"بسم رب الشهدا"

شاید درد و دلهای او هنوز....

من جنگیدم ، تو تماشا کردی،او فرار کرد

 من توی کرخه شنا کردم، تو به استخر سرپوشیده رفتی ، او با اسکی روی آب ،مزاحم خواب ماهی ها شد.

 من با صدای آهنگران بزرگ شدم،تو ،در حمام از صدایت لذت بردی ،او آخرین ترانه های لس آنجلسی را زمزمه کرد .

 من عکس مهدی باکری را قاب گرفتم ،تو عکس بچه گربه های ملوس را از بازارقائم خریدی.او آلبوم جشن تولدهایش را ورق زد.

 من شربت صلواتی خوردم . تو کوکاکولا را سر کشیدی ، او لیموترش را در گیلاس فشار داد.

 من زخمی شدم ،تو نزدیک بود دلت بسوزد. او جای نیش پشه را خاراند.

 من لباس بیمارستان پوشیدم. تو جلوی آیینه پیراهن تازه ات رانگاه کردی . او به دنبال مایوی آمریکایی ، میدان محسنی را زیر پا گذاشت.

 من به اتاق عمل رفتم. تو  چرت بعد از ظهرت را از دست دادی . او ،دمر روی تخت افتاد و بالا آورد ! 

من به اقیانوسی از نور افتادم. تو زیر هالوژن ها به تماشای ویترین ایستادی ، او مه شکن های بنزش را در تونل کندوان روشن کرد.

 من هنوز رویایی بزرگ هستم.... تو... او...