روزه دار محبت
چشمهامان خسته است...
اما نه از محنت شب زنده داری! گويى در غبار اوهام فرو رفتهايم.
دستهامان لرزان، نه از از ضعف روزه داری! که در انتظار دامان ترحم است. و اين گونههاى خشكيدهمان كه در قحطى شبنم مىميرد! كاسههاى گدايى احساسمان را بنگر كه به خشكسالى معرفت دچار شدهاند.
كجاست آن ييلاق سبز نگاهت كه سپيده دمانش شبنم افشان است؟ كجاست آن حضور نورانى كه لحظههاى حياتش ثانيههاى بارانى و زمزمههاى نورانى است؟ كجاست آن خضرانشين صحرا گرد كه قافله عشق را رهنماست؟
اينك كه جهان در تاريكى نيايش است و انسان در بيابان جهل قدم مىزند، اينك كه زمين در خشكسالى قنوت، آواز مرگ را زمزمه مىكند، افطارمان به نوشیدن جرعه ای از زلال نگاهش خواهد بود كه كاسههاى گداييمان را به تصدقى پر سازد و گونههاى بهت زدهمان را دست نوازشى كشد و لبهاى خشكيده معرفتمان را آب ظهور بنوشاند و سينه غربت كشيدهمان را به قربت محبتبرساند. نگاه او را عشق مىورزيم.
آری، زمزمه لبهای خشکیده منتظرانش هنگامه ی افطار چنین خواهد بود؛
اى پروردگار مهربان! صلوات و تحيت فرستبر ولى امرت. كه آرزوى سينههاى سوخته و نگاههاى منتظر است. پروردگارا! فرشتگان مقرب را نگاهبانان او قرار ده. اينك كه او تنهاترين مرد افلاكى زمين است... پروردگارا! مهدى، هدايتگر انسان به سوى كتاب مبارك تو خواهد بود. نور را در زمين گسترش خواهد داد. و براى اقامه دين تو قيام خواهد كرد. پروردگارا! آن سلطان هدايت را، ملك سليمانى ده و فراتر از آن مملكت دو جهانى كه خوبرويان آينه خوبى اويند. او را در سرزمين زمين، خليفه خود گردانيدى چون پيشينيان از داوود و پيامبران كه او مجموعه صفات پيامبران و امامان است. صورت حزينش دلرباتر از داوود و زيبايى چهرهاش بهتر از جمال يوسف و سفره عشقش نمكين تر از همه. پروردگارا! عشق را با دستان او بر قلبها حاكم گردان و توحيد را با جام او بر جانها بچشان. او هرگز از ستمكاران نخواهد هراسيد و شريكى براى تو قائل نخواهد شد و او زيباترين استعاره رحمت توست. خدايا! او را براى انسان، نگاهدار...
« امشب از شمع رختسوخته پروانه ما
آتش افتاده ز رخسار تو در خانه ما
سيد اميرحسين اصغرى»