وعده ما یوم الله بیست و دوم  بهمن ماه

افسران - لبیک یا امام خامنه ای (مدظله العالی)

‌"شیخ‌الائمه‌"

ششمین امام شیعیان حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌(ع)‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفری‌ در روز 17 ربیع‌الاول‌ سال‌ 83 هجری‌ در شهر مقدس مدینه به دنیا آمدند، پدر آن بزرگوار حضرت امام باقر(ع) و مادر آن بزرگوار امّ فروه دختر قاسم بن محمد بن أبی بکر بود.
17 ربیع‌الاول در تاریخ اسلام از نظر شیعه روز بسیار مهم و ارزشمندی است که در این روز ولادت حضرت ختمی مرتبت پیامبر مهر و رحمت حضرت محمدبن عبدالله(ص) و فرزند عزیزشان حضرت امام صادق(ع) ششمین امام و پیشوای شیعیان واقع شده است.

ادامه نوشته

او با ابرهای آسمان می‌آید

او با ابرهای آسمان می‌آید تا مردم او را به عنوان یکی از برگزیدگان خداوند بشناسند. بحيرا آن راهب نصراني با استفاده از همین جملۀ کتاب دانیال نبی، توانست پیامبر اسلام را بشناسد. او قافله‌ای دید که از جنوب به سمت شام می‌آمد و ابر سفیدی در ارتفاع پایین این کاروان را همراهی می‌کرد. با توقف آنها، ابر نیز ایستاد. بحیراء آن حضرت را شناخت و تكريم نمود و به حضرت ابوطالب در خصوص صيانت نواده‌اش از شر یهود سفارش‌هاي فراواني كرد.

  گرچه تورات و کتب انبیاء یهود تحریف شده‌اند ولی همین‌ها نیز برای یک جوینده حقیقت، کافی هستند. خواندنی‌ترین مطالب عهدین بشارت‌هایی است که انبیاء به پیامبر اسلام(ص) داده‌اند. اما یهود با تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق مدعی هستند آن نبی خاتم هنوز نیامده و مسیحیان نیز حضرت عیسی را پیامبر خاتم معرفی می‌کنند. ذیلاً نگاهی داریم به یکی از این بشارت‌ها که در کتاب دانیال نبی آمده است. بحیراء راهب نصرانی، به واسطه همین بشارت بود که پیامبر اکرم(ص) را در سنین نوجوانی شناخت.

ادامه نوشته

شبی که ماه...

امروز ۲۷مهرماه ۱۳۹۲ هجری شمسی برابر با ۱۳ ذی الحجه ۱۴۳۴ هجری قمری است. در شب ۱۴ذی الحجه واقعه شق القمر به اعجاز پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مکه رخ داد.[ فیض الاعلام ص ۱۲۰] برخی نیز قائلند که این واقعه  ۱۸همین ماه به وقوع پیوسته است[وقائع الشهور ص ۲۳۱]

 

حکایت شق القمر

قریش از آن حضرت خواست تا معجزه ای برای آنها بیاورد، حضرت نیز با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی ماه دو نیم شده و باز به هم پیوست.


آیه ۱سوره مبارکه قمر نیز به این معجزه اشاره دارد:« اقْتَرَ‌بَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ‌ » نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه. تصاویر زیر به خوبی این واقعه را نشان می دهد.


پس از این معجزه با اینکه ابوجهل با چشم سر این معجزه را دید ولی تاب دیدن این معجزه برایش بسیار سخت بود لذا گفت:« این سحر است! بفرستید از شهرهای دیگر هم بپرسند که آیا آنها هم دیدند که ماه دو نیم شد؟! »


وقتی فرستاده ها به شهرهای مختلف رفته و  صحت و سقم این معجزه را خبر دادند باز هم مشرکان و کفار قریش ایمان نیاوردند.

 

ادامه نوشته

ابن الرضا

سلام

خواستم دیروز بنا بر رسم همیشگی و خوب ویژه نامه رو در گوشه مجازی سنا قرار بدم

اما

دوست داشتم به بهانه ایی جز شهادتش بخوانیمش...

از کرامات امام جواد عزیزمان این طور نقل می کنند

عارف واصل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی فرمودند:

توسل به حضرت جواد الائمه(ع) برای دوری از فقر و توسعه روزی و بی نیازی کامل از آنچه در دست مردم است و نیز برای ادای قرض و بدهی و رفع گرفتاری های مادی خصوصیت ویژه ایی دارد.

خودم را که می جویم جز گرفتاری نمی بینم

شما چطور؟

اگر گرفتارید

دوایش

ت

و

س

ل

است به امام جواد(ع)

همان

علی اکبر ۱۴ معصوم

 

 

هم ارث بردی از حسن 

هم ارث از حسین

یعتی که قاتلت شده همسر

 و تشنه لب شهید...


ادامه نوشته

به مناسبت شهادتت حضرت بابایم

 

 

 

راستش از چند روز قبل مطالب رو برای ویژه نامه آماده کرده بودم...

ولی...

امروز...

دلم خواست به بهانه ایی هم که شده این کار روتین و باارزش ترک شود...

می خواهم

کمی چشمانت را به من قرض بدهی که برایت داستانی بگویم

 واقعی ...

که  روزی

شاید برای شما هم اتفاق بیافتد...

ترافیک شدید...

هوا گرگ و میش

و

کمی گرم

صدای ضبط...

آهنگ شیرینی از گروه ...

صدای نسبتا بلند

هم نوا با صدایش...

گفت

خجالت بکش صداشو کم کن

شب شهادته...

ای بابا فردا شهادته

گفتگو منو به خودم آورد

غرق حرفای همنشینای توی ماشین شدم

گفت

باید آدم رعایت کنه

گفت

یعنی آهنگ گوش ندیم؟

گفت

فکر کن بابای خودت...

گفت

برو بابا

بابای آدم فرق می کنه...

می دونی چقدر برام زحمت کشیده؟!!!

فرق می کنه...

همیشه که نمی شه سیاه پوشید

همیشه که نمیشه آدم عزاداری کنه

همیشه که نمیشه...

گفت

ما با همینا  زنده اییم و زندگی می کنیم

و من هنوز در فکر این که

بابای آدم  چه فرقی می کنه؟...

رفتم تو فکررررررررررررررررررررر

که

شهادت امام

پرپر شدنش

غربتش

زحمت نبوده؟

تلاش نبوده؟

عشق نبوده؟

برای من...

جواب خودم را دادم

چرا بوده...

پس هم برای شهادتت و هم برای غربتت سیاه می پوشم

هم آهنگی را که دوست دارم

به خاطر

زحمتت

برای هدایتم

 امروز و شاید فرداها گوش نمی دهم

کاش

حرفم دروغ نباشد وقتی که میگویم

 بابی انت و امّی

کاش

حضرت بابایم امام جعفر صادق که سلام بی مقدارم بر تو باد

دوستت دارم

درست مثل بابایم

و شاید هم ب...

شهادتت

نبودنت

غربتت

سخت است

به خودم شهادتت را تسلیت می گویم.

دعایم کن این روزها دختر خوبی باشم برای پسرت(عج)...

 

اربعین خودسازی 2

 

چهارمین دوره طرح سراسری اربعین خودسازی با مشارکت تمامی اقشار به خصوص جوانان برگزار می گردد. محتوای این دوره با توجه به مطالعات و کارشناسی های صورت گرفته توسط جمعی اساتید بنیاد حضرت مهدی موعود (عج) به شرح زیر می باشد. چهل روز بخشش و چشم پوشی از خطای دیگران، چهل روز روزانه تلاوت دو صفحه قرآن (از ابتدای صفحه 161) و تدبر در آن، چهل روز، هر روز 14 صلوات نثار سلامتی حضرت ولی عصر (عج)

به کسانی که پس از تلاوت هر صفحه، روزانه یک نکته قرآنی ارسال نمایند به قید قرعه کمک جوایز نفیسی اهدا می گردد.

شرکت کنندگان می توانند نکات خود را از طریق سامانه پیامکی و رایانامه ارسال نمایند. 

ثبت نام در این طرح از طریق سامانه پیامکی و رایانامه زیر میسر می باشد که برای این امر نام و نام خانوادگی، آدرس رایانامه و شماره تلفن همراه (جهت اطلاع رسانی محتوای هر دوره)، سن، شهر محل زندگی و دانشگاه محل تحصیل (درصورت دانشجو بودن) خود را به شماره یا رایانامه زیر ارسال فرمایید.

 

شماره پیامکی: 30002558000313

 آدرس رایانامه: Info@Dabirkhane12.com این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

هدف از گردآوری این اطلاعات، اطلاع رسانی محتوای دوره های بعدی به شما دوستان ارجمند می باشد.

زمان آغاز اولین دوره طرح اول شهریورماه ۱۳۹۲می باشد ولی لازم به ذکر است زمان آغاز دوره به منزله پایان ثبت نام نمی باشد و علاقمندان می توانند در هر زمانی با ثبت نام به جمع چله نشینان بپیوندند و اربعین خود را آغاز نمایند.

همراهانی که در دوره اول طرح شرکت نموده اند، توجه نمایند که پایان هر دوره به منزله ترک محتوا دوره نمی باشد لذا نگهداری و مداوت بر محتوای اولین دوره را همچنان ادامه دهند تا از ثمرات و نتایج آن به طور مداوم بَهرمند گردند.

 افراد علاقمند در هر زمانی می توانند با ارسال مشخصات خود همراه با دیگران به تقویت نفس خویش بپردازند و با پایان هردوره طرح مراقبت خود را ادامه دهند تا چهل روز را به پایان رسانده و همچنین همگام با دیگران دوره بعدی را آغاز نمایند.

از مزیت های این طرح تبدیل این خصلت ها به عادت در پایان هر اربعین می باشد و امید است هریک از این فضیلت ها در پایان هر اربعین ترک نگردند و به شکل عادت در آمده و ادامه یابند.

 در پایان از پروردگار مهربان می خواهیم تا در این راه خودسازی و مبارزه با نفس ما را ثابت قدم گرداند و ثواب این حرکت جمعی را به عنوان ناقابل ترین وظیفه پیشکش ساحت مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بفرماید.

هدیه امام هادی(ع) به اهل تهران

 

 

 

برایم همین جمله کفایت می کند

«أما اِنّك لو زُرتَ قبر عبدالعظيم عندكم، لكُنتَ كمن زار الحسين».

«اگر قبر عبدالعظيم را ـ كه در جوار شماست ـ زيارت كنيد، مانند آن است كه قبر حسين(ع)را زيارت كرده باشيد».

امام هادی (ع)

که بدانم عظمتت را...

و

گاه دلتنگی ام برای کربلای حسین(ع)

پناهم شوی...

و

نمی دانم چرا وقت ورودم به حرمت

این جمله را زیر لب زمزمه می کنم

کاش این سفر کربلا را می شد مهر تاییدی از حسین دانست!

اما نه!

در مکتب ما

فقط شهادت یعنی امضای حسین(ع)

 

شهادتت را به محضر امام هادی(ع) و حضرت ولی عصر(عج) تبریک وتسلیت عرض می کنیم.

 

 

ادامه نوشته

حرف هایمان در شیرین ترین دیدار

باز هم سلام

بفرمایید این هم

سخنان جناب آقای عظیمی در دیدار رهبری انقلاب(مورخ ششم مرداد ماه سال جاری)

که به نمایندگی از کانون های قرآن و عترت حضور یافتند.

ادامه نوشته

شیرین ترین دیدار

سلام بر دوستان سنایی

به رسم ادب وتکلیف بابت حضورناقابلم  در دیدار دانشجویی با رهبر انقلاب (مورخ ۶ مرداد ماه ۱۳۹۲)

 

بر خود واجب دیدم  ویژه نامه ایی با نام

*شیرین ترین دیدار*

را تقدیم حضورتان نمایم

باشد که مقبول افتد.

 

ادامه نوشته

قدس پاره تن اسلام است

بسم رب المهدی "عجل الله تعالی فرجه الشریف"

 

وقت است بیایی حضرت موعود! مسجد‌الاقصی به عشق شما ایستاده! قبله اول، اذان شما را کم دارد و قدس جان می‌دهد برای نماز ظهر عاشورا. به دل اطفال درون گهواره رحمی کن! که من عاشق تلاقی محرم با فصل خوب ظهورم... بهار و تابستان و پاییز و زمستان، به انتظار گذشت جمله عاشوراها. اینک که عطر سحر می‌دهی، زودتر طلوع کن! جمعگی کن و بیا! برای شما، خون ما راحت‌تر از برگ پاییز می‌ریزد. خیمه برپاست و قدس مهیای آمدن فصل ظهور است. آقاجان! کی گذر خورشید به فصل محرم می‌رسد؟ کی تمام می‌شود این «شام غریبان»؟

به امید روزی که رهبرمان بگوید:

"قدس را خدا آزاد کرد"

 
 
 
در ادامه بخوانید:
درباره نامگذاری جمعه آخر ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهانی قدس از زبان امام خمینی"ره"
ادامه نوشته

سالگرد تاسیس مسجد جمکران

مسجد مقدس جمكران  


مسجد صاحب الزمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - در 6 كيلومترى شهر مقدس قم واقع شده و همواره پذيراى زائرينى از نقاط مختلف ايران و جهان مى باشد. اين مكان مقدس ، تحت توجهات و عنايات خاصه حضرت بقيه الله قرار دارد و خود آقا از شيعيانشان خواسته اند كه به اين مكان مقدس ‍ روى آورند، زيرا اين مكان مقدس داراى زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمين هاى ديگر برگزيده است . لذا سزاوار است كه زائرين عزيز از بركات اين مكان مقدس ، حداكثر استفاده را ببرند و مراقب باشند كه مسائل فرعى توجهشان را به خود جلب نكند و خود را در برابر حضرت مهدى (ارواحنا فداه ) حاضر ببينند و از انجام اعمالى كه قلب مبارك آن حضرت را آزرده مى سازد خوددارى كنند. متذكر مى گردد كه علماء و شيفتگان آقا استفاده هاى فراوان از اين مسجد مقدس برده اند. سعى كنيد در اين مكان مقدس ، لحظاتى را با آقاى خود خلوت كرده و خالصانه براى ظهور مقدس ‍ حضرتش دعا كنيد. زيرا بهبود همه چيز، تنها در سايه قيام شكوهمند آقا امكان پذير است .
فراموش نكنيم كه حق امام زمان ما غصب شده و آقا در نهايت غريبى زندگى مى كند و حقيقتا دل آقا خون است . آقا شاهد تمام مصيبت هائى است كه بر شيعيانش وارد مى شود. پس ظهور آقا را از درگاه احديت سبحانه و تعالى بخواهيد و چه مكانى بهتر از مسجد شريف جمكران براى دعا كردن جهت ظهور آقا امام زمان عليه السلام .

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 


تاريخچه مسجد صاحب الزمان عليه السلام

 


شيخ حسن بن مثله جمكرانى مى گويد: من شب سه شنبه ، 17 ماه مبارك رمضان سال 393 قمرى در خانه خود خوابيده بودم ناگاه ، جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند برخيز و طلب امام مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را مى خواند.
آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد (جمكران ) است آوردند. چون نيك نگاه كردم ، تختى ديدم كه فرشى نيكو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر آن تخت ، تكيه بر بالش كرده و پيرى هم پيش او نشسته است ، آن پير حضرت خضر عليه السلام بود. پس آن پير مرا بنشاند.
حضرت مهدى عليه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود: برو به حسن مسلم ، كه در اين زمين كشاورزى مى كرد، بگو كه اين زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمينهاى ديگر برگزيده است و ديگر نبايد در آن كشاورزى كنند.
حسن بن مثله گفت : يا سيدى و مولاى ، لازم است كه من دليل و نشانه اى داشته باشم و الا مردم حرف مرا قبول نمى كنند، آقا فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده ، ما خودمان نشانه هائى براى آن قرار مى دهيم و پيش ‍ سيد ابوالحسن برو و به او بگو حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين بدست آورده است وصول كند و با آن پول مسجد را بنا كند.

  

 

 



آمدی  تا رمضان  در نیمۀ راه  نماند

 

 

مقام: امام دوم

 

 

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

نام :حسن(ع)

لقب :مجتبی

کنیه :ابو محمد

نام :پدر علی (ع)

نام :مادر فاطمه (س)

تاریخ ولادت: ۱۵ رمضان سال سوم هجرت

محل ولادت: مدینه

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com   تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

نام امام دوم، حسن است و این نام از طرف پروردگار عالم به ایشان عنایت شده است. از امام سجاد علیه السلام روایت است كه چون حضرت مجتبی علیه السلام به دنیا آمد، جبرییل بر پیامبر اكرم نازل شد و از طرف حق تعالی گفت: چون منزلت امیرالمؤمنین نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است و اسم پسر هارون حسن بوده است، پس اسم او را حسن بگذارید.

مشهورترین كنیه آن بزرگوار ابومحمّد، و مشهورترین القاب ایشان مجتبی و سبط اكبر است. آن بزرگوار چهل و هفت سال عمر كردند زیرا ولادت آن بزرگوار شب نیمه رمضان المبارك سال سوم هجرت بود. آن حضرت هفت سال با جدّ بزرگوارش، و بعد از آن سی سال با پدر بزرگوارش زندگی كرد. ایشان ده سال امامت كردند.

امام حسن علیه السلام از هر جهت حسن است. جدّی چون رسول اكرم صلی الله علیه و آله داشت، و پدری چون امیرالمؤمنین، و مادری چون زهرای مرضیه. اگر از همه قوانین مؤثر در تشكیل شخصیت كودك مثل قانون وراثت بگذریم، برداشت فرزند از گفتار و كردار پدر و مادر را نمی‌توانیم انكار كنیم. وقتی جدّی چون رسول اكرم به قدری عبادت كند كه پاهای مبارك او متورم شود و آیه "طه ما انزلنا علیك القرآن لتشقی"(۱) ؛ پیامبر ما بر تو قرآن را نازل نكردیم تا به مشقّت بیفتی" در حق وی نازل گردد، سبطی چون حسن تربیت می‌شود كه بیشتر از بیست بار پیاده به مكه می‌رود و در بعضی از سفرها، پاهای مبارك آن حضرت متورم می‌شود. هنگامی كه پدری چون امیرالمؤمنین علیه السلام در دل شب در وسط میدان سجّاده بیندازد و تكبیرها از او شنیده شود و از ترس و ابهت پروردگار عالم بنالد، پسری چون حسن تربیت می‌شود كه موقع وضو گرفتن بدنش می‌لرزد و وقتی وارد مسجد می‌شود با تضرع می‌گوید: الهی ضیفك ببابك یا محسن قد اتاك المسئ فتجاور عن قبیح عندی بجمیل ما عندك یا كریم؛

«ای خدا مهمان تو در خانه‌ات آمده است، ای نیكوكار، گنهكار به در خانه تو آمده، ای كریم به خوبی خود از زشتی او بگذر.»

وقتی پدری چون امیرالمؤمنین بیست و پنج سال برای مصالح اسلام صبر كند و با دیگران بسازد، و چون كسی كه خاری در چشم او و استخوانی در گلوی او باشد در این جهان زندگی كند، فرزندی چون حسن خواهد داشت كه ده سال برای مصالح اسلام صبر می‌كند و با معاویه مدارا می‌نماید.

مادری چون زهرا دارد كه غذای خود و وابستگان خود را به فقیر می‌دهد، سپس غذا تهیه می‌كند، یتیمی می‌آید و باز غذا را به او می‌دهد و در بار سوم غذا را به اسیر می‌دهد و بالاخره با آب افطار می‌كنند و غذا نمی‌خورند، و آیه مباركه:

و یطعمون الطعام علی حبه مسكینا و یتیما و اسیرا (۱) ؛ « و غذای خود را كه به آن احتیاج داشتند به فقیر و یتیم و اسیر می‌دهند» در حق آنان نازل می‌شود؛ این ایثارگری را فرزندش حسن به ارث خواهد برد.

روزی سائلی خدمت آن بزرگوار آمد و اظهار فقر كرد و برای آن حضرت دو بیت شعر خواند كه مضمون آن چنین است: «چیزی ندارم كه بفروشم و حوایج خود را رفع كنم، و حالم بر گفته‌ام گواه است و فقط آبرویم مانده كه می‌خواستم فروخته نشود. ولی امروز تو را خریدار یافتم، آبرویم را بخر و مرا از فقر نجات ده!»

حضرت به آن كسی كه تهیه مخارج در دستش بود فرمود: «هر چه داری به این مرد بده كه من از او خجالت می‌كشم!» دوازده هزار درهم موجودی را به او داد چنان كه برای مخارج آن روز چیزی نماند، و جواب دو بیت شعر را نیز چنین داد: «تو از ما با عجله چیزی خواستی، آنچه بود دادیم و بسیار كم بود. بگیر و آنچه داشتی ـ آبرو ـ حفظ كن و گویا كه ما را ندیده‌ای و به ما چیزی نفروخته‌ای.»

و مادری دارد چون زهرا كه از شب تا صبح در نماز است و پس از هر نمازی به دیگران دعا می‌كند و هنگامی كه امام حسن علیه السلام می‌پرسد چرا به ما دعا نكردی جواب می‌دهد:

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

یا بُنی؛ الجار ثم الدار؛ پسركم، همسایه ما مقدم است.

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

این مادر مربی پسری چون حسن است.

حضرت مجتبی علیه السلام از نظر نسب سرآمد همه مردم بود، و از نظر حسب و فضایل انسانی، از زبان آن حضرت بشنویم:

موقعی كه امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا رفت حضرت مجتبی علیه السلام بر منبر رفت و فرمود: «ما اهل‌بیت «حزب الله» هستیم كه غالب معرفی شده‌ایم: فانّ حزب الله هم الغالبون. (۳)

ما عترت رسول الله هستیم كه در روایت ثقلین، رسول اكرم ما را در كنار قرآن و مبیّن قرآن و پشتوانه اسلام قرار داده است: انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. ماییم عالم به تأویل و تنزیل قرآن. ماییم كه در قرآن شریف، معصوم و مطهر نام برده شده‌ایم: انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا.(۴) و باید همه از ما اطاعت كنند زیرا در قرآن به آن امر شده‌اند: اطیعوا الله و اطیعواالرسول و اولی الامر منكم. (۵) ماییم كسانی كه در قرآن مودت آنان بر مردم واجب شده است: قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی. (۶) ماییم كسانی كه در قرآن مودت ما حسنه شمرده شده است: و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا. (۷)

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  

 برخی معجزات حضرت

 

یکی از ویژگی‏های امام، داشتن قدرت اعجاز برای اثبات امامت خویش است. در تعریف اعجاز آمده است: مدعی منصب و مقام الهی - مانند نبوت و امامت - کاری را که بر خلاف نظام طبیعی عالم است، انجام می‏دهد، به طوری که دیگران از انجام دادن آن عاجز باشند و آن کار به منظور اثبات ادعای امامت خویش باشد. (۸)

حدیث حبابه دختر جعفر والبیه گواه مطلب فوق است که می‏گوید: بعد از شهادت علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام خدمت امام مجتبی علیه‏السلام رسیدم، در حالی که مردم نیز حضور داشتند، سنگ ریزه‏هایی را که از زمان پدرش جهت اثبات امامت داشتم، در اختیارش گذاشتم. انگشتر خود را بر روی یکی از سنگ‏ها گذاشت، سنگ همانند خمیر و گل متأثر شد و آثار انگشتر بر آن سنگ نقش بست. (۹). حبابه می‏گوید: این اعجاز امام، دلیل دیگری بر امامت وی بود، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه‏السلام پیش از آن بر این حقیقت تصریح کرده بودند. برای حسن بن علی علیه‏السلام معجزات و کرامات فراوانی نقل شده که به برخی از آنها در ذیل اشاره می گردد:

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

خرما دادن نخل خشک

حسین بن عبدالوهاب با سلسله سند خویش از امام صادق علیه‏السلام نقل می‏کند: امام مجتبی علیه‏السلام در یکی از سفرها با مردی از فرزندان زبیر - که معتقد به امامت زبیر بود - همسفر شد. آنان شتری را نیز کرایه کرده بودند. در میان راه به آبگاهی رسیدند و جهت استراحت توقف نمودند و فرشی را برای نشستن امام مجتبی علیه‏السلام در زیر نخل خرمای خشک گستردند و آن مرد زبیری در زیر نخل دیگر پارچه‏ای را انداخت و نشست. وقتی چشم آن مرد زبیری به درخت خرمای خشک افتاد گفت: اگر خرمایی داشت از آن می‏خوردیم. امام مجتبی علیه‏السلام خطاب به او فرمود:

 خرما می‏دهی؟ جواب داد: آری. حضرت دست به سوی آسمان بلند نمود و دعایی کرد، این جا بود که درخت خرما سبز شد و برگ درآورد و خرمای بسیار مطبوعی داد. ساروان چون این صحنه را دید، گفت: این کار، چیزی جز سحر نیست! امام مجتبی علیه‏السلام فرمود: «لیس هذا بسحر، ولیکن دعوة أولاد الأنبیاء مستجابة؛ این کار سحر نیست، بلکه دعای فرزندان پیامبران مستجاب است» در آن حال یکی از آنان از درخت خرما بالا رفت و آنچه خرما میل داشتند چید و همگی خوردند. (۱۰)

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  

دعای مستجاب

ابواسامه گوید: امام صادق علیه‏السلام فرمود: امام حسن علیه‏السلام در یکی از سفرها که پیاده به خانه‏ی خدا می‏رفت، پاهای مبارکش ورم کرده بود. بعضی از یاران آن حضرت گفتند: اگر بر مرکب سوار شوی، ورم پاهایت بهبود خواهد یافت.

 

فرمود: هرگز راه خانه‏ی معشوق را سواره طی نخواهم کرد. سپس خطاب به آنان فرمود: در ایستگاه و منزل بعدی مردی سیاه چهره از ما پذیرایی خواهد کرد، او روغنی به همراه دارد که به مجرد استفاده از آن، ورم پاهایم درمان خواهد شد. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! در پیش روی ما ایستگاه هست، لیکن کسی در آن زندگی نمی‏کند. حضرت فرمود: چرا، کسی در آن جاست، هرگاه او را دیدید، روغن را بگیرید و پولش را پرداخت کنید.

آنان وقتی به منزلگاه رسیدند، خواسته‏ی خود را با آن شخص مطرح کردند. او پرسید: دوا را، برای چه کسی می‏خواهید؟ در پاسخ گفتند: برای حسن بن علی علیهماالسلام. مرد سیاه چهره به همراه غلامش خدمت حضرت آمد، اظهار ارادت و محبت نمود و گفت: «بأبی أنت و امی انما أنا مولاک؛ پدر و مادرم فدای تو باد! همانا من غلام شما هستم [و هرگز پول این دوا را نمی‏گیرم].» آن گاه گفت: ای فرزند پیامبر! زنم حامله است، هنگامی که از خانه‏ام بیرون می‏آمدم، زنم از درد به خود می‏پیچید. از خداوند بخواه به ما پسری عنایت کند و او از موالیان و دوستداران شما باشد.

امام حسن علیه‏السلام فرمود: «انطلق الی منزلک فان الله - تعالی - قد وهب لک ولدا ذکرا سویا؛ بلند شو و به سوی منزل خود حرکت کن، خداوند پسری نیکو به تو عنایت کرده است.» شیخ کلینی (ره) اضافه می‏کند: «... و هو من شیعتنا(۱۱).؛ آن فرزند از شیعیان ما خواهد بود.» آن مرد وقتی به منزل خود رسید، دعای امام را مستجاب یافت، بی‏درنگ بازگشت و از امام مجتبی علیه‏السلام تشکر فراوان نمود و حضرت نیز آن روغن را به پای خود مالید و در همان لحظه، ورم پاهایش بهبود یافت. (۱۲)

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

پی نوشت ها:

۱- طه، آیه ۱ و ۲

۲- انسان ، آیه ۸.

۳- مائده، قسمتی از آیه ۵۶.

۴- احزاب، قسمتی از آیه ۳۳.

۵- نساء، قسمتی از آیه ۵۹.

۶- شوری، قسمتی از آیه ۲۳.

۷- شوری، قسمتی از آیه ۲۳.

۸- سید ابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۴۳

۹- اصول کافی، ج ۱، ص ۳۴۶، ح ۳، باب ما یفصل به بین دعوی المحق و المبطل فی أمر الأمة؛ اعلام الوری، ص ۲۰۹

۱۰- سید محمد هادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج ۵، ص ۲۳۲؛ مناقب ابن‏شهر آشوب، ج ۴، ص ۹

۱۱- اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۳، ح ۶

۱۲- مناقب ابن‏شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۰؛ قادتنا کیف نعرفهم، ج ۵، ص ۲۳۴ - ۲۳۳

 

 

پرسیدند:بی نیازی چیست؟

و

امام حسن(ع) فرمودند:

رضامندی به قسمت هر چند اندک باشد...

تحف العقول ۴۸۵

  

کارنامه ده ساله امام مجتبی علیه السلام در مدینه منوره

و

قرارداد صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه و شرطهاى اساسى آن

در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

شاهزاده قریش

 

خديجه بنت خويلد، بن اسد، بن عبد العزّى، بن قصى، بن كلاب، بن مرة، بن كعب، بن لؤى، بن غالب، بن فهر پدر بزرگوارش «خويلد» قهرمان دلاورى بود كه در دفاع از حريم كعبه، روز به ياد ماندنى آفريد.
مادرش «فاطمه» بنت زائده، بن أصمّ، بن رواحه، بن حجر، بن عبد، بن معيص، بن عامر، بن لؤى، بن غالب، بن فهر بانويى با فضليت بود. بنابراين حضرت خديجه سلام الله عليها از تيره قريش مى باشد، از سوى پدر در نياى سوم واز سوى مادر در نياى هشتم با نسب پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله پيوند مى خورد.

نام نامى والقاب گرامى حضرت خديجه سلام الله عليها

براى حضرت خديجه سلام الله عليها القاب فراوانى است كه از عظمت بيكران وقداست بى پايان آن حضرت حكايت مى كند، كه از آن جمله است: صديقه، مباركه، ام المؤمنين، طاهره، راضيه، مرضيه و... .
يتميان او را «اُمّ اليتامى»، بينوايان او را «اُمّ الصعاليك»، مؤمنان او را «اُمّ المؤمنين» وكوثر جارى خلقت نيز او را «اُمّ الزهراء» يا سرچشمه كوثر مى دانستند.

سيماى حضرت خديجه سلام الله عليها در آيينه وحى

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در نخستين سير شبانه خود كه در ماه ربيع الاول، دو سال بعد از بعثت كه از خانه حضرت خديجه سلام الله عليها انجام پذيرفت، هنگامى كه به سوى زمين باز مى گشتند از پيك وحى چنين مورد خطاب قرار گرفتند: «حاجتي أن تقرأ على خديجة مِن الله ومنّى السلام؛ حاجت من اين است كه از خداى منّان واز منِ جبرئيل، بر خديجه سلام برسانى». هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درود خداى منان را به حضرت خديجه سلام الله عليها ابلاغ نمودند، او در پاسخ گفت: خدا سلام است، سلام از او به سوى اوست. در يكى از تهاجمات ددمنشانه قريش وانتشار شايعه كشته شدن پيامبر صلى الله عليه وآله، حضرت خديجه سلام الله عليها در ميان درّه ها وصخره هاى اطراف مكّه، به دنبال حبيبش مى گشت وسيلاب اشك بر صورتش روان بود. پيك وحى بر پيامبر رحمت فرود آمد وعرضه داشت: ملائكه آسمان به جهت گريه خديجه سلام الله عليها به گريه افتاده اند، او راه به سوى خود فرا خوان، درود مرا ابلاغ كن واو را بشارت بده، كه خدايش به او درود مى فرستد واو را به قصرى در بهشت بشارت ده، كه در آن هيچ غم واندوهى نيست.

خديجه كبرى سلام الله عليها از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله

از رسول اكرم صلى الله عليه وآله احاديث فراوان در مناقب حضرت خديجه سلام الله عليها رسيده است، كه به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم:    
۱.هر روز خداى متعال چندين بار با وجود خديجه بر فرشتگان مباهات مى كند.
۲.  او هنگامى به من ايمان آورد كه ديگران به من كفر مى ورزيدند. او مرا تصديق نمود، هنگامى كه ديگران انكار مى كردند، او همه ثروتش را در اختيار من قرار داد هنگامى كه ديگران دريغ مى ورزيدند. خداى منان از او به من فرزند عنايت كرد ولى ديگران را محروم ساخت. 

  ۳. بهترين بانوان عالميان عبارتند از: مريم دخت عمران، آسيه دخت مزاحم، خديجه دخت خويلد وفاطمه دخت محمد صلى الله عليه وآله.  
 ۴. برترين بانوان بهشت عبارتند از: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد، مريم دختر عمران وآسيه دختر مزاحم (همسر فرعون).
  ۵. خديجه پيش از همه بانوان عالم، به ايمان به خدا ورسول خدا سبقت گرفت.
۶. من او را از اعماق دل دوست داشتم.
۷. من دوستداران خديجه را نيز دوست مى دارم.
 ۸. هرگز خداى متعال همسرى بهتر از خديجه به من عطا نكرد.
 ۹. خداى متعال على، حسن، حسين، حمزه، جعفر، فاطمه وخديجه را بر جهانيان برگزيد.

 

از بالاترین فضائل خدیجه كبری این است كه از اندیشه بلند و فكر عمیق و بصیرت ژرف برخوردار بود؛ مخصوصاً عقل عملی او در اوج خود قرار داشت. این امر را می توان از انتخاب پیامبر اكرم به عنوان شوهر آینده و شایسته خود از بین آن همه خواستگاران پولدار و تاجر فهمید.

او در چهره و رفتار محمد صلی الله علیه و آله آینده درخشان و ممتاز او را می دید، به همین جهت راز پیشنهاد ازدواج با محمد صلی الله علیه و آله را (قبل از بعثت) چنین بیان می كند: «یَابْنَ عَمّ! اِنّی قَدْ رَغِبْتُ فِیكَ لِقِرابَتِكَ مِنّی وَ شَرَفِكَ فی قَوْمِكَ وَ اَمانَتِكَ عِنْدَهُمْ وَ حُسْنِ خُلْقِكَ وَ صِدْقِ حَدِیثِكَ؛(۱) ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی ات با من، و شرف و امانتداری ات در میان قوم خود، و به جهت اخلاق نیك و راستگویی ات، به تو تمایل پیدا كردم.


جملات فوق به خوبی نشان می دهد كه محبت و ارادت این بانو به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله براساس معرفت و شناخت عمیقی بوده است كه از شخصیت محمد صلی الله علیه و آله داشت. اما افرادی كه چنین بصیرتی نداشتند، از جمله گروهی از زنان قریش سخت خدیجه را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند، تا آنجا كه گفتند: «او با این همه حشمت و شوكت با یتیم ابو طالب كه جوانی فقیر است تن به ازدواج داد. چه ننگ بزرگی. »

خدیجه كه انتخابش از سر شناخت و معرفت بود، محكم و قرص بر انتخاب خویش پای فشرد و در جواب سخنان ناشی از جهالت و بی خبری آنها گفت: «ای زنان! شنیده ام شوهران شما [و خودتان[ در مورد ازدواج من با محمد خرده گرفته اید و عیب جویی می كنید، من از خود شما می پرسم آیا در میان شما، فردی مانند محمد وجود دارد؟ آیا در شام و مكه و اطراف آن شخصیتی به سان ایشان در فضائل و اخلاق نیك سراغ دارید؟ من به خاطر این ویژگیها با او ازدواج كردم و چیزهایی از او دیده ام كه بسیار عالی است. »(۲)

پس از هنگامه بعثت نيز در تمام حوادث تلخ وشيرين در كنار او وشريك غم او بود، همواره نگران سلامتى او بود، غلامان وخدمتگزارانش را به جستجوى او مى فرستاد ودر مواردى شخصاً به جستجوى آن حضرت مى پرداخت ودر موارد خاصى آن حضرت را تا غار حرا همراهى مى كرد.يك بار كه با كوله بارى از مواد خوراكى راه صعب العبور جبل النور را پيموده، برفراز كوه صعود كرد، در غار حرا به محضر آن حضرت شرفياب شده، از خستگى راه دم فرو بسته، از سلامتى همسر گرامى اش خشنود ومسرور بود، پيك وحى نازل شده، از تلاش هاى بى دريغ او سپاس گفت.
ابولهب وهمسرش ام جميل خارهاى بيابان را جمع كرده بر سر راه پيامبر مى ريختند، حضرت خديجه غلامانش را مى فرستاد تا خارها را از مسير آن حضرت گردآورى كرده به دور بريزند.
در مدت سه سال كه در شعب ابوطالب در محاصره اقتصادى بودند واجازه داد وستد به آنها داده نمى شد، اگر ثروت ودارايى حضرت خديجه نبود، شايد همه آنها از گرسنگى تلف مى شدند.
او مواد خوراكى را به وسيله برادرزاده اش حكيم بن حزام به چندين برابر قيمت تهيه مى كرد وبا دشوارى خاصى به شعب مى رسانيد تا سد جوع شود.


گذشت زمان، پیروزیهای پی در پی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله ، گسترش اسلام، و فرزندانی كه از خدیجه به یادگار ماند، از جمله فاطمه زهرا علیها السلام كه یازده امام معصوم از نسل اوست، بر انتخاب زیبای خدیجه و بصیرت ژرف او تحسین گفت ؛ هر چند خود شاهد ثمرات انتخاب شایسته خویش نبود.


۱. سیره نبوی، ابن هشام، ج۱ ص۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۵۲۱.
۲.بحارالانوار،ج۱۶،ص۸۱ و ج۱۰۳،ص۳۷۴
.

طرح یک جرعه آب

حتما شنیده ایی این سخنش را

اگر شیعیان ما را به اندازه  جرعه آبی می خواستند...

حال

بر آن شدیم در این ماه طرحی را شروع کنیم با نام

"یک جرعه آب"

که در آن  هر روز قبل افطار با دعای فرج بخواهیم از خدا امام(عج) را

که حضرت خود می فرمایند: هر کس من را طلب کند جوینده ی من است.

تو علٌتی
که خدا می گوید
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا

حقیقت آب حیات
کیست
جز
تـــــــــ و
و
اگر ما تو را به اندازه

یک جرعه آب
می خواستیم
زنده می شدیم
حتٌی به خواستنت

در صورت  تمایل به شرکت در طرح  "یک جرعه آب"

نام ونام خانوادگی خود را به شماره ی

۰۹۳۸۰۱۰۰۳۹۶

 ارسال نمایید.

با التماس دعای فرج

نیمه شعبان

 بسم رب المهدی

امشب میخواهم بنویسم ؛ از یک خاطره سنایی دیگر , از نیمه شعبان :

راستش از چند هفته پیش در جلسات شورا بحث  نیمه شعبان و مراسم احیایش بود و جلسه آخر هم مفصلا در این رابطه بحث کردیم.

قرار شد دو روز در پاتوق مراسم داشته باشیم و احیاء هم در همان مسجد امام حسین (ع) برگزار شود .

و بعد از آن تقسیم وظایف نیمه شعبان مجازی شد و اختیاری , که هر کس مسوولیتی را به عهده گرفت .

پاتوق را دوستانی که کمتر درگیر امتحانات بودند پنج شنبه به خوبی تزیین و آماده کردند و ما شنبه صبح شروع کردیم به پاتوق گردانی .

موسسه خیریه سه میز در پاتوق داشت و بقیه میزها در اختیار خودمان بود و کارهای فرهنگی زیادی را در پاتوق داشتیم از جمله :

ختم قرآن ,ختم صلوات ,اعمال نیمه شعبان ,کارت شارژ ,بسته های فرهنگی , نامه های محرمانه و ...

والبته پخش موسیقی زیبایی که اگر چه بسیار جذاب و زیبا بود اما در پی پخش آن شاهد اعتراض بعضی دوستان از بابت پخش موسیقی در ساعت امتحانشان هم بودیم  :)

پاتوق به خوبی دو روز اداره شد ؛ و بعد رفتیم به سراغ مسجد و احیا ...

از عصر دیروز بچه ها در دانشگاه بودند ,میوه ها را در نمازخانه بسته بندی کردیم و آنها را شب به مسجد بردیم .

از قبل از ساعت 11 که شروع مراسم بود افرادی در مسجد حضور داشتند و هر چه میگذشت جمعیت بیشتر میشد ...

در ابتدا صدای زیبای تلاوت قرآن آقای کریم منصوری را شنیدیم و بعد از آن مدح خوانی دوستان را و بعد هم خواندن دعا و سخنرانی آقای بصیری که کمی با تاخیر به مراسم رسیدند ...

تمام لحظات مراسم زیبا بود؛ حتی پخش شربتی که بعد از خوردن آن متوجه شدیم ...  :)

و مسابقه ای که جایزه هایش آماده بود اما هر چه فکر کردیم نشد مسابقه ای داشته باشیم ...

در آخر هم سفره سحری پهن شد و پذیرایی از دوستان ...

بعد از سحری مسجد کم کم خالی شد از افراد ...

تمام شب را بیدار مانده بودیم و بگذریم که خیلی هایمان چشمانمان کم کم بسته میشد در نیمه شب اما دوباره چشمانمان را باز میکردیم و تا صبح به همین منوال پیش رفتیم .

مراسم بسیار خوب و عالی برگزار شد و این به علت همکاری و همدلی بچه ها با یکدیگر بود.

به عنوان عضو کوچکی از سنا که در این چند روز شاهد زحمات افراد بسیاری اعم از سنایی و غیر سنایی بودم ؛ بسیار خوشحالم که علی رغم نگرانی های ما مراسم مانند همیشه به خوبی برگزار شد و آقایمان مثل همیشه روسفیدمان کرد ...

امیدوارم این مراسم آنقدر خوب بوده باشد که خود آقا هم دیشب سری به ما زده باشند .

و انشالله که این آخرین سال تولدی بود که بدون حضور صاحب تولد آن را جشن گرفتیم  ...

 

قمر یعنی عباس(ع)

 

 

در روز قیامت رسول خدا صلى الله علیه و آله به امام على علیه السلام مى فرماید: به فاطمه زهرا سلام الله علیه بگو براى شفاعت و نجات امت چه دارى ؟ امام علیه السلام پیام رسول خدا صلى الله علیه و آله را به حضرت فاطمه سلام الله علیه ابلاغ مى كند و زهرای مرضیه سلام الله علیه در جواب مى گوید:

«یا امیرالمۆمنین كفانا لاحل هذا المقام الیدان المقطوعتان من ابنى العباس»؛

اى امیرمۆمنان، براى ما در مقام شفاعت، دو دست بریده پسرم عباس، كافى است .

(معالى السبطین: ۱/۴۵۲)

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

اینگونه توسل کن

سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى، داستانى را از آیت الله العظمى مرعشى نجفى(ره) اینچنین نقل فرمود:

یكى از علماى نجف اشرف، كه مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل كرد كه: من مشكلى داشتم به مسجد جمكران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّ بن الحسن العسكرى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف  عرضه داشتم و از وى خواستم كه نزد خدا شفاعت كند تا مشكلم حل شود.

براى همین منظور به كرّات به مسجد جمكران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم . روزى هنگام نماز دلم شكست و عرض كردم : مولاجان، آیا جایز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم ؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار كربلا قمر بنى هاشم علیه السلام متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟!

از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امكان حضرت حجّت بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه الشریف مواجه شدم. بدون تامل به حضرتش سلام كردم .حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند:

نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار كربلا متوّسل شوى، بلكه شما را راهنمائى هم مى كنم كه به حضرتش چه بگویى. چون خواستى از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا اباالغوث ادركنى»؛ اى آقا پناهم بده .

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

مریض زردشتى

شیخ كاظم صدیقى زنجانى، بیان می كند: چند سال قبل دهه عاشورا در مجلسى صحبت داشتم . روز تاسوعا صاحب و بانى مجلس كه پدر شهید هم بود به من گفت : آقا، از كرامات حضرت اباالفضل العباس علیه السلام صحبت كنید و سپس افزود: روزى یك خانم زردشتى به منزل ما آمد، مقدارى قند و چاى آورد و گفت : اینها را نذر حضرت قمر بنى هاشم اباالفضل العباس علیه السلام کرده ام چرا که آن بزرگوار فرزندم را شفا داده.

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

وفای به نذر

مولف کتاب كرامات العباسیّه از والده محترمه شان نقل می کند که : مادرى را مقابل ضریح دیدم كه زیاد گریه مى كرد، از او پرسیدم : چرا اینقدر گریه و زارى مى كنى ؟!

گفت : من نذر كرده بودم كه اگر آقا حضرت اباالفضل علیه السلام بچه اى به من عنایت فرمود، سر تا پاى او را طلا بگیرم و داخل ضریح بیندازم، وقتى كه بچه به دنیا آمد طمع مرا گرفت و گفتم :براى چه طلاها را توى ضریح بیندازم تا خدام بخورند، حضرت طلا نمى خواهد. خلاصه زیر بار نرفتم، یك وقت متوجه شدم كه بچه ام فلج شده هر جا او را بردم نتیجه نگرفتم . حالا او را آورده ام و به ضریح مطهر بسته ام، و از گفته هاى خود پشیمانم و توبه كرده ام ، و حاضرم به نذرم عمل كنم و آقا او را شفا دهد.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

درمان وسوسه

شیخ محمد اهل تبت چین بود و خیلى مشتاق علم و تحصیل بود ولى چون به مرض وسوسه دچار شده بود، وقت وضو خیلى به زحمت مى افتاد و از این مرض رنج مى برد. ایشان به نجف اشرف مشرف مى شود و براى این دو مشكل به ضریح مطهر حضرت امیرالمۆمنین على علیه السلام پناهنده شده و به تضرع و گریه و زارى مشغول مى شود و از حال طبیعى خارج مى گردد، در همان لحظه مى شنود كه گوینده اى مى گوید: تو به تحصیل علم موفق مى شوى و براى رفع مرض ‍ وسوسه ات خدمت حضرت ابوالفضل العباس برو.

گفت : وقتى كه بحال آمدم، بلند شدم رفتم كربلا، بعد از زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام به زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف شدم بعد به مدرسه آمدم و شب را در حجره مدرسه خوابیدم .

در عالم خواب دیدم كه به حجره وارد شدم، دیدم حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و آقا امیرالمۆمنین علیه السلام نشسته اند. سلام كردم، جوابم داده و بعد اجازه نشستن به من فرمودند، همین طور كه نشسته بودم یك وقت دیدم حضرت ابوالفضل علیه السلام تشریف آوردند و به آقا رسول الله صلى الله علیه و آله عرض سلام کرد. آقا بعد از جواب فرمود: بنشین، سپس امیرالمۆمنین علیه السلام رو به پیغمبر صلى الله علیه و آله از حضرت عباس علیه السلام شروع به تعریف و تمجید نمودند.

حضرت فرمود: مى دانم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: یك انعام و هدیه اى به او عنایت فرمائید. حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند: بهترین هدیه این است كه برخیزد و وضو بگیرد و به نماز بایستد .

 حضرت عباس علیه السلام برخاستند وضو گرفتند، یك مقدار كمى آب به صورت خود زدند و آن را شستند بعد به شستن دست راست و دست چپ و بعد مسح سر و پاها مشغول شدند و بعد رو به من كرده و فرمودند: ما این طور وضو مى گیریم .

از خواب پریدم و بعد از آن دیگر هیچ وسوسه اى وقت وضو نداشتم .

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

ارادت به بند كفش نوكر آقا

در ایام بیمارى مرحوم علامه امینى رضوان الله تعالى علیه صاحب كتاب شریف الغدیر فردى براى عیادت به منزل موقت ایشان واقع در پیچ شمیران تهران رفت؛ و علامه سخت بیمار و به پشت خوابیده بود.

آن فرد در ضمن حرفها گفت : آقا مثلاً اگر انسان به حضرت عباس علیه السلام علاقه و محبت نداشته باشد به كجاى ایمان او صدمه مى خورد؟!

علامه امینى متغیر شده و با آن حالت نقاهت ، نشست و فرمود:

به حضرت ابوالفضل علیه السلام كه سهل است، اگر به بند كفش من كه نوكرى از نوكران حضرت ابوالفضل علیه السلام هستم از این جهت كه نوكرم علاقه نداشته باشد، والله به رو در آتش خواهد افتاد.(معاد شناسى: ۷/۸۳)

 

 

منابع:

كرامات العباسیّه ؛ على میرخلف زاده.

چهره درخشان قمر بنى هاشم، جلد اول ؛ على ربانى خلخالى.

 

 

علمدار کربلا، یکی از رجعت کنندگان

در ادامه مطلب

ادامه نوشته

عصاره ی آل کسا

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

در سوم شعبان، شادی و سرور به سراغ خاندان رسالت علیهم السلام آمد، زیرا امام حسین علیه السلام پا به دنیا گذارد. با این حال نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در این روز گریست. این حالت، برای محبان خاندان رسالت علیهم السلام درس آموز است و تنظیم حالات روانی را به آنها می‌آموزد. در اینجا می‌خواهیم قدری درباره علت این گریه بیندیشیم

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

غمی بزرگ در یک روز شاد

نوزاد حتی اگر گریان باشد وقتی برای اولین بار در دستان والدین و خویشان خود قرار می‌گیرد برق شادی را در دلشان می‌جهاند و لبخند شعف را بر لبانشان می‌شکفد. همین اتفاق برای پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله رخ داد آنگاه که میوه دل خود، حسین بن علی علیهماالسلام را برای اولین بار در دست گرفت. در سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله، تارک الدنیا بودن روا نیست. دیدار نوه نورسیده، او را خشنود و شادمان کرده ‌است اما قضیه به این سادگی‌ها هم نیست.

‌نقل شده است که در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند، زیرا که گروه سمتکار او را خواهند کشت. مشروح این نقل را می‌توانید از اینجا بخوانید.

در نگاه اولیه این کار ممکن است قدری عجیب و باورنکردنی و حتی تناقض آمیز به نظر آید. سوالی که اینجا مطرح می‌شود آن است که چرا این رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله در نظر ما عجیب است؟ چگونه می‌توان در کنار شادی غمگین هم بود؟

در حقیقت پاسخ این سوال را باید از راه عملی جستجو کرد یعنی با عمل به دین و دوستی اولیای خدا می‌توانیم این حالات را درک کنیم؛ اما برای شرح نظری آن، فراموش نباید کرد که اساسا هرگونه مقایسه خود با پیامبر و اهل بیت علیهم السلام اشتباه است. دردها و لذت های این خاندان هرگز سطحی و تک بعدی نیست. ما هم هرچه در راه پیروی سبک زندگی این خاندان موفق تر باشیم، حالات اینچنینی بیشتری نصیبمان می‌شود. هرچه وسیع‌نگر تر باشیم شادی ها و غم هایمان هم عمیق تر و پایدارتر می‌شود.

نشانه حقیقی بودن ایمان آن است که نه در خوشی‌ها و نه در مشکلات، آخرت را از یاد نبریم. هرچه به آخرت و باقی بودن لذت ها و دردهای آن و فانی بودن لذت ها و دردهای دنیا مومن‌تر باشیم، کمتر دچار خودماندگی در تفکرات و احساسات معمولی می‌شویم.

به عبارت دیگر با ایمان و عمل صالح می‌توانیم به جایی برسیم که در عین اینکه در دنیا زندگی می‌کنیم و با مردم ارتباط داریم، اعمالمان جنبه آخرتی و چند بعدی هم پیدا می‌کند. مثلا مردم ما را در حال راه رفتن ببینند اما ما در همان حال بر اثر نیت های الهی که در رفتارمان داریم در نزد خدا و در عالم آخرت در حال عبادت باشیم و همین راه رفتن ساده‌مان هم جنبه آخرتی داشته باشد. حالات روانی هم همینگونه‌اند. می‌توانیم بخاطر امری، شاد به نظر بیاییم اما به دلیل مطلب مهمتری در دل خود غمگین باشیم و یا برعکس.

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

گریه و شادی چندبُعدی

در حقیقت مومنان نمی‌توانند در یک حالت روانی به مدتی طولانی جامد شوند. تأثیر یاد دائمی خدا این است که هیچ چیز نمی‌تواند مومنان را آنقدر مشغول و تحت تأثیر قرار دهد که به مدتی طولانی در یک حالت بمانند. شادی مومنان همیشگی و عمیق است. به همین دلیل شادی‌های ظاهری و سطحی و نیز غم های ظاهری و سطحی، آنها را اسیر نمی‌کند. این امر در واقع رعایت کردن سلسله اولویت ها در زندگی است.

نشانه حقیقی بودن ایمان آن است که نه در خوشی‌ها و نه در مشکلات، آخرت را از یاد نبریم. هرچه به آخرت و باقی بودن لذت ها و دردهای آن و فانی بودن  لذت ها و دردهای دنیا مومن‌تر باشیم، کمتر دچار خودماندگی در تفکرات و احساسات معمولی می‌شویم. شادی ها و افسردگی‌های بی‌مبنا و بچه‌گانه کمتر ما را اسیر می‌کند و افق دید ما بازتر و به مرگ و بعد از مرگ بیناتر می‌شود، هرچند که فراموش نمی‌کنیم که بهره‌ای از حالات دنیایی را هم برای خود نگه داشته باشیم.

 

عزاداری پیامبر صلی الله علیه وآله بر امام حسین علیه السلام نوزاد هم از نوع گریه‌های روشن و شادی بخش است نه از نوع گریه‌های تیره و افسرده‌کننده. مسأله‌ای که آن حضرت را به گریه انداخت، از نوع مبارزه حقیقت و ظلم است نه از نوع گریه بر کشته شدن فرزند خود؛ بنابراین با شادی نوه دار شدن تعارضی ندارد.

در حقیقت، گریه انواعی دارد و می‌تواند انسان را تاریک و یا روشن کند همانگونه که خنده هم انواعی دارد و می‌تواند باعث تاریکی یا روشنی وجود انسان شود. باید تمرین کنیم تا به تجربه گریه و خنده روشن و آخرتی نائل شویم. هر قدر کسی مومن‌تر باشد امور آخرتی و باطنی برایش مهمتر می‌شود اما در ظاهر زندگی با مردم شاید متوجه عمق درونی بعضی از مومن ها نشویم زیرا هم کارها و هم احساسات آنها چند بعدی و عمیق است.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

راه درست زندگی آن نیست که در ظاهر از دنیا فاصله بگیریم،‌ بلکه آن است که در باطن برای دنیا و امور دنیایی برایمان اهمیت و اولویت نداشته باشد و در مقابل، روشنی چشم ما رعایت دستورهای خدا و بهره‌مند شدن از اخلاق محمدی باشد.

 

یک ادب از امام حسین(ع)

در ادامه مطلب

ادامه نوشته

باب الجواد

 

rose dividerrose dividerrose divider

آفتابی امشب از بیت رضا سر میزند
کودکی لبخند در دامان مادر میزند
آن که جودش خیره سازد چشم هر فرزانه را
و آن که با علمش به جان خصم آذر میزند
میلاد امام جواد علیه السلام مبارک

rose dividerrose dividerrose divider

rose dividerrose dividerrose dividerrose dividerrose dividerدوران امامت

«امام جواد ـ عليه السّلام ـ پيشواي نهم شيعيان در سال ۲۰۳ ه‍ .ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا ـ عليه السّلام ـ در سن هشت سالگي، به تصريح پيشوايان گذشته و با تعيين امام رضا ـ عليه السّلام ـ عهده دار امامت شد. بيشتر عمر ۲۵ ساله حضرت يعني ۱۷ سال دوران امامت او با زمامداري مأمون (۲۱۸- ۲۰۳) و معتصم (۲۲۰- ۲۱۸) مصادف بود».

از آنجا که امام جواد ـ عليه السّلام ـ در سن کودکي به امامت رسيد بعضي از شيعيان، در امامت آن جناب تأملي داشتند تا آنکه علماء و افاضل و اشراف شيعه از اطراف عالم متوجه حج گرديدند و بعد از مناسک حج به خدمت آن حضرت شرفياب شده و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ايشان اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و رنگ شبهه از آيينه خاطرات خود زدودند، در اينجا به برخي از فضائل و کرامات آن حضرت اشاره مي کنيم.

فضائل امام جواد ـ عليه السّلام ـ را مي توان به دو دسته تقسيم کرد:

۱. فضائل علمي

 ۲. فضائل اخلاقي

rose dividerrose dividerrose dividerrose divider

۱. فضائل علمي امام ـ عليه السّلام

امام جواد ـ عليه السّلام ـ از دو جهت به مناظرات علمي کشانده مي شد.

نخست: از طرف شيعيان خود که با توجه به سن کم آن حضرت مي خواستند علم الهي را دريابند.

دوم: از طرف حکومت، به ويژه مأمون و معتصم، دو خليفه معاصر آن حضرت. خلفا مي کوشيدند با تشکيل مناظره، شيعيان را رو در روي برخي از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شايد در پاسخ برخي از پرسشها درمانده شوند و شيعيان از اين رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهي نزد ائمه اهل بيت عليهم السلام) دچار مشکل شده و از پيروي آنها دست بردارند ولي در همه اين بحثها و مناظرات علمي، حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ با پاسخهاي قاطع و روشنگر، اعتقاد و اطمينان کامل شيعيان به امامت آن حضرت را تثبيت کرد و ابرهاي تيره ابهام و شبهه را از فضاي فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشيد حقيقت را آشکار ساخت.

از جمله مناظرات آن حضرت به مناظره با يحيي بن اکثم[۱] اشاره مي کنيم:

«با حضور عباسيان و مأمون، يحيي بن اکثم از حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ پرسيد: مُحرِمي که حيواني را کشته، وظيفه اش چيست؟ امام در جواب از وي پرسيد: آيا فرد مُحرِم، صيد را در حرم کشته يا بيرون از آن؟ آيا مُحرِم جاهل به حکم بوده يا عالم به حکم؟ آيا عمداً آن را کشته يا به خطا؟ آيا مُحرِم آزاد بوده يا برده؟ آيا بالغ بوده يا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته يا در موقع بازگشت؟ صيد از پرندگان بوده يا غير از آن؟ صيد کوچک بوده يا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد يا از کرده خود پشيمان است؟ در شب صيد را کشته يا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده يا حج؟»[۲]

با اين فروضي که امام جواد ـ عليه السّلام ـ براي مسأله طرح کرد، يحيي حيرت زده و درمانده شد تا جايي که همه حضار از رنگ باختن چهره اش شکست او را به وضوح دريافتند. آنگاه امام از يحيي بن اکثم پرسيد: مرا از مردي خبر بده که زني در اوايل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد آن زن بر وي حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام گرديد و در موقع عصر حلال شد و در موقع عشاء حلال و در نيمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله اين زن چيست؟ و چگونه بر او حلال و حرام مي شود؟ - يحيي گفت: به خدا سوگند که من جواب اين مسأله را نمي دانم شما بفرماييد تا ياد بگيرم.

حضرت فرمود: اين زن کنيز شخص ديگري بوده که بر اين مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنيز را از صاحبش خريداري کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدين جهت بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار[۳] کرد و در نتيجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وي حلال شد، نيمه شب او را طلاق داد و به اين علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.

مأمون بار ديگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتي کرد و گفت: کمي سن مانع از کمال عقل براي اين خاندان نمي شود».[۴]

rose dividerrose dividerrose divider

علم امام جواد ـ عليه السّلام ـ به قصد و نيت اشخاص

«محمد بن حمزه از محمد بن علي هاشمي نقل کرده که او گفت: صبح روز ازدواج امام جواد ـ عليه السّلام ـ با ام الفضل بر او وارد شدم و به علت دارويي که شب قبل خورده بودم عطش مرا فرا گرفته بود ولي از حضرت خجالت کشيدم آب طلب کنم، امام به صورتم نگاهي کرد و فرمود: خيلي تشنه اي درست است؟ گفتم: بله حضرت به غلامش فرمود آب بياور من با خودم فکر کردم الان برايم آب زهرآلود مي آورد، غلام آب را آورد حضرت لبخندي زد پس آب را از غلام گرفت و مقداري نوشيد سپس به من داد و من نوشيدم، مدت زيادي نزد حضرت ماندم، دوباره تشنه ام شد حضرت بار ديگر آب طلبيد و همان کاري را که دفعه اول انجام داده بود انجام داد. محمد بن حمزه گفت که محمد بن علي هاشمي به من گفت: به خدا سوگند ابو جعفر ـ عليه السّلام ـ آنچه را در دلها باشد مي داند همچنانکه شيعيان مي گويند».[۵]

rose dividerrose dividerrose dividerrose divider

۲.فضائل اخلاقي امام جواد ـ عليه السّلام ـ

از ميان القاب امام جواد عليه اسلام دو لقب «التقي و الجواد» مشهورترين القاب است که خود دليل بر اين است که آن حضرت در دوران نوجواني و دوران پذيرش مسئوليت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت، به صفت پارسايي آراسته بوده و خدمت رساني و سخاوتمندي نسبت به مردم و اطرافيان کار هميشگي او بوده است.

کارنامه امام در سه سال حاضر نبودن پدر در مدينه و ارجاع امور ديني و اجتماعي و خانوادگي توسط امام هشتم به وي، گواه کارداني و جامعيت و فضيلت امام نهم مي باشد.

«امام هشتم به آن حضرت توصيه کرد ورود و خروج تو از درب بزرگ باشد، به همراه خود طلا و نقره داشته باش و کمتر از پنجاه دينار به عموهاي خود عطا نکن، انفاق کن و از فقر هراسناک مباش که قدرت الهي با تو است و امام جواد ـ عليه السّلام ـ طبق توصيه پدر بزرگوارش عمل مي کرد».[۶]

بهره‎گيري از فرصت براي رفع مشکلات مردم و گره گشايي ازکار آنان از مسلمات سيره امام جواد ـ عليه السّلام ـ است؛ چنان که «مردي از اهالي سجستان خراسان در سفر حج به محضر امام رسيد و از بدهي خود در ديوان والي شهر خود صحبت کرد و اعلام داشت که والي سرزمين ما، شما خاندان پيامبر را دوست دارد، با نامه اي از وي بخواهيد در خراج (ماليات) به من احسان نمايد حضرت کاغذي گرفت و مکتوب نمود «رساننده نامه مدعي است شما عقيده شايسته اي داريد، پس به وي احسان‎نما» با ورود به سجستان، والي به دليل اطلاع از نامه امام به استقبال وي آمد و پس از پرسش از مشکل او، ماليات را بخشيد و کمک مناسبي نيز به او کرد».[۷]

rose dividerrose dividerrose divider

نمونه هايي از معجزات و کرامات حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ

۱. «هنگامي که امام جواد ـ عليه السّلام ـ با ام الفضل همسر خود از بغداد به مدينه مراجعت مي فرمود در کوفه به خانه مسيّب رسيد و آن هنگام غروب آفتاب بود پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدري بود که ميوه نمي داد، حضرت کوزه آبي طلبيد و در زير آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد... سپس وقتي که مردم کنار درخت آمدند و ديدند که ميوه بسيار خوبي دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند، ديدند که شيرين است و دانه ندارد، سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ايشان به مدينه تشريف بردند».[۸]

۲. از حسين مکاري نقل شده که گفت زمانيکه امام محمد تقي ــ عليه السّلام ــ در بغداد بود وارد بغداد شدم، ديدم که حضرت نزد خليفه در نهايت جلالت است با خودم گفتم که حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ با اين مقام و مرتبه اي که اينجا دارد و از حيث جلال و طعام هاي لذيذي که در اختيار دارد، ديگر به مدينه بر نخواهد گشت، همين که اين خيال در خاطر من گذشت ديدم آن جناب سر به زير افکند، سپس سر بلند کرد در حالي که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود: اي حسين نان جو با نمک نيم کوب در حرم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نزد من بهتر است از آن چه که در اينجا مشاهده مي کني».[۹]

۳. «از اسماعيل بن عباس هاشمي نقل شده که گفت: روز عيدي خدمت حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ رفتم و از تنگي معاش خود نزد حضرت شکايت کردم، آن حضرت از محل نماز خود يک مشت خاک برداشت، خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلايي گداخته شد پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که ۱۶ مثقال بود».[۱۰]

درباره فضائل و مناقب و کرامات امام جواد ـ عليه السّلام ــ کتابهاي زيادي نوشته شده است و به تعداد بيشتري اشاره گرديده که در اين نوشته مجال ذکر آنها نيست، براي اطلاع بيشتر به کتب تاريخي مراجعه شود.

Books

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱ـ منتهي الآمال، شيخ عباس قمي(ره) ج۲.

۲ـ سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي.

۳ـ الامام الجواد من المهد الي الحد، محمد کاظم قزويني.

flower divider

[۱] . يحيي يکي از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خليفه عباسي، بود که شهرت علمي او در رشته هاي گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود.

[۲] . شيخ مفيد، الارشاد، کنگره جهاني شيخ مفيد، چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۸۳.

[۳] . ظهار عبارت از اين است که مردي به زن خود بگويد: پشت تو براي من مانند پشت مادرم يا خواهرم يا دخترم است، در اين صورت بايد کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد.

[۴] . فضل بن حسن طبرسي، إعلام الوري، قم، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم، ص۳۵۳.

[۵] . شيخ مفيد، الارشاد، چاپ کنگره جهاني شيخ مفيد، چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۹۱.

[۶] . محمد بن يعقوب کليني، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ش، ج۴، ص۴۳.

[۷] . همان، ج۵، ص۱۱۱.

[۸] . علي بن عيسي إربلي، کشف النعمه، تبريز، مکتبه بني هاشمي، ش۱۳۸۱، ج۲، ص۳۵۷.

[۹] . قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدي(عج)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق، ج1، ص۳۸۳.

[۱۰] . همان.

شب آرزوها

سخنرانی استاد طیب در مورد لیله الرغائب .

امشب همه با هم دعا می کنیم و فقط یک چیز را از او طلب می کنیم :

اللهم عجل لولیک الفرج

کلیک کنید

رَبِّ اِنّی مَغلوبٌ فانتَصِر ...

آخ که چقدر دلم برای این زمین زدن‎هایت تنگ شده بود ... همچین که به زمینم بزنی و به خاکم بکشانی و طعم تلخ ذلت و ضعف انسان بودنم، کام وجودم را تلخ کند و خُلِقَ الانسانُ ضعیفا هایت، به جانم بیفتد و داغانم کند و دلم از شرم گناه کردن زیر سنگینی نگاهت، کمر خم کند و تا شود و به خاک بیفتد ...

بعد بیایم سر سجاده‌ام تا مثل آن قدیم‌ها، دو رکعت از آن نمازهای اعلام نیاز به درگاهت روانه کنم و این‌بار، بر خلاف هر بار، توی قامت دو رکعتی نمازم، به گوشم بخوانی که بخوانم رب انّی مَغلوبٌ ... و من، قامت نبسته، توان ایستادنم را به وحی‌ای چنین نزدیک و سنگین، ببازم و یک راست سر به سجده‌ات بگذارم و از بوی مهر تربتی که تمام مشامم را پر می‌کند، به آغوش گشوده‌ تو راهم را باز کنم ... 

حالا، دست های ما به نشانه‌ی تسلیم، بالا رفته است ... هر آنچه امر و قضای شما باد، روانه‌ی دلی که فاتحش شدی ...


برداشت از وبلاگ "بی بال پریدن"

********

امشب شب آرزوهاست...

نترس!راه بخشش شاید در نظرت سخت و طولانی باشد اما امشب اگر عاشق شوی، پیاده هم می‌شود تمام مسیر را بی‌هیچ سخنی از رنج و کم طاقتی طی کنی.

امشب،آرزو کن هرآنچه که نداری....هر آنچه که برای به دست آوردنش در تب و تابی....

خدایت وعده داده....

وعده ات باشد:امشب پای سجاده نیاز 


.....

از لحظه ی غایب شدنت تا امشب،

هر شب، لیله الرغائب شده است؛

اللهم عجل لولیک الفرج

امشب چه بی اندازه دلتنگ توام....

طرح سراسری اربعین خودسازی

دبیرخانه کانون های مهدویت دانشگاه های کشور طرح سراسری«اربعین خودسازی» را برگزار می کند. هدف از طرح اربعین خودسازی، پرورش یک یا دو خصلت پسندیده در هر دوره چهل روزه می باشد و این طرح برای تمامی علاقه مندان مسیر قرب الی الله می باشد.

ثبت نام در این طرح از طریق سامانه پیامکی و رایانامه زیر میسر می باشد که برای این امر شخص داوطلب بایستی نام و نام خانوادگی، آدرس رایانامه و شماره تلفن همراه (جهت اطلاع رسانی محتوای هر دوره)، سن، شهر محل زندگی و دانشگاه محل تحصیل (درصورت دانشجو بودن) خود را به شماره یا رایانامه زیر ارسال کند.

 

شماره پیامکی: 30002558000313

آدرس رایانامه: Info@Dabirkhane12.com این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

زمان آغاز اولین دوره طرح 25 فروردین 1392 می باشد.

 لازم به ذکر است زمان آغاز دوره به منزله پایان ثبت نام نمی باشد و علاقمندان می توانند در هر زمانی با ثبت نام به جمع چله نشینان بپیوندند.

 محتوای اولین دوره پرورش دو امر پسندیده ی مداومت بر دعای عهد با حضرت صاحب الزمان روحی و ارواحنا له الفداه و مراقبت بر دائم الوضو بودن می باشد.

 افراد علاقمند در هر زمانی می توانند با ارسال مشخصات خود همراه با دیگران به تقویت نفس خویش بپردازند و با پایان هردوره طرح مراقبت خود را ادامه دهند تا چهل روز را به پایان رسانده و همچنین همگام با دیگران دوره بعدی را آغاز نمایند.

 از مزیت های این طرح تبدیل این خصلت ها به عادت در پایان هر اربعین می باشد و امید است هریک از این فضیلت ها در پایان هر اربعین ترک نگردند و به شکل عادت در آمده و ادامه یابند.

 در توضیحات بیشتر طرح آمده است: «با توجه به این که یکی از موارد اولین دوره ی اربعین خودسازی قرائت دعای عهد می باشد.زمان خواندن این دعا تا 9 صبح هر روز می باشد و خواهشمندیم مداومت بر این کار فراموش نگردد، همچنین اگر موافق به خواندن دعا در قبل از زمان تعیین شده نبودید حتما تا انتهای روز دعا را قرائت نمایید.

در صورت فراموش کردن خواندن دعای عهد نا امید نشویم و به فضل و منّ الهی از صبح روز آینده بر این امر همت گماریم.»

 در هر دوره اربعین خودسازی طرح ثابت روزانه 14 صلوات نثار سلامتی حضرت ولی عصر (عج) وجود دارد.

 

ادامه نوشته

فاطمه مادری مبارز...

جریانی كه در بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله ابتدا در سقیفه و سپس در مدینه طی مدت اندكی شكل گرفت و در مرحله بعد، میان همه مسلمین خود را تثبیت كرد حاكمیت را از جریان ولایت و امامت جدا كرده و افكار عمومی را تحت الشعاع خود قرار داد. در این میان فاطمه زهرا سلام الله علیها جریان ولایت مداری را آغاز كرد كه به توصیف ابعاد گوناگون آن می پردازیم.

بصیرت و ولایت مداری

حركتی كه از سقیفه آغاز شد، تحت شعار «حاكم باید از سوی مردم باشد» شكلی مردمی به خود گرفت و حمایت افكار عمومی را جلب كرد و حادثه خانه اهل بیت علیهم السلام در جلوی چشم مردمی بوقوع پیوست كه همه از احترام پیامبر صلی الله علیه وآله به این خانواده آگاه بودند. مردم مدینه در ۸۰ غزوه دوشادوش پیامبر اسلام جنگیدند و شهید دادند و همه شاهد غدیر و تاكیدات پیامبر صلی الله علیه وآله بر حضرت علی علیه السلام در خلافت مسلمین بودند اما با یك جریان تبلیغاتی در مقابل كار انجام شده واقع شده و دست به بیعت با دیگری دادند. حال راهكار مبارزاتی حضرت زهرا سلام الله علیها مقابله با این تبلیغات در بصیرت دادن به مسلمانان از گذشته و یادآوری آنچه كه گذشت می باشد.

اشکهایی روشنگر

حضرت زهرا سلام الله علیها با صدای بلند گریه می كرد، اشك می ریخت، در جلوی دروازه شهر می نشست و گریه می‌كرد. در حقیقت حضرت زهرا سلام الله علیها با اینكار برای مردم ایجاد انگیزه و سوال می كرد كه چرا دختر پیامبر صلی الله علیه وآله مدام در حال گریه و اشك ریختن است؟ این ایجاد سوال خود موجب بیداری و یادآوری آن چیزی است كه تحت تبلیغات سیاسی مغفول واقع شد.

وقتی بزرگان مدینه خدمت امیرالمومنین علیه السّلام رسیدند، وَ اجْتَمَعَ شُیُوخُ أَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ أَقْبَلُوا إِلَی أَمِیرِالْمُۆْمِنِینَ فَقَالُوا لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ فَاطِمَةَ تَبْكِی اللَّیْلَ وَ النَّهَار...

و گفتند: یا ابا الحسن! فاطمه شب و روز گریه میكند، هیچ كدام از ما شب در رختخواب بخواب نمیرویم، روزها بعلت مشغله و طلب وسائل زندگی قرار و آرام نداریم، ما از تو تقاضا میكنیم كه فاطمه شب یا روز گریه كند.

حضرت امیر علیه السّلام فرمود: مانعی ندارد. وقتی امام علی علیه السّلام متوجه فاطمه اطهر علیهاالسّلام شد دید آن بانوی معظمه از گریه ساكت نمی شود، و تسلیت گفتن برای او ثمری ندارد، هنگامی كه چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السّلام افتاد لحظه‏ای ساكت شد. امام علی علیه السّلام به وی فرمود: ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بزرگان مدینه از من خواسته‏اند كه از تو بخواهم:

یا شب برای پدر بزرگوارت گریه كنی یا روز.

فاطمه اطهر علیهاالسّلام گفت: یا ابا الحسن! من چندان مكثی در میان این مردم نخواهم كرد، بزودی من از میان این مردم میروم، یا علی بخدا قسم من شب و روز از گریه آرام نخواهم شد تا اینكه به پدرم ملحق شوم. حضرت امیر علیهاالسّلام فرمود: باشد، هر منظوری كه داری انجام بده.

امام علی علیه السّلام بعد از این جریان اطاقی خارج از شهر مدینه برای حضرت زهرای اطهر علیهاالسّلام ساخت كه آن را بیت الاحزان میگفتند. موقعی كه صبح می شد فاطمه اطهر علیهاالسّلام حضرت حسن و حسین علیهما السّلام را برمیداشت و متوجه بقیع و خارج از مدینه میشد [در آنزمان قبرستان بقیع خارج از مدینه بود] و همچنان تا شب مشغول گریه بود. موقعی كه شب فرا میرسید حضرت امیر علیه السّلام می‏آمد و فاطمه اطهر علیهاالسّلام را بمنزل خویش باز میگردانید.

(بحارالانوار ج۴۳ص۱۷۷؛ در امالی صدوق ص۱۴۱ اینگونه آمده: اما فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه وآله) بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) گریست تا مردم مدینه به وی در آزار شدند و گفتند از فزونی گریه‏ات ما را آزار دادی و سر مقابر شهدا می‏رفت و تا میخواست میگریست‏.)

در این روایت می بینیم كه خود امیرالمومنین علیه السّلام در جهت دهی مبارزاتی حضرت زهرا سلام الله علیها همكاری كرده و اطاقكی در دروازه شهر برای ایشان ساختند. یك زن همراه دو بچه خود هر روز صبح آنجا رفته و این زن شروع به گریه می كند.

دروازه هر شهری محل عبور و مرور تجار و بازرگانان، عابران و رهگذران، مسافران و افراد مختلف است كه برای هر كدام سوال پیش می آید چرا این زن در دروازه شهر گریه می كند؟ او كیست؟ این دو كودك كیستند؟ از حضرت سوال می كردند و حضرت به خطبه می پرداخت و وقایع را بازگو می كرد.

سخنرانی های بلند آوازه

حضرت با آینده نگری در جامعه اسلامی در خطابه های خود به تذكار مسلمانان می پردازد و علت دچار شدن بشریت با مشكلات فراوان را بیراهه روی امروز معرفی می كند.

در كتاب احتجاج از سوید بن غفله روایت شده است:

چون فاطمه علیها السّلام بیمار شد به هنگام شدّت یافتن بیماریش گروهی از زنان مهاجر و انصار به عیادتش جمع شدند و بر آن حضرت سلام كرده، گفتند: ای دختر رسول خدا وضع بیماریت چگونه است و با آن چه می‏كنی؟ آن حضرت ستایش خداوند سبحان كرده بر پدرش درود فرستاد، و در قسمتی از سخنانش فرمود: «اَمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْ‏ءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُبِیداً هُنَالِك...»

( الاحتجاج، ج۱ص۱۰۹ ؛بحارالانوار ج۴۳ ص۱۶۰)

امّا به جان خود سوگند كه نطفه این(فتنه) بسته شده است. و شتر این فتنه آبستن شده، به همین زودی خواهد زایید انتظار كشید تا این فساد در پیكر اجتماع اسلامی منتشر شود. از پستان شتر پس از این خون و زهری كه زود هلاك‏كننده است، بدوشید...

در اینجاست كه پویندگان راه باطل زیان بینند و مسلمانانی كه در پی خواهند آمد، در می‏یابند كه احوال مسلمانان صدر اسلام چگونه بوده است. قلبتان با فتنه‏ها آرام خواهد گرفت. بشارتتان باد به شمشیرهای كشیده و برّان، و حمله جائر و متجاسر ستمكار، و درهم شدن امور همگان و خود رأیی ستمگران! غنایم و حقوق شما را اندك خواهند داد. و جمع شما را با شمشیرهایشان دور خواهند كرد. و شما جز میوه حسرت برداشت نخواهید نمود. كارتان به كجا خواهد انجامید؟...

مخفی بودن قبر بانو

حضرت برای اینكه این مبارزه تا رسیدن حق به جایگاهش ادامه پیدا كند در وصیت خود از امیرالمومنین علیه السّلام درخواست مخفی بودن قبر خود را كرد.

امیرالمومنین علیه السّلام ، اسماء را دید كه بالای سر زهرا علیهاالسّلام نشسته گریه می‏كند و می‏گوید: یتیمان حضرت محمّد چه كنند، بعد از فوت جدّ شما دل ما به فاطمه خوش بود...

بعد از فاطمه به چه كسی دل خوش كنیم...

آنگاه حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام صورت مبارك فاطمه زهرا علیهاالسّلام را باز كرد رقعه‏ای نزد سر آن بانوی معظّمه یافت كه در آن نوشته بود:

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم

این وصیّتی است كه فاطمه دختر پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم كرده است:

فاطمه شهادت می‏دهد كه خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد، حضرت محمّد بنده و پیامبر خدا می‏باشد. بهشت بر حق و دوزخ بر حق است، قیامت خواهد آمد و شكّی در آن نخواهد بود، خداوند كلیه افرادی را كه در قبرها مدفونند بر خواهد انگیخت.

یا علی! من فاطمه دختر حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می‏باشم. خدا مرا در دنیا و آخرت برای تو تزویج نمود.

یا علی! تو از دیگران برای (غسل و كفن) من مقدّم هستی، مرا حنوط كن غسل بده، شبانه مرا دفن كن، شبانه بر بدنم نماز بگزار، شبانه به خاكم بسپار، احدی را از فوت من آگاه منمای، من تو را به خداوند می‏سپارم، و فرزندانم بدرود تا روز قیامت...

(بحارالانوار ج۴۳ ص۲۱۴)

آن حضرت جان خویش را در راه دفاع از ولایت حقه امیر مومنان علی (علیه السلام) فدا کرد و بدین سان بزرگترین درس بصیرت و ولایت مداری را برای همه ما اعم از زن و مرد در طول تاریخ به یادگار گذاشت...

این روزها ما برای مهدی زهرا چه کرده ایم؟...

امتداد

وَ سـَتـُنـَبـِئُكَ اِبـْنـَتـُكَ بـِتـَضـافـُرِ اُمـَتـِكَ عـَلى هـَضـْمـِهـا فَاحْفِها السُؤ الَ وَاَسْتَخْبِرْها الحالَ *... 

اى رسـول خـدا! بـه زودى دخـترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّتت در ستم كردن به وى اجتماع كـرده بـودنـد.

پـس هـمـه چـیـز را از او سـؤ ال كـن و از حال او جویا شو...!

*امـام عـلى علیه السلام بـه هـنـگـام خـاك سـپـارى پـیـكـر ِ حـضـرت زهـرا سلام الله علیها

کوچه ؛

قنفذ غلاف بر می دارد ...

.

.

.

قتلگاه ؛

و الشمر جالس عَلی ...

.

.

.

و حالا ؛

.

.

.

این داستان تا کی ادامه دارد؟؟!!....

تا من،منم،ضمیر تو پیدا نمی شود

بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عمریست که این عطش به لب ها مانده
از هجر حبیب ، تاب و تب ها مانده
چون حائل ماست این گناهان،آری
خورشید به پشت ابر و شب ها مانده

کوتاه بشنوید از حجت الاسلام پناهیان 

                                                                                                  التماس دعا

غربت ماندگار

عجب شهر غریب و ساکتی است اینجا ، صدایی نیست دراین کوچه های تنگ و وحشت زا،
گمانم شهر یثرب بعد پیغمبر خموش و سرد و بی روح است،ولی درکوچه ای با نام زیبای بنی هاشم ،که غربت همچو باران بارد از هرگوشه ی آنجا ،
خبر از اتفاقی می دهد انگار ، کمی بایدتحمّل کرد و دید اینجا چه خواهدشد، ولی ای شعر جای صبر اینجا نیست ،
نمی دانم چرا دل شوره دارم بهرآن خانه،همان خانه که باشد میزبان حضرت زهرا، همان زهرا که باشد حضرت صدیقه ی کبری ،
همان زهرا که پیغمبربه وصفش گفت: عالم خاک پایت مادر بابا ، همان زهرا که مدحش کرده مریم، آسیه، حوّا،
همان زهرا که حتّی نور او باشد دم عیسی ، همان زهرا که بر او کرد تکیه مادر موسی ،
و امّا بگذریم و بازگردیم و ببینیم عاقبت درآن حوالیّ و پیش چشم های حضرت مولی الموالیّ و نگاه کودکان خسته و تنها چه خواهد شد ؟
صدای درب می آید، چرا زهرا سراغ درب می آید؟ کجایی فضه تا گیری جلوی مادر ما را ، ولی ای وای مادر رفت پشت در،
ازآن سو یک صدا آمد، علی را گو بیاید ورنه آتش می خورد این در ، ولی زهرا نمی خواهد ببیند دلبرش را دست بسته بین این کوچه ،
بگفتا پشت در من فاطمه بنت نبیّم ، به هرمُلک و مَلَک ، جنّ و بشر جان و ولیّم ،
نه تنها پشت در یا بین کوچه بلکه در هرجای عالم من سراپا یار بی همتای مولایم علیّم ،جواب فاطمه شعله کشیده خشم دشمن را ،
چه خواهدشد خدا آنجا؟ چه می بینم درون خانه ی مولا ، خدایا شعله زد دشمن درِ بیت رسول الله،خدایا فاطمه پشت درافتاده،
صدای فضّه آمد آه،خانم برزمین خورده، حسن آمد حسین آمد ، همه بر سر چرا مادر چنین گشتی؟
همان هنگام دست فاتح خیبر گرفتند و میان کوچه بردند و صدای خسته ی زهرا بلند وگفت: مگرمن مرده باشم تا که دست حیدرم بسته شود اینجا ،
و با حالی غمین و خسته و بی جان ، و باقدرت و با هیبت، کشید از دست دشمن دست حیدر را ، و چندین مردجنگی برزمین افتاد،
اشاره کرد آن نامرد، بزن قُنفُذ به بازویش،چنان زدضربه را آن بی حیا بر بازوی زهرا،که عشق حضرت حیدر فتاد از پا ،
صدای کودکی با ناله آمد،گفت: ای نامرد بی غیرت مزن او مادرم زهراست،همه همسایه ها گرم تماشا،
چرا کس نیست تا یاری کنددست خدا را؟به والله این همان زهراست... زهرای رسول حق که عالم خاک پایش بود،
کنون برخاک افتاده،ازاین جریان تلخ اکنون گذشته مدتی ای وای،چه می بینم دراین خانه، به روی بسترافتاده گل حیدر.
حسن،زینب،حسین ازغصّه هریک می زند بر سر ، خدایاپیرکرده مادرم راآتش آن در،
چرا زهرا پس ازآن واقعه ازاهل خانه روی می گیرد؟ مگرچیزی شده مادر؟و مادرگفت: دلبندان من ، یاران بی همتا ،
بگیرد هرکه دستش را بسوی آسمان بالا، تمام کودکان خوشحال از اینکه مادر ما هست پا برجا ،
همه گفتندحالا این دعا دارد که یاالله ، شفا ده بر تن زهرا ، تمام دست ها بالا و دلها بیقرار و کودکان آرام ،و مادرگفت با ناله ، رسان یارب برای فاطمه مرگش که دیگرخسته ام از عالم دنیا، تمام دست ها بر سر،
حسینش می زند سینه، وَ زینب می زندلطمه،چرا مادرچنین گفتی مگرمارا نمی خواهی؟
وَ زهراگفت باحیدر: تو را سوگند ای یار دلم ، مولا، به وقت غسل و تدفینم شبانه درکفن بگذار و خاکم کن ، پس از دفن عزیزت برسرقبرم نشین، قرآن تلاوت کن،....
و مادر رفت و زینب تازه تنها شد.
و چندین سال ازآن جریان گذشت و روز دیگر شد به نام روزعاشورا، نبی درصورت اکبر،
علی در سیرت عباس و زینب کار زهرایی کند اینجا، ....حسین تنهاست واویلا ،
دگرعباس و عون و اکبروقاسم دراینجا نیست ، تمام لاله ها پرپرشده از کینه ی اعداء،
حسین است وسپاهی بی حیا دربین این صحرا،وَهنگام وداع حضرت ارباب و زینب شد،
وَ گفتا ای برادرجان بیاصبری نما تا من وصیت های مادر را کنم اجرا ، بیا این کهنه پیراهن به تن کن دلبر زهرا ،
حسین آماده ی رفتن شد و خیمه به استقبال او گریان ، به میدان رفت و دائم ذکرتکبیرش ،
وَ با یادخدا آوای تهلیلش به گوش اهل خیمه می رسید و اهل خیمه یک صدا گفتند:حق،الله اکبر،حق ،
ولی ناگه صدای شیهه ی اسبی به گوش خیمه ها آمد ، به نزدیک خیام آمد،ولی با یال خونی و تن خونی و رخ خونی،
پدر درگودی گودال افتاده، وَ زینب روی تلّ زینبیّه،آه می بیند. یکی برسینه ی شاه است و خنجر روی حنجر وای،
چه می بینم خدایا این حسینم نیست؟
جلورفت وگذشت از نیزه ها و دید آری،حیف، سری ببریده درگودال افتاده،
وَ با ناله صدا زد مادرم ای کاش می بودی و می دیدی چه آمد برسر زینب،
همان جا خم شد و بوسید جایی را که حیدر نه ، پیمبر نه ، وَ حتی فاطمه آنجا نبوسیده ... کجا بوسید ؟
....آری بوسه زد رگ های خونین برادر را ، صدا زد وا محمد وا علی واویلتا مادر ،
شدم تنها در این صحرا ، همان جا بود زینب دل ز دنیا کَند و با مادر ، وَ با حیدر همه باهم صدا کردند :
وای از غربتت ای شاه بی سر ، ای حسین جانم

حسین رحمی

عیــــــــــــــــــــــدتان مبــــــــــــــارک!

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا

به دل خسته ما صبر و قراری آقا

حیف سالی که گذشت و خبری از تو نشد

هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟

در هیاهوی شب عید تو را گم کردیم

غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا

عیدتان مبارک!

 

معلی بن خنیس نقل کرده است که روز نوروز بر امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم، امام علیه السلام خطاب به من فرمود: آیا این روز را می شناسی؟ عرض کردم، قربانت شوم، این روزی است که ایرانی ها آن را بزرگ و نیکو می شمارند و به همدیگر هدیه می دهند. پس امام فرمودند: علت این امر را که بسی دیرینه است برایت تشریح خواهم کرد. 

پس فرمودند: ای معلی! همانا نوروز روزی است که پروردگار جهان از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش کنند و به او شرک نورزند و به پیامبران و امامان علیهم السلام ایمان بیاورند.

نوروز اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرد و بادهای ناگهانی وزیدن گرفت و ستاره زمین در چنین روزی ایجاد شد ...

نوروز روزی است که علی علیه السلام در نهروان خوارج را هلاک کرد;

گل های زمین در آن روز خلق شد;

در چنین روزی بود که کشتی حضرت نوح علیه السلام بر کوه جودی نشست;

همان روزی است که جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد;

همان روزی است که ابراهیم علیه السلام بت ها را شکست;

در همین روز حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را بر دوش خود حمل کرد تا بت های قریش را سرنگون کند...

در چنین روزی حضرت مهدی علیه السلام ظهور می فرماید و ما انتظار فرج آن حضرت را در چنین روزی داریم; برای این که نوروز از ما و شیعیان ماست.

نوروز برای مسافرت خوب و برای زراعت و طلب حوایج بسیار نیکوست، عقد نکاح و ازدواج در چنین روزی بسیار شایسته است. (1)

پی نوشت ها:

1- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 59، ص 91، باب 22

آیت الله خوشوقت؛ که بود؟

آيت الله عزيز خوشوقت در سال ۱۳۰۵ هجري شمسي متولد و پس از تحصيلات روز به فراگيري علوم حوزوي پرداختند.

شور و شوق آموختن معارف ديني و استفاده از عنايات خاصه كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) ايشان را پس از پنج سال تحصيل در تهران به آشيان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) فراخواند.
از بركات سفره كريمه بي بي دو عالم هفت سال تلمذ و شاگردي حضرت امام(ره) در مباحث خارج فقه و اصول و استفاده از درس خارج فقه مرجع عاليقدر آيت الله العظمي بروجردي و هم نشيني با شهيد محراب آيت الله صدوقي بود.

وی حكمت و فلسفه را نيز در محضر مفسر كبير قرآن، عالم رباني علامه طباطبايي آموخت، از آنجا كه زينت علم با عمل صالح است و اخلاق و تهذيب نفس زيور مردان پاك آن روزگار، ايشان نيز با مدد از توفيق الهي پاي همت در مسير خودسازي و سير و سلوك نهاد.

انفاس ملكوتي مرد فرزانه، معلم اخلاق مرحوم آيت الله علامه طباطبايي ايشان را بيش از ديگران همچون شهيد علامه مرتضي مطهري با دقايق و رموز اخلاق و درجات عرفان آشنا ساخته و همين امر، ايشان را مورد توجه و محبت ويژه علامه قرار داد.

وی پس از فراگيري علوم معقول و منقول و آشنايي با لطايف حكمت و اخلاق و عرفان و پس از نايل شدن به مقام معنوي اجتهاد به تهران بازگشت. اقامت در تهران، برپايي نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبي (ع)، تربيت طلاب و فضلاي حوزه حوزه علميه، درس اخلاق و توجه به خواسته ها و حاجات مردم، انس با جوانان، بسيجيان و رزمندگان، خانواده هاي شهدا در طول بيش از چهل سال از ايشان چهره اي دوست داشتني و مردمي ساخت.

آنها كه ايشان را از نزديك مي شناسند و يا وصف حال ايشان را شنيده اند صبر و حوصله و سعه صدر كم نظيرشان را در برخورد با مردم مي ستايند. اصرار فراوان شهيد بزرگوار آيت الله قدوسي جهت بازگرداندن ايشان به قم و برپايي كرسي درس اخلاق و تربيت طلاب فاضل حاكي از مراتب معنوي ايشان بود.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي طي حكمي از طرف حضرت امام خميني (ره) به عنوان نماينده ويژه ايشان در ستاد انقلاب فرهنگي منصوب شدند و از آن پس نيز بيشتر در زمينه هاي فرهنگي و ارشاد و هدايت جوانان و تربيت فضلاي حوزه علميه و دانشجويان مستعد ايفاي وظيفه نمودند و تا حال مسجد ايشان كانون آمد و شد جان هاي ارادتمند و جوانان انقلابي و پر شوري است كه از زلال صحيفه سجاديه، خطبه هاي نهج البلاغه، روايات و آيات و توضيح و تفسير آيات نوراني قرآن سيراب مي شوند.

تأکيد نسبت به آراء و انديشه هاي امام راحل(ره)، حمايت و پشتيباني از مواضع و ديدگاههاي مقام معظم رهبري، از وي چهره اي محكم و انقلابي ساخته است. بصيرت ايشان نسبت به جريانات سياسي و ترفندهاي دشمنان موجب گرديد تا معظم له مورد مشورت بسياري از شخصيت هاي سياسي و نخبگان حوزه و دانشگاه باشند.

دوري از ظواهر مادي و دنيايي و تاكيد بر ساده زيستي و مردمداري و ارتباطات بي تكلف مردم با ايشان از جمله ويژگيهايي است كه موجب توجه قلوب ارادتمندان و جوانان به اين شخصيت اخلاقي است.

حجت الاسلام كاظم صديقي امام جمعه موقت تهران در مورد ایشان گفته است: يكي از چهره هاي نوراني كه علماً و عملاً جزء وجاهتهاي جامعه ما و حسنات زمان به حساب مي آيند، آيت الله حاج شيخ عزيزالله خوشوقت مي باشند. اين بزرگوار در بعد نقلي، عقلي، معرفتي، عملي و خودساختگي، برجستگي دارد.

در بعد علمي، بحمدالله از درجه ي بالا و والاي فقها و اجتهاد برخوردارند و در بعد عرفان، اخلاق و سير و سلوك، جزء اولين كساني هستند كه مرحوم آيت الله علامه بزرگوار، آيت الله سيدمحمد حسين طباطبايي، صاحب تفسير الميزان را يافتند.

آيت الله خوشوقت كه براي انجام عمره مفرده به عربستان عزيمت كرده بود، روزيكشنبه ۲۹ بهمن ماه بعد از انجام اعمال عمره به دليل عارضه نارسايي كليوي و مشكلات تنفسي ناشي از ديابت در بيمارستان ملك فيصل مكه مكرمه بستري شد و صبح روز ۲ اسفندماه در بیمارستانی در عربستان سعودی درگذشت.

رحلت جانسوز این عالم ربانی را محضر حضرت بقیة الله الاعظم(عج) و رهبر انقلاب اسلامی و مومنین تسلیت می گوییم.

 

ادامه نوشته

فروغ تابان کوثر

جود و کرمت از کرمش جاودان شده

هرچه دخیل هست به سویش روان شده

جبریل هم اگر رسد در حریم او

حس میکند که وارد صحن جنان شده

او ظاهرش بتول ولی باطنش علیست

در پشت آن جمال،جلالی نهان شده

از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است

دنیا چرا به فاطمه نامهربان شده

خواهر حریف هجر برادر نمیشود

بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده

با احترام آمد و با احترام رفت

هر آنچه شان اوست در اینجا همان شده

دور و برش فرشته نگهبان معجرش

پس ما فدای زینب بی پاسبان شده

گاهی میان محمل نامحرمان شهر

گاهی میان محمل بی سایبان شده

شکر خدا مقام تو زحم زبان نخورد

شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

علی اکبر لطیفیان

محل رشد و نموّ و تربيت فاطمه معصومه عليهاالسلام خانداني بود که مخزن اسرار دانش الهي و منبع علم و معرفت شمرده ميشد. حضور وي در کنار پدري همچون امام موسي بن جعفر(ع) و برادري چون حضرت رضا(ع)که از علم «لدنّي» برخوردار بودند، سبب شد فاطمه معصومه(س) از نظر علمي و آگاهي به مسائل ديني و معارف اسلامي اعم از احکام و اخلاق و ... در حدّ بالايي از رشد علمي برسد تا آنجا که گاهي با نبود پدر بزرگوارش به پرسشهاي ديني و فقهي شيعيان پاسخ ميداد. از جمله نقل شده است که روزي گروهي از شيعيان وارد مدينه شدند و براي حل مشکل خويش سراغ خانه موسي بن جعفر را گرفتند، کاروانيان وقتي به در خانه امام آمدند، متوجه شدند که آن حضرت به مسافرت رفته است. خستگي راه و نبود امام هفتم سخت بر کاروانيان گران آمد، ناگهان يکي از دختران آن حضرت سکوت غمبار کاروانيان را شکست و فرمود: پرسشهاي خود را به من بدهيد تا به تمام آنها پاسخ دهم. پاسخها را با دقت تمام نوشت و به کاروانيان باز گرداند. کاروانيان شگفتزده به پاسخها نگريستند و با سبک شدن بار غم و اندوهشان راه ديار خويش در پيش گرفتند. در مسير راه به امام هفتم برخوردند و داستان پاسخگويي دخترش فاطمه معصومه را بازگو نمودند و پاسخها را به او نشان دادند، حضرت لبخندي زد و سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش فدايش باد.»(۱)حضرت معصومه عليهاالسلام علاوه بر پاسخگويي به سؤالات شرعي مراجعه کنندگان، احاديثي را نيز از خود به يادگار گذاشته است.که به نمونه از روايات آن بانو اشاره ميشود.

 حديث منزلت

حضرت فاطمه معصومه از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام، از فاطمه و سکينه دختران امام حسين عليه السلام از امکلثوم دختر حضرت فاطمه از ايشان نقل ميکند که فرمود: «انسيتم قول رسول الله يوم غدير خمٍّ: من کنتُ مولاهُ فعلي مولاه و قوله: انت منّي بمنزلة هارون من موسي(۲)؛ آيا سخن رسول در روز غدير را فراموش کرديد که فرمود: هر کس من مولاي اويم علي مولاي اوست (و آيا فراموش کرديد که) جايگاه تو (علي) نسبت به من مانند (جايگاه) هارون (در برابر) موسي است

حب اهل بيت عليهم السلام

حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام با سند فوق تا ميرسد به زينب دختر علي و او از مادرش فاطمه زهرا عليهماالسلام نقل نموده که فرمود: «الا من مات علي حبّ آل محمدّ مات شهيداً(۳)؛ همانا هر کس با محبت آل محمد(صلي الله عليه و آله) بميرد؛ شهيد مرده است

دوستداران علي عليه السلام

فاطمه معصومه (عليهاالسلام) از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام با همان سند فاطميات نقل ميکند تا ميرسد به ام کلثوم دختر اميرالمؤمنين و او از فاطمه زهرا عليهماالسلام نقل ميکند که پيامبر اکرم فرمود: «هنگامي که مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم، در آنجا قصري از درّ سفيد ميان خالي ديدم که داراي دري بود زينت شده با درّ و ياقوت و روي آن پردهاي آويخته بود. وقتي سر بلند کردم ديدم بر بالاي آن نوشتهاند: «لا اله الّا الله، محمد رسولُ الله، عليّ ولي القوم؛ خدايي جز خداي يگانه نيست، محمد رسول خداست، علي وليّ و صاحب اختيار مردم است و بر پرده نوشته شده بود: «بخٍ بخٍ مَن مثل شيعة عليٍّ؛ به به چه کسي مانند شيعه علي است

وقتي داخل شدم قصري از عقيق سرخ در آن ديدم که وسط آن خالي بود اين خانه نيز دري داشت که پردهاي مزيّن به زبرجد بر آن آويخته بود. وقتي سرم را بلند کردم ديدم بر او نوشته «محمّد رسول الله، علي وصيّ المصطفي؛ محمد رسول خدا، علي وصي مصطفي است.» و بر پرده نوشته بود «بشّر شيعةَ عليٍّ بطيب المولد؛ به شيعه علي بشارت بده به حلال زادگي.» وقتي وارد شدم به قصري از زمرّد سبز رسيدم که زيباتر از آن را هرگز نديده بودم. دري از ياقوت قرمز داشت که با انواع لؤلؤ زينت شده بود. بر پرده آن نوشته بود: «شيعة عليّ هم الفائزون؛ شيعيان علي رستگارانند.

پرسيدم: دوست من جبرئيل، اين کاخ از آن کيست؟

پاسخ داد: «يا محمّد، لابن عمّک و وصيّک عليّ بن ابي طالب(عليه السلام) يحشر النّاس کلّهم يوم القيامة حفاةٌ عراة الّا شيعة عليّ ... ؛ اي محمد! اين خانه پسرعمو و جانشين تو علي بن ابي طالب است، در روز قيامت همه مردم پا برهنه و عريان محشور ميشوند، جز شيعيان علي، و همه مردم با نام مادرشان صدا ميشوند جز شيعيان علي که با نام پدرانشان خوانده ميشوند.

درباره راز اين مسئله پرسيدم، پاسخ داد: «لانّهم احبّوا عليّاً فطاب مولدهم؛ چون علي را دوست داشتند ولادتشان پاک (و حلال) گرديد)

پی نوشت :

 اعلام النساء، ص 692، بارگاه معصومه تجليگاه فاطمه زهرا، سيدجعفر مير عظيمي، ص 35 ـ 43 .

  عوالم، ج21، ص 354، حديث 3/ آثار الجنة، ج 1، ص 8 ـ 9.

 بحارالانوار، ج 68، ص 77، عوالم، ج 21، ص 325، ينابيع المودّه، ص 257، المسلسلات، شيخ ابوجعفر بن احمد قمي، ص 108.

ماه در مُحاق

روز جمعه، هشتم ماه ربیع الثانی سال۲۳۲ق، در تاریخ پرافتخار مسلمانان، روزی به یاد ماندنی است. هنوز بیست بهار از عمر شریف امام هادی علیه‏السلام نگذشته بود که شهر مدینه، شاهد ظهور و تولد ستاره‏ای فروزان از ستارگان حریم نبوی گردید. مدینه، با شکوفه زدن گلی دیگر از گلستان امامت و ولایت نورباران شد و باردیگر، شور و شعفْ بوستان علوی را فرا گرفته، خانه کوچک و با صفای امام هادی علیه‏السلام به نور فرزند پاک و مطهر خود روشن گردید.

فصل هجرت

با تولد امام حسن عسکری علیه ‏السلام در سال ۲۳۲ق، شور و نشاطْ ساکنان شهر مدینه و خانه با صفای امام هادی علیه ‏السلام را فرا گرفت. بنی‏هاشم از این تولد مبارک، مسرور شده و سجده شکر به جای آوردند. متأسفانه این شور و شادی، بعد از مدتی به حزن و اندوه خاندان علوی تبدیل شد. خلیفه عباسی و درباریان فاسد که نفوذ علمی و معنوی امام هادی علیه‏السلام را در شهر مدینه می‏دیدند، به وحشت افتاده و برای حفظ قدرت ظاهری خود، دستور حرکت امام علیه‏السلام را به دیار غربت عراق صادر کردند. امام هادی علیه ‏السلام به همراه فرزند عزیزش امام عسکری علیه‏السلام در سال ۲۳۳ ق از شهر مدینه حرکت و به شهر سامراء، مرکز حکومت خلیفه عباسی وارد شد. امام حسن عسکری علیه‏السلام به همراه پدر بزرگوار خود، در یکی از محله‏های سامراء ساکن شده و تا آخر عمر مبارک خود در آن جا اقامت داشت.

زندان بی‏حصار

در تمام سال‏هایی که امام حسن عسکری علیه‏السلام در شهر سامراء می‏زیست، به جز چند نوبتی که در زندان دستگاه فاسد بنی عباس بود، در صورت ظاهر، همانند شهروندی عادی زندگی می‏کرد، ولی تمام رفتار و حرکات حضرت، به طور محتاطانه‏ای زیر نظر حکومت وقت قرار داشت. وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدت‏ها قبل شکل گرفته بود، نگرانی و وحشت خلفای عباسی را فراهم کرده و باعث می‏شد تمام رفتار امام و شیعیان حضرت، به نحوی کنترل شود. به همین دلیل، از امام خواسته بودند تا همواره حضور خود را در سامراء، به آگاهی حکومت برساند؛ چنان که براساس نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شده و خود را به دربار معرفی کند. در حقیقت، شهر سامراء به زندان بی‏حصاری برای امام تبدیل شده بود که تمام آرامش و آسایش را از حضرت می‏گرفت.

وصلتی با شکوه

امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در کنار پدر بزرگوار خود، مراحل رشد و شکوفایی را گذراند، و از دریای معارف و فضیلت‏های پدر بهره‏مند شد. آن حضرت، مدتی قبل از شهادت پدر مهربانش، با یک دختر شایسته رومی به نام نرجس، که از نوادگان حضرت شمعون، وصی حضرت عیسی بود، ازدواج کرد.

نرجس، در یکی از جنگ‏های مسلمانان با سپاه روم، به اسارت مسلمانان درآمده بود که توسط امام هادی علیه‏السلام خریداری و به امام حسن عسکری علیه‏السلام تزویج شد. او یکی از زنان پاکدامن و بزرگواری بود که دین مبین اسلام را اختیار و افتخار همسری امام را پیدا کرد. با ازدواج امام عسکری علیه‏السلام و نرجس، بارقه امید در دل‏های مؤمنان و شیفتگان و منتظران امام زمان روشن شد. اگرچه تاریخ دقیق ازدواج امام عسکری علیه‏السلام مشخص نیست، ولی به طور قطع ازدواج ایشان در زمان حیات امام هادی علیه‏السلام صورت گرفته است.

سرآغاز تنهایی

اگرچه امام عسکری روزهای سختی را در شهر سامراء می‏گذراند، ولی وجود پدری معصوم و مهربان، باعث آرامش خاطر حضرت می‏شد. در اوایل ماه رجب سال ۲۵۴ق، دوران خوشی و آرامش حضرت به پایان رسید و آن حضرت در غم از دست دادن پدر مهربان خود، به سوگ نشست و برای همیشه عزادار پدر بزرگوار خود شد. خلیفه عباسی، وقتی موقعیت خلافت خود را در خطر دید، دستور داد امام هادی علیه‏السلام را مسموم کنند و به شهادت رسانند. با شهادت آن حضرت، غربت و تنهایی امام عسکری علیه‏السلام در شهر سامرا فزونی یافت. این دوران، از سخت‏ترین و طاقت‏فرساترین دوران زندگی کوتاه امام عسکری علیه‏السلام است. بعد از شهادت امام هادی علیه‏السلام ، دوران ولایت و امامت شش ساله امام عسکری علیه‏السلام شروع شد و خط سبز و اصیل معارف الهی، به پرتوافشانی خود ادامه داد.

جایگاه اجتماعی ویژه

امام حسن عسکری علیه‏السلام اگر چه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی، اخلاقی و خانوادگی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتماد بی‏شائبه آنان به حضرت و احترام بی‏چون و چرای مردم، شهرت فراوانی پیداکرده بود. به همین دلیل، حاکمان عباسی نیز به جز در مواردی، در ظاهر، رفتاراحترام‏آمیزی از خود به امام عسکری علیه‏السلام نشان می‏دادند. خادم آن حضرت می‏گوید:  روزهایی که امام عسکری علیه‏السلام به مقرّ خلافت می‏رفت، شور و شعف عجیبی در مردم پیدا می‏شد. خیابان‏های مسیر آن حضرت، پر از جمعیتی بود که بر مرکب‏های خود سوار بودند. هنگامی که امام تشریف می‏ آوردند، هیاهو یکباره خاموش می‏شد و حضرت از میان جمعیت گذشته، وارد مجلس می‏شد.

ادامه نوشته

حماسه حضور...

بسم رب المهدی(عج)

آن زمان که دشمن به جانمان حمله کرد،شهدا ما را شرمنده کردند...نکند حالا که به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم...

وصيت نامه شهيد مرتضي بهراميان 
از برادران و خواهران مي خواهم كه اين نهضت را حفظ كنيد و در راه صدور آن از هيچ كوششي دريغ نكنيد و مگذاريد بار ديگر دست جنايتكاران شرق و غرب در شما مسلط گردد و خونهاي هزاران شهيد از دست برود. در نمازهاي جماعت و جمعه با جديت شركت كنيد. با وحدت و اطاعت از مقام رهبري و پيروي از دستورات اسلام و پاسداري جدي از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن توطئه هاي استكبار را خنثي و نقش بر آب كنيد.

این بانگ آزادی است، کز خاوران خیزد
فریاد انسان هاست، کز نای جان خیزد
اعلام طوفان هاست، کز هر کران خیزد
آتشفشان قهر ملت های در بند است، حبل المتین توده های آرزومند است
الله اکبر، خمینی رهبر
دشمن بداند ما، موج خروشانیم
زائیده بحریم، فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام، بگذشته از جانیم
بازو به بازو، صف به صف، ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم
تخت شهنشاهان، شد سرنگون از ما
تخت تبهکاران، شد واژگون از ما
دامان آزادی، شد لاله گون از ما
ما حافظ آزادی و اسلام و قرآنیم، ما در پی آسایش و معراج انسانیم
الله اکبر، خمینی رهبر
ما در ره اسلام، پیمان خون بستیم
زنجیر استعمار، مردانه بگسستیم
از دام اهریمن، با یاد حق رستیم
ما نغمه الله اکبر بر زبان داریم، ما چون خمینی رهبری روشن روان داریم
الله اکبر، خمینی رهبر

ما آمدیم...

مسلسلی با مارکی ویژه!

آنچه می‌خوانید خاطره ای جالب است از یک زندانی سیاسی زمان پهلوی: 
*یکی از روزها که نوبت حمام رفتن ما شده بود دسته دسته پشت سر هم به طرف حمام در حرکت بودیم. وقتی به نزدیکی دوش‌های حمام رسیدیم متوجه شدم که همه زندانیان هنگام ورود به سالن حمام به داخل یکی از حمام‌ها با دقت نگاه می‌اندازند و چند لحظه‌ای تامل می‌کنند و دکتر علی شریعتی را دیدم که با متانت خاصی مشغول استحمام بود. من از دیدن ایشان به وجد آمده بودم چند لحظه‌ای مکث کردم تا او را بیشتر ببینم. چند نفر دیگر هم به متابعت از من ایستادند و محو تماشای ایشان شدند. 
ماموران زندان با دیدن تجمع چند نفری جلوی یک حمام حساس شدند و جلو آمدند.
یکی از آنها از دکتر پرسید: تو چریکی؟ 
از این سؤال او فهمیدم که آنها با دیدن تجمع ما در مقابل دکتر شریعتی تصور کرده‌اند که او چریکی معروف است که احتمالا قبل از دستگیری چند نفر را کشته و یا چند محل مهم را منفجر کرده است. 
پاسخ داد: بله چریکم.
- اسلحه هم از تو گرفته‌اند؟
- بله اسلحه هم داشتم.
- وای وای تو حتما اعدام می‌شوی راستی اسلحه‌ات مسلسل بود؟
- آره مسلسل بود.
- از کدام مسلسل‌ها بود؟ اسمش چی بود؟
- مسلسل بیک.
یک باره با شنیدن این پاسخ ماموران جا خوردند مات و مبهوت به یکدیگر نگاه کردند.
دکتر گفت: مسلسل من قلم است قلم من هم مارکش بیک است و همین قلم با صدها مسلسل شما برابری می‌کند.

منبع:جهان نیوز

بشارت نور

 

قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده

با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده

آمده تا دلمان را پر امید کند

همه را با خبر از آمدن عید کند

فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید

شب به پایان نرسیده است سحر می آید

مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت

ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت

در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را

جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را

سالها پیش تر از آمدنت هم بودی

علت خلق بنی آدم و عالم بودی

سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم

عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم

می نویسم دل خود را برکاتی بفرست

می برم نام محمد صلواتی بفرست

عقل کلی و جهان جزئی از ادراک تـوأند

شیعیان علی از ما بقی خاک توأند

ما که از جلو ه ی توحیدی تو آگاهیم

در مسیر اتقرب به رسول الهیم

ما که از روز ازل جزء محبان هستیم

اشهد ان به نام تو مسلمان هستیم

***صابر خراسانی*** 

فرخنده میلاد فخر کائنات، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بر پیروان راستین خق تهنیت باد.

كلید نجات‌

مردی‌ خدمت‌ حضرت‌ رسول(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض‌ كرد: مرا راهنمائی‌ كن‌ به‌ نافع ترین‌ كارها حضرت‌ فرمود: " راستگویی‌ را پیشه‌ كن‌ و از دروغ‌ بپرهیز هر گناه‌ دیگری‌ می‌خواهی‌ انجام‌ ده"، از این‌ سخن‌ مرد، در شگفت‌ شد و فرمایش‌ آن‌ جناب‌ را پذیرفته‌ و مرخص‌ گردید. با خود گفت‌ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مرا از غیر دروغگویی‌ نهی‌ كرده‌ پس‌ اكنون‌ به‌ خانه‌ فلان‌ زن‌ زیبا می‌روم‌ و با او زنا می‌كنم‌ همینكه‌ به‌ طرف‌ خانه‌ او رفت‌ فكر كرد اگر این‌ عمل‌ را انجام‌ دهد و كسی‌ از او بپرسد از كجا می‌آیی‌ نمی‌تواند دروغ‌ بگوید و بر فرض‌ راست‌ گفتن‌ به‌ كیفر شدید و بدبختی‌ بزرگی‌ مبتلا می‌شود. لذا منصرف‌ شد. باز فكر كرد گناه‌ دیگری‌ انجام‌ دهد همین‌ اندیشه‌ و خیال‌ را نمود در نتیجه‌ از همه‌ گناهان‌ بواسطه ترك‌ دروغ‌ دوری‌ جست.

ارزش‌ تحمل‌ و عفو

پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ضمن‌ گفتاری‌ فرمود: هنگامی‌ كه‌ روز قیامت‌ می‌شود، منادی‌ ندا می‌كند به‌ گونه‌ای‌ كه‌ همه‌ صدای‌ او را می‌شنوند و می‌گویند كجایند «صاحبان‌ فضل». گروهی‌ از مردم‌ بر می‌خیزند، فرشتگان‌ از آنها استقبال‌ می‌نمایند و به‌ آنها می‌گویند: فضیلت‌ شما چه‌ بوده‌ كه‌ به‌ عنوان‌ «صاحب‌ فضل» شما را صدا زده‌اند؟ آنها در پاسخ‌ گویند: در دنیا وقتی‌ كه‌ از ناحیه‌ نا آگاهان‌ به‌ ما آسیب‌ می‌رسید «تحمل» می‌كردیم‌ و اگر از ناحیه‌ آنها به‌ ما بدی‌ می‌شد، «عفو» می‌نمودیم. منادی‌ از طرف‌ خداوند اعلام‌ می‌كند: این‌ بندگانم‌ راست‌ می‌گویند: آنها را آزاد بگذارید تا بدون‌ حساب‌ وارد بهشت‌ شوند.

وسائل‌ بهشت‌

شخصی‌ به‌ حضور رسول‌ خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به‌ او فرمود: نمی‌خواهی‌ تو را راهنمائی‌ كنم‌ تا خدا بوسیله‌ آن‌ تو را به‌ بهشت‌ ببرد. عرض‌ كرد: چرا ای‌ رسول‌ خدا! فرمود: از آنچه‌ خدا به‌ تو داده‌ به‌ دیگران‌ بده. عرض‌ كرد: اگر خودم‌ نیازمندتر باشم‌ چه‌ كنم؟ فرمود: شخص‌ نادان‌ را راهنمائی‌ كن. عرض‌ كرد: اگر خودم‌ نادانتر از او باشم‌ چه‌ كنم؟ فرمود: "فَاصمُت‌ لِسانَكَ‌ اِلا مِن‌ خَیرٍ. زبانت‌ را جز در موارد خیر، خاموش‌ و كنترل‌ كن." آیا دوست‌ نداری‌ كه‌ یكی‌ از این‌ خصال‌ را داشته‌ باشی‌ و تو را به‌ بهشت‌ ببرد؟!

منبع:

الگوهای‌ رفتاری پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)/محمدرضاطباطبائی‌نسب

طلوع صبح صادق

تصنیف‌های عاشقانه‌ای از سمت مدینه می‌وزد.گلدان‌هایی از شعر، چیده می‌شود پیش چشمان لحظات

نام «ششمین قرائت زیبایی» بر سر زبان‌های دانش افتاده است.نام او چون نسیمی معطر، از کنار پل‌های عرفان می‌گذرد. با آمدنش، جان قلم تازه می‌شود؛ قلم‌هایی که به احادیث پرنورش دخیل می‌بندند. باید اما پا به پای معرفت رفت تا او را دریافت!

باید همراه شد با زلال اندیشه. دانشگاه او، از جنس دلاویزترین گل‌های بهاری است؛والاترین رنگ پارسایی، از ساعات درس او بیرون می‌آید و صدای مکتب بیداری، گوشه‌ای از بیانات اوست. امروز، حالت شعف به اندام آفرینش وارد شده که: شاهْ بیت غزل دانایی می‌آید. «مفضل» خوب می‌داند که با آمدنش، توحید نهفته در اشیا، همهْ فهم می‌شود. آری! او که بیاید، همه واژه‌های قدسی جاری می‌شوند در صفحات ایمان.نفس‌های سبز دانش و ژرف کاوی، در فقه منتشر می‌شود.او که بیاید، دل، به روایات جاویدش پیوند می‌خورد

نگاه کن! جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله می‌آید

کاظم بدرالدین.

پنجاه ایستگاه بازرسی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هرگاه یكی از شما حاجتی از خدا خواست كه حتما برآورده گردد، باید دل به خدا ببندد و از مردم ناامید شود، و امید جز خدا نداشته باشد، وقتی كه خداوند قلب مؤمن را چنین دید، قطعا حاجت او را - اگر از خدا طلبید - بر می آورد، قبل از آنكه به حساب و باز خواست خداوند در قیامت كشیده شوید خود را به حساب بكشید چرا كه در روز قیامت پنجاه ایستگاه (بازرسی) است كه توقف در هر ایستگاه ، مدت هزار سال است ، سپس آیه 5 سوره سجده را خواند : ثم یعرج الیه من یوم كان مقداره خمسین الف سنه مما تعدون :جبرئیل و فرشتگان به سوی خدا عروج می كنند، در روز(قیامت) كه اندازه آن ، پنجاه هزار سال از آنچه می شمارید (از سالهای دنیا باشد).

امام عابدان

به همراه امام صادق (عليه السلام) به قصد مكه و براى انجام مناسك حج از مدينه خارج شديم. به مسجد شجره كه ميقات مردم مدينه است، رسيديم . لباس احرام پوشيديم، در هنگام پوشيدن لباس احرام تلبيه گويى يعنى گفتن: ( لبيك اللهم لبيك ) لازم است. ديگران طبق معمول اين ذكر را بر زبان جارى مى كردند.مالك مى گويد: من متوجه امام صادق(عليه السلام) شدم ، ديدم حال حضرت منقلب است.هيجانى به امام دست مى دهد وصدا در گلويش مى شكند، وچنان كنترل اعصاب خويش را از دست مى دهد كه مى خواهد بى اختيار از مركب به زمين بيفتد.

مالك مى گويد: من جلو آمدم وگفتم: اى فرزند پيامبر! چاره اى نيست اين ذكر را بايد گفت. هر طورى كه شده بايد اين ذكر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمودند:

اى پسر ابى عامر! چگونه جسارت بورزم وبه خود جرإت واجازه بدهم كه لبيك بگويم؟ (لبيك) گفتن به معناى اين است كه خداوندا، تو مرا به آن چه مى خوانى با سرعت تمام اجابت مى كنم وهمواره آماده ى انجام آن هستم.با چه اطمينانى با خداى خود اين طور گستاخى كنم و خود را بنده آماده به خدمت معرفى كنم؟! اگر در جوابم گفته شود: (لالبيك و لاسعديك) آن وقت چه كنم؟

منش حضرت

غذای داغی را به حضور امام صادق (علیه السلام) آوردند، چندین بار فرمودند: نستجیر بالله من النار: پناه می بریم به خدا از آتش ‍ جهنم ، ما قدرت خوردن غذای داغ را نداریم ، پس چگونه قدرت تحمل آتش دوزخ را داشته باشیم . این گفتار را فرمود تا غذا خنك شد و از آن خورد.

روزی بنده كفشش پاره شد، و كفش از پایش در آمد، با پای برهنه راه رفت ، در حالی كه دستهایش ‍ را به سوی آسمان بلند كرده و به خدا عرض می كرد: رب لاتكلنی الی نفسی طرفه عین ابدا لا اقل من ذلك لااكثر: پروردگارا مرا به اندازه یك چشم بهم زدن و نه كمتر و نه زیادتر به خودم وامگذار(در حالی كه) قطرات اشك آنچنان از دیدگانش می ریخت كه از اطراف محاسنش سرازیر می شد.

سرمایه ولایت

مردی به محضر امام صادق علیه السلام رسید و از فقر و تنگدستی شكایت كرد. امام علیه السلام به او فرمودند: این طور نیست كه تو می گویی و من تو را فقیر نمی دانم . عرض كرد: سرور من به خدا سوگند شما از وضع من خبر نداری و نمونه هایی از فقر خود را ذكر كرد و امام علیه السلام سخن او را نمی پذیرفت تا اینكه از او سوال كرد اگر صد دینار به تو بدهند حاضری از ولاین ما دست برداری و از ما برائت جویی ؟ جواب داد: نه ، امام پیوسته رقم دینار را بالا برد و به هزارها دینار رسانید و آن مرد قسم می خورد كه حاضر نیست با این مبالغ از ولایت ائمه علیهم السلام دست كشد. آنگاه امام علیه السلام به او فرمودند: آیا كسی كه چیزی دارد كه به هزارها دینار نمی فروشد فقیر است .

معیارعمل

مفضل بن عمر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم كه موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم : عمل من به چه اندازه كم و ضعیف است ! حضرت فرمودند: عمل كم باتقوا از عمل زیاد بی تقوا بهتر است . عرض كردم : چگونه عمل زیاد بی تقوا می باشد؟ فرمودند: مانند مردی كه از غذای خود به مردم می خوراند وبا همسایگانش مهربانی می كند در خانه او به روی مردم باز است اما وقتی دری از حرام بر روی او گشوده گردد وارد آن می شود، این عمل بدون تقوا است . اما كس دیگری هست كه این كارهای خیر را ندارد اما در حرامی بر اوگشوده شود وارد آن نمی شود

منابع

داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/آیت الله محمد محمدی اشتهاردی

چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق(علیه السلام)/عبدالله صالحی

آغاز عهدی دیگر

بسم رب المهدی

قلم را بدست میگیرم تا بنویسم از شکوه یک مراسم سنایی دیگر.از یک آغاز عهد دیگر آغاز عهدی دیگر با صاحب زمان  با سبب اسباب جهان  با تنها حجت و باقیمانده ی خدا در زمین و آغازعهدی دیگر با او .

راستش همه ی برنامه ها و مراسم های  سنایی یک طرف و آغاز عهد یک طرف .اگر بنده را از دوستان با اخلاص سنایی حساب نکنید بچه ها از چند ماه پیش برای امروز زحمت کشیدند .جلسه ها گذاشتند و بحث ها کردند و حرف ها زده شد .

و من میگویم بخش کوچک آن را :

میگویم از گل های نرگس کوچک پای پوسترهایمان که ماجرایی داشت درست کردنشان و انصافا بسیار زیبا شدند و دانشجویان هم آنها را به یادگاری بردند .

از فانوس های رنگی سالن همایش و طرح تبلیغاتی مراسم که چه زیبا و پر مفهوم بود یازده فانوس قرمز و یک فانوس سبز و چه زیبا کردند سالن همایش را این فانوس های رنگی که در پس خاموشی چراغ ها سوسویشان فضا را عرفانی کرده بود و چه زیبا تر زمانی که همه ی فانوس ها خاموش شدند و فانوس آخر تا انتها درخشید .

ازچاپ کتاب نانوشته ی نادانسته هایمان که چه معنی دار ورق هایش پر شده بود از واژه های رنگ باخته در پس نادانی و جهلمان .

از گل های نرگسی که این روزها همه جای دانشگاهمان را پر کرده بود و معطر کننده فضا بود .از پاتوق دانشگاه که این چند روز از همیشه پر رونق تر بود و با صدای دل انگیزش فضا را آسمانی کرده بود .

از عهد نامه ها و گل نرگس هایی که به دانشجویان هدیه داده شد .از مستند زیبای قدم گاه که چه موخره خوبی بود برای امروز و نشان داد همه جا قدم گاه اوست .از شمع هایی که در بدو ورود بچه ها با نیت های متفاوت آنها شعله میگرفت و ذره ذره آب میشد . و از صحبت های همیشه زیبای استاد همیشگیمان که زیبا ترین سبک زندگی را برایمان به تصویر کشیدند .

از چه بگویم که هر چه بگویم از زیباییهای امروز تمام نمیشود و تمام شدنی نیست این آغاز عهدمان تا ظهور ...

آقا جان تمام نگرانی هایمان برای امروز بی مورد بود که تو خود تمام کارها را از قبل انجام داده بودی و ما وسیله ای بیش نبودیم .مراسم امروز به یاد شما زیبا بود آقاجان اصلا تمام کارهایی که برای شما انجام میشود زیباست .

آقاجان امروز با تو عهد بستیم   عهدی دوباره   تا ثابت کنیم :

 ما منتظر هستیم .... تا ظهور

 

سنایی های عزیز همگی خدا قوت .اجرتون با آقا ...

 

شهادت جانسوز امام حسن عسکری علیه السلام به پیشگاه یگانه منجی عالم بشریت و تمامی دلسوختگان تسلیت باد.

یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟

***سید حمیدرضا برقعی***

مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی - بعد از بیان تاریخ میلاد حضرت مهدی موعود صلوات اللّه علیه و اشاره به نام مبارك و نیز اسم مادر آن حضرت ، حكایت كنند: در آن روزهائی كه امام حسن عسكری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - كه در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن كه لحظه ای در كنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارك حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(كه به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا كرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطكی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین كه آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسكری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی كه حضرت ظرف آب را با دست های مبارك خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری كه ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا كودكی خردسالی را می بینی كه در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی كه امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم كودكی را در حال سجده مشاهده كردم كه انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام كردم ، پس نماز و سجده خود را خلاصه و كوتاه نمود 

پس به محضر ایشان عرض كردم : مولایم فرمود نزد ایشان برویم ، در همین لحظه ، صقیل مادر آن فرزند عزیز آمد و دست كودك را گرفت و پیش پدرش ‍ برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی كه كودك - كه بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود - نزد پدر آمد، سلام كرد و همین كه چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای پسرم ! تو سیّد و بزرگ خانواده ما هستی ، من به سوی پروردگار خود رحلت می نمایم ، مقداری از آن آب مصطكی را با دست خود بر دهانم بگذار. چون مقداری از آن آب مصطكی را تناول نمود، فرمود: مرا كمك كنید تا نماز به جا آورم ، پس آن كودك حوله ای را كه در كنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسكری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، خطاب به فرزند خویش نمود و فرمود: ای فرزندم ! تو را بشارت باد، كه تو صاحب الزّمان و مهدی این امّت هستی ، تو حجّت و خلیفه خدا بر روی زمین می باشی ، تو وصی من و نیز خاتم ائمّه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهی بود. و جدّت ، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تو را هم نام خود معرّفی نموده است . راوی در پایان سخن افزود: در همین لحظات حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به وسیله آن سمّ و زهری كه توسّط معتصم به او خورانیده شده بود رحلت نمود و به شهادت رسید 

منبع: الغیبة شیخ طوسى، ص 271؛

حلول ماه ربیع الاول مبـــــــــــارک!

*بسم رب المهدی(عج)*

پیامبر اکرم(ص):هرکس بشارت ماه ربیع الاول را به من بدهد من هم بشارت بهشت را به او میدهم.

امشب به عشاق حسین(ع)

زهرا(س) دهد مزد عزا

یک عده را درمان دهد

یک عده بخشش در جزا

یک عده را مشهد برد

یک عده را دیدار حج

باشد که مزد ما شود

تعجیل در امر فرج

"اللهم عجل لولیک الفرج"

حلول ماه ربیع الاول، ماه شادی و سرور اهل بیت(ع) ، مبارک باد!

پرواز در غربت

 

شهادت مظلومانه امام غریبان حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بر عاشقان حضرتش تسلیت باد.

 

دیــدار  زیبـــــا  می شــود  بـــا  چشــمهایت
غرق  تــماشــا می شود  بـــا چشــــمهایت


لب  تشــنه ای  کــه  زیر  پـــلکت می نشیند
ســیراب  دریــا  می شود  بــا  چشمــــهایت


سلمـــان  فــــرستادیم  تـــا  ایـــمان   بیــارد
سلــمان و مــــنّا می شـــود بـا چشـــمهایت


هـــر دردمنـــدی کـــه مســـیرش بر تـو  افــتاد
حتـــماً مــــداوا  می شـــود  بــا چشـــمهایت


مستم کن از آن خوشه ی چــشمی که داری
ای من فــدای گوشـــه ی چشـــمی که داری


از  درد  تـــو  بـــایــــد  دوایـــــم  را   بگــــــیرم
بنــویس  از  تــو  نســـخه هــایـــم را بـــگیــرم


از  جـــان  بیمــــارت  بلــــا  را  دور بنـــویــــس
مـــن  آمـــدم  از  تــــو  شـــــفایم  را بــــگیرم

 

گـــلدســـته می ســـازم بـــرایــــت شمع ها را
وقتــی  که  وام  شـــعرهایــــم  را  بـــگیــــرم


ای  کــاش زهـــرا  هـــم شبیه تو حرم داشت
تــــــا  اذنِ  پـــیش  تـــو  بیـــــایم  را  بگــــیرم


از  پنــــــجره  فـــــولاد  اذنـــــت  را  گـــــرفتم
می خواهـــــم  از  تــــو  کربلــــایم  را بــــگیرم


بســــیار  داری  مــــثل  مـــن  دورت  بگــــردم
بگـــــذار  مــــثل  پنــــج تـــــن دورت  بگـــــردم


***صابر خراسانی***

 

 

حضرت رضا علیه‌السلام در میان دوستان خود بودند که یکی از منکران وجود خداوند تبارک و تعالی از راه رسید.

امام به او فرمود: ‌اگر حق با شما باشد، و خدایی در کار نباشد، ما و شما برابریم، و نماز و روزه و زکات و ایمان ما، به ما زیان نخواهد رسانید. اما اگر حق با ما باشد، در این صورت ما رستگاریم و شما زیان‌کار و در هلاکت خواهید بود.

مرد منکر گفت: به من بفهمان که خدا چگونه است و در کجاست؟‌

امام رضا علیه‌السلام فرمود: خدا «چگونگی»‌ را «چگونه» ‌کرد؛ بی‌آنکه او به «چگونگی» ‌توصیف شود و او مکان را مکان کرد بی‌آنکه خود دارای مکان باشد؛ بنابراین ذات پاک خدا با چگونگی و مکان شناخته نمی‌شود و با هیچ ‌یک از نیروهای حس درک نمی‌شود و به هیچ ‌چیزی تشبیه نمی‌گردد.

مرد گفت: اگر خدا با هیچ ‌یک از نیروهای حس درک نمی‌شود، بنابراین او چیزی نیست.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: وای بر تو! ‌چون نیروهای حسی تو از درک او عاجز هستند، او را انکار کردی؟ ولی ما در عین آنکه نیروهای حسی ما از درک ذات او عاجز است، به او ایمان داریم و یقین داریم که او پروردگار ماست و به هیچ‌ چیزی شباهت ندارد.

مرد گفت: به من بگو خدا از چه زمانی بوده است؟‌

امام رضا علیه‌السلام فرمود: به من خبر بده که خدا از چه زمانی نبوده است، تا من به تو خبر دهم که در چه زمانی بوده است.

منکر گفت: دلیل بر وجود خدا چیست؟

امام رضا علیه‌السلام فرمود: من وقتی که به پیکر خود می‌نگرم، نمی‌توانم در طول و عرض آن چیزی بکاهم یا بیفزایم، زیانها و بدیهایش را از آن دور سازم و سودش را به آن برسانم؛ از همین موضوع تعیین کردم که این ساختمان دارای سازنده‌ای است؛ از این ‌رو به وجود صانع و سازنده اعتراف کردم؛ افزون بر آن، گردش سیارات، پیدایش ابرها، وزیدن بادها و سیر خورشید، ماه و ستارگان و نشانه‌های شگفت‌انگیز و آشکار دیگر را که دیدم، دریافتم که این گردنده‌ها گرداننده دارد و این موجودات دارای سازنده و پردازنده است.

پرسید:پس چرا خدا از خلق خود محجوب است؟فرمود:خلق از او محجوبند٬و حجاب آنها گناهان آنهاست.

گفت:پس چرا دیده نمی شود؟فرمود:چون آنچه دیده شود مخلوق است و او اجل از اینست که دیده ای او را ببیند و وهم به او احاطه کند و عقل او را ضبط نماید.

منبع :

محمد محمدی اشتهاردی، نگاهی به زندگی حضرت رضا علیه‌السلام

در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست
 زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست 
 در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
 دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست 
بوی طعام سفره، خودش می‌کشد مرا
 تا خانه‌ی تو راهنما احتیاج نیست 
خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند
 این جا به التماس گدا احتیاج نیست 
اصلاً پی معالجه ی این جگر مباش
 بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست 
محشر برای رو شدن اعتبار توست
 کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟ 
تو با سکوت کردن خود، جنگ می‌کنی
 تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست 
 وقتی نداشت مادر تو سنگ قبر هم
دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست

امروز را بهانه کنیم و کمی بیشتر به عهدمان،به وظیفه مان و آنچه در قبال این دو امانت بزرگ پیامبر،کتاب خدا و اهل بیتش کردیم و نکردیم فکر کنیم...چرا که اگر این عهدشکنی ها نبود...

....

انی تارک فیکم الثقلین...

انگار نمی شود قصد نوشتن از مهدی(عج) داشت و از حسین(علیه السلام) ننوشت از علی(علیه السلام) از زهرا(سلام الله علیها) از حسن(علیه السلام) و ... انگار همه ی این خاندان به یکدیگر گره خورده اند و حلقه های یک ریسمان و زنجیر هستند.

نمی توان از مهدی(عج)گفت و از سقیفه نگفت. نگفت که بعد از رحلت پیامبر کسانی که دستان علی (علیه السلام) را به گرمی فشرده و ولایتش را تبریک گفته بودند بعد از رحلتش دستان ابوبکر را به مناسبت خلافتش فشردند. و امت مسلمان هرگز از خود نپرسید که آن چه بود و این چیست؟آن روز علی هر چه فریاد زد که به بیراهه می روید و این راه پایانش سیاهی است همه به رویش خندیدند و یا گفتند علی(علیه السلام) طالب قدرت است. 25 سال هر روز از دست رفتن دینی که قرار بود مایه خوشبختی دنیا و آخرت آدم ها باشد را دید و چیزی نگفت چرا که مامور به سکوت بود

شاید آن روز آدم ها حتی اگر دین نمی فهمیدند، فلسفه می فهمیدند. درمی یافتند که نیاز به وجود یک معصوم همیشگی است و باید او را شناخت.

نمی توان از مهدی (عج) گفت و از فاطمه(سلام الله علیها) نگفت. نگفت که وقتی فدک غصب شد و حضرت به دادخواهی برخاست همه فکر کردند که فاطمه نگران اموال خود است. و هیچ کس نفهمید که فاطمه نگران دین خداست! چه شده که تنها چند روز بعد از رحلت پیامبر یکی از اولیه ترین احکام دین زیر پا گذاشته می شود اگر با فاطمه چنین می کنند با دیگران چه خواهند کرد؟!!

شاید آن روز اگر آدم ها حتی دین نمی شناختند حقوق می فهمیدند. در می یافتند که مالی که بخشیده شده دیگر جز مایملک متوفی نیست که بخواهد ارثی باشد و حتی اگر ارثیه باشد هم خدا در قرآن از ارث بردن پیامبران سخن گفته(سوره مبارکه مریم/۵و۶

نمی توان از مهدی(عج) گفت و از حسن(علیه السلام) نگفت که تعداد کسانی که حرفش را می فهمیدند به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسیدند و آن امام هر چه تبین و تشریح کردند باز کسی نفهمید.

شاید اگر آن روز آدم ها حتی دین را نمی شناختند سیاست می فهمیدند حسن(علیه السلام) خانه نشین نمی شد.

آری این خاندان قربانی یک چیز است...

جهل

جهل را در هر بعدی از ابعاد آن پوشاندن خدمتی است بزرگ به این خلیفه اللهی که خلیفه اللهی یادش رفته


فرارسیدن یادمان رحلت پیامبر اکرم(ص)،آغاز مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و شهادت سبط اکبر نبی مکرم اسلام،امام حسن مجتبی(ع)تسلیت باد

چله غم


چل روز می شود که شدم جبرئیل تو
ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو

چل روز می شود که فقط زار می زنم
کوچه به کوچه نام تو را جار می زنم

چل روز می شود که بدون توأم حسین
حالا پی نتیجه ی خون توأم حسین

چل روز می شود که حسین همه شدم
حیدر شدم، حسن شدم و فاطمه شدم

مردم به جنگ نائبه الحیدر آمدند
در پیش من، تمام، به زانو در آمدند

آثار مرگ در بدنم هست یا حسین
پس روز اربعین منم هست یا حسین

آبی که تر نکرد لب تشنه ی تو را
حالا نصیب خاک مزارت شده اخا

چل روز پیش بود همینجا سرت شکست
اینجا دل من و پدر و مادرت شکست

چل روز پیش بود به گودال رفتی و ...
از پشت، نیزه خوردی و از حال رفتی و...

از تل زینبیه رسیدم که وای وای
بالا سرت نشستم و دیدم که وای وای

نیزه ز جای جای تن تو در آمده
حتی لباسهای تن تو در امده

جمعیتی که بود به گودال جا نشد
یک ضربه و دو ضربه... ولی سر جدا نشد

دیدم کسی حسین مرا نحر می کند
آقای عالمین مرا نحر می کند

من را ببخش دست به گیسوی تو زدند
من را ببخش چکمه به پهلوی تو زدند

فرصت نشد ز خاک بگیرم سر تو را
فرصت نشد در آورم انگشتر تو را

می خواستم ببوسمت اما مرا زدند
ناراحتم کنار تو با پا مرا زدند

بین من و تو فاصله ها سد شدند آه
با اسب از روی بدنت رد شدند آه

در شهر کوفه بود که بال و پرم شکست
نزدیک خانه ی پدریّ ام سرم شکست

وای از عبور کردن مثل غلام ها
وای از نگاههای سر پشت بام ها

باور نمی کنی که سرم سایبان نداشت؟!
در ازدحام، محمل من پاسبان نداشت؟

تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم
تقصیر من چه بود؟ برادر نداشتم

از بس رسید سنگ به سمت جبین من
نزدیک بود پاره شود آستین من

***علی اکبر لطیفیان*** 

پای درس حجت الاسلام قرائتی

یکی از علامت شیعه، زیارت اربعین است.این که میگویند زیارت امام حسین علامت شیعه است، چون یک جایی بوده که وعده گاه بوده.چون آنجا میرفتند شارژ میشدند، انرژی میگرفتند، مثل این تلفنهای همراه هست که دو شاخهاش را میزنند به برق شارژ میشود، آن برقِ امام حسین اینها را میگرفت شارژ میشدند.شارژ که میشدند با طاغوت مبارزه میکردند.

درس گرفتن از زیارت امام حسین علیه السلام

زیارت معنایش این است که حسین جان، تو زیر سم اسب رفتی، به من یاد دادی که زیر بار طاغوت نروم.حسین جان شهید شدی که بگویی خوراک مهم نیست، تو آب خوردن هم در عاشورا نداشتی. پوشاک هم مهم نیست، چون لباس و جبّه ات را هم کندند، مسکن هم مهم نیست، چون خیمه هایت را آتش زدند، نه خوراک داشتی،نه آبِ خوردن، نه پوشاک داشتی،  نه مسکن،اما زیر بارِ زور نرفتی. این یعنی چه؟ یعنی اگر آمریکا یک روز به شما گفت شما را در محاصره اقتصادی قرار میدهم، بگو بکن، در محاصره اقتصادی باشیم، ما زیرِ بارِ تو نمیرویم. درس است، به ما مکتب دادند.

 حالا باید با امام حسین(ع) رابطه داشته باشید.با افکارش، انگیزه هایش، هدفهایش، حرکتش، رسالتش، فریادش، این زیارت یعنی چه؟ زیارت یعنی تجدید افکار، چه فکری داشتند، تجدید اهداف و انگیزه ها، تجدید حرکت، تجدید رسالت، تجدید فریاد، این برکات زیارت است.زیارت یعنی اظهار عشق، زیارت یعنی قدردانی از زحمات، زیارت یعنی درسِ عبرت به طاغوتها که فکر نکنید کشتید تمام شد، زیارت یعنی عبرتگیری.(کل ارض کربلا، کل یوم عاشورا)  میخواهد بگوید اینها تاریخ مصرف ندارد، همیشه حق و باطل در مقابل هم در ستیز هستند. این جریان است، از آدم تا خاتم، یک سنت است، حق در برابر خط باطل بوده و هست و خواهد بود،

گوشه هایی از زیارت وارث

(السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله) حسین جان، تو وارث آدم هستی، آدم چه بود؟ آدم چطور بود؟ آدم خلیفه خدا بود. آدم مسجود فرشتگان بود، فرشتگان به آدم سجده کردند. آدم علم بینهایت داشت. آدم روحِ خدا در او بود. اما خلیفه خدا بود، چون قرآن میگوید «انی جاعل فی الارض خلیفه» من در زمین میخواهم خلیفه قرار بدهم.  سلام بر حسین، حسین تو وارث آدم هستی، یعنی همینطور که آدم خلیفه خدا بود، تو هم خلیفه خدا هستی. «اسجدوا لآدم» فرشته ها به آدم سجده کردند. حسین جان تو وارث آدم هستی، یعنی تو وارث کسی هستی که فرشته ها به جدّت سجده کردند. «و علم آدم الاسماء» تمام علوم را خدا به حضرت آدم یاد داد، سلام به تو حسین، تو وارث آدم هستی، یعنی وارث همه علوم هستی. 

 (السلام علیک یا وارث نوح نبی الله)قرآن میگوید خدا به نوح گفت کشتی بساز پیش چشم من، «اصنع الفلک باعیننا»،عنی در برابر چشم ما یک کشتی بساز، قرآن میگوید «کلما مرّ علیه قوم» هر قومی که مرور میکرد، میآمد از بغل کشتی برود، «سخروا» مسخره میکردند، میگفتند حضرت نوح، مثل این که پیغمبری ات گُل نکرد، به نجاری افتادی. گاهی میگفتند نوح، ببین، آدمِ عاقل، کشتی را کنار دریا میسازند که هلش بدهند برود در دریا، آخر وسطِ خشکی این کشتی را روی دوش کی میخواهی بگذاری ببرد در دریا؟

امام حسین که میخواست برود کربلا، میگفتند حسین جان، با هفتاد و دو نفر میروی کربلا چه کنی؟ او سی هزار نفر است، میخواهی بروی کربلا، زن و بچهات را میبری چه کنی؟ علی اصغر را میبری چه کنی؟ با کی میخواهی بجنگی؟ با چه زوری؟ با چه پولی؟ با چه نیروی انسانی؟ در و دیوار انتقاد میکردند، حسین جان به نوح انتقاد کردند، به تو هم انتقاد کردند. (السلام علیک یا وارث نوح نبی الله).

وقتی نوح کشتی میساخت مسخره اش میکردند، نوح گفت خدایا دارند مرا مسخره میکنند، قرآن میگوید بابا من تو را میبینم، مسخره ها را هم میشنوم، ببینید، اگر ما بدانیم که خدا میبیند، خیلی حیا میکنیم.  شما گاهی میروی زیرِ آب میگویی بشمار چند تا زیرِ آب هستم، میروی زیرِ آب، او میشمارد شانزده هفده هیجده، هی دارد میشمارد، شما نفست میسوزد، اما چون میدانی دارند تو را میبینند، هر چه بتوانی ...

 مسخره میکردند نوح را، میگفت خدایا «اصنع الفلک باعیننا» میگفت خدایا تو میبینی. علی اصغر(ع) هم که روی دست بابایش تیر خورد، یک مرتبه امام حسین(ع) دید گلو پاره شد، گفت خدایا تو میبینی، (هون علی انه بعین الله) همین که تو میبینی من آرام هستم.گاهی انسان یک عبادتی میکند او را مسخره میکند. بگو خدایا من این مسخره را میشنوم، قبول هم دارم، تو که میبینی قبول است. گاهی هم باید با خدا معامله کرد. خدایا با این که مرا مسخره میکنند من مقاومت میکنم، چون تو دوست داری، تو میبینی، خلاص. همین که خدا میبیند خلاص.

خوب؛ کشتی نوح مؤمنین را نجات داد، وسیله نجات شد. (ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاه) کشتی نوح عده ای را نجات داد، قیام امام حسین هم نجات داد. چون مردم میترسیدند از بنی امیه، امام حسین رفت قطعه قطعه شد، اصحابش قطعه قطعه شدند، آنوقت مردم هم که مشاهده کردند، مردم هم منفجر شدند، آن انفجار بعد از قیام امام حسین، چون اگر امام حسین تکه تکه نمیشد، جامعه منفجر نمیشد.  بعد از قیام کربلا خیلی کارها شد، یک مدتی خفقان بود، چی بود؟ ما چه کردیم؟ رفتیم پول گرفتیم حسین را کشتیم؟ این چه غلطی بود کردیم؟ ما خواب بودیم، مست بودیم، اصلا کار به جایی رسید، همان روزهای اول که یزید آمد در خانه اش، خانمش گفت چه کردی؟ او گفت ابن زیاد بود، او گفت او بود، او گفت او بود، همه گردن هم میگذاشتند.به هر حال خون میجوشد. منتهی کشتی امام حسین(ع) هم تند میرود. همه امامان ما کشتی نجات هستند، اما کشتی امام حسین(ع) تندتر میرود.

در برابر نوح قرآن میگوید «اصروا» اصرار کردند، «واستکبروا استکبارا» خیلی گردنکلفتی کردند، راجع به امام حسین هم خیلی گردنکلفتی کردند. بارها امام حسین فرمود که من حلالی را حرام کردم، حرامی را حلال کردم؟روی کره زمین در هیچ تاریخی، در هیچ زمانی، در هیچ مکانی، هیچ مهمانی دوازده هزار نامه دعوت برایش نیامد. یک مهمان روی کره زمین بود که دوازده هزار نامه دعوت برای او آمد که آن هم از جانب کوفیها بود، بعد از دوازده هزار نامه دعوت، او را شهید کردند. هیچ زمانی در هیچ مکانی هیچ شهیدی بین دو تا نهرِ آب تشنه شهید نمیشود. «واصروا واستکبروا استکبارا».

خورشید،خورشید است.

ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
دست خالی نروند از در احسان کریم

حاجت خواسته را چند برابر داده است
طیب الله به این لطف دو چندان کریم

کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم

بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم
به قسم های خداوند به قرآن کریم

طلب رزق نکردیم ز دربار کسی
نان هر سفره حرام است مگر نان کریم

هر کسی وقت مناجات ضریحی دارد
دست ما هم رسیده است به دامان کریم

نا امیدم مکنید از کرمش فرض کنید
باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم

سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم
سپر درد و بلای همه شد جان کریم

ظاهرش فقر ولی باطن او عین غنا
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم

علی اکبر لطیفیان

میلاد هفتمین فخر عالم امکان٬باب الحوائج،امام موسی بن جعفر(ع)مبارک باد.

این مقطع سی‏وپنج ساله (از 148 تا 183 هجری) یعنی دوران امامت حضرت ابی‏الحسن موسی‏بن جعفر ( علیهماالسلام) یکی از مهمترین مقاطع زندگینامه‏ی ائمه ( علیهم‏السلام) است . دو تن از مقتدرترین سلاطین بنی عباس ـ منصور و هارون ـ و دو تن از جبارترین آنان ـ مهدی و هادی ـ در آن حکومت می‏کردند .

جریانهای فکری و عقیدتی در این دوران، برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات، انباشته و حربه‏یی در دست قدرتمداران و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را بر علم‏داران صحنه‏ی معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود .شعر و هنر، فقه و حدیث و حتی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود
در این دوران، تنها چیزی که می‏توانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی اهل بیت ( علیهم‏السلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد،
تلاش خستگی‏ناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوه‏ی الهی «تقیه» . و بدین ترتیب است که عظمت حیرت‏آور و دهشت‏انگیز جهاد حضرت‏موسی‏بن‏جعفر ( علیه‏وعلی‏ابائه‏التحیةوالسلام) آشکار می‏گردد .

در زندگینامه‏ی آن امام عالی‏مقام، سخن از حوادث گوناگون و بی‏ارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلاله‏ی پیامبر (صلی‏الله علیه واله‏وسلم) و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همه‏ی عمر سی‏وپنج ساله‏ی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام می‏ماند . تشریح و تبیین این خط است که همه‏ی اجزای این زندگی پرفیض را به یکدیگر مرتبط می‏سازد و تصویری واضح و متکامل و جهت‏دار که در آن هر پدیده‏یی و هر حادثه‏یی و هر حرکتی، دارای معنایی است، ارایه می‏کند .
چرا حضرت امام صادق ( علیه‏السلام) به «مفضل» می‏فرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جای تصریح به کنایه می‏گوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمال» او را به علامت و نشانه معرفی می‏کند؟ و چرا بالاخره در وصیت‏نامه‏ی خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر می‏آورد که نخستین آنان «منصور عباسی» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنان‏که پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمی‏دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب می‏کند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج» ، زبان به سخن نرم و انکارآمیز می‏گشاید؛ اما ابتدائا در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمه‏یی به نام «حسن‏بن عبدالله» سخن را به معرفت امام می‏کشاند و آنگاه خود را امام مفترض‏الطاعة، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفه‏ی عباسی در آن متمکن بود، معرفی می‏کند؟
چرا به «علی‏بن‏یقطین» که صاحب‏منصب بلندپایه‏ی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان می‏دهد؛ اما «صفوان جمال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت می‏کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا می‏خواند؟
چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی» ، هر کدام در برهه‏یی از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او می‏بندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته می‏شود، آن حضرت در برهه‏یی از دوران سی‏وپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفه‏ی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره‏ی من از شما پرسید، بگویید او را نمی‏شناسیم و نمی‏دانیم کجاست؟
چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حد اعلی تجلیل می‏کند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را می‏دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک می‏کند که بر همه‏ی کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض می‏گوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفه‏ی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن می‏شود که آن حضرت را به زندانی سخت می‏افکند و پس از سالها حبس، حتی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار می‏یابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید می‏کند؟
اینها و صدها حادثه‏ی توجه برانگیز و پرمعنی و در عین حال ظاهرا بی‏ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسی‏بن‏جعفر ( علیهم‏السلام) هنگامی معنی می‏شود و ربط می‏یابد که ما آن رشته‏ی مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه‏ی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم . این رشته، همان خط جهاد و مبارزه‏ی ائمه ( علیهم‏السلام) است که در تمام دوران دویست‏وپنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن،
اولا تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه‏ی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیا، تبیین مسأله‏ی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه‏ی اسلامی و ثالثا، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظم اسلام (صلی‏الله علیه‏واله) و همه‏ی پیامبران؛ یعنی اقامه‏ی قسط و عدل و زدودن اندادالله از صحنه‏ی حکومت و سپردن زمام اداره‏ی زندگی به خلفاءالله و بندگان صالح خداوند .
امام موسی‏بن‏جعفر ( علیه‏السلام) نیز همه‏ی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود . 

منبع:حدیث ولایت٬ج ۲

حاضرم پای سر تو سر خود را بدهم

جای پیراهن تو معجر خود را بدهم

سر بابای من و خِشت محال است عمه

عمه بگذار كه اول پر خود را بدهم...

...پهن كن تا كه سر خار نگیرد به لبش

كم اگر بود پرِ دیگر خود را بدهم

زیورآلات مرا دختر همسایه گرفت

نذر انگشترت انگشترِ خود را بدهم

موی من سوخته و موی پدر سوخته تر

حاضرم پای همین سر، سرِ خود را بدهم

دید ما تشنۀ آبیم خودش آب نخورد

خواست تا دیدۀ آب آور خود را بدهم

به دلم آمده یك وقت خجالت نكشم

پای لطفش نفس آخر خود را بدهم

علی اکبر لطیفیان

ما در اینجا غریبیم

نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند.  روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد. ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: ای عمه! اینها به کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه علیهاالسلام گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟! زینب سلام الله علیها فرمود: نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما .

پای نیزه غریبی

در كتاب بحرالغریب، ‌جلد دوم، ‌قریب به این مضامین آمده است:

حارث كه یكی از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام كامل شود. حارث می‌گوید: شب اول من به شكل خواب بودم،‌ دیدم دختری كوچك بلند شد و نگاهی كرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیده‌اند وكسی بیدار نیست، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختی نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود.

سپس‌ به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت،‌ تا چند مرتبه. آخرالامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه كرد و كلماتی فرمود و اشك ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت:

« السلام علیك یا ابتاه! وامصیبتاه بعد فراقك، واغربتاه بعد شهادتك »

بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود:

« ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید.

ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد ».

حارث می‌گوید : من خانه‌ام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم كی از دنیا می‌رود، تا یك شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است،‌ پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است.

تو چه می کنی؟می مانی یا میروی؟

ابا عبدالله. علیه السلام. در شب عاشورا فرمود:

من اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم...

یکی از علمای بزرگ شیعه گفته بود: من باور نداشتم که این جمله را ابا عبدالله فرموده باشد به این دلیل که با خودم فکر می کردم اصحاب امام حـ سـ یـ ن .علیه السلام. خیلی هنر نکردند، دشمن خیلی شقاوت به خرج داد. امام حـ سـ یـ ن .علیه السلام. است، ریحانه پیغمبر است، امام زمان است، فرزند علی است، فرزند زهرااست، هر مسلمان عادی هم اگر امام حـ سـ یـ ن .علیه السلام. را در آن وضع می دید او را یاری می کرد، آنها که یاری کردند، خیلی قهرمانی به خرج ندادند، آنها که یاری نکردند، خیلی مردم بدی بودند.

این عالم می گوید: مثل اینکه خدای متعال می خواست مرا از این غفلت و جهالت و اشتباه بیرون بیاورد. شبی در عالم رؤیا دیدم که صحنه کربلاست و من هم در خدمت ابا عبدالله آمده ام اعلام آمادگی می کنم. خدمت حضرت رفتم، سلام کردم.

گفتم: یابن رسول الله، من برای یاری شما آمده ام. من آمده ام جزء اصحاب شما باشم.

فرمود: به موقع به تو دستور می دهیم.

وقت نماز شد ... (ما در کتب مقتل خوانده بودیم که سعید بن عبدالله حَنَفی و افراد دیگری آمدند، خود را سپرابا عبدالله قرار دادند تا ایشان نماز بخواند)

فرمود: ما می خواهیم نماز بخوانیم، تو در اینجا بایست تا وقتی دشمن تیراندازی می کند، مانع از رسیدن تیر دشمن شوی!

گفتم : چشم می ایستم.

من جلوی حضرت ایستادم، حضرت مشغول نماز شدند. دیدم یک تیر به سرعت به طرف حضرت می آید، تا نزدیک من شد، بی اختیار خود را خم کردم، ناگاه دیدم تیر به بدن مقدس ابا عبدالله اصابت کرد. در عالم رؤیا گفتم: «اَستَغفِرُ الله رَبّی وَ اَتوبُ اِلَیه» عجب کار بدی شد، دیگر نمی گذارم. دفعه دوم تیری آمد، تا نزدیک من شد، خم شدم، باز به حضرت خورد. دفعه سوم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و تیر به حضرت خورد.

ناگهان نگاه کردم دیدم حضرت تبسمی کرد و فرمود: «ما رَأَیتُ اَصحاباً اَبَرَّ وَ اَوفی مِن اَصحابی » 

مقتل مطهر

 

 

روزنه‏اى سپيد مى‏جويى. نه مى‏توانى كربلاى تازه‏اى رقم بزنى و نه سازش را مى‏پذيرى. در سفر حج، بيابان‏ها را درمى‏نوردى كه بنده‏اى از بندگان سردرگم، به تو اعتراض مى‏كند: «يابن رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! جهاد و سختى آن را رها كرده‏اى و به حج خود را سرگرم داشته‏اى!؟» تازه مى‏فهمى چه بر غربت خونين عمويت امام مجتبى عليه‏السلام گذشته است. دل را به بقيع مى‏فرستى و پاسخ مى‏دهى: «اگر بيست يار وفادار داشتم؛ جهاد از حج بهتر بود».

ای قلب داغدیدۀ هفتاد و دو شهید
ای گشته عالمی به غمت مبتلا، سلام
زیباتر از تو ای همه صبر ای همه رضا
در کربلا که گفت به کرب و، بلا «سلام»؟
در راه کوفه بر تو و بر عمّۀ تو داد
رأس پدر ز منبر نی، بارها سلام
ای خورده سنگ دشمن دین چون نبی، درود
در شهر شام، شاهد طشت طلا، سلام
ای خطبۀ بلیغ تو همچون علی، درود
صبر جمیل، آه، سکوتِ رسا، سلام

********************
سالروز شهادت امام سجاد(ع) را به محضر گرانقدر حضرت ولیعصر(عج) و همه شیعیان و محبان آن حضرت تسليت می گوییم.

امام سجاد عليه السلام و بیان مصیبت کربلا

امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد.
منهال به امام عرض کرد:« ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح می آورید؟» امام سجاد علیه السلام فرمود:« وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ ما در این امت، همانند بنی اسرائیل گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشته و زنان ما را زنده نگه داشته اند! ای منهال، عرب بر عجم می بالد که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم عرب است و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات می کند که رسول خدا قریشی است؛ و اینک ما فرزندان اوییم که حقمان غصب شده و خون‌مان به ناحق روی زمین ریخته شده است. ما را از شهر و دیارمان خود آواره کرده اند!! پس انالله و انا الیه راجعون از این مصیبت که بر ما گذشته است.»

بازتاب خطبه حضرت در شام

علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد عليه السلام با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين عليه السلام وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند .

 فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی عليه السلام و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد عليه السلام به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد .

امام چهارم عليه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام عليه السلام چنين بود : "ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند" . سپس فرمود : "پيغمبر خدا محمد صلي الله عليه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين عليهما السلام از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست " .

سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام عليه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين عليه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام عليه السلام دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود .

هل من معین یعیننی...؟

بسم رب الحسین(علیه السلام)

السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدلله...

یک حسین و پیش رو یک صحرا دشمن...

یک صحرا حرامیانی که بطونشان پر از حرام بود...

پر از ربا ...پر از ...

همانها بودند که نامه داده بودند:"حسین بیا..."

کسانیکه ادعای هم عهدی حسین (ع) را داشتند...

و

امام مظلومانه به سخن می آید...

آنهم در قتلگاه،در گودال عروج...:

"خداوندا! تو در میان ما و این مردم داوری کن، که آنان درباره ی ما مکر و حیله کردند و دست از یاری ما برداشتند، در مورد ما عهد شکنی و خیانت کردند و ما را که عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرزندان حبیب تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستیم کشتند، پیامبری که تو او را به رسالت خویش برگزیدی، و امین وحی خود قرارش دادی، ای ارحم الراحمین در حوادث برای ما گشایش، و در گرفتاری ها برایمان رهایی عنایت فرما."

چه میتوان گفت از عاشورا؟

از داغ شش ماهه ای که با نوای "هل من ناصر" پدر ،تاب گهواره نداشت و به خون گلویش سیراب شد؟

یا از علی اکبری که ...

یا از علمداری که شهادتش کمر فخر عالم بشکست؟

از چه باید نوشت ؟از عطش یا از رباب؟از حرم یا قتلگاه؟

از زینب یا از سکینه؟

از وداع یا از سلام؟

براستی معنای "یا اباعبدلله ،علیک من السلام "روز عاشورا چیست...؟!

...................................................

امروز خوش وقتیست برای امتحان خودمان ...

عزای حسین را حتما در گوشه هیئتها شنیده ای ... بیا امروز تصمیم بگیریم...

هر چه فکر میکنی اجابت صدای مظلومانه ی مولایت است.

همان ندایی که از کودکی شنیده ای

هم چو امروزی فخر عالم ندا داد:

"هل من ناصر ینصرنی

هل من معین ..."

هر کاری که فکر میکنی از ترک گناه ,از احترام به والدین از صداقت از روزی حلال ...

از هر آنچه دورت میکند از بطونی که از حرام پر شده اند...

برخیز زمان محدود است...

نکند دیر برسیم...

با حسین(ع) امروز عهد کنیم...

همین الان...

به خدا سوگند که حسین(ع) شهید نشد تا ما هر کاری دلمان می خواهد انجام دهیم...از هر گناه و هر....

نکند حرمت امامان را بشکنیم !

 

"ابد ولله یا زهرا ما ننسی حسینا..."

یا حسین دستمان را بگیر............

آجرک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجک الشریف)

ای که راهم داده ای ،راه نشانم بده...

العطش...العطش...العطش

بسم رب المهدی(عج)

مولایش فرمان داده بود,آب بیاورد ...

مشکی بر دوش گرفت و بندش در کف, گویی آسمان را در کف گرفته بود علمدار کربلا...

در ذهنش مرور میشد سخنان سرورش حسین(ع):انت صاحب لوایی...

گوش دلش میلرزید با نوای "...العطش ..."طفلان

آخر, شبها که میشدزنان دشمن در جوار نهر فرات آب را بر روی  آب میریختند خون به دل جگرگوشه های اهل بیت میکردند ....

غیرت الله را مگر آرامش مانده بود...

"سینه اش به تنگ آمده بود"...

بر دل شریعه زد...شریعه را آتش کشید!

با قدمهای استوارش آب را شرمنده کرد...

.....................................

امیدش نا امید شد ,اما نه هنوز دندانش مشک را می کشید...

آخر قول داده بود...

تیری که بر مشکش فرود آمد ...تمام دلش یکجا فرو ریخت...

صدایی می آمد.....العطش   العطش ... العطش...

در باورم هرگز نبود یاللعجب!

آسمان را

آسمان را رو به صورت بر زمین....؟!

چشمان آسمانیش را خون گرفته بود ...

ندایی سر داد.....یا اخا ادرک اخاک..."حسین(ع)" حاجت روا شد...اخا    اخا...

.

.

امروز قریب هزار و چهارصدسال میگذرد....

ساقی عطشان کربلا!

امروز ماییم و یک دنیا و یک مولای غریب...

امروز ماییم و یک دنیا عطش ...

امروز فریاد "العطش" ماست که آسمان خراشی از عجز بنا کرده است...

عادت خاندان کرم شماست...بخشیدن...

حسین ما تنهاست عباس جان !

و ما را خواب زمستانی فرا گرفته...!

مولا جان به فریاد العطش جگرگوشه های کربلا ...

دل تفدیده از هجران مان را به قطره ای از دریای کرمت لبریز کن ...

به قطره ای از معرفتت

به قطره ای از وفایت...

تا مهدی(عج)...

یک چیز در تاسوعا آرامم میکند...

آخر خود مهدی(عج) قول داده :هرجا عزای عمویش باشد خودش را میرساند...

امروز حواسمان باشد...

"حجت قبول علمدار کربلا..."

خدا طفلِ صغيرم را به چشم گريان مي برم
عليِ اصغرِ خود را به سوي ميدان مي برم
براي تشنگي او روم تا چاره اي سازم
من اسماعيل شش ماهه براي قربان مي برم
پريشان حاليِ او را ببين اي مالكِ عالم
خداوندا كه جانم را به سوي جانان مي برم
براي جرعه ي آبي گرفتم اصغرم بر دوش
پرستوي سپيدم را غريب و عطشان مي برم
چه كس ديده كه طفلي به تيري كرده سيرابش
خدايا طفل عطشان را به اشكِ چشمان مي برم
ناله ي اصغر يارب زند آتش به جان و تن
همه ي حاصلِ خود را به قلبِ نالان مي برم
گلِ اميد خود را من به پاي دين فدا كردم
براي حجّ و احرامش به حكمِ يزدان مي برم


السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين(ع)
السلام عليك ايّها الرضيع الصغير الشهيد العطشان

وقتی حضرت مهدی(عج) ظهور کنند از مکه حرکت کرده و به مدینه می روند.اولین جایی که قدم می گذارند کنار تربت مخفی مادر است.در آنجا صدا می کند:"ای اهل عالم...منم مهدی!"سپس به سوی عراق رهسپار می شود تا به کربلا می رسد:آن گاه با صدای بلند فرمایند:

"الا یا اهل عالم!ان جدی الحسین علیه السلام قتلوه عطشانا"

"الا یا اهل العالم!ان جدی الحسین علیه السلام سحقوه عدوانا"

در این حال همه نگاه ها به امام زمان(عج) متوجه می گردد که آن حضرت چه می کند...

آنگاه حضرت دست در قبر مطهر امام حسین (ع) و نموده و قنداقه خون آلوده ای را بیرون آورده و خطاب می کند:

"الا یا اهل العالم!بای ذنب قتلوه"

رجعت

در زیارت مبارکه آل یس آمده است:

"شما خاندان از نظر آفرینش بر همه مقدم هستید.خداوند بزرگ ارواح طیبه و بدنهای طاهره شما را قبل از هر موجودی آفریده و آخرین کسان  هم که از بندگان خاص و فرستادگان خدا از ان جهان می رود شمایید.و گواهی می دهم که رجعت شما حق است و جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست..."

و چون رجعت امام حسین(ع) می شود حضرت در حالی که به خون خود خضاب است وارد می شود و عزیزان و یاران و اصحاب گرد آن حضرت حلقه زده اند.در میان شهیدانی که همراه ایشان هستند،طفل شش ماهه حضرت علی اصغر(ع) نیز می باشند که چون نگینی می درخشدو سندی از مظلومیت و حقانیت اوست.

سفیر عشق

منشا این خشوع چیست ؟



گریه کردن گاهی با دلیل است و گاهی مبهم...

می توان دلیل گریه ی انسان پیوند عمیق خانوادگی باشد
.

در قرآن بارها و بارها خوانده ایم
:

و بالوالدین احسانا
...

مگر نه اینکه پیامبر پدر این امت است؟


و مگر نه اینکه ائمه همگی پدران این امت هستند؟

حسین نیز پدر ماست.

چگونه بر حسین می توان احسان کرد؟


چگونه می توان به اربابی که در کربلا سرش به روی نی رفت، احسان کنیم؟

من برایت می گویم.

با اشک
...

ارباب ما فرمود: انا قتیل العبرات
...

تا می توانی با اشک چشمانت بر حسین احسان کن
.

حمزه عموی پیامبر بود. تمامی مراسم کفن و دفن و تشییع برایش انجام شد. بر پیامبر گران آمد که حمزه گریه کنی ندارد. دستور داد زنان انصار بر حمزه گریه و ناله سر دهند
.

لیکن بمیرم برای آقایی که نه کفن داشت و نه غسل
...

نه تشییع داشت و نه
...

آری
...

ارباب ما بی سر هم بود
.

ارباب ما گریه کن داشت
.

خواهرش زینب و دخترش سکینه و همسرش رباب و
...

این گریه کنان را چنان با کعب نی می نواختند که صدایشان بریده بریده می شد
.

به تمام معنا گریه کردن را بر ان ها قدغن نمودند
.

قدرت تکلم رقیه خاتون را با سیلی سهمگین خود گرفتند
.

گاهی دلیل گریه ی انسان پیوند ذاتی است
.

به هنگام شهادت ارباب، حوریان بهشتی، در مکانی که محل سرور است، گریستند
.

چگونه ممکن می شود که حسین در زیر سم اسبان جان دهد و سر مبارکش بر روی نی نصب گردد و خون پاکش بر روی ریگ های داغ صحرا روان گردد و حوریان آفریده شده از نور حسین چشمانشان گریان نگردد؟


و حال آنکه ما شیعیان از باقیمانده ی گل ائمه آفریده شده ایم.

پس با حسین پیوند ذاتی داریم
.

برای همین است که تا بوی محرم به مشام می رسد، رخت عزا بر تن می کنیم و بر سر و سینه می زنیم و عاشقانه برای ارباب بی کفن خود می گرییم
.

اگر مصیبت دیده ای حقی به گردن دیگران داشته باشد، می تواند دلیلی برای گریه کردن باشد
.

حسین چه حقی دارد؟


مگر نه اینکه شیعه بودنمان را مدیون او هستیم؟

مگر نه اینکه حسین، خود و خاندانش را برای شیعه شدن ما فدا نمود؟

چه حقی بالاتر از اینکه از دین هفتاد و سه فرقه شده ی اسلام، ارباب، ما را مفتخر به ان مذهبی نمود که بر حق است؟

همان فرقه ی ناجیه که داخل در بهشت می شوند.

و حسین این مهم را با کشته شدن خود و یارانش و اسارت خانواده اش برای ما رقم زد
.

پس ما باید بر چنین کسی اشک بریزیم
.

چگونه او خودش را فدای نجات ما کند و ما از ریختن اشکی که حسین عاشقش است، دریغ کنیم؟


چگونه ارباب طفل شش ماهه را به دست تیر سه شعبه ی حرمله بسپارد و ما آرام باشیم؟

چگونه علی اکبرش را پاره پاره نمایند و ما سکوت کنیم؟

چگونه سر عباسش را عمود آهن متلاشی کند و ما ضجه نزنیم؟

چگونه دردانه اش را چون مادرش، کمر خم کنند و ما ناله سر ندهیم؟



ای فدایی حسین!

گریه هایت، عقده هایت، ناله ها و مویه هایت را جمع کرده ای؟


آماده ای برای عزاداری؟

باید بر حسین احسان کنی.

او را چه نیاز است به احسان من و تو
...

اشک های ما شاید برای بزرگداشت حسین باشد، لیکن بر خودمان احسان می شود
...

پیراهن مشکی ات را به تن کن
...

اگر حسین گفتی و گریستی یعنی عاشقی
...

عاشق ارباب که باشی، روضه خوان و مرثیه سرا نمیخواهی
.

زیر باران رحمت راه می روی
.

لباس مشکی ات را نظاره می کنی
.

و آن مرواریدهای غلطان بر روی گونه هایت روان می شود
...

نویسنده: کربلایی حسنا

سلام بر محرم

                                                                   از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟

                                                                   یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

                                                                   بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

                                                                   بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

                                                                   یک بغل باران "الله الصمد" آورده ام

                                                                   نوبهار"قل هو الله احد"است میدانی چرا؟

                                                                   راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف

                                                                   راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

                                                                   از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

                                                                   فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

                                                                   از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

                                                                   انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

                                                                  از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد

                                                                    باز اما بهترین ماه است میدانی چرا؟

                                                                                    "علیرضا قزوه"

                                                                                                                                                                          

                                          اینک این تو و این کربلا٬در این آزمون حیرانی کجا خواهی ایستاد..

در این ایام، سه مهم پیش رو داریم: اول، نسبت به خودمان، دوم نسبت به مردم و سوم، نسبت به صاحب این ایام.

نسبت به خودمان

این حدیث را خوب بفهمید که: «اشراف امتی حملة القرآن و اصحاب اللیل؛ بهترین امت من، حاملان قرآن و شب زنده داران هستند».

از امروز شروع کنید بدون استثنا، هیچ شب و روزی بر شما نگذرد، مگر با این عمل. اما روز، «حملة القران»؛ «فاقروا ماتیسر من القرآن.» آن اندازه که میسر است قرآن بخوانید، ولی راه باید طوری رفت که سریع به مقصد رسید. تمام دقائق کمال در روایات متشتت است. باید اینها را جمع کرد. این جا این جمله را فرموده و جای دیگر باز فرموده چطور حامل قرآن شو. «قرآن بخوانید، اما آن قرآن را هدیه کنید به صاحب عصر ولی زمان (عج)». عمل را از خود منقطع و به او متصل کنید. چه می کند این فرموده؟ بحث فنی عظیمی دارد. خود انقطاع عمل از نفس و ربط عمل به مبدأ فیض وجود. حکم اکسیری پیدا می کند که فلز را منقلب می کند.اما کلمه دوم، به «اصحاب اللیل» مربوط است. به هر وضعی که هست، آخر شب بیدار شوید و روی این مطالب فکر کنید. بالاترین مقام چه مقامی است؟ مقامی که خدا برای شخص اول عالم معین کرده است.

اشراف امتی حملةالقرآن و اصحاب اللیل. اگر این طور شدیم، نفس ما به مبدأ نور وصل می شود. از آن جا مدد می شود. آن وقت است که بشر خواهد فهمید اثر تربیت این دین چیست؟ این کاری است که باید با خودمان کنیم.

نسبت به مردم

اما کاری که با مردم است اینکه این فرصت ها از دست نرود. سعی کنید در این دهه که بهار حیات دل هاست به هر قیمتی که هست این دو کار را انجام دهید؛ چرا که بالاتر از این دو پیش خدا هیچ عملی نیست: یک گمراه از خدا را به خدا برگردانید؛ عبد آبق از این مولا را برگردانید به عبودیت او ؛ و یک کسی که امام زمانش را گم کرده با ولی عصر (عج) آشنایش کنید.

مجالستان را منحصراً در این دو کلمه صرف کنید. ارزش این دو مقوله به حدی است که نباید وقت را ببازید و از دست بدهید. اول، آن قرآن و شب زنده داری را عملی کنید. بعد متصدی هدایت مردم شوید. آن وقت، اثرش این است اگر یک گنهکار را از گناه توبه دهید و بیگانه از امام زمان (عج) را با او آشنا کنید. اجرش، ثواب صد سال است که همه روزها را روزه بگیرید و شب ها تا به صبح عبادت کنید. «اغتنموا الفرص؛ فرصت ها را از دست ندهید».

نسبت به صاحب این ایام

باید وظیفه مان را نسبت به صاحب این ایام بدانیم و بفهمیم که چه خونی ریخته شده است؟ هیچ دانستیم که چه کسی کشته شد؟ «شیخ طوسی»، «شیخ صدوق» و «ابن قولویه» این روایت را نقل کرده اند. مختصری از این روایت بس است. این نص حدیث صحیحی است که مثل «شیخ انصاری» در موارد احتیاط در نفوس طبق سند این حدیث فتوا می دهد. در این حدیث مسأله این است: «اشهد انّ دمک سکن فی الخلد؛ شهادت می دهم خون تو در خُلد، مسکن کرده است». کیست که بفهمد حسین بن علی کیست؟ خُلد کجاست؟ در آن ملأ اعلی که مرکز قدیسین عالم است، خون او زینت آن عالم است. کسی که جسمش آنجاست، روحش کجاست؟ کیست که بفهمد چه کسی کشته شد؟ چطور کشته شد؟ برای چه کشته شد؟

ما در آن حد نیستیم که خود او را بشناسیم. باید نگاه کنیم ببینیم آن آخرین مرحله ای که شعاع وجود او تابیده به کجا رسیده، بعد کشف کنیم که آن آفتاب چیست وکجاست؟ وقتی شعاعش به زائر قبرش می خورد، اثرش معلوم می شود. فرمود: «پیاده اگر بروی به هر قدمی یک حسنه برایت می نویسند و یک سیئه محو می کنند. سواره بروی به هرجا که سُم اسبت برسد به هر قدمی یک حسنه ثبت و یک سیئه محو می شود». یعنی از آنجا تصفیه ات می کنند تا لیاقت پیدا کنی. این چه اکسیری است که این طور منقلب می کند؟ آهنی را به طلای احمر مبدل می کند که در راه قبر او قدم زده است.

فرمود: «وقتی از مناسکت فارغ شدی خدا تو را از فائزین می نویسد». اینجا حج خود خداست. حج قصد است و مقصد در آنجا عبارت است از کعبه، اما مقصد در این زیارت، خود خداست؛ چون به نص صحیح: «من زار الحسین بکربلا کان کمن زار الله فی عرشه». پس از حج خدا که فارغ شدی، فرمود: «وقتی فرغت من مناسکک، خدا می نویسد تو را از فائزین».دیگر از مقام مفلحین از در قبر او، متقلب می شود به مقام فائزین به بالا سر او. متن کلام خدا را باید دید تا حدیث را فهمید: «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله واولئک هم الفائزون». مقام فائزون این مقام است: «یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم.»

این مرحله که مرحله کمال سعادت بشری است، در گرو بالاسر قبر حسین بن علی علیهماالسلام است. کسی که این طور زیارت قبرش او را منقلب می کند، آیا روز قیامت وقتی مادرش با آن پهلوی شکسته با آن بازوی ورم کرده، آن پیراهنی که به همچو خونی آغشته بر سر بیندازد، چه خواهد شد و چه خواهد کرد؟

این است که مملکت باید یکپارچه «یا حسین» بشود. باید سراسر این مملکت شیون و صیحه در عزای یک همچو کسی باشد ... واقعه، واقعه ای است که نص صحیح این است: «جمیع الخلائق بکت السموات السبع.» هفت آسمان بر او گریه کرد. «بکت السموات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و ما یری و ما لایری.» مردم باید بیدار شوند.

این دین، این توحید و این قرآن فقط زنده به خون اوست. اوست که با این قدم و با این عمل، کاری کرد که تا روز قیامت این دین آسیب نبیند. او پرده از چهره قرآن برداشت و ایمان و دین خدا را او زنده کرد. چرا یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مثل پروانه دور قبرش می گردند؛ چون اگر عاشورای او نبود، آنچه انبیا و مرسلین آورده بودند به باد فنا رفته بود.

سخنرانی آیت الله وحید خراسانی

وجوب عزاداری

چرا باید عزاداری کنیم ؟؟؟

 تشیع ، مكتب امامت است و امامت، بر پایه ارتباط قلبی و عاطفی امت و امام استوار شده است. حال اگر این ارتباط قلبی و عاطفی، آن گونه عمیق است كه پس از هزار و چهارصد سال نیز با ذكر و یادآوری مظلومیت امامی چون حسین بن علی(علیهما السلام)، اشك در چشمان شیعه پیرو او حلقه می زند، می توان آن را غیر عقلانی خواند و به ملامتش پرداخت؟

عزاداری به وجوب شکر

این استدلال، استدلالی است كه عزاداری را به دلیل سپاسگذاری از حسین بن علی (علیهما السلام)، لازم می داند. از منظر عقلی، قدردانی و سپاسگذاری از خدمات دیگران و كارهای نیك آنها نیكو و لازم است و چنان چه این خدمت فداكارانه و ایثارگرانه هم باشد، شكر و سپاس، لزوم بیشتری پیدا مییابد. از این رو، امام حسین(علیه السلام) كه در راه عظمت اسلام، زنده نگه داشتن قرآن و حمایت از مسلمانان به قیام پرداخته و همه چیز را در این راه تقدیم كرده، شایسته سپاس است. بنابراین، گرامی داشت یاد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش، كم ترین و كوچك ترین كاری است كه میتوان انجام داد.


درباره گریستن، عزاداری و مجلس به پا داشتن امام صادق (علیه السلام) میفرماید: كسى كه قطره اشكى درباره ما بریزد، بخاطر خونى كه از ما ریخته شده و یا حقى كه از ما غصب شده است و یا آبرویى كه از ما هتك شده است و... خداوند در قبال این اشك سالیان دراز او را در بهشت جاى مى دهد

حال اگر ما شیعیان در مصیبت ائمه اطهار-علیهم السلام- عزادارى و گریه مى كنیم به این دلیل است كه آنان محبوب ما هستند و تار و پود وجودمان، با عشق و محبّت آنان عجین شده و این اظهار محبت در حقیقت اداء حق رسالت است چرا كه پیامبر(ص) در ازاى رسالت و هدایت گرى خویش، فقط مودتِ ذى القربى را طلب نموده: (قل لا اسئلكم علیه اجراً الا الموده فى القربى) با توجه به این كه خودِ اهل سنت گفته اند كه منظور از قربى فاطمه(علیها السلام)، على(علیه السلام) و فرزندان اوست.و محبّ واقعى كسى است كه در شادى آنان مسرور و در مصیبت آنان اندوهگین باشد و این اختصاص به زمان رسول اللّه(ص) ندارد، بلكه براى تمام أزمنه و كل مسلمانان ثابت است و هر مسلمانى در هر كجا و هر زمان موظّف به اداء حق رسالت است .

این شب ها اگر چشمانتان بارانی شد یاد ما هم بکنید . التماس دعا