حسین...حسین...عَلَم...هدایت...

حسین علم الهدی!

چه آشنا بودند این واژگان.

حسین(ع) مصباح هدی

حسین (ع)...عَلَم...کرب...بلا...!

طاغوت حسین را یافت و حسین، ابراهیم گونه به آتش افکنده شد. آتشی که از کف پاهایش زبانه می کشید.*(3)

ابراهیم نبی از آتش نجات یافته بود و گلستان دیده بود.

اما گلستان حسین ما، در کف پاهایش بود! گل های تاول بر کف پایش شکفته بود و تا پایان عمر نازنینش، خاطره ی گلستان را برایش زنده می کرد.

حسین تشنه بود و علم هدایت بر دستش. تشنه ی زدودن پوچی از وجود شهرش.

تا این که گذشت و طاغوت شکسته شد و پوچی کنار رفت.

آخرین جانشین(عج) هنوز نیامده بود. اما نایبش را فرستاده بود. نامش روح الله...

پوچی طاقت نیاورد و هدایت را تاب نداشت. پس آتش را دوباره برافروخت. این بار آتشی از جنس جنگ.

و حسین 2۲ ساله، همچنان تشنه بود و به دنبال آّب. و عَلَمش همچنان در دست...

تا اینکه چشمه زلالی یافت و شتافت که سیراب شود.اما حیفش آمد دیگران را تشنه ببیند و خودش سیراب باشد. پس عَلَم را در دست گرفت و به سوی قوم شتافت تا مَشکی از آن چشمه ی زلال به آنها بدهد.*(4)

مردم به او می نگریستند. گویا از عَلَم، تشنگی و آب خاطره داشتند...

حسین عَلَم به دست، تشنگان راجمع کرد.آنان را منظم کرد. تشنگان مشتاق او بودند و علمدار چشمه را می شناختند. *(5)

تشنگان آماده شدند، کفش ها پوشیدند و رهسپار چشمه شدند.

بر سر راهشان چندین مانع بود.اطراف  چشمه سگ ها پارس می کردند. تشنگان سنگ ها را برداشتند و سگ ها را از میان برداشتند. کار خوب پیش می رفت و علمدار سرمست از اینکه به چشمه نزدیک می شوند.*(6)

که ناگاه کسی از پوچستان فریاد زد بایستید! تا همین جا هم بس است. سگ ها را کشته اید ، کمی استراحت کنید. تاچشمه راهی نیست.*(7)

حسین علمدار بود و تشنه. شوق رسیدن تمام وجودش را فرا گرفته بود.نزدیک چشمه بودند. اما ناگزیر از اطاعت بود.

آن شب را کنار دشت استراحت کردند. در دلشان  هیاهو بود و برق شوق در نگاهشان موج می زد.

سرانجام صبح امید طلوع کرد.] 16 دی 59 بود.[ تشنگان سر از پا نمی شناختند. بند کفش هایشان محکم بود. گویا چشمه را می دیدند. که ناگاه پیام رسید " به صحرا برگردید! "

اطاعت واجب بود و مردان خدا تشنه! دردمندانه برگشتند. علمدار هم برگشت. همه رفتند ولی ناگاه حسین تنها شد! حسین تنها شد با یارانی اندک... *(8)

سگ های اطراف چشمه برگشتند. آنها را محاصره کردند. آب را بستند...

سگ ها حمله کردند و وجود نورانی تشنگان را دریدند. عَلَم از دست علمدار افتاد. این بار قامت استوارش را عَلَم کرد. یک تنه در مقابل سگی درنده ایستاد. او را از پای درآورد. اما سه سگ وحشی همزمان به او حمله کردند...*(9)

او که پایش به چشمه نرسیده بود این بار پرواز کرد تا رسید و سیراب شد... و سیراب شد...

 و چفیه اش پروانه وار گرد شمع وجودش چرخید و چرخید تا بر صورت مبارکش نشست و آرام گرفت.

دوستانش را به تانک بستند و با تانک از روی وجود مطهرش عبور کردند. کربلا بود . استخوان های حسین که هنوز جان داشتند، به صدا در آمدند و صدای خرد شدن آنها، ترانه ی وصال حسین بود.

 

 

سید حسین علم الهدی پرواز کرد اما عَلَمش همچنان باقیست تا باز هم پوچی از میان برود تا آخرین جانشین طلوع کند ان شاءالله.

سالگرد شهادت حماسه سازان هویزه، گرامی باد...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1. سیرک بزرگ اهواز که رقاصه های مصری آنجا را محل فساد قرار داده بودند.

2. ساواک

3. این را مامور شکنجه ی حسین می گفت...او حسین را به آتش شکنجه انداخت و گل های تاول را در کف پاهای حسین دید که" 10 سانتی متر" قد نوجوان 16 ساله را بلندتر کرده بودند.

4. در ابتدای جنگ هویزه در دست دشمن بود و هنوز سازماندهی نظامی خاصی از طرف ایران برای بازپس گیری آن انجام نداده بودند. شهید سید حسین علم الهدی با تلاش بسیار توانست مسئولین وقت را مجاب کند که در این منطقه عملیات بزرگی انجام گیرد و این چشمه ی امید او بود.درنهایت با کمک مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده ی امام در شورای عالی دفاع بودند، با انجام عملیات موافقت شد.

5. شهید سید حسین علم الهدی باگردآوری نیروهای چند ستون نظامی، سپاه هویزه را تشکیل داد و فرماندهی آن  را به عهده گرفت.

6. عملیات بسیار موفقیت آمیز بود و علی رغم ادوات فراوان و مجهز دشمن، پیروزی بی نظیری نصیب نیروهای اسلام شد. از ابتدای شروع جنگ، این اولین عملیات مهم ایران بود.

7. در ابتدای جنگ، بنی صدر ملعون فرمانده ی کل قوا بود و فرمانده سپاه هویزه ملزم بود از دستورات او تبعیت کند.

8. علی رغم پیروزی سپاه اسلام، بنی صدر گویا به سید حسین علم الهدی و گروهش فرمان داده بود 500 متر عقب نشینی کنند و به تانک ها و گروه های دیگر همراه آنها فرمان عقب نشینی به"5 کیلومتر" پشت جبهه را داده بود. در نتیجه سید حسین و یارانش بدون مهمات و ادوات سنگین نظامی در حالی که از دیروز تشنه و گرسنه بودند، در آن نقطه رها شدند و به محاصره ی دشمن درآمدند.خیانت بنی صدر در این عملیات تقریبا آغازگر نمایان شدن چهره ی پلید او و برکناریش از این مقام بود.

9. یک تانک به" 10 متری" سید حسین رسیده بود. او با شجاعت تمام در مقابل تانک ایستاد و آن را منفجر کرد. در این حین سه تانک دیگر هم زمان به سویش نشانه رفتند و شلیک نمودند.بر اثر اصابت گلوله ی توپ و موج انفجار، جسم مطهر سید حسین چند متر به هوا پرتاب شد و بر زمین افتاد.

نون!