گفتند:آوردنی هستی....

و من چه ساده همچون کودکی نوپا قصدت را کردم و گاه چه نابلدانه دویدم و چه نابخردانه چرخیدم که حال که نگاه می کنم همان جایم...نه...شاید هم کمی عقبتر..و چه زیبا گره خورده ام در هم...گره هایی به همان نابی،به همان جنس از حجاب برای ظهورت...

می دانی این شب ها بیشتر از همیشه دوست دارم شکایت بکنم،دوست دارم کمی هم گستاخانه فریاد بزنم که: خدایا جرم کودکی که راه بلد نیست،که مدام زمین میخورد که دلش امام می خواهد چیست؟؟ 

دوست دارم شکایت کنم که "انّا نشکوا فَقدَ نَبینّا و غَیبَه وَلِینا..." که اگر بودی،بودنی از جنس همان بودنها برای نابینایانی چون من،شاید دیگر حالم به اینجا نمی کشید...

و چه زیبا گفت دوستی که بی‌حضور و بدون یاد امام، ثانیه ها حتی اگر متعلق به رمضان هم که باشند، به کمال خود نمی رسند ...

برای یکدیگر دعا کنیم.....