پیراهن خاکی 25 (سهم تو از دنیای ما، شد یک نام بی نام...)
با یاد خدا...
می نویسم که نوشته باشم،از روی دلتنگی...
وسعت تنهایی هایم مدام به من گوشزد می کنند که شروع کنم و بنویسم از تو...
اما باور کن ! بهانه ام برای ننوشتن،تنها نشناختن است وبس!
ای کـاش میتـوانستـم دنیـا را از دریچـهء نگــاهِ تـو ببینــم... !
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.
محکمهء خونِ شهداء ، محکمهء عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند ...
شاید اگر زودتر....نه باز هم فرقی نمی کرد!
من به ساکنان ناشناخته ی بهشت زهرا،بی تفاوت ام...
+ نوشته شده در یکشنبه دوم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:50 توسط نویسنده افتخاری
|