلیل آن، موضوع کتاب است که انتظار توده‌های عظیم مسلمانان ترکیه را برای ظهور حضرت مهدی(عج) و برپایی عدالت در جهان و بازگشت به خویشتن و به دست آوردن شکوه معنوی و مادی گذشته‌ها و... برآورده می‌کند و همچنین احساسات ملی ضدآمریکایی ضدصهیونیستی ترک‌های مسلمان را نوازش می‌دهد .

از این نگاه، کتاب جالب بوده و به همین علت، رکورد فروش را شکسته است... اما در این کتاب، مسئله مهدویت و ظهور، کاملا منحرف شده است، به گونه‌ای که یک ژنرال لائیک ترکیه‌ای، جانشین مهدی موعود(عج) می‌شود.

خلاصه‌ای از این کتاب 236 صفحه‌ای را با هم مرور می‌کنیم:

رویدادهای این رمان علمی ـ تخیلی در استانبول و به محوریت مسجد معروف «ایاصوفیه» می‌گذرد؛ ایاصوفیه همان معبد 1700 ساله جهان مسیحیت و نگین امپراتوری رم شرقی بوده است که در سال 1453 میلادی به دست ترک‌های مسلمان عثمانی، از کلیسا به مسجد تبدیل شد و تا تأسیس جمهوریت به عنوان بزرگ‌ترین و مهمترین مسجد سرزمین عثمانی بود و برای اروپای مسیحی نیز این معبد عظیم به عنوان یک جایگاه استراتژیکی مذهبی، مفهوم و معنای خود را همیشه حفظ کرد. به همین دلیل، پس از تأسیس جمهوریت به دست «کمال آتاتورک»، این مکان حساس برای رضایت اروپای مسیحی از مسجد به موزه تبدیل شد .

برای ترک‌های مسلمان و ملی‌خواه، این یک شکست بزرگ و تحویل دادن سنگر به دشمن کافر به شمار می‌رفت و هنوز نیز حسرت خواندن نماز در آن مکان، بر دل نوادگان عثمانی سنگینی می‌کند... .

قهرمان این رمان، یک ژنرال است؛ یک ارتشبد با چشمان آبی و موهای طلایی (شبیه آتاتورک) فرمانده ستاد مشترک ترکیه.
زمان، سال 2019 است؛ یعنی زمانی که قوم یهود و مسیحی، جنگ آرماگدون را پیش‌بینی کرده‌اند!!

فرمانده ستاد مشترک ترکیه با دیدن خوابی منقلب می‌شود و در پنجاه سالگی، نخستین نماز صبح را با نگرانی و تشویش به جای می‌آورد.

او به عنوان مهدی موعود انتخاب شده است؛ این انتخاب با یک خواب شروع می‌شود و با الهام تقویت شده و با ارتباط‌هایی از طریق اینترنت و تلفن به کمال می‌رسد و وی مأمور می‌شود تا «دجال» را از بین ببرد.

این «دجال» کیست؟

ژنرال ترک از اینترنت کمک می‌گیرد و کامپیوتر وی به طور غیرعادی او را هدایت کرده و سخنان پیامبر اسلام(ص) را در مورد دجال به وی منتقل می‌کند؛ دجال، بزرگ‌ترین فتنه بشریت است که در جایی بین شام و عراق ظهور کرده و دنیا را به فساد خواهد کشید. وی ادعای ربوبیت کرده و همگان را منحرف می‌کند. او یک چشم دارد و بر پیشانی‌اش کلمه «کافر» نوشته شده است. او بهشت را دوزخ و دوزخ را بهشت می‌نمایاند...

ژنرال متقاعد می‌شود که دجال یک دولت است و یک نظام بزرگ حکومتی است و کور بودن یکی از چشمان وی نیز به معنای نگرش تک‌بعدی ماده‌پرستی تفسیر می‌شود.

کامپیوتر به وی این پیام را می‌دهد: مستضعفان جهان در انتظار تو‌اند! دجال را بکش!

ادامه نوشته

facebook!

مؤسس واقعی فیس‌بوک کیست؟

 

به گزارش خبرنگار جنگ نرم مشرق، فیس‌بوک نام شبکه‌ای اجتماعی است که بی‌شک اکثر کاربران اینترنت حداقل با نام آن آشنا هستند. اهمیت و کارایی این شبکه اجتماعی در گرد هم آوردن افراد و نیز به اشتراک گذاشتن اطلاعات کاملاً مشخص است. به همین خاطر شاید بهتر باشد تا این شبکه اجتماعی، مؤسس آن، و برخی مسائل پشت پرده آن را بهتر بشناسیم.

بر اساس تازه‌ترین گزارش وب‌سایت اونیون، مارک زوکربرگ ملقب به «ارباب» یکی از عوامل سیا و مدیر «برنامه فیس‌بوک» سیا معرفی شده است. این گزارش همچنین موید آن است که سازمان جاسوسی آمریکا به خاطر کار فوق‌العاده زوکربرگ در پیاده‌سازی برنامه فیس‌بوک، به وی مدال تقدیر اعطا کرده است.

حال با توجه به برخی مدارک موجود این سوال پیش می‌آید که آیا زوکربرگ مؤسس و گرداننده اصلی فیس‌بوک است یا اشخاص دیگری؟ اگر وی واقعاً پایه‌گذار فیس‌بوک است چگونه توانسته است دست به تاسیس چنین شبکه اجتماعی عظیمی آن هم در سطح جهانی بزند؟ و اینکه به طور کلی فیس‌بوک چیست؟ در زیر جزئیات بیشتری در مورد زوکربرگ، فیس‌بوک، و نیز چگونگی پیدایش ایده اصلی انجام چنین کاری ارائه می‌شود.



مشخصات مارک زوکربرگ

مارک زوکربرگ در 14 می 1984 (24 شهریور 1363) در نیویورک به دنیا آمد. هرچند وی در یک خانواده یهودی بزرگ شده است، اما او خود را یک «ملحد» و فردی که به خدا هیچ‌گونه اعتقادی ندارد معرفی می‌کند. پدر وی شخصی به نام ادوارد است که به او در نوجوانی برنامه‌نویسی را آموزش داد.


زوکربرگ در دانشگاه هاروارد در رشته علوم رایانه‌ای و روانشناسی مشغول به تحصیل شد. گفته می‌شود که وی ابتدا در فوریه سال 2004 دست به ساخت فیس‌بوک در خوابگاه دانشجویی خود زد. این شبکه ابتدا برای استفاده دانشجویان هاروارد به وجود آمد تا آنها بتوانند اطلاعات آموزشی و دانشگاهی را بین خود به اشتراک بگذارند، اما سپس توسط هم‌اتاقی‌های وی با دیگر مؤسسات آموزشی آمریکا ارتباط داده شد و در نهایت نیز در سطح شبکه جهانی اینترنت بکار گرفته شد. از این رو، زوکربرگ به عنوان مؤسس وب‌گاه شبکه اجتماعی فیس‌بوک شناخته شده است.

وی در سال 2008 تبدیل به جوانترین میلیاردر جهان شد و در حال حاضر مدیر عامل شرکت فیس‌بوک می‌باشد. بر اساس گزارش وب‌گاه فوریس دارایی‌های وی تا مارس 2011 به 13.5 میلیارد دلار رسیده است. مجله تایم نیز او را در سال 2010 به عنوان شخصیت برتر سال برگزید.



همکاری فیس‌بوک با سازمان سیا

با توجه به اظهار نظرات کارشناسان آمریکایی و نیز حتی مقامات سازمان جاسوسی آمریکا سیا، بی‌شک زوکربرگ آلت دست سازمان‌های جاسوسی آمریکا قرار گرفته است تا به کمک وی آنها بتوانند دست به ایجاد نرم‌افزاری برای جمع‌آوری اطلاعات کاملاً شخصی و خصوصی افراد بزنند.

مؤسس ویکی‌لیکس جولین آسانژ اخیراً در مصاحبه‌ای با راشاتودی، فیس‌بوک را «بزرگ‌ترین ماشین جاسوسی‌ای که تا کنون اختراع شده است» نامید.

 

ادامه نوشته

روز خرابکاری...

هوالعــــزیز
نمی دانم چرا یوم الهدم را روز ویران کردن می گویند... شاید چون آنها به فعل کار دارند و من به فعالیت... اما من دوست دارم به آن بگویم روز خرابکاری...
امروز غروب  موبایلم مرتب می لرزید و نزدیک شدن 8 شوال را یاد آوری می کرد ... روزی که بارها در تقویم دیده بودم اما تا به حال درست به آن فکر نکرده بودم ... یوم الهدم، روز ویران کردن بقیع به دست وهابیون... وقتی می خواندم هم نمی فهمیدم... شاید چون در دنیای اطلاع رسانی امروز رسانه های ما برای خودشان دارند خاکبازی می کنند و رسانه های بیگانه از کاه کوه می سازند که کاهش آب زاینده رود عمدی است و ممکن است سی و سه پل را خراب کند چون خشت سی و سه پل جوری ست که آب حفظش می کند!!!... اما هیچ کس حواسش نیست که ائمه بقیع هشتاد و چند سال پیش گنبد و بارگاه داشتند و امروز... و کدام تعلل گنبد و بارگاه آن ها را خراب کرد!؟
چه بگویم از خادمان حرمینی که نمازشان ترک نمی شود چه در طهارت و چه در نجاست! عبادت می کنند چه در مستی و چه هوشیاری! آن قدر کم اند که مسجود را همان مسجد می بینند و می گویند سجده بر خاک شرک است و یکی نیست بگوید خوب خودتان هم بالاخره بر یک چیز سر به سجده می گذارید دیگر...هان... یعنی مثلا وقتی بر موکت سجده می کنید پس شما هم موکت پرستید؟... آن قدر قرآن را حفظ کرده اند و از اول به آخر و از آخر به اول و از اینجا به آنجا حفظ اند که ندیده اند  خداوند ساخت مسجد را در کنار آرامگاه اولیا و آیات انسانی اش توصیه می کند:
كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیبَ فِیهَا إِذْ یتَنَازَعُونَ بَینَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِمْ بُنْیانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِمْ مَسْجِدًا (کهف-21)
و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است؛ و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می‌گفتند: «بنایی بر آنان بسازید پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها می‌سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»
انگار این آیه دارد فریـــــــــــــــاد می زند...

طولانیش نمی کنم برایتان عکس های قبل از تخریب را می گذارم و چند لینک که اگر خواستید بیشتر بخوانید عمده این عکس ها از کتاب آلبوم عكس‌هاي اختصاصي سلطان عبدالحميد عثماني از مكه و مدينه مورد استفاده قرار گرفته اند.

جمعه هشتم شوال سالروز تخریب بقیع به دست وهابیان

تخریب بقیع به روایت اسناد

آل سعود و تخریب بقیع !


و این هم یک لینک از ارادت علمای اهل سنت به حضرت رضا(ع)

دعای فرج،حدیث سرگشتگی...

بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

دعای فرج حدیث سرگشتگیست،این مطلب را بخوانید با اندکی سرگشتگی...!

...

حتما یادتان هست که به مناسبت میلاد پربرکت سرور و مولایمان امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بود ۱۱۷۷ بار دعای فرج بخوانیم.بحمدلله بیش از ۲سری ۱۱۷۷ بار دعای فرج ختم شد...واز همانجاها بود که همه چیز از نو شروع شد!!!!

چند روزی دنبال شرح دعای فرج میگشتم اما...زهی خیال باطل!آنقدر سایتها و منابع پر از خالی بودند و آنقدر این دعا مهجور بود که نتوانستم مطلب کاملی بدست آورم.ناخودآگاه یاد صدا و سیمای عزیزمان (!)افتادم که هر بار ما را خوشحال ذوق زده...می کند و هر بار در فراخوان دعای فرج دسته جمعی "دعای سلامتی" را پخش میکند!البته باز همین هم جای شکرش باقیست!!!

خلاصه تصمیم گرفتم مطلبی بدون شرح و فقط با معنای دعا که خود اگر اهل دل باشیم- انتهای تفسیر و تشریح -است بنویسم...اما باز هم نشد...

 تفسیر و تفکر بیشتر را به خودتان وا گزارده و اکنون کمی(شاید در حد نیم قطره ای از اقیانوس)  در معنای این دعای شریف و پر محتوا تامل میکنیم:

پیشتر نیکوست بدانیم  که شیخ کفعمی در کتاب بلدالامین و دیگر بزرگان در کتاب های خود این دعای شریف را نقل کرده و گفته اند که حضرت صاحب الامر (عج) این دعا را تعلیم فرموده به شخصی که گرفتار و محبوس بوده و به برکت این دعا نجات یافته است...

 بسم الله الرحمن الرحیم

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ
خدايا
بلاء عظيم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد

"""(با خود فکر کردم: منظور ازاین بلا چیست؟منظور کدام بلاست،{عجب بلایی!که برای به یاد آوردنش باید کلی فکر کنم تا آخر هم بگویم:ببخشید منظور کدام بلا هست؟!!!؟عجب اضطراری!}

خواستم بگویم بلا یعنی  فقر...

Description: cid:6.1942770959@web50901.mail.re2.yahoo.com

یادم آمد چه بسا ویران خانه ای برای خود درآخرت ساخته ام ازین ها بدتر...

خواستم بگویم بلا یعنی بی عدالتی...

Description: cid:2.1942770959@web50901.mail.re2.yahoo.com

یادم آمد شاید پاپوش های طی طریق مستقیم من خیلی کهنه تر از اینها باشد!!

خواستم بگویم عظم البلا یعنی...جنگ....ظلم:

...

 دلم گفت چه بسا جنگ بین فطرت ونفست ... که شیطان بر تو غلبه کرد و ...بدتر از این جنگهاست!

نمی دانم شاید این بلا:ناآرامی به سبب دوری از ایمان و معنویت است و یا دور شدن از هدف آفرینش انسان...

بعضی میگویند: اگر بلا را از دیدگاه زمینی در نظر بگیریم یعنی مشکلات و گرفتاری ها و درگیری های زندگی. اما در دیدگاه متعالی و عرشی، کسی که می خواهد دعای فرج بخواند، مشکلاتش، مشکلاتی از قبیل مشکلات روزمره زندگی نیست. چون، چنین شخصی بهره ای از معرفت و آگاهی برده است و احساس می کند که این دنیا و زمین برایش خیلی کوچک شده است. در دیدگاه فرشی زمین از مشکلات ظاهری دنیا برایش کوچک شده بود اما در دیدگاه عرشی فرق می کند رشد فکری و عقلانی و معرفتی اش به این درجه رسیده است که در دنیا احساس تنگنایی می کند اینکه در روایات داریم: "الدنیا سجن المومن "   طبق همین اندیشه احساس می کند که در زندان است باز آنهم نه بخاطر مشکلات دنیوی بلکه بخاطر فراق. یعنی نهایت گرفتاری دوری از مبدا است و درمان نیز اوست که ادامه دعا راه های وصال و موانع آن را مشخص می کند.

بنابراین کسی که می خواهد دعای فرج بخواند در زمین و در زندگی دنیایی باید احساس دلتنگی بکند آنهم از  چه لحاظ ؟ از لحاظ معرفتی. چنین شخصی دنیا را برای خودش خیلی کوچک می بیندو غفلت هارا احساس می کند و آنگاه از ته دل می گوید: الهی عظم البلاء ...حال این بلا چیست؟ بلاء همان غفلت است. عدم معرفت است یعنی یک مقدار از معرفت را چشیده و بعد متوجه شده که هیچ بلایی بزرگتر از غفلت نیست چقدر سنگین و غیر قابل تحمل است بلایی که دامنگیرمان شده است غفلت بیگانگی، بیگانگی از خویشتن از اصل خویش از حقیقت مبدا از معبود و... اینجاست که زبان به شکوه آغاز می کند: الهی عظم  البلاء*

نظر شما چیست؟

قطع امید نسبت به گذشته (قطع وابستگی ها به علایق ) آن هم در مسائلی که قبلا برایم مهم بودند حال متوجه می شوم که خیلی ناچیز بوده اند و منشا هیچ اثر مفیدی نیست.

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ

و زمين تنگ شد و از ريزش رحمت آسمان جلوگيرى شد و تويى ياور

وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ

و شكوه بسوى تو است و اعتماد و تكيه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است

"""خدایا چنان کن که تنها تکیه گاه و معتمدم باشی...""""

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْخدايا درود فرست برمحمد و آل محمد آن زمامدارانى كه پيرويشان را بر ما واجب كردى

"""اینجا بود که صدای وجدانم بلند شد:آیا طاعتشان را تمام و کمال به جا آورده ای..؟

آیا امام زمانت را نیک میشناسی؟!اینجا دیگر باید معتقد باشیم که طاعت اینها فرض است ائمه همان اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم یعنی صاحبان امر """


 
وَعَرَّفْتَنا...

 بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً
و بدين سبب مقام و
منزلتشان را به ما شناساندى
به حق ايشان به ما گشايشى ده فورى و نزديك

كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى
مانند چشم بر هم زدن يا نزديكتر اى محمد اى على،اى على اى محمد "مرا كفايت كنيد"


فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ
كه شماييد كفايت كننده ام و مرا يارى كنيد كه شماييد ياور من
 يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ
 اى سرور ما اى صاحب الزمان
فرياد، فرياد، فرياد، درياب مرا درياب مرا درياب مرا همين ساعت

"""""آیا فریادمان حقیقتا از فراق یوسف زهرا(س) بلند شده؟!آیا به آنجایی رسیده ایم که جز او و فرجش را نخواهیم؟!آیا رسیده ایم به آنجا که فدا کنیم بهترین هامان را در راهش؟و هزاران آیا دیگر..."""""

مقام غوث

غوث یک لفظی است که انسان در موقع خطر و اضطرار از آن استفاده می کند مثل کلید آژیر خطر که در موقع خطر از آن استفاده می شود غوث هم یک چنین حالتی دارد از نظر لفظی یعنی من در آن نهایت اضطرارم و به فریاد رسی نیاز دارم حتی سه بار هم  پشت سر هم تکرار می کنم اما غیر از این تعبیر یک معنی دقیق تر هم دارد غوث یک مقامی است یا به عبارت بهتر یک مکانی است. مثلا فرض کنید که شما با یک کسی ارتباط تلفنی پیدا می کنید و از ایشان استمداد می طلبید و ایشان نشان یک مکانی را به شما می دهد بعد می گوید فلان ساعت آنجا باش تا من نجاتت بدهم و کمکت کنم. در هنگام فریاد الغوث، الغوث، الغوث یعنی من آمده ام و در آن موقعیت حضور دارم باید به یک چنین حالت و مقامی برسیم  یعنی با تمام وجود احساس نیاز پیدا بکنیم به فرج و به نور.*            السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ        همين ساعت هم اكنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترين مهربانان به حق محمد و آل پاكيزه اش

یک کلام و ختم...!

دعای فرج یعنی اینکه ما بفهمیم که "بی همگان به سر شود بی مهدی فاطمه(سلام الله علیهما) بسر نمی شود"...

دعای فرج یعنی اوج اضطرار...

*****

مولای من!خود فرموده اید این دعا را برای نجات...بخوانیم...

از شما خواهشی دارم..

دعایمان کنید اول بفهمیم گرفتاریم...بعد مضطر شویم و آنگاه از سوز دل دعای فرج را زمزمه کنیم ...زیرا ِسخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند....

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه ...

پی نوشت:

* برگرفته از مقاله ی امین فتحی مدرس حوزه و عضو هیات علمی دانشگاه محقق اردبیلی

با تشکر از "فقیر آستان علی(ع)"(یکی از همراهان خوب سنا) به خاطر تصاویر ارسالی.

مهدی انکاری،انتظار ستیزی

اعتقاد به مهدويّت و انتظار منجي مصلح، تحرك بخش و مقاومت آفرين است؛ زيرا فرد منتظر از احساس حضور امام، اميد و نشاط مي‏گيرد و براي برپايي حق، مبارزه و مجاهدت مي‏كند. از اين رو، ستيز با اين تفكر، براي دشمن، امري حياتي و استراتژيك است.

تبيين آثار و پيامدهاي مهدي باوري و انتظار، انسان را متقاعد مي‏كند كه مبارزه و ستيز با اين تفكّر، براي دشمن، استراتژيك و ضروري است و ذكر نمونه‏هاي عيني، به وضوح مي‏رساند كه دشمن، به ضرورت مطلب، پي برده، لذا از هيچ كاري دريغ نمي‏ورزد.

ثمرات مهدي باوري‏
لازم است که به آثار و پيامدهاي انتظارِ منجي مصلح و مهدي باوري پرداخته شود تا در پرتو آن، علل ستيز دشمنان روشن گردد.
"ايمان و اعتقاد به امام زمان (ع) مانع از تسليم شدن است و ملّت‏هاي با ايمان كه حضور قطب عالم امكان را در ميان خود احساس مي‏كنند، از حضور او، اميد و نشاط مي‏گيرند و براي مجد و عظمت اسلام، مبارزه و مجاهدت مي‏كنند. با تكيه بر همين اميد درخشان بود كه ملّت بزرگ ايران، پرچم اسلام را به اهتزاز درآورد و افتخار طول تاريخ بشر و تاريخ اسلام شد"(۱)
جيمز دار مستر مي‏گويد: "قومي چنين را [كه هر لحظه منتظر ظهور است و...] مي‏توان كشتار كرد، امّا مطيع نمي‏توان ساخت"(۲)
در كنفرانس "تل آويو"(۳)، در بحث مبارزه با تفكّر مهدي باوري، ابتدا، امام حسين و بعد امام زمان را مطرح و هر دو را عامل پايداري شيعه مي‏دانند؛ نگاه سرخ و نگاه سبز.
در اين كنفرانس كه افرادي شيعه شناس و سرشناس، مانند برناردلوييس و مارتين كرامر و... حضور داشتند، اين ديدگاه مطرح مي‏شود كه شيعه به اسم امام حسين‏عليه السلام و با امام زمان(عج) قيام‏شان را حفظ مي‏كنند.(۴)

با اين توضيحات، طبيعي است كه دشمنان، مسئله‏ي مهدويّت را در تقابل با خويش بدانند و در مقابل آن، صف‏آرايي كنند و حتي به اين مسئله اذعان كنند.
در گزارش گروه‏هايي كه به ظاهر، مبلّغ مسيحيت اند و در باطن، جاده صاف كن و عاملان ورود استعمارگران اروپايي به كشورهاي اسلامي، نكات قابل توجهّي به چشم مي‏خورد. در گزارش ذيل كه مربوط به گروه‏هاي تبليغي در شمال آفريقا و خطاب به هيئتي كه مسئول رسيدگي به اين كار است، آمده است:
يكي از مشكلات ما، در سر راه تبليغ مسيحيت و پيشرفت استعمار در شمال آفريقا و منطقه‏ي توسن و مغرب، اين است كه اين مردم، اعتقاد دارند كه "مهدي موعود" خواهد آ مد و اسلام را سربلند خواهد كرد.(۵)

ادامه نوشته

بیایید از اول شروع کنیم!

بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عهد از شما,راهکار از بالا!

خیلی وقت بود که میخواستم  از یک خاطره ی جاری!(چرا که این تنها یک خاطره نیست بلکه چیزیه که باید الان تو زندگیمون در حال عمل بهش باشیم) براتون مطلب بنویسم که خُب نمی شد! تا امروز که مصادف شد با شب میلاد خانوم حضرت زهرا(سلام الله علیها),بزرگ بانویی که مولا و سرورمان حضرت مهدی موعود(عج) از ایشان به عنوان اسوه و الگویی نیکو یاد می کنند.

اگر یادتون باشه اسفند ماه سالی که گذشت،در سالروز آغاز امامت امام مهدی(عج)با مولا و سرورمون عهدهایی بستیم و قرار شد تا اون تکه کاغذها با دست خط خودمون،بشه  قول و قرار ما با امام حی و حاضر زمانمون.وامروز شب میلاد خانوم حضرت زهرا (سلام الله علیها ) رو حسن مطلعی قرار میدیم برای تذکری از قول و قرارهایی که اون روز بستیم.از اونجاییکه امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
درستى دوستى از گرامى داشتن عهد و پيمان است (چون دوستى نيز پيمانى است و بايد آن را گرامى داشت).
(۱)پس ما هم اگر مدعی دوستی با مولایمان هستیم بایستی در وفای به عهدمان کوشا باشیم.

پس بیایید امروز با اولین درس وارد تکلیفها و سرمقهای دفتر انتظارمون بشیم.

اولین عهد رو با موضوعی آغاز می کنیم که کوتاهی در اون شیطان رو با سالها عبادت از درگاه  احدیت راند...

عهد اول :پرهیز ازغرور و تکبر

+ ابتدای خلقت انسان...

 {قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ}[اعراف:12]

در این آیه خداوندَابلیس را به خاطر سرکشی اش مواخذه می کند.خدابه ابلیس فرمود چه چیز مانع سجده تو به آدم شد وقتی به تو  فرمان دادم؟گفت:من از او بهترم،مرا از آتش آفریده ای و اورا از خاک.از جواب ابلیس معلوم می شود که علت اصلی نافرمانی و عدم سجده اش بر انسان تکبر ورزیدن او ست زیرا گفت"من" و به ذات خود تکیه کرد و برای خویش وجودی مستقل از خدا دید.در واقع چون بر خدا تکبر ورزید و جدای از خدا برای خود ارزشی قایل شد به این فکر افتاد که از آدم بهتر است و برای توجیه بهتر بودنش به این متوسل شد که من از آتشم و آدم از خاک .و چون آتش بر خاک برتری دارد پس من از او بهترم درحالیکه ابلیس به خوبی می دانست که امتیاز ادم بخاطر روح الهی است که در او دمیده شده .از نظر قرآن هیچ یک از موجودات حسب ذات خود بر دیگران برتری ندارد مگر به میزانی که از عنایت الهی برخوردار می شود پس دلیلی بر  برتری آتش نسبت به خاک وجود ندارد.

امتناع شیطان از سجده یک گناه عادی نبود بلکه وقتی گفت "من از او بهترم"در واقع به حکمت و عدالت خدا تکبر ورزید.اینجاست که می بینیم ابلیس با تکبرش نه تنها اوج نگرفت که به خواری و پستی ابدی دچار شد چرا که در ادامه ی ماجرا تنزل شیطان بهصراحت بیان شده است.(۲)

حال یک سوال: "آیا شیطان از پذیرش ولایت ذات احدیت سرپیچی نکرد...؟"آیا تکبر مانع ولایت پذیری شیطان نبود...؟

 

ادامه نوشته

پیغمبر خدا (ص) از ده چیز بیمناک بود!

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) و ابنائه المعصومین(علیهم السلام)

در روایات آمده است که پیغمبر خدا (ص) از ده چیز بیمناک بود و خدا او را ایمن ساخت و مسرور داشت و از همان جهت او را فاتح و مظفر و مشعوف  و موفق فرمود.

۱. بیرون رفتن از مکه بود که جدایی وطن برای او مشکل و سخت بود و لذا در باب حب وطن ناله و نفیری سخت از این مهاجرت داشت.خداوند متعال در قرآن مجید در سوره قصص آیه ۸۵ فرمودند:

ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد قل ربی اعلم من جاء بالهدی و من هو فی ضلال مبین

ترجمه:آن خداوند است که ترا به موفقیت بازگشت به موطن خود میدهد و خداوند می داند راه و رسم هدایت شدگان و گمراهان را.

۲. نگرانی برای قرآن بود که مبادا پس از او دست خوش ملعبه بازان و بازیچه حوادث روزگار گردد و در آن تحفیف و تحریض رخ دهد که این آیه شریفه نازل شد که خداوند متعال در قرآن مجید سوره حجر آیه ۹ فرمود:"انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون"   ترجمه:همانا فرستادیم قرآن را و همانا مائیم مرآنرا نگهدارندگان

مصطفی را وعده داد الطاف حق        تو بمبیری و نمیرد این سبق

۳.نگرانی از عذاب امت داشت که مبادا مانند امم دیگر قرین زحمت و محنت شوند و به عذابهای طاقت فرسا و کیفرهای خانمان برافکن مبتلا گردند که این آیه خاطر مبارک او را آسوده ساخت که خداوند متعال در سوره انفال می فرماید:"و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون "    ترجمه:و نبوده است خداوند عذاب کننده ی آنان حالیکه تویی در آنان،و نبودست عذاب کننده ایشان و ایشانند استغفارکنندگان.

خداوند عذاب نمی کند امت اسلام را مانند عذاب امم سابق در حالیکه تو در میان آنان باشی و آنها در حال استغفار و طلب آمرزش باشند.

۴.بیم از بین رفتن دین را داشت که مبادا دشمنی بد اندیشان قوت گیرد و زحمات بیست و سه ساله او را از بین برود و دین اسلام ضعیف و محو متروک  گردد.ولی این آیه او را مطمئن ساخت که دین اسلام از ماه تا به ماهی را خواهد گرفت.  که خداوند متعال در سوره توبه آیه ۳۳ فرمودند:"هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و له کره المشرکون" ترجمه:"آن خداوند است که نمایندگان برگزیده خود را برای هدایت و تعلم دین حق به سوی مردم می فرستد و او را بر همه چیز غالب می نمایداگرچه مشرکین مکروه دارند"

۵.بیم از مسلمین بود که مبادا ارکان عقیده و ایمان آنان سست شود و لغزش و انحرافی در اصول دین آنها راه یابد که این آیه سبب ایمنی شد.که خداوند متعال در قرآن مجید در سوره ابراهیم آیه۲۷ فرموده است:"یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة و یضل الظالمین و یفعل الله من یشاء"ترجمه:"خداوند ثابت میدارد ایمان مسلمین را به قول ثابت در زندگی دنیا و آخرت و گمراه میکند گمراهی خواهان را و میکند هرآنچه بشاید و مقتضی فطرت آنها باشد".

۶. بیم از دشمنان بود که مبادا سبب غلبه بر امت شوند که خداوند متعال در سوره تحریم آیه ۸ می فرماید:"ترجمه:ای آنانکه ایمان آورده اید توبه کنید به سوی خدا توبه ی نصوح،امید است پرودگار شما بسترد از شما بدیهای شما را و آورد شما را باغهایی که روان است زیر آن ها جوی ها روزی که خوار نگرداند خدا پیغمبر و آنان را که ایمان آوردند با او پرتو ایشان می دود پیش روی ایشان و بر سوی راستشان گویند پروردگارا تمام گردان برای ما نور ما را و بیامرز مارا تویی بر همه چیز توانا.

۷.بیمناک از عاقبت کار امت بود که سرنوشت آنها چه خواهد شد که خداوند متعال در سوره ضحی آیه ۵ فرمود: "و لسوف یعطیک ربک فترضی". ترجمه:و هر آینه زود است دهدت پروردگار ت تا خشنود شوی".بزودی خداوند به تو عطایی می بخشد که راضی شوی و این آخرین آیه ای بود که سبب خشنودی پیغمبر از سرنوشت امت در شفاعت او شد.

۸.بیم از فتنه و حوادث امت بود که مبادا در وصیت او فتنه ای برانگیزند و به وصیت او بشورند .این آیه نازل شدخداوند در آیه ۴۱ سوره زخرف فرمود:"فاما نذهبن بک فانا منهم منتقمون" ترجمه:پس اگر تو را بریم همانا ماییم از ایشان انتقام گیرندگان و ما هستیم که در انحراف و شورش بداندیشان انتقام می کشیم.

۹. بیم از تزلزل ارکان خلافت بود در اولاد علی و فاطمه(صلوات الله علیهما) که خداوند متعال در قرآن مجید سوره ی نور آیه ۵۵ فرمود:"ترجمه:  خداوند وعده داده است گرویدگان را که عمل صالح می کنند خلافت روی زمین عنایت فرماید چنانچه بسنت ربوبی در ملل قدیمه عمل کرده و دین را آرامش در دلها دهد تا راضی شوند و خوف و نا ایمنی و امنیت و امانت مبدل گرداند."

کسانیکه عبادت و اطاعت می کنند در ایمنی هستند و خداوند از کفار و فساق بی نیاز است.

۱۰.بیم تضییع حقوق فاطمه زهرا (سلام الله علیها)،یگانه دختر باقیمانده او بود که مبادا  حق او را غصب کنند!به او آزار و اذیت نمایند، این آیه سبب تسکین خاطر پیغمبر شد که خداوند در آیه ۱۹۱ سوره آل عمران فرمود:"الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوت . الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار"

ترچمه:"کسانی که در قیام و قعود یاد خدا هستند و در حالیکه به چپ و راست حرکت می کنند در اندیشه حق و فکر آفرینش آسمانها و زمین می باشند می گویند :پروردگارا این دستگاه با عظمت را باطل نفرمودی ما را نیز از عذاب آتش ایمنی بخش".

در این آیه پیغمبر ایمن از حال فاطمه(س) شد با علم به اینکه حق او را ضایع می نمایند و به او آزار و اذیت می رسانند ولی میدانست که مقام فاطمه(س) محفوظ است و خداوند حق او را تدارک خواهد فرمود و از دشمنان او کیفر خواهد گرفت.پیغمبر در حق او آسوده خاطر گردید خاصه وقتی که به او خبر دادند زهرا ء(سلام الله علیها) اولین کسی است که ملحق به پدر میشود...*


حال در این شب می خواهم چند کلمه ای با پیامبر رحمت درددل کنم:

رسولا...

چقدر اندوهت درباره قرآن بجا بود و اطمینان قلبیت به جا تر که امروز را از ورای پرده ی زمان نیک مینگریستی که برگهای زرین کلام وحی بر دستان حرامیان طعمه ی آتش می شود و چه نیک حافظیست خداوند تبارک و تعالی...

بیم عذاب امتت داشتی و امروز را میدیدی که چگونه در منجلاب فتن آخرالزمان بر تار مو ی تمییز حق و باطل دندان اضطرار بر لب خواهند گرفت و در غیبت امامشان هر روز گمراه تر از دیروز و البته عده ای هر روز منتظرتر از هر روز ...

بیم از بین رفتن دین را داشتی و امروز را میدیدی که سردمداران کفر و نفاق لوای شیطان دست میگیرند و فریاد منجی گری سر میدهند...و خدا امروزی را تدارک داشت که صدای اسلام از گوشه و کنار عالم گوش را می نوازد و چنگ بر قلب بیمار دلان می کشد...

آه که چه بیم هشدار دهنده ای بود بیمت از فتنه های بعد از خودت که ملعونین کلام نورانیت را هذیان خواندند و  شاه ولایت امیرالمومنین ارواحنا فداه را خانه نشین کردند.

.....و

آه و آه و بیشمار آه از بیم تو بر تضییع حقوق پاره ی تنت ،سیده ی نساء العالمین، نور خدا،صدیقه ی کبری (سلام الله علیها)...خدا نیز  می داند که دلت بیقرار پاره ی تنت بود آن گاه که او را میسپردی از دنیای فانی رخت می بستی ..آری اکنون زمان تحویل امانتیت فرا رسیده ...

یا رسول الله ....

اگر آنروز درب خانه ی زهرا(س) آتش نمی گرفت ،اگر آنروز عاشورای زهرایی به پا نمی شد...کدام ورق از تاریخ جرات ثبت روزی چون روز عاشورای خون را در دشت نینوا داشت..."لا یوم کیومک یا ابا عبدلله الحسین (ع)"

بار الها

کجاست منتقم خون زهرا (سلام الله علیها)...

کجاست منقم خون حسین (علیه السلام)....

 

پی نوشت:

*منبع:کتاب فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،صاحب ولایت کبری 

آیت الله سید حسن اثنی عشری(رحمة الله علیه)

حشره، سمنو، سبزی!

مادر بزرگ به مادر گفته بود و مادر هم همیشه به من می گفت... از همان موقع بود که دیگر طاقت کشتن این حشره ی خاکی را نداشتم. حشره ای که هرگز آن قدر زیبا نبود تا میان آن و حرف های زیبای مادرم بتوانم پیوندی برقرار کنم اما چون مادرم می گفت می دانستم بیراه نمی گوید...
سمنو هم که رنگ دیگری به هفت سین  داده بود را با اینکه طعم خاصش را نمی پسندیدم اما هر وقت مادر تعارف می کرد مجبور بودم حداقل یک انگشت از آن را بچشم چون دلم نمی آمد از این نذر ویژه نخورم...
بعد ها که از مادر پرسیدم ؛ این حشره خاکی چه ارتباطی به ایشان دارد مادرم گفت که حقیقتش را درست نمی داند اما از مادر بزرگ شنیده است که می گفته این حشره زیر آسیای دستی ایشان پناه می گرفته تا از آفتاب حجاز در امان باشد و می گویند دختر پیامبر(ص) آن را هیچ وقت نمی کشت. سمنو را هم که از قدیم می گفتند نذر حضرت فاطمه(س) است.
من که تا کنون نتوانستم در  هیچ جای تاریخ ردپایی از اسناد حرف های مادر بزرگ پیدا کنم اما اگر حقیقت هم نداشت، من این حرف های غیر واقعی را دوست داشتم، آخر مادر بزرگ سعی کرده بود یاد و علاقه ی حضرت فاطمه(س) را برای مادر و او برای ما با همین داستان ها زنده نگه دارد و شما می دانید زنده نگه داشتن یاد بانو چقدر کار بزرگ و مهمی است.
اما در میان سبزی ها سبزی ای داریم به نام خرفه، که عرب به آن فرفخ می گوید تاریخ در حافظه اش خاطره ای دارد که شبیه حرف های مادر بزرگ است...
 پس از حضرت فاطمه(س) خرفه اعراب را یاد ایشان می انداخت... و بعد از سال ها دستگاه فرهنگی بنی امیه سعی کرد نام این سبزی را عوض کند تا یاد حضرت را از خاطر مردم  بزداید آخر یاد ایشان مساوی بود با نام علی(ع) و غدیر؛ عهد بزرگ الهی که مردم آن را شکستند برای همین آن را بقله الحمقا یعنی سبزی نادان نامیدند تا هم توهینی به آن حضرت کنند هم یاد او را از زندگی روزمره مردم پاک کنند...
امام صادق(ع) در حدیثی به این موضوع اشاره می کنند که فرات بن احنف می گوید از ایشان شنیدم ، فرمودند:


لیس علی وجه الارض بقله اشرف و لا انفع من الفرفخ و هو بقله فاطمه علیها السلام  ثم قال : لعن الله بنی امیه، هم سمو ها بقله الحمقاء بغضا لنا و عداوه لفاطمه علیها السلام


بر روی زمین سبزی ای شریفتر و سودمند تر از خرفه نیست و این سبزی فاطمه(س) است. سپس فرمود: خدا لعنت کند بنی امیه را! آن ها از سر کینه با ما و به خاطر دشمنی با فاطمه(س) آن را سبزی نادان نامیدند.


کافی،ج6،ص367


ساده اما...

بی مقدمه...!

پدر چهار تا بچه آن‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت" این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم". می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت.  سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش،ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوب برایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد،می‌دانست که هم ‌این‌جا است. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگر. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می‌خندد. خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد. ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش، خنگ نباش!! گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. زرنگ باش، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن خانه را مرتب کن.

حاج محمد اسماعیل دولابی


یک خبر!

با سلام،به اطلاعتون میرسونم که به همت یکی از دوستان خوب سنا،لینک جلسات "سلسله همایشهای زیر چتر شیطان" تهیه و پرداخته شد که علاقمندان میتوانند با کلیک روی لینک زیر  دانلود بفرمایند.ضمنا لینکها در صفحه ای جداگانه در قسمت پیوندهای وبلاگ هم قرار داده شده.

http://mahdaviat-sana.blogfa.com/page/downloads.aspx

فاطمه(س) خوانی!

به نام خدایی که هم اول است هم آخر...

شروع همیشه سخت بوده و شروعی که شبیه یک پایان باشد سخت تر، اما گاهی شاید؛ باید...


در روز فتح مکه پیامبر(ص) اعلام رحمت و عفو عمومی کردند، نمی دانم صدور این عفو برای پیامبر(ص) چقدر سخت بود شاید هم برای مهتری چون اوسخت نبود زیرا خوی او با کهترانی چون ما متفاوت است او رحمت بود و ما... آن روز ایشان به موطن و شهر دوست داشتنیشان بر می گشتند.
پیامبر(ص)  روزی که از آن شهر می رفت علی(ع)  برایش امکانات هجرت و توشه و مرکب آماده کرد و ابوبکر آن یار غار که بعد ها آن کرد که بوسفیان نمی توانست کند، پیامبر را همراهی کرد و علی(ع) جای پیامبر(ص) در رویای شهادت آرمید اما آن روز هــم شهادت قسمت علی(ع) نبود... درست مثل جنگ هایی که کرّار میدان بود، آن زمان که صحابه فرّار بودند... و او طالب شهادت بود در روزهایی که بقیه طالب دنیا بودند اما علی(ع)  به معشوقش شهادت نمی رسید...
آن روز پیامبر(ص) همه ی تعلقاتش را در مکه گذاشت و هجرت کرد... نمی دانم چه شد که تاریخ نام هجرت بر آن رخداد گذاشت در حالی که می توانست هزار و یک نام مشابه گذارد اما انتخاب به جایی بود. پیامبر(ص) هم، هجرت کرد از بسیاری از تعلقات، از دیارش مکه و علاقه اش کعبه که تنها یک بار به حج تمتعش تا آخر عمر رفت گرفته، تا علی (ع)...جانش؛ و فاطمه(س)... روح و روانش.
پیامبر(ص) فاطمه(س) را هم در این هجرت در مکه گذاشت و از دیار عدنانیان راحت طلب و سر کش به سمت قحطانیان که کمی ساعی تر و فروتن تر بودند به یثرب رفت... بعد ها به امانت دارش علی(ع)  پیغام داد که امانتش فاطمه(س) را به مدینه النبی راهی کند آن روز ها امانت دار پیامبر(ص) هنوز همسر فاطمه(س) نبود و 2 سال بعد از این اتفاق علی(ع) که روی خواست فاطمه(س) را نداشت بعد از یاس بزرگان صحابه از همسری فاطمه(س) و به پیشنهاد آنان به خواست فاطمه(س) رفت و رسما امانتدار پاره تن رسول(ص) شد تا باهم از امانت بزرگ خدا نزد پیامبر(ص) بعد از رحلت نبی(ص) محافظت کنند که...
علی(ع) باید فاطمه(س) امانت پیامبر(ص) را به مدینه می رساند آن روز مرکب فاطمه(س) و ام کلثوم(ع) یکی بود در آن ماجرا شخصی به نام حویرث مرکب فاطمه(س) و ام کلثوم(ع) را رم داد و فاطمه(س) از آن واقعه جراحاتی برداشت...
بعد ها که فتح مکه انجام شد و پیامبر(ص) عفو عمومی داد حتی بوسفیان را هم که باطنش بر پیامبر(ص) عیان بود و ظاهرا مسلمان شده بود عفو کرد اما پیامبر(ص) دستور داد بعضی ها اگر به پرده ی کعبه چسبیده باشند هم باید کشته شوند یکی از آن ها همین حویرث بود... باز آن جا هم که اسلام به شمشیر نیاز داشت حیدر کرار اسلام ، سکوت به گاه تاریخ بشر و امین بزرگ محمد امین و شوی فاطمه(س) شمشیر کشید و به دستور پیامبر(ص) آن پست فطرت را کشت...
دردا... فاطمه(س) سوال بزرگ تاریخ  است از سال تولدش تا زمان شهادتش از آرامگاهش تا قدر گاهش... این همه سوال برای چیست آرامگاهش را خواست پنهان دارند چرا؟ او مثل علی(ع) در سال 40 نبود و مدینه آن روز مثل کوفه سال 40 نبود که بترسند قبرش را بشکافند و توهین کنند... حساب او را از علی(ع) جدا می کردند علی(ع) پدران و برادران کافر آن ها را کشته بود فاطمه(س) که سهمی نداشت مخصوصا حالا که شهید هم شده بود دیگر نه حق علی(ع) را فریاد می زد و نه امانت پیامبر(ص) را یاد آور می شد حالا وقتش بود که شهیده اش را همه مقصران و قاصران ارج نهند تا برای خود وجهه ای کسب کنند اما فاطمه(س) وصیت کرد مرا شبانه دفن کنید و آن ها در تشییع من حاضر نشوند و  قبرم را از نامحرمان ناشناخته بدارید.
حافظه ی تاریخ شهادت فاطمه(س) را از 40 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) تا 8 ماه بعد از آن می گوید اما دو نقل 75 روز و 95 روز از اعتبار بیشتری برخوردار است. همان واقعه که عدنانیان غاصب مرتکب آن، از همان روز ها تا الان هزار و چهارصد و اندی سال است که می خواهند ماله اش بکشند(!) اما صدای فاطمه(س) آن چنان در تاریخ واضح و بلند باقی مانده که نمی توانند. ما به هر نقلی از تاریخ که بخواهیم تکیه کنیم فرقی نمی کند از رحلت پیامبر(ص)؛ ما در ایامی قرار می گیریم که فاطمه(س) غم های بزرگی داشت غم رفتن پدر و غم وارونه شدن اسلام که علی(ع) را از آن می خواهند بگیرند این ها کافی بود که تکاپوی فاطمه(س) را بگویند برای مال دنیا و از روی شوهر دوستی است و گریه اش را بگویند یا شب ها باشد یا روز ها و فاطمه(س) را به بیرون شهر راندند تا گریه های او آن ها را بیدار نکند و همچنان در خواب بمانند...
از این بازه زمانی و حافظه ی ضعیف تاریخ استفاده کنید و غرق در شناخت فاطمه(س) شوید تا زمانه ، ولایت و امام مهدی(عج) را بهتر بشناسید...


پایان همیشه سخت بوده و پایانی که شبیه یک شروع باشد سخت تر اما گاهی شاید؛ باید...

به یاد خدایی که هم اول است هم آخر...


دو کلام راجع به موسیقی

در نوشته ی زیر سعی شده مقداری راجع به  موسیقی گفته شود که به دلیل اینکه تحلیلی است؛ ممکن است پر از ایراد و اغلاط باشد برای همین پذیرش یا رد این تحلیل را به عفل سلیم خوانندگان آن واگذار می کنم:
شاید بهترین کلید در فهم اینکه چه موسیقی حرام است یا اصلا موسیقی نقشش در زندگی چیست همین استفتایی باشد که از رهبر عزیز شده است :

"خبرنامه دانشجویان ایران " نوشت: متن استفتا و پاسخ مقام معظم رهبری درباره یادگیری موسیقی به شرح ذیل است:

سئوال:
با سلام اینجانب 21 سال سن دارم و تمایل به یادگیری تار دارم فلذا چون نظر ایشان را مقدم و واجب الاطاعه می‌دانم نظر ایشان را در خصوص یادگیری نواختن تار و حفظ جوانب که لهوی و مطربی نشود را خواستم جویا شوم.

پاسخ:

بسمه تعالی

سلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته
بطور کلّی، ترویج موسیقی و تدریس آن و تشکیل کلاس‌های موسیقی، هر چند موسیقی حلال باشد، با اهداف عالیه‌ی نظام مقدس جمهوری اسلامی سازگار نیست و بهتر است جوانان عزیز وقت با ارزش خود را صَرف یادگیری علوم و فنون لازم و مفید نموده و اوقات فراغت خود را با ورزش و تفریحات سالم، پر نمایند.

موفق و مؤید باشید

برای آن هایی که وقت کافی ندارند توصیه می کنم که به تامل در همین پاسخ مشغول شوند و باقی متن را نخوانند. اما برداشت و تحلیل حقیر از این پاسخ:

1-    موسیقی حلال هم وجود دارد که در بعضی استفتائات از رهبر عزیز به وضوح تبیین شده وظیفه شناخت حلال از حرام آن بر مکلف است که از تلقی عامه جامعه که فلان آهنگ حلال است و اثر آن آهنگ بر شخص خودش که آیا مرا از یاد خدا غافل می کند و به یاد چیز های دیگر... می اندازد یا نه به سادگی امکان پذیر است.

اما در مورد خوانندگی چیزی که واضح است این است که صدای خانم ها قطعا حرام است چه به صورت غنا بخوانند چه غیر از آن (این حرمت به نظر من از دیدگاه روان-جامعه شناسی به سادگی تحلیل پذیر است که فعلا به آن نمی پردازیم فقط بدانید این حکم برای حفظ وقار و شخصیت خانم هاست) صدای مردان هم اگر غنا نباشد می تواند با حفظ شرایطی که بالا گفته شد حلال یاشد غنا یعنی چیزی شبیه چهچهه و بازی صدا در حلق چیزی شبیه آواز که در ادبیات فقهی غنا گونه ی خاصی از آواز است که فهم دقیق آن به دلیل نقص پژوهشی من و اینکه خیلی با دنیای خوانندگان همراه نیستم سخت است اما فعلا برای اشخاصی مثل من که غنا را نمی فهمند همان رعایت فهم عامه جامعه و اثر صدای خواننده در به یاد خدا بودن یا به یاد غیر خدا افتادن کافی به نظر می رسد.

پس دقت کردید که حلال بودن موسیقی و خوانندگی هیچ ربطی به تایید وزارت ارشاد یا پخش در صدا و سیما ندارد و این کلام رهبر عزیز است با اینکه مسئول صدا و سیما را خودشان نصب می کنند اما به هر حال ما در دوران غیبت هستیم و در حال حرکت و تلاش برای تشکیل یک حکومت اسلامی و مهدوی. پس فقه آزاد و پیشتاز شیعه تشخیص حرمت را به فهم مکلف واگذارده است.

2-    جامعه ی اسلامی ما در حال حرکت برای تشکیل حکومت جهانی امام عصر(عج) است و اینکه ایشان بیان می کنند " با اهداف عالیه‌ی نظام مقدس جمهوری اسلامی سازگار نیست" یعنی اینکه ما برای تشکیل آن حکومت کار های مهمتری داریم حتی برای تفریحات هم می توانیم از تفریحاتی استفاده کنیم که این کالبد را بیشتر شایسته تلاش علمی برای ساختن زندگی سعادتمند برای همه مردم جهان کند. اما پس گرایش غریزی ما به موسیقی چه می شود؟ به نظر حقیر این نیازی است که اصلا نمی شود انکار کرد و صورت مساله اش را پاک کرد.

 می خواهم چیزی بگویم که به نظر من از کلام رهبر عزیز برداشت می شود اما چه مقدار دوستان بپذیرند را نمی دانم و آن اینکه موسیقیدان ها و هنرمندان این زمینه خود در بستر تاریخ شکل می گیرند و نیازی نیست ما برای ساختن و افزایش تولید آنها برنامه بریزیم اما نیاز است تا این هنر را به کلی تخطئه هم نکنیم درست مثل کشور خودمان که این هنر را تخطئه نکرده حتی دانشگاه هایش هم هستند اما ضرورتی نیست که برای مثلا افزایش تعداد گیتاریست هایمان برنامه بریزیم چون آن تعداد نخبه گیتار در همین فضای فعلی هم تولید می شوند تا در آینده در این شاخه هنری در حد نیاز در خدمت سعادت مردم قرار گیرد اما نکته لازم این است که همین تعداد نوازنده که من می گویم در بستر تاریخ خودشان تولید می شوند حتما نیاز به تربیت دارند. تربیت به آن معنی که آن ها هنر را آنگونه که خدا می خواهد فرا گیرند تا به اهداف مهدوی جامعه ما هم بخورد.

در پایان یک مثال می زنم که در تاریخ از این مثال ها زیاد هست تا بفهمید اینکه من می گویم فلان چیز هدف اسلام نیست اما در بستر تاریخ شکل می گیرد یعنی چه... مثلا ببینید هدف پیامبر(ص) و یا بعد از ایشان امام علی(ع) تولید یک لشکر مختار نبود، هرگز... اما علی(ع) می خواست یک لشکر مالک اشتر یا میثم تمار تولید کند. مختار ها در تاریخ بنابر ویژگی های شخصی تولید می شوند فقط نیاز است تا در مکتب امام علی(ع) تربیت شوند تا کارشان به خدمت معاویه نکشد و این ضرورت تربیت صحیح این فرزندان تاریخ است که هرگز هدف تولیدی اسلام نیستند اما باید با تربیت اسلامی آن ها را از خدمت به شیاطین نجات داد  و در جای صحیح در جامعه از حضورشان استفاده کرد درست مثل نخبگان عرصه ی موسیقی.


سحر و جادو !

 

 

به نام خدایی که دنیا را لحظه ای به حال خودش رها نکرد...

تنها در یک آیه از قرآن صحبت از پیشینه و تاریخچه سحر شده است اما بقیه آیاتی که در آن ها  از هم خانواده های کلمه ی سحر استفاده شده، بیشتر به بیان نحوه ی تفسیر مردم از اتفاقات جدید اختصاص دارد. عمده ی این کاربرد ها وقتی است که پیامبری از جانب خدا همراه با نشانه ها یا معجزاتی می آمد و مردم سریعا می گفتند این سحر است. عبارت سحر مبین به معنی جادوی آشکار و عیان حتما در ذهن و حافظه ی قرآنی شما هم آشناست و این مبین یکی از صفت هایی است که مردم به آیات و معجزات پیامبران نسبت می دادند یعنی به قول خودمان با اعتماد به نفس عالی سریعا می گفتند اینکه یک جادوی واضح است.
اما سه صفت دیگر برای سحر داریم که هر کدام یکبار و در یک آیه آمده است البته وجه مشترک این عبارت های وصفی باز همان رد حقانیت پیامبران از سوی کافران است.
*سحر یوثر : در سوره مبارکه مدثر و آیه 24 آن آمده که به قرآن نسبت داده شده است یعنی سحری که از گذشتگان به وراثت رسیده...
*سحر مفتری : در سوره مبارکه قصص و آیه 36 آن آمده که به موسی (ع) می گفتند که این سحر ساخته و پرداخته دست خود توست...
*سحرمستمر : در سوره مبارکه قمر و آیه 2 آن آمده که به معجزه شق القمر پیامبر(ص) نسبت داده شده است...
پس دیدیم که قدیمی ها هر چیزی را نمی توانستند تحلیل کنند یا شاید نمی خواستند تحلیل کنند سریعا می گفتند سحر است(در ادامه می بینیم  که ما هم هنوز این گونه ایم!)


اما سحر و ساحری به هر بهانه ایی که انجام شود مثلا انتقام از دیگری که حق ما را پایمال کرده یا نجات از مشکلات بزرگی که در آن هیچ راه نجاتی نمی یابیم به نظر من کار صحیحی نیست چون خداوند در جاهای مختلف قرآن با نظر مثبتی راجع به این کار صحبت نمی کند مثلا می فرماید ساحران پیروز نمی شوند(یونس/77) و یا خدا از زبان حضرت موسی(ع) بیان می کند که سحر آن ها را باطل می کند و لا یصلح العمل المفسدین یعنی اولا ساحران مفسد اند و سحر فساد است و ثانیا خدا آن ها را هرگز یاری نمی کند(یونس/81)


به نظر می رسد این همه مذمت سحر و ساحری از جانب خدا چند دلیل عقلانی دارد مثلا اینکه سحر مداخله در طبیعت، خارج از جریان طبیعی است و این طرح کار را خداوند هرگز نمی پسندد چون با این کار عقل ها و توانایی های مردم رشد نکرده می ماند و اصلا یکی از دلایل غیبت حضرت مهدی(عج) هم این بود که خداوند می خواست مردم خودشان رشد کنند و حجتش را بشناسند و جهان خود را به دست خود و به رهبری او آباد کنند پس اگر خدا اینگونه مداخله در دنیا را می پسندید اصلا غیبت رخ نمی داد مردم هم همه به زور و مداخله خدا باید خوب می شدند امام هم مثل این فیلم ها ضد ضربه طراحی می شدند که هیچ کس آسیبی نتواند برساندش و در این صورت اصل خلقت و شرافت انسان که اختیار است کاملا به نیشخند دچار می شد...
یک دلیل دیگر مذمت سحر این است که انسان ها نباید از خدا قطع امید کنند اگر شما در اطراف نگاه کنید آدم ها وقتی به سحر روی می آورند که به نظرشان دیگر به خدا امیدی نیست و این درست همان است که در اسلام بسیار مذمت شده است یک انسان باید همیشه توقع چیزی بیشتر از سحر را از جانب خدا داشته باشد و صبر کند تا موقعی که خدا برای آن کار صلاح می داند تا آن را انجام بدهد.
دلیل دیگر اینکه بردن مشکلات پیش انسان هایی که معصوم نیستند خود هم مفاسدی دارد که نمونه هایش فراوان است از مفاسد اجتماعی و اقتصادی گرفته الی ... حتی ما در اسلام قاعده ی کتمان گناه را در بعضی شرایط داریم و این از ظرایف اسلام است . نمونه بزرگتر بردن مشکلات پیش غیر خدا و معصوم همین است که در مسیحیت استحاله یافته ی امروز می بینیم که هیچ کس شایسته ی توبه مستقیم و طلب عفو مستقیم از خدا نیست (برعکس اسلام) و باید همه به پیش کشیش ها بروند و این دکان و بازار تزویر و انواع سوء استفاده ها است.


اما سحر را بعضی ها یاد گرفته اند و  این هرگز به این معنی نیست که می توان با سحر (العیاذ بالله) دست خدا را بست و با خدا مقابله کرد و نیرویی در مقابل خدا ساخت اما اینکه پیشینه سحر از کجا آمده و به چه نیتی بوده و بعد چه کاربردی پیدا کرده است فقط در سوره بقره آیات 102 و 103 آمده که ابتدا به خود آیه و ترجمه ی آن توجه کنید و البته در آن تامل بفرمائید تا بعد چند نکته را شفاف تر بیان کنیم:

وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشیَطِینُ عَلی مُلْکِ سلَیْمَنَ وَ مَا کفَرَ سلَیْمَنُ وَ لَکِنَّ الشیَطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاس السحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلی الْمَلَکینِ بِبَابِلَ هَرُوت وَ مَرُوت وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَد حَتی یَقُولا إِنَّمَا نحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضرُّهُمْ وَ لا یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشترَاهُ مَا لَهُ فی الاَخِرَةِ مِنْ خَلَق وَ لَبِئْس مَا شرَوْا بِهِ أَنفُسهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ
وَ لَوْ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ خَیرٌ لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ

(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی می کردند ، سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و) کافر نشد ، و لکن شیاطین کفر ورزیدند و به مردم تعلیم سحر دادند (و نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل هاروت و ماروت نازل شد پیروی کردند ، (آنها طریق سحر کردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد می دادند) و به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند مگر اینکه قبلا به او می گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم ، کافر نشوید (و از این تعلیمات سوء استفاده نکنید) ولی آنها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی بیفکنند (نه اینکه از آن برای ابطال سحر استفاده کنند) ولی هیچگاه بدون فرمان خدا نمی توانند به انسانی ضرر برسانند ، آنها قسمتهائی را فرا می گرفتند که برای آنان زیان داشت و نفعی نداشت ، و مسلما می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد بهره ای در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن می فروختند اگر علم و دانشی می داشتند ! .
و اگر آنها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند پاداشی که نزد خداوند بود برای آنان بهتر بود ، اگر آگاهی داشتند .


از احادیث چنین بر می آید که در زمان سلیمان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند ، سلیمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آوری کرده در محل مخصوصی نگه داری کنند ( این نگهداری شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدی برای دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته ) .
پس از وفات سلیمان گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند ، بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند : سلیمان اصلا پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادوگریها بر کشورش مسلط شد و امور خارق العاده انجام می داد ! گروهی از بنی اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگری دل بستند ، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند .
در زمان سلیمان نبی(ع) شیاطین که می توانند مستقیما جنیان باشند و یا شاگردان جنیان و شیاطین انس باشند القائاتی بر مردم کردند مثل همین الان که بعضی چیز ها را القا می کنند از وسوسه های اعتقادی گرفته تا اقتصادی(رشوه و ...) تا نفسانیات و ... گروهی طبق معمول به شیطانیان یک لبیک محکم می گفتند و همه زیر و بم سحر را یاد گرفتند و این اولین باری نبود و آخرین بار هم نیست که شیطان برای انسان معلمی کرد این قصه سر دراز دارد! حتما ماجرای هابیل و قابیل و معلمی شیطان که برایتان آشناست. اما از آن طرف وقتی این علم به دست نا اهلان از انسان ها افتاد خداوند دو فرشته ی مقدس و پاک الهی را به زمین فرستاد تا راه ابطال سحر را به بعضی انسان های با ظرفیت یاد دهد چرا با ظرفیت چون برای خنثی کردن یک بمب باید ساخت بمب را هم به خوبی بلد باشید و برای ابطال سحر باید سحر کردن را هم بلد باشید. آن دو فرشته (که قطعا فرشته و قطعا مقدس بودند و به چرندیات و قصه هایی که بعد ها ساخته شده در مورد آن دو هیچ توجهی نکنید که تحریف است) به داوطلبان می گفتند که کار خطرناکی را داری یاد می گیری و اگر به جای ابطال سحر ساحری کنی هم آخرت را از دست می دهی و هم کافر شده ایی این علم برای تو یک امتحان الهی است پس حواست جمع باشد و وتعهد کن که خلاف ابطال سحر کاری نکنی مثل همین سوگند نامه حرفه ی پزشکی آن ها گفتند چشم اما ...(طبق معمول)
پس از یک طرف شیطان یاد داد و از طرف دیگر بعضی از داوطلبان حرفه ی ابطال سحر قولشان یادشان رفت
اما در این میان عده ایی هم به عهد خود با خدا عمل کردند و به ابطال مشغول شدند.
با همه ی این شرایط آیه شریفه واضحا و با تاکید می فرماید اگر خدا اجازه ندهد سحر آن ها عملی نمی شود پس آن ها هم خارج اراده خدا نمی توانند کاری کنند  اما نقش آدم های صالحی که کار ابطال سحر می کنند چیست؟
باز هم همان اصل که خدا بسیاری از گره هایی که خود انسان ها می زنند را می خواهد تا خودشان باز کنند مثل اینکه شراب را اجازه ی ایجاد می دهد ، عوارض آن را هم جلو گیری نمی کند، علم پزشکی را هم در اختیار می گذارد و نیروی های امنیتی هم با آن مقابله می کنند یعنی هر کس کارش را می کند چون این امر گره اش به دست خود انسان و عقل آن ها باز می شود و نیازی به معجزه ندارد دقیقا سحر هم همین است...


احساس می کنم متن طولانی شد پس برای آن هایی که وقت و حوصله کافی ندارند جمع بندی می کنم تا راحت تر باشند :
1-سحر کفر است و ساحر آخرتش برباد رفته و قرار نیست انسان ها در زندگی از سحر استفاده کنند.
2-خیلی چیز ها که ما سحر می گوییم اصلا سحر نیست مثلا اگر کسی ظرایف را در رابطه با همسرش رعایت نمی کند و اختلافی پیش می آید نمی تواند حتما بیندازد گردن سحر؛ یادتان که هست قبلی ها هم هرچه را نمی خواستند تحلیل درست کنند می گفتند سحر آشکار است شما دیگر این گونه نباشید...
3-خیلی چیز ها سحر نیست و شعبده و تردستی است مثل ساحرانی که مقابل حضرت موسی(ع) بودند آن ها فقط تر دست بودند؛کریس آنجل امروزی هم در همین زمره است!
4-اگر هم سحری اتفاق افتاد که در زندگی امروز به نظر من بسیار بعید است راه اول پناه بردن به خداست و تقویت رابطه با او چون به بیان قرآن اگر او نخواهد سحر خود شیطان هم کارا نیست.
5-مطمئن باشید دعا نویس های امروزی که اینترنتی و تلفنی شده اند خیلی بعید است از نسل باطل کننده های سحر زمان هاروت و ماروت باشند پس رجوع به آنها رجوع به یک شیاد متقلب است لطفا برای حل مشکلات به خدا پناه ببرید و اگر هم زبانم لال خودتان می خواهید سحر کنید که با اجازه تان کافر می شوید و روی ماه آتش جهنم را به جای ما هم ببوسید(البته دور از جان شما).
6-اما چرا خدا کلا بساط سحر را بر نمی چیند؟ باز چون به قول خدا فتنه و  امتحان است و به همان دلیلی که به انگور دستور نمی دهد دیگر شراب نشو! و اگر این کار را بکند که اختیار انسان دیگر فایده ای ندارد پس چه کسی برود بهشت و که به جهنم...

اسلام، پیروز...و لو کره المشرکون!

سلام آقا !

خبر آمدنت، میرود شهر به شهر

مردمان یمن و تونس و مصر

مردمان اردن ...

همه عالم به تمنای تو برخاسته اند(ای کاش...)

شور و حالی بر پاست

وعده ات نزدیک است (ان شاالله)

*****

غلبه اسلام بر جميع اديان

 مسأله‌ي مهدويّت و قيام و حکومت جهاني يک منجي عدالت-گستر و مصلح‌‌عدالت- پرور از جمله مسائلي است که نه تنها با فطرت ظلم ستيز و عدالت طلب انسآن‌ها آميخته و نهادينه شده است، که همه ي مسلمانان اعم از شيعه و سنّي و بلکه تمامي اديان آسماني و حتّي مکاتب ديگر آن را باور داشته و پيروان آيين خود را به ظهور آن مژده داده‌اند. در آيه اي که بحث مي شود، دين حق که همان دين اسلام است بر همه ي مکاتب و آيين هاي زمان پيروز مي شود:

يُريدونَ أن يُطفِؤُا نورَ اللهِ هُوَ بِأفواهِهِم وَ يأبي اللهُ إلاّ أن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَو کَرِهَ الکافِرون الّذي أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَي وَ دينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلي الدّينِ کُلِّه ؛1 «مي‌خواهند نور خدا را با دهان‌هاي خويش خاموش کنند،وَ لَو کَرِهَ المـُشرکون ولي خداوند نميگذارد تا اين‌که نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نيايد او کسي است که پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نيايد.»

 بحث روايتي

 1- محمّد بن فضيل مي گويد: از امام کاظم (عليه السلام) درباره ي قول خداوند لِيُظهِرَهُ عَلَي الدّينِ کُلِّه پرسيدم. ايشان فرمودند:

«لِيُظهِرَهُ عَلَي جَميع الأديانِ عِندَ قِيامِ القائِم (عليه السلام)»؛2 « هنگام قيام قائم (عليه السلام) خداوند دين اسلام را بر همه ي دين هاچيره مي‌گرداند.»

2- ابي بصير مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) درباره ي آيه ي هُوَ الّذي أرسَلَ... پرسيدم، ايشان فرمودند:

«وَ اللهِ ما نَزَلَ تأويلُها بَعد، وَ لايَنزِلُ تأويلُها حتّي يَخرُجُ القائم (عليه السلام) فَإذا خَرَجَ القائِم (عليه السلام) لَم يَبقِ کافرٌ باللهِ العَظيمِ و لامُشرِکٌ بالإمامِ الاّ کَرِهَ خُروجَه...»؛3 « قسم به خداوند! هنوز تأويل آن نيامده و تأويل آن نيايد تا اين‌که قائم خروج کند، پس هنگامي که قائم خروج کند کافري به خدا و مشرکي به امام باقي نمي ماند مگر اين‌که خروج او را کراهت دارد ...»

3- از اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ي آيه ي هُوَ الّذي أرسَلَ ...نقل شده است:

«... لايَبقَي قَريَةٌ الاّ وَ نُودِيَ فيها بِشَهادَةِ أن لا اِلهَ الاّ الله و أنَّ محمّداً رَسولُ اللهِ بُکرَةً وَ عَشياً»؛4 «آبادي و شهري باقي نمي ماند مگر اين‌که در آن‌جا صبح و شب به توحيد و رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) شهادت داده مي شود.»

4- شيخ صدوق در روايتي از امام حسين (عليه السلام) نقل مي کند:

«مِنَّا اثنَي عَشَرَ مَهدياً أوَّلُهُم أميرالمؤمنين عَلي بن أبي طالب و آخِرُهُم التّاسِعُ مِن وُلدي وَ هُوَ الإمامُ القائِم بالحقِّ يُحيي اللهُ بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها وَ يُظهِر به دينَ الحَقِّ عَلَي الدّينِ کُلِّه وَ لَو کَرِهَ المُشرکين»؛5 «از ميان ما، 12 نفر مهدي است، اوّلين آن‌ها اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و آخرين آن‌ها نُهمين نفر از فرزندان من است. او امامي است که به حق قيام می کند. خداوند به واسطه ي او زمين را زنده مي کند بعد از آن که مرده شده باشد و به واسطه ي او دين حق را به همه ي اديان پيروز مي کند، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.»

 "یا رب الحسین بحق الحسین(علیه السلام) اشف صدر الحسین بظهورالحجه"

پي نوشت ها:

 ۱. توبه (9)، 23 و 33 .

2. کليني ،کافي، ج 1، ح 9، ص 432 .

3. شيخ صدوق،کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ب 58، ح 7 .

4. مجلسي، بحارالانوار، ج 51، ص 60 .

5. شيخ صدوق،کمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ح 3 .

 منبع: نگين آفرينش

23 محرم سالگرد جسارت وهابیون به حرمین شریف امام هادی(ع) و امام عسکری(ع)

هرچند که بارگاه جان خاکی گشت
مانند بقیع نشان بی باکی گشت
آن چراغ سقفی حرم می شکند
این نور خدا نشانه ی پاکی گشت


می توانید تصاویر بیشتری را از بازسازی حرم در ادامه مطلب ببینید

ادامه نوشته

آری آن نور که فانی نشود نور خداست

سلام

و با عرض پوزش بابت تاخیر چند ماهه حقیر در ثبت پست در گوشه مجازی کانون مهدویت سنا

 

و عاشورا رخ داد و ازآن کاروان حسینی که وارد کربلا شدند 72 تن در کربلا برای همیشه ماندند تا تاریخ راه خود را گم نکند.

عصر عاشورا لشکریان عمر سعد خیمه ها را آتش زدند و کاروان را غارت کردند، 10 داوطلب اسب هایشان را نعل تازه زدند تا بتازند بر آنچه پیامبر بوسید آن شب را کاروان حسینی در خیمه های نیمه سوخته  صبح کردند. روز 11 محرم روز وداع از سرزمین کربلا بود در هنگامه ی وداع کاروانیان از میان بدن های شهدا عبور داده شدند تا روحیه آن ها شکسته گردد ؛ فاصله کربلا تا کوفه -که مرکز حکمرانی عبیدالله بود- بیش از یک روز نبود و کاروان روز 12 محرم وارد کوفه شدند و در میان شادی کوفیان که تحت تاثیر زر، زور و تبلیغ عبیدالله بودند از کوچه های شهر عبور داده شدند و به دارالاماره آمدند. در مجلس عبیدالله او به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) توهین کرد و این پیروزی را خواست خدا دانست وپس از آن کوفه به جایگاه روشنگری حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) تبدیل شد و مردم آن شهر متوجه حقانیت امام حسین(علیه السلام) شدند و این سرآغاز تبدیل شدن امام حسین(علیه السلام) به عنوان شکست خورده در جنگ به پیروز واقعی تاریخ بود.

در 15 محرم کاروان حسینی به همراه سر های شهدا از کوفه به سمت شام –که محل حکومت یزید بود- حرکت داده شدند در مسیر از کوفه تا شام اتفاقات متعدی پیش آمد که یقینا معروفترین آنها ماجرای راهب مسیحی است که در نیمه شب صدایی به گوش او رسید. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:

السلام علیك یابن رسول الله ... السلام علیك یا ابا عبدالله.

راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت بعد از شناخت امام حسین(علیه السلام) که نوه پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله وسلم) است بر سر خولی فریاد زد که وای بر شما فرزند پیامبرتان را کشته اید... سر را در ازای پرداخت 10 هزار درهم -که معادل کل جایزه ای بود که یزید بابت سر امام حسین(علیه السلام) می خواست بدهد- شبی پیش خود برد با مشک خوشبو کرد روی سجاده ی عبادتش گذاشت تا صبح گریه کرد و عاقبت شهادتین گفت مسلمان شد و در آخر خود را صرف خدمت اهل بیت کرد.

کیسه های زر راهب همه در دست خولی سفالین شد و روی آن ها نوشته شد: "ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.

در مسیر کوفه تا شام که کاروان می رفتند کرامات متعددی از امام حسین (علیه السلام) دیده می شد و امروزه هم زیارتگاه های متعدد در مسیر کاروان و شهر های مختلف عراق سوریه و لبنان و ... پابرجا است.

کاروان حسینی پس از حدود 15 روز به شام رسیدند  و چند روزی پشت دروازه شهر نگه داشته شدند تا شهر را برای جشن تزئین کنند جشنی که با افشاگری و روشنگری حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) به عزای شامیان تبدیل شد. علیرغم خواست کاروان که از محله های خلوت وارد شهر شوند شمر ملعون دروازه ی ساعات را برای ورود انتخاب کرد که جمعیت زیادی  بر آن ایستاده بودند ورود به کوفه اول ماه صفر بود.

سعی تاریخ

این روز ها که می گذرد کم کم حاجیان به سعی میان صفا و مروه می روند. این چه سرگردانی است میان این دو کوه؟ چه رازی است که هرکه می خواهد پاک شود باید به این طریق مناسک به جای آورد؟ این چه درد سری است که همه حاجیان(آینده!) خود را به سعی زنی شبیه می کنند؟ چرا خدا اینگونه این زن را قدر می داند؟
صدایی می آمد کودکی کمی آن طرف تر تشنه بود و از تشنگی پای می کوبید(به هر دو معنی کلام!)، خدا به حاجیان امر کرد که مانند آن زن به تلاطم بیفتند و آرامش شهری خود را برهم زنند.
در مناسک حج باید بخشی از سعی را دوید و هروله کرد می گویند هاجر آنجا که می رسید صدای اسماعیلش را می شنید متلاطم تر و ملتهب تر از گذشته می شد و اکنون حاجیان هم باید این گونه شوند...
مگر کودک تشنه و مادر مضطر چه مقامی دارند؟
هاجر بالای سر کودک می رسد برای کودک چشمه ای جاری شده است و همه اضطراب ها تمام شد. اسماعیل بزرگتر می شود فرمان ذبح الهی را به رای پدر اطاعت می کند. اما ابراهیم (ع) امتحانش با نبریدن چاقو تمام می شود  و آن روز را عید قربان می گیرند.
اندی قرن بعد از نسل همان کودک پیامبر آخر می آید و اندی سال بعد از نسل همان پیامبر یک کودک شش ماهه دیگر...
او هم تشنه است و رباب مضطر ... اگر آب بدهید می میرد و اگر آب هم ندهید... پدر را و یا پسر را... و تلالو سپیدی زیر گلو...
آن روز دهم بود و دقیقا یک ماه از عید قربان می گذشت . آن کودک به آب رسید و این کودک به خون ، آن روز عید قربان شد و این روز عید خون*.


مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ

 
چرا که وعده تو کردی و او به جای آورد


*اولین بار این ترکیب را از مرحوم دکتر شریعتی دیدم.

پروتستانتیزم و روشن گری!(ایسم شناسی!!)

امروزه در دنیای قرن بیست و یکم کلماتی که به ییسم ختم میشن به نظر خیلی ها با کلاس میان وگاهی وقتها هم جهت گذاردن اندکی کلاص! در مراسمو مهمونیها به کار میرن!!

حالا ما هم برای با کلاص شدن!!!و عقب نموندن از این جرگه میخواهیم با شما درمورد چند تا از این "ایسم"های با کلاص صحبت کنیم.

جهت با کلاصی سریع الوصول روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...

ادامه نوشته

شعر مهدوی در دیوان شهریار

یا صاحب الزمان...ادرکنا

شعر مهدوی در دیوان شهریار

روز ۲۷ شهریور بعنوان روز شعر و ادب فارسی و سالروز بزرگداشت استاد سیدمحمدحسین بهجت تبریزی مشهور به «شهریار» است. به این مناسبت شعرهای مهدوی از این شاعر معاصر را در دیوان اشعارش بررسی می کنیم .

سیدمحمدحسین بهجت تبریزی مشهور به شهریار در سال ۱۲۸۵ ه.ش در یکی از روستاهای تبریز (استان آذربایجان شرقی) متولد شد. کودکیش مصادف با انقلاب مشروطه بود. پس از دوران کودکی در مدرسه دارالفنون مشغول تحصیل شد. دوران جوانی او با تحصیل در دانشکده پزشکی و فرا گرفتن طب ادامه یافت. در اواخر تحصیل عشقی نافرجام را تجربه کرد. همین ناکامی و شکست موجب گشت که او طریق معرفت را پیش بگیرد و بیش از پیش به معبود یگانه عشق بورزد. بیشتر معاشران شهریار یا اهل هنر و شعر هستند و یا جزو رهروان علم و معرفت. 

اشعاری چون «ابدیت، مناجات، راز و نیاز، شب و علی و قصیده ای در توحید» بیانگر طبع الهی، تهجد، شب زنده داری، مطالعه او در قرآن و دلبستگی او به اذکار و ادعیه است که در زندگیش جایگاه ویژه ای دارد. اشعار مهدوی او بیانگر اهمیت دادن نسبت به مقوله انتظار و ظهور منجی عالم بشریت است. این مساله ایمان راسخ اوست و ارادتش را نسبت به حضرت مهدی موعود(عج) نشان می دهد. 

 
ردپای اندیشه مهدویت را در ذهن پویای شهریار بخوبی می توان حس کرد. قسمتی از غزل «چهره بقیـة اللهی» را مرور می کنیم تا این ابیات شاهد این ادعایمان باشد:

 
... عجب مدار به شمشیر او غبار قرون
چرا که آینه عاشقان بود آهی
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
به جز چراغ جمال بقیة اللهی
برای از افق ای مشعل هدایت شرق
برار کله این گمرهان ز گمراهی
ز سایه ای که به خاک افکنی خوشم چه کنم
همای عرش کجا و کبوتر چاهی ... .


همچنین غزل «شاهد غیبی» در دیوان شهریار به طور غیر مستقیم به جریان ظهور منجی اشاره می کند: 
«... به دیدار رخت دل ها به روزن های چشم آمد 
بتاب ای آفتاب آرزومندان ز روزن ها
فرودم صیحه افلاکیان در در صور منصوری 
که از دل های بشکسته به عرش افراشت شیون ها

چنان در دامن گیتی گرفتن آن آتش فتنه 
کز او آزادگان چون سرو برچیدند دامن ها
چه جای دوستان کز فتنه فتانه فرسوده 
پناه پرچم صلح تو می جویند دشمن ها ... .»

در غزلش تحت عنوان «رویای صادقه» بیتی را اختصاص به مساله مهدویت می دهد: 
«با گل و لاله سرافراشته مهدی و مسیح(ع)
پای دجال فرو در گل و لای می بینم»
 

و بار دیگر در غزل «قیام محمد(ص)» به مساله فتنه آخرالزمان و دجال اشاره می کند: 
«... پیام پیک الهی چگونه بشنوند آن قوم 
که پنبه کرده به گوش دل از پیام محمد(ص)
به رغم فتنه دجال کور باطن ما باش 
که وحش و طیر شود رام با مرام محمد(ص)
هنوز جلوه نداده است نور خود به تمامی خدا 
به جلوه کند نور خود تمام محمد(ص)
قیام قائم آل محمد(عج) است و کشیده 
به قعر صاعقه شمشیر انتقام محمد(ص)
به ذوالفقار علی(ع) دیدی استقامت اسلام 
کنون به قامت قائم(عج) ببین قوام محمد(ص)»
 
استاد شهریار در غزل «شبکلاه رندی» اشارات صریحی به فراگیر شدن تباهی، پیدا شدن دجال در آخرالزمان و آرزوی ظهور حضرت ولی عصر(عج) از جانب مردم ستمدیده دارد: 
«... دست دعا بلند است از مسجد و منارات
اما چه دل گرفته آفاق صبح گاهی
چشم ستاره صبح شمعی شده است اشکین 
آن آسمان صافی آینه ای است آهی
از هر دل شکسته اشکی به دیده حلقه است
و ز هر درون خسته آهی به عرش راهی
دجال آتش افروز از آتشی که افروخت 
دود است و تنگ چشمی از ماه تا به ماهی
دنیا دلش به داغ گل ها و لاله ها خون 
وانگه سموم دی را سوگند بی گناهی ... 
ای مدعی خدا را این دادگاه حشر است
دست و زبان مجرم خود می دهد گواهی
آن زلزله عظیم و آن صیحه ناگهانی است 
تا توبه در نبسته بازا به عذر خواهی ... 
فجر شکفته دل خود در انتظار خورشید 
بو کاید آن سپیدی کز ما برد سیاهی ... .»
 

در غزل «انتظار فرج» ، استاد شهریار حال عجیبی دارد -او که درد یتیمی و بی مادری را تجربه کرده در شعرش به مقوله انتظار منجی نگرش های عمیق تری نسبت به بقیه شعرا دارد: 


«دلم شکسته و جانم هنوز چشم به راهت
 شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست 
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
در انتظار تو می میرم و در این دم آخر دلم خوش است 
که در خواب دیدم به خوابگاه گاهت
کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت 
چه کوه های سلاطین که می شود پرکاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی 
سر جهاد تویی و خداست پشت و پناهت.»

 
اما اوج این روحیه معنوی که در دل استاد شهریار شعله می کشد در غزل «علم عدالت» است. در این غزل شاعر، گوشه چشمی به داستان های شاهنامه فردوسی نظیر قیام کاوه آهنگر در برابر ضحاک دارد و از آن ماجرا الهام گرفته به اینکه ظلم پایدار نخواهد بود -حال و هوای این غزل آنگونه است که دوران ظهور حضرت مهدی موعود(عج) سراسر با عیش و شادی و عدل و ایمان همراه دانسته و بیانگر عمق دید شهریار نسبت به مساله مهدویت است:

 
«مژده ای دل که تو را یار خریدار آمد 
بخت یار آمدی و بخت تو را یار آمد
دکه عشق چراغان کن و ناری بفروش 
که دگر نوبر شامیده به بازار آمد
لاله چون تاج فریدون بدرخشد 
کز کوه پرچم کاوه نوروز پدیدار آمد
حاکم ظلم شد از کار کنار 
و اینک والی مهر و محبت به سر کار آمد
فالی از سال نکو زن که به دشت و هامون
خرمن انباشت گل و لاله به خلوار آمد
 پی لاله است پرستوی بهاری به شتاب 
که به هر لحظه گل و سبزه به منقار آمد
کار گل زار نخواهد شدن از لاله که دوش 
بلبل آهنگ غزل کرد و به گلزار آمد
صبحدم نکهت گل های بهاری 
گویی بوی عطری است که از طبله عطار آمد
شیشه ها ضرب گرفتند به باران بهار 
که به رقص از سر شادی در و دیوار آمد
عهد تبعیض و تبهکاری اغیار گذشت 
نوبت یاری و غمخواری احرار آمد
پرده غیب بدرید و به رغم دجال
علم مهدی موعود(عج) نمودار آمد
بازدیدی کنی از گل که سحر باد بهار 
شهریارا گلت آورد و به دیدار آمد.»
 
 استاد محمد حسین بهجت تبریزی در سال ۱۳۶۷ هجری شمسی دعوت حق را لبیک گفت. -در حالیکه دل شهریار آکنده از عشق و ایمان به ائمه اطهار(ع) بود؛ در ۸۴ سالگی به سوی ابدیت شتافت.- این شاعر عارف پیشه و انقلابی همواره آروزی دیدار حضرت مهدی موعود(عج) را در عمق جانش داشت و ما بعنوان شاگردان او سعی نمودیم در این مقاله اشعار مهدوی اش را به شما خوانندگان گرامی بنمایانیم.

روحش شاد...

 منبع:سایت خبری آینده روشن

 ویژه نامه بزرگداشت استاد شهریار 

کارگروه فرهنگی

 

خدا مرا کافی است

می گفتند روی انگشترش نوشته بود "حسبی الله" : خدا مرا کافی است. و این جمله برای او چه معنای پُری داشت، او که در صفین میمنه ی سپاه به فرمانش بود او که دلیر و شجاع بود او که یک فرمانده بود چه آمده بود که دیگر فرمانبرداری نداشت؟ برق سکه های معاویه چه درخششی داشت که تلالو آن خورشید را در نظر فرمانبرداران بی فروغ کرده بود. عجب کوری عجیبی! آب مایه ی حیات است اما برای زندگان، مایه ی حیات برای مردگان چه تفاوتی می کند قدرش را چگونه بدانند؟ اما آب در بین مردگان هم همچنان آب است همان مایه ی حیات.
اولین باری بود که زهرا(س) مادر می شد و علی(ع) پدر و پیامبر(ص) هم که پدر امتی بود این بار پدر بزرگ می شد، چقدر این خانواده داشت کامل می شد، بالاخره نسل سوم آن آمد می گفتند فروغ این خاندان با همین نسل ابدی می شود؛ تا کور شوند عاص های زمان!
شاید هیچ کس نمی توانست مانند او معاویه را خفه کند آن هم به چریدن! به معاویه فرصت دهد تا بچرد، بخورد، ببرد، بدزدد، کاخ بساز، کوخ ویران کند...تا بمیردالبته در عین محدود کردنش و افسار زدنش... که با این شروط بچر تا مرگت برسد مگر چقدر از دنیا می توانی ببری و چه بد نامی بر این لجام معاویه گذاشتند؛ صلحنامه... که آن اعلام جنگ او بود با معاویه جنگی که معاویه از ورود به آن می ترسید و خودداری می کرد و همین او را لجام می زد اما حسن(ع) که می دانست فرزند معاویه یزید، از پدرش به مراتب بی خرد تر است، یزید داوطلب می شود تا به دست حسین(ع) خاندانش را برای همیشه تاریخ هلاک کند.
او به معاویه لجام زد تا مردم را به این سطح از شعور و آگاهی برساند که او دزد است نه خلیفه که او شریک دزد (نه! خودِ دزد) است و رفیق قافله که شاید اینجا بتوان به جای قافله گفت امت.
او تنها بود، در خانه اش هم تنها بود و این تنهایی را از علی (ع) به ارث برده بود که این تنها میراث دنیای علی(ع) بود که تا مهدی(عج) به همه ورثه اش به یادگار سپرد، که علی(ع) لا اقل چند سالی همچون پیامبری و فاطمه ایی را کنارش داشت اما او چه... و برای کسی که در دنیا تنهاست چه ذکری بهتر که خدا مرا کافی است.


میلادش مبارک باد
تنهاییش با تجمیع یاران مهدی(عج) پایان باد.

مهدویّت در شعر حافظ (1)

گذرى بر زندگى حافظ شيرازى

شمس الدين محمد شيرازى متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغيب، يكى از پر رمز و رازترين شاعران جهان است. نام پدرش بهاءالدين مى­باشد كه بازرگانى مى­كرده و مادرش اهل كازرون شيراز بوده است.

همين كه به سن جوانى رسيد، در نانوايى به خميرگيرى مشغول شد، تا آنكه عشق به تحصيل كمالات او را به مكتب خانه كشاند. تحصيل علوم و كمالات را در زادگاه خود كسب كرد و مجالس درس علماء و فضلاى بزرگ شهر خود را درك نمود. او قرآن كريم را از حفظ كرده بود و بنابر تصريح صاحبان نظر، تخلص حافظ نيز از همين امر نشأت گرفته است.                                   

عشقت رسد به فرياد ورخود به سان حافظ                        قـرآن زبـر بخوانى در چهـارده روايـت

عشق در بيان حافظ

شعر حافظ امتيازات زيادى دارد. از جمله روح عشق و اميدوارى است كه در ديوان او موج مى­زند. وقتى كه مى­گويد:«مژده ­اى دل كه مسيحا نفسى مى­آيد»يا«يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور»،در دل خواننده روح اميد و عشق و شور و شوق مى­دمد و در عين حال ملاحت بيان حافظ جاى خود را دارد.

حافظ درباره عشق الهى كه موضوع غزلهاى عرفانى اوست، صحبت مى­كند. در مورد عشق انسانى هم وقتى از معشوقان جسمانى و مادى صحبت مى­كند، خاطر نشان مى­كند كه عشق وى همچون امرى است كه به يك سابقه ازلى ارتباط دارد. در غزلهاى عرفانى حافظ، عشق مجازى همچون پرده­اى به نظر مى­آيد كه عشق الهى در وراى آن پنهان است.

درد عشقى كشيده­ام كه مپرس   زهر هجرى كشيده­ام كه مپرس      

گشته­ام در جهان و آخر كار         دلبرى برگزيده­ام كه مپرس

 آنچنان در هواى خاك درش         مى­رود آب ديده­ام كه مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش   سخنانى شنيده­ام كه مپرس

همچو حافظ غريب در ره عشق     به مقامى رسيده­ام كه مپرس[2]

  محبوب حافظ كيست؟

دلبر حافظ معصوم است كه همه عالم نسبت به پارسايى، عفاف و عصمت او اذعان دارند. در اين راستا حافظ از ميان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به محبوب عصر خود، يعنى حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ نظر داشته است. البته حافظ درباره حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ غزل گفته است نه قصيده، ولى سخن در اينجاست كه تقريباً كمتر غزلى است كه بيتى يا ابياتى از آن مناسب با وصف حال امام غائب از انظار نباشد. سرانجام با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم، به ديدار حضرت حق شتافته است.

دست از طلب ندارم تا كام من برآيد

يا تن رسد به جانان يا جان زتن برآيد

بگشاى تربتم را بعد از وفات و بنگر

كز آتش درونم دود از كفن برآيد[3]

نام حضرت مهدى عليه السلام در شعر حافظ

حافظ نام حضرت را صريحاً در اشعارش برده و از ظهور او و نابودى «دجال»؛ مظهر ريا و تزوير و بدى و پليدى سخن گفته است.

كجاست صوفى دجال فعل ملحد شكل

بگو بسوز كه «مهدى» دين پناه رسيد[4]

غيبت امام زمان عليه السلام

از مسائلى كه در شعر حافظ مطرح شده، غيبت امام عصر ـ عليه السلام ـ است.

ديگر ز شاخ سرو سهى بلبل صبور

گلبانگ زد كه چشم بد از روى گل به دور

اى گل به شكر آنكه تويى پادشاه حسن

با بلبلان بيدل شيدا مكن غرور

از دست غيبت تو شكايت نمى­کنم

تا نيست غيبتى نبود لذت حضور

گر ديگران به عيش و طرب خرم­اند و شاد

ما را غم نگار بود مايه سرور

حافظ شكايت از «غم هجران» چه مى­كنى

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور[5]

گرچه در اشعار فوق اظهار مى­دارد كه از غيبت شكايت نمى­كنم، ولى گاه آتش سوزان هجر و دورى آنچنان در وجودش شعله­ور مى­شود كه به ناچار غيبت و هجران يار را به زبان مى­آورد و اظهار مى­كند كه به هر وسيله و به صد جادو از خدا مى­خواهيم كه دوران غيبت او را به سر آورد و ظهور او نزديك گردد.

اى غايب از نظر به خدا مى­سپارمت     جانم بسوختى و به جان دوست دارمت

   تا دامن كفن نكشم زير پاى خاك          باور مكن كه دست زدامن بدارمت[6]

 

* * *

حسب حالي ننوشتيم و شد ايّامي چند

محرمي کو که فرستم به تو پيغامي چند

ما بدان مقصد عالى نتوانيم رسيد

هم مگر پيش نهد لطف شما گامى چند[7]

حافظ و انتظار

حافظ در ابياتي از يار سفر کرده سخن مي­گويد و به غيبت صاحب الامر ـ عليه السلام ـ اشاره مي­کند و شب و روز در انتظار به سر مي­برد.

فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش

گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش

دلربايي همه آن نيست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود

اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدايا به سلامت دارش[8]

حافظ در ابيات فوق به مناجات با حضرت حق پرداخته و از مقام ربوبي مي­خواهد که امام زمان ـ عليه السلام ـ را در پناه خود حفظ کند و او را در نهايت سلامت نگاه دارد و در جاي ديگري بيان مي­کند:

اي صبا سوختگان بر سر ره «منتظرند»

گر از آن يافر سفر کرده پيامي داري[9]

حافظ در انتظار محبوب خود لحظه شماري مي­کند و اشک مي­ريزد و در اشک غسل مي­کند. براي ديدار محبوب دست به دعا برمي­دارد، و در مناجات خود از حضرت حق ديدار يار طلب مي­کند.

يا رب سببي ساز که يارم به سلامت

باز آيد و برهاندم از بند ملامت[10]

تشرف خدمت ولى عصر عليه السلام

بعد از غيبت كبرى هزاران نفر از اقشار گوناگون در طلب گوهر وصل، ترك تعلقات نموده و در نهايت به فيض زيارت آن حضرت نائل گشته و مى­شوند؛ ولى حافظ اجازه بازگو كردن ديدار خود را نداشته و مى­بايست آتش اين عشق را چون رازى سر به مهر حفظ كند.

ادامه دارد...


 -
[۱]. ديوان و فالنامه حافظ شيرازى، تنظيم واحد تحقيقاتى انتشارات گلها، ناشر: انتشارات گلپا، دوم، 1383، ص 277.

[۲]. همان، ص 240. [۳]. همان، ص 249. ۴]. همان، ص 261. ۵]. همان، ص 261. [6]. همان، ص 98.

[7]. همانع ص 189. [8] . همان، ص284. [9] . همان، ص454 [10] . همان، ص 96.

بلغ العلی بکماله...صلوا علیه و آله

به سبب کمالش به بلندی رسید،
با روی نکوی خود تیرگی​ها را برطرف ساخت،
همه​ی روشهایش نکوست،
بر او و خویشانش درود باد.

His perfection procured exaltation
His beauty dispelled the darkness
All his attributes were good ones
Pray for him, and for his family

عاشقان عیدتان مبارکباد

فلسفه بعثت

 سرآغاز تاريخ اسلام از روزي شروع  شد كه پيامبراسلام صلي الله عليه و آله در خلوت با محبوب، در دل غاري كه در دامن كوهي در شمال مكه بود، راز و نياز مي كرد. گويا غار حراء هنوز هم پژواك  مناجات پيامبراكرم را در قطعه قطعه سنگ ريزه هاي خود به يادگار حمل مي كند و در گوش عاشقان حضرت كه در آن وادي قدم مي گذارند؛ نجوا مي كند.

  پس از قرن ها تحقيق و بررسي درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسياري از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مي توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلي الله عليه و آله داراي اهدافي مي باشد. با توجه به آيات الهي به برخي از اهداف بعثت انبياء اشاره مي نمائيم.

خداوند در آيه اي مي فرمايد: « هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب  والحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين. » (جمعه/2) اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را پاك سازد و شريعت و احكام كتاب آسماني و حكمت الهي بياموزد با آن كه پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهي بودند.

اولين نكته در اين آيه بحث تلاوت آيات الهي است. « يتلوا » از واژه تلاوت به معناي پيروي كردن در حكم و خواندن منظم آيات الهي همراه با تدبر است. پيامبراسلام صلي الله عليه و آله با خواندن آيات پروردگار و آشنا نمودن گوش دل و افكار مردم با اين آيات، آنها را آماده تربيت مي نمايد، كه مقدمه تعليم و تربيت است.

دومين نكته بحث تربيت است. يكي از مهمترين برنامه هاي پيامبراسلام صلوات الله عليه و آله و سلم تربيت انسانهاست. تربيت به معناي فراهم كردن زمينه ها و عوامل براي به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب است. او بايد زمينه ها را براي انسانها آماده كند تا از نظر عملي بهترين رابطه را با خداي خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات)، با قوانين و مقررات اجتماعي ( حكومت و سياسات)، با خانواده خود( حقوق خانوادگي) و با نفس خود( اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند، تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گيرند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منجي بشريت است. يكي از دانشمندان فرانسوي مي گويد: « بزرگترين قانون اصلاح و تعليم و تربيت همان حقايقي است كه به نام  وحي، قسمت به قسمت بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده و امروز به نام قرآن در بين بشر است. » پيامبراسلام صلي الله عليه و آله و سلم در مدتي كوتاه، انسان هايي بزرگ، مانند علي عليه السلام، زهرا عليهاالسلام، سلمان فارسي، ابوذر، مقداد و... را تربيت كرد. حضرت محمد صلوات الله عليه كاشف معدن هاي نهفته انسانيت بود. زيرا « الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه » ؛ مردم مانند معدن هاي طلا و نقره هستند. انسان داراي استعدادهاي نهفته است كه براي بهره وري صحيح بايد آنها را كشف كرد تا به ارزش حقيقي خود دست يابند.

كلمه « يزكيهم » از ماده « زكوة » به معناي رشد و زيادي است، كه در اين جا به معناي تربيت و پاكسازي است و شامل پاك شدن از آلودگي هاي اعتقادي، اخلاقي و رفتاري مي باشد. اهميت اخلاق و تزكيه نفس بر كسي پوشيده نيست و جوامع مختلف به آن نيازمندند، زيرا تنها راه نجات از گمراهي ها، فسادها، جهل، جنگ و خونريزي ها و... در پرتو اخلاق صحيح و آراسته شدن به ارزشها و مكارم اخلاقي است. حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه هدف از بعثت خود را كامل كردن مكارم اخلاق بيان كرده است : « بعثت لا تمم مكارم الاخلاق » ؛ من براي كامل كردن فضايل اخلاقي مبعوث شده ام.

از طرف ديگر خداي جهان ابزار ترقي و تكامل هر موجودي را در نهاد آن گذارده، و آن را به منظور پيمودن راههاي تكامل با وسائل گوناگوني مجهز نموده است. همچون ريشه هاي نهال كوچكي كه حداكثر فعاليت خود را به منظور رسانيدن مواد غذايي به كار انداخته، و پاسخ نيازمندي هاي آن را مي دهند. هرگاه ما بخواهيم اين موضوع را در قالب مسائل علمي بريزيم، بايد بگوئيم: « هدايت تكويني » كه نعمت و فضل عمومي دستگاه آفرينش است، شامل حال تمام موجودات جهان اعم از نبات و حيوان و انسان است. « الذي أعطي كل شيء خلقه ثم هدي. »

ولي اين هدايت فطري و تكويني براي موجودي مثل انسان، كه گل سرسبد موجودات است كافي نيست. زيرا انسان غير از زندگي مادي، زندگاني ديگري دارد كه اساس حيات واقعي او را تشكيل مي دهد. انسان ساده نخستين غارنشين و پاك فطرت، كه كوچكترين انحرافي در خلقت او رخ نداده بود، به اندازه انسان اجتماعي نياز به تربيت نداشت، ولي هنگامي كه بشر گام فراتر نهاد، و زندگي دسته جمعي آغاز كرد و فكر تعاون و همكاري در زندگي او حكمفرما شد؛ انحرافاتي كه لازمه تصادفات و برخوردهاي اجتماعي است در روح او پديد آمد، و خوي هاي زشت و افكار غلط، افكار فطري را عوض كرده و اجتماع را از توازن و تعادل، بيرون برد. اين انحرافات، خالق جهان را بر آن داشت كه مربياني را براي تنظيم برنامه اجتماع و تقليل مفاسدي كه اثر مستقيم اجتماعي بودن انسان را؛ اعزام بدارد، تا با مشعل فروزان « وحي » اجتماع را، به راه راست، كه سعادت همه جانبه آنان را تضمين مي نمايد، بكشانند.مسأله مهم در زندگي فرد و جوامع ، مسأله معيارهاي سنجشي، و نظام ارزشي حاكم بر فرهنگ آن جامعه است. زيرا تمام حركتها در زندگي فردي و جمعي از همين نظام ارزشي سرچشمه مي گيرد، و براي آفريدن اين ارزش ها است. اشتباه يك قوم و ملت در اين مسأله، و روي آوردن به ارزشهاي خيالي و بي اساس، كافي است كه تاريخ آنها را به تباهي بكشد، و درك ارزشهاي واقعي و معيارهاي راستين محكم ترين زيربناي كاخ سعادت آنها است. دنيا پرستان مغرور ارزش را تنها منحصر در مال و قدرتهاي مادي و نفرات خود مي دانند حتي معيار شخصيت در پيشگاه خدا را در اين چهارچوب تصور مي كنند.

روي اين جهات نخستين و مهمترين گام اصلاحي انبياء درهم شكستن اين چارچوبه هاي ارزشي دروغين بود، آنها با تعليماتشان اين معيارهاي غلط را در هم ريختند، و ارزش هاي اصيل الهي را جانشين آن ساختند و يك « انقلاب فرهنگي » محور شخصيت را از اموال و اولاد و ثروت و جاه و شهرت قبيله و فاميل به تقوا و ايمان و عمل صالح مبدل ساختند. قبل از آن كه در محيط عربستان تعليمات حيات بخش اسلام و قرآن ظهور كند بر اثر حاكميت نظام ارزشي زور و زر محصول آن محيط مشتي غارتگر زورگو همچون « ابوسفيان ها » و « ابوجهل ها » و « ابولهب ها » بود. اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشي « مسلمانها » و « ابوذرها » و « مقدادها » و « عمار ياسرها » برخاستند. اين ها همه براي اين است كه ارزش هاي دروغين جاي ارزشهاي واقعي انساني را نگيرد.

 حال به تفسير فلسفه بعثت از ديدگاه حضرت علي عليه السلام مي پردازيم.

حضرت در خطبه اي فلسفه بعثت را رهايي مردم از پرستش دروغين بت ها ذكر مي كند و مي فرمايد: « فبعث الله محمداً (ص) بالحق ليخرج عباده.... واحتصد من احتصد بالنقمات. » ؛ خداوند حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بت ها رهايي بخشيده به پرستش خود راهنمايي كند، و آنان را از پيروي شيطان نجات داده به اطاعت خود كشاند، با قرآني كه معني آن را آشكار كرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگي خدا را بدانند كه نمي دانستند، و به پروردگار، اعتراف كنند پس از انكارهاي طولاني اعتراف كردند، و او را پس از آن كه نسبت به خدا آشنايي نداشتند به درستي بشناسند. پس خداي سبحان در كتاب خود بي آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نماياند، و از قهر خود ترساند، و اين كه چگونه با كيفرها ملتي را كه بايد نابود كند از ميان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو كرد.

 منبع : پايگاه اطّلاع رساني استاد حسين انصاريان ( دارالعرفان )

 

بلغ العلی بکماله کشف الدجی بجماله حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله

فایل صوتی مبعث

تهیه کننده:کارگروه فرهنگی 

*ویژه نامه ی بعثت سنا ۸۸*

نسیم رحمت

حسن ختام عرش..

سوار سبز پوش حرا...

تلولو آیات قرآن در شعر پروین

در شعر پروين آيات قرآن نهفته است بدون اينکه چندان بوضوح جلوه گري کند؛ بدين صورت که به نظر مي رسد مفاهيم قرآني را بيشتر به صورت ناخودآگاه در اشعارش منعکس کرده و براساس قول:
“اللّسان ترجمان القلوب”، از ضمير ناخودآگاهش سرچشمه گرفته و بر زبانش جاري گشته است و به جز چند مورد معدود اشاره مستقيمي – مانند بسياري شاعران –  ندارد .
در زیر به چند موضوع قرآنی و اشاراتی از مفهوم آن در شعر پروین می پردازیم :


1- درنکوهش دنيا و ناپايداري آن:
در قرآن کريم آيات فراواني در مذمت دنيا و دنيا پرستان هست از جمله:
فما متاع الحياه الدنيا في الآخره الا القليل (38 توبه )
وذرالذين اتخذ وادينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياه الدنيا (70 انعام )
ز خوشيـها چه شوي خوش که در اين معبر / بـه يکـي سور قـرين است دو صد ماتم (1033)
هـزار بـار بـلـغــزانـدت بهــر قـدمـي / که سخت خام فريب است روزگار و تو خام (997)
از بـهر صيـد خـاطـر نــا آزمـودگـــان / صيــاد روزگـار بـهـر سـو نهــاده دام   (981)


2- غفلت مردم دنيا:
و با توجه به آيات زير:
اقترب الناس حسابهم و هم في غفله معرضون (1 انبيا)
يعلمون ظاهراً من حياه الدنيا و عن الآخره هم الغافلون (7 روم )
ولقد کنت في غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک (22 ق)
در ديوان پروين اعتصامي چنين بيت هايي به چشم مي خورد:
سـال و مـه رفـت و مــا هـمي خفتيـم  / خــواب مــا مــرگ بــود خـواب نـبـود (674)
در خانه گر تو هيچ نداري شگفت نـيست /کالات مـيبـرنـد و تــو خـوابيــده اي مدام (977)
تـو گه سرگشته جهلي وگه گمشده غفلت / سر وسامـان که خواهد داد اين بي خانماني را (1835)
مـزدور خفتــه را نـدهد مـزد هيچـکس /  ميـدان هـمت اسـت جـهان خوابگاه نيست (2491)
و ... نيز مثنوي 12 صفحه 309 و مثنوي 18 صفحه 319 و مثنوي 46 صفحه 370 و ...


3-در سرزنش نفس و پيروي نکردن از اوامر آن:
در آيات قرآن آمده است:
و ما ابري نفسي ان النفس لاماره بالسوء الا مارحم ربي (53 يوسف )
و اما من خاف مقام ربه ونهي النفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي (40 نازعات )
و ما اصابک من سئيه فمن نفسک (79 نساء)
درمثنوي 17 و 49 صفحات 317 و 376 به سرزنش نفس پرداخته شده ونيز ابيات بسياري از جمله:
كــار مـــده نـفـس تبهــکــار را /  در صــف گـل جــامــده اين خـار را (70)
نفس ديوي است فريبنده از و بگريز /  سر بـه تـدبير بپيچ از خـط فــرمانـش (888)
تـوخود مي روي از پي نفس گمراه / بدين ورطـه خود را تو خود مي کشاني (1583)


4- درباره موعظه کنندگان بي عمل:
در قرآن مجيد آمده است:
اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم (44 بقره )
ولو انهم فعلوا ما يوعظون به لکان خيراًلهم (66 نساء)
و در ديوان پروين:
اي آنکه راستـي بمـن آموزي /خود در ره کج از چه نهي پـارا (36)
آگه از عيب عـيان خـود نـييم / پرده هاي عيب مردم ميدريم (1088)
واعظيم اما نه بـهر خـويـشتـن / از بـراي ديگران بـر منبـريم (1087)


5- در بي ارزش بودن متاع دنيا:
قل متاع الدنيا قليل و الآخره خير لمن اتقي (77 نساء)
فما المتاع الدنيا في الآخره الاقليل (38 توبه )
سـلام دزد مگير و متـاع ديـو مـخـواه  / چرا که دوستي دشمنان ز مکاري است (328)
بروکه فکرت اين سودگر معامله نيست / متاع او همه از بهر گرم بـازاري است ( 339)
بازارگان شـدستي وکالات هيـچ نيسـت / برعـهـد چرخ و وعده گيتي چه اعتبار (731)


6- در قرآن کريم از رجحان دنيا برآخرت بعنوان تجارت زيانبار بدين گونه ياد شده است:
الذين اشتروا الضلاله بالهدي فمار بحت تجارتهم (16 بقره )
يا ايها الذين آمنوا هل ادلکم علي تجاره تنجيکم من عذاب اليم (10صف)
اولئک الذين اشترو الحياه الدنيا بالآخره (86 بقره )
و در ديوان پروين:           
ره و رســـم بــازرگــانـي چـه دانــي  /  تــو کـز سـود نـشنـاخـتـسـتـي زيان را (96)
متاع راستـي پيش آر وکـالاي نکو کـاري / مـن از هر کار بهتر ديدم اين بازارگاني را (1814)
زيان را تــو بـرداشتـي سـود را چــرخ / شگفتـي اسـت اينـگونـه بـازارگـانــي (1582)


7- درباره اجر و پاداش کار:
درآيات قرآن در اين باره آيات فراواني است از جمله:
وان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها (7 اسراء)
فما کان الله ليظلمهم ولکن کانوا انفسهم يظلمون (70توبه- 40 عنکبوت – 19 روم )
افرأيتم ما تحرثون ، أأنتم تزرعونه ام نحن الزارعون (64 واقعه )
و باز در ديوان پروين:
بدان صفت که تو هستي دهند پاداشت  /   سزاي کار در آخر همان سـزاواري (346)
هـر چه دهي دهـر را همان دهدت باز /  خـواسته بـد نمي خرند جـز ارزان (1103)
 هنگـام زراعـت آنـچـه کـشـتستـي  / آنـت بـرسد بـه مـوسم خــرمـن (1303)


8- شيطان:
در قرآن کريم آمده است:
وزين لهم الشيطان اعمالهم فصدّهم عن السبيل( 24 نمل – 38 عنکبوت )
ولکن قسّت قلوبهم وزين لهم الشيطان ما کانوا يعلمون(43 انعام)
يا ابت لاتعبد الشيطان ان الشيطان کان للرحمن عصيّا (44 مريم )
كه جلوه هاي گوناگون آن در ديوان شاعر از اين قرار است:
بــرگــرد از آن ره کــه ديــو گـويـد / کـاي راهـنـورد ايـن ره صـواب اســت (130)
نـداشت ديـده تـحقيـق مـردمـي کز دور/ بـديـد خيـمـه اهـريمـن و فـرار نـکـرد (594)
از آنـرو مي پذيري ژاژ خواييهاي شيطان را /که هرگز دفتر پاک حقيقت را نمي خواني (1457)
کـعبـه دل مسـکـن شـيــطـان مــکـن/ پـاک کـن اين خانـه کـه جـاي خـداست (153)


9- هوي و هوس:
در قرآن کريم:
فلا تتبعوا الهوي ان تعدلوا (135 نساء)
فا حکم بين الناس بالحق ولاتتبع الهوي فيضلک عن سبيل الله (26 ص)
و من اضلّ ممن اتبع هواه بغير هدي من الله (50 القصص)
در اين ديوان علاوه برمثنوي 5 و 11 صفحات 297 و 305 و به چنين بيت هايي بر مي خوريم:
در آن سـفينه که آز و هـوا ست کشتيبان / غـريق حـادثه را سـاحل و پناهي نيست (2553)
بـر آن اسـت ديـو هـوي تــا بـسـوزي / تو نـيـز از سـيـه روزگـاري بـرآنــي (1610)
نـان تـو گــه سنـگ بــود گـاه خـاک / تـا بــه تــنـور تـو هـوي نـانــواست (167)


10- گردآورندگان مال و رز:
در قرآن کريم:
زين للناس حب الشهوات من النساء والبنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه (14 آل عمران )
والذين يکنزون الذهب و الفضه و لاينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم (34 توبه)
و در اينجا:
چــرخ و زميـن بنـده تـدبير تـست / بــــند مــشـــو درهــم و ديـنــار را (72)
ديد چـون خـامي ما اهرمن خام فريب /ريـخت در دامن ما درهم و ديـناري چـند(619)
معبـد آنجـا بگشودي که زر آنجا بـود/سـجـده کردي گه و بيگاه چو يـزدانـش (942)
و نيز مثنوي 6 صفحه 298.


11- ريا و تظاهر:
در قرآن کريم :
ولا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذي کالذي ينفق ماله رئاء الناس( 264 بقره )
يراءون الناس و لايذکرون الله الاقليلا (142 نساء)
در ديوان شاعر:  
مـکـن هـرگز به طاعـت خودنمايـي /  بــران زيــن خـانه نـفس خـود نـمـا را (56)
مباف جامه روي و ريا که جز ابليـس /  کـس اين دو رشته پوسيده تار و پود نکرد (601)
روان پـــاک را آلــوده نــپسـنــد /حـجــاب دل مـــکــن روي و ريـا را (55)
و نيز مثنوي هاي 24 و 36 صفحات 330 و 353


12- بار گناه:
در قرآن کريم:
ام تسالهم اجراً فهم من مغرم مثقلون (46 قلم )
و هم يحملون اوزارهم علي ظهورهم الاساء ما يزرون (31 انعام )
و در اين ديوان:
گـر گـرانباريـم جرم چرخ چيست   /  بارکـردار بـد خــود مــي بريــم (1080)
بـار وبـال اسـت تـن بـي تـميــز / روح چـرا مـي کـشـد ايــن بـــار را (76)
ايـمن نـشـد از دزد جـز سبـکـبار / بر دوش تـو ايـن بـار بس گران است (263)


13- قضاي الهي:
در قرآن کريم:
اذا قضي امراً فانما قول له کن فيکون (47 آل عمران – 117 بقره – 68 فاطر)
و يعبدون من دون الله ما لايملک لهم رزقاً من السموات و الارض شيئاً و لا يستطيعون (73 نحل )
و من يضل الله فماله من هاد (23 زمر) ويضل من يشاء و يهدي من يشاء(93 نحل)
قصيده شماره 13 صفحه 24 به اين مو ضوع اختصاص يافته و نيز:
آنـچـه مـقـسوم شــد از کـارگـه قسمـت  / دگـر آنـرا نتـوان کرد کـم و افزون (1341)
ما را فـکنده اند نـه خــويـش اوفـتاده ايـم  /  گـر غــافـلي مـخنـد به افتاده زينهار (713)
مـطلـب روزي نـنهـاده کـه بــا کـوشـش  /  نخوري قسمت کس گـر شوي اسکندر (812)


14- عبرت گيري:
در قرآن کريم آمده است:
فاعتبروا يا اولي الابصار (2 حشر)
و لقد کان في قصصهم عبره لاولي الباب (111يوسف)
ان في ذلک لعبره لمن يخشي (26 نازعات )
كه بارتاب آن را در ديوان پروين اين چنين مي بينيم:
هـر غـار و شکـافي بـدامن کـوه   / بـا عـبـرت اگر بنگري دهانست (268)
پند نيکان را نـمي داريـم گــوش / انـدرين فکرت کزيشان برتريم (1082)
داستان گـذشتـگان پنــد اســت / هـرکـه بـگذشت داستاني داشت (469)


شهرزاد شيدا

 

سه پرسش از مدعی !

خواستم اول برایتان تنها یک غزل قرار دهم اما بعد حیفم آمد این ماجرا را ننویسم :


در کتاب برکات سرزمین وحی نوشته محمد ری شهری ص 84 و 85 خاطره ای از امام خمینی (ره) نقل شده با این مضمون که یک روز شخصی که مدعی رابطه با امام زمان (عج) بود با یکی از مقامات جمهوری اسلامی تماس گرفت و گفت به امام بگویید از طرف امام زمان (عج) برای ایشان پیامی دارم امام در پاسخ فرمودند از او 3 سوال بپرسید اگر جواب داد پیام امام زمان (عج) را بگوید :
1- من یک چیزی را دوست دارم آن چیست؟
(امام در اتاقشان عکسی از پیامبر(ص) داشتند که آن را دوست داشتند)
2 – چیزی را گم کرده ام کجاست؟
(امام دیوان شعری داشتند که گم شده بود)
3 – ربط حادث به قدیم چگونه است؟
مدعی وقتی این سوال ها را شنید به جای جواب ، نامه ای اهانت آمیز به امام نوشت که از واسطه ی امام زمان این سوال ها چیست که برای اثبات می پرسید!


 و این هم همان غزل :


بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مسئله هاست


فاضل نظری

خامنه ایی مرد آگاهی است ...

شاید در جریانات مخالف با جمهوری اسلامی یکی از افرادی که از او بسیار سوء استفاده شده است دکتر شریعتی باشد. سخنرانی ها و مقالات انقلابی او در دهه ی 40 و 50 در افشای چهره ی حکومت طاغوت و طعنه زدن به فقیهان و مومنانی که عافیت خود را طلبیده اند و از اسلام انقلابی فاصله گرفته اند یکی از آن دلایل است. ایشان در نشان دادن اسلام مکتبی و انقلابی از هیچ تلاش، بیان و هنری دریغ نکرد و این موجب سوء استفاده ی مدعیان روشنفکری شده است.آن معلم بزرگ در تبیین حکومت اسلامی استدلال های بسیار قوی دارند و چهره ای که ایشان از یک نظام اسلامی در خفقان طاغوت ترسیم می کنند بسیار شبیه بنیان هایی است که یک سال پس از شهادتشان به خواست خدا ، خون مردم و رهبری امام (ره)  ایجاد شد. ایشان در زمان تبعید امام ملاقات هایی در فرانسه با ایشان داشت که در آن ملاقات ها مرحوم حاج احمد آقا و دکتر طباطبایی حضور داشتند. بیان این معلم شهید در دهه 50 و تعریف ایشان از حکومتی که در راس آن ولایت فقیه است و تعبیر ایشان از مجلس خبرگان و اینکه مردم باید ولی فقیه را با واسطه افراد خبره انتخاب کنند نشان از ایمان حقیقی ایشان به اسلام و روشنی حقیقی فکر ایشان دارد، مباحثی که بسیاری از افراد با ادعای دو کوهان روشنفکری و 30 سال زندگی کردن در نظامی اینچنینی و خوردن از توبره ی نظام هنوز از تعقل در بنیان های آن عاجز اند.
عموم محبان و متنفران از شریعتی بسیار در عمل شبیه هم اند هر دوی آن ها این ویژگی را دارند که آثار او را به درستی و به طور کامل و بدون حب و بغض نخوانده اند، آن یکی شریعتی را به خاطر کروات و طعنه به فقیهان عافیت طلب می پرستد و دیگری او را به همین دلایل دشمن می داند. نظرات دکتر شریعتی تنها در بنیان ها جمهوری اسلامی شبیه به نظام حاضر نیست بلکه رفتار وی با بسیاری از کسانی که پس از انقلاب از ترورهای شخصی و شخصیتی تا به حال جان سالم به در برده اند هم در خور توجه است. ایشان در ابتدای سمینار انتظار عصر حاضر از زن مسلمان که در مجموعه آثار 21 ایشان و در صفحه217 آمده بسیار جالب است این سمینار در 4/4/1351 در حسینه ارشاد برگزار شد آن روز آیت الله خامنه ای در زمره اولین روحانیونی بود که در میان دانشگاه ها طرفدار داشت و به سمت استادی دانشگاه علی رغم مخالفت های نظام آن دوران برگزیده شده بود. او در آن دوران بیش از آنکه در میان روحانیون معروف باشد بنابر مشی ایدئولوژی و انقلابی خاصشان در میان روشنفکران(حقیقی همچون دکتر شریعتی) محبوب بودند. متن زیر اولین جملات دکتر شریعتی در سمینار انتظار عصر حاضر از زن مسلمان است که مستند به همان آدرس بالا است(لطفا به آن رجوع کنید) :


امشب قرار بود که متن سخنرانی را جناب آقای خامنه ای بر عهده داشته باشند که در این رشته کار کرده اند و مرد آگاهی هستند ولی متاسفانه برای ایشان امکان شرکت در این برنامه پیش نیامد و من می خواستم در مقدمه سخن ایشان چند پیشنهاد عملی مطرح کنم؛ ...

ادامه موضوع مقایسه انسان و درخت

 

دوران جواني، دوران شكوفايي و شكل‌گيري

درخت، تا نهال است مي ةوان آن را پيوند زد،قابل تغيير است. انسان هم تا جوان است قابل تغيير است.

درخت پير قابل پيوند نيست. انسان هم كه سالمند شد، ديگر تغيير پذير نيست. تا جوان هستيم، مي‌شود در خودمان يك خصلت‌هايي را زنده كنيم. يك شعر است که  مي‌گويد:

در جواني پاك بودن شيوه‌ي پيغمبري است       ورنه هر گبري به پيري عابد و زاهد شود


 

 ارزش هر درختي مربوط به منافعي است كه دارد.

  منافعش يا چوبش است،مثل چوب درخت گردو،  يا  گلش يا برگش مثل سِدر. بعضي‌ها برگشان مفيد است، مثل كاهو، كدو، بعضي‌ها ميوه‌اشان مفيد است.

ارزش انسان هم بسته به منافعش است. اين چه فايده‌اي دارد؟ مثلاً بنده نباشم چه مي‌شود؟ هيچي!  آخوندها هم همينطور هستند. حديث داريم آخوند خوب آخوندي است كه اگر بميرد، شكافي در جامعه ايجاد شود كه ديگر هيچ چيز جايش را پر نكند. «ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ» (كافي/ج1/ص38)

درخت‌هايي كه دائماً كنار آب هستند، چوبشان شل است.

 درخت‌هاي كوير، درخت‌هايي كه آب كم به آنها مي‌خوردند (مثل درخت بادام) درخت بادام كم آب مي‌خورد چوبش سفت است.

اما درخت‌هايي مثل درخت چنار که كنار آب هستند، چوبشان شل است. 

حضرت امير فرمود: آدم‌هايي كه صبح تا شب سر سفره‌هاي مرفه مي‌خورند، اينها در يك حادثه دينشان را مي‌بازند.
تنور شكم دم به دم تافتن   مصيبت بُود روز نايافتن


درخت‌هايي كه هميشه كنار آب هستند،  لوسند! چوبشان شُل است. درخت‌هايي كه دير به دير آب مي‌خورند چوبشان سفت است.


 افتادگي و تواضع، ‌نشانه رشد و باروري


درخت هرچه ميوه‌اش بيشتر باشد، تواضعش بيشتر است.

 انسان‌هاي خوب هم هرچه باسواد‌تر، با كمال‌تر باشند تواضعشان بيشتر است.

 قديم علماي درجه يك امضا كه مي‌كردند مي‌نوشتند : الاَحقَر! يعني هرچه ملاّتر بود، خودش را كوچكتر احساس مي‌كرد. 

  انسان هم بايد اينطور باشد، هرچه باسوادتر هستي سلام كن. اگر ديپلم هستي هفتاد تا سلام كن. ليسانس شدي نود تا سلام كن. فوق ليسانس شدي صد و بيست تا سلام كن. دكتر شدي سيصد تا سلام كن!

                 

ادامه نوشته

مردم از حضرت مهدى(عج) در زمان غيبت چه بهره‌اى می‌برند؟


پاسخ:

پاسخ را از بيان حضرت آيت‌الله جعفر سبحاني، از اساتيد محترم حوزه تقديم خوانندگان وبلاگ مي‌نماييم:

از نظر قرآن شريف، اولياي الهي بر دو نوع‌اند: وليّ ظاهر كه مردم وي را مي‌شناسند، و وليّ غايب از انظار كه مردم او را نمي‌شناسند گرچه او در ميان آنها بوده و از حال آنان باخبر است.


در سورة كهف وجود هر دو وليّ ـ به طور هم‌زمان ـ بيان شده است: يكي «موسي بن عمران» و ديگري مصاحب موقت او در سفر دريايي و زميني كه به نام «خضر» معروف است. اين وليّ الهي به گونه‌اي بود كه حتي موسي با او آشنا نبود و تنها به راهنمايي خدا او را شناخت و از علمش بهره گرفت، چنانچه مي‌فرمايد:
فوجدا عبداً من عبادنا آتيناه رحمةً من عندنا و علّمنا من لدنّا علماً٭قال له موسي هل أتّبعك علي أن تعلّمن ممّا عُلّمت رشداً.1
موسي و همراهش بنده‌اي از بندگان ما را (در لب دريا) يافتند كه وي را مشمول رحمت خود قرار داده و از جانب خويش به او علمي آموخته بوديم ٭ موسي به وي گفت: آيا اجازه مي‌دهي همراه تو باشم تا از علوم رشد آفرين خويش به من بياموزي؟


قرآن سپس شرحي از كارهاي مفيد و سودمند آن وليّ الهي بيان را مي‌كند و نشان مي‌دهد كه مردم او را نمي‌شناختند ولي از آثار و بركات او بهره‌مند بوده‌اند.2


حضرت ولي عصر(ع) نيز به‌سان مصاحب موسي، وليّ ناشناخته‌اي است و در عين حال مبدأ كارهاي

 سودمندي براي امت مي‌باشد. بدين ترتيب غيبت امام به معني انفصال و جدايي او از جامعه نيست

بلكه او ـ همان‌گونه كه در روايات معصومين(ع) نيز وارده شده ـ به‌سان خورشيد در پشت ابر است كه

ديدگان آن‌را نمي‌بينند اما به اهل زمين نور و گرمي مي‌بخشند.3


پيامبر گرامي(ص) فرمود:
آري، سوگند به خدايي كه مرا به نبوّت برگزيد مردم از او سود مي‌برند و از نور ولايتش در دوران غيبت بهره مي‌گيرند چنان كه از خورشيد به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره مي‌برند.4
اشعة معنوي وجود امام(ع) در حالي كه در پشت ابرهاي غيبت نهان است داراي آثار قابل ملاحظه‌اي است كه علي‌رغم تعطيلي مسئلة تعليم و تربيت و رهبري مستقيم، حكمت وجودش را آشكار مي‌سازد. در اينجا به بيان برخي از اين آثار مي‌پردازيم.

1. پاسدارى از آيين الهى


با گذشت زمان و آميختن سليقه‌ها و افكار شخصي به مسايل مذهبي و گرايش‌هاي مختلف به مكتب‌هاي انحرافي و دراز شدن دست مفسده‌جويان به سوي مفاهيم آسماني، اصالت پاره‌اي از اين قوانين از دست مي‌رود و دست‌خوش تغييرات زيان‌بخشي مي‌گردد.
اين آب زلال كه از آسمان وحي نازل شده با عبور از مغزهاي اين و آن، تدريجاً تيره و تار گشته، صفاي نخستين خود را از دست مي‌دهد. اين نور پرفروع با عبور از شيشه‌هاي ظلماني افكار تاريك كم‌رنگ‌تر مي‌گردد. خلاصه با آرايش‌ها و پيرايش‌هاي كوته‌بينانة افراد و افزودن شاخ و برگ‌هاي تازه به آن، چنان مي‌شود كه گاهي انسان در بازشناسي مسايل اصلي دچار اشكال مي‌گردد.

با اين حال آيا ضروري نيست كه در ميان جمع مسلمانان كسي باشد كه مفاهيم فناناپذير تعاليم اسلامي را به شكل اصلي‌اش حفظ و براي آيندگان نگهداري كند؟


مي‌دانيم در مؤسسات مهم، صندوق نسوزي وجود دارد كه اسناد مهم را در آن نگه‌داري مي‌كنند تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند. و در صورت آتش‌سوزي از خطر حريق مصون باشد، زيرا اعتبار و حيثيت آن مؤسسه در گرو حفظ آن اسناد و مدارك است.
سينه امام و روح بلند او صندوقچه حفظ اسناد آيين الهي است كه همة اصالت‌هاي نخستين و ويژگي‌هاي آسماني اين تعليمات را در خود نگاه‌داري مي‌كند تا دلايل الهي و نشان‌هاي روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشي نگرايد؛ و اين يكي ديگر از آثار وجود او است.

---------------------------------------

پي‌نوشت‌ها:

٭ برگرفته از: افق حوزه، سال ششم، شمارة 159.
1. سورة كهف (18)، آيات 65 و 266.
2. سورة كهف (18)، آيات 71-82.
3. شيخ صدوق، كمال‌الدين، باب 45، ح 4، ص 485.
4. مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 93، (به نقل از شيخ صدوق، همان).

 پاسخ به اين سوال ادامه دارد.......

ياحق

همنشینی که کسی با او نشست مگر علمش افزوده شد

در بین نظرات نظری را از جانب "منتظر" دیدم که این پست به احترام ایشان و همه افرادی که علاقه مند به تفکر در قرآن هستند قرار داده شد. به همه دوستان پیشنهاد می کنم عیدی های خود را در وبلاگ قرار دهند و دوستانی که جزء نویسندگان وبلاگ نیستند عیدی هایشان را به ایمیل سنا بفرستند حتما در وبلاگ گذاشته خواهد شد.


سوره مبارکه اسرا آیه 106:
وَ قُرْآنًا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النّاسِ عَلي‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً
و قرآني كه آياتش را از هم جدا كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخواني; و آن را بتدريج نازل كرديم.


*همانطور که می بینید این آیه تاکید دارد که قرآن را باید همانگونه که به تدریج نازل شد به تدریج خواند تا آن را به کار بست آیه ای که شاید محور طرح هایی مثل عیدانه است که امیدواریم در همه روز های زندگی ما انجام شود و هر روز ما عید باشد.

 


سوره مبارکه کهف آیه 6:
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفًا
گويي مي‏خواهي بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كني اگر به اين گفتار ايمان نياورند!


*این گونه می شود برای جامعه نگران بود به حدی که خدا بگوید کافی است و این یعنی دلواپسی و احساس مسئولیت پیامبر(ص). ما چگونه ایم؟؟؟؟

 


سوره مبارکه کهف آیه 7:
إِنّا جَعَلْنا ما عَلَي اْلأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
ما آنچه را روي زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدامينشان بهتر عمل مي‏كنند!


*این همه زینت دنیا که همه اش هم می تواند خوب باشد مثل جمال و زیبایی ؛ کمال و دانایی ؛ مال و دارایی و فرزند و خانواده برای این است که خدا امتحانت کند که تو از یاد او غافل می شوی یا نه از این ها در راه او استفاده می کنی یا ... بهترین عمل را می کنی یا ...

 


سوره مبارکه کهف آیه 19:
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكي‏ طَعامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا
اين‏گونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند; يكي از آنها گفت: چه مدت خوابيديد؟! گفتند: يك روز، يا بخشي از يك روز! (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقا بدانند) گفتند: پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكه‏اي كه داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد كدام يك از آنها غذاي پاكيزه‏تري دارند، و مقداري از آن براي روزي شما بياورد. اما بايد دقت كند، و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد...


*بعد از آن همه سال که اصحاب کهف از خواب بلند شدند در فکر خوشمزه ترین غذا نبودند بلکه در فکر أَزْكي‏ طَعامًا یعنی پاک ترین غذا بودند و این اهمیت غذای پاک و حلال است.

 


سوره مبارکه کهف آیات 35 و 36 :
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنّي فاعِلٌ ذلِكَ غَدًا
و هرگز در مورد كاري نگو: من فردا آن را انجام مي‏دهم‏...
إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسي‏ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبّي ِلأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَدًا
مگر اينكه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش كردي، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور; و بگو: اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهي روشنتر از اين هدايت كند!


*این هم آیه ای که در عیدانه 2 با دکتر امیدیانی بحث شد؛ اولا هیچ کاری را به فردا نینداز و ثانیا اگر انداختی بگو ان شا الله.

 


**در آخر هم لطفا آیات 35 و 36 سوره مبارکه کهف را دوباره مرور کنید صاحب باغ چون زیبایی باغ را به تلاش خود مربوط می دانست فکر کرد دنیا همیشه روی این دنده است و دچار امید واهی شد که خدا در آخرت هم به او همین باغ را می دهد(آخر مگر در دنیا قدر آن دانست و انفاق کرد که در آخرت هم این نعمت تکرار شود) و اول باغش را جاودانه دانست بعد خودش را و به راحتی معاد را انکار کرد اما فردای آن روز باغش...

نفرت از ولایت ولی الله!؟

باعرض سلام خدمت تمامی چشم انتظاران شکفتن گل نرگس و سرسپردگان به ولایت ولی الله الاعظم

مطلبی که میخواهم هدیه به چشمان منتظرتان کنم اولین تجربه ی این حقیر است  که امیدوارم مورد

توجه شما عزیزان قرار گیرد،زیاد پر حرفی  نکنم 

عنوان مطلب میتواند سوالات زیادی در ذهن منتظران ایجاد کند این بار تنها به کلام نورانی حضرت

زهراسلام الله علیها اکتفا میکنم و منتظر تحلیل های شما خوبان می مانم...

بانوی دو  عالم خطاب به مخالفان ولایت امیر المومنین فرمودند    

آیا میدانید چرا شما از علی علیه السلام کینه دارید بدلیل

۱-تلخی شمشیر علی علیه السلام                        

 ۲-علی علیه السلام کمتر مواظب جان خود است                                ((ادامه دارد...

پاسخ به سوال یکی از دوستان

سوال :

باسلام

 من از شما میخوام لطف کنید یه سری کتاب بهم معرفی کنید

در مورد اینکه چرا ما شیعیان اینگونه وضو میگیریم ؟؟؟؟؟؟

من با منطق خودم نتونستم کسی که اصرار داشت سنی ها تمیزتر و بهتر از ما وضو می گیرند را توجیه کنم ...نتونستم به کسی که اصرار داشت و می گفت وضو ساخته ی خود انسانه ثابت کنم.که اینطور نیست..گفتم در قرآن اومده که باید پاک و مطهر در مظهر

بزرگی چون خدا ایستاد  ولی اصلا توجیه نشدن کمکم کنید ...با تشکر


پاسخ

 

باسلام

همه کتاب هایی که با نام اسرارالصلاه یا راز های نماز نوشته یا ترجمه شده اند از چرا ها و اسرار وضو هم صحبت کرده اند که به دلیل تعدد این کتب شما باید به درجه ادراک هم صحبتتان توجه کنید و بعد آن را معرفی کنید در این زمینه من خودم فقط کتاب راز های نماز آقای جوادی املی را خوانده ام اما حضرت امام و سایر علما هم در این زمینه کتاب دارند

ضمنا سخنرانی آقای پناهیان با نام چگونه یک نماز خوب بخوانیم , مخصوصا جلسه 2 آن مقداری راجع به راز های وضو صحبت شده که پیشنهاد می کنم همه جلسات آن را گوش دهید. این سخنرانی در نرم افزار طراحی شده توسط کانون سنا موجود است که می توانید آن را تهیه کنید

اما چند نکته:

اولا وضو ساخته ی انسان نیست چون اصل آن در قرآن آمده (سوره مبارکه مائده آیه ۶) و فقط اختلاف شیعه و سنی بر سر کلمه الی در آیه مربوطه است که با توجه به معنای الی در معجمات عربی و شیوه وضو گرفتن پیامبر (ص) وضو به طریقه شیعه همانی است که پیامبر می گرفتند

ثانیا : هدف در وضو ابدا تمیز شدن نیست! شما می دانید قبل از وضو فرد باید انواع آلودگی های مادی را از بدن پاک کند مثلا اگر ناپاکی بر بدن دارد بشوید بعد که از ناپاکی های مادی پاک شد با وضو نا پاکی های معنوی را هم از خود بزداید پس اگر هدف در وضو تمیز شدن دست و پا و سر باشد نه ما وضو درست می گیریم نه اهل سنت چون باید حتما مثلا به جای مسح سر تمام سر را می شستیم ...

نکته ی آخر اینکه دعای هنگام وضویی که از اهل بیت(ع) نقل شده و حتما با آن آشنایید را می توانید با تامل و اندیشه در ترجمه آن قرائت کنید آنجاست که یقین می یابید هدف وضو تمرین این است که من بنده ی خدایم 

 چشمهایم را پاک نگه می دارم

دست هایم را از کار حرام نگه می دارم

پا هایم را با مسح پا تمرین می دهم تا از راه حرام نگه دارم

و ذهنم را با مسح سر سعی می کنم از فکر حرام نگه دارم

موفق باشید

بمباران صوتی وتصویری ایران شیعی!

بي‌مقدّمه عرض كنم، ياوه‌گويي‌هاي اكبر گنجي را در شبكة استعماري انگليس يا همان BBC ديدم و شنيدم.

در آية كريمة «يوم تبلي السراير»، روز قيامت كبرا را روز آشكاري و از پرده بيرون افتادن همة اسرار و نهفته‌ها معرفي فرموده است. به استناد برخي روايات، ظهور حضرت صاحب الزّمان(ع) را، «قيامت صغرا» ناميده‌اند. به عبارتي همة آنچه كه در قيامت كبرا به نحو تامّ و اكمل حادث مي‌شود، در درجة پايين‌تري در هنگامة ظهور حادث مي‌شود و از جملة آنها سهل شدن ارتباط با جهان غيبي و آشكاري اسرار و مكنونات قلبي خلق روزگار امام معصوم(ع) در روايتي سه بار اشاره مي‌فرمايند كه «به خدا قسم غربال مي‌شويد». اين غربال‌گري، تفكيك صفوف، آشكار شدن مواضع است. فتنه‌هاي بزرگ سال‌هاي قبل از ظهور هم به رغم همة خسارات و تبعاتش، موجب آشكار شدن مواضع و مكنوناتي مي‌شود كه در شرايط معمولي پنهان مانده است.

روزي بيان كرده بودم كه ليبرال‌ها و همة شعب و شقوق ماسوني‌گري در كنار بهائيان و وهابيون مثلث مسلمانان صهيونيست را تشكيل مي‌دهند كه غرب آنها را طيّ دو قرن گذشته ابداع و جاري ساخت تا در نقاط عطف مهمّ تاريخي به نمايندگي از طرف ائتلاف صليب و صهيون در انديشه و عمل مسلمين و جهان اسلام و البته به نفع يهود رخنه كنند. آنها با ايجاد تشكيك و ترديد در مباني اعتقادي مردم و انتشار شبهات، سعي در درهم شكستن صفوف مسلمين، تضعيف قواي آنها و مصادرة دارايي و توانايي‌هايشان به نفع استعمار دارند.

اين سه جريان، حدود دو قرن قبل و درست در وقتي كه هنوز جوامع مسلمين متوجّه و متذكّر دارايي‌هاي فرهنگيشان نشده‌اند، در جهان اسلام تعبيه شدند. جملگي هم دربارة نهضت رهايي‌بخش امام عصر(ع) در فصل ظهور سخن مي‌گويند، جملگي منكر حضور و موجوديّت امام زمانند، جملگي سعي در منحرف ساختن قافله و امّت اسلامي به شهر بيگانه و پر رهزن صليبي‌ها و صهيونيست‌ها دارند. جملگي مانع بروز وجه قوي اجتماعي و فرهنگي معتقدات مهدوي‌اند.

حملة تيم فكري و قطريه‌ساز صهيونيست‍‌‌هاي مسلمان به مهدويّت و انكار امام زمان(ع) و ايجاد ترديد و تشكيك در اين باره به موازات گسترده شدن فعاليت بهايي‌ها و سلفي‌ها در جهان اسلام، به تنها هم‌گرايي اين سه جريان و واحد بودن منشأ پيدايش و خيزش آنها را معلوم مي‌كند، از ديگر سو، پرده از احساس خطر آنها دربارة موضوع مهدويّت كه در حقيقت آنان، آن را به عنوان دشمن مشترك مي‌شناسند، برمي‌دارد. جالب اينجاست كه سران اين سه جريان با بالا رفتن تدريجي پرده‌ها به منزلگاه اصلي خودشان در حال رجعت‌اند. انگليس، رژيم اشغالگر و آمريكا.

استاد فرزانه‌اي داشتم كه خدايش رحمت كند، ايشان طيّ سال‌هاي 62 و 63 در كلاس‌هايش از جاسوس بودن استاد اصلي و نظريّه‌ساز جريان منكر امامت و ولايت امام زمان(ع) سخن مي‌گفت.

تنها جريان مقاومت كننده در برابر ائتلاف صليب و صهيون در جهان معاصر، مسلمانان پيرو ولايت امام معصوم(ع) هستند. همة دستگاه تبليغاتي و رسانه‌اي غرب هم درست همين نقطه را نشانه رفته‌اند.

ادامه نوشته

شما چرا ساکت اید؟؟؟

 

حتما شما هم یاد جمله ی معروف استاد اباذری در مراسم سنا در نمایشگاه قرآن سال 87 افتادید:

ای منتظران مهدی(عج) شما چرا ساکت اید؟؟؟

اکبر گنجي كه پيش از اين ابراز عقيده كرده بود كه غزوات پيامبر اسلام(ص)، ترويج خشونت بوده و فاجعه كربلا ناشي از شمشير زني پيامبر(ص) و امام علي(ع) در جنگ‌هاي بدر و حنين بوده است، در مقاله‌اي در سايت آمريكايي "راديو زمانه " با جدا كردن خود از خيل مسلمانان شيعه، نوشته بود: دليل وجود "امام دوازدهمِ شيعيان " چيست؟

وي كه در سراسر اين مقاله مفصل كوشيده بود انتساب قرآن را به خداوند انكار كند، افزوده است: «چگونه مي‌توان حيات فردي به طول چند قرن را موجه نمود در حالي كه مطابق مستندات تاريخي ارائه‌ شده از سوي محقق ارجمند، جناب مدرسي طباطبايي، اين باور برخاسته از نزاع‌هاي خانوادگي بر سر ارث و ميراث و جانشيني است

وی پيش از اين در مقاله پيشين خود درباره ساختگي‌بودن قرآن مجيد به دست پيامبر(ص) تحت عنوان "قرآن محمدي"  ضمن ساختگي‌خواندن مذهب حقه تشيع آورده بود: دوازدهمين امام شيعيان (حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)) وجود خارجي ندارد، امام غايب(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ساخته نزاع‌هاي خانوادگي بر سر ارث و ميراث است.

اكبر گنجي كه پيش از اين خواستار به رسميت شناختن زنا و همجنس‌بازي در قالب دين شده بود، در مصاحبه ای که ژانویه ۲۰۱۰ (یعنی همین چند روز پیش) با بخش فارسی بی‌بی‌سی انجام داد اظهار کرد که انديشه مهدويت در اسلام برگرفته از مسيحيت و مسیحت نیز از یهودیت است و مدعی شد كه هيچ دليلی مبنی بر وجود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارائه نشده است. وی همچنين در بخش ديگری از اين مصاحبه مدعی شد كه ائمه شيعه در ابتدا نه معصوم بوده‌اند و نه واسطه فيض، بلكه تنها، آدم‌هايی عالم و دانشمند محسوب می‌شده‌اند اما بعدها این صفات از قرن چهارم و پنجم به آنها نسبت داده شده است

اکبر گنجی به دلیل نوشتن مجموعه مقالات قرآن محمدی که در آن مقالات سعی کرد این گونه جلوه دهد که  قرآن یک کلام بشریست  ، توسط  عالم آگاه آیت الله العظمی مکارم شیرازی مرتد اعلام شد

دوستان آگاه باشید از این نظریات که هر مسلمانی بدون اینکه ادعای علم کند می تواند آن را رد کند بسیار است(چه در داخل چه در خارج) برای مثال:

عبدالكريم سروش، در سال 86 با ادعاي اينكه دريافت‌هاي پيامبر اكرم(ص) از وحي تجارب و درك‌هاي شخصي ايشان از الهامات بوده است، به‌ طور واضحي بر خلاف اعتقادات واضح مسلمانان، ادعاي بشري بودن قرآن را مطرح كرد.

وي همچنين در خصوص عصمت پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نيز شبهاتي وارد كرده بود

محسن كديور هم مدعي شده است كه "عصمت در ميان آدميان منحصر به شخص پيامبر است " و ائمه فاقد عصمت اند.

امیدوارم اهالی سنا با خواندن این متن قدرت بگیرند و قوی تر از قدیم کار کنند

همراه با کاروان حسینی (قسمت پنجم)


و عاشورا رخ داد و ازآن کاروان حسینی که وارد کربلا شدند 72 تن در کربلا برای همیشه ماندن تا تاریخ راه خود را گم نکند.
عصر عاشورا لشکریان عمر سعد خیمه ها را آتش زدند و کاروان را غارت کردند، 10 داوطلب اسب هایشان را نعل تازه زدند تا بتازند بر آنچه پیامبر بوسید آن شب را کاروان حسینی در خیمه های نیمه سوخته  صبح کردند. روز 11 محرم روز وداع از سرزمین کربلا بود در هنگامه ی وداع کاروانیان از میان بدن های شهدا عبور داده شدند تا روحیه آن ها شکسته گردد ؛ فاصله کربلا تا کوفه -که مرکز حکمرانی عبیدالله بود- بیش از یک روز نبود و کاروان روز 12 محرم وارد کوفه شدند و در میان شادی کوفیان که تحت تاثیر زر، زور و تبلیغ عبیدالله بودند از کوچه های شهر عبور داده شدند و به دارالاماره آمدند. در مجلس عبیدالله او به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) توهین کرد و این پیروزی را خواست خدا دانست وپس از آن کوفه به جایگاه روشنگری حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) تبدیل شد و مردم آن شهر متوجه حقانیت امام حسین(علیه السلام) شدند و این سرآغاز تبدیل شدن امام حسین(علیه السلام) به عنوان شکست خورده در جنگ به پیروز واقعی تاریخ بود.
در 15 محرم کاروان حسینی به همراه سر های شهدا از کوفه به سمت شام –که محل حکومت یزید بود- حرکت داده شدند در مسیر از کوفه تا شام اتفاقات متعدی پیش آمد که یقینا معروفترین آنها ماجرای راهب مسیحی است که در نیمه شب صدایی به گوش او رسید. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیك یابن رسول الله ... السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت بعد از شناخت امام حسین(علیه السلام) که نوه پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله وسلم) است بر سر خولی فریاد زد که وای بر شما فرزند پیامبرتان را کشته اید... سر را در ازای پرداخت 10 هزار درهم -که معادل کل جایزه ای بود که یزید بابت سر امام حسین(علیه السلام) می خواست بدهد- شبی پیش خود برد با مشک خوشبو کرد روی سجاده ی عبادتش گذاشت تا صبح گریه کرد و عاقبت شهادتین گفت مسلمان شد و در آخر خود را صرف خدمت اهل بیت کرد.
کیسه های زر راهب همه در دست خولی سفالین شد و روی آن ها نوشته شد: "ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.
در مسیر کوفه تا شام که کاروان می رفتند کرامات متعددی از امام حسین (علیه السلام) دیده می شد و امروزه هم زیارتگاه های متعدد در مسیر کاروان و شهر های مختلف عراق سوریه و لبنان و ... پابرجا است.
کاروان حسینی پس از حدود 15 روز به شام رسیدند  و چند روزی پشت دروازه شهر نگه داشته شدند تا شهر را برای جشن تزئین کنند جشنی که با افشاگری و روشنگری حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) به عزای شامیان تبدیل شد. علیرغم خواست کاروان که از محله های خلوت وارد شهر شوند شمر ملعون دروازه ی ساعات را برای ورود انتخاب کرد که جمعیت زیادی  بر آن ایستاده بودند ورود به کوفه اول ماه صفر بود.
در نوشتار بعدی به مجلس یزید پرداخته خواهد شد...

 

نقاب

 

 

تا حالا به نقاب فکر کردی؟ به  یه صورتک؟ به صورتکی که می تونه قالب صورتت در بیاد و تو رو به یه شکل دیگه در بیاره؟ دیدی بعضی از این نقابا چقدر جذابند و شاید حقیقتی رو که تو صورتته پنهان می کنن و حقیقت رو وارونه و یه جور دیگه نشونت میدن؟

این نقابا  تو همه جوامع وجود دارن حتی تو جامعه ما.فقط باید شناختشون...

 

ادامه نوشته

همراه با کاروان حسینی (قسمت چهارم)

نیرنگ ابن زیاد در ورود به کوفه

گفتیم که عبید الله بعد از دریافت حکم سلطه بر کوفه از یزید و قتل جناب سلیمان پیک امام حسین(علیه السلام) به سرعت راهی کوفه شد تا از همراهی مردم با امام حسین(علیه السلام) جلوگیری کند در راه گروهی از همراهان عبید الله که دل های شان با امام (علیه السلام) بود خود را به زمین می انداختند تا مانع حرکت سریع عبیدالله شوند اما عبیدالله که می دانست از میان او و امام حسین (علیه السلام) هرکه زود تر به کوفه برسد مردم به حمایت از او بر می خیزند هر چه سریع تر به مسیر ادامه داد تا به کوفه رسید.

مردم کوفه که پیشاپیش خبر آمدن امام(علیه السلام)  را به دعوت خودشان توسط جناب مسلم ابن عقیل دریافت کرده بودند و با مسلم قاصد و پیک امام بیعت کرده بودند فکر می کردند عبیدالله ، امام حسین(علیه السلام) است علت این اشتباه این بود که عبیدالله می دانست مردم دل خوشی از او ندارند و ممکن است مانع ورود او به شهر شوند برای همین خود را شبیه امام (علیه السلام) کرد ، عمامه سیاه بر سر گذاشت . چون از کنار نگهبانان شهر می گذشت آن ها که فکر می کردند او امام حسین(علیه السلام) است می گفتند خوش آمدی ای فرزند رسول خدا(ص)... از کنار هرجماعت که می گذشت مردم به پایش بلند می شدند و دعا می کردند و می گفتند ای فرزند رسول خدا (ص) خوش آمدید  و صفا آوردید! (اخبار الطوال ص 232). به نعمان رسید نعمان والی کوفه به خیال این که او امام حسین(علیه السلام) است گفت : تو را به خدا سوگند چرا دست بر نمی داری؟ گرچه من ضرورتی برای جنگ با تو نمی بینم ولی امانتی را که به من سپرده اند تسلیم تو نخواهم کرد. عبیدالله باز سخن نگفت بعد عبید الله نزدیک نعمان رفت آن دو کنار پنجره مشغول گفت گو شدند و عبیدالله به او گفت که در را باز کند در این لحظه یکی از کوفیان که پشت سر عبیدالله بود فریاد زد : ای مردم به خدا سوگند او پسر مرجانه است.

سپس نعمان در را باز کرد و او وارد شد سپس درب کاخ را بر مردم بستند. او به محض ورود مردم را به مسجد خواند و مردم را تهدید کرد و از مهتران تعهد بر عدم یاری امام حسین(علیه السلام) گرفت و ترساند که نباید از امام (علیه السلام) حمایت کنند و این چنین بود که مردم سست کوفه ترسیدند و بیعت خود با جناب مسلم را شکستند و آن عزیز پیامبر را در کوچه ها رها کردند تا دستگیر شد و به شهادت رسید. که خود این بخش تاریخ بسیار خواندنی است و برای مطالعه بیشتر شما را به کتب تاریخی از جمله با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه ج 2 نوشته شیخ نجم الدین طبسی رجوع می دهیم.

اگر توفیقی بود در چند نوشته بعد به معرفی چند چهره در قیام امام (علیه السلام) اشاره می کنیم.