سفرنامه ی سرزمین عشق...
"بسم الله الرحمن الرحیم"
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا برحمتک یا ارحم الراحمین.
"ردپای گل نرگس"
سفر آغاز شد،با نام تو
سرازپا نمی شناختم،بی خبرترین بودم و هیچ نمی فهمیدم به کجا میروم...ناگاه گردن آویزی به دستم دادند،روی آن نام من نوشته شده بود و کنار آن هم تصویری از گنبد طلایی امام حسین (علیه السلام) به چشم میخورد.کنار کارت عددی نوشته شده بود:۱۲!بی اختیار یادتان افتادم ...کمی گذشت گفتند راهی نجف و کربلا هستیم،برای سلامتی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلوات...
رسیدیم نجف!سال تحویل شدو باز هم با نام شما..."یا مقلب القلوب والابصار،یا مدبراللیل والنهار،یا محول الحول والاحوال،حول حالنا الی احسن الحال"و احسن الحال شمایید و ظهورتان...دعای سلامتی تان ورد زبانها بود،همه مبهوت گنبد طلای شاه ولایت بودند نامتان جاری ...عطر نرگس فضای آسمان را پر کرده بود...
و باز هم ردپای شما...
سه شنبه رفتیم مسجد سهله،چند رکعت نماز در مقامهای مختلف ،اعمال و ....در آخر رسیدیم به مقام شما."اینجا مقام امام زمان(عج)"،صدای گریه و زاری مردم بلند بود،گویی چندین رکعت نماز آنجا مقدمه ای بود برای دلتنگی شما!حسن ختام مقامها ،مقام شما!آنجا جای دلتنگی بود و با محرابش بیشتر از هر جای دیگری محرومیت از شما را به رخمان میکشید.به ما گفتند مدتی در آنجا سکنی گزیده اید و بعد از ظهور هم در آنجا زندگی خواهید کرد.دلم بیشتر گرفت،در خانه ای بودم که صاحبش را نمی توانستم ببینم!عطر جمکران با عطر سهله در هم آمیخته بود...و باز هم ما مانده بودیم و رد پای شما...
پرچمی سبز رنگ چشمانمان را ربوده بود که روی آن نوشته شده بود"یا قائم آل محمد(ع)"...
خانه تان هنوز آماده نشده بود،از سال گذشته تا امسال چندان پیشرفتی در ساخت نداشت !ناگاه دلم گرفت!خدایا من هم در این مدت دلم را آماده نکرده بودم !وای بر من که چقدر کندی پیشرفت تعمیر مسجد به چشمم آمده بود ولی ویرانگی دل خودم،خیر..!می دانستم که اگر همه مثل من بوده باشند جاده ی ظهور هم آباد نشده و این خود دلیلی ست بر محرومیت ما از اماممان.
مسجد کوفه.....مزار مختار ...از یکی از زوار جمله ای را شنیدم که میگفت "حالا دیگه مختار رو می شناسیم"، و اشاره ای به مختارنامه کرد و بعد هم شروع کرد به زیارت .مطمئنم زیارتش متفاوت بود!با این حرف به فکر فرو رفتم که :مولای من کاش شما را هم می شناختیم! آنوقت مگر میشد با وجود درد دوری شما آرام بگیریم؟!! کاش امامان بزرگوارمان را "عارفا بحقهم" زیارت میکردیم!
رسیدیم کربلا،سرزمین کرب و بلا.سرزمین عشق و خون،در خیابان منتهی به حرم مطهر ابا عبدلله(علیه السلام) مکانی بود به نام "مقام صاحب الزمان(عج) "،عجب صفایی داشت،مجاور نهر علقمه و روبروی صحن و سرای امام حسین(ع).اینبار هم رد پای شما...
نگاهم بر ضریح سالار شهیدان دوخته شده بود،حدیثی از امام حسین(ع) خاطرم را نواخت:"مهدی ما درعصر خودش مظلوم است،تا می توانید درباره ی او سخن بگویید و قلم فرسایی کنید."
مزار شهدای کربلا
بارالها!اینان که بوده اند؟!مات و مبهوت مانده بودم ،باز هم یاد شما ...و من و مزار شهدا و یک سوال:"آیا باز هم زمین چنین یارانی را به خود خواهد دید؟؟عرق شرم صورت دل را می پوشاند...دست بر ضریحشان می کشیدم و در دلم فریاد میزم،الغوث الغوث الغوث...ادرکنا ادرکنا ادرکنا!"شما کمکمان کنید تا چون شما امام زمانمان را بشناسیم.
جمعه...
دعای ندبه و نوای"این الطالب بدم المقتول بکربلا..."احوال همه دگرگون می شدو باز هم عطر شما...
وقت تمام شده ،باید رفت،دل و جان جا ماند و از کف برفت...وعده ی سامرا کمی آراممان میکرد!
.
.
چه بگویم از سامرا!عزیزی می گفت سامرا از" سُرَ من رئا" گرفته شده!تازه فهمیدم یا من تمام عمر معنای سرور را نفهمیده ام یا در این کلام حکمت و معنایی هست که من درنمی یابم!
سامرا...ویران سرا،طبق آمار دینی تقریبا همه، سنی و اغلب وهابی!"اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد(ص)"کاشی های صحن شکسته ،تلی از خاک بیرون صحن به چشم میخورد گنبد ...برفراز آن پرچم سبزی در اهتزاز که کمی دل را آرام می کند و با هر موجش عطر یاد گل نرگس می افشاند...
باور کن! اینجا مزار مطهر امام هادی(ع) ،امام حسن عسکری(ع)و مادر و عمه ی بزرگوار امام موعودمان است!!ضریح از جنس نور و شش گوش،یاد حسین(ع) غوغایی در دلت می افکند!قلب تاب اینهمه مظلومیت را نمی آورد و باید رفت!وتلالو جمعیت یک نکته را فریاد میزند:"انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" حتی اگر به قیمت بذل جان باشد این مردم می آیند...و این کمی آرامت میکند.
سرداب غیبت امام زمان(عج):
"الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین"
سرداب..محراب...غایب شدن شما در میان آب!و باز هم رد پای شما..
.
.
کاظمین
وارد صحن شدیم کنار درب ورود نوشته بود"باب صاحب الزمان (عج)".روح و جانم تازه از عطر شما شد.
.....
زبانم الکن از توصیف است وهنوز مات و مبهوتم!تنها یک جمله می گویم"مولا جان همه جا از آن شماست و کل اسلام ،قرآن و اهل بیت (ع) بشارت آمدنتان را داده اند".من با چشم خود حبل الله المتین از قیام سرخ حسینی تا یاد سبز شما را دیدم.هرجا که رفتم رد پایتان بود ولی افسوس که من دیر میرسیدم...!
مولا جان شما را به مقام و منزلت پنج تن آل عبا (علیهم السلام)یاریمان دهید تا شما را دریابیم و بشناسیمتان تا نکند همچون توابین کمی(!) دیر برسیم و یا اصلا...
ناخودآگاه یاد عهدی افتادم که با مولایمان در روز آغاز امامت بستیم:
"مهدیا!ردپایت چراغ راهم شده است و پله پله خود را بالا می کشم تا خورشید گرم ظهورت روشنی بخش جهان ظلمت زده شود.چرا که من باید همانی شوم که شما می پسندید:عادل،صادق،منصف و...
و عهدهایی که آنروز بستم در ذهنم مرور می شود....
"یا رب الحسین(علیه السلام) بحق الحسین(ع) اشف صدر الحسین(ع) بظهور الحجه"