سخنان امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا

 

ادامه نوشته

یک دختر و...

یک دختر و آرزوی لبخند که نیست

یک مرد پر از کوه دماوند که نیست

یک مادر گریان که به دختر می گفت:
...
بابای تو زنده است... هرچند که نیست!!!

و

چقدر چفیه ها خونی شد تا چادری خاکی نشود…

 

شهدا :

و تو ای خواهر دینی ام: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است

 (شهید عبدالله محمودی)

«خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان می کشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند.»

(سردار شهید رحیم آنجفی)

«حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست

(شهید محمد کریم غفرانی)

«خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.»

(شهید حمید رضا نظام)

«از تمامی خواهرانم می خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»

(شهید سید محمد تقی میرغفوریان )

«خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت کن.»

(طلبه شهید محمد جواد نوبختی )

«یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

 (شهید صادق مهدی پور)

«خواهرم: حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند.»

(شهید بهرام یادگاری)

«تو ای خواهرم... حجاب تو کوبنده تر از خون سرخ من است

(شهیدابوالفضل سنگ تراشان)

«به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.»

(شهید حمید رستمی)

«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

(شهید علی اصغر پور فرح آبادی)

«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می کشاند.»

(شهید علی رضائیان)

«از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که حجاب خون بهای شهیدان است

(شهید علی روحی نجفی)

«مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.»

(شهید غلامرضا عسگری)

«ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من

(شهید محمد حسن جعفرزاده)

«خواهرم: زینب گونه حجابت را که کوبنده تر از خون من است حفظ کن.»

(شهید محمد علی فرزانه)

« خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود راهم چون فاطمه و زینب حفظ می کنند... هدف دار در جامعه حاضرشده اند.»

(رییس جمهور شهید محمد علی رجایی)

منبع:

دفترتحقیق و پژوهش بنیاد شهیدانقلاب اسلامی ، صفحه۱۵

 

 

و امروز

این روزها همه اش دلم می خواست

بگویم از روز دختر و هفته ی دفاع مقدس

و نزدیکی این دو

و چه جایی بهتر از این جا

همین

شاد باشید.

کاش منم مانند عباس بودم...

برای من که دلم جایی گیر است و ادعایی بزرگ دارم ...

عباس الگوی بزرگیست...

نه؟


گذشته ی سرخ...

و

کربلا را تو مپندار که شهریست در میان شهرها...

و

جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی آن نیست...

آنان را که از مرگ می هراسند از کربلا میرانند...

اربعین عشق...

 چهل را هماره عدد کمال و عشق می دانند و امروز چهل روز از مستند عشق می گذرد...

مستندی که ریشه در کنه جان دارد...

آری امروز چله ی عشق است چله ی اکمال عشق و ایثار... چله ی کمال خون...

*

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛

سلام بر ولى خدا و دوست او

اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛

سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او

 اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ

سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش

اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ

سلام بر حسین مظلوم و شهید

اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ

سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاری‌ها اسیر بود و كشته اشكِ روان گردید

 

*****

ساربانا ز اشتران بگشای بار

لحظه‏ای ما را به حال خود گذار

اینکه بینی سرزمین کربلاست

خاک او آغشته با خون خداست

در حریم قدسی صحرای دوست

بشنو این گلبانگ، این آوای اوست

نی نوا، در نینوای راستین

مویه‏ها دارد ز نای اربعین

ناله آتش بال در پرواز بین

همطراز آه گردون تا زمین

اشک می‏ریزد ز چشم کائنات

در عزای تشنه کامان فرات

آن بلا جویان که تا بزم حضور

راه پیمودند با سامان نور

رایت توحید از اینان پایدار

ماند و می‏ماند به دور روزگار

گر فرات اینجا چو دریا خون گریست

نی عجب، خورشید برهامون گریست

مشفق کاشانی

اینک، چهل روز است که هر سبزه می‏روید، هر گل می‏شکفد، هر چشمه می‏جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب‏ها شراره می‏زند. آنان که رنج پیمان‏شکنی بر جانشان پنجه می‏کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمه‏های نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته‏اند، بر خویش شوریده‏اند. شلاق اعتراض بر قلب خویش می‏کوبند و اسب جهاد زین می‏کنند. چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود می‏پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده‏ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.
اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک‏های بسته را می‏کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می‏خواند. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت‏آمیز است تا دستی را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی‏سوار را زین خواهد کرد؟
اربعین است. عشق با تمام قامت‏بر قله «گودال‏» ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخل‏های بارور، سربرآورده و حنجره‏ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می‏کشید، آسمان در آسمان به جست‏وجوی همصدا و همنوا سیر می‏کند. راستی، کدامین یاوری به «همنوایی‏» و همراهی برمی‏خیزد؟
مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.

                                                                                                         دکتر محمدرضا سنگری

                                                     ?بررسی یک سوال؟

                                          آیا در اربعین اوّل،‌ اسرا به کربلا بازگشتند؟

به ادامه مطلب رجوع کنید...

 

 دانلود نوحه ویژه اربعین

ادامه نوشته

نوح کو تا که بیاید نگرد طوفان را...

ویژه نامه (۵)

مستند عشق(اکران)/قسمت پنجم

امروز عاشوراست زبان ها لال از هر گونه حرف...

وتنها یک سخن بر لب می آید آن هم سلام و لبیک است بر سلطان غریبان ،ارباب بی کفن(ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء)...

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

السلام علی الشیب الخضیب...

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین

و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

آجرک الله یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجک الشریف)

یا ایّتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیّه.

شيعتي مهما شربت ماء عذب فاذكروني (شيعيان من! هنگامي كه آب گوارا نوشيديد، مرا ياد كنيد.)
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی (و يا هنگامي كه از غريبي يا شهيدي خبري شنيديد، بر من ندبه كنيد.)

فانا الشبط الذی من غیر جرم قتلونی (من، نواده [پيامبر] هستم كه مرا بي گناه كشتند.)
و یجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی (و پس از آن از روي عمد، مرا پايمال سم اسبان كردند.)

لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی (اي كاش، همگي در روز عاشورا بوديد و مي‌ديديد.)
کیف استسقی لطفلی فابو ان یرحمونی (كه چگونه براي كودك خردسالم، آب خواستم و آنان رحم نكردند.)
*

لبیک یا حسیـــــــــــــــــــــــن

لبیک یا حسیـــــــــــــــــــــــن

لبیک یا حسیـــــــــــــــــــــــن...

 

* این نوحه منسوب به سيدالشهدا (ع) است كه گويا حضرت در لحظات آخر عمر شريفشان اين شعر را سروده‌اند

چهارده پیام عاشورایی در ادامه مطلب...

 

ادامه نوشته

سقای عشق...

ویژه نامه محرم و صفر(۴)/تاسوعای حسینی

انی احامی ابدا عن دینی...

 

السلام علی الساقی العطشا بکربلا

"السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع لله و لرسوله و لأميرالمؤمنين و الحسن و الحسين صلّي الله عليهم اجمعين... فلعن الله اُمّةً قتلتك و لعن الله امّةً ظلمتك." 

 لا اَرهَب المَوتَ اَذا المَوتُ رُقی   حَتّی أورای فی المَصالیت اللّقا
نَفسی لِسِبطِ المُصطفَی الطُّهرِ وقا   اِنّی اَنا العَبّاسُ اغدُوا بالسَّقاء
وَ لا اَخافُ الشّرَ یَومَ المُلتَقی

از مرگ نمی هراسم، که مرگ نردبان آسمانی من است.تا در میان شجاعان بخشنده چهره در پوشم.
جان من سپر آن زادهء پاک مصطفی. هان این منم عباس که به سقایت آمده ام.
و در هنگام مواجهه، از هیچ شرّی بیم ندارم.



وَ اللهِ اِن قَطعتُموا یَمینی
اِنّی اُحامی اَبداً عَن دینی
وَ عَن اِمام ٍ صادقِ الیقین
نَجل النّبی الطّاهرِ الامین

به خدا سوگند که اگر چه دست راستم را بریدند.
پیوسته و هماره از حمایت دین خویش، دست بر نمی دارم.
و از امام صادق برحقّم
که نوادهء پاکزاد پیامبر امین است.

یا نَفسُ لا تَخشَ مِن الکُفّار
وَ ابشِری برَحمَهِ الجبّار
مَع انّبی السّیَد المُختار
قَد قَطَعوا ببَغیهم یَساری
فَاَصلِهم یا ربّ حَرَّ النّار

ای نفس! نترس از این کفّار  بشارت باد بر تو رحمت خداوند جبار
همراه با پیام آور سید مختار
خدای من! اینان که دست چپم را ستمگرانه بریدند
تو با گرمای آتش دوزخ پاداششان بده.

*****

ای علم افراشته بر سر ایوان عشق

خیز ز جا و مبر خواب ز چشمان عشق

خیز ز جا و مزن شعله به دامان عشق

میروی و می شود چاک گریبان عشق

خیز به پا یا اخا وقت علم داری است...

تیر به چشم تو و بر دل من خورده است

خار و خس و تیغ و تیر جسم تو آزرده است

صوت حرم گوش کن...مشک عمو برده است

نام تو جان میبرد باز برادر بگو

منتظرت زینب است بیا و خواهر بگو

جان من خسته دل جواب دختر بگو

بیا و قصه ی آب برای اصغر بگو...

خیز زقلب تراب ای پسر بوتراب...  ناله ی طفلان شده ذکر عمو جای آب...

 

 ویژه نامه تاسوعای88

 
ادامه نوشته

عطش عاشقی...

ویژه نامه محرم و صفر(۳)

باران زد دل هامان را ریش کرد...!

باران بارید اما در چه روزی...یادواره ی بی مهری به مهریه ی زهرا

یادوارهی قطع آب بر اهالی باران...

آه ... با که باید گفت غم یار را...

بر که باید خواند تب حال را...

امشب آب را بر حسین و یارانش بستند و امروز از برکت ماه حسین پس از مدتی چند باران رحمت خدا باریدن می گیرد....

آه از آن ساعتی که آسمان در شکوفایی بغضش زمین گیر شد  و لبهای خشک علی اصغر از نوک تیر سیراب عشقی ازلی گشت... 

باران نبارید تا خالق مستند عشق در صحرای سوزان بلا کامهای تفتیده را بر خدا عرضه دارد تا خدا بر فرشتگانش بنازد :"فتبارک الله احسن الخالقین "

...

بارالها باران رحمتت هر روز بیش است ولی بر دل کویر هر چه باران ببارد عطش امان نمی دهد ...

خدایا بر عطش عشق حسینیمان بیافزای... 

*

ياران امام حسين(علیه السلام)،الگوي ياران امام مهدي(علیه السلام)

قسمت دوم

ج)عبادت و راز و نياز با پروردگار

از ابومخنف نقل شده که در ظهر عاشورا و در کشاکش جنگ، ابوثمامه‌ ‌صاعدي نزد امام آمد و گفت: «من دوست دارم در حالي‌ که نماز آخرم را با شما به جاي آورده‌ام، خدا را ملاقات کنم».  حضرت، در جواب فرمود: «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلين الذاکرين»؛ «نماز را ياد آوردي. خدا تو را از نماز‌گزاراني که به نماز تذکر مي‌دهند، قرار دهد». آن‌گاه، امام حسين(علیه السلام)به همراه نيمي از ياران خود به نماز ايستادند و سعيد‌بن‌عبدالله حنفي، خويش را سپر امام قرار داد و تيرهاي رها شده از سوي دشمن را به جان خريد؛ تا آن‌که به شهادت رسيد.

در شب عاشورا نيز، تمام اصحاب در خيمه‌هاي خود به راز و نياز و عبادت مشغول بودند. راوي مي‌گويد: «وبات الحسين و أصحابه تلک اليلة و لهم دوي کدوي النحل ما بين راکع و ساجد و قائم و قاعد.» ؛ «حسين(علیه السلام) و يارانش، آن شب را در حالي به صبح رساندند، که زمزمة آنان در حالات رکوع و سجود و ايستاده و نشسته، مانند زمزمة زنبوران عسل، شنيده مي‌شد».

در وصف ياران امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز از پيامبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: «مجدّون في طاعة الله» ؛ «آنان در راه اطاعت خداوند، اهل جديت و تلاش‌ هستند». امام علي (علیه السلام) نيز در توصيفشان فرموده‌اند: «رجالٌ لاينامون اليل لهم روي في صلواتهم کروي النحل يبيتون قياماً علي أطرافهم و يسبحون علي خير لهم».  «مردان شب‌زنده¬داري که زمزمة نمازشان، مانند نغمة زنبوران کندو به گوش مي‌رسد. شب‌ها را با شب‌زنده‌داري سپري مي‌کنند و بر فراز اسب‌ها خدا را تسبيح مي‌کنند».

د) وفاي به عهد

امام(ع) در شب عاشورا به خيمة حضرت زينب(سلام الله علیها) رفتند و ميان ايشان، گفت‌و‌گويي صورت گرفت. از آن جمله، حضرت زينب به امام(ع) عرض کرد: «آيا شما نيات ياران خود را امتحان کرده‌ايد؟ مي‌ترسم که در هنگامة درگيري، شما را به دشمن تسليم کنند». امام حسين(علیه السلام) در جواب فرمودند: «اما والله لقد نهرتهم و بلوتهم و ليس فيهم الأشوس الأقعص يستأنسون بالمنيه دوني استئناس الطفل بلبن أمّه» ؛ «به خدا سوگند، ايشان را آزموده‌ام و آنان را انسان‌هايي سينه‌سپر کرده يافته‌ام؛ به گونه‌اي که به مرگ زيرچشمي مي‌نگرند و شوقشان به مرگ، کمتر از شوق کودک به شير مادرش نيست».

در آن شب، زيباترين و ماندگارترين صحنه هاي تاريخ اسلام، شکل گرفت. امام(ع) بيعت خود را از همة ياران برداشت و از ايشان خواست تا در تاريکي شب پراکنده شوند. اما هريک از اهل بيت(ع)، اصحاب و ياران امام در سرسپردگي عاشقانة خويش، بار ديگر ابراز وفاداري کردند. مسلم‌بن‌عوسجه عرض کرد: «يابن رسول الله! در جهان کسي از ما لئيم‌تر نباشد، اگر اين‌جا تو را رها کنيم. پناه مي‌بريم به خدا از اين‌که از رکاب همايوني تو، دوري کنيم. خدا هرگز روزي را نياورد که من چنين کنم... حتي اگر سلاحي به دست نداشته باشم، با پرتاب سنگ به جنگشان خواهم رفت...و هرگز از تو جدا نخواهم شد، تا در رکاب تو کشته شوم». سعيد‌بن‌عبدالله حنفي نيز عرض کرد: «سوگند به خدا؛ هرگز تو را رها نمي‌کنيم، تا براي خدا مشخص شود که سفارش پيامبر(ص) را نسبت به تو عمل کرده‌ايم و اگر بدانم که در راه تو به شهادت مي‌رسم و سپس زنده مي‌شوم و ذرات وجودم را بر باد مي‌دهند و هفتاد بار با من چنين مي‌کنند، باز از تو جدا نخواهم شد...» .

و اينک ما در زمان انتظار سرورمان، حضرت مهدي(عج) به سرمي‌بريم. به راستي، آيا ما مدعيان منتظر، به اندازة ياران سيدالشهداء(علیه السلام)، از جان و مال خود، خواهيم گذشت؟

 منتظر واقعي در ميدان عمل، به سوي ظهور گام برمي‌دارد و در هر صبح با امامش بيعتي تازه مي‌بندد و به خداي خويش قول مي‌دهد که هرگز از اين عهد و پيمان برنگردد، تا از ياران و دفاع‌کنندگان از مولايش باشد و در اين راه از همه پيشي بگيرد؛ عهدي که حتي مرگ هم نمي‌تواند آن را بشکند: «اللهم اني اجَدّدُ له في صَبيحة يومي هذا و ما عشت من أيامي عهداً و عقداً و بيعةً له في عُنُقي لا أحولُ عَنها و لا أزولُ أبداً اللهم اجعَلني مِن أنصارهِ و أعوانِه و الذّابين عَنهُ و المسارعين إليه في قضاء حوائجه و الممتثلين لأوامره و المحامين عنه و السّابقين إلي إرادته و المستشهدين بين يديه اللهم أن حال بيني و بينه الموت الذي جَعَلتَه علي عبادک حتماً مقضياًوأخرجني مِن قَبري مؤتَزِراً کَفَني شاهراً سَيفي مجرداً قناتي ملبياً دعوة الداعي فِي الحاضرو البادي...».(۱)

 

(۱)منبع:فرات تا فرات(سکینه خانی)

کارگروه فرهنگی

جولانگاه عشق...

 ویژه نامه محرم و صفر(۲)

این ویژه نامه دست توسل ماست بر دامان کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(علیه السلام)و شاهزادگان(قاسم بن حسن و عبدالله بن حسن علیهم السلام ) را واسطه قرار می دهیم....

 السلام علی الحسین

 و علی علی بن الحسین

 و علی اولاد الحسین

و علی اصحاب الحسین(علیهم السلام)

*****

حسین جان عشقت  نوزاد و نوجوان، پیر و جوان نمی شناسد

به خدا سوگند عشقت با فطرتها عجین است... 

دلها قضاوت کنند...

این حسین کیست که عالم  همه دیوانه ی اوست؟.....

 

مولا جان خود بفرمایید که از کدامین یارتان بنویسم ؟...

 ازکدامین شیرمرد میدان گاه شور عشقتان سخن بگویم..؟

ازحبیب بگویم یا از عبدالله بن حسن؟

از زهیر بگویم یا از قاسم ..؟

خود بفرمایید که کدام مصیبت را بسرایم ؟

از دستان کوچک رقیه بنویسم یا از گوشواره اش ؟

از علی اصغر بگویم یا از علی اکبر؟

 جوانمردی عباس را تصویر کنم یا ...

براستی مولا چه کردید که تا خون در رگهایشان ..تا جان در بدنشان ...تا جسمی در دنیا  داشتند و تا روح آسمان دارند دست از لبیک یا حسین برنداشته و نخواهند داشت؟

"اللهم عرفنی حجتک...."

این روزها در هر خیمه ای از خیمه های مولا اباعبدالله(ع)، در هیئتها ازیاران عشق می گویند...

:حال با شما سخن میگویم

ای یاران حسین(علیه السلام) خدا را،چه کردید که لیاقت جانفشانی در رکاب سردار عشق را یافتید...؟

یاران مارا دریابید تا مگر با شفاعت شما از منجلاب آخرالزمان نجات یابیم

مارا یاری کنید ..زمانه ما را در آخرالزمان به صحنه ی ابتلا گرفته است و ما را در دوران غیبت منتقم حسین،ثارالله(سلام الله علیه ) به دام بلا رهانده است..

حسین زمانمان مهدی تنهاست ....

مـــــــــــــــــا بـــــــــاید چــــــــــــــــه کــــنیــــم؟؟؟

*

********

ياران امام حسين(علیه السلام)،الگوي ياران امام مهدي(علیه السلام)

يکي از نيازهاي اساسي منتظران در عصر غيبت، لزوم برخورداري از الگوهاي عملي، در مسير خودسازي و نيز همراهي و مساعدت امام معصوم است؛ کساني که توانسته باشند در عرصة عمل، براي تحقق اهداف و آرمان‌هاي امام خود، جان‌فشاني کنند و نمونه‌هاي روشني در طريق اطاعت و سرسپردگي باشند و به راستي، چه کساني شايسته تر از ياران امام حسين ؟!

 ياراني که امام خود را در تحقق بخشيدن به اهدافش ياري کردند؛ ياران بزرگ و مجاهدي که عقل بشري از درک مقامشان عاجز است؛ ياراني که امام معصوم، در وصف ايشان فرمود: «فَإنّي لا أعلَمُ أصحاباً أوفي و لا خَيراً مِن أصحابي...» ؛ «من ياراني بهتر و باوفاتر از اصحاب خود، نمي‌شناسم

 در حقيقت، ياران اباعبدالله(علبیه السلام)، معيارهايي را در اختيار ما قرار داده‌اند تا به وسيلة آن‌ها، خود را محک زده و با عمل به آن‌ها، خود را براي قيام جهاني و روز باشکوه ظهور، آماده‌تر سازيم.

 الف) معرفت و محبت

محبت، حالتي ميان محب و محبوب است که اگر چه از درون و قلب، سرچشمه مي‌گيرد، اما در ظاهر و افعال و اعمال محبّ،به روشني بروز پيدا مي‌کند. محبتي پايدار و حقيقي است، که در پي معرفت باشد. چرا که هرچه شناخت بيشتر باشد، محبت، شديدتر و عميق‌تر خواهد بود. راه ايجاد و تعميق محبت به ولي عصر?، آن است که انسان به صاحب‌الزمان به عنوان مطلوب کامل خويش، معرفت حاصل کند و ابعاد وجودش را بشناسد.

معرفتي که مورد تأکيد ائمه(ع)واقع شده، معرفتي سطحي نيست که عموم مردم به آن آشنا هستند؛ بلکه مقصود، معرفتي خاص، با ويژگي‌ها و توصيفاتي که در احاديث و ادعيه وارد شده است، مي‌باشد. مشکل امت اسلام، پس از پيامبر(ص)، عدم معرفت واقعي به حجت زمان خود بود. کوفيان، امام حسين(ع) را مي‌شناختند؛ اما شناخت آنان، محدود به اسم و نسب امام بود، بدون هيچ بصيرت و آگاهي نسبت به مقام والاي ايشان.

در مقابل ياران حضرت اباعبدالله(ع)، از چنان معرفتي به امام زمان خويش برخوردار بودند که شهادت در راه او را بر زندگي جاودانة در دنيا، برمي‌گزيدند؛ چنان‌چه يکي از ياران امام، اين‌گونه به اين حقيقت، تصريح مي‌کند: «الحمدالله الذي شرفنا بالقتل معک و لو کانت الدنيا باقيه و کنا فيها مخلدين لاثرنا المحفوظ معک علي الاقامة فيها» ؛ «خدا را سپاس که اين شرافت را نصيب ما کرد تا در کنار شما به شهادت برسيم و اگر دنيا باقي باشد و ما در آن جاودان باشيم، قيام با شما را بر ماندن در اين دنيا ترجيح مي‌دهيم.»

آنان، وجود امام را نعمتي بزرگ از جانب خدا و مورد سفارش پيامبر مي‌دانستند.  در تاريخ آمده است که در دومين روز محرم الحرام، پس از ورود امام و يارانش به کربلا، آن حضرت خطبه‌اي خواند. آن‌گاه، برير از جاي برخاست و گفت: «يابن رسول الله! لقد منّ الله بک عَلينا أن نُقاتل بين يديکَ نقطَع فيکَ أعضائنا ثم يکون جدک شفيعنا يوم القيامة» ؛ «اي پسر رسول خدا! خداي تعالي وجود مبارکت را بر ما منت نهاده است؛ در رکاب شما نبرد مي‌کنيم تا در راه شما اعضاي بدنمان تکه تکه ‌شود؛ براي آن‌که در روز قيامت، جدّ شما شفيع ما گردد».

اشعاري که هر يک از ياران، در موقع نبرد به زبان مي‌آوردند نيز، اشاره به عمق معرفت آنان از امام دارد. براي مثال، اسلم- يکي از ياران امام- هنگام خروج براي جهاد، اين رجز را مي‌خواند: «أميري حسينٌ و نِعمَ الأمير؛ سُرورٌ فُؤادِ البَشير النَّذير» ؛ «حسين? امير من است و چه خوب اميري است. او موجب شادي و سرور دل‌ِ بشارت‌دهنده و ترسانندة از خطرها (پيامبر اکرم صلی الله علیه وآله ) است».

حجاج‌بن‌مسروق جعفي نيز از ديگر ياران امام مي‌باشد که ايشان را اين‌گونه معرفي مي‌کند: «أقدم حسيناً هادياً مهدياً، أليومَ تَلقَا جَدَّکَ نَبياً، ثُمَّ أباکَ ذَالنَّدا عَلِياً، ذاکَ الذِي تَعرِفُهُ وصياً» ؛ «اي حسين! ‌اي امامي که هم هدايت¬يافته‌اي و هم ديگران را هدايت مي‌کني؛ امروز، جدت، پيامبر(صلی الله علیه وآله )را ملاقات خواهي کرد و سپس، پدرت، علي(علیه السلام) را که صاحب فضل و جود و احسان است و ما او را وصي رسول( صلی الله علیه وآله )و جانشين بر حق او مي‌دانيم».

ياران امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز، معرفتي عميق به ايشان دارند. امام سجاد(علیه السلام)در وصف آنان مي‌فرمايد: «القائلين بأمامَتِه» ؛ «آنان به امامت امام مهدي(عج) اعتقاد راسخ دارند» و اين معرفت عميق، سرچشمة محبتي حقيقي به امام مي‌شود؛ به گونه‌اي که به تعبير امام صادق?: «يحفون به و يقونه بأنفسهم في الحرب» ؛ «آنان در ميدان رزم، او(حضرت مهدي"عج")را در ميان مي‌گيرند و در کشاکش جنگ، با جان خود، از ايشان محافظت مي‌کنند».

ب)معرفت و پارسايي

زهد و پارسايي از ويژگي‌هاي برجستة ياران ائمه(ع) مي‌باشد. معرفت، هنگامي پيروي از امام را به دنبال دارد که آميخته به حب دنيا نباشد. از اين رو، منتظران واقعي، کساني هستند که در ساية کسب معرفت، نفس خويش را از دنيازدگي خالص مي‌کنند.

ياران امام حسين(ع)انسان‌هايي بودند که دل‌بستگي به دنيا و فرزند و مال را کنار گذاشته و همه را، همراه جان خويش، تقديم امام نمودند. هنگامي که اباعبدالله(ع) به فرزندان عقيل فرمود: «...شهادت مسلم، خانوادة شما را بس است. من به شما رخصت مي‌‌دهم که به سوي خانه‌هاي خود برويد» ؛ فرزندان عقيل در پاسخ امام گفتند: «آيا به مردم بگوييم امام و رهبر و بزرگ خود را در ميان دشمنان تنها گذارديم و از او دفاع نکرديم؟ سوگند به خدا، چنين نخواهيم کرد؛ بلکه جان و مال خود را فداي تو خواهيم نمود».

در مقابل نيز، کساني را مي‌بينيم که در اثر دل‌بستگي به دنيا و با وجود معرفت به حقانيت امام، حاضر به پيروي از ايشان نيستند. يکي از اين اشخاص، عبيدالله‌بن‌حر جعفي است. او کسي بود که کاروان امام حسين? در مسير خود با او برخورد کرد. امام با او به گفت‌و‌گو نشست و او را به همراهي خود، فرا خواند؛ اما عبيدالله در جواب گفت: «به خدا سوگند؛ مي‌دانم که هر که شما را دنبال کند، در آخرت، سعيد و خوشبخت خواهد شد... اما اين طرح و نقشه را بر من تحميل مکن؛ چراکه نفس من بر مرگ آمادگي ندارد» .

 مردم کوفه نيز که با امام بيعت کرده بودند و به ايشان قول همکاري داده بودند، به جهت دل‌بستگي به دنيا، به ايشان خيانت کردند. چنان‌چه در تاريخ، نقل شده است که امام از چند تن از اهالي کوفه -که پس از شهادت مسلم، به ايشان پيوسته بودند- دربارة رأي و نظر مردم کوفه پرسيدند و آن چند نفر در پاسخ گفتند: «در بين اشراف، رشوه‌هاي بزرگ، رد و بدل مي‌شود و اگر چه دل‌هاي ساير مردم با شماست، اما شمشيرهايشان عليه شما آماده گشته است» . آن گاه حضرت اباعبدالله(علیه السلام) فرمود: «الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي ألسنتهم...» ؛ «مردم، بندة دنيايند و دين، لقلقة زبان آن‌هاست».

در هنگامة ظهور نيز کساني که به ظاهر، منتظر امام(عج)بوده‌اند، از ايشان جدا مي‌شوند. چنان‌چه امام صادق(علیه السلام)در اين‌باره مي‌فرمايند: «إذا خَرَجَ القائم خَرَجَ مِن هَذا الأمر من کان يري من أهله...» ؛ «هنگامي که قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قيام کند، کساني که به نظر مي‌رسيد از ياران او باشند، از امر (ولايت) بيرون مي‌روند...»*

*منبع:فرات تا فرات(سکینه خانی)

ان شاالله ادامه دارد...

بار الها

خود محفوظمان دار .....

کارگروه فرهنگی

ماه عزادار(88)

 

باز این چه شورش است...

ویژه نامه ی محرم و صفر(۱)

"حسن مطلع عشق...محرم"

باز از عرش صدایی میرسد...

گوش فرا ده ...السلام علی الحسین...

هلال ماه رخ برآورده ،هلال ماه عشق

ماه خون،ماه اشراف خون و یقین بر کفر و شمشیر،

ماه ایستادگی خورشید،حسن مطلع عشــــــق ،ماه قد قامت آسمان و چه قامتی ،قامتی به بلندای عرش ازلی،بیکران ...قامتی به معنای حقیقی حقیقت...

آری محرم است ،ماه عزا ست ،ماه اربابمان حسیــــــن(علیه السلام)

تقویم دل عاشق پرکشیدن گرفته است .. محرم آمده واین آمدن را نیاز به اعلام تقوم نیست که مرغ دل خود لباس عزا بر تن پوشانده است... این سخن را عجبی نیست،عاشق اگر صادق باشد دلش قاموس اوست

همان دلی که به وسعت عرش بر غریبی معشوق غرقاب خون گشته و در دریای عشق حسینی  جولان گرفته است،همان دلی که امروز در سیاهی ظلمت آخرالزمان بر عروه الوثقی چنگ بر زده و به خیمه ی حسین پناهنده شده. 

و این ماه ماه عشق است ،ماه استادان مستند عشق،صبوری و حقیقت پذیری و ولایت مداری

و این ماه ماه آزادگی ست ماه آزادمردی و مردانگیست

ماه ساختن و پرداختن دل است

ای منتظران منجی موعود ...

ای منتظران یوسف زهرا(سلام الله علیها) در ماه غریب کربلا دل را صیقل دهید با اسم اعظم حسیـــــــــــن...

دل را گوش به زنگ دارید و بشنوید امروز آوای "هل من ناصر ینصرنی" حسین است که از زبان مبارک مهدی می تراود..و من و تو در میدان

اما کدام میدان؟؟؟ 

و چه نیک سروده اند:

"جنگ تا صبح قیامت پایه دار است

بر خلق عالم حق و باطل آشکار است

این نکته در فریاد خون هر شهیدی ست

ای اهل عالم کی حسینی کی یزیدی ست؟"

بارالها به جان مبارک حسین(ارواحنا فداه) سوگندت می دهیم...

 دستانمان را بگیر و ما را حسینی نگه دار

بار خدایا یاریمان ده تا در زمان آخر گرفتار در منجلاب دنیا نمانیم ،تا چون کوفیان ننویسیم و چون آن بی شرمان ناپاک مولایمان را تنها نگذاریم...

"یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدرالحسین بظهورالحجه"

*

ســـلام مــن

بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا

بـه لطـمه‌هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا

سلام من بـه
محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی

به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مـهـدی

سـلام من بــه مـحـرم
بـه کـربـلا و جـلالــش

به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش

سـلام مـن بـه
مـحـرم
بـه حـال خستـه زیـنـب

بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب

سلام من به
محرم
به دست ومشک ابوالفضل

بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سـلام مـن بـه
مـحـرم
بـه قــد و قـامـت اکـبـر

بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر

سـلام مـن بـه مـحـرم
بـه گـاهـواره‌ی اصـغـر

به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره‌ی اصـغـر

سـلام مـن بـه مـحـرم
بـه عـاشـقـی زهـیـرش

بـه بـازگـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش

سلام من بـه
محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش

به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش

سلام من بـه
محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب

بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

سلام من به
محـرم
به شـور و حـال عیـانـش

سلام من به حسـیـن
و به اشک سینه زنـانش

 

تهیه کنندگان:کارگروه اجرایی،کارگروه فرهنگی

محرم آمد(88)

هفتاد و دو...

السلام علیک یا قتیل العبرات

 

 

۷۲ شب مانده کمر خم بشود

۷۲ عاشق ز زمین کم بشود

۷۲میدان بلا نزدیک است

۷۲ شب مانده محرم بشود...

چهل غروب تا سرمنزل معشوق...

ویژه نامه محرم و صفر(۸)

 فرازهایی از زیارت اربعین

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛      سلام بر ولى خدا و دوست او  

السَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛           سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او

اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ            سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش

اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ           سلام بر حسین مظلوم و شهید

اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ

سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاری‌ها اسیر بود و كشته اشكِ روان گردید

اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّكَ وَابْنُ وَلِیِّكَ وَ صَفِیُّكَ وَابْنُ صَفِیِّكَ الْفاَّئِزُ

خدایا من به راستى گواهى دهم كه آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده‌ات و فرزند برگزیده‌ات بود كه كامیاب شد...

    

چهل روز گذشت...

در غروب عطش‏آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست، وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم‏های تازه عوض شده پیچید، و آن‏گاه که خیمه‏ها در رقص شعله‏ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. دشمن به جشن و سرور ایستاد و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه‏های آراسته، به انتظار کاروانی نشستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته‏ترین دل و تاول زده‏ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده می‏آمد. ولی، چهل روز گذشت. حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه، از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهیدان، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه‏ترین غروب، در گمنام‏ ترین زمین و در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ‏های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز است که یزیدیان، جز رسوایی ندیده‏اند و جز پتک استخوان ‏کوب، فریادی نشنیده‏اند.

                                  آنچه از من خواستی با کاروان آورده‏ام       یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‏ام 

از در و دیوار عالم فتنه می‏بارید و من     بی‏پناهان را بدین دارالامان آورده‏ام 

  اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست   کاروان را تا بدین‏جا با فغان آورده‏ام 

       تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم      یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده‏ام 

        قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش‏تر است        چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده‏ام 

  دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود         ازبرایت دامنی اشک روان آورده‏ام 

تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم           یک نیستان ناله و آه و فغان آورده‏ام 

تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو           در کف خود از برایت نقد جان آورده‏ام 

تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد           گوشه‏ای از درد دل را بر زبان آورده‏ام


اربعین است

اربعین است. کاروان به مقصد می‏رسد. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل روییدن. هنگام میثاق است و دوباره پیمان بستن. به راستی کدامین‏ سر، سودای همراهی این سر بریده را دارد وکدامین همت، ذوالجناح بی‏سوار را زین خواهد کرد. اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله گودال ایستاده و دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار، چونان نخل‏های بارور، سربرآورده است. به راستی، کدامین یاور، به همنوایی و همراهی برمی‏خیزد؟

 

 

تهیه کنندگان:کارگروه اجرایی،کارگروه فرهنگی. 

ماه زینب از راه رسید...

ویژه نامه ی محرم و صفر(۷)

 
یکم صفر..........ورود کاروانیان به کوفه

عاشورا هم گذشت و آنان لشگر دیو و دد هرچه که نباید، با حسین عزیز و یارانش کردند. و بعد دو روز، زنان و کودکان و اسیران را به سوی کوفه راهی ساختند.

و زینب که سلام خدا بر او باد، اکنون سردار این کاروان است.


دروازه کوفه


کاروان به کوفه رسیده است و دلها همه بی‌تاب.

اما ای سردار!

آیا این همان كوفه‌ای است كه تو در آن، تفسیر قرآنی می‌گفتی؟!

آیا این همان كوفه‌ای است كه زنانش، زینب را برترین بانوی عالم می‌شمردند و مردانش بر صلابت عقیله بنی هاشم سجود می‌بردند؟

نه، باور نمی‌توان كرد.

این همه زیور و تزیین و آذین برای چیست؟

این صدای ساز و دهل و دف از چه روست؟

این مردم به شادخواری كدام فتح و پیروزی اینچنین دست می‌افشانند و پای می‌كوبند؟

چه بلایی، چه حادثه ای، چه زلزله‌ای، كوفه و مردمش را اینچین دگرگون كرده است؟

چرا همه چشمها خیره به این كاروان غریب است؟ به دختران و زنان بی سرپناه؟ این چشمهای دریده از این كاروان چه می‌خواهند؟

فریاد می‌زنی: "ای اهل كوفه! از خدا و رسولش شرم نمی‌كنید كه چشم به حرم پیامبر دوخته‌اید؟"

از خیل جمعیتی كه به نظاره ایستاده اند، زنی پا پیش می‌گذارد و می‌پرسد: "شما اسیران، از كدام فرقه‌اید؟"

نگاهی به اوضاع دگرگون شهر می‌اندازی و نگاهی به كاروان خسته اسرا و پاسخ می‌دهی: "ما اسیران، از خاندان محمد مصطفائیم!"

زن، گامی پیشتر می‌آید و با وحشت و حیرت می‌پرسد: "و شما بانو؟!"

و می‌شنود: "من زینبم! دختر پیامبر و علی."

و زن صیحه می‌كشد: "خاك بر چشم من!"

حال و روز كاروان، رقت همگان را بر می‌انگیزد. آنچنانكه زنی پیش می‌آید و به بچه‌های كوچكتر كاروان، به تصدق، نان و خرما می‌بخشد.

تو زخم خورده و خشمگین، خود را به بچه‌ها می‌رسانی، نان و خرما را از دستشان می‌ستانی و بر می‌گردانی و فریاد می‌زنی: "صدقه حرام است بر ما."

پیرمردی زمینگیر با دیدن این صحنه، اشك در چشمهایش حلقه می‌زند، بغض، راه گلویش را می‌بندد و به كنار دستی‌اش می‌گوید: "عالم و آدم از صدقه سر این خاندان، روزی می‌خورند. ببین به كجا رسیده كار عالم كه مردم به اینها صدقه می‌دهند."

پچ پچ و وِلوِله اندك اندك به بغض بدل می‌شود و بغض به گریه می‌نشیند و گریه، رنگ مویه می‌گیرد و مویه‌ها به هم می‌پیچد و تبدیل به ضجه می‌گردد. آنچنانكه سجاد، متعجب و حیرت‌زده می‌پرسد: "برای ما گریه و شیون می‌كنید؟ پس چه كسی ما را كشته است؟"

بهت و حیرت تو نیز كم از سجاد نیست.

رو می‌كنی به مردان و زنان گریان و فریاد می‌زنی: "خاموش!اهل كوفه! مردانتان ما را می‌كشند و زنانتان بر ما گریه می‌كنند؟ خدا میان ما و شما قضاوت كند در روز جزا و فصل قضأ."

این كلام تو آتش پدید آمده را، نه خاموش كه شعله ورتر می‌كند، گریه‌ها شدت می‌گیرد و ضجه‌ها به صیحه بدل می‌شود.
 

تلخیصی از پرتو چهاردهم کتاب آفتاب در حجاب؛ سید مهدی شجاعی
کارگروه فرهنگی

همراه با کاروان حسینی (قسمت پنجم)


و عاشورا رخ داد و ازآن کاروان حسینی که وارد کربلا شدند 72 تن در کربلا برای همیشه ماندن تا تاریخ راه خود را گم نکند.
عصر عاشورا لشکریان عمر سعد خیمه ها را آتش زدند و کاروان را غارت کردند، 10 داوطلب اسب هایشان را نعل تازه زدند تا بتازند بر آنچه پیامبر بوسید آن شب را کاروان حسینی در خیمه های نیمه سوخته  صبح کردند. روز 11 محرم روز وداع از سرزمین کربلا بود در هنگامه ی وداع کاروانیان از میان بدن های شهدا عبور داده شدند تا روحیه آن ها شکسته گردد ؛ فاصله کربلا تا کوفه -که مرکز حکمرانی عبیدالله بود- بیش از یک روز نبود و کاروان روز 12 محرم وارد کوفه شدند و در میان شادی کوفیان که تحت تاثیر زر، زور و تبلیغ عبیدالله بودند از کوچه های شهر عبور داده شدند و به دارالاماره آمدند. در مجلس عبیدالله او به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) توهین کرد و این پیروزی را خواست خدا دانست وپس از آن کوفه به جایگاه روشنگری حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) تبدیل شد و مردم آن شهر متوجه حقانیت امام حسین(علیه السلام) شدند و این سرآغاز تبدیل شدن امام حسین(علیه السلام) به عنوان شکست خورده در جنگ به پیروز واقعی تاریخ بود.
در 15 محرم کاروان حسینی به همراه سر های شهدا از کوفه به سمت شام –که محل حکومت یزید بود- حرکت داده شدند در مسیر از کوفه تا شام اتفاقات متعدی پیش آمد که یقینا معروفترین آنها ماجرای راهب مسیحی است که در نیمه شب صدایی به گوش او رسید. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیك یابن رسول الله ... السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت بعد از شناخت امام حسین(علیه السلام) که نوه پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله وسلم) است بر سر خولی فریاد زد که وای بر شما فرزند پیامبرتان را کشته اید... سر را در ازای پرداخت 10 هزار درهم -که معادل کل جایزه ای بود که یزید بابت سر امام حسین(علیه السلام) می خواست بدهد- شبی پیش خود برد با مشک خوشبو کرد روی سجاده ی عبادتش گذاشت تا صبح گریه کرد و عاقبت شهادتین گفت مسلمان شد و در آخر خود را صرف خدمت اهل بیت کرد.
کیسه های زر راهب همه در دست خولی سفالین شد و روی آن ها نوشته شد: "ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.
در مسیر کوفه تا شام که کاروان می رفتند کرامات متعددی از امام حسین (علیه السلام) دیده می شد و امروزه هم زیارتگاه های متعدد در مسیر کاروان و شهر های مختلف عراق سوریه و لبنان و ... پابرجا است.
کاروان حسینی پس از حدود 15 روز به شام رسیدند  و چند روزی پشت دروازه شهر نگه داشته شدند تا شهر را برای جشن تزئین کنند جشنی که با افشاگری و روشنگری حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) به عزای شامیان تبدیل شد. علیرغم خواست کاروان که از محله های خلوت وارد شهر شوند شمر ملعون دروازه ی ساعات را برای ورود انتخاب کرد که جمعیت زیادی  بر آن ایستاده بودند ورود به کوفه اول ماه صفر بود.
در نوشتار بعدی به مجلس یزید پرداخته خواهد شد...

 

لبیک یا حسین...(عاشورا)        

      ویژه نامه ی محرم و صفر(۵)

See full size image

روز دهم..........................بدون شرح!

آجرک الله یا صاحب الزمان

یا رب الحسین بحق الحسین،اشف صدر الحسین(ع) بظهور الحجه.

 فرازی از زیارت ناحیه مقدسه (دل نوشته ای از امام زمان)

سلام بر فرزند بهشت ابدی،سلام بر آنکه پیکرش به خون آغشته شد،سلام بر آنکه حرمت خیمه گاهش شکسته شد،سلام بر آن گریبان های دریده شده،سلام بر آن لبان خشکیده،سلام بر آن جانهای بلا رسیده،سلام بر آن ارواح ربوده شده،سلام بر آن جسدهای عریان مانده،سلام بر آن اعضای قطعه قطعه،سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته،سلام بر آنکه پیمانش شکسته شد،سلام بر کسی که حرمتش شکسته شد،سلام بر آنکه با خون جراحتهایش غسل داده شد...

سلام بر تو،سلام کسی که قلبش از مصیبت تو جریحه دار و اشکش به هنگام یاد تو جاری است،سلام کسی که اگر با تو در کربلا بود با جانش از تو در مقابل تیزی شمشیرها محافظت می نمود و نیمه جان ناقابلش را برای حفظ تو به چنگال مرگ می بخشید پس اگر روزگاران مرا به تاخیر انداختند و تقدیر الهی مرا از یاری تو بازداشت (در عوض)هر صبح و شام بر تو ندبه و زاری می کنم و بر تو به جای اشک خون گریه می کنم تا آن زمان که در اثر سوز جان فرسای مصیبت و غصه جانکاه و اندوه فراوان جان سپارم.

 ********

یا ایّتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیّه.

 ... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه

دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که: «هستم»، که «زندگی می کنم».

غریو و غوغای تازه ای برپا است:

صحرای سوزانی را می نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهلاست.به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است

و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می برم:

اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی حاصل می کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...

... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.
نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون می زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.

 
نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته های خونی که بر آن جاری است باز

چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می کند

هم بالاتر می کشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ !

پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که: «هستم»، که «زندگی می کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی دهد؛ نمی توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر می لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می نگرم؛

ادامه نوشته

ماه بنی هاشم گرفت!

        ویژه نامه ی محرم و صفر(۴) See full size image

     

  السلام علیک ایها العبدالصالح،المطیع لله و لرسوله و لامیرالمومنین...

يا نفس لا تخشي من الكفار***وابشري برحمة الجبار       

 مع النبي السيد المختار*** قد قطعوا ببغيهم يساري

بسم رب العباس(علیه السلام)

خورشید رخ ماه ابالفضل گرفت    از بهر نماز آیات وضو باید ساخت

سلام بر غیرت الله ،علمدار حسین،سلام بر عباس عموی لب تشنگان ،سلام بر قمر منیر بنی هاشم.

سلام بر تو ای معنا بخش وفا،ای آنکه وفا را در وقت بی هویتی و سردرگمی اش معنا بخشیدی.

ای کسی که ادب در مقابلت به پوچی و بی ادبی اش زبان به اقرار گشود!

 

ای عموی لب تشنگان،شنیدم که بهر گلوی لب تشنگان با گلوی سوزان،آب را بی آبرو کردی.شنیدم که در ره عشقت ،روی عشق را کم کردی!شنیدم که با سپر جان مشک را حمل کردی،شنیدم که بهر برادر جان را سپر که نه ،هدف کردی.

ای قمر منیر،خود بگو که با دل حسین چه کردی؟با دل شیعه چه کردی؟

شنیدم که دسته ی لوایت مشبک گشته بود،شنیدم که چشم تو پرخون گشته بود.شنیدم که دست تو...شنیدم قد تو تقسیم گشت...شنیدم حنجرت... شنیدم دست تو ،دست علی بود،شنیدم چشم تو ماه منیر بود.شنیدم قامتت سرو سهی بود...

اما چه شد برتو ای غیرتت خدایی؟پس چرا فریاد العطش همچنان باقیست؟

ای غیرت الله فاش بگو که با رفتنت چه بر سر طفلان آمد.ای دلاور مردی که حسین(علیه السلام ) بر او پناه برد و ای مایه ی آرامش حرم ،ای ستون خیمه گاه حسین(ع)...

ای قامت رشید اسلام    ای تو امید کودکان     ای صاحب لوای اسلام

ای آنکه سرو را تا ابد سر به زیر کرد و چشمها را تا ابد دریایی کردو ادب را تا ابد تسلیم کرد و شرف را تا ابد ترسیم کردو غیرت را با سرش تکمیل کرد و عطش را تا ابد تمدید کرد.

چه کردی ای فرزند رشید ام البنین؟!چه کردی که نام بلندت به بلندای آسمان ناله و فغان مظلومیت با خود یدک می کشد.

برخیز عباس علی،نگرانم از حسین،نگرانم از رقیه نگرانم از...

برخیز عباس جانم تا نا مردان نشنوند ندای "الان انکسر ظهری حسین" را.

برخیز تا صدای هلهله ی دشمن بلند نشود !

برخیز تا گوشوار از گوش کودکی.....

برخیز که آخرین امید حسینی،برخیز عباس علی...

...........

عباس جان دستان قلم شده ات باب الحوائجت کرد .....      حجت قبول علمدار کربلا

"سفیر"

خدایا به حق دستان آبرومند عباس،باب الحوائج،به حق دل شکسته و غمزده ی صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در ظهور مهدی ،یوسف زهرا (س)تعجیل کن.

"یا کاشف الکرب عن وجه الحسین

اکشف کربی بحق اخیک الحسین"

                                                                                                     *                                                  کارگروه فرهنگی                                                                       

ماه عزادار (تاسوعا)

ویژه نامه ی محرم و صفر(۳)

See full size image

 

وقايع تا روز تاسوعا و ورود شمر ملعون

چون روز پنجشنبه نهم محرم الحرام رسيد شمر ملعون با نامه ابن زياد لعين در امر قتل امام عليه السلام به کربلا وارد شد و آن نامه را به ابن سعد نمود، چون آن پليد از مضمون نامه آگه گرديد خطاب كرد به شمر و گفت مالك وَيْلَكَ خداوند ترا از آبادانيها دور افكند و زشت كند چيزي را كه تو آورده‌اي، سوگند با خداي چنان گمان مي‌كنم كه تو بازداشتي ابن زياد را از آنچه من بدو نوشتم و فاسد كردي امري را كه اصلاح آن را اميد مي‌داشتم والله حسين آنكس نيست كه تسليم شود و دست بيعت به يزيد دهد چه جان پدرش علي مرتضي در پهلوهاي او جا دارد، شمر گفت اكنون با امر امير چه خواهي كرد؟ يا فرمان او بپذير و با دشمن او طريق مبارزت گير و اگرنه دست از عمل بازدار و امر لشكر را با من گذار، عمر سعد گفت لا وَلا كَرامَهَ لَكَ من اينكار را انجام خواهم داد تو همچنان سرهنگ پيادگان باش و من امير لشكرم، اين بگفت و در تهيه قتال با جناب سيدالشهداء عليه السلام شد.

شمر چون ديد كه ابن سعد مهياي قتال است به نزديك لشكر امام عليه السلام آمد و بانگ زد كه كجايند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس چه آنكه مادر اين چهار برادر ام البنين از قبيله بني كلاب بود كه شمر ملعون نيز از اين قبيله بوده جناب امام حسين عليه السلام بانگ او را شنيد برادران خود را امر فرمود كه جواب او را دهيد اگرچه فاسق است لكن با شما قرابت و خويشي دارد، پس آن سعادتمندان با آن شقي گفتد چه بود كارت؟ گفت اي فرزندان خواهر من شماها در امانيد با برادر خود حسين رزم ندهيد از دور برادر خود كناره گيريد و سر در طاعت اميرالمؤمنين يزيد (ملعون) درآوريد.

جناب عباس بن علي عليه السلام بانگ بر او زد كه بريده باد دستهاي تو و لعنت باد بر اماني كه تو از براي ما آوردي، اي دشمن خدا امر مي‌كني ما را كه دست از برادر و مولاي خود حسين بن فاطمه عليه السلام برداريم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ملاعينان درآوريم آيا ما را امان مي‌دهي و از براي پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله امان نيست؟ شمر از شنيدن اين كلمات خشمناك شد و به لشكرگاه خويش بازگشت.

پس ابن سعد لشكر خويش را بانگ زد كه يا خليل الله اركبي و بالجّنه ابشري اي لشكرهاي خدا سوار شويد و مستبشر بهشت باشيد، پس جنود نامسعود او سوار گشته و رو به اصحاب حضرت سيدالشهداء عليه السلام آوردند در حالي كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام در پيش خيمه شمشير خود را برگرفته بود و سر به زانوي اندوه گذاشته و به خواب رفته بود و اين واقعه در عصر روز نهم محرم الحرام بود.

ادامه نوشته

ماه عزادار...

See full size image

ویژه نامه ی محرم و صفر(۲)

در محرم سینه ها غرق ملالی دیگر است

جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است

با حلولــش برنخیــزد جز فغان از عاشقان

 طاق ابروی محــرم را هلالــی دیگــر است

روز هفتم محرم:

در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین(ع)و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه ی نوشیدن حتی قطره ای از آب را به آنان ندهد،همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد!!(۱)

عمربن سعد (لعنةالله علیه)نیز فورا عموبن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین(علیه السلام)و یارانش به فرات شدند،و این رفتار غیر انسانی سه روز قبل از شهادت امام حسین(ع)  صورت گرفت.

روز هشتم محرم:

هنگامیکه تشنگی،امام حسین(ع) و یارانش را سخت آزرده کرد،آن حضرت کلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله ی نوزده گام به طرف قبله،زمین را کند،آبی بس گوارا بیرون آمد،همه نوشیدند و مشگها را پر کردند،سپس آن آب نا پدید گردید و و دیگر نشانی از آن دیده نشد.

پس از رسیدن خبر این ماجرای شگفت انگیز به عمر سعد  دستور داد تا بیش از پیش  بر امام حسین(علیه الیلام)سخت بگیرند تا  به  آب دست نیابند!(۲)

۱.انساب الاشراف۳/۱۸۰.

۲.مقتل الحسین خوارزمی۱/۲۴۴.

منبع:واقعه ی کربلا /علی نظری منفرد

 

تهیه کننده:کارگروه فرهنگی

ماه عزادار...

     

See full size image

ویژه نامه ی محرم و صفر(۱)

 

بسم رب الحسین(علیه السلام)...

دهه ی اول ماه محرم به نیمه رسید و کم کم به روز بزرگ  نزدیک می شویم. در این چند روز مانده تا پایان دهه ی اول برانیم تا اندکی راجع به اتفاقاتی که در روزهای مختلف این دهه به وقوع پیوسته بنویسیم.

امید که مورد توجه سرورمان،صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد.

ورود به کربلا  پنجشنبه دوم محرم :در مقتل ابو اسحاق اسفراینی آمده است:امام (علیه السلام) و یارانش در طی مسیر به بلده ای رسیدند و از اجتماعی که در آنجا زندگی می کردند آن حضرت نام آن بلده را سوال نمود.پاسخ دادند"شط فرات است" حضرت فرمود:آیا اسم دیگری دارد؟    جواب دادند:" کربلا".پس در حالیکه متاثر شده بود فرمود:بخدا سوگند این زمین کرب و بلا است!سپس مشتی از خاک آنجا را گرفته بو کرد و مقداری خاک که همراه داشتند بیرون آورده و فرمود:این خاکی است که جبرئیل از جانب پروردگار برای جدم رسول خدا(ص)  آورده و گفت که این خاک تربت حسین(ع)است،پس آن خاک را نهاد و فرمود:هر دو خاک دارای یک عطر هستند! 

در روز دوم محرم حربن یزید ریاحی نامه ای به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین(ع)به کربلا آگاه ساخت.

نامه ی امام به اهل کوفه:امام(ع) خطاب به تعدادی از بزرگان کوفه نامه ای را با این مضمون که "رسول خدا (ص) در حیات خود فرمود:هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان خود را شکسته و با سنت من مخالفت کند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار نماید،و با گفتار و کردارش اعتراض نکند ،سزاوار است تا خدای متعال هر عذابی را که بر آن سلطان بیدادگر مقرر می کند برای او نیز مقرر دارد.و شما میدانید که این گروه(بنی امیه)از شیطان پیروی می کندو از اطاعت خدا سر باززده...حال اگر بر عهد و پیمان خود استوارید که راه صواب همین است،من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشوای شما خواهم بود....هر کس پیمان بشکند ضررش را خواهد دید و خداوند به زودی مرا از شما بی نیاز می گرداند."امام این نامه را به قیص بن مسهر صیداوی داد تا عازم کوفه شود و چون خبر کشته شدن او به امام رسید گریه در گلوی مبارکش پیچید و اشکش بر گونه اش لغزید و فرمود "خداوندا !برای ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایی قرار ده و ما را با آن در جوار رحمت خود مستقر ساز که تو بر انجام هر کار توانایی."       عمر بن سعد(لعنةالله علیه)از جانب ابن زیاد(لعنةالله علیه) مامور شده بود تا در مقابل گرفتن فرمانروایی ری به کربلا و به جنگ با امام حسین (علیه السلام)برود.

روز سوم محرم:در این روز عمربن سعد با چهار هزار سپاه از اهل کوفه! وارد کربلا شد.(ارشاد شیخ مفید)

امام حسین(ع)در این روز قسمتی از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع شده است از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز میهمانی کنند.(مجمع البحرین)

روز چهارم محرم:

در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت:ای مردم!شما آل ابی سفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید!و یزید را می شناسید که دارای سیره و طریقه ای نیکو است!!!!!!!!!!!!!!!!و به زیر دستان احسان می کند!و عطایای او بجاست!و پدرش نیز چنین بود!!۱و اینک یزید دستور داداه است که بهره ی شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین(ع)بفرستم!این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.سپس از منبر پایین آمد و برای مردم شام نیز عطایایی مقرر کرد  و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنندکه مردم برای حرکت آماده باشند.

پس از اعزام عمربن سعد به کربلا،شمربن ذی الجوشن(لعنةالله علیه)اولین فردی بود که با چهار هزار نفر سپاهی آزموده برای جنگ با امام حسین (ع)اعلام آمادگی کرد.

روز پنجم محرم:

تعداد لشکر عمربن سعد :در تعداد تمام لشکریانی که بهمراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین(ع)بجنگند اختلاف است،ولی نکته ای را نباید فراموش کرد وآن اینکه تعداد نظامیان جیره خواری که از حکومت وقت،حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگی دریافت می کردند سی هزار نفر بوده است.(الامام حسین واصحابه۲۳۰)

روز ششم محرم :عبیدالله در این روز نامه ای به عمر بن سعد نوشت که:من از نظر کثرت لشکر اعم از سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم،توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می فرستند.!در این روز فرار از سپاه دشمن در اثنای راه به کرات اتفاق افتاده است.در این روز همچنین حبیب بن مظاهر با اجازه ی امام (ع)سوی طایفه ی بنی اسد که در آن نزدیکی زندگی می کردند رفت تا آنها را به یاری امام دعوت کند،نود نفر از از مردان قبیله بپاخاستندو برای یاری امام حرکت کردند.در آن هنگام،مردی از نزد عمر بن سعد ملعون رفته و اورا از جریان آگاه ساخت،او مردی به نام ازرق را بسوی آنان روانه ساخت و در دل شب در کنار فرات با هم در آویختند و هنگامیکه طایفه بنی اسد دانستند که تاب جنگیدن با آن گروه را ندارند به قبیله خود بازگشته و شبانه از هراس حمله عمربن سعد کوچ کردند.

 منبع برای مطالعه ی بیشتر:واقعه ی کربلا /نویسنده:علی نظری مفرد

تهیه کننده:کارگروه فرهنگی

محرم آمد...

                   

بسم رب الحسین (علیه السلام)

فصل عزا آمد ودل غم گرفت    خیمه ی دل بوی محرم گرفت

چه شب غریبی است امشب!مهتاب،بی تاب پشت ابر،ستاره ها بی نور مثل سنگ،هوا سرد ،در اوج سکون است.خدایا امشب چه شده بر آسمانت؟!

زمین تاب و تحمل بشر را در خود ندارد،گویی آسمان در ماتمی عظیم بهت زده تو را می خواند و از تو صبری می طلبد.چه شده؟انگار آسمان و زمین و موجودات عالم در عزای کسی زانوی غم بغل گرفته اند.این عزیز کیست که عالم همه در ماتم اویند؟!

ای هلال ماه نو چون تار ز چه رو خمیده ای ؟مگر تو شب پر سکوت کربلا را دیده ای؟

.

.

.

این چه پرچمی است که در لحظه ای آدمیان را دور خود جمع می کند؟

این چه سری است که در در نفس این ایام نهفته است؟

آری محرم،آمد.

خدایا چنان کن که دلم را به تار موی حسین گره بزنم و هم چون عاشقان ثارالله بر دلم همه چیز جز ادای دین به مولایم حسین(ع) را حرام کنم،چنان که اهل بیتش در صحرای عشق ،عاشقانه خواب و خوراک را بر خود حرام  کردند و چیزی جز عشق را نخواستند.و اینک ایثار آنهاست که بر زندگیمان سایه افکنده....

خدا را شاکریم که محرمی دیگر از راه رسید تا ما هم بتوانیم ذره ای شریک غم های دل سوخته ی آقا و مولایمان امام عصر(عج) باشیم و با ناله هایمان دل زهرا(س) را کمی تسکین دهیم.

خدایا این افتخار را از ما مگیر...

                                                                                                                                                                   "ج د ا"

همراه با کاروان حسینی (قسمت سوم)


در سال 60 هجری حکومت کوفه به دست نعمان ابن بشیر بود. نعمان در کنش سیاسی مثل معاویه (ریا کار و عافیت طلب) بود اما در کشتن امام  حسین تردید داشت این امر دلایل متعددی داشت مثل اینکه می خواست همیشه با پنبه سر ببرد از طرفی دختر او زن مختار ثقفی بود و از سمت دیگر نعمان کلا از یزید بیزار بود و آرزوی زوال حکومتش را داشت ولی به شرط آنکه حکومت به خاندان علی (ع) باز نگردد ....
حیاه الامام الحسین بن علی ج2 ص 349
نعمان با این ویژگی ها فاقد قدرت لازم برای مقابله با امام حسین (ع) بود و یزید هم که این را می دانست حکومت کوفه را در همین روزها در سال 60 به عبید الله ابن زباد ابن ابیه رساند
اما عبید الله ابن زیاد که بود؟  وی فرزند زیاد بود زیاد از مادری بد کار به نام مرجانه و پدری نا معلوم به دنیا آمد از بین افرادی که به دلیل داشتن رابطه با مرجانه ممکن بود پدران زیاد باشند ابوسفیان این مسئولیت را برعهده گرفت پس شد زیاد بن ابی سفیان . اما مردم زمانه هرگز هویت مجهول زیاد را فراموش نمی کردند اما در زمان معاویه  او که برای مبارزه با امام علی (ع) نیاز به سربازانی فدایی داشت با تا کید به برادریش با زیاد و با دادن شخصیت به خاندان زیاد آن ها را همیشه وام دار خود کرد و اکنون یزید عبید الله ابن زیاد را که خود را مثل پدرش نجات یافته توسط معاویه و خاندان ابوسفیان از بدنامی می داند به حکومت کوفه انتخاب می کند.
 عبید الله حاکم بصره بود امام طی نامه هایی که به بزرگان شهر ها می نوشتند و آن ها را از نهضت خود خبر دار می کردند به بزرگان بصره هم نامه هایی دادند اما از میان آن ها تنها یک نفر به نام "منذر بن جارود"  که پدر زن عبید الله بود نامه را به عبید الله داد از ترس اینکه نکند نامه توطئه ی خود عبید الله باشد برای شناسایی خائنان و پیک امام به بصره یعنی جناب "سلیمان بن رزین" را تحویل داد تا عبید الله هم او را به شهادت رساند اما در همان روز ها نامه یزید مبنی بر پیوستن کوفه هم به بصره تحت حکومت عبید الله رسید او که باید سریع بصره را به قصد کوفه ترک کند تا مبادا نعمان ابن بشیر در کوفه کار دست یزید دهد سریعا  پیش از ترک بصره بقیه بزرگان را که حدس می زد نامه ی امام به آن ها هم رسیده باشد جمع کرد و تهدید کرد که مبادا از حسین بن علی (ع) حمایت کنند که کشته خواهند شد سپس با شتاب راهی کوفه شد که در راه و پس از آن در کوفه اتفاقات قابل تاملی پیش آمد که در نوشتار بعد به آن می پردازیم فقط دقت کنید امام ما هم در این زمان آهنگ آمدن به کوفه دارند .

همراه با کاروان حسینی (قسمت دوم)

نقشه کشتن یا دستگیری امام(ع) در مکه

این چاره اندیشی حکومت اموی چیز جدیدی نبود بلکه پیش از این در مدینه هم به فکر دستگیری یا قتل امام افتاده بودند و این امر باعث خروج امام از مدینه به سمت مکه گشت.

 نقشه قتل امام در مکه موجب خروج امام از مکه در روز ترویه (8 ذی الحجه) شد. یزید برای رسیدن به این منظور عمر بن سعد بن عاص را مامور کرد و مسئولیت برگزاری حج آن سال را به او سپرد! تعجب می کنید؟ حق دارید این همان عمر سعد است که در روز عاشورا در کربلا بود و پسر همان بدخواه پیغمبر(ص) است که پیامبر(ص) را مقطوع النسل می خواند و خداوند در سوره کوثر وی را ابتر نامید بله وارونه شدن دین را ببینید که پسر او مسئول برگزاری حج پیامبر(ص) شده!

 این نقشه امویان از مسلمات تاریخ است که برای اثبات به چند سند بسنده می کنیم :

امام به برادرش محمد حنفیه فرمودند:

برادرم،بیم آن دارم که یزید بن معاویه مرا ناگهان در حرم بکشد؛ و من کسی باشم که به وسیله ی او حرمت این خانه شکسته شود!

اللهوف ص 128

در الخصائص الحسینیه ص 32 می خوانیم:

آنان به جد کوشیدند تا امام را دستگیر کنند و ناگهان بکشند، گرچه او به پرده های کعبه آویخته ببینند.

همراه با کاروان حسینی(دیباجه)

به نام خدا و با یاری جستن از حضرت رضا (ع) که امروز روز مخصوص زیارتی ایشان است این سری نوشتار را آغاز می کنیم...

 

راستي از کاروان حسيني چه خبر؟

کارواني که هر سال در تکرار هجرتي تازه گروهي را با خود همراه مي کند و از طريق سفينه نجات حسين (ع) اسباب هدايت مردمي که دچار روزمرگي و عادات غلط شده اند را فراهم مي کند آمــــــــــاده بــــــــــاش! و وجود خود را تا عاشورا محيا کن نکند امسال نوبت تو باشد کاروان بيايد اما تو ... .

راستش را بخواهید در این سری از نوشتار ها سعی می شود ابعاد دیگری از قیام امام حسین (ع) وا گو گردد ابعادی که به دلیل غفلت ما و نشناختن امام حسین(ع) در خارج از حصار تنگ یک نیم روز –عاشورا- ناشناخته مانده است پیشاپیش از خوانندگان سنایی پوزش می طلبم که این نوشتار ها ارتباط مستقیم به امام زمان (عج) ندارد اما حتما تایید می کنید که واقعا ظهور حضرت مهدی (عج) افقی است برخاسته از عاشورا..

 

مسير حرکت کاروان حسيني به لحاظ تاريخي از مدينه است به مدينه يعني از مدينه به مکه ، از مکه به کربلا، از کربلا به شام و از شام به مدينه .

اینگونه سعی کرده ایم تا به مرور که زمان می گذرد ما یک چشممان در زمانه ی خودمان باشد و چشم دیگرمان به همین روز ها اما در سال 60هجری و خودمان را با امام حسین(ع) همراه کنیم تا به محرم برسیم.

 

قيام عاشورا که در ادامه پيراستن مکه از وجود بتها توسط حضرت ابراهيم (ع) و فتح قلب اسلام   ( مکه) و دلهاي مسلمانان توسط رسول الله (ص) و پس از توطئه ی سقیفه و حمايت حضرت فاطمه (س) از امامت و امام و پس از اينکه معاويه هم مانند اجدادش به عهد خود با خاندان نبوت به ويژه امام حسن (ع) وفا نکرد و جانشيني به فسق و گناه پيشه گي يزيد برگزيد بر حضرت حسين (ع) واجب گشت . حضرت حسين (ع) که در آن روزگاران مانند پدران نيکوسرشت خويش در مدينه زندگي مي کردند خانواده خويش را با خبر کردند که آن حادثه ای که از رسول خدا (ص) همواره بيان مي شد وقت وقوعش است حسين (ع) در همان ابتدا و درهنگام خروج از مدينه به قصد حج در مواجهه با مردم و در نامه اي به برادرش محمد حنفيه اهداف از اين هجرت را که همان زنده کردن دين رسول الله (ص) و امر به معروف و نهي از منکر بود را بارها بيان کردند.

کاروان حسيني در روز سوم شعبان سال 60 هجري وارد مکه شد و تا 8 ذيحجه مصادف با روز تـــرويـــه در اين شهر ماندند .

پس یادتان باشد الان که این متن را می خوانید امام حسین (علیه السلام) در مکه به سر می برند

 ساختار مکه در آن روزگاران به صورت قبيله اي بود . امام حسين (ع) مکه را براي اينکه در آنجا طرفدارني داشتند براي اقامت انتخاب نکردند چون بنا بر روايات متعدد از امام سجاد (ع) و ساير ائمه در آن روزگار مکه مهد عداوت و دشمني با اهل بيت بود چون در آن شهر مردمي بودند که پدران و برادران و همسران خود را به خاطر کفر خويش و ايستادن در مقابل اسلام به دست حضرت علي (ع) از دست داده بودند و آنها هم کينه ي علي (ع) و اولادش را به دل داشتند اما امام حسين (ع) به مکه آمدند تا از موسم حج براي تبليغ رسالت خويش و اهداف عاليشان براي مردم جهان استفاده کنند . اين دوره که طول آن 125 روز است با خروج با عــــجــــلـــــه امام حسين (ع) در روز ترويه از مکه به سوي کربلا پايان مي پذيرد و امام براي ريخته نشدن خونشان در بيت الله الحرام به سرعت به سوي کربلا راهي مي شوند .

شايد ادامه داشته باشد . . .