(پیراهن خاکی 26 ) ایست ،این جا دنیا ساخته می شود....
پرواز را بیاموز، تا مرغ دست آموز نشوی "شهید محمد مهدی رجب بیگی"
از لابه لای خیابان های شهرم که می گذرم ، اسم تک تک تان را سر در هر خیابان و کوچه و بن بستی می بینم. چرتکه که می اندازم با خودم می گویم چقدر شهید در این شهر خفته است...
اسم تو هم هست ،حوالی همه ی بن بست های دلتنگی...
باز جای شکرش باقی است ،اگر یادی از خود خودتان هم نمی کنیم،شاید هر روز به بهانه ای مثل پرسیدن آدرس، اسم هر کدام تان را به زبان بیاوریم
مثل بزرگراه شهید همت،خیابان شهید بهشتی،پل شهید صدر...
بعضی هامان مدتهاست که چشممان را به شما دوخته ایم . کتاب می خوانیم . به زیارتتان می آییم روایت فتحتان را می بینیم .
عکس هایتان را جمع می کنیم خاطراتتان را . چفیه می اندازیم .سر و رویمان را شبیه شما می کنیم .موبایلهایمان را پر از صدا و تصویر شما می کنیم .
اما باز هم چیزی کم است...
می خواهیم که قدم در جای قدم شما بگذاریم اما نمی شود . دل همراهی نمی کند .
اسیر دنیا شده است. بند های زمینی گیرش انداخته .
شکایتش را به کجا ببریم . دلی که دست پرورده خودمان است .
خواستم از جنگ بنویسم،از دلایل ها...از بهانه ها....
خواستم از عملیات ها بنویسم،از فرماندهانش،از ساده ترین سرباز هایش....
خواستم کمی از حال و هوای مردمان نور بنویسم....
خلاصه خواستم ساده کنم واژه ی دفاع مقدس را،اما بزرگی واژه اش مرا شرمنده کرد...
مردان ایمان ،برایمان دعا کنید . برای جوانی مان...
التماس دعا