ازش می پرسی خدا رو دوست داری؟ کله اش رو پایین میاره:
- اوهوم
- خدا بزرگه؟ دستش رو قلاب می کنه پشتش و خودش رو تاب میده:
- بله
- چقدر؟
- این...قدر. دست های کوچیکش رو باز کرده...
چند لحظه مات نگاهش می کنی و بعد توی دلت به دنیای کوچکش می خندی. بلند میشی بغلش می کنی و قربون صدقه اش میری.

دنیایش کوچک،خدایش هم کوچک.

شانس میاری ازت همین سؤال رو نمی پرسه. اما من می پرسم:
- خدای تو چه اندازه است؟
- می دونم هیچ وقت دستات رو باز نمی کنی بگی این.....قدر. آخه تو بزرگ شدی نمی خوای ادای بچه ها رو در بیاری.

چقدر؟ خودت بگو...