آن چيز مى تواند تو باشى؟

آيا آن چيز تو هستى؟

در پس درد و رنجم

چيزى را در حال درخشيدن مى بينم

در پس زندگى فانى

چيزى در حال متولد شدن است

آيا مى تواند تو باشى؟

در پس روزهاى از دست رفته

و نگاهى كه به من زندگى مى دهد

آيا آن تو هستى؟

صدايى مرا مى خواند

آن صدا مرا به سوى خانه مى خواند

در پس اين رويا، رويايى ديگر به من اشاره مى كند

آيا آن چيز تو هستى؟

آيا مى تواند تو باشى؟

درهمهمه ى افكارم سكوت طنين انداز است

كسى از انتظار مى گويد و با اسم حقيقى اش صحبت مى كند

چشمان خردمندى نگاهش را به سويم بر مى گرداند

آيا آن تو هستى؟

آيا مى تواند تو باشى ؟

من در حال سقوط هستم اما دستى مرا در آغوش مى فشرد

آيا مى تواند خدا باشد

آيا او خداست

در تنهايى گريستم و گفتم اى محبوب اين چيزها چه هستند ؟

جرئت باورش را نداشتم كه پاسخ آن را بشنوم

 

بله آن من هستم...

بله آن تو هستى...

بله آن ما هستيم...

بله او خداست...