آیه مباهله،سند افتخار

 ميهمانان مسيحي با هيأتي ساده وارد مسجد مي‌شوند، پيامبر از جاي برمي‌خيزد و به گرمي از آنان استقبال مي‌كند. شصت دانشمند مسيحي، دور تا دور پيامبر مي‌نشينند و پيامبر به يكايك آنها خوشامد مي‌گويد، در ميان اين شصت نفر، كه همه از پيران و بزرگان مسيحي نجران هستند،‌ «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبيل» نيز به چشم مي‌خورند. پيداست كه سرپرستي هيأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهي به شرحبيل و ديگر همراهان خود مي‌اندازد و با پيامبر شروع به سخن گفتن مي‌كند: «چندي پيش نامه‌اي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرف‌هاي شما را بشنويم».

پيامبر مي‌فرمايد: «آنچه من از شما خواسته‌ام، پذيرش اسلام و پرستش خداي يگانه است».
و براي معرفي اسلام، آياتي از قرآن را برايشان مي‌خواند.
اسقف اعظم پاسخ مي‌دهد: «اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا ايمان آورده‌ايم و به احكام او عمل مي‌كنيم.»
پيامبر مي‌فرمايد:«پذيرش اسلام، علايمي دارد كه با آنچه شما معتقديد و انجام مي‌دهيد، سازگاري ندارد. شما براي خدا فرزند قائليد و مسيح را خدا مي‌دانيد، در حالي كه اين اعتقاد،‌ با پرستش خداي يگانه متفاوت است.»
اسقف براي لحظاتي سكوت مي‌كند و در ذهن دنبال پاسخي مناسب مي‌گردد. يكي ديگر از بزرگان مسيحي كه اسقف را درمانده در جواب مي‌بيند، به ياري‌اش مي‌آيد و پاسخ مي‌دهد:
«مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان مي‌دهد كه او بايد خداي جهان باشد.»
ناگهان فرشته وحي نازل مي‌شود و پاسخ اين كلام را از جانب خداوند براي پيامبر مي‌آورد. پيامبر بلافاصله پيام خداوند را براي آنان بازگو مي‌كند: «وضع حضرت عيسي در پيشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفريد...»
و توضيح مي‌دهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدايي كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، بيشتر شايسته مقام خدايي است. در حالي كه چنين نيست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
 اسقف اعظم به حرف مي‌آيد:«ما قانع نشديم. تنها راهي كه براي اثبات حقيقت باقي مي‌ماند، اين است كه با هم مباهله كنيم. يعني ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف مي‌گويد‌، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پيامبر لحظه‌اي مي‌ماند. تعجب مي‌كند از اينكه اينان اين استدلال روشن را نمي‌پذيرند و مقاومت مي‌كنند. مسيحيان چشم به دهان پيامبر مي‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در اين حال، باز فرشته وحي فرود مي‌آيد و پيام خداوند را به پيامبر مي‌رساند. پيام اين است:
«هر كس پس از روشن شدن حقيقت، با تو به انكار و مجادله برخيزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو بياييد، شما فرزندانتان را بياوريد و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بياوريد و ما هم زنانمان. شما جان‌هايتان را بياوريد و ما هم جان‌هايمان،‌ سپس با تضرع به درگاه خدا رويم و لعنت او را بر دروغگويان طلب كنيم.»پيامبر پس از انتقال پيام خداوند به آنان، اعلام مي‌كند كه من براي مباهله آماده‌ام. دانشمندان مسيحي به هم نگاه مي‌كنند، پيداست كه برخي از اين پيشنهاد اسقف رضايتمند نيستند، اما انگار چاره‌اي نيست.

مساله مباهله به این شکل شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه‏نداشت و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت‏پیامبرى مى‏کرد. مسلما ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است،زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان‏آشکار نگردد، نتیجه‏اى جز رسوایى دعوت کننده نخواهد داشت. 
هنگامى که پاى مباهله به میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجران‏از پیامبر مهلت‏خواستند تا با بزرگان خود به مشورت بنشینند.نتیجه مشاوره آنها،این بود که به طرفدارانشان دستور دادند: اگر مشاهده کردیدمحمد با جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد، نترسید و با اومباهله کنید; زیرا حقیقتى در کار نیست که متوسل به جارو جنجال‏شده است; ولى اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک وفرزندان خردسالش که عزیزترین کسان اویند، به میعادگاه آمد،بدانید که پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک‏است. وقت مباهله فرا رسید.پیامبر گرامى اسلام از میان مسلمانان و بستگان خود تنها چهارتن را انتخاب کرد که عبارتند از: على بن ابى‏طالب، حضرت زهرا،امام حسن و امام حسین(علیهم السلام); زیرا در میان مسلمانان‏نفوسى پاکتر و ایمانى استوارتر از نفوس و ایمان این چهارتن‏وجود نداشت. او فاصله منزل تا نقطه مباهله را با وضع خاصى‏پیمود. در حالى که حسین(ع) را در بغل داشت، دست‏حسن(ع) را گرفته بودو على(ع) و زهرا(س) پشت‏سرش حرکت مى‏کردند.

اسقف مسیحیان گفت: من چهره‏هایى را مى‏بینم که اگراز خداوند بخواهند کوه از جا کنده مى‏شود; و اگر این افرادنفرین کنند، یک مسیحى بر روى زمین باقى نمى‏ماند. مسیحیان نجران بادیدن این صحنه از مباهله منصرف شدند و به‏مصالحه رضایت دادند.

در دایره‏ی قسمت، ما نقطه‏ی تسلیمیم ***لطف، آنچه تو اندیشی، حکم، آنچه تو فرمایی

پیامکی از دیار عشق...

 

ای شیعه ی ما!

توبه ی نصوح آن است که باطن همچو ظاهر و بهتر از آن شود.

امام هادی (ع)

میزان الحکمة

خ.(س) نجفی: حالم این روزها عجیب شده، حال و هوای حوصله ام ابری است انگار... هرچه نگاه می کنم، بیشتر می بینم فاصله ی مردمانم را باتو... برایمان دعا کن "اللهم عجل لولیک الفرج"

خ.(ز) نجفی: ارباب صدای قدمت می آید/ هنگامه ی اوج ماتمت می آید/ ما در تب داغ و غم تو می سوزیم/ یک هفته دگر محرمت می آید

اخبار

و اینک بار دیگر

کانون مهدویت سنا برگزار می کند:

همایش بزرگ "رنگ رهایی"

با حضور استاد علی اکبر رائفی پور

 

موضوع همایش

      حکومت مهدوی

زمان:

      چهارشنبه ۲ آذر ماه ساعت ۱۷:۳۰-۱۳:۳۰(در دو بخش)

مکان:

 سالن آمفی تئاتر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران پزشکی

شما هم دعوتید...

یادتون مونده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام

پست اطلاعیه وضروری یادتون مونده؟

می دونین فقط ۱۶ روز تا  . . .  باقی مونده؟؟؟!!!

آماده باشین وصبور

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

                                                         دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

تا ربیع چیزی نماندست...!

بسم الله العلی الاعلی...

عید غدیر عید عهد ...عهد با الله ،عهد بارسول ،عهد با امیر ...عهد با ولی ...

تقویم را  باز میکنم  و  روزهای مانده تا سالروز آغاز امامت مولا و سرور غریبمان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را میشمارم.

چقدر روزها بدون او سریع و کند می گذرند...!

از روز غدیر که روزها را میشماری بر  می خوری به...

دلت پر میکشد تا سرخی...تا کشتی نجات ...تا سال وصال...

از غدیر تا ربیع فاصله ی روزهای شمسی معنایی را فریاد میزنند...

معنایی به وسعت خلقت،از ازل تا به ابد...مفهومی جاری .معنایی ساری...

.

.

غدیر را گر قدر بدانیم...اگر بفهمیم معنای بالارفتن دستی با دست رحمة للعالمین را و

 اگر دانیم معنای ولایت را ...جز این را نمی توان فهمید که:

 ولایت بی علی(ع) معناندارد...

صفحه ی  غدیرتقویم را نگاه کن...

ذی الحجه

علــــــــــــــــــی ولی الله الاعظم وصی المصطفی،قسیم النار والجنة...در این روز بر امارت مومنین منتخب می شود.

 رسالت نبوی با این کلام کامل میشود...

"انی اکملت لک دینکم و اتممت لکم نعمتی".

و علی وصی بر حق نبی باری دیگر بر همگان معرفی میشود...

چند سال بعد

ماجرای محرابی و کوچه ای و طشتی...

.

.

 

حجاج راهی می شوند...

حسین(ع)هم راهی  میشود...

محرم فرا میرسد،تقویم به رخت میکشد روزهایی دلربایی عاشق ازمعشوق را

محرم می آید برگه های تاریخ را سرخ میکند...

اما از ژرفای دلت زمزمه ای بلند می شود...تا ربیع چیزی نماندست !

ربیع ....ربیع ....

تقویم در ربیع  خودش سپید می ماند تا روزی که به نور هدایت یگانه منجی اش رنگ و روحی تازه گیرد...

.

.

با عهد غدیر چقدر تاکنون صادق و وفادار بوده ام ؟هرچه کنم با این عهد همان خواهم کرد با عهد مولای زمانم،مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 اعمالم مقابل چشمانم رژه می روند و سرم بیش از پیش در جیب فرو می رود...!

صدایی در عمق جانم فریاد میزند :امروز غدیر ست قدرش بدان...یا علی(ع)...برخیز،عهدی تازه کن ...تمرین کن تا تجدید عهدی دیگر چیزی نماندست...

می خواهم از تاریخ درس بگیرم...تقویم میگویبد  غدیر ...محراب... کربلا ...عاشورا..........غیبت

می خواهم به خدا بگویم :بارالها!

غدیر ... پیمان...پایداری تا صبح ظهور

 لبیک یا علی(ع).... لبیک یا حسین(ع)... لبیک یا مولانا یا صاحب الزمان...میخواهم فریاد حقیقی  برآورم نه سکوتی از سکون.....         

.....این بقیة الله؟؟؟.....

اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبت ولینا...

.

.

.

خدایا ممنونم که یادمان دادی نردبان رسیدن به ظهور را که

با رمز ولایت امیرالمومنین(ع) باید طی مسیر انتتظار کرد...

بارالها در منجلاب آخرالزمان دلهایمان به عروةالوثقی جاویدان گره بزن تا در وزش طوفانهای سهمگین نفسانی و آخرالزمانی دلمان نلفزد و پایمان هم!

یاریمان کن مشمول دعای رسول گرامی اسلام (ص) شویم که  نبی دعایش مستجاب  است و فرمود:

"اللهم وال من والاه...

وانصر من نصره ...

.

.

یاعلی(علیک منا السلام) پیش به سوی تقویت عهدهامان...

با ایمان به این رمز که:

نادعلی مظهرالعجایب ،تجده عونا لک فی النوایب

کل هم و غم سینجلی بعظمتک یا الله...بنبوتک یا محمد(ص) ..بولایتک

یــــــــــاعلـــــــــی.....یــــــــــا علـــــــــــی.... یــــــــــا عــــــــــلی....

 

تا صبح ظهور چیزی نماندست...ان شاالله...

یا رب الحسین (ع) بحق الحسین(ع) اشف صدر الحسین(ع) بظهورالحجة

 

 اینجا مکان تصویری از ربیع توست 

 

مکانش خالی میماند                                                  تا طلوع خودت..

 

تصویر درخوری یافت نشد!

سروش ولایت

خجسته باد پیوند «نبوت» و «امامت» در نقطه اوجى به نام غدیر خم که غدیر، گره محکمى است براى رشته دیانت

عید غدیر خم، عید تکمیل رسالت مبارک باد!

ولایت چیست ؟ اصل آفرینش
کلید قفل سیر درک وبینش
ولایت چیست ؟تحصیل تعهد
صراط ما پس از ایاک نعبد

ولایت چیست ؟معراج تکامل
پی اثبات ذات پاک حق قل

ولایت آب و گل را در هم آمیخت
که از آمیختن آدم برانگیخت
ولایت نور را شد ساحل نور
که طوفانش بود در خط دستور
ولایت کوه آتش را کند گل
به ابراهیم در وقت توکل

ولایت در کف موسی عصا شد
به امر حق به شکل اژدها شد

ولایت را دم عیسی قرین است
که انفاس خوشش جان آفرین است

ولایت در ولایت گشت کامل
کز او نور هدایت گشت حاصل
ولایت جمع را تفریق دارد
که درکش سالها تحقیق دارد
ولایت رمز اثبات وجود است
ز جود او همه بود و نبود است
ولایت دشمن نامردمی هاست
یگانه رهبر سر در گمی هاست

ولایت هر که دارد غم ندارد
قوامش بیش هست و کم ندارد

ولایت یازده نور جلی بود
که پیوند تمامی با علی بود
اگر خواهی بدانی این علی کیست
ولی حق کسی غیر از علی نیست
علی حق را تجلی صفات است
امامت را چو سیم ارتباط است
به او رنگ ولایت چون ولی شد
علی مهدی شدو مهدی علی شد

به نخل دین ولایت برگ و بال است
ولایت را جهان در انتظار است

ولایت پای تا سر عدل و داد است
بشر را آخرین حکم جهاد است
ولایت دیده ها را دیده بان است
ظهور مهدی صاحب زمان است

بشر را لطف نا محدود آید
ظهور مهدی موعود آید

ولایت معنی الله و نور است
شکوه رجعت و روز ظهور است

رسالت از ولایت گشت کامل
که هستی از کمالش گشت حاصل

ولایت خاتمیت راست خاتم
که ختم خاتمیت هست خاتم
دگرگونی اگر عالم پذ یرد
ره خاتم از آن خاتم بگیرد

وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ

 
 
خداوند در سورۀ تین (انجیر) به این میوه قسم خورده است و دانشمندان دین‌پژوه می‌گویند
 احتمالاً علت آن است که انجیر یکی از میوه‌های همه چیز تمام است
و کلکسیونی از املاح و ویتامین‌ها دارد. اما این سوگند، ویژگی ظریف دیگری هم دربردارد
که
 موجب مسلمان شدن یک تیم تحقیقاتی ژاپنی شده است.
 داستان از این‌جا شروع شد که یک گروه پژوهشی ژاپنی، در بین مواد خوراکی به دنبال منبع پروتئینی خاصی بودند که به میزان کم، در مغز انسان و حیوانات تولید می‌شود.
 این پروتئین، کاهش‌دهندۀ کلسترول خون و مسئول تقویت قلب و شجاعت انسان است و بازتولیدش بعد از ۶۰ سالگی متوقف می‌شود.
 ژاپنی‌ها فهمیدند این ماده فقط در انجیر و زیتون موجود است و برای تأمین آن،
 باید انجیر و زیتون را به نسبت یک به هفت مصرف کرد.
بعد از ارائۀ این نتیجه، یکی از قرآن‌پژوهان مصری نامه‌ای به این تیم تحقیقاتی می‌نویسد و اعلام می‌کند که در کتاب مقدس مسلمانان، خداوند به انجیر و زیتون در کنار هم قسم خورده.
نام انجیر فقط یک بار و نام زیتون نیز هفت بار در قرآن آمده است.
 

...

شنيده ام ...
جوينده يابنده است...
سالهاست به درون خزيده ام، تو را درهرذره جستجوكرده ام، درميان همه ی آنچه كه بوده و نيست...
و بعد از سالها دراين فكرم
ديگر، به جز خويشتن،كجا بجويمت...

امام روشنایی ها

 

میلاد دهمین منظومه کهکشان هستى، طلایه‏ دار پاکى و هدایت، حضرت امام على‏ النقى (ع) گرامى باد.

البشارت که دهم حُجّت سبحان آمد
شافع هر دو سرا، رهبر ایمان آمد
سَروَر عالمیان ، محور امکان آمد
که جهان از رخ وى ، روضه رضوان آمد
پرتو مهر رخش ، تا به زمین پیدا شد
دسته هاى مَلک از عرش برین پیدا شد
رهبر عالمیان ، آن که جهان را سبب است
تحت فرمان وى ، افواج مَلک با ادب است
طیّب و طاهر و هادى و نقىّ اش لقب است
خسرو مُلک عجم ، قائد قوم عرب است
شرع احمد ز وجودش به جهان پاى گرفت
مهر وى در دل صاحب نظران جاى گرفت
هم نبىّ خوى و علىّ صولت و زهراء عصمت
حسنى حلم و حسین شجعت و سجّاد آیت
باقرى علم و ز صادق به صداقت نِسبت
کاظمى عفو و رضا خوى و جوادى همّت
پدر عسکرى و جدِّ ولىّ عصر است
آن که بر پرچم وى آیت فتح و نصر است

..............*نکته نامه*..............

شیوه حفظ دوستان از منظر امام هادی(علیه السلام)

از منظر امام دهم علیه السلام یکی از ویژگیهای اولیاء خدا و انسانهای صالح عفو و گذشت و پذیرش عذر دیگران است.

ایوب بن نوح می‌گوید: آن حضرت طی نامه ای به یکی از یاران ما که موجب ناراحتی شخصی شده بود، توصیه کرد که برو از فلانی عذر خواهی کن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْرا إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛(۱) اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد، [او را حالتی عطا می‌کند که] هرگاه از او عذر خواسته شد، می‌پذیرد.» تو نیز عذر ما را بپذیر!

برای پاسداری از حریم دوستان نیک نباید در باره آنان سخت گیری کرد، بلکه باید در موارد لغزش و خطایشان عفو و گذشت پیشه کرد و عذرشان را پذیرفت؛ زیرا اگر به بهانه های ساده، انسان دوستان خود را طرد کند و از خود دور سازد، به مرور زمان غریب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزایش می‌یابند؛ در حالی که دوستان خوب بازوی نیرومندی در زندگی افراد به شمار می‌آیند. لقمان حکیم به فرزندش سفارش می‌کرد که: «یَا بُنَیَّ اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَ أَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّا وَاحِدا وَ الْوَاحِدُ کَثِیرٌ؛(۲) فرزندم هزار دوست بگیر و البته هزار کم است و یک دشمن برای خودت درست نکن که یکی هم زیاد است

بنابراین، برای رسیدن به سعادت و توفیق در زندگی، انسان باید از دوستان خوب محافظت کند و با اختلاف کوچک و جزئی و لغزشهای ساده نباید آنان را از دست بدهد، بلکه شیوه اهل بیت علیهم السلام را در نظر بگیرد و از گناهانشان بگذرد. اگر عذر خواهی کردند، بپذیرد و عفو و گذشت پیشه کند.

سعدی هم در اینباره می گوید:

با مردم سهل گوی دشوار مگوی       با آن که درِ صلح زند جنگ مجوی

پی نوشت:

۱. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 329

۲. وسائل الشیعه، ج12، ص 16.

نویسندگان:دبیر-کارگروه فرهنگی

راستی یه خبر:

فیلم مراسم کرسی آزاداندیشی "کپی برابر اصل؟(۲)" و هم چنین سخنرانی "حجت الاسلام مظاهری سیف" در مراسم احیای شب نیمه شعبان آماده شده پس تا داغ داغه برین از دفتر نهاد برادران تهیه اش کنین. 

صادق ترین روز تاریخ در راه است

بسم رب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امام عصر در خطبه غدیر

قال رسول الله (صلوات الله علیه):

الا انه الظاهر علی الدین. الا انه المنتقم من الظالمین. الا انه فاتح الحصون و هادمها. الا انه قاتل کل قبیله من اهل الشرک. الا انه مدرک کل ثار لاولیاء الله عز و جل. الا انه ناصر دین الله عز و جل. الا انه الغراف من بحر عمیق. الا انه یسم کل ذی فضل بفضله و کل ذی جهل بجهله. الا انه خیره الله و مختاره

ای مردم آگاه باشید! او بر قاطبه ادیان پیروز خواهد گردید. آگاه باشید! او از ستمکاران انتقام خواهد گرفت. آگاه باشید! او تمامی دژها را فتح نموده و ویران خواهد ساخت. آگاه باشید! او تمامی طوایف و قبائل شرک را درهم خواهد کوبیده و نابود خواهد ساخت. آگاه باشید! او انتقام خون دوستان خدا را باز خواهد ستاند. آگاه باشید! او یار و یاور دین خدای بزرگ است. آگاه باشید! او کشتیبانی کار آزموده در دریائی عمیق است. آگاه باشید! او فاضلان را به فضلشان و جاهلان را به جهلشان می شناسد و می شناساند.

گزیده ای از خطبه غدیر

 

"غدیر هر روز در حال تکرار است و تنها وارث آن تنهاست شما در کدام سویید؟"

 

نسخه هایی از زبان بزرگان

چکار کنیم لذت شیرینی گناه از وجودمان برود ؟

اولا شیرینی باید باشد . اگر این شیرینی برود ، دیگر ترک گناه ثوابی ندارد . اگر یک خربزه تلخ و ترشیده باشد و بچه ای که این خربزه دوست دارد ، این را نخورد ، هنر نکرده است . یا بچه سرما خورده و خربزه را نمی خورد . خوب هنر کرده ؟ اگر خربزه شیرین بود و تو به دنبالش نرفتی و نخوردی خیلی مزه دارد . امیر المومنان در باب توبه می فرمایند : گوشتهایی که از گناه در تنت روییده ، باید آب بشود . وقتی غیبت کسی را می کنم و آبروی او را می برم و دلم خنک میشود ، این هم گوشت تن شما میشود . اتفاقا غیبت هم نوعی خوردن است . یک دروغ و یک غیبت خوردنی میشود . منتهی این ها خوردنی کاذب است . این خوردنی ها مزه دارد و شکم را هم پُر میکند . خدا میگوید : این ها که خیلی مزه دارد ، رها کن . خدا با انسانهای عاقل صحبت میکند . چطور وقتی شما مریض میشوید به دکتر می روید و داروی تلخ دکتر را هم می خورید . چون سلامتی برایتان مهم است و در دوران پرهیز از چیزهایی که برایت بد است ، پرهیز میکنید . خیلی جاها ما از شیرینی های نامشروع دست بر می داریم . خدا میگوید : تو از این چشم بپوش ، ما چیزهای بهتری به تو میدهیم .

اگر ما بتوانیم با عقلمان به دین نگاه کنیم نه با احساساتمان و بتوانیم آن طرف تر را هم ببینیم ، قطعا گناه نمی کنیم . کسی به گوسفندی سبزی می داد و از آن طرف به او دست می زد که ببیند چاق شده است یا نه . من که شربت تلخ میخورم ، سریعا سلامتی نمی آید ، بعدا می آید ولی شربت تلخ نقد است و سلامتی اش نسیه است . کسی که می خواهد در دانشگاه قبول بشود ، یکسال همه ی تفریحات را بر خودش حرام می کند . او دارد نقد این شیرین را از دست می دهد به امید قبولی نسیه . چرا اینجا این کار را می کنیم ؟ در مورد دین هم ، باید همین کار را انجام بدهیم . 

امضا:حجت الاسلام والمسلمین نقویان

پیامکی از دیار عشق...

ای شیعه ی ما!

نهایت کمال، فهم در دین، صبر بر مصیبت و اندازه گیری در خرج زندگانیست..

امام محمد باقر (علیه السلام)

بحار الانوار/جلد ۷۵/صفحه ی ۱۷۲

 آقای من...! 

یک نخ از جامه ی احرام تو ما را کافیست/ رشته ی مهری از آن عالم بالا کافیست/ گر تو راضی شوی از من همه روزم عید است/ نامه ام گر شود از سوی تو امضا، کافیست...

"اللهم عجل لولیک الفرج"

مکتب عاشقی،تکلیف بندگی

 

ابراهیم هم‏ چنان به پیش می‏ رود. آسمان خاموش است و تمام کائنات، نگران قدم‏ های او هستند. امروز خداوند بر ملائکه ‏اش آشکار خواهد کرد راز "إِنّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ" را و راز بار امانتی که بر دوش آدم نهاد، باری که آسمان ‏ها و زمین توان حملش را نداشتند... . و امروز باید ابراهیم، از امتحان بزرگ خداوند، سربلند بیرون بیاید تا خداوند به آفرینش خویش مباهات کند و این روز را عید قرار دهد.

اینک، می‏ روی؛ امّا خودت را جا گذاشته ‏ای. خنجر بر نفست کشیده ‏ای، حالا تویی و لحظه ‏های آخر این تشرف نورانی به محضر عشق، قُربانی شو! بقای هر دو جهان را در لحظه یکی شدن دریاب! در فنای عشق و در عیدی که تسلیم، اولین شرط شادمانی آن است. عیدی که فرشته ‏ها را برای بار چندم به سجده عشق وادار می‏کند ! عید انسانی که به مرتبه ملکوت می‏رسد و از خود می‏ گذرد.

عیدقربان، جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی ، عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی برهمگان مبارک باد.

اسماعیل، جرعه جرعه ـ با شوق ـ راز بزرگ پدر را، نوشید و عاشقانه پذیرفت؛ تا ذره ذره‏ی وجودش را قربانیِ «حضرتِ دوست» کند.
اینک «منا»، از روشنای حضور دو مرد، دو آفتاب و دو آسمان‏تبار سرشار است! چاقو، در دست‏های پیامبر ضجّه می‏زند و دست نیاز، به درگاه خدا گشوده، تا او را معاف کند از این قضای آسمانی. «اسماعیل»، با قلبی لبریز از آرامش و اطمینان، لحظه‏ی پرواز را، انتظار می‏کشد و لحظه‏ها، دل به سرنوشت سپرده‏اند. منتظر چه هستی ابراهیم!
... و ابراهیم آماده‏ی ذبح می‏شود؛ امّا در مقابل چشمان بهت‏زده‏ی زمین و زمان، چاقو، قانون شکنی می‏کند، چاقو، دل به فرمان پیامبر نمی‏سپارد و حنجره اولین ستاره از منظومه‏ی بزرگ نبوّت را نمی‏بُرد. ابراهیم، چاقو بر سنگ می‏نهد و سنگ، به دو نیم می‏شود.
لحظه‏ها، باری از حیرت بر دوش می‏کشند و پیامبر، تمام بغض و حسرتش را، در دعایی خلاصه می‏کند و به درگاه خدا، خالصانه ناله سر می‏دهد و او را به یاری می‏خواند!
ناگاه حجاب‏ها کنار می‏روند و «جبرییل»، در وسط زمین و آسمان، با تمام عظمتش جلوه می‏کند و ابراهیم را بگونه‏ای می‏خواند که پیش از این نخوانده بود؛ «یا خلیل اللّه‏! تو از این امتحان سربلند بیرون آمدی، اینک، این قوچ را به جای «اسماعیل» قربانی کن!
و اینک، «منا» اولین قربانگاه عشق است، نزدیک‏ترین نقطه به آسمان. از جای جای خاکش، عطر قدم‏های فرشتگان می‏آید! «منا»، قشنگ‏ترین آغاز داستان بلند عشق و جان بازی است و «یقین و اخلاص»، سرفصل لحظه لحظه‏ی این قصّه است. منا، نقطه‏ی تلاقی قربانگاه اسماعیل است و قتلگاه حسین، پیوند تاریخی‏ترین صحنه‏ی وصل است. منا، یعنی آغاز زیباترین مرگ. منا یعنی: داستان بلند شهادت. در منی می‏شود این گونه کربلا را مرور کرد:
«کربلا» زیباترین و دل انگیزترین اوج داستان است و شور انگیزترین «مسلخ عشق»! «کربلا» قربانگاه ـ ذبح عظیمِ انسان ـ است؛ از آغاز تا پایان! و «حسین» مقبول‏ترین و بزرگ‏ترین و بهترین قربانیِ تاریخ! «کربلا» جایگاه وصل عرش به فرش است. سرزمینی که قداستش، در ذهن هیچ خاکی نمی‏گنجد! زمینی به بلندای آسمان! کربلا، مقتل گل‏های رسالت است وتجلّی‏گاه باشکوهترین جلوه‏ی عبودیّت و بندگی. عاشورا، تنها روزی است که در آن، هفتاد و دو قربانی، یکجا به محضر دوست تقدیم شده است. تا یاد و نامِ بزرگترین قربانیِ آزادگی و مروّت، ـ حسین علیه‏السلام ـ باقی است، این قصّه، همچنان ادامه دارد! ...

سفیر نینوا

خون بسیار رفته از پیکر تنومندت باعث ضعف زانوانت نیست چیزی که نفس‏هایت را به شماره انداخته، بی‏شک کثرت شمشیر زدن‏هایت نبوده است. آن چه تو را به جنون می‏کشد، حیرتِ توست؛ حیرت از این همه ریا کاری و سُست عنصری که از در و دیوارِ کوه فرو می‏بارد، حیرت از این همه نامردمی و دو رنگی. آن چه تو را به جنون می‏کشد، دغدغه توست به خاطر فرزند پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که با کاروان کوچک اهل بیت خویش، بی‏هیچ سپاه و همراهی، اینک به سوی این شهرِ غبارآلود در حرکت است و کاری از تو ساخته نیست که باز داری‏اش.
فریادهای دردآلودت از دیوارهای ضخیم کوفه عبور نمی‏کند تا به کاروان امامت برسد و نمی‏توانی بال بگشایی و از فراز دیوارها بگذری تا پسر عمویت را بگویی که بازگردد؛ گرچه خود یقین داری که حسین علیه‏السلام ، نیک می‏داند که در این شهر چه می‏گذرد. امّا می‏آید؛ نه به خاطر این‏که فریب خورده باشد، بلکه رسالتش این گونه برایش رقم زده است. و تو بیم داری؛ نه از جان خویش ـ که هر آینه به اشتیاق، با پای خویش به سمت شهادت، گام بلندتر برمی‏داری ـ ، بلکه بیم تو از نامهربانی و جفا کاری این خاک است با کاروان کوچکی که هر لحظه به قتلگاه خویش نزدیک‏تر می‏شود، بی‏آن که هیچ کاری از تو برآید.
فریاد برمی‏آوری: ای ریا کاران! آیا شما نبودید نویسندگان صدها نامه حزن‏آلود که او را به این شهر می‏خواندند؟!
آیا شما نبودید که اصرار به آمدنش کردید؟!

نیک این منم؛ فرستاده حسین علیه‏السلام ، کدام یک از شما به یاریِ من شمشیری خواهد برداشت؟!
هیچ پاسخی به گوشت نمی‏رسد و غمی بزرگ در دست جان می‏گیرد؛ اینان که با رسول حسین علیه‏السلام چنین‏اند، با حسین علیه‏السلام چگونه خواهند بود؟ وای که اگر کاروان به دروازه این شهر برسد!
اینان، لحظه‏ای مشتاق حسین و ساعتی بعد، مسحور سکّه‏های یزید و مرعوب برق شمشیر پسر مرجانه‏اند. مگر جز این است که حسین علیه‏السلام ، به خاطر رهایی اینان از یوغی که سال‏ها بر گرده‏هایشان سنگینی می‏کرد، تن به سفر می‏داد؟ ورنه، مدینه، شهر دلپذیرتر و وفادارتری برای خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بوده است.
از کوفیان، بیش از این انتظار نیست. مگر از جفای همین قوم نبود که علی۷ سر به چاه فرو می‏برد؟
مگر این قوم، نهروانیان نبودند؟
مگر بانیانِ حکمیّت در صفین، جز این‏ها بوده‏اند؟
مگر همان‏ها نیستند که حکمِ جهاد مولا را ردّ می‏کردند، چون تابستان بود و هوا گرم؟
آیا می‏توان انتظار کشید از قومی که با پدر، این چنین بوده‏اند با پسر، دیگرگونه باشند؟! بوی لجن‏زارِ نفاق را از بازدمِ کوفیان می‏توان استشمام کرد.
امّا حسین علیه‏السلام ، وفای یارانش را خرید و فروش نمی‏کند. وفا را در ایمان مردم می‏خواهد، نه در کیسه‏های پر زر و برق.
پس اینک ای مسلم! دل به یاری کوفیان قوی مدار؛ این شهر، شهر امام تو نیست.کوفه شهر هزار چهره است و دستان منافق، حنجرهایشان را تیز خواهند کرد تا از پشت فرود آورند زخم دو چهره‏گی‏شان را.
ای مرد! بازگرد. به وعده‏های تو خالی این گرگ صفتان اعتمادی نیست؛ نامه‏های مهربانی‏شان در آتش ترس از خلیفه خواهد سوخت.
مسلم، برگرد! این مردم نمای گرگ صفت، پنجه‏هایشان را برای خراشیدن، تیز کرده‏اند و دندان‏هایشان را برای دریدن..
چشم‏های شهر به خواب می‏روند و صدای گام‏هایت را دیگر کسی نخواهد شنید؛ کشتزار پنبه بر گوش‏های این نامردمان روییده است. دیگر کسی دستش را برای بیعت بالا نمی‏آورد که بیعت اینان، از همان اول بیعت نبود و قلب ایمانشان از ترس، همواره لرزان تپیده است.
نگاه کن به آسمان! این‏جا آسمان هم رنگ آسمان شهر تو نیست و هاله‏ای از تزویر، هوا را در هم فشرده است.
پسر عقیل! اعتماد نکن به نامه‏هایی که با مرکب دروغ و قلم ریا نوشته شده‏اند.
اعتماد نکن به بیعت اینان، که ایمان این مردم؛ مثل ستونی موریانه خورده است.
اعتماد نکن به کمان‏هایی که تیرهایش را به سوی تو هدف رفته است.
اعتماد نکن به لبخندهایی که ضجه‏های کودکان غریبت را به دنبال دارند.
اعتماد نکن به کلماتی که مقدمه فاجعه عاشورا را خواهند نوشت.
ای طلایه‏دار قیام خورشید! عروج قاصدک‏وار تو، سر فصل رستاخیزی عظیم است که تاریخ را تا همیشه با خون خورشید، عجین خواهد کرد.

عرفه سرزمین عاشقی

حکایتی است عجیب لحظه ی دیدار و گفتگوی عاشق و معشوق.

حسین(ع) آن روز در صحرای عرفات با معشوق خویش چه نجوا می کرد؟

 عرفه روز عاشقی است و روز دوستی. عرفه روز گذشت است گذشت معشوق از بی وفایی عاشق هر چند عاشق بسیار کوچک وبی وفا باشد و معشوق آنقدر بزرگ ومهربان است که از خطاهای بزرگ وکوچک عاشق بی وفا چشم می پوشد چرا که او نه تنها معشوق است که شاید عاشقی باشد بهتر وبزرگتر و تو شاید معشوق کوچک و ساده ایی باشی.

حسین(ع) آن روز با تمام وجود خدایش را خواند و رفت. تاب دوری نداشت وحسین(ع) پرواز کرد. امروز حسین (ع) رفته است اما نامش تا ابد خواهد ماند که او عاشق بود ... عاشقی بزرگ...

عرفه در دل خود همواره عاشقی بزرگ خواهد داشت و این سنت خداست.

وامروز در عرفه عاشق بزرگ دیگریست که همچون حسین(ع) خدا را عاشقانه می خواند...اما عاشق بزرگ امروز  تنهاست...

 

نقشی به یاد خط تو ...

چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم جدیدترین و زیباترین خط گرافیگی دیگر به نام پسر ها و دختر ها مثلا جلال و نازنین و .... نامگذاری نشد...

و نامش شد انـتـــظار ظهور

شاید تبلیغات سنا با این مجموعه فونت های زیبا آن هم به نام انتظار ظهور برای اهالی سنا شیرینی دیگری داشته باشد

دانلود کنید


حج رفتن است و نماندن

حج رفتن است و نماندن ... رفتني از جنس نور

حج پريدن است و پرواز كردن... پرواز تا بيكران وجود روحاني خود

حج حسين است...

حسين يعني رفتن...

ومن هم خواهم رفت...

مولاي من ...مي خواهم بروم ... ديگر تاب در خود ماندن را ندارم...

ماندن در فراموشي...

ديگر بس است... سخت است...

در اين 1177 سالي كه منتظرم بودي خواب بودم...

و چه خواب هولناكي...

اكنون بيدارم اما...

درميان اين سالها خشكيدم .

همچون درختي نيمه جان ...

مي شود آب حياتم دهي ؟

شوق سفر دارم اما بدون تو...

هرگز ممكن نخواهد بود...

دستهايم را بگير ونگهدار تا جاده ي انتظارت را زيبا بپيمايم...

اللهم ونحن عبيدك التائقون الي وليك...    (از دعاي ندبه)

یادگار روزهای عطش

هفتم ذی الحجه سالروز شهادت امام مومنان و پنجمین پیشوای رئوف شیعیان،امام محمد باقر(ع)را به محضر آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم شیعیان تسلیت می گوییم.

من امشب شربتى نوشم که شویَد زَهرِ اعدا را                        مهیا مى‏شوم اى زهر مهمانى زهرا را

من امشب جامه‏اى پوشم که از تن بر کَنم جانم                           لباس وصل مى‏بایست دیدار گوارا را

روانه سوى جانان باش اى جان ستمدیده                             نشد دنیا اگر یارت، بشارت باد عقبى را

هشامم زهر داد اما مشامم بوى یار آورد                        شهادت نوش جانم ساخت این جام طهورا را

جنان از پشت دیوار جهان مى‏خواندم یثرب                          دگر چشمم نخواهد دید دیوارى غم افزا را

منى که در مناى کربلا قربانیان دیدم                                        وصیّت مى‏کنم اندر منا بر ندبه مِنا را

در آن هنگامه که حکم فرار از خیمه صادر شد                  به چشم خویشتن دیدم به حصر شعله،بابارا

ز سهم هر یتیمى گوشوار و گوش، غارت رفت                          ز پاى دختران و بانوان خلخال، یغما را!

چو دیدم طفلکى آتش به دامان مى‏دود هر سو                    نشد از معرکه بیرون کشم آن طفل تنها را

ز بعد آن همه ماتم چو هنگام اسیرى شد                                  میان قتلگه بردند جمع خسته ما را

قضاوت با شما زندان، خرابه، جاى آل اللَّه!                            چها بگذشت بین شام و کوفه آل طاها را

اگر چه کودکى بودم در آن غوغاى غم، اما                                 تمام عمر پیش دیده دارم روز غوغا را

بخوان اى روضه خوان از غصه‏هاى عمه‏ام زینب                     که داغش تازه سازد تا قیامت داغ زهرا را

این روزها، آسمان مدینه دیگر بار، در پس غروب غم، کز کرده است. بقیع، دوباره سیاه پوشیده است. و باز زخمی عمیق بر جگر شیعه. این بار، پنجمین ناخدای کشتی ایمان، او که دریا دریا علم، از سینه ‏اش جاری بود و واژه واژه عشق، از نگاهش سرازیر، او که از کلامش وحی می‏جوشید و از زبانش باران حدیث می‏بارید، چهره در خاک کشیده است؛ مظلوم و غریب .

و اینک در نشیب پایان موجى از دانش آن گرامى را در سخنان زیر به تماشا بنشینیم:

اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقّت کن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد; و خداوند تو را دوست مى دارد.
ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشایند باشى و به اهل معصیت عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد; و خداوند تو را دشمن دارد.
و هر انسانى با هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى گردد.(۱)

حریص بر دنیا همچون کرم ابریشم است که هر چه پیله را بر خود بیشتر بپیچد بیرون آمدنش مشکلتر مى شود (۲) ...
همانا مؤمن در این دنیا هر مقدارى که دین و ایمان داشته باشد به همان اندازه مورد امتحان و آزمایش قرار مى گیرد.(۳)

تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن .(۴)

غیبت آن است که درباره برادرت چیزی را بگویی که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است . و بهتان آن است که عیبی را که در برادرت نیست ، به او ببندی (۵)

تواضع ، راضی بودن به نشستن در جایی است که کمتر از شانش باشد ، و اینکه به هر کس رسیدی سلام کنی ، و جدال را هر چند حق با تو باشد ، ترک کنی .(۶)
دروغ خرابى ایمان است (۷) .
مؤمن،ترسو و حریص و بخیل نمى شود (۸) .
---------------------------------------------------------------

۱.اصول کافى: ج ۲، ص ۱۰۳، ح ۱۱، وسائل الشّیعه: ج ۱۶، ص ۱۸۳، ح ۱.
۲.وسائل الشیعه چاپ سنگی ج۲ ص ۴۷۴

۳.تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص ۵۲۳، بحارالأنوار: ج ۶۷، ص ۲۱۰، ح ۱۲، به نقل از کافى.

۴.بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج ۷۵، ص (۱۶۷)

۵.بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج ۷۵، ص (۱۷۸)

۶.بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج ۷۵، ص (۱۷۶) 

۷و۸. وسائل الشیعه چاپ سنگى ج ۲ ص ۲۳۳ و ۶

پیامکی از دیار عشق...

 

    ای شیعه ی ما!

  اعتماد به خدا ، بهای هر چیز گرانبهاست و نردبانی به سوی هر بلندی.

امام جواد (علیه السلام)

بحار الانوار، جلد ۵، صفحه ی۱۴

 

خ.(س) نجفی: ای معنی انتظار، یک لحظه بایست...! دیوانه شدم به خاطرت؛ کافی نیست؟ برگرد و نگاهم کن و یک جمله بگو... تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟ "اللهم عجل لولیک الفرج"

نسخه هایی از زبان بزرگان

 وقتی رادیاتور ماشین جوش می آورد ، سریع کنار می زنید و متوقف می شوید . ما هم وقتی عصبانی می شویم ، باید کنار بزنیم . باید توقف کنیم . روایات می گویند : باید سکوت کنیم .

حضرت علی (ع) می فرماید : خشم و غضب و عصبانیت خود را با سکوت درمان کنید . درمان آن سکوت است .

بعد انسان باید یک آب سردی به سر و صورتش بزند . اینکار هم در کاهش عصبانیت موثر است . مثل یک دیگ پر از آب جوش روی اجاق است که اگر شما یک لیوان آب سرد روی آن بریزید از جوش می افتد . البته این کارکافی نیست . سعی کند یک جابجایی هم انجام بدهید . وقتی در خانه عصبانی می شوید چند ساعتی از خانه بیرون بروید . در محل کار که عصبانی می شوید ، دو ساعتی مرخصی بگیرید و ار محیط کار دور شوید . این جابجایی در آرامش انسان موثر است . عصبانیت و خشم مثل کیف قاپ است . کیف قاپ می آید کیف شما را به هرقیمتی که هست بزند ولو به آسیب دیدن شما و ضرر شما هم باشد . عصبانیت کیف قاپ است و می آید که سرمایه معنوی شما را به هر قیمتی که هست ، بزند . شما همان برخوردی را که با کیف قاپ می کنید با عصباینت هم بکنید . سریع جا خالی می دهید و جابجا می شوید . در اینجا هم انسان باید جابجا بشود و این هم کافی نیست . باید وقتی از خانه بیرون می روید ، در فکرتان ، ماجرا را دنبال نکنید و پرورش ندهید . به نقاط مثبت طرف فکر کنید . اگر خدمتی به تو کرده ، به خدمات او فکر کنید . روی نقطه های منفی خودت تامل کن . روایات می گویند : هرچه به سر خودت می آید ریشه اش در زیر سر خودت است . دنبال چیز دیگری نگردید . قرآن صریح میگوید : هر بدی که به شما می رسد ، ریشه اش در خودت است . لغزش و خطایی کرده ای حالا توسط این آقا چوبش را می خورید . خودت را ملامت کن . اگر این چهار مورد را رعایت کنید ، خیلی موثر است .

امضا:حجت الاسلام والمسلمین رنجبر

Image Detail

اطلاعیه و ضروری

40 روز دعا و تضرع برای تعجیل در فرج


[تصویر: 136515.jpg]

در پی شدت گرفتن بحران‏های جهانی و نیز ظلم و ستم فراوان به مسلمانان ـ و بویژه شیعیان در بحرین، عربستان، آذربایجان و پاکستان تعدادی از طلاب حوزه علمیه قم و نیز فعالان سایبری حزب الله، برنامه‏ای تحت عنوان 40 روز دعا و تضرع برای تعجیل در فرج را برنامه‏ریزی کرده‏اند.

این برنامه که از «روایات 40 روز گریه بنی اسرائیل برای فرج و نجات از دست فرعون» الگو گرفته است، از روز اول ذوالحجه آغاز و تا روز عاشورای امسال ادامه خواهد داشت و می‏تواند به شکل فردی و یا در هیأت‏های مذهبی انجام شود.

متن بیانیه این طلاب به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم انا نشکو الیک...

ضجه جهانی برای نجات
بیا دمی بنشین زارزار گریه کنیم

بیاکه که ازغم هجران یارگریه کنیم

زسوز ناله بلبل بهار می‏آید

بیا برای فراق بهار گریه کنیم

به ندبه امت موسی گرفت حاجت خویش

یک اربعین بنشین تا هزار گریه کنیم

امام صادق علیه السلام فرمودند: «فلما طال علی بنی اسرائیل العذاب ضجوا و بکوا الی الله اربعین صباحاً فاوحی الله الی موسی و هارون یخلصهم من فرعون فحطّ عنهم سبعین و مأه سنة، هکذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا، فاما اذ لم تکونو فان الامر ینتهی الی منتهاه» ؛ یعنی: «زمانی که عذاب بنی اسرائیل طول کشید، آنان ضجه زدند و چهل صبح به درگاه خدا گریستند و ضجه کردند. پس خداوند پس 170سال در فرج آنان تعجیل کرد و به موسی و هارون وحی نمود که آنان را از فرعون خلاصی بخشند. هم چنین شما اگر چنین کنید، خداوند فرج ما را می رساند و اگر مانند آنان نباشید، امر ظهور به انتهای زمان معین خود می‏رسد». (تفسیر عیاشی جلد 2 صفحه 154)

بنا بر این دستور، 40 روز ضجه و گریه جهانی به درگاه خداوند می‏کنیم تا در ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل فرماید. برای وحدت رویه و از آنجا که دعای جمعی اثر بیشتری دارد و در این روایت هم به آن تصریح شده است زمان این 40 روز از اول ذی الحجه تا روز عاشورا پیشنهاد می‏گردد.

پس بیایید همناله با شیعیان جهان ـ بویژه در بحرین، عراق، عربستان، یمن، پاکستان، هندوستان، آذربایجان، سوریه و لبنان ـ با توجه به طول هجران و غیبت مولایمان و شدت اضطرار خلق به سوی منجی الهی، به صورت فردی، خانوادگی و هیئتی دست نیاز به سوی خداوند مجیب و قریب و مهربان برداریم.

از اعمالی که می‏توان در این 40 صبح تضرع انجام داد "دعای فرج (عظم البلاء)"، "زیارت عاشورا"، "دعای علقمه"، "دعای عهد"، "دعای ندبه" و نیز "روضه امام حسین علیه السلام" است.


با التماس دعای فرج

یا جوادالائمه ادرکنا

دانه های بی تقصیر انگور، از مسیر انگشتها تا کامت، هزار بار زنده شدند و مردند، درحالی‌که شیطان در گرد دختر مأمون پرسه میزد.انگور رازقی اگر میتوانست، فریاد میکشید و سم، خود را مسموم میکرد.
ماه و مهر، هر دو از آسمان مدینه رخت بسته اند و غربت توس و بغداد صورت مغموشان را دربرگرفته است.حالا ساعت شنى، روی سر لحظه ها خاک میریزد و ناگهان ته دلش خالی می‌شود.
همیشه شب را یارای تحمل نور نیست. همیشه شب هرچند با فانوس ها و روشنایی های کوچک بسازد، هرگز تاب تحمل خورشید را نخواهد داشت. خورشید؛ یعنی پایان شب؛ یعنی ذوب دست‌های یخی ستم، یعنی تولد و شکوفایی خورشید، یعنی مهربانى، یعنی روز؛ یعنی بازگشت به امیدی همگانى... .
سردمداران حکومت جور و خودخواهی چگونه با خورشید مدارا کنند؟
بغداد مسموم شده است. سایه انگشتان زهرآلود، روی تمام دیوارها و نخل‌هایش سنگینی میکند و قهقهه کاخ‌نشینان، شبیه نهیب مار است، شبیه نعره مرموز جنایت... .
مدینه دلش را در بغداد جا گذاشته و توس، چشم‌به‌راه خبر غربتی از جنس خود در شهری دیگر است. امشب سه شهر در تکاپو است؛ توس و بغداد و مدینه؛ دو قتله گاه و یک تل بی‌قرار، شاید یک بام و دو هوا.
صدا از کدام‌سو می آید؟ صدای جوانی که لحنی عارفانه دارد؛ صدای جوانی با واژه های پررنگ شهادتین. باد، چنگ در موی افشان نخل ها افکنده است. باد، صدای جوان را به هرجا که میرسد، میکوبد.
باد سراسیمه میدود، مثل باد میدود، به توس، به بغداد میرود، با این خبر مغموم که بغداد مسموم شده است.
مولود با برکت اسلام! هنوز گرمی دستهای سخاوتمندی روی شانه های زمان باقی است.
هنوز شهادت تاریخ حلاوت ظهور تو را در برهه ای از آن دارد.
اگر عیسی در مهد لب به سخن گشود و یحیی در کودکی به نبوت رسید، تو تکرار تاریخ و دلالت
قرآن در خاندان پیامبر اسلام بودى.

 فرارسیدن سالروز شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت،حضرت امام جواد علیه السلام تسلیت باد.  

مناظره ای خواندنی

بارزترین چیزی که در این مناظره جلب نظر می‌کند روش صحیح مناظره با اشخاصی است که به راههای انحرافی کشیده شده و از صراط مستقیم کناره گرفته‌اند. امام (علیه‌السلام) با آنها محاجّه می‌کند بر پایه ی اصولی که خود آنها قبول دارند. آنها اتفاق دارند که اگر حدیثی مخالف با کتاب خدا بود، به فرمایش پیامبر خدا باید آنرا کنار گذاشته و اعتقاد به آن پیدا نکنند. از اینرو امام (علیه‌السلام) که قرآن ناطق است و سینه‌ی او گنجینه‌ی علوم قرآن است آنها را متوجه باطل بودن آن احادیث ساختگی می‌فرماید و با تلاوت قرآن، ضدّیت آن جملات دروغین را با کتاب خدا متعرض میشود.

 در ضمن مناظراتی که با حضرت جواد (علیه‌السلام) می‌شد یحیی بن اکثم که از قضات مشهور و علماء بنام آنزمان بود سؤالاتی در باب فضائل خلفاء از آنحضرت نمود. ابتدا روایتی را مطرح کرد که در ضمن آن چنین آمده: جبرئیل از طرف خدا به رسولش گفت: از ابوبکر سؤال کن، آیا او از من راضی است؟ من که از او راضی هستم.
امام (علیه‌السلام) در آن مجلس که تعداد زیادی از علمای اهل سنت حضور داشتند فرمود:« من منکر فضل ابوبکر نیستم، ولی کسی که این روایت را نقل کرده می‌بایست به روایتی که از رسول خدا نقل شده و همه حدیث شناسان صحّت آن را پذیرفته‌اند توجه داشته باشد، مبنی بر اینکه آن حضرت در حجه الوداع فرمود: « نسبت سخنان دروغ و ساختگی بر من زیاد شده و پس از این زیادتر خواهد شد. کسانی که دروغ بر من می‌بندند جایگاهشان از آتش پر خواهد شد. هنگامی که حدیثی از طرف من به شما می‌رسد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، در صورتی که با آن دو موافقت داشت آن را بپذیرید وگرنه کنارش بگذارید. اکنون حدیثی که تو نقل می‌کنی، با کتاب خدا موافق نیست، زیرا خداوند در قرآن می فرماید: « و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید » یعنی «و ما انسان را آفریدیم و آنچه که نفسش به آن وسوسه می‌کند را می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.»
آیا خدا از رضا و سخط ابوبکر آگاهی نداشت که از او می‌پرسد؟
پس از آن یحیی درباره‌ی روایت « مَثَل ابی بکر و عمر فی الارض کَمَثَل جبرئیل و میکائیل فی السماء» پرسید. معنای این جمله یعنی « مَثَل ابوبکر و عمر در زمین مَثَل جبرئیل و میکائیل در آسمان است.» امام (علیه‌السلام) در جواب فرمودند: « محتوای این روایت درست نیست؛ زیرا جبرئیل و میکائیل همواره بندگی خدا را نموده و لحظه‌ای عصیان و نافرمانی او را ننموده‌اند، در حالیکه ابوبکر و عمر پیش از آن که اسلام بیاورند، سالهای طولانی مشرک بوده‌اند.
آنگاه یحیی از حدیث « ابوبکر و عمر سیدا کهول اهل الجنّه » پرسید. معنای این جمله یعنی «ابوبکر و عمر دو آقای پیرمردان اهل بهشت هستند.» امام فرمود: « در بهشت جز جوان کسی وجود نخواهد داشت تا آن دو نفر, سید و سرور آن پیران باشند.
لازم به ذکر است که اهل سنت این حدیث را در مقابل کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که فرمودند:« الحسن و الحسین سیدا الشباب اهل الجنّه؛ یعنی حسن و حسین (علیهماالسلام) دو سرور جوانان اهل بهشتند» جعل کرده‌اند.
سپس یحیی درباره‌ی حدیث « انّ عمر بن الخطاب سراج اهل الجنّه » سؤال کرد. یعنی «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است.» امام فرمودند: « در بهشت ملائکه‌ی مقرّبین خدا و حضرت آدم و حضرت محمد (صلی الله علیه و‌ آله) و تمامی انبیاء الهی حضور دارند، آیا نور آنان برای روشن کردن بهشت کافی نیست که نیاز به نور خلیفه‌ی دوم باشد؟
یحیی از حدیث « اِنّ السَّکینهَ تَنطِقُ عَلی لِسان عُمَر » سؤال کرد. یعنی « سنگینی و آرامش و وقار به هنگام سخن گفتن بر زبان عمر است.» حضرت فرمودند:‌« من منکر فضل عمر نیستم، اما ابوبکر که از او با فضیلت تر بود بالای منبر می‌گفت: « انّ لی شیطاناً یعترینی، فاذا ملت فسدّدونی » یعنی « همانا شیطانی همراه من است که مرا اغوا می‌کند,‌پس هرگاه از راه صحیح منحرف شدم (و حرف بی‌ربط زدم) مرا متوجه کنید و جلوی مرا بگیرید.»
یحیی پرسید: از رسول خدا نقل شده که فرمود:« ما احتبس عنّی الوحی قطّ الّا ظننته قد نزل علی آل الخطّاب» یعنی‌: وحی بر من متوقف نشد مگر آنکه گمان کردم بر آل خطاب نازل شده. امام فرمودند: برای پیامبران جایز نیست حتّی لحظه‌ای در رسالت خود دچار تردید شوند. از طرف دیگر خدا می فرماید: « الله یصطفی من الملائکه رسلا و من الناس» چگونه ممکن است که نبوت از برگزیده خدا به کسی که مدتها به او شرکت ورزیده است منتقل شود؟
یحیی گفت: از پیامبر نقل شده که فرمود:«لو نزّل العذاب لما نجی الا عمر» یعنی اگر عذاب نازل می‌شد نجات پیدا نمی‌کرد مگر عمر.
امام فرمود: این روایت با قرآن که می‌گوید:« و ما کان الله لیعذّبهم و انت فیهم و ما کان الله معذّبهم و هم یستغفرون » سازگار نیست. معنای آیه این است که خداوند ایشان را عذاب نمی‌کند تا آنهنگام که تو در میان ایشان هستی ای پیغمبر و عذاب کننده نیست ایشان را تا آنزمان که استغفار می‌کنند. »

دغدغه

 

 

خیلی وقته که به یه جمله است فک میکنم ...

یعنی میدونی چیه هم به جمله هم به معنیش هم به شخصی که اونو گفته !!!

خیلی برام عجیبه؟؟؟

اصلا این جمله  یه جور دغدغه شده برام  ... چه جوری بگم آخه ... شکلکهای مژی جوووووونg

اصلا بیا خودت بخونش و خواهشا بهش خووووووووووووووووووووووب فک کن!!!

کاش برای تو هم دغدغه بشه!!!

عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.

بگذاریدش به بهانه ی جوانی...


اگر به دنبال بهانه می گشتید ؛ که این دکلــــــــمه چـــــرا؟ و الان چـــــــرا؟
بگذاریدش به بهانه ی جوانی جواد(ع)، آنچه او را بسیار شبیه تـــــــــر به مـــــادرش می کند..
.



شعر: « باز کنم راز سه مظلومه را.. فاطمه و زینب و معصومه را...»

شاعر: محمد رضا آغاسی
موضوع: در رثای سرور زنان دو عالم، فاطمه زهرا (س)
حجم: 2.96 مگابایت

اینجا کلیک کنید


پیامکی از دیار عشق...

 

 

ای شیعه ی ما!

هیچ یک از شما اندوهگین نمی شوید، مگر این که ما نیز در غم شما غمگین و از شادی شما شادمانیم.

امام رضا (علیه السلام)

مکیال المکارم

 flower divider

خ.(س) نجفی: پشت چراغ قرمز توقف کرده ام و از حرص، زل زده ام به چراغی که چرا سبز نمی شود؟! انتظار برای سبز شدن، همیشه منتظر می خواهد. کاش همیشه منتظر سبز شدن بمانیم "اللهم عجل لولیک الفرج"

خ.(ز) نجفی: اینجا زمین است! ساعت به وقت انسانیت خواب است، عجب موجود سخت جانیست دل، هزار بار تنگ می شود، می شکند، می سوزد، می میرد! و باز هم می تپد...

حواسمان نیست ...

 

چند راهکار زیبا برای تعجیل در فرج یوسف زهرا

1) بیاییم هر روز به ایشان سلام کنیم.*

 2) هر روز برای سلامتی ایشان صدقه بدهیم *

 3 )خواسته ها و حاجتهایمان را اول به امام زمان بگوییم و به او متوسل شویم *

 4 ) برای سلامتی ایشان هر روز چند آیه با معنی بخوانیم*

 5 ) به دیگران یاد بدهیم

ديروز از هر چه بود گذشتيم،امروز از هر چه بوديم ...!!

 آنجا پشت خاكريز بوديم و اينجا در پناه ميز ...!!

 ديروز دنبال گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود ...!!

آنجا(جبهه) بوي ايمان ميداد و اين جا ايمانمان بو !! مي دهد...!!

    

                الهی :

 نصيرمان باش، تا بصير گرديم .

بصيرمان كن تا از مسير برنگرديم و آزادمان كن تا اسير نگرديم...

سردار شهيد شوشتري        

من و بابابزرگ(2)

 

آخه چرا می خندی؟به گریه ام می خندی بابابزرگ.من که مطمئنم تقصیر اونه می دونم که اون دفترمو برداشته آخه به جز اون توی کلاسمون نداریم. 

حالا من چیکار کنم؟ مشقامو تو چی بنویسم؟ معلم حتما فردا کتکم میزنه... کاش از اون اول دفتر خوشگلم رو به هیچکی نشون نمی دادم. اصلا می دونی چیه بابابزرگ خودم شنیدم که می گفت:چه دفتر قشنگی داری!حتما کار خود.....

دست بابابزرگ یهو اومد جلوی دهنم و مثل یه سد محکم جلوی دهنمو گرفت که بیشتر از این حرف نزنم.

حالا لبای بابابزرگ بعد ۲ ساعت گریه و زاری من باز شده بود و آروم آروم وشمرده شمرده بهم گفت:

نوه خوشگلم عزیزم چرا تو انقدر به این زودی و خیلی راحت درباره دوستت قضاوت می کنی می دونی چقدر قضاوت کردن کار سخت و خطرناکیه!می دونی اگه اشتباه کرده باشی چقدر شیطونو خوشحال کردی؟!اصلا می دونی اگه همه بفهمن که تو میگی اون دفترتو برده درباره اش چی فکر می کنن؟! حالا اگه واقعا اون دفترتو نبرده باشه چی؟؟چه طور می خوای ازش معذرت خواهی کنی؟؟ به اینا فکر کردی عزیز خوشگلم...

اه...بازم بابابزرگ فکر میکنه من دروغ میگم آخه من مطمئنم اون دفترمو برداشته،من مطمئنم...

الان ۱۰ سال از اون قضیه گذشته و من مطمئنم که کار اون نبوده چون فردای اون روز دفترمو توی کشوی میز مدرسه دیدم چقدر خوب شد که خود بابابزرگ اون روز منو  برد مدرسه و بهم گفت که اول باید میز تو بگردی اگه نبود تازه اون وقت به معلمت بگی که دفترت گمشده و اصلا اسم کسی رو هم نمیاری...

آخی خیالم الان خیلی راحته. چونکه اون روز همه فکرایی که دیشبش کرده بودمو برای خودمو بابابزرگ نگه داشتم. دفترم که پیدا شد از خجالت رفتم تو بغل بابابزرگ و دوباره زدم زیر گریه. بابابزرگم هم مثل همیشه نوازشم کرد. امروز بعد ۱۰ سال یه جمله ایی رو توی غررالحکم ج ۵ ص ۸۴ خوندم که نوشته بود :

"داوری براساس گمان خلاف عقل است." 

اما دیگه آغوش بابابزرگم نبود که بهش پناه ببرم و بهش بگم ...بابابزرگ خییلی دوست دارم.  

اینجا پیمبری هست

بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)


 آنجا که خانه توست دنیای دیگری هست

آری، در این زمین هم یک جای بهتری هست

هر صبحدم که خورشید از خانه تو خیزد

گوید که آی مردم! اینجا پیمبری هست

نامه نوشتم اما مانده به روی دستم

اینجا پر از کلاغ است آنجا کبوتری هست؟

آقا! اگر بیاییم، آن شهر بانک دارد؟

بازارتان چه طور است، اجناس و مشتری هست؟

اینجا دلارهامان در گاوصندوق امن است

آنجا اگر بیاییم اصلا کلانتری هست؟

ما اعتقاد داریم چایی اول وقت!!

حالا نماز بعدا، آنجا سماوری هست؟!!

هر جمعه سفره چیدی تا میهمان بیاید

آقا! ببخش مارا، کار مهم تری هست

این جمعه خسته بودیم بگذار هفته بعد

حالا که وقت داریم، یا ماه دیگری هست

گم گشته ایم آقا! پیدا کنید مارا

در لابه لای این شهر، این شهرمحشری هست!

جز چندعده معدود باقی خوشیم آقا

اصلا حواسمان نیست دنیای دیگری هست...