شرح اسم(5)
علی آقا از کودکی قبا می پوشید؛ چیزی شبیه قبا. با همین لباس بازی می کرد، می دوید و راهی مدرسه می شد. او عمامه هم داشت. هوا که گرم بود عمامه نمی گذاشت، اما زمستان ها یا هنگامی که با پدر به مسجد می رفت، عمامه ای که مادرش می پیچید، بر سر می گذاشت. بانو خدیجه در این کار مهارت داشت. این قبا، لباس گشادی بود که تا زیر زانو می رسید و تجزیه شده لباس کهنه پدر یا دیگر پارچه ها بود که مادر می برید و با آن چرخ خیاطی سینگر سیاه رنگ می دوخت.
پدر چند قبای برک وصله پینه شده داشت. یکی دامنش، یکی آستین و سرشانه اش بازسازی شده بود. پدر این ها را می پوشید و عقیده داشت قبا بایستی کثیف یا پاره نباشد. پوشیدن قبای وصله دار عیب نیست. همین قباها بالاپوش های آتی پسران سید جواد بود. "اما پدرم عباهای خوب می پوشید. تا یادم هست...زمستان عباهای نایینی و تابستان عباهای خاشیه خوب می پوشید...مقید بود خوب بپوشد."
آقای خامنه ای به یاد می آورد که یک شب زمستانی پدرش از مسجد به خانه بازگشت و به اتاقش نرفت. شاید کرسی اش سرد بود. آمد و لباده اش را درآورد، آویزان کرد. در همین حال گفت که این لباده 20 ساله شد. این لباده 20 ساله، تا 20 سال بعد هم کار کرد. "بعدها آن لباده را مدتی استفاده کردم از این برک های قدیمی کت و کلفت بود...تا این که آن را دادیم به یک کس دیگر و خودمان را از شرش خلاص کردیم...البته اسباب زحمت بود که جلوی بچه ها، یکی با قبای بلند و لباس جور دیگر باشد. طبعا مقداری حالت انگشت نمایی پیدا می کرد...اما ما با بازی و رفاقت و شیطنت جبران می کردیم؛ نمی گذاشتیم خیلی سخت بگذرد."
همکلاسی ها و بچه محل ها او را آشیخ خردو صدا می زدند.او بیشتر اوقات تحمل می کرد. سر به زیر می انداخت و رد می شد. اما گاهی هم حوصله کودکانه اش سر می رفت. سفره سفید کتاب ها را زمین می گذاشت و ...می زد و می خورد.
قبای سید محمد، سید علی و بعدها سید هادی، اگر سری در باورهای مذهبی پدر داشت، ریشه ای هم به دوران خلع لباس روحانیان، لباس متحدالشکل و تحدیدها و تهدیدهای رضا شاهی دوانده بود. سید جواد دوست نداشت لباس تحمیلی رضا شاه را به تن فرزندان خود کند.