پیراهن خاکی 38

او پیروان خود را رها نکرده ...

و به دست هواها نسپرده و مراقب آنهاست

 با تمام وجود می کوشد تا تحولی نفسی را در این امت و در این مردم به وجود بیاورد ...

 امام زمان (عج) در میان ما حضور دارد و هر عملی را که انجام می دهیم می بیند و می شنود

روزی که مردم ما به این اعتقاد برسند و آن را لمس کنند بزرگترین جهش در راه تکامل زندگیشان به وجود می آید و این قدم اصلی برای تسریع در ظهور حجت است .                                                       

                                               شهید دکتر مصطفی چمران

                                              اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ

                                                         اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ

به بهانه ی سوره عبس

 

گاهی وقتی مسیر هدایت را طی می کنی، در این مسیر انسان هایی را می بینی که به ظاهر

 برای خدا شأن و مرتبه ای ندارند. آنها را به دیده ناتوانی می نگری، در این موقع نقص و ضعف خود را

 نیز فراموش کرده ای، از سوی دیگر گاهی برخی را برای هدایت بیشتر لایق می دانی،

تو آدم ها را به چه می سنجی، ملاک سنجش را از کجا آورده ای؟

آیا میدانی فاصله هدایت و گمراهی فقط یک رویت است؟

 آیا می دانی این فاصله را نور و ظلمت تعیین می کند؟ چه بسا آن کسی که تو می پنداری

 یا حتی خودت! در فاصله ای دور و ظلمتی عمیق هستید.

 

سوره عبس به پنج فضا تقسیم می شود که در رابطه با هر فضا گزاره ای در حد گنجایش به انتخاب برداشت شده:

فضای اول : برخورد اجتماعی افراد با انگیزه های مختلف(آیات10-1)

* کسی که اضطرار در پذیرش هدایت(میل به تزکیه) دارد، منتخب سیر هدایت است.

فضای دوم: کتابی که راه سعادت و شقاوت انسانرا به وضوح در اختیار قرار داده است(آیات16-11)

* دریافت یاد خدا از فضای مطهر و قدسی قرآن هر ناتوانی را توانا می کند.

فضای سوم: انسان از ابتدای زندگی تا انتهای آن(آیات23-17)

* غفلت از سیر رشد تا کمال و مرگ، موجب کفر، و عامل تنبیه از جانب خداست.

فضای چهارم: انواع طعام، انواع گیاه و انواع انسان ها(32-24)

* طعام، متاعی برای حیوان و انسان است، ولی فقط برای انسان تفکر برانگیز است.

فضای پنجم: چهره ها و رفتارهای روز قیامت(آیات 42-33)

* در آن روز هم چهره های نورانی و هم چهره های برغم نشسته ی تاریک،

در پی شأن و مقام خود هستند، و از اطرافیان خود حتی خانواده گریزانند.

ز.نجفی

*  پیامک 

نغمه سرای محمد(ص)

سال ها قبل وقتی در کتاب ادبیات دبیرستان خوانده بودم که گوته بسیار متاثر و مرید حافظ بوده است یک علامت تعجب بزرگ مقابل چشمانم گذاشته شد، که چگونه می شود کسی مثل گوته آن هم با آن لطافت روحی و شاعرانگی ، عاشق حافظ باشد اما نفهمد خود حافظ عاشق که و چه بوده است...!

راستش همیشه می گذاشتمش به حساب اینکه گوته زبانش آلمانی بوده و همین طور که ما شاید خیلی از اشعارش را به خوبی یک آلمانی نمی فهمیم او هم اشعار حضرت لسان غیب را مثل ما فارس زبان ها نفهمد...

اما بعد ها فهمیدم که گوته چه عشق سرشاری به اسلام و پیامبر(ص) دارد و اینکه چرا من او را فقط عاشق حافظ می دانستم ایراد انشایی متن تاریخ ادبیات کتاب ادبیات فارسی دبیرستانمان بوده!

در زیر ابتدا معرفی کوتاهی از گوته و چند نمونه از عرض ارادت های او را می آورم و بعد یک شعر از او به نام "نغمه محمد(ص)" که در اصل دیالوگی است میان حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع)، که در آن گوته به معرفی و بیان زحمات پیامبر(ص) می پردازد و از همین حسن سلیقه ی گوته که دیالوگی میان حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) پیرامون حضرت پیامبر(ص) ساخته است  می فهمیم که او نه تنها آئین پیامبر(ص) را به خوبی شناخته بلکه از میان گرد و غبار های به پا شده پس از پیامبر(ص) جریان اصیل اسلام را از جریان انحرافی خلافت به خوبی بازشناسی کرده است:



یوهان ولفگانگ گوته (1838-1749) بزرگترین شاعر آلمانی که با آثار فراوان و ارزشمندش در ردیف بزرگترین شاعران جهان قرار گرفته چنان برخورد شگفت انگیز و جالبی با اسلام دارد  که شایسته است آن را به شیوه ای علمی و دقیق بررسی کنیم . علاقه گوته به اسلام علاقه ای درونی و خارج از قواعد معمولی است . گوته علاقه اش را به اسلام در مقاطع مختلف زندگی بروز داده است . نخستین جلوه این علاقه و گرایش به دوران جوانی گوته یعنی 23سالگی او بازمی گردد که مدحی بسیار زیبا در وصف پیامبر گرامی اسلام می سراید. در 70سالگی نیز آشکارا بیان می کند ، در این اندیشه است همه شبهای قدر را که قرآن در آن نازل شده است ، شب زنده داری کند و این فاصله زمانی ، یعنی بین 23تا 70سالگی دوره ای طولانی از زندگی گوته را شامل می شود که این شاعر آلمانی به شیوه های مختلف علاقه خود را به اسلام نشان می دهد. گرایش به اسلام در گوته بیش از هر چیز در دیوان شرقی نمود می یابد. این کتاب در کنار اثر بزرگ گوته ، فاوست ، از مهمترین آثار او به شمار می رود . یکی از ابیات شگفت انگیز دیوان ، بیتی است که شاعر در آن گمان این را که مسلمان است ، منتفی نمی داند. مطالعات قرآنی گوته در سال 1772 دستاوردی بزرگ برای او دارد، چراکه او انگیزه می یابد تا به تدوین نمایشنامه محمد بپردازد. اگرچه این نمایشنامه هرگز مجال اجرا نیافت ، اما در بخشی از این نمایشنامه که گوته آن را یادداشت کرده است ، می توان به مفاهیم زیبایی از اسلام و بنیانگذار این دین مبین در نزد گوته برخورد و از این رو بررسی این اثر برای دریافت بهتر رابطه گوته با اسلام بسیار راهگشاست . در این نمایشنامه به نمونه هایی برمی خوریم که دلایل و چگونگی علاقه شخصی گوته را نسبت به اسلام نشان می دهد. در این میان ، دو جلوه نمودی بیشتر دارند: نخست شخصیت حضرت محمد (ص) و دوم تعالیم حیات بخش اسلام که گوته به سبب این دو جلوه ، علاقه ای درونی نسبت به اسلام می یابد.یکی از بخشهای زیبای این نمایشنامه "نغمه محمد"نام دارد. این شعر مکالمه ای میان علی (ع) و فاطمه (س) است . گوته این شعر را بهار سال 1773 می سراید چرا که او تا این زمان کتابهای بسیاری درباره حضرت محمد (ص) مطالعه کرده بود. گوته در این شعر شخصیت بنیانگذار دین اسلام را به مثابه رهبر معنوی بشریت تصویر می کند و برای بیان بهتر موضوع از تمثیل سیلی عظیم و آبی فراوان بهره می جوید، تا بدان وسیله آغاز حرکت او را از نقطه های کوچک تا رسیدن به قدرت معنوی بزرگ بهتر بیان کند.

 گوته در بخش دوم نمایشنامه اش درباره پیامبر اسلام از زبان ایشان شعری شورانگیز در وصف توحیدمی نویسد که به سخنان حضرت ابراهیم خطاب به مشرکین در آیه 76 ازسوره انعام قرآن کریم باز می گردد.آنجاکه می فرماید: "لا احب الافلین" یعنی غروب شوندگان را دوست ندارم.

گوته در آن بخش از نمایشنامه اش از زبان رسول گرامی اسلام چنین می سراید:

 اى قلب عاشق

خویش رابه سوى آفریدگارت روانه‏ ساز

اینک اى پروردگار من تو را می پرستم

تویى که همگان را دوست دارى‏ و آنان را عاشقى‏

تویى که خورشید و ماه و ستارگان را آفریدى‏

و زمین را و آسمان را و هستی را

 

اما ترجمه ی شعر نغمه محمد(ص)

«نغمه محمد (ص) »

علي(ع):
بنگر بدان چشمه
همان که از کوهساران مي جوشد
چه باطراوت و شاد
و مي تراود به سان چشمان ستارگان، آنگاه که مي درخشند
اين بخش از شعر به نبوت حضرت محمد (ص) اشاره دارد.
گوته در اين بخش پيامبر (ص) را بر فراز کوهي که غار حرا در آن واقع شده است، همچون چشمه اي توصيف مي کند که از فراز کوهسار جوشيدن مي گيرد و براي هدايت و سيراب کردن، به پايين سرازير مي شود.


فاطمه(س):
سرشاخه هايش سيراب مي شوند
برخاسته از روحهاي پاک
در ميان صخره ها
در بوته زارها


علي(ع):
به تازگي و طراوت جواني
از فراز مي لغزد
برروي صخره هاي مرمرين
و آنگاه دوباره به سوي آسمان
سرشاد هلهله شادي سر مي دهد.


فاطمه(س):
و از ميان صخره ها و از گذرگاه قله ها
سنگريزه هاي رنگين را
شکار مي کند.


آنچه تاکنون در شعر آمده است، به آغاز نبوت پيامبر اکرم (ص) و شروع دعوتش به اسلام اشاره دارد. طراوت و شادابي چشمه اي که مي خواهد جمعيتي را از آنچه دارد، سيراب کند، نگاه پيامبر (ص) به آسمان و بالا و همچنين حرکتش به سمت دامنه کوه و جمعيت و برگزيدن ياران ارزشمند، از جمله اشاراتي است که در اين بخش ها به آنها پرداخته شده است.


علي(ع):
و با ورودي پيشواگونه و راهبر
همه چشمه ها را که برادر اويند
با خويش همراه مي سازد


اين قسمت به کامل کنندگي مذهب اسلام که توسط حضرت محمد (ص) آورده مي شود، اشاره دارد. منظور گوته از همراهي «همه چشمه ها» و «برادر اويند» همراهي ساير اديان و پيامبران با حضرت محمد (ص) در روش و هدف است.


فاطمه(س):
و در آن پايين، اعماق دره
در مقدم اين رود گلها مي رويند
و سبزه ها از نفسش حيات مي يابند


علي(ع):
نه ظلمات دره ها بازش مي دارند
و نه گلهاي زيبا
همان گلهايي که به زانوان او پيچيده اند
و با ديدگان خمار و شيفته او را مي ستايند
ناگاه به دشت وارد مي شود
و در گستره بسان رودي مارپيچ در دشت جاري مي شود


فاطمه(س):
و نهرها به امتدادش
مشتاقانه همراه مي شوند
و او اينک به گستره دشت قدم نهاده است
و مي درخشد با تلألوي نقره گون


گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم (ص) و راهنمايي اش در ميان مردم را به زبان توصيف و تشبيه و نماد مي آورد. رود اين شعر، نمادي از پيامبر (ص) است. ظلمات دشمنان و گلهاي زيبا مادياتند، دشت گستره اجتماعي است و نهرها ياران ايشان هستند.


علي(ع):
و نهرهاي جاري از کوهساران
بانشاط او را مي خوانند
و فرياد برمي آورند


علي(ع) و فاطمه(س):
برادر
برادر، برادرانت را درياب و با خويش برگير


فاطمه(س):
با خويش ببر به درگاه آن پدر پير
ببر به اقيانوس جاودان
ببر بدان محيطي که با دستان گشاده
ما را به انتظار نشسته است
دستانش گشاده منتظرند و ما را مشتاقند
اما چه بي حاصل


علي(ع):
چرا که ما را در کوير خشک
مي بلعند سنگريزه هاي حريص
و آفتاب سوزان از فراز آسمان
خون ما را مي مکد
و تپه اي ناگاه راه را بر ما مي بندد
و از رسيدن به برکه بازمي دارد
برادر!
درياب برادرانت را در اين گستره دشت


فاطمه(س):
درياب برادرانت را
که از کوهساران جاري گشته اند


هر دو:
ببر به سوي پدر، درياب ما را


علي(ع):
همگي راهي شويد!
و اينک اين رود هر لحظه با عظمتي بيشتر
به پيش مي رود و سلاله اي از آبها
تبار او را خواهند ساخت.
و آبها آن رهبر را بر شانه هاي خويش بلند کرده اند
و بر همه امپراتوريها چيره مي شود
و نامش را به سرزمينها مي بخشد
و در مقدم او مدينه ها ساخته مي شوند


فاطمه(س):
شهرها نيز حتي بازش نمي دارند
و نه حتي مناره هايي که بر فرازشان آتش برافروخته اند
و نه قصرهاي مرمرين و نه آثار شکوهمند باستان
بازنمي دارند، قدرتش را و شکوهش را


علي(ع):
و آن رود بزرگ به سان «اطلس» آن قهرمان نمادين
خانه هاي ساخته شده از چوب سدر را
بر بازوان ستبرش حمل مي کند
و هزاران درفش برافراشته بر آسمان
شکوه و قدرت او را به اهتراز درآورده
آن را مي سرايند
و او برادرانش را با خويش برمي گيرد.


فاطمه(س):
و برمي گيرد گنجهايش را و فرزندانش را


هر دو:
به پيشگاه آفريدگاري که منتظر است
و قلبش سرشار از سرور


پايان قطعه شعر گوته با اعتقاد و ايمان اين شاعر آلماني به معاد و جهان اولي و همچنين يقين وي بر پيروزي رسالت پيامبر اعظم (ص) همراه است.

 

جهت مطالعه ی بیشتر می توانید رجوع کنید به:

کتاب  نغمه محمد: نگاهی به تاثیرپذیری گوته از شخصیت حضرت محمد (ص)

نوشته ی محمد اخگری

ناشر: دفتر نشر معارف


گاهی...

 

گاهی..

به آسمان

نگاه کن...!

تصوير اصلي را ببينيد

اقرا باسم ربک الذی خلق

روز تکوین آیه‏ های رسالت ، روز تجلّی رحمت الهی،

 عید پیامبری محمّد مصطفی(ص)مبارک باد.

خلوت غار حرا را آشوبى بر آشفته است ، نسیم آسمانى همراز روحى گشته كه مانوس با آسمان است ،اینك پیام رسالت نجوا می كند. راهى از نور در امتداد آسمان تا زمین مكه و افق تا افق ، فرشتگان صف در صف از جبرئیل تا میكائیل و غار حراء در هاله اى از نور، با خورشیدى در میان ، جبرئیل آرام بر زمین گام میگذارد، زمین حریر گون میشود، نبض زمان تند میزند، شب مى گریزد، چلچراغ هستى به استقبال مى شتابد، سفیر وحى دفتر مى گشاید، امین را میخواند كه : محمد بخوان ! نگار درس ناخوانده با بهت به سفیر می نگرد: چه بخوانم ؟

بخوان بنام خدایى كه خلق از او پیدا شد و این خلق از او دانا شد.

بدینسان حرا با حریم رسالت ، كعبه امال عشاق میشود و اولین قطره از دریاى بزرگ وحى درون غار ریزش میكند و غار به پهناى دریا می شود.

فروغ نگاهش گرما بخش ساقه هاى شكننده و ظریفى میشود كه زیر خروارها، خاك جاهلیت خرد میشدند. خنكناى گواراى كلامش ، آتش نمرودیان را به خاكستر مى نشاند.

بد بیضائى او بساط سحر و كفر و عناد درهم مى ریزد، دم مصطفائیش ، عطر خوشبوى زندگى مى پراكند، دلهاى فرو مرده در انتظار قاصد بیداریند.

ارى محمد (ص ) قاصد بیدارى دلها می شود، ارى محمد (ص ) عازم پیكار با بت ها میشود.

نور رسالت مصطفى بر بوستان على علیه السلام و فاطمه علیها السلام مى تابد و كوثر وجود فاطمه علیها السلام عطیه هاى هدایت را بر دنیاى ناقص و ابتر مردمان مى بخشاید صراط مستقیم با نور ترسیم میشود، از حسن و حسین علیه السلام تا مهدى (عج ) رایت رسالت از بعثت محمد (ص ) تا میلاد وارث بر چكاده بلند امامت به اهتزاز مى آید و میلاد قائم (عج ) بر گوش بازنشستگان از حقیقت سیلى مى نوازد.

بعثت و حضور محمد (ص )، فروغ چشمان كم سوى منتظران سوخته در هجران منتظر قائم میشود و عزیز مصر را به كنعان وجود مى خواند.

اینك همان چشمان كه به التماس نجات بر آستان حرا مى نگریست در افق اعلى به انتظار آمدن منجى كه وارث بزرگ بعثت است لحظه شمارى مى كند.

مهدى خواهد آمد، منتقم خواهد آمد و به اسم رب كتاب قطور رحمت و محبت را بر تمام كائنات خواهد خواند.

برگرفته از:از عاشورا تا غدیر

ادامه نوشته

یا باب الحوائج ادرکنا

غروب غربت آمیخته هفتمین آفتاب ولایت را به تمام شیعیان جهان، تسلیت می گوییم.

 

می گویم یا باب الحوائج!

و تنها نگاه می ماند و قطره قطره اشکهای بی صدا!

تنها نگاه می ماند و قطعه قطعه سخنی بر گلو خشکیده:

السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون...

... و یک باره، آتشفشان دل می آشوبد و گریه، سراسر گونه هایم را به مرثیه می خواند:

و ظُلَمِ الْمَطَامیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ...

آه! چه تلخ است، نگاه آزادی را زندانی کردن!

چه زشت است آسمان را به زندانبان سپردن!

چه جانگداز است، غروبی که سعی کند خورشید را به لحظه های فراموشی بسپارد!

نه! نمی توانست زندانی باشد؛ آخر، «حقیقت» که زندانی نمی شود!

آخر، پرتو نور الهی را نمی شود خاموش کرد!

مولا جان! ای دریای رحمت و ای شفاعت جاری! چهارده سال به عبادت های زیبایت، آسمان و زمین درود فرستادند و تبلور «قَد اَفَلح المؤمنون» را در جمال آسمانی ات به تماشا ایستادند. چهارده سال تو در باورها بودی و دشمنانت، گمانه های خویش را به بند کشیده بودند!

چهارده سال صداقت نگاهت، آسمان و زمین را به تماشا فرا خواند و تنها سیاه جامگانِ سیاه دل عباسی، خود را محروم از زیارتت کردند!

امّا چگونه می توانم نادیده بگیرم، تمام غریبانه های دلم را:

گوشه ای، یا خلوتی، کو، تا بنالم همچو نی  بر تمام ناله هایم، من ببالم همچو نی

سینه ام را بی مهابا، تا زداغت پر کنم  از غروب روزهای بی چراغت، پر کنم

بر تمام غربتی که سالها اندوختی  عاشقانه، در جوار عشق جانان، سوختی!

کاش می شد، اشک ریزان، بی قرارت همچو شمع  شعله گیرم من بسوزم در جوارت همچو شمع!...

 

می گویم: یا باب الحوائج!

و قنوت دستهایم، پر از یاد تنهایی‌ات می شود، تنهایی!

تنهایی در خلوتی به وسعت عرش و فرصتی به طول تاریخ!

تنهایی! تنهاییِ عارفانه‌ای که اعتکاف از صداقتت درس می گیرد و عبادت، مقابل پیشانی‌ات به خاک می افتد.

می گویم: یا باب الحوائج! و حاجتم بر آورده می شود ـ آخر کدامین حاجت بالاتر از توّجه و عنایت حضرتت!؟

می گویم: یا باب الحوایج!

و در قنوتم، کهکشانی از نیاز، نقش می بندد؛ انگار تمام دردهای بشری، با دعای تو قابل درمانند! آرزوهای بسیاری از دلم می گذرد، امّا تمام آرزوهایم معطوف به زیارتت می شود، تا بیایم و از نزدیک درد دل کنم و بنالم؛ بنالم از داغ و غصه‌هایی که دارم! بنالم از تنهایی و مثل نی، از جدایی‌ها شکایت کنم.

 

با تو از نیایشهای انتظار بگویم؛ انتظاری که قرنهاست، تمام آرزوهایمان را به خود معطوف کرده است؛ آرزوی ظهور موعود!

آرزوی حضور آن صداقتِ محض بر سریر عدالت! آرزوی سپیده ای بدون فلق و آسمانی بدون ابر!

مولا جان، باب الحوائج! دردمندانیم، جویای درمان؛ اینک این تو و کَرَمت!

ادامه نوشته

دعای عهد فقط خواندنی نیست!

با یاد خدا...

اگر كه "مـــــــــن و تــــــــــو" ،همان كاری را بكنیم كه هــــــمـــــه می‌كنند؛ قطعاً، به همان نتیجه‌ ای‌خواهیم رسید، كه همه می‌رسند.

از راهِ كارهایِ تكراری و همیشگی، هرگز، نمی‌توان به دستاوردهایِ نو و غیرتكراری رسید

بی «می» و «معشوق»، عُمر می‌گذرد

بَطالتم بَس؛ از امروز، كار خواهم كرد

به یادِ «چشمِ» تو، خود را، خراب خواهم ساخت

بنایِ «عهد قدیم»، استوار خواهم كرد ...

"دُعای عــــــــــــهــــــد ، فقط خواندنی نیست؛ كار كردنی ـ هم ـ هست، به كار بردنی ـ هم ـ هست"

دعای عهد، پیــــــــــمان‌نامــــــــــه‌یی ست كه حتماً باید به امضای دو طرف برسد؛ وگرنه، نه معنا دارد و نه موجودیت!

پیمان‌شكنی، ریشه در نادانی و سُـــــســـــت عهدی دارد.....  

 

                            

         

ادامه نوشته

پای درس استاد

اینبار پای درس حجت الاسلام والمسلمین عالی

بعد از برزخ و قبل از قیامت چه اتفاقی می افتد ؟

 ما در قرآن و معارف اهل بیت مواردی داریم که انسان و تمام موجودات عالم دو تا سیر دارندیک سیر نزولی دارند یعنی از عالم بالا تنزل پیدا کرده اند و یک سیر صعودی دارند که به سمت خدا برمی گردند . در سوره ی حجر آیه بیست می فرماید : هیچ موجودی در عالم پایین نیست مگر اینکه اصل و خزانه اش در عالم بالا است و ما یک نازله و یک وجود ضعیف شده ای را به پایین فرستاده ایم.

همه ی انسانها یک رجوع به سمت خدای متعال دارند که همان سیر معاد است. اصل انسان که نی است در عالم بالا ست و یک سوزی دارد . این نی از عالم بالا جدا شده است و دور افتاده است . هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش. این سیر صعود است

وقتی ما می گوییم رو به سوی خدا بر می گردیم این برگشت باید یک آمدنی داشته باشد . یکی از اصول دین معاد استمعاد یعنی برگشت به سمت خدا و محل بازگشت به سوی خود خداست. ما می خواهیم با حضرت حق ملاقات بکنیم . مقصد و هدف خود خداست . بهشت و جهنم منزل هستند، هدف نیستند . کسی که مومن است و انسان خوبی است و می خواهد خدا را با اسماء لطف و رحمت دیدار کند ، یک پذیرایی در بهشت از او می کنند . کسانی هم که خدا را با اسماء غضب و قهر می خواهند ملاقات کنند ، یک پذیرایی در جهنم از او می کنند . پس هدف نهایی بهشت و جهنم نیست بلکه ملاقات پروردگار است

درعرصه ی قیامت اسماء خدا در آنجا ظهور می کند و در آنجا همه می فهمند که خدا همه کاره است وهمه اهل لااله الاالله می شوند و همه اهل توحید می شوند . در قرآن داریم که در قیامت خدا می فرماید که در روز قیامت همه کاره کیست ؟ صدایی از احدی نمی آید .خطاب می آید : خداوند قاهر . در اینجا هم خدا همه کاره است ولی ظهور ندارد و آن بخاطر حجاب ها استدر عالم ماده لیاقت و قابلیت ظهور حضرت حق نیست . بخاطر همین بعضی ها هستند که دست به سوی دیگران دراز می کنند و رازق را کس دیگری می دانند و خدا را نادیده می گیرند . رجبعلی خیاط می گفت که من دلم برای خدا می سوزد که مشتری او کم است و کسی نیست که برای او داد بی کسی بزند و از او بخواهد .

 عالم دنیا قابلیت ظهور خداوند متعال را ندارد . ما حتی قابلیت دیدن هورالعین را هم نداریم . روایت داریم که ما تحمل دیدن یک لباس بهشتی را نداریم .در جلد هشتم بحارالانوار مرحوم مجلسی نقل کرده است که بر بعضی از درختهای بهشت زنگ های نقره ای نصب است . وقتی بهشتیان از خدا درخواست آهنگ لذت بخش می کنند نسیمی از عرش الهی می وزد و این زنگ ها به صدا در می آیند . آنچنان آهنگ زیباست که اگر اهل دنیا این آهنگ را بشنوند قالب تهی می کنند و تحمل شنیدن آنرا ندارند

پس وضعیت روحی ما طوری است که ما تحمل عرصه ی قیامت را در این دنیا نداریم . وضعیت جسمی ما هم همین طور است و جسم ما هم در این دنیا تحمل نداردجسم آخرتی بسیار متکامل است. جسم آخرتی جسمی است که پیری ،خستگی ،خواب ، دفع و زوائد ندارد . پس این جسم هم عوض می شود و روح هم تکامل پیدا می کند . پس وضع ما باید یک جهشی در آن رخ بدهد تا ما تحمل عرصه ی قیامت را پیدا کنیم .

خداوند از سر لطف خاص و تفضل دو تا مقدمه در این دنیا قرار داده است که انسانها بصورت جهشی تکامل پیدا بکنندیکی ظهور امام عصر و یکی رجعت ائمه بعد از ظهور . خدا این دو تامرحله را در دنیا گذاشته است که انسانها بدون اینکه سختی بکشند ، رشد و جهش پیدا کنند ، تحمل قیامت را داشته باشنداگر کسی مشمول این لطف خاص نشد و در زمان ظهور نبودند ، اینها باید در برزخ آماده بشوند . اگر کسی سعی بکند که ظهور رخ بدهد ، لیاقتی پیدا می کنند و تربیت خاص معصوم این افراد را در همین دنیا رشد می دهد . این دو مرحله در این دنیا است و سختی های آخرتی را ندارد . 

 امام باقر (ع) فرمودوقتی فرزند ما ظهور می کند دست لطف خودش را بر سر بندگان می گذارد ، عقل ها متمرکز می شود و اخلاق ها کامل می شود. این شامل کسانی است که در زمان ظهور حضرت خودشان را به ایشان سپرده اند که اکثر قریب به اتفاق مردم این طوری هستندحضرت انسانها را بطور معجزه تربیت نمی کند بلکه ایشان راه تربیت انسان و کلید قفل انسان را می داند . ما قفل هستیم و او کلید است

وقتی شیطنت ها از انسان دفع شد انسان بروز می کند و انسان بی نهایت خودش را نشان می دهدامام فرمود : کینه از دلها می رود و هم با هم یکرنگ هستند . فردی در کوفه خدمت امام باقر (ع) آمد و گفت که ما در کوفه آماده ی حکومت شما هستیم . امام فرمود که شما به حدی با هم صمیمی هستید که فرد موقع نیاز بتواند از جیب برادرش به حد نیاز پول بردارد ؟ فرد گفت : خیر . امام فرمود : شما که نسبت به مال تان بخل می ورزید نسبت به خون تان بیشتر بخل خواهید ورزید . وقتی مهدی ما ظهور کند .مردم آنقدر با هم صمیمی می شوند که اگر فردی دست در جیب برادر خودش بکند ، او ناراحت نمی شود و به او سوء ظن ندارد

 در مورد عصر ظهور سالهایی ذکر کرده اند ، چهل سال تا سی صد سال ذکر شده است . اما باید دانست که این دوران طولانی است . بعد از دوران ظهور دوران رجعت است که برای آن روایاتی داریم که فقط حکومت امام حسین (ع) 309 سال طول می کشد. همه ی اینها مقدمه ی قیامت می شود. ما الان در زندگی ما کشف شهود از اولیاء می شنویم . در روایت داریم که در زمان ظهور کشف کرامات و شهود ها برای مردم معمولی خواهد بود و مردم معمولی رشد یافته اند . خدا آنچنان حوزه ی دید و شنوایی آنها را وسیع می کند که بین مردم و امام زمان (عج) حجابی نیست و هر کسی می تواند او را ببیند و از او بشنود . سید طاوس می گوید که وقتی من در سرداب امام زمان وارد شدم در پله ی اول دیدم که صدای نجوامی آید و فهمیدم که صدای حضرت ولی عصر است . امام دعا می کردند : خدایا شیعیان ما از ما هستند اگر گناهانی مرتکب شده اند ،اگر آن گناهان حق الله است ، آنها را ببخش واگر حق الناس است ، آنقدر از خمس ما به آنها بده که از هم راضی بشوند . در زمان ظهور ، فقط گوش سید طاوس محرم نیست و همه می توانند صدای امام زمان را بشنوند . این جهش است .

به بهانه ی سوره مبارکه فلق...

پروردگارا!

براستی چه پناهگاهی از پناهگاه امن تو بهتر،که چون به آن داخل شوم از شر هر مخلوقی در امانم!

ای رب مهربانم!

مرا از شر حسودان محفوظ دار،که تو عالم بر باطنهایی...

فاطمه.ب!

این بار سوره مبارکه الطَّارق

 
بسم الله الرحمن الرحيم
 
 
وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ (۱) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ (۲) النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳) ...

ای فرزند ماه های نورانی

ای فرزند چراغ های درخشنده

ای فرزند ستارگان درخشان

ای فرزند نشانه های آشکار

ای کاش می دانستم کجا دلها به ظهور تو آرام وقرار خواهد گرفت...

یادداشتی برای ستاره بینان سنایی...

نمی دانم امروز چند سنایی پشت بام دانشگاه رفته بودند...؟ راستش هیچ وقت فکر نمی کردم یک روز سنایی ها بر پشت بام تجمع کنند، تجمعی که این بار نمی توانستیم برای بهره بیشتر دوستانمان طولانی اش کنیم و یا کمی دیر تر شروعش کنیم تا همه جمع شوند...! اتفاقی بود که می افتاد ، آن هم در یک زمان محدود... حال آن ها که به موقع می آمدند این ستاره، سیاره بینی را به تماشا می نشستند و آن ها که دیرتر می آمدند...!
نمی دانم این انتظار برای ساعتی معلوم و یک اتفاق معلوم چقدر برای اهالی سنا معنا داشت و چقدر آن ها را یاد انتظارشان برای اتفاقی معلوم و زمانی، که فقط برای خدا معلوم است می انداخت...
 چقدر دلگرم شدند از گذار کوتاه لکه ی تیره ی ناهید بر وجود نورانی خورشید، و اینکه لکه ها خیلی کوچکترند از خورشید و لکه ها خیلی گذرا تر از آن اند که فکر مردم را راجع به خورشید عوض کنند...

و چقدر دلگرم شدند که همه خورشید را سراسر نور می دانند اصلا برای این است که هر روزی که خودش تنها ست و هیچ کس نمی خواهد بخشی از نورش را خاموش کند اخبار چیزی نمی گوید(!) ولی به محض اینکه لکه ایی پیدا می شود همه جار می زنند ولی این لکه ها کوچکتر از عظمت نورانی خورشیدند...


بس است... دیگر...                                                                                                                                                                                                                          

از دیروز که تبلیغ ستاره بینی سنا را دیدم مرتب مصراعی از رباعی حبیب نظاری در ذهنم می آمد و می رفت که شاید همه ی حرف های سنا را از هدفش در ستاره بینی بگوید البته به ظن حقیر:


شنیدم مژده تابیدنت را
ندارم فرصت فهمیدنت را
به خورشید زمینی خیره ماندم
که تمرین کرده باشم دیدنت را
س.ع

هستی، آیه «زینب» را با لهجه شیرین «صبر» تلاوت کرد، تا دنیا، برای همیشه به تفسیر بنشیند عظمت این نام را . خدا تو را آفرید تا کربلا همیشه تازه بماند تا پرچم عاشورا بر زمین نیفتد. تا حسین علیه ‏السلام ، برای همیشه حسین علیه ‏السلام بماند.اگر نبودی٬«کربلا در کربلا می‏ماند» شام در تاریکی جهل می‏سوخت و کوفه در نافهمیِ دیرینه ‏اش مچاله می‏شد .

فرا رسیدن ١٥ رجب سالروز وفات عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س)را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض مینماییم .
  
سوگنامه زینب(س)

پنج ساله بود كه در فراق رسول (ص ) چون ديگر اعضاى خانواده اشك ريخت . شايد اين اولين اشكهاى مصيبت الود او بودند، اما يقين آخرين آنها نبود، چه اين اشك را بدرقه راه بسيارى ديگر از عزايش كرد، حسن برادر بزرگش ، حسين ، عباس ، على اكبر، فرزندان خود، همه با اشكهاى او بدرقه شدند. اشك و خطبه هاى او دو علامت هر واقعه جانگدازى بود كه در ان سالها، به سراغ امت مى آمد. اشك او تمام ان وقايع را معنا ميداد و خطبه ها و سخنان محكم و فصيحش به آنها جهت و ثمره مى بخشيد.
سال دهم هجرت بود كه يكمرتبه ، تمام ارامش و دلگرميها خانه زهرا عليها السلام فرو نشست و جاى خود را به گريه و مظلوميت داد. حوادث بعد از سقيفه ، خانه نشينى پدر، خطبه مادر در مسجد پيامبر، ماجراى فدك ، تبعيد ابوذر، انزواى سلمان ، سكوت بلال و از همه اينها موثر فقدان جد، شخصيت اين دخت خردسال را آماده وظايفى نمود كه خود از همان ابتدا حس ميكرد.
هنوز جان و دلش با فقدان پيامبر (ص ) خود نكرده بود كه مادر را نيز از دست داد. آن نيمه شب ، هرگز از ياد زينب عليها السلام جدا نشد، نيم شبى سخت اندوهناك و دلخراش ، ساعاتى كه پيكر پاك مادر را به خاك مى سپرد.
زينب حالا هم دختر على بود و هم براى پدر مادر. مگر مادرش زهرا عليها السلام ام ابيها (مادر پدرش ) نبود و مگر پيامبر (ص ) بعد از رحلت همسرش ‍ خديجه عليها السلام چشم و جانش به زهرا عليها السلام در ميان آنها و براستى كه داشتن دخترى اين چنين در فراق همسرى آنچنان براى على عليه السلام مايه ارامش و سكون قلب بود.
زمان سپرى شد تا اينكه پدر بر مسندى كه سالها در انتظار حضرتش بود نشست و نغمه :
لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على الله را سر داد.
اما اين روزگار چندان طولانى نشد و در همين مدت اندك هم ، جنگهاى ناخواسته جمل و صفين و نهروان بود.
اين سالها كوتاه اما با شكوه و با حشمت هم ، پايانى خونين داشت و اين اولين خونى بود كه زينب عليها السلام را در محاصره اشك و حزن گرفت . حالا بايد خون پدر را پاس داشت و به ثمر رساند و دختر على عليه السلام تمام انچه كه در توان داشت در خدمت به برادر، تنها جانشين لايق پدر به كار بست .
 دختر على عليه السلام در خدمت و ركاب برادر مهتر، زينبى كرد. تمام عشق و عطوفتى كه به جد و پدر و مادر داشت در امداد حسن عليه السلام در آورد و برادرش را كه وارث خلافت شده بود به عقل و انديشه و تدبير يارى رساند تا اينكه برادر را نيز در كنار تشتى از خون ديد و اين دومين خونى بود كه در چشمان زينب عليها السلام اشك آورد و قلب او را مجروح ساخت .
نوبت به حسين عليه السلام رسيد. برادرى ديگر كه اينك وارث همه مظلوميتهاى خاندان پيامبر است . وقتى كه از برادر شنيد:
و على الا سلام السلام اذ بليت الامه براع مثل يزيد
دانست كه روزگار، آبستن حوادثى ديگر و خونهايى ديگر است .
ادامه نوشته

حاجی شده است كعبه و سنت شكسته است،با جامه‌ی سیاه خود احرام بسته است

 "بسم الله العلی الاعلی"

ميلاد مولی الموحدینَ امام المتقین،یعسوب الدین ولی الله الاعظم،امیرالمومنین علی(علیه السلام) به پیشگاه مولا صاحب الزمان (عج)و شیعیان حضرتش تبریک و تهنیت باد. 

روز پدر بر شیرمردان علی (ع) باور مبارک.

 

 

تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا

تو بالاترین نقطه ی باوری
معماترین نقطه ی زیر با
مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا

تو آن سمت دروازه ی باوری
همانجا که می خوانمش ناکجا

مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا
تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا

تویی مقصد اول و آخرم
مناجات شبهای غار ِ حرا

بیا با پرو بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را

بزن بیل خود بر سر این زمین
بزن تا که باشم درخت شما

من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا
خدای کرم سایه ی ناشناس
در این کوچه های بدون صدا

چنان مخلصانه کرم میکنی
که حتی نمیماندت رَدِّ پا

تو یعنی همان شاه ِ شهر منا
که داری قدم میزنی با گدا

در این سینه ی شب کجا میروی؟
از این جاده ها ، دور از چشم ما

به سمت مناجات سجاده ات
اگر میروی التماس دعا ...

علی اکبر لطیفیان

باز هم بازتاب عرش الهی در ایوان طلایت منجلی میشود تا باری دیگر دل تنگمان هوای بارگاه بی مثالت را کند...

باز هم میرسد روز میلاد عشق،اول مظلوم عالم،گوهر ناشناخته ای که ...

زبان باز هم کم می آورد

به خود می نازیم پدر!

رسولمان فرمودست:

انا و علی ابوا هذه الامه .

 

مردم ...به حال خودم بگذاریدم....!

 

 بر روی لب تمام ایرانیها  

این بیت شده اذن دخول حرمت  

مرغ دل من چه خوش هوایی دارد

ایوان نجف عجب صفایی دارد...

ادامه نوشته

داغی بی تسلی

ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم

                                            اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین

                                                                                                         شهید آوینی

داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم،چرا که ما امت آخرالزمانیم، و خمینی، این ماه بنی هاشم، میراث دار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر،در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیا مبری مبعوث نمی شد و هیچ منذری نمی آمد خمینی میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما ، داغ همه اعصار ، داغی بی تسلی.
ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که«ثقلین» را در وجود خود معنا می کرد، همه «ماتَرَک رسول الله» را، و ما می دانستیم که زمین و زمان می گردند تا انسان هایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیای گذارند. آخر آدم هایی چون او، قطب سنگ آسیاب افلاکند،مصداق حدیث «لو لاک» اند و غایت الغایات وجود……و حق است اگر با رفتن زمین از رفتن باز ماند آسمان نیز ،خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریا ها طغیان کنند و باران خون از آسمان ببارد و مومنین از شدت ماتم دق مرگ شوند، و اگر نبود آن حجت غایب، تو بدان، بی تردید که همان میشد .
ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنه بی منتهایی که عقل راه به جایی نمی برد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی«ره» محقق شود، آن سان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دور فلک بر جای ماند تا حقیقت وجود او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسان هایی چون او که یک فرد نیستند ،یک امت اند و یک تاریخ.
کوران روزحشر در اینجا نیز کورند_ که :" من کان هذه اعمی فهو فی الاخراعمی" _ ونمی بینند. آنان از کجا بدانند که کدام امر عظیم واقع شده است؟ 
نه آنگاه که امام آمد و نه امروز که رفتند. اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا صدق قصص انبیا را باور کنند و چون سحره فرعون دربرابر این انقلاب به سجده درآیند که " امنابرب موسی و هرون " اگر نه، این ولی خدا برای انان حجتی میشد تا زهد وعدالت علی را باور کنند، حلم حسن را وشجاعت حسین را و…… واین ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا عظمت حق را و همه صفات خدا یی را در وجودش بنگرد و انسان را، همچون خورشیدی که نورش از ازلیت تا به ابدیت را فرا گرفته است.
داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیده ایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که در دنیا رفته است، یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است، یک بار دیگر این فاطمه است وحسن است وحسین است که ما را داغدار کرده اند، یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است.
دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمی رسد، دست خمینی که می رسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این امت بیا موزد، در آینه وجود خود که اسوه مصادیق منتظران بود، و اکنون دیگر دور افلاک را مرادی نیست جز آنکه منتظر مهدی باشد.

امام «ره» به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم.

امام «ره» ما را آموخت که « عرفان را با مبارزه جمع کنیم»و خود بهترین شاهد بود که بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیه ای می ماند برای انان که عرفان را به مثابه امری کاملآ شخصی بهانه واماندگی خویش می گر فتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت رابا مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما می دانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیسته اند.
دیگر چه داعیه ای می ماند برای آنان که حکم برظاهر اشعار عرفانی می راندند و با چشمی ظاهربین چهره افیونی خویش را در آینه صیافی وجود عرفا می دیدند و حتی این اواخر ،دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقل کج اندیش ماتریالیسم دیالکتیک معنا می کردند و حافظ را شرابخواره و زنبازه ای از سلک خویش می گرفتند؟
آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه ارباب جور انداخته بود و از آن سوی «سجاده به می رنگین» داشته بود و «دلق مرتع را گرو جامی شراب مرد افکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوت ان کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن » یعنی چه؟ مگر این مردترین مردان میدان مبارزه و زاهدترین زُهاد زمانه نبود که دم از خال لب چشم بیمار و می و میخانه بتکده و رند می آلود خرقه پیر خراباتی میزد ؟
امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم.با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش . امام رفت تا بار تکلیف ما برگرده عقل واختیارمان بار شود و همان سان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که " لنبلونکم حتی نعلم الجاهد منکم و الصابرین".
اکنون ،این ماییم و امانت او . دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسول الله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و «شب بی قمر غیبت » انجامید ، این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانه ای است بر این بار بشارت که خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.

شهید آوینی

ادامه نوشته

پیامکی از دیار عشق...

ای شیعه ما!

کسی که به خاطر آنچه تو دوست داری،راه درست را بر تو پنهان دارد با تو دشمنی کرده است.

امام جواد(ع)،أعلام الدين : ۳۰۹ .

خانم سمیه نجفی:یابن الحسن:با من که شکسته ام کمی راه بیا/بالی بگشا و گاه و بیگاه بیا/آزرده مشو بیا گناه از من بود/گفتم که مقصرم تو کوتاه بیا

همانگونه که در غیبت مقصریم،در ظهور موثریم....

آقای نجفی:عمری به جز غفلت ز یادت سر نکردیم/اینکه تو با ما همرهی باور نکردیم/آقایی آن یار را دیدیم صد بار/اما مرام خویش را بهتر نکردیم

فعال ظهور:دیده را فایده آنست که دلبر بیند...اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری(س)

بر سر خوان حضرت جود

بیماری تاب و توانش را ربوده بود. رنج و درد جسمی آزارش می‌داد. رنگ چهره‌اش به زردی می‌زد. درد را هر طور که بود، تحمل می‌کرد، ولی خانه‌نشین شدن و دوری از دوستان و آشنایان و مهم‌تر از همه دور شدن از امامش بیش از هر چیز دیگری روحش را می‌آزرد.

گاهی که تنهایی کلافه‌اش می‌کرد، کتاب می‌خواند، فرصتی بود تا اعمال روزانه و شبانه و مستحبات و مکروهات را از کتابی که یونس بن عبدالرحمان [۱] نگاشته بود، مطالعه کند.

خواندن آن کتاب نیز اگرچه مورد تایید اهل بیت بود، آه و حسرتش را افزون می‌ساخت، زیرا با خود می‌گفت: ای کاش سلامت جسمی داشتم تا می‌توانستم این اعمال را انجام دهم.

گاهی در اوج تنهایی، دلش هوای دیدار امام زمانش را می‌کرد. حسرت استشمام عطر امامت، صبرش را ربوده و بی‌تاب کرده بود، اما با خود می‌اندیشید: من کجا و محمد بن علی کجا!؟ مگر می‌شود امام به دیدن من بیاید؟ نه! من چنین لیاقتی ندارم.

درد جسمی از یک‌سو، تنهایی و غربت از سویی و هجوم این افکار از دیگر سو امانش را بریده بودند که ناگاه در خانه به صدا درآمد.

تا نگاهش به نگاه امام افتاد، تمام درد و رنج خود را فراموش کرد. حضور امام، نشاط عجیبی در دلش پدید آورد.

وقتی امام جواد(علیه السلام) کنار بسترش نشست، شوق و امید به زندگی در دلش شکوفه زد. امام احوالش را پرسید و نگاه پر محبتش را به او هدیه کرد. [۲]

امام جواد(علیه السلام) این کتاب را تأیید کرد و پس از مطالعه آن سه مرتبه فرمود: «خدا یونس را رحمت کند.»

 

پی نوشت ها :

[۱]. عقیقی بخشایشی، حضرت امام محمد تقی (علیه السلام)، کریم اهل بیت، ص ۲۸.

[۲]. سید ابوالفضل طباطبایی و مهدی اسماعیلی، اعجوبه اهل‌بیت:، ص ۹۴.                                     

ادامه نوشته

سنا چهار ساله شد...

و همچون کودکی هایمان در میان شب ظلمانی دنیا به تنهاترین و نورافشان ترین ستاره آسمان چشم دوختیم و او را ستاره خودمان کردیم تا چراغ راهمان باشد....

 و سنا خلاصه ایست از همان تک ستاره نورافشان شب های ما

و اینگونه بود که عشق آغاز شد....

سنا ۴ ساله شد.

اولین نشریه های سنا

 
 

اولین تفعل های سنایی


اولین کارت ویزیت هامون...

ادامه مطلب را از دست ندهید...

ادامه نوشته

دلم هوای تو دارد...

تا کسی را به سر کوی تو راهش ندهند
گریه و سوز دل و ناله و آهش ندهند

روشنی نیست به چشم و دل بی چشم و دلی
از شب زلف تو تا روز سیاهش ندهند

کوه طاعت اگر آرد به قیامت زاهد
بی تولّای تو حتی پر کاهش ندهند

به غباری که ز کویت به رُخم مانده قسم
هرکه خاک تو نشد عزّت و جاهش ندهند

دیده صد بار اگر کور شود بهتر از آن
که به دیدار تو یک فیض نگاهش ندهند

کافر و مومن و غیر و خودی و دشمن و دوست
هیچکس نیست که در کوی تو راهش ندهند

تو نوازش کنی آن را که نگاهش نکنند
تو دهی راه کسی را که پناهش ندهند

تلخی عشق حلاوت ندهد "میثم" را
تا که سوز سحر و اشک پگاهش ندهند
***  غلامرضا سازگار ***

چهل صبح تا تولد خورشید

و بار دیگر با هم، هم صدا می شویم و دستانمان را به آسمان خدا بلند میکنیم 

و بلندتر از همیشه فرجت را از خدایمان خواستار می شویم.


همون طور که می دونید از فردا تا روز ولادت آقا امام زمان -ارواحنا له فدا- 40 روز باقی مونده،
به همین مناسبت از تمام دوستانی که تمایل دارن در طرح

 "چهل صبح تا تولد خورشید"

هر روز صبح با خواندن "دعای عهد" 
و هر غروب با خواندن دعای "الهی عظم البلاء" 
همراه با ما به انتظار طلوع فجر فرجش بنشینند.

باشد که روز تولد مولا را همراه با خودشان جشن بگیریم!
آمین


فراخوان از وبلاگ خط خطی های انتظار

به بهانه سوره ضحی

بسم رب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 

 

پیامبر عزیزم با ضحی تو را اینگونه شناختم

 "که خداوند تو را بی نیاز کرده و هر که را خدا بی نیاز کند خلق به او محتاجند."

حال ما بیش از پیش محتاج تو ایم مددی

 

وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْث...

غروب غریبانه دهمین آفتاب ولایت و امامت حضرت امام علی النقی(ع)بر رهروان راه مقدسش تسلیت باد.

وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ
... و به خاطر شما باران فرو مى‏ريزد.

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحه غار حراست
خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است

*****************
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالی مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا ! دل مارا دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران

سیدحمیدرضا برقعی

ادامه نوشته

پیراهن خاکی 37  درسی از خرمشهر...

با یاد خدا...

شــــــهــــــــدا کسانی بودند که کلمه "انتظار" را معنی کردند،براستی منتظر واقعی کسی ست که در راه موعودش از بهترین و بالاترین چیزهایش بگذرد و چه چیز بالاتر از جان....

سوم خرداد

خواستم به بهانه ی سالروز آزادی خرمشهر، بنویسم از فرمانده ی سپاه خرمشهر"شهید محمد جهان آرا"

اما دیدم محبوب تر از آن بوده که منه ته مانده ی نسل دهه شصتی، معرفی اش کنم...

این شد که گریزی زدم به وصیت نامه اش ،به قسمت هایی که بعد از گذشت این همه سال ، انگار کمی کم رنگ تر شده جوهر خودکار روی کاغذش، خوب من حق دارم که یادم برود !!!

.

.

خداوندا ! با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند ...

 ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی.

ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟!

کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاضر و آینده تاریخ می باشد؟

وصیت نامه ی شهید را که خواندم یادم آمد فرق  "جهاد اصغر" و "جهاد اکبر" را می دانم، اما چه حیف که یادم نیامد در پاسداری از جهاد نفس ام چه کرده ام ؟!!!

 

ادامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه مطـــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــب

را ســــــــــــــــــــــــــــــــــرکـــــــــــــــــــــــــــــــــی بـــــــــــــــــــــــــزن ... 

 

ادامه نوشته

نور علی نور

مدینه از بوی بهشت آکنده است، از بوی خوش افلاک، انگار تمام ملایک، یکباره از آسمان به زمین هبوط کرده‏اند و زمین را به عطر خوش انفاس قدسی‏شان میهمان
شاید آمده‏اند تا بال‏هایشان را به قدوم آسمانی پنجمین آفتاب ولایت، متبرک سازند.
شاید آمده‏اند تا زمین، با شکوه هرچه تمام‏تر، به پیشواز گل برود.
چه اصالتی، چه پیشینه مبارکی، چه تباری!
پدر، حجّت خداوند و مادر، دختر بزرگوار امام حسن مجتبی علیه‏السلام 
پدر، خورشید و مادر، ماه
پدر، نور و مادر، نور، و تو، فرزند دو نور؛ نور علی نور
و تو ذوالنّورین و تو فرزند بهشت و تو فرزند زمزم.
دیری است، دنیا، گوش خوابانده و صدای دلنواز آمدنت را بی‏تاب گشته
دیری است زمانه، لحظه مقدّس شکوفایی بهشت وجودت را به انتظار نشسته.
دیری است، وعده آسمانی آمدنت، دل‏ها را مشتاق کرده.
نمی‏دانم چه رازی در حضور تو جاری است که قرن‏ها پیش، وعده‏ات دادند...
تو آن واقعه بی‏بدیلی که لحظه وقوعت را دقیقه‏ها و ثانیه‏ها، چشم انتظار بودند...
تو از قدیم، حضور داشتی و اینک به زمین هدیه شدی...
تو آن ستاره دنباله‏داری که از قرن‏ها پیش، آسمان در هیجان ظهورت می‏سوخت... و امشب همان شب است؛ شبی که باید اتّفاق بیافتی، شبی که باید پلک بگشایی و آینده انسان را به موازات نگاه روشنت، به نور ختم کنی...،
درست لحظه رویش گل وجودت، پایه‏های جهل، به خود لرزید و تارهای سست نادانی از هم گسیخت.
تا که نام بلند تو را، فرشته‏ها زمزمه کردند، گمراهی به پایان رسید و نور دانش، جهان را به روشنی فرا خواند که تو باقرالعلومی و شکافنده همیشه علوم!
ای وارث بر حقّ علم نبوی! خدا، جرعه جرعه علم خویش را در درونت ریخت و دروازه‏های بسته معرفت را تو در تو، بر روی سینه‏ات گشود و تو را عالم اسرار عیان و نهان، قرار داد. تا به معجزه انگشت خرد خویش، گره از جهل و نافهمی بشر بگشایی
ای پنجمین حجّت بزرگ خدا! روز میلاد تو، میلاد تمام خوبی‏هاست!روز میلاد تو، مرگ تمام نادانی‏هاست
روز میلاد تو، معلومی تمام مجهول‏هاست، انقراض نسل نداشتن‏ها و شروع فهم و ادراک

 فرارسیدن ولادت با سعادت پنجمین سکاندار کشتی هدایت ، 
شکافنده علوم،حضرت محمد باقر علیه السلام مبارک باد.

روزی مردی خدمت امام باقر(ع) رسید و رو به جانب حضرت نمود و گفت: یا ابن رسول الله مرا نزدیك خود بنشان فدایت شوم به خدا سوگند من شما و كسى كه شما را دوست داشته باشد را دوست دارم و این علاقه برای مطامع دنیایی نیست.

با دشمن شما دشمنم و از او كناره مى‏گیرم و به خدا سوگند این نفرت و دشمنی نیز بواسطه اختلاف شخصی نیست و با هم پدر كشتگى نداریم [به دلیل پیروی از شما از آنها کناره گیری می کنم].

به خدا سوگند حلال شما را حلال و حرام شما را حرام می دانم و در انتظار برپایی حکومت عدل شما خاندانم. با این عقیده و روشی که دارم آیا امید به نجات من هست؟

امام باقر علیه السلام دوبار به او فرمود: نزدیک من بیا!

پیرمرد جلو آمد و حضرت او را پهلوى خود نشاند. آنگاه فرمود: پیرمرد! مردى خدمت پدرم على بن الحسین رسید و همین سؤال تو را از او پرسید. پدرم امام سجاد علیه السلام به او فرمود:

وقتى جانت به اینجا رسید - با دست اشاره به حلقوم خود نمود - با قلبی مطمئن ، دلی آرام و با شوق فراوان با فرشته‏هاى اعمال روبرو می شوى اگر [با این عقیده و روشی که داری] از دنیا رفتی خدمت پیامبر و على و حسن و حسین و على بن الحسین علیهم السلام خواهی رسید. اگر هم زنده ماندی ؛ خداوند در همین دنیا چشم تو را روشن می كند و در هر صورت تو در مقامات عالیه با ما خواهى بود.

پیرمرد [که به نظر انتظار این همه لطف و کرامت را نداشت با تعجب] عرض کرد: چه فرمودید؟

امام باقر علیه السلام دو مرتبه سخنان خود را تكرار كرد. پیرمرد از خوشحالى و تعجب گفت الله اكبر ؛ اگر بمیرم خدمت رسول خدا و امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین و على بن الحسین می رسم و در وقت جان دادن با قلبی مطمئن ، دلی آرام و با شوق فراوان با فرشته‏هاى اعمال روبرو می شوم و اگر [هم تا وقت ظهور] زنده مانده و آن زمان را درک کردم خدا زندگى خوشى برایم فراهم می كند و با شما در درجات عالیه خواهم بود؟

پیرمرد این را که گفت فریاد به گریه بلند کرد و شروع کرد به هاى هاى گریستن. در نهایت اختیار از کف داد و بر زمین افتاد. اهل مجلس نیز با دیدن این حال پیرمرد به گریه افتادند و آنها نیز شروع کردند به بلند بلند گریه کردن.