الحمدلله الذی هدانا لهذا...

غدیر، کربلای عوام بود
و کربلا، غدیر خواص...

در غدیر، با آنکه بیعت گرفته شد،"جفا" شد...
و در کربلا، با آنکه بیعت برداشته شد "وفا" شد...

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین
بولایة مولانا امیر المومنین
علی بن ابی طالب
و ابنائه المعصومین علیهم السلام

آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى....

ولادت با سر سعادت مولا امير المومنين عليه السلام و روز پدر را به پيشگاه پدر مهربان عالم حضرت بقيه الله الاعظم(عج) و همه محبين آن حضرت تبريک مى گوييم.

«بدر» یادش مانده آن روزی که می‌لرزاندی‌اَش

آن رجزهایی که می‌خواندی و می‌ترساندی‌اَش

ذوالفقارت شکل «لا» با دسته‌ای کوتاه بود
«لا اله» آن روز در دستان «الا الله» بود

«لا اله» آن روز جز سودای «الا هو» نداشت
رویِ حق ـ بی تیغِ تو ـ بالای چشم، ابرو نداشت

تیغ را بالا که بردی، آسمان رنگش پرید
تا فرود آمد، زمین خود را کمی پایین کشید

«حمزه» یک چشمش به میدان چشم دیگر سوی تو
تیغ را گم کرده است از سرعت بازوی تو

ذوالفقار آن گونه با سرعت به هر کس خورده است
مدتی مبهوت مانده تا بفهمد مرده است

خشمِ تو از رعدِ «یا قهّار» و «یا جبّار» بود
بعد از آن بارانِ «یا ستّار» و «یا غفّار» بود

بعد از آن باران، عجب رنگین کمانی دیده‌ام
دیده‌ام نورِ تو را، از هر طرف چرخیده‌ام

در ازل خندیدی و دامن کشیدی تا ابد
من تو را باور کنم یا «ما لَهُ کفواً احد»

خطبه‌های ناتمامت را بیا کامل بگو
بی الف، بی نقطه، اصلا بی حروف از دل بگو

ساقی شیرین زبان! حالا که خامند این لغات
این تو و این: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

در دلم «قد قامتِ» عشقت قیامت می‌کند
قصه‌ام را «بشنو از نی چون حکایت می‌کند»

باز هم حس می‌کنم حوض دلم دریا شده‌است
مثل این که «یا علی» هایم صد و ده تا شده است

«ما رَمَیْتِ» تیر تو زیباست، بر دل می‌زنی
چون که از دل می‌زنی، یک راست بر دل می‌زنی

تیر شعری می‌زنم اما هدف در دست توست
پادشاها! مُهر ایوان نجف در دست توست 
***قاسم صرافان***

يا من ارجوه لكل خير

يا من ارجوه لكل خير

اين كليپ را از دست ندهيد...

از لينك زير استفاده كنيد..

bpn.io/zo36t

 

فال خوش

در آسمان غزل عاشقانه بال زدم

به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم

در انزوای خودم با تو عالمی دارم

به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم

کتاب حافظم از دست من کلافه شدست

چقدر آمدنت را چقدر فال زدم

غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست

همان شبی که برایش تورا مثال زدم

غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد

چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم

به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم

تمام حرف دلم را در این مجال زدم...

سید حمیدرضا برقعی

 

هديه اى به مادران و بانوان 2

زن‌ها بدانند که اگر زنی، عقل و هوشمندی به خرج دهد، مرد را اداره خواهد کرد/البته با زرنگی و تحکّم بدست نمی‌آید، بلکه با ملایمت، خوشرویی و اندکی تحمل؛ خیلی هم لازم نیست تحمّل کند!

زن‌ها بدانند که اگر زنی، عقل و هوشمندی به خرج دهد، مرد را اداره خواهد کرد. درست است که مرد از لحاظ هیکل قوی‌تر است، امّا خدای متعال طبیعت زن را طوری آفریده که اگر زن و مرد، طبیعی و سالم باشند و زن عاقل باشد، کسی که در دیگری بیشتر نفوذ دارد، زن است که البته با زرنگی به خرج دادن و رندی کردن و تحکّم و زورگویی نمی‌توان به آن رسید. بلکه با ملایمت، استقبالِ خوب، خوشرویی، یک مقدار تحمل کردن ـ البته اندکی؛ خیلی هم لازم نیست تحمّل کند ـ که خدای متعال در طبیعت زن، این تحمل را قرار داده است ... زن باید با شوهر خود این‌طور برخورد کند. (خطبۀ عقد توسط مقام معظم رهبری؛  19/3/1372)

من در محاسبات نهایی، زن را قوی‌تر از مرد می‌دانم/ این یکی از زیبایی‌های طبیعت و از اسرار خلقت است/مرد ‌هارت و هورتش زیاد است اما..

من گاهی در بعضی از جلسات عقد که عروس و دامادها پیشم می‌آیند وقتی نصحیت‌شان می‌کنم در خلال حرف‌هایم به این نکته هم اشاره دارم که بعضی حمل بر شوخی می‌کنند؛ من در محاسبات نهایی، زن را قوی‌تر از مرد می‌دانم. اعتقادم این است [که] مرد ‌هارت و هورتش زیاد است، اما آنکه بالاخره در یک مقابله، اگر این مقابله طول بکشد، پیروز خواهد شد زن است؛ یعنی زن بالاخره با روش‌ها و وسایلی که خدای متعال در اختیار و طبیعت او گذاشته،‌ بر مرد غالب می‌شود؛ این یکی از زیبایی‌های طبیعت و از اسرار خلقت است. به مرد استخوان درشت‌تر، قد بلندتر و صدای کلفت‌تر داده‌اند، اما به زن در مقابل این امکانات، لطافت‌های روحی و وسایل نفوذ روی مرد را داده‌اند تا تعادل برقرار شود. 

(بیانات در دیدار شورای مرکزی جمعیت زنان 15/2/71، نقش و رسالت زن،ج3، ص57، دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه‌ای)

 | زن‌ها می‌توانند با تدبیر و با ظرافت، مرد را در دست خودشان بچرخانند/ این واقعیت قابل اثبات است/مثال افسار بر شیر درنده!

این رشته‌های بشدّت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرْانگشت ظریف و لطیف مادر است که می‌تواند از هم جدا کند که عقده به‌وجود نیاید، گره به‌وجود نیاید؛ هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند، یعنی هیچ انسان دیگری که از جنس زن نباشد نمیتواند؛ این کار، کار زنانه است. یعنی برخی از کارکردها بقدری همراه با ظرافت است که انسان استعجاب می‌کند از قدرت الهی که چطور این توانایی بالا را همراه با ظرافت به زنان عنایت کرده.

من همیشه به دوستان و خویشاوندان و زنان می‌گویم، می‌گویم برخلاف آنچه که معروف است، در بین این دو جنس، آن جنس قوی‌تر زن است. زن‌ها قوی‌تر از مردهایند. زن‌ها می‌توانند با تدبیر و با ظرافت، مرد را در دست خودشان بچرخانند؛ انسان، هم در تجربه این را مشاهده می‌کند، هم با قیاس‌های فکری و عقلی این را می‌تواند اثبات بکند. این واقعیّتی است. بله، زن‌هایی هستند که بی‌تدبیری می‌کنند، لذا این کار را نمی‌توانند انجام بدهند؛ امّا زنی که اهل تدبیر باشد، مرد را می‌کند رام خودش. این مثل این است که یک نفری بتواند یک شیر درنده را افسار بزند، سوارش بشود؛ این معنایش این نیست که او از لحاظ جسمی از این شیر قوی‌تر است، معنایش این است که توانسته این اقتدار معنوی را به‌کار ببرد؛ زن‌ها این توانایی را دارند، منتها با ظرافت؛ یعنی ظرافتی که می‌گوییم، تنها ظرافت در ترکیب جسمانی و ساختمان جسمانی نیست، بلکه ظرافت در فکر و اندیشه و تدبیر و دستگاه تصمیم‌گیری است که خدای متعال در زن قرار داده.

(بیانات در دیدار جمعی از بانوان فرهیختۀ حوزوی و دانشگاهی؛ ۱۳۹۲/۰۲/۲۱)

ادامه دارد...

* گرداوری و گزیده شده توسط واحد پژوهشی بیان معنوی

هديه اى به مادران و بانوان 1

 

در آستانۀ فرخنده میلاد سرور زنان عالم حضرت زهرای اطهر(س)، ضمن تبریک این روز فرخنده به همۀ مادران و همسران بالفعل و بالقوه، مجموعه‌ای از «بیانات امام خمینی و امام خامنه‌ای در خصوص نقش و جایگاه زن» که شنیده نشده یا کمتر شنیده شده است، را به بانوان گرامی تقدیم می‌کنيم.

(کارى از پايگاه بيان معنوى)

برای یک مرد بزرگ، همسر کاری را می‌کند که مادر برای یک بچۀ کوچک آن کار را می‌کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند/ طبیعت مرد، طبیعت خام‌تری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است حتّی نه نوازش مادر!

مسأله‌ی مادری، مسأله‌ی همسری، مسأله‌ی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است.... یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشته‌ی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه شما باید باشید؛ اصلًا محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکه‌ی زنبور عسل تشبیه کنیم. کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچه‌ها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خام‌تری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است حتّی نه نوازش مادر؛ باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می‌کند که مادر برای یک بچه‌ی کوچک آن کار را می‌کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند.

(بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاي شوراي فرهنگى اجتماعى زنان

این حرفی که می‌گویم خواهش می‌کنم مردها نشنوند چون ممکن است بدشان بیاید!/ شما خانم‌ها این را بدانید آقایان تا آخر هم مثل یک «پسربچه» هستند و باید اداره‌شان کنید

این را شما خانم ها بدانید، وجود شما آن تحولی را در روحیات مرد به وجود می‌آورد که گاه هیچ عاملی نمی‌تواند آن تحول را ایجاد کند. شما می‌توانید دل مرد را گرم کنید و به او امیدواری به زندگی و شوق ادامه کار بدهید. اصلاً این توان در شما هست که در وجود مرد نیرو بدمید. وجود شما این قدر مهم است. مرد هم نسبت به زن همین است. حالا مرد گاهی ممکن است مثلاً اخم‌آلود وارد خانه شود. اگر زن قدری عقل و پختگی‌اش بیشتر باشد و از اخم او جا نخورد و لبخند نشان دهد و در مقابل محبت بورزد، یواش یواش با افسون محبت، می‌تواند گره اوقات تلخی و بداخلاقی مرد را باز کند و ببیند که او چه احتیاج داشت. من این حرفی که می‌گویم خواهش می‌کنم مردها نشنوند؛ چون ممکن است بدشان بیاید! شما خانم‌ها این را بدانید آقایان تا آخر هم مثل یک پسربچه هستند و باید اداره‌شان کنید. البته اگر این حرف از زبان ما به گوش مردها برسد، لابد از ما گله خواهند کرد. واقعاًخانم‌ها باید این بچّه‌پسری را که حالا ریشش هم بعد از پنجاه، شصت سال زندگی سفید شده اداره کنند.

(بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ  11/7/ 81 ؛ کتاب خانواده، نشر صهبا، ص70)

ادامه دارد...

یک کتاب خوب...(7)

تعجیل در ظهورش،

یک کتاب خوب بخوانیم و به دیگران معرفی کنیم..


تربیت طربناک

مختصری درباره کتاب:

فرآیند تعلیم وتربیت فعال متضمن وجود شور وطرب ، نیاز وجوشش ، تلاش وپشتکار و امید و نشاط در همه ابعاد آن می¬باشد و هرگونه ارتباط و تعلیمی که بدون روح تحرک ، پویایی و نشاط و شادابی باشد به شکست وانزجار می¬انجامد.

این کتاب ضمن‌ نگاهی‌ آسیب‌ شناختی‌ به‌ تربیت‌ سوگناک‌ و فضای‌ سنگواره‌ای‌ و انقباضی‌ حاکم‌ بر مدارس‌، جلوه‌های‌ زیباشناختی‌ تعلیم‌ و تربیت‌ طربناک‌ را براساس‌ گفتمانی‌ شورانگیز و دل‌انگیز نشان‌ می‌دهد. گفتارهای‌ اصلی‌ این‌ کتاب‌ را موضوعاتی‌ چون‌؛ “چیستی‌‌ تربیت‌ طربناک‌”، “مدرسة‌‌طربناک‌”، “بازیابی‌هستی‌‌طربناک‌” و اهداف‌ و روش‌های‌ تربیتی‌ نشاط‌انگیز در تعلیم‌ و تربیت‌ تشکیل‌ می‌دهد.
در بخش‌ نخست‌ این‌ کتاب‌، تحلیلی‌ از وضعیت‌ موجود نظام‌ آموزشی‌ تحت‌ عنوان‌ “آسیب‌شناسی‌ تربیت‌ سوگناک‌” انجام‌ گرفته‌ و در بخش‌ دوم‌ ویژگی‌های‌ تربیت‌ طربناک‌ با بهره‌گیری‌ از آموزه‌های‌ دینی‌ از جمله آیات و روایات وسیره معصومین علیهم السلام ، عرفانی‌ و روان‌شناختی‌ به‌ بحث‌ گذاشته‌ شده‌ است‌

 نویسنده:دکتر عبدالعظیم کریمی

ناشر:موسسه فرهنگی منادی تربیت

طریق یا حسین(ع)

بسم رب الحسین(علیه السلام)

چند ماه است بین دوراهی نوشتن و ننوشتن گیرافتاده ام...

از نیمه شعبان حضرت موعود از زیارت حضرت ارباب،تا همین چند روز پیش,پیاده تا آسمان را میگویم ...

خواستم تعریف کنم زبانم را لال دیدم,خواستم عکسهایم را به تصویر بگذارم اجحاف در حق تصاویر آسمانی آنجا دیدم که این ناچیزها که قطره ای از دریای طریق یا حسین (ع) هم نیست...

اینبار هم که به لطف حضرات معصومین علیهم السلام زایر بهشت گشتم....خونم به جوش آمد...

بسم الله...

گرچه نه نوشتن بلدم و نه کار من است گزارش از جایی که لال بودم و فقط مات نگاه ....مینویسم تا زکات دیده هایم را پرداخته باشم، و اعتقادم اینست که باید این حماسه ی بینظیر حسینی را به ای نحو مخابره کرد...

......

......

......

موقع بستن کوله ها  رسیده بود اما...باید کمترینها را برداشت...

سبکبار باید رفت ...

 

 

بعد از نماز ظهر جمعه سعی بین جنتانمان شروع شد...

بخدا قسم که اگر دلها امید زیارت ارباب نبود هرگز نمیشد از نجف بیرون رفت...

همه آماده حرکت بودند...

جریان بی نظیر,همان نبض عالم را میشد از نزدیک لمس کرد...نبض تمام عالم با گامهایی که در این مسیر برداشته میشدند گویی آهنگ میگرفت...

زمین به خود میبالید ...زمان،حرارت قلب گرفته بود آسمان به نور خورشید میغرید...

زمین آهنگ چرخشش را با ضرب آهنگ قدمهای زایران نتظیم کرده بود...

.

.

در صحرای کربلا از طفل شیرخوار تا پیرمرد ...

در این مسیر هم ...

از کالسکه تا عصا ....

KARBALA.پیاده روی اربعین

 

 

از پا ی تا به سر رفتن را خوب میشد دید...

ادامه نوشته

پیراهن خاکی 49 (به بهانه سالگرد حماسه هویزه)

بسم رب المهدی(عج)

 

خادمین شهدای هویزه

خون  علم الهدی است چون  آب  بقا                                     می دهد بر خاک هویزه روح و صفا

جان داد چنان حسین مظلوم(ع)،حسین                                تا  تربت خویش  را  کند کرب و بلا

 

سالروز شهادت سردار حماسه ساز هویزه، شهید سید حسین علم الهدی و یارانش گرامی باد.

 

دانلود کتاب جذاب و خواندنی سفر سرخ در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

داغ آفتاب...

"بسم الله الرئوف الرحیم"

 

شهادت جانسوز ثامن الحجج،حضرت آفتاب، علی بن موسی الرضا علیه السلام به پیشگاه حضرت موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و عاشقان حضرتش تسلیت و تعزیت باد.

*****

سه درس از دریای بیکران شمس الشموس:

* مؤمن‌ 

مؤمن‌ واقعى‌ نيست‌ ، مگر آن‌ كه‌ سه‌ خصلت‌ در او باشد : سنتى‌ از پروردگارش‌ و سنتى‌ از پيامبرش‌ و سنتى‌ از امامش‌ . اما سنت‌ پروردگارش‌ ، پوشاندن‌ راز خود است‌ ، اما سنت‌ پيغمبرش‌ ، مدارا و نرم‌ رفتارى‌ با مردم‌ است‌ ، اما سنت‌ امامش‌ صبر كردن‌ در زمان‌ تنگدستى‌ و پريشان‌ حالى‌ است‌ .۱       

 

 *تسلیم امر رب...

آخرین کلام امام رضا(ع)

پس از آن كه مأمون انار و به نقلي انگور آلوده به زهر را به حضرت رضا ـ عليه ‏السلام ـ خوراند، آثار مرگ در چهره امام پديدار شد. آورده اند که آخرين سخني كه امام ـ عليه ‏السلام ـ قبل از شهادت بر زبان آوردند، آياتی از قرآن كريم بود كه: «قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضاجِعِهِم؛ بگو: اگر شما در خانه‏هاي خود هم بوديد، كساني كه كشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاه خويش می‏رفتند»۲و نيز خواندند: «وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقدُورًا ؛ و فرمان خداوند همواره روی حساب و برنامه ای دقيق است».۳

قرائت این آیات، یادآور لحظات شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در قتلگاه کربلاست که تسلیم و راضی به سخت‏ترین بلاها به درگاه خداوند عرض کرد: "إلهي رضاً برضاك، تسليماً لأمرك، صَبراً عَلى‏ قَضائِك، یا رَبِّ لا معبود سواك، يا غياثَ المستغيثين" یعنی: پروردگارا! من راضي به رضای تو و تسليم امر تو هستم. در مقابل قضای تو صبر خواهم نمود. اي خدايی كه جز تو معبودی نيست! اي پناه بی پناهان!...

و نیز اینکه: "صَبراً عَلى‏ قَضائِكَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواكَ، یا غِیاثَ المُستَغیثینَ، مالِىَ رَبٌّ سِواكَ، وَ لا مَعبُودٌ غَیرُكَ، صَبراً عَلى‏ حُکمِكَ یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحیىَ المَوْتى‏، یا قائِماً عَلى‏ کُلِّ نَفس بما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَینی وَ بَینَهُمْ وَ أَنتَ خَیرُ الحاکِمین" یعنی: پروردگارا! بر قضا و قدرت شکیبایى مى‏‌ورزم، معبودى جز تو نیست، اى فریادرس دادخواهان! پروردگارى جز تو و معبودى غیر از تو براى من نیست. بر حکم تو صبر مى‏‌کنم اى فریادرس کسى که فریاد رسى ندارد! اى همیشه‌‏اى که پایان‏ناپذیر است! اى زنده کننده مردگان! اى برپا دارنده هر کس با آنچه که به دست آورده! میان ما و اینان داورى کن که تو بهترین داورانى.۴

و آیا انتظاری غیر از "رضایت به رضای الهی" از رضای آل محمد(ص) می رود؟

 

*عقل...

عقل‌ شخص‌ مسلمان‌ تمام‌ نيست‌ ، مگر اين‌ كه‌ ده‌ خصلت‌ را دارا باشد : از اواميد خير باشد ، از بدى‌ او در امان‌ باشند ، خير اندك‌ ديگرى‌ را بسيار شمارد ، خير بسيار خود را اندك‌ شمارد ، هرچه‌ حاجت‌ از او خواهند دلتنگ‌ نشود ، در عمر خود از دانش‌طلبى‌ خسته‌ نشود ، فقر در راه‌ خدايش‌ از توانگرى‌ محبوبتر باشد ، خوارى‌ در راه‌ خدايش‌ از عزت‌ با دشمنش‌ محبوبتر باشد ، گمنامى‌ را از پرنامى‌ خواهانتر باشد . سپس‌ فرمود : دهمى‌ چيست‌ و چيست‌ دهمى‌ ! به‌ او گفته‌ شد : چيست‌ ؟ فرمود : احدى‌ را ننگرد جز اين‌ كه‌ بگويد او از من‌ بهتر و پرهيزگارتر است‌.۵

*****

 

دل همیشه غریبم هوایتان کرده است               هواى گریه پایین پایتان کرده است

و گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت                        مسافر سحر کوچه هایتان کرده است

خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا                کبوتر حرم باصفایتان کرده است

چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که             کنار پنجره هایت صدایتان کرده است

چگونه از تو نگیرم نجات فردا را                         خدا براى همین‏ها سوایتان کرده است

چرا امید ندارى مدینه برگردى                          مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است

میان شهر مدینه یگانه خواهرتان                      چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است

تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى                   که کوچه ‏هاى خراسان قضایتان کرده است

سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى                 کدام زهر ستم جابجایتان کرده است

"اکبر لطیفیان"

 

تکلیف ما و پنجره فولاد رضا(ع) روشن است...

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟!

اللهم ارزقنا...

 


پی نوشت:

  ۱.اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 339

  ۲.سوره مبارکه آل عمران ـ آیه 154.

  ۳. سوره مبارکه احزاب ـ آیه 38.

  ۴.مقتل الحسین(ع) مقرم/ 282.

  ۵.تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467

رمز پیروزی...

اوایل که بحث اتحادیه جدی شده بود بیشتر از همه از یک چیز می ترسیدم. از چیزی که میدانستم اگر کارمان درست باشد حتما به سراغمان خواهد آمد ....

وقتی  آدم ها با سلایق ، فکر ها ،  روش ها و زمان های متفاوت ،دور  هم جمع می شوند گاه تفاوت ها منجر به اختلاف می شود و

 اختلاف ،اولِ سراشیبی و کم شدن خلوص نیت ها و حتی برکت کارهاست...

همه ی ما در کنار نفس لوامه  و عاقله و ...نفس اماره هم داریم. در کنار خوبی ها ،بدی هم داریم . این ها باعث می شود وقتی در کنار هم هستیم، در کنار لحظه های خوبی که برای هم ایجاد می کنیم ،گاه لحظه های ناخوشایندی هم ایجاد شود.

این اتفاقی است که در همه ی جمع ها می افتد ولی  کار ما از خیلی گروه ها سخت تر است. چرا که وقتی یک گروه  با اهداف مذهبی دور هم جمع می شوند ،می توانند سبب خیرات زیادی در جامعه شوند. 

پس شیطان با  تمام قوا وارد عمل می شود تا به هر ترتیبی که هست آن گروه را متلاشی کند و جلوی این خیرات را بگیرد و بهترین راهش  ایجاد دلخوری بین افراد است. به همین دلیل گروه های مذهبی بیشتر از سایر گروه ها در معرض  این اختلاف ها هستند.
 اصلا اگر اختلاف بینمان ایجاد نشود باید به مسیرمان شک کنیم. چون تنها  در دو گروه اختلاف کم است . یک گروه افرادی که مسلمان واقعی هستند و می توانند به نفس اماره و شیطان غلبه کامل کنند و دوم گروه هایی  که یا منحرفند و یا کارشان اثر زیادی بر جامعه ندارد که شیطان  هم کار زیادی به آن ها ندارد و حتی در باره ی گروه های منحرف سعی می کند به در کنار هم ماندنشان کمک  هم بکند.

همه ی ما  که مسلمان واقعی نیستیم! انسان هایی هستیم که می خواهیم مسلمان واقعی باشیم. به همین دلیل گاه شیطان و نفس اماره را شکست می دهیم و گاهی مغلوب می شویم.هر کس به حد بضاعتش...

در این راه هر چه ایمانمان قوی تر باشد بیشتر در این میدان استقامت  می کنیم و پیروز می شویم.

و خدا  با نگرانی1 نظاره گر است که ایا آدم پیروز نهایی این میدان خواهد شد؟!!!

و کار ما در میدان مبارزه ای که خدای مهربان نظاره گر آن است  فقط استقامت است 

ما نباید شکست بخوریم. باید شکست بدهیم .باید ایمانمان را قوی تر کنیم. ایمان قوی تر یعنی اخلاق بهتر ،مراعات  بیشتر حال دیگران ، خود را مقصر دانستن  ، یعنی تقدم همیشگی دیگران به خود .

ایمان قوی تر یعنی حسن ظن 2بیشتر و تمرین استقامت ،

با کار هایی که به ظاهر کوچک هستند ولی اثرات بزرگی دارند و می توانند یاریمان دهند

مثلا  اگر از کسی ناراحت شدیم حتما همان روز بعد از نماز اختصاصا و به اسم برای او دعا کنیم. 

سعی کنیم با او تماس بگیریم- قبل ازاینکه دلخوری در قلبمان خوب جاگیر شود- و بدون اشاره به موضوع  ناراحت کننده ،فقط جویای احوالش شویم.

ما باید پیروز این میدان باشیم

چون می توانیم

چون او نظاره گر است...



1 ان ربک لبالمرصاد

2  نمی دانم ازکی بد بینی و سوء ظن نشانه ی پختگی و بزرگی شد و حسن ظن نشانه ی سادگی؟!

کاش میدانستیم که حسن ظن یک فضیلت نیست که  بهتر است افراد داشته باشند بلکه یک فریضه است که باید همه داشته باشند .

مطمئن باش!

بسم رب الحسین(علیه السلام)

سلام وعرض تسلیت به دوستان سنایی

ازانجایی که این روزها اهالی سنا در تکاپوی همایشی پیرامون موضوع "آرامش "هستند ....

فایل زیر  را که حدود ده دقیقه  و درباره قسمتی از این سوره مبارکه که درس آرامش  حسینی ست تقدیم میکنم..(سخنران:آقای چیت چیان)

(سرشار از ایده های فرهنگی برای همایش مذکور،البته به صلاحدید مسئولین بزرگوار  فرهنگی سنا)

کلیک کنید

یا علی(علیه السلام)

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله...

السلام علی الشیب الخضیب

 

 کهکشانی به راه انداخته ای یابن زهرا (س)،کجا آسمان اینهمه ستاره باران است که تن تو؟!

از کدام اعجازت بگویم دردانه ی خدا،حســـــــیــــــن!

از شق القمر عباس ،از مصحف ورق ورق علی اکبر  یا از قد کشیدن قاسم بن حسن(ع)...؟!

از دستان عباس یا از ...

وای بر آن لحطه ای که از بی کسی ندا سردادی "هل من ناصر ینصرنی،هل من معین یعیننی..."؟

آیا کسی هست که از خیمه های رسول خدا حمایت کند؟...

وای بر من که در روز عاشورا ناموس خدا...

از شمس رخت بگویم که کسوف که نه والله فجری ساخت تا مطلع الفجر مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)...

والشمس وضحیها....والقمر  اذا تلیها..

از پیشانیت بگذار بگویم به ...

از لبهای عطشانت...

از وداع آخرت....

مردم....یا اهل عالم شمر ملعون هنگام جسارت بیشرمانه اش در پاسخ به امام که پرسیدند آیا مرا میشناسی امام را با نسب معرفی کرد ،معرفت به امام نداشت،قلب لعینش ممهور بود .امام را میدید و چشم در چشمش ...

دیگری هنگام خلخال کندن از پای طفلی میگریست و میگفت من نبرم دیگری میبرد!!!!!۱

حب مال و دنیا این همه فاجعه آفرید...

وای بر ما مردم...چه میکنیم ؟!

چه میکنیم که امام زمانمان چشم براه ماست و من و امسال من سرگرم مسخره بازی های دنیاییم...

کاروان اسرا که براه افتاد چشم راس مبارک امام (علیه السلام) به ناموس خدا بود...

همان چشم خونبار...

یعنی حسین ما را میبیند...

یعنی...

تنها یک نفر امروز داغ حسین را میفهمد آنهم مهدی ست...

 

نکند با اعمالمان تیر و نیزه ساخته ایم و به قلب....

میدانی ملعونان در جواب امام حسین )علیه السلام درباره علت خصمشان با ایشان چه گفتند؟!

گفتند: "بغضا لابیک"

میدانی یعنی چه؟یعنی بخاطر بغضی که از پدرت داریم...!!!

بخدا جا دارد فریاد زنیم:

لعن علی عدوک یا علی...

امروز با تمام وجود در حمایت از مولا علی بن ابی طالب علیه السلام رو به حسینی که حالا شبیه مادر شده است...

"لبیک یا حسین..."

یک جمله و آخر حرف:

امروز باید زیر بغلهای زینب را گرفت...

پیدا کنیم چطورش را........

که عاشورا هنگامه ی عهد بستن است....

 

 

صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله الحسین(روحی فداک)

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه

طلب ثاری کم غلط است ، نخوانیم !

طلب ثاری یا طلب ثارکم ؟


یکی از فقرات زیارت شریفه عاشورا که معمولا اشتباه خوانده می شود همین فراز است

 که می فرماید : و أن یرزقنی طلب ثاری – کم – مع امام …


چرا که این دو ( ی و کم ) هر دو ضمیر مالکیت و در مکان مضاف الیه هستند و 

خواندن این دو پشت سر هم قطعا غلط است و حتی بدین گونه هم نیست که ضمیر کم

 ضمیر مفعولی باشد چون در آن صورت (( ثاری ایاکم )) درست بود .


اما چرا این دو را با هم می نویسند ؟


اینکه این دو را با هم می نویسند به خاطر بدل بودن است . یعنی از آنجا که در بعضی نسخ 

ثاری و در بعضی از نسخ ثارکم آمده ، خواننده یکی از این دو را بخواند . ویا در صورت

 احتیاط این کلمه را دوبار تکرار کند : ثاری و ثارکم .


اما کدام درست است ؟


بحث کامل و تحقیقی در این باره طولانی خواهد شد اما فعلا و درحد استفاده فوری خوانندگان ، اصل مطلب را اختصارا توضیح می دهم .


ثار به معنای انتقام و خونخواهی است و خواننده در این فراز از زیارت توفیق برای انتقام خواهی شهدای کربلا را از خداوند طلب می کند .


پس اصل کلمه همان ثار است که در بعضی از نسخ زیارت عاشورا به ضمیر متکلم وحده ( ی ) اضافه شده و این در منابعی همچون : المزار شهید اول – زاد المعاد علامه مجلسی و …  آمده .


از طرفی دیگر در برخی از نسخ زیارت عاشورا ، کلمه ثار به ضمیر مخاطب اضافه شده یعنی طلب ثارکم . ( منابعی همچون : کامل الزیارات ابن قولویه – مصباح المتهجد شیخ طوسی – البلد الامین کفعمی و جُنّة الامان (المصباح) کفعمی و … ) .


و از آنجا که منابع شامل ( ثارکم ) هم بیشتر و هم کهن تر و هم مهم تر و معتبر هستند و نیز اینکه (ثارکم ) با معنا بیشتر سازگار است پس بنابر ظاهر باید این قرائت درست تر باشد .


حجة الاسلام مسلم خاطری

سلام بر محرم...

بسم رب الحسین علیه السلام

قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: كل یوم عاشورا و كل ارض كربلا ... این سخنی است كه پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد
 
و تو، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اكنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهاده ای، نومید مشو، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه خون توست و انتظار می كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی و به كهف حَصین ِ لازمان و لامكان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی
 
یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند؟ آری، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است، كه او سرسلسله خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه ای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند

شهید سید مرتضی آوینی

 
                                   
                                                       

خوش قولی...

تا به حال چند بار پیش آمده با کسی قرار بگذارید و او دیر سر قرار حاضر شود؟ یا حتی خودتان!

چند بار شده قراری، جلسه ای بگذارید و سر قرار که حاضر شدید و مدتی هم منتظر ماندید، طرف مقابل با شما تماس بگیرد و بگوید نمی تواند بیاید؟

چند بار به یک مهمانی یا عروسی دعوت شده اید و دعوت را لبیک گفته اید، اما نرفته اید؟ شاید از این طرف، خیلی عادی به نظر برسد. اما وقتی خودتان ولیمه ای می دهید و برای تک تک مهمان ها تدارک می بینید و خرج می کنید، بعد سی نفر از مهمان ها نمی آیند در حالی که گفته بودند خدمت می رسند! چه حس و حالی به شما دست می دهد؟!

چند بار پیش آمده؟

شاید بگویید خیلی.

خیلی پیش آمده که دیر سر قرار برسیم.

خیلی پیش آمده که به عروسی نرویم و بگوییم من یک نفر که تاثیری در زیاد آمدن غذاها ندارم.

01

انگار میان ما، دیر رسیدن سر قرار یک عادت است. اصلا اگر به موقع برسیم عجیب است. اتفاق نادریست. طوری که اگر کسی به موقع برسد، اغلب سایرین تعجب می کنند.

فقط دیر رسیدن نیست. بی توجهی ما به قول و قرار هایمان، آن قدری در نظرمان بد نیست که واقعا بد است. یک جوری آن را توجیه می کنیم. چرا؟ چون خودمان را می بینیم. اگر طرف مقابل را هم کمی در نظر بگیریم، شاید کمی شرمنده شویم. اگر فکر کنیم طرف مقابل، شاید چند قرار دیگر را کنسل کرده باشد تا ما را ببیند، به راحتی خودمان را راضی نمی کنیم با یک تلفن جلسه را کنسل کنیم.

فکر کنیم وقتی ما و تعداد دیگری، قصد نداریم به یک مهمانی برویم، اگر به میزبان اطلاع دهیم، او می تواند چند نفر دیگر را دعوت کند، یا هزینه ی کمتری صرف کند، یا دو پیمانه کمتر برنج بردارد و کمتر اسراف شود!! اصلا تا به حال اینقدر طرف مقابل برایمان اهمیت داشته است؟ فکر و تلاش و احساسش!

و وقتی یک مهمانی را در لحظات آخر، کنسل می کنیم، به این فکر کنیم که شاید تک تک مهمان ها برنامه های دیگری را به خاطر ما و قرار ما کنسل کرده باشند. شاید به خاطر ما قدم هایی برداشته اند که غیر قابل جبران باشد. پس بیشتر از آنکه مشکل کوچک خودمان برایمان مهم باشد، مشکلات بزرگ و کوچک اطرافیان را در نظر بگیریم.

این ها همه مصادیق پیمان شکنی است و متاسفانه، با اینکه توصیه های زیادی در کلام ائمه مبنی بر توجه به وفای به عهد وجود دارد، اغلب اوقات، ما در مواجهه با قول و قرار هایمان، پیمان شکنان قهاری هستیم.

________________

پی نوشت:

حضرت رسول (ص):
مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللّه  وَالیَومِ الآخِر فَلیَفِ اِذا وَعَدَ؛
هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، هرگاه وعده مى دهد باید وفا کند.
(کافى، ج۲، ص۳۶۴، ح۲)

امام علی (علیه السلام):
وَإیّاکَ … اَن تَعِدَهُم فَتُتبِعَ مَوعِدَکَ بِخُلفِکَ… فَاِنَّ الخُلفَ یوجبُ المَقتَ عِندَ اللّه  وَالنّاسِ؛
بپرهیز از خلف وعده که آن موجب نفرت خدا و مردم از تو مى شود.
(نهج البلاغه، نامه ۵۳)

حضرت رسول (ص):
لادین لمن لا عهد له
آنکس که وفای به عهد و پیمان نکند، دین ندارد.
(بحارالانوار،ج٧۵،ص٩۶)

امام رضا (علیه‌السلام):
انا اهل بیت نری ما وعدنا علینا دینا کما صنع رسول الله
ما خاندانی هستیم که وعده‌های خود را قرضی بر گردن خود می‌بینیم، چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین بود.
(بحارالانوار،ج٧۵،ص٩٧)

-از جنس خدا

پر    اکنده!!!

بسم الله النور...

سلام و درود بیکران خدا بر محمد و آل طاهرینش که جیره خوار خوان بی منتشان هستیم...

و سلام بر اهالی خوب سنا

راستش چند وقتی بود میخواستم پستی در دلکده ی مُجازی! سنا بگذارم اما ....نمیشد..

گناهش گردن بی توفیقی من!

بگذریم!

 

اما چه زمانی بهتر از این روزهای خجسته برای نوشتن!وبرای تبریک گفتن روز اکمال دین ....روز علی بن ابی طالب رواحنا فداه...

 القصه!

امروز...مسئولیتی سنگین بر دوشم بود...باید کاری را انجام میدادم که هیچ از آن نمیدانستم و باید ندانسته هایم را به سرعت به دانسته تبدیل کرده و آماده ی انتقال مینمودم...

"میدانستم زمان اندک است..."

قول داده بودم...عهد بسته بودم...

یک روز زمانم تمدید شد،کمکمکی!سرعت تلاشم را کم کردم اما ...

زمان موعود فرا رسید...

مضطر بودم و جز خدا فریاد رسی نبود...

خواندمش ،پاسخم داد...

 

من باور کردم...باور داااارم با "اضطرار" خیلی از قفل ها باز میشوند...

چون با تمام وجود احساسش کردم...

انگار کس دیگری برنامه ریزی میکرد و پیش میبرد...

کس دیگری تصویر میکرد...که:"هو الله الخالق الباری المصور"

و او بود که کلام را در جای صحیحش مینشاند و تصویر میکرد...

و نقش میزد ...

کلامم را کوتاه میکنم،همه اینها را گفتم چون از دل برآمده بود ...امید بر دل نشستن دارم...

.

.

این روزها که طرح قالیمان شاید گره خورده،تا باهم َهم صدا نشویم نمیشود...!

چه دم زدنی از اتحاد اگر کمیت اتحاد خودمان خدای ناکرده بلنگد...!

نبودن ما با هم "غیبتی" می آفریند...که آفریده!

دست به دست هم بدهیم ...میشوود ان شاالله..

مضطر شویم.................................میشود....

"یا علی(ع)،بیایید برخیزیم تا شاید قدمان را برسانند!

...تصویر گر و طراح اصلی ،دیگریست....!

.......................................................

آمده بودم اطلاع رسانی کنم...!!:

به یمن این روزهای مبارک ،سخنرانی مراسم آغاز عهد بهمن ماه سال۱۳۹۱ بر روی کانال آپارات سنا(که به همت مسئول فرهنگی مجازی سنا راه اندازی شد)قرار گرفت...

کلیک کنید

 

ضمنا جهت تهیه فیلم آغاز امامت با کیفیت مناسبتر  همراه با کلیپی از حواشی مراسم به دفتر نهاد مراجعه فرمایید...

 

یا علی(علیه السلام)

                                                                                                                             عیدتان مبارک

                                                                                                                      التماس دعای فرج


پ.ن:ارتباط دادن این حرفها به هم ،با خودتان!!!

عِند فناءِ الصّبر ...

این روزها زیاد یاد آن مادری می افتم که رفت پیش امام صادق علیه السلام
گفت پسرم خیلی وقت است از مسافرت برنگشته خیلی نگرانم
حضرت فرمود صبر کن پسرت برمی گردد ...

رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت پس چرا پسرم برنگشت
حضرت فرمود مگر نگفتم صبر کن؟ خب پسرت برمی گردد دیگر ...

رفت اما از پسرش خبری نشد.
برگشت؛
آقا فرمود مگر نگفتم صبر کن؟

دیگر طاقت نیاورد
گفت آقا خب چقدر صبر کنم؟
نمی توانم صبر کنم، به خدا طاقتم تمام شده ...

حضرت فرمود برو خانه پسرت برگشته ...
رفت خانه دید واقعاً پسرش برگشته ...

آمد پیش امام صادق گفت آقا جریان چیست؟
نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود؟

آقا فرموده بود به من وحی نازل نشده اما

عِند فناءِ الصّبر یأتی الفَرج

صبر که تمام بشود فرج می آید ...

 

وسائل الشیعة.جلد ۱۵.باب استحباب الصبر فی جمیع الاُمور . حدیث20462

دریا و سکان...


در ميانه ی دريا، اگر سکان را به دست نگيريم و قايق را هدايت نکنيم، درياست که ما را به هر سويي که بخواهد مي برد.


ما همواره در پهنه ی زمان شناوريم، 
اگر نتوانيم اوقات و زمان خود را مديريت کنيم،

منفعل خود را به دست گذر زمانه سپرده ايم! و جز تلف شدن عمر و بی ثمری حاصلی نخواهیم داشت.

پس بکوشيم در توانمند سازي خويش در مديريت زمان

نخستین منبر مقام معظم رهبری

صاحب مجلس که دید آخوند نوجوان با دو کتاب قطور پا به خانه اش گذاشته، مطمئن شد که این هفته منبری خواهد داشت." به شدت خجالت کشیدم...بعد از چند روضه نوبت من شد. گفت: آقای خامنه ای بفرمایید...می ترسیدم. نمی دانستم  چه می شود رفتم توی اتاق زن ها."

منبری با دو سه پله در اتاق جا خوش کرده بود. روی پله اول نشست و سرش را پایین انداخت. زنها به نوجوانی خیره شده بودن که داشت مجمع الفروع را باز می کرد. مسئله ای در باب اعمال مستحبی خواند.

 

کتاب را بست جلاءالعیون را باز کرد و دو صفحه ای که پدر از زندگی حضرت محمد باقر (ع) نشان کرده بود را خواند. منبر سید علی نسبت به روضه هایی که مداحان حاضر می خوانند طولانی شد.

 

از اتاق که آمد بیرون  یکی از روضه خوان ها، شیخ صابری، که شوخ طبع هم بود با لهجه غلیظ  خراسانی گفت که می خواستی  تا آخر کتاب بخوانی؟ بر خجالت های علی آقا افزوده شد...



 

 


بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

این یک ویژه نامه است...

سلام  آقا 


 فقط اومدم بگم خیلی دوستون دارم...


قربون صحن و سراتون برم آقا...


 نمی دونم چرا کبوتر دلم امشب ،جای خراسان پر کشیده سمت بقیع...


نقل شده روزی حضرت امام حسن (ع)هنگام خروج از منزل ،بزغاله ای را دیدند و به همراهانشان گفتند .این بزغاله زیباست .من دوستش دارم.

روز بعد بزغاله را در حالی دیدند که پایش شکسته بود و قادر به حرکت نبود .از کنیزشان که به تازگی به خانه ایشان آمده بود، علت را پرسیدند.با گستاخی گفت:من پایش را شکستم.وقتی شنیدم گفتید او را دوست دارید، خواستم ناراحتتان کنم و پایش را شکستم.

حضرت فرمودند تو خواستی مرا ناراحت کنی ولی من تو را خوشحال میکنم.کنیز پرسید چطور؟

امام مهربانی ها فرمودند تو در راه خدا آزادی...


آقا جان با تمام بدی هام، با تمام بی وفایی هام ...

هیچ وقت دلم نمیخواسته ناراحت بشید...

آقا با غمتون غمگین شدم و با خوشحالیتون، خوشحال...


میشه یه نگاهی به حال و روز دلم بندازین؟آقا آ زادم نکنین،آقا هیچ وقت دستمو ول نکنین ...

من از گم شدن می ترسم...

شما رو به امام رضا(ع)...

سفارش رسول خدا برای روزهای ماه ذیقعده

ماه ذیقعده ماهی پر خیر و برکت است و انجام اعمالی نیز در این ماه توصیه شده است. از جمله اعمال این ماه نماز مخصوص روزهای یکشنبه ماه ذیقعده است.
 

نماز ماه ذیقعده:
در روز یکشنبه ماه ذیقعده غسل کن و وضو بگیر و چهار رکعت نماز بخوان. به این صورت که در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره توحید سه مرتبه و معوذتین (سوره ناس و فلق) را یک مرتبه بخوان. بعد از نماز  هفتاد مرتبه استغفار کن و در پایان استغفار، بگو:‏ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ‏.
سپس این ذکر شریف را قرائت کن: « یَا عَزِیزُ یَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ‏ .»

رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به خواندن این نماز توصیه داشته و فرمودند: هر که این نماز را بجا آورد، توبه‌‏اش قبول و گناهش آمرزیده شود و دشمنان او در روز قیامت از او راضى شوند.

توسعه‌ی رزق و روزی، قبرگشاده و نورانى، رضایت والدین و آمرزش پدر و مادر و نسل و فرزندان پاداش کسی است که این نماز را به جا آورد. این شخص با ایمان می‌میرد و دینش گرفته نمی‌شود و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا می‌کند و به آسانى جان خواهد داد.

***

همچنین روزه سه روز متوالی در این ماه که از ماه های حرام می باشد توصیه شده است که  هر که در یکى از ماه ‏هاى حرام سه روز متوالى که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بگیرد، ثواب نهصد سال عبادت براى او نوشته شود.

من یک دختر هستم...



اينکه دختر باشي و از آبشار زيباي موهايت لذت ببري
ولي آن را بپوشاني و پنهان کني طوري که حتي تاري از آن معلوم نباشد

اينکه دختر باشي و اندام مناسبي داشته باشي
ولي آن را بپوشاني و پنهان کني

اينکه دختر باشي و بتواني زيبا و با عشوه حرف بزني
ولي نزني و صدايت را نازک نکني

اينکه دختر باشي و بتواني همکار نامحرمت را بخنداني طوري که لحظات شادي با هم داشته باشيد
ولي نخنداني و از قيد آن شادي هم بگذري و سنگين برخورد کني

اينکه دختر باشي و در بازار عرضه و تقاضاي ادا و عشوه و هوي و هوس بتواني عرضه کننده باشي
ولي نباشي هر چند که قابليتش را داشته باشي

اينکه ارزش هاي جامعه ات وارونه شده باشد و براي ارزش هاي تو
در پوشش بودن هاي تو
ارزشي قائل نباشند

اينکه جوري حرف بزني ، قدم برداري و پوشش داشته باشي که
همکارت ، استادت ، همکلاسي دانشگاهت راحت و آسوده کارش را بکند و تمرکزش بهم نريزد ؛ اينکه با همه اين تناقض ها دست بگريبان باشي و حتي  به پايت گران هم تمام شود ؛

همه اينها ارزش يک لحظه نگاه رضايت بخش بانو را دارد که دست دعا بلند کند و بگويد:

خدايا
« دختران امت پدرم ، همه زيبايي ها را داشتند و معيوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند
ولي براي رضاي تو زيبايي هايشان را از نامحرم پنهان کردند
پس تو محبت خودت را در دل هايشان صد چندان کن !
طوري که هيچ چشم و ابرويي
ناز و کرشمه اي
پول و مکنتي  نتواند جايگزين آن شود ! »


خواهرم روزت مبارک!

یک کتاب خوب (6)

تعجیل در ظهورش،

یک کتاب خوب بخوانیم و به دیگران معرفی کنیم..


نام کتاب : نظم؛ آن چه همه دوست دارند ولی... (راه کارهای ایجاد نظم و برنامه ریزی در زندگی)

نویسنده : استاد دکتر مرتضی آقاتهرانی

ناشر : کتاب یوسف

مرکز پخش : موسسه عماد

/ دانلود کتاب /

.......................................................................................................


مختصری در مورد کتاب :

کم و بیش دیده ایم که برخی از عالم‌نماها می‌گویند: انسان باید ریسک‌پذیر باشد و چون نظم، زندگی انسان را خط کشی می‌کند و با ریسک پذیری نمی‌سازد، پس نظم، چیز خوبی نیست. اما آیا رابطه ریسک‌پذیری با نظم رابطه‌ای متضاد و یا متناقض است؟! و یا برخی که در حد استاد محافل علمی هستند، می‌گویند: نظم یک دستور دینی نیست و در هیچ آیه و روایتی مطرح نشده!. به واقع عدم دقت عقلی و ضعف ما از نظر مطالعه منابع دینی عامل مهمی برای بیان این سخنان بی‌اساس شده است؛ که در مباحث کتاب، به این اشتباه پاسخ داده شده است.

این در حالی است که مولای متقیان امام علی (علیه‌السّلام)، در حالی که در بستر شهادت افتاده بودند، آن هم در شرایط حساس احتضار، به مسئله نظم در امور توصیه می‌کنند، و به فرموده استاد مصباح یزدی : "هر عاقلی به ارزش و اهمیت این مسئله واقف است... ما خود بر ارزش و اهمیت مسئله نظم و نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی واقفیم، از مسائل و امور ساده فردی گرفته تا مسائل و قضایای پیچیده اجتماعی می‌توان نقش نظم را به روشنی مشاهده کرد... بدیهی است بدون نظم و برنامه همه چیز به هم می‌ریزد و بسیاری از اوقات، انسان از رسیدن به هدف مطلوب خویش باز‌می‌ماند." 

در ضمن مباحث کتاب سعی شده است تا پاسخ این سوالات در ضمن پنج فصل بیان شود، که در فصل اول به نظم، اهمیت نظم، ضرورت نظم و برکات نظم پرداخته شده و در فصل دوم به برنامه ریزی و مباحثی چون اهمیت برنامه ریزی، کیفیت برنامه ریزی، برکات و در آخر اصول برنامه ریزی اشاره شده است که این فصل بسیار جامع، مفصل و مفید می باشد. در فصل سوم به عوامل مؤثر در برنامه ریزی اشاره شده و فصل چهارم حاوی مطالبی پیرامون موانع ایجاد نظم می باشد که مطالعه دقیق این دو فصل اخیر خواننده را در رسیدن به برنامه ریزی منظم یاری می کند. و در فصل آخر به آسیب شناسی بی نظمی پرداخته شده است که با مطالعه این فصل به ضرورت داشتن برنامه ای منظم در زندگی پی می بریم و تمام تلاش خود را مبنی بر نوشتن برنامه ای برای زندگی و عمر خود خواهیم کرد.

.......................................................................................................

* مطالعه‌ی این کتاب را به همه‌ی دوستان پیشنهاد می کنم.*

.......................................................................................................

مختصری در مورد نویسنده (در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

خدا حافظ رفیق...

 مراسم وداع با شهدای دفاع مقدس۷:۳۰ صبح فردا دوشنبه ۱۱ شهریور ماه همزمان با روز شهادت امام جعفر صادق(ع)در پادگان سید الشهدا واقع در میدان حر تهران انجام خواهد شد

 مراسم اصلی در ساعت ۹ مقابل ساختمان قدیم مجلس واقع در خیابان امام خمینی(ره) آغاز می‌شود. این مراسم با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن ابوترابی نائب رئیس مجلس شورای اسلامی آغاز و با مداحی سعید حدادیان و مراسم عزای ویژه شهادت امام صادق(ع) ادامه می‌یابد. سپس پیکرهای مطهرشهدا تا معراج شهدای تهران تشییع خواهند شد.

یک کتاب خوب (5)

تعجیل در ظهورش،

یک کتاب خوب بخوانیم و به دیگران معرفی کنیم..




نام کتاب : ماضی استمراری (سلفی گری در جهان اسلام از وهابیت تا القاعده)

نویسنده : سعید زاهدی

ناشر : انتشارات عابد

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مختصری در مورد کتاب :

در جهان امروز، دین دارانی که خواستار بازگشت به دوران طلایی گذشته شان باشند هم میان مسلمانان بسیاراند و هم میان یهودی ها و مسیحی ها.

آن ها گروه تشکیل می دهند، همراهی با عقل امروزی و دنیای جدید را بی دینی می نامند و سعی می کنند دین داران را به دین راستین (به تعبیر خودشان) باز گردانند. میان مسلمانان،این گروه ها به سلفی (سلف = گذشته) مشهورند.

تحلیل گروه های اجتماعی پیچیده است، به پیچیدگی تمام اعضایشان. اگر مبنای گروه مذهب باشد و سیاست و قدرت هم در کار باشند، تحلیل گروه پیچیده تر و سخت تر می شود. این کتاب،کتاب تحلیل نیست. از صدر اسلام آغاز کرده است و تلاشی است تا نشان دهد چگونه سلفی گری در اسلام از ابن تیمیه به ابن عبدالوهاب رسیده است، از صوفی های هند به طالبان و از گرایش های آرام البنا به القاعده.

معنای آیه «خيرُ البَرية» در سایت وزارت اوقاف و ارشاد عربستان

"بسم الله الرحمن الرحیم"

 

در این سایت که تفاسير وترجمه های قرآن كريم را دارد در تفسیر آیه ۷ سوره بینه نوشته است:

حَدَّثَنَا اِبْن حُمَيْد , قَالَ : ثنا عِيسَى بْن فَرْقَد , عَنْ أَبِي الْجَارُود , عَنْ مُحَمَّد بْن عَلِيّ { أُولَئِكَ هُمْ خَيْر الْبَرِيَّة } فَقَالَ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " أَنْتَ يَا عَلِيّ وَشِيعَتك "

پیامبر(ص) فرمود: منظور از خیرالبریة، علی جان تو هستی و شیعیان تو.

زود بروید ببینید که مثل کتاباشون بزودی تحریف و حذف میشود.

از اینجا ببینید

 

پيراهن خاكي48(شهيدان زنده اند; الله اكبر...)

بسم رب المهدی(عج)

شهید گمنامی که 27سال قبل به اشتباه به نام جعفر زمردیان در گلزار شهدای همدان به خاک سپرده بود، شناسایی شد.

شهید «ایرج خرم‌جاه». این نام جوانی است که 27سال پیش در دی ماه 1365 در مرحله اول عملیات کربلای 5 به شهادت رسید اما با هویت «جعفر زمردیان» به خاک سپرده شد. جوانی که بعد از آزادی اسرای ایرانی در عراق، به جمع شهدای گمنام پیوست و تا پیش از انتشار تنها عکس‌ به جا مانده از او، کسی نام و نشانش را نمی دانست.

                

در ماه رمضان امسال آزاده ای به نام جعفر زمردیان مهمان برنامه ماه عسل بود که به «شهید اشتباهی» معروف شد. او که در عمليات كربلاي4 در سال 1365 توسط نيروهاي عراقي اسير شده بود، یک سال بعد با پیدا شدن پیکر شهید گمنامی که شباهت بسیار زیادی به زمردیان داشت در لیست شهدای این عملیات قرار گرفت اما سال ها بعد همراه با گروه آزادگان به کشور بازگشت تا هویت شهید به خاک سپرده شده به جای زمردیان در گلزار شهدای همدان تبدیل به معما شود.

در برنامه ماه عسل امسال با نمایش تنها عکس به جا مانده از شهیدی که به جای زمردیان به خاک سپرده شده بود، از بینندگان خواسته شد تا چهره او را شناسایی کنند و حالا بعد از یک ماه، خبرگزاری ایسنا از مشخص شدن هویت این شهید خبر داده است. بر اساس این خبر، شهید ایرج خرم‌جاه که از غواصان لشکر 10 سیدالشهدا بود در روز بیست و هفتم دی‌ماه 1365 و در سن 14سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسیده است. این شهید در سال 1351 در روستای «سیبستان» منطقه سیف‌آباد استان البرز متولد شده و در حال حاضر خانواده او شناسایی شده اند.

قرار است مراسم گرامی‌داشت این شهید و تعویض سنگ مزار او روز پنجشنبه این هفته با حضور مادر شهید خرم‌جاه و مسئولان استان همدان انجام شود.

منبع: وب سایت باشگاه خبرنگاران جوان

بخوان دعای فرج را ...

بسم الله الرحمن الرحیم


خدایا! فتنه فزونی گرفته است،بلا بزرگ شده است و آزمایش شدت یافته است.

خدایا! اسرار هویدا شده است و رازها برملا شده است و پرده ها افتاده است.

خدایا! زمین تنگی می کند و آسمان خودداری.

 

خدایا! و در این حال و روز ،شکایت جز به تو،به کجا می توان برد؟جز بر زانوی تو،سر بر کجا می توان نهاد؟جز به ریسمان تو،به کجا می توان آویخت؟جز در پناه تو،کجا می توان سکنی گزید؟و جز بر تو،بر که می توان تکیه کرد؟

خدایا! در سختی و آسانی تکیه گاه جز تو کیست؟و پناهگاه جز سایه سار مهر تو کجاست؟

خدایا! بر پیامبرت محمد و آل او درود فرست،آنان که اطاعتشان را بر ما فریضه شمردی و بدین سان،شأن و منزلتشان را به ما شناساندی.

 

خدایا! تو را سوگند به حق این عزیزان که باران گشایشت را بر ما ببار و از آستان فرجت نسیمی بر این دلهای خسته جاری کن.

خدایا! طاقت تمام شده است.شکیب سرآمده است،کارد به استخوان صبوری رسیده است.

 

خدایا! هم الان ما را برهان.رهانیدنی به سرعت برق نگاه یا کمتر از آن.

ای پیامبر! ای وصی! ای علی! ای محمد! یاری ام کنید که شمایید یاوران من و دست اضطرار مرا در پناهگاه دست خویش بگیرید که دستی چنین با کفایت تنها از آن شماست.

 

مولای من! امام زمانم! این تو و این دستهای استیصال من! این تو و این فریاد استغاثه من! این تو و این چشمهای اشکبار من!

 به فریادم برس! مرا دریاب!(1)


هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام تسلیت باد


ترجمه دعای فرج_ سید مهدی شجاعی

تهدمت والله ارکان الهدی...

"السلام علیک یا امیرالمومنین،یعسوب الدین علی بن ابی طالب علیک آلاف التحیه والثناء"

 

شهادت جانگداز مولای متقیان،امیر مومنان علی بن ابی طالب (علیه السلام)به پیشگاه مقدس قطب عالم امکان حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و محبین حضرتش تسلیت باد.

 

چه باید نوشت در وصف بزرگمردی که جز خدا و رسول و اهل بیتش او را نشناختند...

او که تمام قرآن در قلب شریف اوست,همان نقطه ی تحت باء بسم الله الرحمن الرحیم...علی(علیه السلام)

حق را کدامین محور از علی(ع) استوار ترکه رسول رحمت للعالمین(ص )فرمودند:"علی مع الحق و الحق مع علی"

عروه الوثقی؛ همان رشته ی خوشبختی همان قرب الی الله؛ چیست جز همان نخ شال امیرالمومنین (علیه السلام)؟...

از حبل الله المتین اگر بپرسی و یا  اذن دخول شهر علم نبی بخواه؛جز علی کیست؟...

همان که به هر پلک زدنی خطیئتی از شیعه محو میکند...

فتبارک الله احسن الخالقین...

روح نماز، مولای کرار همان جلوه ای از ذوالجلال والاکرام حق تعالی...

همان یادآور "مرج البحرین یلتقیان"...

صراط مستقیمی که هر روز در نمازاز خدا میخواهیم...مولای علی...

از او چه میتوان نوشت و از اقیانوس حکمت و معرفتش از کدام باب باید گفت که با قدح نتوان آب اقیانوس را کشید!

و جز شرمساری چه میتوان گفت؟!

......

امشب پارچه ای سرخ در جانمازم میگذارم،کنار مهرم که تربت اباعبدالله است...

و تسبیحم که تربت کربلاست...

رنگ سرخش مصحفی در ذهنم میگشاید از فرق آفتابی که در سحر نوزدهمین شهرالله شکافت ...

از سرخی آفتاب غروب عاشورا...

پارچه ی سرخ را گذاشتم تا سجده امیر بی قرین علی بن ابی طالب(ع) را یادم نرود..

هر روز که در نمازم سرخیش چشمانم را پر آب میکند یاد سحر ضربت خوردن بند بندم را از هم میپاشد.. 

میخواهم در هر نمازم یاد باء بسم الله باشم که عالمی در تشریح فضایلش کلاس اول الفبای شناختش را هم نگذرانده اند..

پارچه ی سرخم راه معراج را نشانم میدهد..

و سجده بر آستان حضرت حق ،سجده ی قرب الی الله...

چه زیباییست اینکه علی (ع)  در کعبه بدنیا آمد و چه ظریف و پر معنا اینکه در محراب در حال سجده لبیک معبود ؛نوای فوز و رستگاری سر میدهد.سجده ؛زیباترین حالت بندگی و  بهترین بنده ی خدا را در بهتربن حال بندگی باید شناخت...وسر به مهر بندگی در سجده عاشقی میتوان فهمید علی (ع)کیست...

کعبه ی سنگی از شوق امام ، سینه چاک میکند!و محراب بیتاب ذکر  سجود مولای کرار.. و دل آلوده ی انسان نمایان عُمَری تاب دیدار آیینه را نمی آورند و با هر کیدی برای مولایشان شیطان تلاش میکنند تا آنجا که فرق خورشید میشکافند...

 در مظلومیت علی (ع) از کدام اتفاق باید نوشت ,از ماجرای کوچه یا بی محلی مردم به مولا تا آنجا که پاسخ سلامش رانیز نمیدادند یا ۲۵ سال استخوان در گلو یا...؟!

میدانی کجا مظلومیت علی در اوج نمیایان می شود؟آنجا که سپاه حرامیان یزیدی در برابر حضرت حسین (ع) صف میکشند و در پاسخ به امام حسین (ع) در علت جنگ میگویند:"بغضا لابیک"...یعنی بخاطر بغضی که به پدرت داریم ...

امام نشناسی نمک ناشناسی می آورد که ختم بر امام کشی میشود و امام را برای درد دل به پای چاه میکشاند...تا جاییکه  به روح نماز میگویند مگر علی نماز میخواند!!!

و امروز مظلومیت علی (ع) را حتی در غریبی مردم با نهج البلاغه و در کلام امیر (ع) میتوان دید..

یابن الحسن!

مولای غریب؛شما را  به حرمت حبی که در دل به مولایمان امیرالمومنین داریم...

یا ابانا استغفر لنا انا کنا خاطئین.(سوره یوسف,آیه۹۷ )

پدر مهربان؛ما از گناهانمان پشیمان وتوبه کاریم..برایمان از درگاه رب استغفار طلب فرمایید..

د راین شبهای قدر به ظرف کوچک ما نگاه نکنید که به بزرگی روح بلندتان و دستتان کریمتان که یادآور کریمی مولود این ماه است و به بلندی وجودتان بر ما نظر کنید تا امام شناس شویم که اگر جز این باشد از خسران زدگان خواهیم بود...

 یلریمان فرمایید بفهمیم میشود با امیرالمومنین (ع) در سجود عاشقی به وصال محبوب رسید با نشان سرخ شیعگی..که در حدیث شریف کساء میخوانیم:"اذا والله فزنا و فاز شیعتنا و رب الکعبه"

و یادمان بماند که امام چون کعبه است که مردم باید سراغش روند و الا ...

و یادمان بماند که رمز پیروزی در سجده بر حق است که شیطان از همین امر سرپیچید و...

یابن الحسن شرمنده ی روی ماهت از این همه سال غیبتت که از کوتاهیمان بوده است ...

بیداری میخواهیم به معرفت شما...

الهی بحق مولانا امیرالمومنین عجل لولیک الفرج..

معرفی کتاب

تعجیل در ظهورش،

یک کتاب خوب بخوانیم و به دیگران معرفی کنیم...



حکمت های گم شده در تربیت،نوشته دکتر عبدالعظیم کریمی: 
 
 در كتاب‌ "حكمت‌هاي‌ گم‌ شده‌ در تربيت‌" سعي‌ شده‌ است‌ حكمت‌هاي‌ تربيتي‌ ـ با برداشتي‌ آزادـ از متون‌ حكايت‌ها و گفته‌هاي‌ عارفانه‌ و حكيمانه‌ استخراج‌ و با توجه‌ به‌ واقعيت‌ها و معضلات‌ امروز نظام‌ تعليم‌ و تربيت‌ به‌ نمايش‌ گذاشته‌ شود.

 آثار دل‌انگيز و جان‌ افزاي‌ عارفان‌ و سالكان‌ راه‌ كمال‌ از شيخ‌ عطار نيشابوري‌ و مولوي‌ گرفته‌ تا حكمت‌هاي‌ سعدي‌ و خواجه‌ نصير طوسي‌ و امام‌ محمد غزالي‌ و از معارف‌ بهاءالدين‌ ولد گرفته‌  تا شطحيات‌ خواجه‌ عبدالله‌ انصاري‌ و شيخ‌ ابورجاء خمركي‌ به‌ قدر توش‌ و توان‌ گردآوري‌ شده‌ است‌.. .................

مطالعه این کتاب به همه ی دوستانی که دستی بر آتشٍ فعالیت های فرهنگی دارند توصیه می شود


-لازم به ذکر است که تعداد محدودی از این کتاب جهت مطالعه دوستان سنایی موجود می باشد که علاقمندان میتوانند جهت تحویل کتاب با مسئول فرهنگی هماهنگ  و یا ذیل همین پست اعلام  کنند.

- آشنایی بیشتر با نویسنده در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

تعیین مسیر...

حال و هوای مسیر این روزهای مترو را دوست دارم

همان جا که صدای خانم راهنما به گوش می رسد که:

دانش گاه امام علی (ع)

مسافرین محترمی که قصد ادامه  مسیر به سمت ایست گاه  "ولی عصر" را دارند،در این ایست گاه از قطار پیاده شده و پس ازتعیین مسیر به سمت ایست گاه "ولی عصر" حرکت کنند...



یک کتاب خوب (3)

تعجیل در ظهورش،

یک کتاب خوب بخوانیم و به دیگران معرفی کنیم...



نام کتاب : بشنو از نی (مروری بر دعای ابوحمزه ثمالی)

نویسنده : استاد علی صفایی حائری (عین-صاد)

ناشر : لیلة القدر

دانلود کتاب

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مختصری در مورد کتاب :

آن ها که هستی و زندگیشان را در رفتن ها دیده اند و ماندن را گندیدن و پوسیدن، این ها در این جریان و در این حرکت با مانع ها و درگیری ها رو به رو می شوند. مانع ها و درگیری هایی که در همه جا خانه گرفته اند. در درون آن ها در خانه آن ها، در محل و شهر و جامعه و در تمام جبهه ها.

این درگیری مستمر، ناچار بحران ها و التهاب ها و اضطراب ها و زمزمه هایی به وجود می آورند و روح ها هر چند به قدرت کوه ها هم که باشند، با چنین زمزمه هایی همراه خواهند شد.در برابر این اضطراب ها و زلزله ها که یک عامل طبیعی هستند می توان چند گونه برخورد کرد: این چیزها می تواند آدمی را بشکنند و هرز کنند و می توانند او را آماده سازند و به قدرت و توانایی بیشتر برسانند.

در این حرکت و درگیری و در کنار تحول ها و تغییرهای مستمر: آن ها که لرزیده اند و زیر و رو شده اند، ناچار به ثابت و حق، به الله نزدیک می شوند و این اوست که آن ها را به ثبات و امن رهنمون می سازد.سرچشمه اصلی این قطره های امن و امان دو چیز است: یکی قرآن و دیگری پیوند و دعا.

در این نوشته، با ارائه تحلیلی از دعا، مروری شده به دعای ابوحمزه ثمالی و آن را در دوازده فراز: توجه، حیرت و تنهایی، امن، حمد، قصد، اقرار، اعتذار، طلب، خستگی در راه، ایمان، توحید و خواسته ها، توضیح و تفسیر می نماید.

این کتاب ، شرحی است بر دعای ابوحمزه ثمالی. نویسنده، ابتدا توضیح می دهد که این دعا مشتمل بر 12 مرحله است و پس از یک نگاه کلی به تمام مراحل و فرازهای دعا، به طور مبسوط تر به هر کدام از این فراز ها می پردازد. عناوین این مراحل به شرح زیر است: 1- توجه 2- حیرت و تنهایی 3- امن 4- حمد 5- قصد 6- اقرار 7- اعتذار 8- طلب 9- خستگی در راه 10- ایمان 11- توحید 12- خواسته ها.
استفاده از اصطلاحات بدیعِ برخاسته از قرآن و روایات، و ادبیات نیرومند، از ویژگی های این کتاب است.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مختصری در مورد نویسنده (در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

یک کتاب خوب (2)

تعجیل در ظهورش،

یک کتاب خوب بخوانیم و به دیگران معرفی کنیم...



نام کتاب : آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ می شود

نویسنده : اصغر طاهرزاده

ناشر : لب المیزان

دانلود کتاب

مختصری در مورد نویسنده اثر (در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

زندگی به سبک روح الله ...

با یاد خدا ...

 آن گاه که در پی تعالی و کمال هستی، نيتت را پاک و الهی کن. (فاطر/5)

 

باور داشت که دنیا کوچک است و ارزش دلبستگی ندارد

یک معلم اخلاق و عارف بود ، میگفت : عرفان این نیست که کسی زاهدانه زندگی کند و در خلوت خود بگرید و تنها گلیم خود را از آب بکشد، بلکه عارف با طی مراحل سلوک، به سوی مردم می‌آید و آن را در اختیار مردم می‌گذارد.

با قرآن می زیست، با قرآن می اندیشید، با قرآن نفس می کشید و با زبان قرآن سخن میگفت. همه اندیشه، منش و رأی امام برگرفته از قرآن بود. هرگاه می‌خواستند صحبت کنند، سخنان خود را با قرآن آغاز می‌کردند و با نگاه جامع خود معتقد بودند که قرآن کتاب تربیت و هدایت است.

.

.

این جمله امام آرامش عجیبی به من میدهد ، همان موقع هایی که در زندگی ،از یک جایی به بعد هیچ چیز مثل قبل نیست ...

میگفت : هيچ گاه از كارها مايوس نشويد ؛ چون همه چيز يك دفعه درست نمى‏شود ، وكارهاى بزرگ بايد به تدريج صورت گيرد . ياس از جنود شيطان است ، اميد از جنود خداست ، هميشه اميدوار باشيد .

+ قلب مردم را همراه خود کنید ، اين چيزى است كه پيش خداوند دوام و ثبات دارد ،دوستى پيدا كن و محبت قلبى داشته باش .

+ دل از غیر خدا بکنید و تنها به خودش توکل کنید ، تا آن جاییکه می توانید دعا کنید و ادعیه بخوانید

میگفت : اينهايى كه از كتب ادعيه انتقاد مى‏كنند ، اينها براى اين است كه نمى‏دانند ،جاهلند ،نمى‏دانند كه اين كتاب ادعيه چطور انسان ،مى‏سازد، انسان را اين ادعيه مى‏تواند حركت بدهد ...

+میگفت :اگر ايمان وارد قلب شود كارها اصلاح مى‏شود . ايمان به خدا نور است ،ايمان به خدا باعث مى‏شود كه تمام تاريكيها از پيش‏پاى مؤمنين برداشته بشود.

ايمان یعنی آن مسائلى را كه شما با عقلتان ادراك كرده‏ايد ،آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود ، باورش بيايد .

+ میگفت آن قدر در دنیا غرق نشوید که از احساس انسانی بودن تان دور شوید ،اگر بخواهید در ‏خدا وارد شوید ، باید به اندازه ی وسع خودتان از دنیا دل بکنید ...

.

.

کمی بیشتر باید خواند، روح الله را ....

کتاب های پیشنهادی :

پا به پای آفتاب_امیر رضا ستوده_نشر پنجره

هم نفس بهار_اصغر میر شکاری موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

درسهایی از امام(ره)_رسول سعادتمند_نشر تسنیم

برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)_غلامعلی رجایی_موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)

مطلع عشق_محمد جواد حاج علی اکبری_دفتر نشر فرهنگ اسلامی

زندگی به سبک روح الله_علی اکبر سبزیان_نشر الشمس

..........................................

اَللهُمَّ عَجِّل لِوَليِّکَ الفَرَج

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست...

بسم رب العلی الاعلی

ماه رجب که از راه میرسد،دست خودش نیست،دل آرام نمیگیرد...

عجیب شعله های عشقت تمام وجود را گرم میکند...

وقتی به تو می اندیشم،آغاز کارهایم نیز رنگ دیگری میگیرد...

زل میزنم به نقطه ی باء بسم اللهَ پیش رویم دری باز میشود به علم نبی و اقیانوسی از معنای "ولی"...

و اذن دخول نقطه میشود،"ناد علی"...

رد نعلینت میشود مهر دلم،مهر علی مینشیند به دلم...

یعنی از ازل خدا ممهور عشقت قلبم را میتنید...

و در این نقطه ی بی پایان بسم الله ،قلم را میگیرم در دست...

چه میتوان نوشت در وصفت،امیرالمومنین،حیدر،قسیم النار و الجنه؟!وصی المصطفی حقا،امام الانس و الجنه!

در وصف تو باید از عرش واژه برداشت،دستم نمیرسد آخر،زبانم لال،قلم گریبان میدرد همچون کعبه که در عشقت بیتاب شد...

"توصیف علی به گفت و گو ممکن نیست

گنجایش بحر در سبو ممکن نیست"

فخر نبی،بابای امت،علی...

و در این نقطه ی آغاز ،عجیب، گم میشوم و تازه پیدا میشوم...!

دستی به دامان ولایتت،و جامی از مهر و محبتت به عاریت میگیرم تا قلم زنند عرشیان توصیفت را...اذن قرب الی الله ،نقطه ی باء بسم الله...علی...

بسم الله...

 

سیزدهم ماه رجب،روز میلاد ولی الله الاعظم،امیرالمومنین،امام المتقین علی بن ابی طالب (علیه السلام)، به پیشگاه مقدس پدر امت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)،و شیعیان و محبین حضرتش تبریک و تهنیت باد.

 flower divider

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد

شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست

واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم

نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد

شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است

راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست

«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید

خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت

قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید

( سید حمیدرضا برقعی)

 

عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است... یعنی اینکه باطن قبله را در امام پیدا کن!

(شهید آوینی)

(بقیه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

شرح اسم(5)

ورود به تنها مدرسه مذهبی مشهد در سن 5 سالگی

دبستان

علی آقا در 5 سالگی و این بار نیز به همراه سید محمد پا به دبستان گذاشت؛ روزی که خوب بود، بازی داشت. بچه ها بودند و او هم می توانست با همسالان خود در حیاط مدرسه بازی کند و در کلاسی که بزرگ می نمود پای حرف های معلم بنشیدند. نام این دبستان دار التعلیم دیانتی بود و تقریبا یک سال از گشایش آن می گذشت. 

در آن زمان، دارالتعلیم دیانتی، تنها مدرسه مذهبی مشهد به شمار می آمد و مدیرش که هم تدریس می کرد و هم نظافت مدرسه را به عهده داشت، مردی نیک نفس، محترم، با جذبه و تا حدی سخت گیر بود. 
علی آقا را در کلاس اول و آقا احمد را در کلاس چهارم این مدرسه نام نویسی کردند.

 از آرزوی کفش بنددار تا شکافتن کفش های میرزایی

سید علی هر روز پس کوچه های خانه تا مدرسه دیانتی را که در بازار سرشور بود، با علاقه می رفت و باز می گشت. او دستمالی را با خود تاب می داد که دفتر و کتابش در آن پیچیده شده بود. کفش هایش یارای جنب و جوش او را نداشتند. کفش او در تابستان ها گیوه و در زمستان میرزایی بود؛ پاپوش طلبه ها و روحانیون آن زمان؛ کفش هایی ساده، ارزان و بی بند. پدر کفش بند دار نمی خرید.

"آرزوی کفش بند دار به دلمان بود، تا الان هم کفش بند دار نپوشیده ام. یعنی این آرزو بروارده نشد."

نداری پدر که ریشه در زندگی زاهدانه و گوشه گیرانه داشت، نمی گذاشت برخی خواست های بچه ها، حتی در خرید کفش بر مدار میل کودکانه آنها بگردد. سلیقه خاص پدر را هم باید به نداری افزود. زندگی سید علی و خانواده به سختی می گذشت و اگر کفش ارزان هم خریداری می شد، پیش درآمدی در گریه بچه ها داشت. "یادم هست یک بار کفش میرزایی خریده بود که تنگ بود و دیگر قادر نبود عوض کند یا کفش دیگری بخرد. گفتند کفش ها را می شکافیم و اندازه می کنیم و بعد بند می گذاریم. از این که کفش بند دار خواهم داشت خیلی خوشحال بودم، ولی وقتی شکافتند و بند گذاشتند، خیلی زشت شد و چه قدر غصه خوردم، ولی چاره دیگری نداشتم."


سفره

و "من شبهایی را از کودکی به یاد می آورم که در منزل شام نداشتیم  و مادر با پول خردی که بعضی از وقت ها مادر پدربزرگم به من یا یکی از برادران و خواهرم می داد، قدری کشمش یا شیر می خرید تا با نان بخوریم"

روزهای جمعه علی آقا، محمد آقا و رباب به خانه پدربرزرگشان می رفتند. بی بی، مادر حاج سید هاشم، به این کودکان عشق می ورزید، چون به خدیجه، مادرشان محبت بی پایان داشت. بی بی مهر ورزی را با گذاشتن یک ریال، 30 شاهی، 10 شاهی، به کف دستهای کوچک فرزندان خدیجه کامل می کرد. "بارها اتفاق می افتاد که وقتی برگشته بودیم خانه مادرم پول های مارا گرفته بود و کشمش خریده بود و شب نان و کشمش می خوردیم. یا گاهی  آن پول ها را می گرفت و شیر می خرید، نان و شیر می خوردیم...خیلی وقت ها اتفاق می افتاد که ما شام شب نداشتیم."

اوضاع که عادی می شد، شبهای جمعه برنج دم می کردند. و این پلو، موضوع مهم و جالبی در جدول غذایی این خانواده بود. و باز در این اوضاع، آبگوشتی که با 5 سیر گوشت عمل می امد، قوت غالب به شمار می رفت. سهمی از این غذای کهن در کاسه چینی جای می گرفت و در طبقه بالا جلوی پدر گذاشته می شد. سهم دیگر درون کاسه مسی ریخته می شد و خیلی زود رفت و آمد هفت دست، هفت نفری که دور ان نشسته بودند، خالی می شد.

مادر و خواهران بزرگ ملاحظه کودکان را می کردند.با این حال "گاهی اتفاق می افتاد که نفری دو لقمه ...می رسید...باقی را باید با نان و پنیر، چیزی، خودمان را سیر می کردیم...مادرم زن کم توقع و بی اعتنایی به خوراک بود... برایش مهم نبود یک لقمه هم غذا بخورد. اما برای ماها خیلی جوش می زد که بچه هایش...سیر شوند."

بقیه در ادامه مطلب





ادامه نوشته

خورشید هدایت...

بسم الله الرحمن الرحیم

تاکنون بارها شنیده ایم که:«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه(۱)» «هر كه از دنيا برود و امام زمان خويش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است».

اما برای این شناختن چه باید کرد؟

از چه کسی باید کمک گرفت؟

امروز که در روز شهادت امام علی النقی الهادی(علیه السلام) هستیم،دست به دامان این امام بزرگوار میشویم و دیباچه ای از معرفی زیارت جامعه کبیره،این یادگار مطهر حضرتش، را پیش رو میگشاییم تا شاید امروز حسن مطلعی بر آشتیمان با این دعا که سند شریفی بر امام شناسی است شود...

سوال و درخواست از ما،راهنمایی از امام هادی(ع):

امام كيست و جايگاه او چيست؟
 
بايد اذعان كرد كه مقام رفيع امام را كسي جز امام معصوم نمي‌تواند تبيين كند. اما م هادي(ع) در اين زيارتنامه، امامان معصوم(ع) را امامان هدايت، چراغ هاي تاريكي‌ها، نشانه‌هاي پرهيزكاري، صاحبان خرد، پناهگاه مردمان، نمونه هاي اعلاي الهي و حجت‌هاي خدا بر اهل دنيا و آخرت، معرفي كرده است، همچنين آن‌ها را جايگاه‌هاي شناسائي خدا و مسكن هاي بركت خدا و معدن هاي حكمت خدا و نگهبانان سر پروردگار و حاملان كتاب خدا و اوصياي پيامبر خدا(ص) دانسته است. آنان دعوت كنندگان به سوي خدا و راهنمايان به راه‌هاي خوشنودي خدا و استقرار يافتگان در فرمان پروردگار و كاملان در محبت خدا و مخلصان در توحيد و آشكاركنندگان امر و نهي خدا و بندگان گرامي او هستند كه هرگز بر خداوند در گفتار پيشي نگيرند.
 
در اين زيارت گران‌سنگ امامان(ع) به عنوان نمايندگان خدا و برگزيدگان او و گنجينه‌ی دانش پروردگار و راه و نور و برهان روشن او، پيشوايان راهبر و راه يافته و معصوم و گرامي و مقرب و پرهيزكار و راستگو و زبده‌اي معرفي شده‌اند كه فرمانبرداران خدا و قيام كنندگان به فرمان او و انجام‌دهندگان خواسته‌اش مي‌باشند.
خداوند امامان را پسنديد تا جانشينانش در زمين و حجت‌هاي او بر بندگانش و ياوراني براي دينش و نگهبانان براي رازش و گنجينه داران براي دانشش و مفسران وحي‌اش و پايه‌هاي توحيدش و گواهان برخلقش و نشانه‌هايي براي بندگانش باشند.
در اين زيارت مي‌خوانيم كه خداوند امامان را به صورت نورهايي آفريد و گرداگرد عرش قرار داد و با آوردنشان در اين جهان بر ما منت نهاد، و در خانه‌هايي قرارشان داد كه نام و ياد او در آن‌ها برده شود. امامان وجودهاي گران‌بهايي هستند كه فرمانبرداري از آنان فرمانبرداري از پروردگار مي‌باشد. آنچه را كه خداوند به امامان داده به هيچ يك از جهانيان نداده است، هر شخص شريفي در برابر مقام رفيعشان سر به زير آورده، و هر متكبري به فرمانبرداري آنان گردن نهاده و هر گردنكشي فروتن گشته است و زمين به نور وجودشان روشن شده است.
 
در زيارت جامعه از امامان(ع) به عنوان كساني ياد شده كه خداوند عالم وجود را به بركتشان آغاز كرد و به آنان نيز به پايان خواهد رساند. به خاطر وجود مقدس امامان(ع) است كه باران مي‌بارد و به يمن وجود و بركتشان، خداوند آسمان را نگه مي‌دارد و به وسيله آنان غم و اندوه زدوده شده و هر سختي و ناگواري برطرف مي‌شود.
اين امام است كه خداوند به وسيله‌ی او ما را از ذلت و بدبختي بيرون آورده و از سختي‌ها و گرفتاري‌ها نجات داده و گشايشي حاصل مي‌كند.
خداوند متعال، به وسيله امام معصوم، ما را از پرتگاه هلاكت و نابودي و از آتش جهنم نجات مي‌دهد و به وسيله‌ی دوستي و پيروي از آنان، دستورات دينمان را تعليم مي‌دهد.
 
وظيفه‌ی ما در برابر امامت و رهبري
با توجه به اين دورنماي مختصر كه از شخصيت امام معصوم - با استفاده از زيارت جامعه- به دست آمد بايد پرسيد:
وظيفه‌ی ما در برابر اين وجودهاي مقدس چيست؟ اماماني كه به فرموده امام هادي(ع) عليه السلام:
«زيبا و شيرين است نامشان و بزرگوار است جانشان و بزرگ است مقامشان و برجسته است شان و منزلتشان و راست است وعده‌هايشان، و نور است سخن و گفتارشان، و رشد و رستگاري است دستورشان، و به پرهيزكاري است سفارششان، و احسان و نيكي است عادت روشنشان، و بزرگواري است شيوه شان، و حق و راستي‌است رفتارشان».
راستي چه وظيفه سنگيني در برابر اين اربابان بزرگ داشته و داريم؟
آيا نبايد در شناخت اين بزرگواران كوشش بيشتري كرد، آيا سزاوار است كه با وجود اين همه اوصاف زيبا و منقبت هاي بي‌شمار از اين وجودهاي مقدس غافل باشيم و حقشان را آنطور كه بايد نشناسيم.
چه زيبا امام هادي(ع) بيان مي‌كند و از ما نيز مي‌خواهد كه چنين بگوئيم و بر همين عقيده باشيم:
«خدا را و همچنين شما را گواه مي‌گيرم كه من به شما ايمان دارم و به آنچه شما به آن ايمان داريد. و كافرم نسبت به دشمن شما، بينايم به مقام شما، دوستدار شما و دوستدار دوستان شما هستم. بغض دشمنانتان را در دل دارم و دشمن آن‌هايم. در صلح هستم با هر كه در صلح با شما است و در حال جنگ هستم با هر كس كه با شما در جنگ است». (۲)

 
*بیایید یک بهانه دست خدا بدهیم!....(در ادامه مطلب)

 

ادامه نوشته

حلول ماه رجب  و میلاد امام باقر(ع)مبارک باد

امام باقر (ع):

خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار می دهد ، چنانکه سفر کرده ای برای خانواده خود هدیه می فرستد ، و او را از دنیا پرهیز می دهد ، چنانکه طبیب مریض را پرهیز می دهد .1



اعمال ماه رجب در ادامه مطلب...


1-بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (180)

ادامه نوشته

یوسف کنعان...

هفت سال پیش می‌آورندشان تهران. در مسجدی حوالی میدان شهدا. یک شب یکی‌شان می‌رود به خواب خادم مسجد: «مادرم بی‌تابی می‌کند. روستای...»

خادم خوابش را می‌گوید و می‌روند به آدرس روستایی که حسین داده بود. چند عکس می‌گذارند روبروی خادم. یکی را نشان می‌دهد و می‌گوید خودش است. خواب دیگر خواب نیست و همه چیز همان است که نشانی داده بودند.

هفت سال می‌گذرد.. این بار یکی دیگرشان آمده به خواب خادم: «من پسرعموی حسینم. مادرم همان روستا..»

می‌گویند باید آزمایش دی ان ای گرفته شود. تحقیقات شروع می‌شود. همه چیز همان است. عبدالحسین هم مانند پسرعمویش خواب نبوده و یوسف‌ها خود این‌بار رویای صادق شده‌اند و آغوش مادرانشان کنعان..

دو شهید از پنج شهید گمنام مسجد فایق میدان شهدای تهران حسین و عبدالحسین عرب‌نژاد به طرز زیبا و عجیبی توسط خود شهدا شناسایی شده‌اند و پنج‌شنبه‌ی همین هفته مراسم تعویض سنگ مزار عبدالحسین عرب‌نژاد است. خادم مسجد می‌گوید: «عبدالحسین گفته با حاجت بیایند..»

شهدا

نگاهی به تاریخ  می اندازم و طعم تلخ  جا ماندن  را چند باره  می چشم 

 با خودم میگویم : کاش زود تر با خبر می شدم و 

سری به میدان شهدا ...دستی خالی ...دلی پر...

یوسفی گم کرده ...

و باز افسوس جا ماندن ...

اما نه!!! شهدا کریم تر از آن هستند که جا مانده ها را اجابت نکنند...

نا گفته پیداست که تو هم حاجتمندی ... بسم الله

جنت الحسین(علیه السلام)...روضه ی اول!

خیلی وقت شده بود که بی صدا به خانه ی مجازی سنا سر میزدم..اما نمیشد...

نمیشد که بنویسم...

مطلبی ...حتی نظری...

...یادش بخیر...!

شب جمعه که میشود،دل پر میکشد تا گنبد طلا..

"سلام علی ساکن کربلا..."

با نام نامی اش اغاز میکنم

ازین پس به شرط توفیق

با جنت الحسین (ع) هر از گاه دنیای مجازیمان را مزین "تر" میکنیم

کاش به حرمت غلام رو سفیدت آقا!

به ما هم نظر کنی...

عشق من و تو زاده‌ی زهرا ! شنیدنی است
با یک کلاف هم دلِ یوسف خریدنی است
پیش تو ایستادم و خواندم به زیر لب:
خال سیاه بر رخ زیبا چه دیدنی است!

گفتی برو؛ چگونه رهایت کنم حسین؟
آورده‌ام سری که فدایت کنم حسین!
گیرم قبول کردم و رفتم، ... بدون تو
می‌میرم آن زمان که هوایت کنم حسین!

قلبم تو را صدا زده از پشت جوشنم
بنگر فقط به عشق تو شمشیر می‌زنم
با تو نشسته‌ام که چو کوه ایستاده‌ام
تنها کنار توست که حس می‌کنم منم

حبُّ الحسینیم شده‌ام مست مست مست
ای وای اگر که تیغ بیفتد به دست مست
کی دست روی دست گذارد در عاشقی
تا پای مرگ پای رفاقت نشسته مست

دیگر چرا برای غلامت دعا کنی؟
وقتی که درد را به نگاهی دوا کنی
واجب نبود دست کشی روی صورتم
وقتی که خاک را به نظر کیمیا کنی

هوش از سر بنی اسد امشب پریده است
یک قطره عطر سیب به خونم چکیده است
جای تعجب است درخشیدنم مگر؟
دستی حسین بر سر و رویم  کشیده است

امضا:                           

شب جمعه بیاید کربلا زهرا(سلام الله علیها)...

تشریح اسم 4

فصل دوم :تولد

این یادداشت:دست مرحمت

چهارمین فرزند سید جواد در آستانه گشودن چشم به جهان بود. بانو خدیجه نگران از دو نوزاد از دست داده خود با قلبی پر از نجوا و نیاز به بار امانت خود می اندیشید. درد درگذشت نوزاد اول، آقا رضا، با بقای آقا محمد که اینک سه سال و نیم داشت، درمان شد. آیا رنج عمر بربسته نوزاد سوم این بار دوا می شود؟امید، درهای خود را به روی او گشوده بود:

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد     به دست مرحمت یارم در امیدواران زد

این بیت از غزل حافظ را از دل گذراند. این بار درد با امید به سراغش آمده بود. سلطنت خانم، مامای خانواده علمای مشهد، ساکن محله پاچنار، به موقع رسیده بود. او هم بی دلهره نبود.

 آیت الله سید علی حسینی خامنه ای، چهارشنبه 29 فروردین در مشهد مقدس به دنیا آمد، در خانه ای محقر، در حوالی بازار سرشور، کوچه حوض نصرت الملک.خاطرات کودکی علی آقا در این کاشانک 70 متری جای گرفته است. او در خانه ای تن به دنیا نهاد که پدر و مادر سه خواهر بزرگ از همسر نخست سید جواد و سید محمد را در تک اتاق پایین جای داده بود. سید علی آقا آمار جمعیت این خانه کوچک را به 7 نفر رساند. 

فصل سوم:کودکی (اشغال مشهد)

علی آقا  به تازگی  وارد سومین سال زندگی خود شده بود که مشهد به اشغال قوای اتحاد جماهیر شوروی در آمد. در واپسین ماه تابستان سال 1320 شمسی، جامعه ایران دچار تناقصی بی سابقه بود، از یک سو خوشحال سقوط رضا شاه و پایان عمر دیکتاتوری او و از سوی دیگر بدحال ورود متفقین و اشغال ایران. 
شهریور ماه، آغاز این تناقض بود. ارتش اتحاد جماهیر شوروی از 3 محور شمالی، خاک ایران را درنوردید. یک ستون از محور جلفا به طرف تبریز حرکت کرد. ستون دیگر از راه آستارا به سوی بندر پهلوی و رشت آمد و ستون سوم از مرزهای شمال شرقی به سوی خراسان هجوم آورد. پیش از اشغال مشهد، نیروی هوایی شوروی اول صبح پنجم شهریور با 9 هواپیما و زمانی دیگر با 35 هواپیمای جنگی در آسمان شهر ظاهر شد.
هدف اصلی این جنگنده ها مراکز نظامی بود. آنها سربازخانه های لشکر نو را بمباران کردند. بار دیگر ساعت 3 بعد از ظهر تا غروب به حملات خود ادامه دادند. این عملیات هوایی روز 6 شهریور نیز تکرار شد. با این قدرت نمایی، لشکر نوی خراسان مشهد را به سمت تهران ترک و عقب نشینی نمود. ظهر روز 7 شهریور، قوای مکانیزه، پیاده سوار و آتش بارهای شوروی وارد مشهد شدند. این قوا در نخستین اقدام ساختمان لشکر، سربازخانه ها و شهربانی مشهد را تصرف کردند.
هر چند تنش های اجتماعی ناشی از ورود ارتش شوروی، مدتی وضعیت اقتصادی، بازرگانی و معیشتی مردم را مختل کرد، و تا زمانی نان، قند، نفت و خوار و بار به سختی به دست مردم می رسید. اما ظاهرا تنگناهایی که در دیگر شهرها از عواقب اشغال رخ داد، در مشهد کمتر بود. 
در این دوره نیز هرچند دو کشور در جبهه جنگ متفق بودند اما هر یک تلاش می کرد منویات سیاسی خود را پیش ببرد. با این حال، از زمان اشغال تا هنگام خروج قوای شوروی از خراسان، کنسول گری اتحاد جماهیر شوروی را باید حاکم واقعی خراسان دانست. از نصب  فرماندهی لشکر شرق تا تایید نامزد های شورای ملی مشهد، بدون نظر کنسولگری ممکن نبود.

مکتب خانه

علی آقا 4 ساله بودکه همراه برادر بزرگتر راهی مکتب خانه شد.این مکتب خانه دخترانه بود،و معلمه آن
بی بی آقا، به شاگردانی که بیشترشان دختر و شماری پسر بودند، قرآن می آموخت. علی، که کام کودکانه اش میلی به طعم مکتب نداشت، اندوخته ای از نخستین تجربه آموزشی خود نیافت، و ماندن در مکتب خانه را تاب نیاورد. او هنوز در اوان جنب و جوش و بازی های کودکانه به سر می برد. آموزش قرآن و عمّ جزء راهی به جهان او نداشت. 2 ماه بعد همراه برادر به مکتب خانه ای پسرانه رفت.

زمستان بود. ملای این مکتب جناب میرزا، مرد پا به سن گذاشته ای بود که دهه ها با دنیای کودکان فاصله داشت. محل مکتب، شبستانی در یک مسجد بود، که درهای بدون شیشه اش از آن مکانی نیمه تاریک ساخته بود. شبستان در چشم علی بزرگ آمد. شاگردان مکتب دور تا دور نشسته بودند. "وقتی پدرم وارد شد، من و برادرم آقا سید محمد را با خود وارد این مکتب خانه کرد. جناب میرزا، احترام کرد. بلند شد. برپا داد. بچه ها بلند شدند. پدرم گفت: این بچه ها را درس بده. او هم ما را خیلی احترام کرد. ملای مکتب اخلاق ملایمی نداشت. [شاید بالاجبار]نسبت به کودکان حاج سید جواد ملایمت نشان می داد اما نسبت به دیگر شاگردان بد اخلاق بود. روش های آموزشی او هر چند در آن زمان معمول و مرسوم بود. اما وحشتی که به جان آن کودکان معصوم انداخت تا دهه ها بعد از خاطر سید علی شسته نشد. 

روزهای پنج شنبه که زمان رها شدن شاگردان از مکتب خانه بود، بچه ها را به صف می کرد و زیر زبانشان مهر می زد. می گفت هر کس نماز بخواند جای این مهر تا روز شنبه می ماند و اگر نخواند پاک می شود. تعطیلات آخر هفته بر شاگردان میرزا چه می گذشت؟ خدا می داند اما روز شنبه روز وحشت و گریه بود. بچه ها صف می کشیدند. یک صف لرزان و ترس خورده.  " بچه ها را از دم می زد...من هم ار ترس گریه می کردم...به من که رسید دیدم اخمهایش در هم است اما مرا نزد. از من عبور کرد و بچه های دیگر را زد. هنوز وحشت آن کار در دل من است."جناب میرزا لابد تنگ دست بود که سید علی را کنار خودش می نشاند و تعدادی اسکناس پنج ریالی و ده ریالی به دستش می داد و می گفت که این پول ها را به قرآن بمال، متبرک شود؛ برکت پیدا می کند. دلش خوش بود که از این راه پول بیشتری گیرش می آید. گمان می کرد که انجام این کار به دست پسر عالم محله سرشور که سید هم هست، شدنی است.

رفتارهای عوامانه ملای مکتب، کلاس نیمه تاریکی که پنجره هایش با کاغذ مومی پوشانده شده بود
،همراه با کدورتی که از رفتن به مکتب در این سن و سال بر دل علی آقا سایه می انداخت آن روزها را برایش تاریک و تلخ کرد " از آن دوره مکتب قبل از مدرسه، هیچ استفاده علمی نکردم"

سفر به کربلا :

در این اوان (1325ش) سید علی به سفر کربلا رفت. او همراه خانواده (پدر، مادر، سید محمد و رباب) نخستین سفر طول و دراز دوران کودکی را تجربه کرد. این سفر 6 ماه به درازا کشید. از مشهد تا تهران 3 شبانه روز زمان برد. 
"پدرم می خواست برود مکه. بنا بود ما را ببرد عتبات، بگذارد، خودش برود مکه و برگردد اما نتوانست گذرنامه اش را درست کند. گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد."
سید جواد که نمی خواست دست خالی برگردد، ترجیح داد راه خوزستان در پیش گیرد و معمول سفرهای قاچاق آن دوره، از راه بصره به عتبات برود. به اهواز رفتند، و از آنجا به خرمشهر. سوار بلم های آدم بر شدند و خود را به آن طرف آب رساندند. چند شبی طول کشید تا به بصره برسند. شب ها راه می رفتند و روزها می خوابیدند. بلدچی و بلمچی همراه که قاچاقچیان واردی بودند، منزل به منزل آنان را به بصره رساندند.

 شب های سختی گذراندیم... در بصره گمان می کردیم که دیگر تقریبا از خطر جسته ایم. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم. یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیت گرفتند."

قاچاقچی های کار بلد بنا بود خانواده سید جواد را تا نجف همراهی کنند. سوار خودرویی شدند که به ایستگاه قطار برسند. راننده خودرو متوجه شد که ایرانیان همراه غیر قانونی به اینجا آمده اند. خودرو را نگه داشت رفت و با یک شرطه برگشت. خانواده سید جواد لو رفته بود. قاچاقچی های متخصص خیلی زود وارد عمل شدند و با گرم کردن دست پاسبان عرب به قضیه خاتمه دادند.
 "رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم...پدرم نتوانست برود مکه. بعد از 6 ماه برگشتیم مشهد."


ان شاء الله ادامه دارد...

آقا اجازه

آقا اجازه!

آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
ديگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!

قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير
باران بيار و باز بباران از آسمان

- اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!

«يک پاي در جهنم و يک پای در بهشت»
يا زير دستهای نجيب تو در امان!

آقا اجازه!..................................
............................................!

باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...

آقا اجازه خسته ام از اينهمه فريب!


آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب،
از های و هوی مردم اين شهر نا نجيب.

آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
ديوارهای سنگی از کوچه بی نصيب.

آقا اجازه! باز به من طعنه مي زنند
عاشق نديده های پر از نفرت رقيب.

«شيرين»ی وجود مرا «تلخ» مي کنند
«فرهاد»های کينه پرست پر از فريب!

آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،
«آدم» نمی شويم! بيا: ماجراي «سيب»!

باشد! سکوت می کنم اما خودت ببين..!
آقا اجازه! منتظرند اينهمه غريب....

.................................................................................................

+سلام..

++ این اول بار است که با امضای نویسنده "افتخاری" مینویسم

+++ خوشحالم که هنوز در سنا جایی دارم...

++++ م.ع

و دِلــــــم میخواهد که تـُــــــــو بگویـــی : آمیـــــــن ...

با یاد خدا ...

یا تــُــــــو را باید دوست داشت

یا باید تــُـــــو را دوست داشت

شرط سومی ندارد احــــــوالات مَـــــــــن ...

امسال هم تمام شد و من هوس کردم یک سر بیایم آن نزدیکی ها

همه ی راه را آمده بودم که بگویم که گوش کنی ...

 که مدام فکر کرده ام که چقدر با تو حرف دارم

که چقدر باید برایت حرف بزنم،چقدر باید بگویم و بگویم ...

به همین نزدیکی ها که رسیدم ،السلام علیک را که گفتم، به زیارت که رسید اما ...

چه تهی شدم از هر کلامـــی ...

آمده بودم که بگویـــــــــم .....

.

.

و دِلــــــم میخواهد که تـُــــــــو بگویـــی : آمیـــــــــن ...

..

 سفره هفت سین امسال مان ، فقط " سایــــه " تو را کم دارد ،ای صــاحــــب لــحظــه ها ...

..........................................

اَللهُمَّ عَجِّل لِوَليِّکَ الفَرَج

تقدیم به دلهای جامانده...(پیراهن خاکی45)

بسم رب المهدی(عج)

 

آدم در این دیار دلش جای دیگری‌ست
این خاک کربلای معلای دیگری‌ست
با هر نسیم مرده دلی زنده می‌شود
آری دمش مثال مسیحای دیگری‌ست
این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است
آن سوی دشت مقتل سقای دیگری‌ست
خون شهید در همه جا موج می‌زند
اینجا فرات نیز به معنای دیگری‌ست
خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است
این پهنه خاکبوس قدم‌های دیگری‌ست
اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌ست...

«اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک»

محصول مشترک 3

به نام خدا
به نامت، اى ظهور مژده ی سبز شكوفايى!
هوايت مى بَرَد از دل، قرار و صبر و تابم را
سكوت خلوت رازى، زلال عطر پروازى
ترا در انتظارم، اى اميد ديده ی تنها...!

سلام به همه ی دوستان سنایی
امسال هم بر آن شدیم تا با همکاری هم،محصول مشترک دیگری را خلق کنیم... 
اما محصول مشترک چیه؟
موبایله؟ نخیر
ماشین؟ نخیر
لباسه؟ بازم نه
باشه بابا الان میگم...!
محصول مشترک یک داستانیه که به جای یک نفر،نویسنده های بیشتری داره...یعنی مثلا یک نفر یک داستانی را شروع می کنه و تا چند خط ادامه میده سپس ادامه داستان به نفر بعدی واگذار می شه و آن شخص با سلیقه و قدرت تخیل خودش باز داستان را  ادامه میده تا چند خط و همین طور برای نفرهای بعدی... تا جایی که دیگه آخرین نفر داستان رو تمام میکند.(   چی گفتم!!خودمم نفهمیدم..)

فقط  چند تا نکته راجع بهش بگم که:
۱-هر نفر میتواند داستان را از یک جمله تا ۵ خط ادامه بدهد...
۲-از به کار بردن کلمات محاوره ای بپرهیزیم تا سیر با ادبانه ایه داستان حفظ شود...(یعنی یهو صمیمی نشیم.اگه خسته شدیم وسطش یه موقع کلمه هارو خلاصه ننویسیم تا زودی تموم بشه مثلا:به جای هیچکس بنویسم هیشکی!!...)
۳-اگر احیانا شخصیتی رو وارد داستان می کنید بی زحمت آن را تا حدی به سرانجام برسانید تا نفر بعد بتواند آن را ادامه دهد و خدای نکرده کاسه چه کنم چه کنم بر سر نگیرد!!!
۴-
برای حفظ سیر داستان و احیانا معنی داشتن آن٬ در صورت لزوم ویرایشی هرچند مختصر توسط مسئول مربوطه  انجام میپذیرد.به همین دلیل در صورت رخداد پیشاپیش عذر ما را پذیرا باشید.

۵-مرسی که همیشه هستید... Flower

دوستان عزیزی که مایلند در  محصول مشترک همکاری کنند...لطفا ایمیل و شماره ی تماس خودشونو تا جمعه ۲۵/۱۲/۹۱ برای ما در قسمت نظرات بگذارند...

بی صبرانه منتظرتون هستیم...
 

دعوت نامه برای عیدانه...

به نام خدایی که مهدی(عج) را فرزند فاطمه(س) خلق کرد

هرچند امسال نوروزشادمان به یاد بانویمان فاطمه(س) آمیخته است و با آخرین روز های حیات ایشان یکی شده است اما  مگر شادی واقعی جز با دل دادن به بانو و فرزندانش مقدور است.  پس چقدر دوست داشتنی است نوروز باشد، یاد بانو باشیم و قرآن هم بخوانیم...


امسال هم عیدانه را برگزار می کنیم؛ به هر کداممان 13 صفحه از قرآن عزیزمان می رسد تا در شب های نوروز هربار یک صفحه اش را بخوانیم و به آن فکر کنیم و دل بدهیم...

و آن بخش هایی که به دلمان خیلی خیلی نشست را در جلسه ای به نام عیدانه پس از پایان نوروز به دوستانمان عیدی بدهیم، عیدی و سوغاتی از نوروز فاطمی 1392


هر کس دوست داشت عیدی به دوستانش بدهد ایمیلش را در نظرات بگذارد تا عیدانه اش را برایش بفرستیم...

از امروز تا لحظه ی تحویل سال


دوستان عزیز لطفا از اکنون یعنی ساعت10:45 روز سه شنبه 29 اسفند 91 چنانچه خواهان مشارکت در عیدانه هستید دیگر ایمیل خود را در نظرات قرار ندهید و به جای آن درخواست خود را از طریق پیامک به سنا 09380100396 ارسال کنید.

شما که غریبه نیستید!

سلام

راستش دیروز-که دیگر بهتر است بگویم پریروز!- جلسه شورای مرکزیمان بود و به غیر از آقای رسولی و خانم حیدری و خانم طبیبی و بچه های شورای هفتم که با روح های پاکشان حاضر بودند بقیه ی بچه ها با روح و جسم های پاکشان در جلسه حاضر بودند... البته خانم خادمی و خانم میرزاوند باید زودتر جلسه را ترک می کردند و به درخواستشان جلسه نیم ساعتی زود تر شروع شد که عملا با تاخیر بعضی هایمان شروع همان ساعت سه بود و پایان هم قاعدتا ساعت پنج.

اول جلسه راجع به عید نوروز و کارهای سنا در طول فروردین صحبت شد که قرار شد عیدانه را مثل سابق برگزار کنیم و برگه های آن را از طریق پستی که در همین وبلاگمان من می گذارم برای دوستداران ایمیل کنیم، جلسه اختتامیه عیدانه هم که باید عیدی هایمان را بدهیم احتمالا می شود دوشنبه 19 و یا 26 فروردین در نقطه یا EDC  ؛ بسته به زمان های دانشگاه و استادی که قرار است دعوت شود استاد هم احتمالا آقای رضازاده یا حجه الاسلام فروزش خواهند بود که باید دید بچه های فرهنگیمان در نهایت چه کسی را انتخاب می کنند؛ راستی اگر شما هم استادی را پیشنهاد داشتید نظری ذیل این پست مرحمت کنید (:

در مورد داستان نویسی مشترکمان هم که چندسالی ست با ایده و پیگیری خانم قلی پور انجام می شود امسال هم قرار شد انجام دهیم که اطلاعیه اش را ایشان برایتان در وبلاگ خواهند نوشت...

قرار دیگرمان هم این بود که از اول فروردین یعنی اولین روز بهار تا 9 اردیبهشت صبح ها خودمان دعای عهد بخوانیم و چهلمین روز بهار را در دانشگاه دعای عهد با حضور یکی از مداحان خوب کشورمان برگزار کنیم البته مراسم چهلمین روز بهار می تواند خیلی بهتر و پربار تر شود با نظرات شما...

در طول عید هم قرار شد روزی یک پیامک در مورد بانویمان حضرت فاطمه(س) طراحی و به همه فرستاده شود که مسئول اصلی این کار خانم میرزاوند مسئول مجازیات فرهنگیمان هستند البته باید همه مان در مورد بانو مطالعه کنیم و به شماره سنا ایده هایمان را به خانم میرزاوند برسانیم.

خانم خادمی مسئول اجرایی مان بد جور معتقد بودند که باید علاوه بر جلسات گفتگو در نقطه و با همکاری مجمع اتحاد تشکل ها اتاق فکر خودمان را هم جدا داشته باشیم که البته من مخالف بودم ولی باید در جلسات بعد مفصلا بحث کنیم...

خانم رضایی مسئول مکتوبات فرهنگی مان هم می خواستند زیر بار برگزاری همایش و کلاس های نجوم آماتوری نروند که زهی خیال باطل... قرار شد تا بعد از عید مقدمات را تحقیق کنند و نتایج را به شورا بگویند، بالاخره سنا یک منجم که بیشتر ندارد...

خانم اسماعیل زاده مسئول پژوهشی مان هم قرار شد در طول عید پیش مطالعه ای در مورد سبک زندگی در نهج البلاغه انجام بدهند تا اگر شد برای این طرح بیشتر فعالیت کنیم...

آخر جلسه هم وظایفمان را از روی اساسنامه برای هم مروری کردیم.

جلسه بعد شورا هم قرار شد در مورد مراسم چهلمین روز بهار و گروه مستند سازی سنا با حضور فعالین آن خصوصا استاد کرمی برگزار شود.


گزینه ی نظر بدهید زیر این پست با شما کار دارد، ای بچه های سنا که در جلسه بوده اید یا نبوده اید...

خدانگهدار

عظیمی


پیوست:

به غیر از آرزوهای خوب برایتان و دعای فرج

اساسنامه سنا که از اینجا دانلودش کنید...



حماسه حضور...

بسم رب المهدی(عج)

آن زمان که دشمن به جانمان حمله کرد،شهدا ما را شرمنده کردند...نکند حالا که به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم...

وصيت نامه شهيد مرتضي بهراميان 
از برادران و خواهران مي خواهم كه اين نهضت را حفظ كنيد و در راه صدور آن از هيچ كوششي دريغ نكنيد و مگذاريد بار ديگر دست جنايتكاران شرق و غرب در شما مسلط گردد و خونهاي هزاران شهيد از دست برود. در نمازهاي جماعت و جمعه با جديت شركت كنيد. با وحدت و اطاعت از مقام رهبري و پيروي از دستورات اسلام و پاسداري جدي از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن توطئه هاي استكبار را خنثي و نقش بر آب كنيد.

این بانگ آزادی است، کز خاوران خیزد
فریاد انسان هاست، کز نای جان خیزد
اعلام طوفان هاست، کز هر کران خیزد
آتشفشان قهر ملت های در بند است، حبل المتین توده های آرزومند است
الله اکبر، خمینی رهبر
دشمن بداند ما، موج خروشانیم
زائیده بحریم، فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام، بگذشته از جانیم
بازو به بازو، صف به صف، ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم
تخت شهنشاهان، شد سرنگون از ما
تخت تبهکاران، شد واژگون از ما
دامان آزادی، شد لاله گون از ما
ما حافظ آزادی و اسلام و قرآنیم، ما در پی آسایش و معراج انسانیم
الله اکبر، خمینی رهبر
ما در ره اسلام، پیمان خون بستیم
زنجیر استعمار، مردانه بگسستیم
از دام اهریمن، با یاد حق رستیم
ما نغمه الله اکبر بر زبان داریم، ما چون خمینی رهبری روشن روان داریم
الله اکبر، خمینی رهبر

ما آمدیم...

بسم رب المهدی(عج)

این روزها که حادثه بیداد می کند

دل از فراق روی تو فریاد می کند

برگرد، ای مسافر تنهای فاطمه(س)

بانگ تو قلب رهبرم را شاد می کند

"اللهم عجل لولیک الفرج"