به نام خدای بخشنده ی مهربان

حال عجیبی دارم ،حقیقتش روز عجیبی داشتم،اکثر روزهای زندگی من با آرامش سپری شدن اما کم بودن تعداد روزهایی که توی اونها در عین آرامش فریاد بی صدایی من رو به خودم بیاره و وادارم کنه که فکر کنم،به خودم،وظیفم،وجدانم،آدما و ... خیلی پیش نیومده با آدمایی آشنا بشم که توی دنیا زندگی کنن و با دنیا نباشن و این جمله رو با تمام وجودم درک کنم .... آدم هایی با راههای متفاوت؟!

امروز برای انجام کاری همراه چند نفر از دوستان به جایی رفتیم و دیدیم آدمهایی رو که نفهمیدم آسمونی بودن یا زمینی؟!آدمهایی خاکی و نه خاکی!حکایت آدمهایی رو شنیدم،پر هیاهو و بی صدا،که از روی شوق و اخلاص می بخشن و از بخشش نمی ترسن و کارشون رو به خدا واگذار می کنن،که ندیده مهرشون به دلم نشست.از حکایت دنیا و آدماش درسی تازه گرفتم و این بار شنیده های زندگیمو دیدم و حالا می فهمم شنیدن کی بود مانند دیدن؟!

امروز درک کردم که آدمای بزرگ لزوما معروف نیستن،امروز معنی معامله با خدا رو فهمیدم .فهمیدم اینکه راه خدا از میان خلق می گذره یعنی چی.معنی انفاق رو درک کردم.چشمم افتاد به حدیثی از مولا که فرمودن "آنکه پاداش الهی را باور دارد،در بخشش سخاوتمند است."و الان که فکر می کنم می بینم این بخش ناشی از ایمان های بزرگه.

الان هم فقط به قصد تشکر شروع کردم به نوشتن،اما خیلی حوصله نوشتن ندارم،چون توان تشکر از اونهایی رو ندارم که خدا در موردشون فرموده "احسان به فقیران برای آنانکه مشتاق لقای خدا هستند بهترین کار است و هم اینان رستگاران عالمند."

خوشا به حالشون که من امروز به حال اونها غبطه خوردم!

اما حرف آخرم برای اونهاست:من برای تشکر ازشما به دنبال هیچ کلمه ای نمی گردم که کار شما رو نه میشه با کلمه وصف کرد و نه میشه سپاسگزاری کرد.

اما بر دستهای سخاوتمند شما بوسه می زنم...