سیاهه
سلام بر اهالی سنا
لا جرم و بدون ترمز حتی بدون خط ترمز! یکسره از محل کار آمدم خانه... چند روز است نیت کرده ام در گوشه ی مجازی و مطهر سنا سیاهه ای بنویسم اما بهانه ای ندارم. نه بهانه ای دارم ، نه حرف حسابی ، نه علم ینفعی نه طبع روانی...
ولی می خواهم همین گونه از سر دلدادگی سیاه کنم این صفحه ی سپید word 2007 ام را !! گویی در قدیم مانده ام... همیشه با خودم می گویم این سیاهه ها به چه درد دیگران می خورد اما این بار هوای سنت شکنی دارم هوای سیاهه نویسی هوای سایه نویسی... راستش وقتی به نور دست نیابی دیگر باید از سایه بنویسی چون وجود سایه وقتی معنی می یابد که نوری باشد حتی اگر تو سال هاست به دیدن سایه ها عادت داری... و چه عادت دردناکی ست.
همه چیز در همان سال های قبلی سنا مانده اند و من این ماندن را دوست دارم... همه چیز ... از word این جناب مستطاب روبرویم گرفته تا همه(که دروغ است نه همه ی همه) ی نرم افزار هایش...
برای نصب هرکدامشان یک دلیل سنایی دارم... همه چیز در همان روز های سنا مانده اند ولی این خودم هستم که نمانده ام ...! رفته ام... فوت شده ام به معنی عام کلام...(گرفته شده ام)... و غرق شده ام تا اینجا( شما که نمیبینید کجا را نشان می دهم تا همین جا... همین ایییین جا)...
اصلا من از اول هم نبوده ام همه چیز از یک کلمن شروع شد... وگرنه ما دوزخیان که با کمی تخفیف نهایتش برزخی باشیم کجا و رضوان سنا کجا...
ادامه نمی دهم کافی ست، زیاد است، روی است، ریا است، حرف است، باد است، هوا است، و در یک کلام اصلا نـــیـــســــت... و سکوت بهترین حرف این ثانیه هاست...
به قول زنده یاد نصرت رحمانی:
بنگر چگونه دست تکان می دهم
گویی مرا برای وداع آفریده اند!
کنج لبان من
نام کدام گمشده ای جای مانده است
نامی ...،
کز آن شکفته گل یاس؟
--------------------------------------------------------------------------------------------
پا نوشت:
رفقا خبری نیستا... مسئولین کارگروه ها خوش به حالشون نشه جلسه ی آینده برقرار است و حسابی از دوستان می پرسیم برای آغاز عهد چه کارا کرده اند گفته باشیم... :)