مسلم را میشناسی؟

 

امام مظلومان چرا مسلم را به کوفه فرستاد؟
مگر با علم امامت نمیدانست که کوفی جماعت وفا ندارد؟
 مگر تجربه دوران امام حسن مجتبی و دوران امیرالمومنین را نداشت؟
 و مگر مومن از یک سوراخ چند بار گزیده میشود؟
بی وفایی کوفیان در کربلا علنی میشد. و اتمام حجت با خون علی اصغر.
پس چرا مسلم را به کوفه فرستاد؟
به نظرم حسین به کوفیان امیدوار بود. به هدایتشان.
آنها قابلیت داشتند بر حسینی بودن و یزیدی بودن و این از عجایب است.
و اگر امروز امام عصر قبل از آمدنش مسلم برای ما فرستاده به این دلیل است که
علی رغم همه بدی هایمان به ما امیدوار است.
 مسلم کسی است که قبل از رسیدن امام از راه ، شیعه را آماده میکند و سامان می بخشد.
مسلم معصوم نبود. مسلم کسی بود که شیعه میتوانست زیر علمش جمع شود همین.
امام مسلم را فرستاد تا حسینی شویم.
اگر منتظر امام هستی مسلم اش را دریاب که این بار عاشورا تکرار نمیشود.
 چون امام عصر اخرین ذخیره الهی است . او بقیه الله است.
 این بار مسلم ها پیش مرگ امام اند.
امام عصر خورشید است و عالم تاب
. امروز از شناخت امام زمان مهمتر شناخت مسلم است.
هر صبح جمعه امام عصر منتظر نامه مسلم است.
مطمئن باش جماعتی که مسلم را تنها میگذارند به کمک امام نمیروند.
مسلم را میشناسی؟

پاسخ" هر یکشنبه یک سوال (17)"

 

    نفس زکیه کیست؟              

    آیا جزء نشانه های حتمی ظهور است یا غیر حتمی ؟

مقصود از نفس زکیه جیست؟

پاسخ:

پنجمین و آخرین نشانه از نشانه‏هاى حتمى، قتل نفس‏زكیه است. نفس‏زكیه به معناى ‏انسان بى‏گناه است. در احادیث و آیات، از چهار نفر به عنوان نفس‏زكیه یاد شده است.‏‎ ‎

·         نفس ‏زكیه معاصر حضرت خضر علیه السلام،  او نوجوانى بود كه با همسالان خود ‏مشغول بازى بود، حضرت خضر علیه السلام او را كشت. حضرت موسى به او گفت: ‏‏«اَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِیَّةً بِغَیرِ نَفْسٍ»؛ آیا شخص بى‏گناهى را كشتى كه كسى را نكشته ‏بود.(۱)

نفس‏ زكیه معاصر امام صادق‏ علیه السلام كه در مقابل منصور دوانیقى قیام كرد و با همه ‏طرفدارانش كشته شد.‏

نفس‏زكیه از كودكى زبانش مى‏گرفت(۲)

و لذا حدیثى جعل كرده به ابوهریره نسبت ‏دادند كه: مهدى نامش محمدبن عبداللَّه است و در زبانش عیبى هست!!(۳)

 نفس‏زكیه دیگرى در احادیث آمده كه در آستانه ظهور در نجف اشرف به شهادت مى‏رسد. ‏امیرمؤمنان ‏علیه السلام در خطبه‏اى كه به خطبه المخزون معروف شده، در میان ‏نشانه‏هاى ظهور مى‏فرماید: وَ قَتْلُ النَّفْسِ ‏الزَّكِیَّة بِظَهْرِ الكوفَة فی سَبعین؛ و كشته شدن ‏نفس‏زكیه (انسان بى‏گناهى) در پشت كوفه (نجف) با 70 تن.(۴)

شیخ مفید نیز به ‏هنگام شمارش نشانه‏هاى ظهور، از كشته شدن نفس‏زكیه با 70 تن از صالحان در پشت ‏كوفه سخن گفته است.(۵)‏‎ ‎

 

اما هیچكدام از این موارد ذکرشده ربطى به نفس‏زكیه موعود ندارد.‏‎

 

·         نفس ‏زكیه از نشانه‏هاى حتمى:

آخرین نشانه از نشانه‏هاى حتمى در آستانه قیام ‏جهانى حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - قتل نفس‏زكیه است كه در مسجد الحرام، در میان ‏ركن و مقام به هنگام قرائت پیام امام به شهادت مى‏رسد.

 ‏نفس‏زكیه موعود، دقیقاً سه ماه و دو روز بعد از ظهور و 15 روز پیش از قیام جهانى، روز ‏‏25 ذیحجة الحرام در میان ركن و مقام به شهادت مى‏رسد.

لذا امیر مؤمنان‏ علیه السلام در ‏خطبه المخزون هر دو را در كنار یكدیگر بیان مى‏كند: وَ قَتلُ النَّفس الزَّكیَّة بِظَهْرِ الكُوفَة فی ‏سَبعین، وَ الْمَذْبوحُ بَینَ الرُّكن وَالمَقام؛

از نشانه‏هاى ظهور كشته شدن نفس ‏زكیه‏اى ‏‏است در پشت كوفه با 70 تن، و آنكه كشته مى‏شود در میان ركن و مقام.(۶)‏‎ ‎

قتل نفس‏زكیه و خسف بیدا، از علامات ظهور به معناى اخص كلمه نمى‏باشند، ‏بلكه علامت خروج و قیام جهانى آن حضرت مى‏باشند

شیخ مفید نیز به پیروى از كلام امیر مؤمنان‏ علیه السلام این دو نشانه را كنار هم یاد كرده ‏است.(۷)‏‎ ‎

كشته شدن نفس ‏زكیه در میان ركن و مقام از نشانه‏هاى حتمى است.

 شیخ مفید از طریق فضل‏بن شاذان از امام باقر علیه السلام روایت كرده ‏كه فرمود: وَ قَتلُ النَّفس الزَّكیة مِنَ المحْتوم؛

 قتل نفس ‏زكیه از نشانه‏هاى حتمى ‏است.(۸)

این حدیث به همین تعبیر از امام صادق‏ علیه السلام نیز روایت شده ‏است.(۹)‏‎ ‎

نفس‏زكیه نامش محمد است.

امام صادق‏علیه السلام در ضمن یك حدیث طولانى ‏مى‏فرماید: وَ قَتْلُ غُلامٍ مِن آلِ‏ مُحمَّد صلى الله علیه و آله و سلم بَینَ الرُّكنِ وَ المَقام، ‏اِسْمُهُ مُحمدبن مُحمد، وَ لَقَبُهُ النَّفسُ ‏الزَّكیَّة؛

 قتل جوانى از آل ‏محمد صلى الله علیه و آله ‏و سلم در میان ركن و مقام كه نامش محمد فرزند محمد، و لقبش: نفس‏زكیه ‏مى‏باشد.(۱۰)‏‎ ‎

این حدیث را فضل‏بن شاذان فقط با دو واسطه نقل كرده كه هر دو در حد اعلاى وثاقت ‏مى‏باشند.(۱۱)

در این حدیث كه از نظر سندى در اوج صحت است، نام پدرش محمد ‏آمده، ولى در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السلام حسن آمده است.(۱۲)‏‎ ‎

نفس‏زكیه از تبار امام حسین‏علیه السلام است.

 امام باقرعلیه السلام در ضمن یك ‏حدیث طولانى مى‏فرماید: اگر هر چیزى بر شما مشتبه شود؛ هرگز پیمان پیامبر، پرچم ‏پیامبر، سلاح پیامبر، و نفس‏زكیه‏اى كه از نسل امام حسین‏علیه السلام است، بر شما ‏مشتبه نمى‏شود.(۱۳)‏‎ ‎

پس آنچه ابو الفرج نقل كرده كه نفس‏زكیه از اولاد امام حسن مجتبى‏علیه السلام است، ‏از سوى پیروان نفس‏زكیه (محمدبن‏عبداللَّه‏بن‏حسن) جعل شده است.‏‎ ‎

حضرت مهدى دقیقاً 15 روز بعد از قتل نفس‏زكیه قیام جهانى خود را آغاز مى‏كند.

امام ‏باقرعلیه السلام در این رابطه مى‏فرماید: لَیْسَ بَینَ قِیامِ القائِم وَ قَتلِ النَّفسِ ‏الزَّكیةِ أَكثَر ‏مِن خَمسةَ عَشْرَ لَیلَة؛

در بین قتل نفس‏زكیه و قیام قائم(۱۴) جز 15 شب فاصله‏اى ‏نخواهد بود.(۱۵)‏‎ ‎

نفس‏ زكیه بى‌گناه است.

 امیرمؤمنان‏علیه السلام در این رابطه مى‏فرماید: ریختن خون ‏حرام، در روز حرام، در شهر حرام، از تیره‏اى از قریش. سوگند به خدایى كه دانه را ‏شكافت و انسان را آفرید، پس از آن بیش از 15 شب حكومت نخواهد داشت.(۱۶)

 ‏منظور از خون حرام؛ انسان بى گناه، منظور از روز حرام؛ ماه ذیحجة الحرام و منظور از ‏شهر حرام؛ مكه معظمه مى‏باشد.‏‎ ‎

نفس زكیه انسانی بی‌گناه و پاك به نام محمد از تبار امام حسین علیه السلام است

قتل نفس‏زكیه خیلى ناجوانمردانه است. امیرمؤمنان‏علیه السلام در این رابطه مى‏فرماید: ‏به خدا سوگند گویى به نوجوانى از قریش مى‏نگرم كه در خون خود دست و پا مى‏زند. ‏پس از این جنایت كسى در روى زمین عذر آنها را نپذیرد و دیگر براى آنها سیطره‏اى ‏نمى‏ماند.‏‎ ‎

نفس‏زكیه را به هنگام قرائت پیام حضرت مى‏كشند.

 امام باقرعلیه السلام مى‏فرماید: ‏قائم(۱۷) به یكى از یارانش مى‏فرماید برو به سوى اهل مكه و بگو من فرستاده فلانى ‏هستم. او به شما مى‏گوید »ما اهل‏بیت رحمت و معدن رسالت و خلافتیم، ما ذریه پیامبر ‏و از تبار پیامبرانیم، ما مورد ستم واقع شدیم، ما پایمال و منكوب شدیم، از روزى كه پیامبر ‏ما رحلت كرده تا به امروز حق ما گرفته شده، ما از شما یارى مى‏طلبیم. ما را یارى ‏كنید.« هنگامى كه آن جوان این پیام را ابلاغ مى‏كند؛ به سویش تهاجم مى‏كنند و او را در ‏میان ركن و مقام سر مى‏برند. او نفس‏زكیه است.(۱۸)‏‎ ‎

نفس‏زكیه دقیقاً روز 25 ذیحجه كشته مى‏شود و 15 روز بعد، روز دهم محرم (عاشورا) ‏قیام جهانى آغاز مى‏شود.‏‎ ‎

آخرین نشانه، قتل نفس‏زكیه است و بعد از آن، حضرت مهدى

(۱۹) صاحب سیره ‏شایسته، قیام مى‏كند.‏‎ ‎

حضرت مهدى(۲۰) خروج نكند جز هنگامى كه نفس‏زكیه كشته شود. چون او كشته ‏شود، ساكنان زمین و آسمان بر آنها خشمگین شوند.(۲۱)‏‎ ‎


۱.      ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 203.‏‎ ‎

‏‏۲.      همان، ص 205.‏‎ ‎

۳.      سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 272.‏‎ ‎

‏۴.   شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 368؛ ابن فتال، روضة الواعظین، ج 2، ص 15؛ ‏اربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 247؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 220.‏‎ ‎

۵.      حلى، مختصر بصائر الدرجات، ص 443.‏‎ ‎

۶.      شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 368.‏‎ ‎

۷- همان، ص 371؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 279؛ نعمانى الغیبة، ص 435؛ ‏شیخ حر، اثبات الهداة، ج 3، ص 722

۸. شیخ صدوق، كمال‏الدین، ج 2، ص 652؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 435؛ شیخ ‏حر، همان.‏‎ ‎

۹.   فضل‏بن شاذان، اثبات‏الرجعة - محظوط -؛ مختصر اثبات‏الرجعة، تراثنا، ش 15، ص ‏‏217، ح 18؛ میرلوحى، كفایة المهتدى، ص 280؛ خاتون آبادى، كشف الحق، ص ‏‏182، ح 30.‏‎ ‎

۱۰.      این دو واسطه عبارتند از:‏‎ ‎

صفوان بن یحیى، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 197، رقم 524؛ شیخ ‏طوسى، الرجال، ص 352؛ همو، اختیار معرفة الرجال، ص 502، رقم 963.‏‎ ‎

محمد بن حمران، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 359، رقم 965.‏‎ ‎

‏۱۱.      شیخ صدوق، كمال‏الدین، ج 1، ص 331؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 292؛ ‏اربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 324

۱۲.      عیاشى، التفسیر، ج 1، ص 164، ح 222؛ بحرانى، البرهان، ج 2، ص 26، ح ‏‏694؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 223.‏‎ ‎

۱۳.      ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 209.‏‎ ‎

۱۴.   شیخ صدوق، كمال‏الدین، ج 2، ص 649؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 374؛ شیخ ‏طوسى، الغیبة، ص 445؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 281.‏‎ ‎

‏۱۵.      نعمانى، الغیبة، ص 258؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 234.‏‎ ‎

۱۶.      ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 131.‏‎ ‎

۱۷.      علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 307.‏‎ ‎

‏۱۸.      حائرى یزدى، الزام الناصب، ج 2، ص 177.‏‎ ‎

‏۱۹.      مقدسى، عقد الدرر، ص 116.‏‎ ‎

۲۰.      ابن ابى شیبه، المصنف، ج 8، ص 679، ح 199؛ متقى هندى، البرهان، ص 112.‏‎ ‎

‏۲۱.      مقدسى، عقد الدرر، ص 119