
ولادت دهمین پیشوای شیعیان٬جد بزرگوار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همه دوستداران آن حضرت مبارک باد.
بهشت اهل ولا را ثمر مبارک باد
طلوع عید بزرگ دگر مبارک باد
بر آسمان ولایت قمر مبارک باد
محمد بن علی پسر مبارک باد
خدای عزوجل را ولی تماشایی است
به روی دست محمد٬علی تماشایی است
نام:علی
پدر: امام جواد(ع)
مادر: سمانه معرف به سیده ام الفضل
تاریخ تولد:نیمه ذی الحجه 212 ه.ق
محل تولد: قریه صریا در نزدیکی مدینه
کنیه: ابوالحسن
القاب:هادی،نقی،ناصح،عالم،طاهر...
مدت امامت: 33 سال و 9 ماه
خلفای هم عصر:معتصم،واثق،متوکل،منتصر،مستعین،معتز

روزی متوکل برای ترساندن امام دستور داد لشکریانش که 90 هزار سرباز بودند مجهز شوند و تپه ایی نیز از خاک درست کنند .چون لشکریان به صف شدند متوکل بالای تپه رفت و امام را احضار کرد تا قدرتش را به رخ امام بکشد.امام به متوکل گفتند:آیا می خواهی من نیز لشکرم را به تو نشان دهم؟متوکل گفت:آری و آنگاه ما بین آسمان و زمین از شرق و غرب لشکریانی مجهز آماده دستور را مشاهده کردیم.متوکل با دیدن این صحنه مدهوش شد.
به همراه جمعیت زیادی جلوی درب ورودی برای ملاقات متوکل ایستاده بودیم.خبر آمد امام هادی می خواهند وارد شوند.عده ایی گفتند:ما از جای خویش حرکت نمیکنیم.علی هادی نوجوان است و فضیلتی بر ما ندارد.ابو هاشم جعفری به آنها گفت:به خدا قسم هرگاه که آمد به احترامش می ایستید واز جایتان حرکت می کنید.امام آمد.جمعیت تا چشمشان به او افتاد از جای برخاستند.وقتی امام رفت گفتند:عظمت و شوکت او مارا گرفت و بی اختیار برخاستیم.
بریحه عباسی بارها به متوکل نامه نوشته بود که اگر مکه و مدینه را میخواهی علی هادی را از مدینه خارج کن و سرانجام بر اساس گزارشات دروغش دستور خروج امام داده شد.موقع خروج امام در جمع مشایعت کنندگان بریحه هم بود.به امام گفت:اگر نزد متوکل از من شکایت کنی زندگی و فرزندانت را نابود می کنم.امام گفت:شکایتت را نزد کسی میکنم که من و تو خلیفه را آفریده.بریحه باشرم روی پای امام افتاد وتقاضای بخشش کرد.امام گفت:تو را بخشیدم
معتصم عباسی پس از آنکه امام جواد علیه السلام را به شهادت رساند عمر بن الفرج را مامور کرد تا به مدینه برود و معلمی منحرف و معروف به دشمنی با اهل بیت را برای امام هادی علیه السلام پیدا کند. عمر با مشورت والی مدینه، «جنیدی» را که نسبت به علویین دشمنی شدید داشت انتخاب کرده، ماهیانه برایش مبلغی تعیین نمود و تعهد گرفت که شیعیان نباید با این کودک، که کمتر از هشت سال داشت، ارتباط داشته باشند.پس از مدتی فردی اوضاع تعلیم را از جنیدی می پرسد. او با شکایت جواب می دهد:
آیا در مدینه کسی را سراغ داری که ادیب تر و داناتر از من باشد؟
جنیدی پس از شنیدن پاسخ منفی آن شخص می گوید: «به خدا سوگند جمله ای در ادبیات برای این کودک می گویم و به گمان خود بسیار عالی گفته ام. سپس او درهایی از ادب را برایم می گشاید که از آنها استفاده ها می کنم. مردم گمان می کنند من به او درس می دهم اما به خدا قسم من شاگردی او را می کنم.»
در ملاقاتی دیگر وقتی از جنیدی می پرسند احوال این کودک چطور است؟ می گوید: «دیگر به او کودک نگویید به خدا قسم او بهترین اهل زمین و برترین انسانی است که خداوند آفریده است.... او حافظ قرآن است و حتی تأویل و تنزیل آن را می داند».
کار تا آنجا پیش می رود که دشمن سرسخت علویین از دوستان امام و از معتقدان به امامت آن بزرگوار میشود.
اسیر بازی دنیا و غرق در وهمیم
ز عشق حضرت هادی بگو چه می فهمیم
فروخت هر که دلش را به او بهشتی شد
در این تجارت پر سود حیف بی سهمیم!