در باره ی انتظار اما بسیار تلخ

دستي به روفتن غبار راه، بر خاك مي‌كشيد و دستي به ادب خدمتگزاري بر سينه مي‌نهاد. پايي به سراسيمگي حركت بر مي‌آورد و پايي به احتياط خطر، باز مي‌كشيد. چشمي به مراقبت نظر مي‌بست و چشمي به انتظار گذر مي‌گشود.

جانش همه جانان شده بود و ذكر و فكرش همه يقين و اطمينان به وفاي وعده‌اي كه در آن تخلف نبود. چله‌نشيني سه‌شنبه شب‌هاي سهله راهي بود كه بي‌ترديد به مقصد ديدار منتهي مي‌شد و او، همة وجودش، شمعي بود كه در شعله شوق و انتظار مي‌سوخت.

سه‌شنبه‌ها اما مي‌گذشت و او هنوز در ميان چهره‌ها، آن نگاه لاهوتي را نديده بود و در برق نگاه‌ها، آن آينة آسماني را نمي‌يافت.

سه‌شنبه‌ها مي‌رفت و هنوز در برابر مرگ چشمانش، برق زندگي نمي‌درخشيد و در ميان شام تيره‌اش، خورشيد حيات نمي‌افروخت.

به قامت رهگذران خيره مي‌شد و به قلبي كه تندتر مي‌تپيد، وعده مي‌داد و به سيماي مؤمنان مي‌نگريست و دلي سرد و خسته را به وعدة وصل، گرم مي‌كرد. يعني مي‌شود اين وعده را تخلف باشد؟ يعني ممكن است اين انتظار به نتيجه نرسد؟ يعني مي‌شود نهالي كه با اين سه‌شنبه‌ها، اين آمدن‌ها، اين رفتن‌ها، اين اشك‌ها و اين آه‌ها برافراشته، بي‌ثمر باشد و بار و بري ندهد؟

ادامه نوشته

یادآوری...

سلام بچه ها

با یه بیمارستان و یه درمانگاه دیگه دوباره اومدیم پیشتون.

بدون اتلاف وقت میریم سراغ اصل مطلب.

راستشو بخواین حال و هوای بیمارستان امروزمون یه خورده با بقیه روزامون متفاوته.امروز همه مون می خوایم بریم توی یکی از درمانگاه های بیمارستانمون به نام درمانگاه روانشناسی.

بیمار امروزمون هم که ارجاع داده شده به یه روانشناس یه کم آشناست.شاید هرکدوممون مصداقش باشیم.شایدم هیچ کدوممون...نمی دونم....فقط سعی نکنین براش مصداق یابی کنین فقط یه خورده فکر کنین....همین.

پس پیش به سوی ادامه مطلب...

ادامه نوشته

حاشیه نشینان بیمارستانی

بازم مثل همیشه٬بیمارستان دیر میشه       شما باید ببخشید٬بی شما که نمیشه

سلام به همه دوستان سناییHello

شعر فوق که میبینید٬شعری است پرمغز از تراوشات نابهنگام بچه های اجرایی در وصف دیرکردشون و خجالت بابت اینکه بار دیگه سرموقع نیومدن.اماااابالاخره اومدن.

اما بریم سراغ مریض امروزمون..

مریض امروز ما یه جورایی میشه گفت مثل بعضی از این خبرنگارها می مونه٬مثل اون دسته از خبرنگارایی که یه بازیگر و یا خواننده رو برای مصاحبه شون انتخاب میکنن و شروع میکنن به پرسیدن یه سری سوالات مهم٬پر مغز و پر محتوا٬سوالایی که اگه جوابشو ندونی عمرت به فنا میره٫سوالایی از قبیل "شما دقیقا در کدوم کوچه می شینین؟ سرکوچه است یا ته کوچه؟رنگ توپ بچه تون چه رنگیه؟ و...

بهتره بیش از این دیگه توضیح ندیم میدونیم که میدونید ما چی میدونیم!!!!.....آره دیگه خودشه!!

اما با این حال سعی کنین یه سری هم به ادامه مطلب بزنین به هر حال مریض ما به مراقبت و درمان شما دوست سنایی نیاز داره پس بیش از این منتظرش نذارین.

ادامه نوشته

بیراهه های انتظار

سلام

قبل از هرچیزی لطفا اگه میشه ما رو شطرنجی کنین چون خیییلی شرمنده ایم از این که دیر اومدیم.اینجاست که شاعر میگه آمدی جانم یه قربانت ولی حالا چرا؟!!اصلا چه ربطی داشت شاعری هم به ما نیومده!به هر حال بچه ها شرمنده ایم!

اما بریم سراغ بیمارستان خودمون امروز برامون یه مریض آوردن یه مریضی که راستشو بخواین یه مقدار خطرناکه برای همین دستور دادیم دست و پاشو محکم به تخت ببندند[تصویر: 71.gif].پس نگران نباشین اتاق امنه امنه.

بیمار امروز ما راستش یه جاهایی راه رو درست رفته اما از یه جایی به بعد در اثر یه تفکر غلط و اشتباه بدجوری بیراهه رفته و همون طور که می بینین الان پیش ماست و به کمک همه شما پزشکان٬ پرستاران و کلیه متخصصان آسیب شناسی البته از نوع مهدویت نیاز داره.

پس بهتره بیش از این منتظرش نذارین.

ادامه نوشته

گذری بر بخش مراقبت های ویژه بیمارستان

امروز سرمون خیلی شلوغ شده از در و دیوار برامون مریض بدحال میارن.

اگه باورت نمیشه بهتره یه سری به بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان یا همون آی.سی.یو بزنی اونوقت با چشای خودت می بینی که یه جورایی تا سقف هم مریض خوابیده و حتی یه تخت هم خالی نمونده.

چی؟علتش چیه؟ دو تا علت داره.دلیل اولش که خوب خیلی هم مهمه وجود بیمارستان نام آشنا و فوق تخصصی مهدویت سناست که تو جهان تکه!smugخوب مشهور شدن این دردسرها رو هم داره دیگه!big grin

اما دومین علتش برمیگرده به یه ویروس ٬یه ویروس موذی که میتونه برای بدنها و ذهنهای ضعیف و در واقع برای کسایی که از سیستم ایمنی اعتقادی ضعیفی برخوردارند خیلی خطرناک و مسری باشه.طوری که به راحتی و خیلی زود با ویرولانس بالا از ذهنی به ذهنی و از فردی به فردی منتقل میشه.

بنابراین از کلیه پزشکان، پرستاران و تمام علاقه مندان به درس شیرین پاتولوژی دعوت میشه یه سری به بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان در ادامه مطلب بزنن.(یادت باشه با پارتی بازی داری میری تو این بخش! چون همون طور که خودت بهتر میدونی تردد در این بخش ممنوعه حتی به صورت مجازی!)

راستی روپوش سفیداتون یادتون نره اگه نپوشین ممکنه اتفاقای بدی بیفته!

ادامه نوشته

بن بست

                                         مژده به همه اعضا و یاران سنایی 

                               بیمارستان کانون مهدویت سنا هم افتتاح شد.                                        

   چیه چرا تعجب میکنی ؟باور کن جدی گفتم.صبر کن الان توضیح میدم:time out - New!              

از اونجایی که هر امر مهمی به نسبت اهمیتش،در معرض خطرها و آسیبهایی قرار داره؛مقوله مهم مهدویت هم با همه اثرات حیاتبخش خودش از  این قاعده مستثنی نیست.بنابراین ما هم تصمیم گرفتیم با همکاری همه شما عزیزان سنایی،بیمارستان کاملا آموزشی سنا را احداث کنیم تا در اون به  آسیبها ،خاستگاه اونها و راه درمان هرکدوم بپردازیم.اینم یه جورشه دیگه!چشمک                 

    راستی این بیمارستان فعلا کاملا مجازی بوده لذا از پذیرفتن هرگونه بیمار معذوریم!

  اگه دوست داری سر اولین کلاس درس این بیمارستان بشینی برو سراغ ادامه مطلب.

ادامه نوشته