گلزار بقیع

مرغ دل یک بام دارد دو هوا                          گه مدینه میرود گه نینوا

میپرد گاهی به گلزار بقیع                         مینشیند پشت دیوار بقیع

میگذارد سر بر سردار دین                     اشک ریزان در غم بانوی دین

عرضه میدارد که ای شهر رسول                در کجا مخفی بود قبر بتول

از تمام نخلها پرسیده ام                         آری اما پاسخی نشنیده ام

یا امیرالمومنین روحی فداک                   آسمان را دفن کردی زیر خاک

آه را در دل نهان کردی چرا                     ماه را در گل نهان کردی چرا

علی مولای مظلومان عالم                           بگو از نارفیقان چون بنالم

  از آن شامی که سر در چاه کردی               مرا از درد خویش اگاه کردی

طنین ناله در افلاک افتاد                           تمام آسمان بر خاک افتاد

پر و بال تو زهرا را شکستند                      تو را با ریسمان فتنه بستند

                         تو را در گوشه اسرت نشاندند                 مرا در اتش حسرت کشاندند

                         کدامین شب از آن شب تیره تر بود              که زهرا حائل دیوار و در بود

سفرنامه ای از سرزمین وحی

هرچی سعی کردم گوشه ای از اونچه دیدم و بنویسم نشد که نشد.چون شاید هنوز هم نفهمیدم کجا بودم.آخه بعضی جاها و بعضی انسانها اونقدر بزرگند که درکشون برای آدمای کوچیک مثل من خیلی دشواره...خیلی...و اما این سفرنامه ای که میخونین بخشهایی است از سفرنامه حج شهید مرتضی آوینی که راستش وقتی خودم خوندمش خیلی به دلم نشست امیدوارم که به دل شما هم بشینه...  

بقیع

حکايت بقيع، حکايت غربت است، غربت اسلام، و با که بايد اين راز را باز گفت که اسلام در مدينة‌النبي از همه‌ جا غريب‌تر است؟
اي چشم، خون ببار، تا حجاب از تو بردارند، و ببيني که اين خاک گنجينه‌دار نور است و مدفن عشق و اينجا،‌ بقعه‌اي است از بقاع بهشت. و آن نفخه‌اي که در بهشت روح مي‌دمد، از سينه اين خاک برمي‌آيد، چرا که اينجا مدفن کليدداران بهشت است.
اي بقيع، اي مطهر، اي رازدار صديق صديقه اطهر(عليهاالسلام)، و اي هم‌نواي مولا مهدي (عج) آنگاه که غريبانه، آنجا به زيارت مي‌آيد، اي بقيع، اي هم‌نواي مولا مهدي (عج) اي رازدار آن يار غريب، بگو آنجا چه مي‌گذرد، هنگامي که او به زيارت قبور مي‌آيد؟
بگو، با ما بگو لابد صداي گريه غريبانه آن يار مضطر را هنگامي که بر غربت اسلام مي‌گريد، شنيده‌اي؟
بگو، با ما بگو که حبيب ما،‌ در رازگويي‌هاي علي‌وار خويش، و در مناجات‌هاي سجادانه‌اش چه مي‌گويد؟
اي تربت مطهر، اي آن که بر تربت تو، جا‌ي‌جاي نشانه پاي حبيب و اثر اشک‌هاي غريبانه او باقي است.
اي هم‌نواي «امن يجيب» مولا مهدي (عج).
اي مصداق، «طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم»، اي کاش که ما به جاي خاک تو بوديم و هنگامي که آن يار غايب از نظر به زيارت قبور مي‌آمد، بر پاي او بوسه مي‌زديم. اي بقيع، اي تربت مطهر، اي کاش ما نيز چون تو، مي‌توانستيم که با آن محبوب، وقتي که «امن يجيب» مي‌خواند، همنوا شويم، و به راستي که «امن يجيب» حکايت دل پر غصه اوست، گوش کن ....
«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاءالارض.»
چرا که اوست مصداق "مضطر"، و خلافت ارض ميراثي است که به او باز مي‌گردد. و اي بقيع مطهر، منتظر باش.

در ميقات

تمثيل حج، تمثيل آفرينش انسان است، و تو، اي انسان، اي آن که مشتاقانه به لقاء محبوب شتافته‌اي.
اينجا، تمثيل مرگ است، که فرمود: «موتوا قبل ان تموتوا» و اين کفن است که مي‌پوشي تا پيش از آن که مرگ ترا دريابد، تو با پاي خويشتن به مقتل عشق بشتابي و به مذبح معشوق. و چه مي‌گويي؟... لبيک اللهم لبيک، اکنون به ميقات آمده‌اي، و تمثيل ميقات، تمثيل وعده‌گاه قيامت است که فرمود: «قل ان‌ الاولين والاخرين لمجموعون الي ميقات يوم معلوم» و اکنون تو به ميقات آمده‌اي و اينجا باب ورود به حرم کبريايي است، اي آن که از خود به سوي خدا گريخته‌اي و به نداي آسماني «ففروا الي‌الله»  لبيک گفته‌اي، ورود به حرم کبريايي، بي‌احرام جايز نيست. و تو نخست بايد باطن را از حب ماسوي‌ الله تطهير کني، و اينگونه لباس عصيان را که شيطان بر تو پوشانده است، از تن برآوري و لباس ورود به حرم عشق بپوشي، و تمثيل احرام همين است، سفيد است، چرا که کفن است، و دوخت و آرايش ندارد، چرا که لباس تقوي ‌است.
رنگها از رخساره‌ها پريده است، و ... دلها در سينه مي‌لرزد،‌ و ... صداها در گلوها پيچيده است... چرا که لحظه تشرف نزديک است، و دعوت‌ها به اجابت رسيده و حضرت حق (جل و علا) ترا به حرم خوانده است. بشتاب، بشتاب، اي از خود گذشته، به سوي خدا بشتاب.

و اينجاست بيت الله الحرام

اينجا مرکز آفرينش است، و اين طواف، تمثيل حرکت سبحاني عالم وجود است. يعني که کائنات بر محور وجود مطلق حق مي‌گردد و حکايت اين انسان‌هاي شيدايي که سر از پا ناشناخته گرداگرد بيت‌الله طواف مي‌کنند، تفسير عيني اين آيه است که «يسبح لله ما في‌السموات والارض» و تو اي انسان، به ياد آر که هم‌اکنون بر کوکبه ارض، گرداگرد خورشيد و در عمق آسمان لايتناهي شناوري. و از دل ذره تا بي نهايت اين آسمان، لايتناهي، همه جا، همه‌ چيز در طواف است، و همه مي‌چرخند و از يک مدار وضعي به گرد خويش، به مدار بزرگتري بر گرد خورشيدها منتقل مي‌شوند و تو گويي که اين همه، تمثيل اين معناست، که تو اي انسان بايد از مدار معرفت نفس خويش به مدار معرفت، رب منتقل شوي که فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه».

حالا هنگام سعي در رسيده است

گويي هنوز آواي پر غصه هاجر، به گوش مي‌رسد، که «هل بالوادي من انيس؟»
گويي هنوز اين هاجر است که هروله‌کنان در هُرم آفتاب ظهر بيابان مکه، از اين سراب به آن سراب در جست و جوي آب است .
اي مضطر، خسته مشو، خسته مشو،‌ در باطن اين سعي تو چشمه زمزم نهفته است.
حکايت آن وادي خشک و سوزان، حکايت دنياي ماست، و آب، تمثيل حيات طيبه و اخروي است و انسان فطرتاً تشنه و عطشان آب حيات است و اين آب، از چشمه ولايت و خلافت مي‌جوشد که در قلب تو است .
«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الارض.» اي مضطر خسته مشو، آب زمزم اجر سعي تو است، مبادا که اين سراب‌هاي فريبنده تو را به ياس بکشاند، که يأس، چشمه‌هاي روح را مي‌خشکاند، سعي بين صفا و مروه سعي بين خوف و رجاست و خوف و رجا، بال‌هاي طيران الي ‌الله هستند .
و عاقبت سعي تو، چشمه زلالي است که از زير پاي اسماعيل جوشيده است. يعني که اي انسان، چشمه‌هاي حيات طيبه از منابع غيب، اما از درون همان فطرت پاکي مي‌جوشد که بر آن تولد يافته‌اي.
خسته مشو، از مضطر، خسته مشو، سعي تو مشکور افتاده است و دعايت به استجابت رسيده.

 

پیغمبر خدا (ص) از ده چیز بیمناک بود!

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) و ابنائه المعصومین(علیهم السلام)

در روایات آمده است که پیغمبر خدا (ص) از ده چیز بیمناک بود و خدا او را ایمن ساخت و مسرور داشت و از همان جهت او را فاتح و مظفر و مشعوف  و موفق فرمود.

۱. بیرون رفتن از مکه بود که جدایی وطن برای او مشکل و سخت بود و لذا در باب حب وطن ناله و نفیری سخت از این مهاجرت داشت.خداوند متعال در قرآن مجید در سوره قصص آیه ۸۵ فرمودند:

ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد قل ربی اعلم من جاء بالهدی و من هو فی ضلال مبین

ترجمه:آن خداوند است که ترا به موفقیت بازگشت به موطن خود میدهد و خداوند می داند راه و رسم هدایت شدگان و گمراهان را.

۲. نگرانی برای قرآن بود که مبادا پس از او دست خوش ملعبه بازان و بازیچه حوادث روزگار گردد و در آن تحفیف و تحریض رخ دهد که این آیه شریفه نازل شد که خداوند متعال در قرآن مجید سوره حجر آیه ۹ فرمود:"انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون"   ترجمه:همانا فرستادیم قرآن را و همانا مائیم مرآنرا نگهدارندگان

مصطفی را وعده داد الطاف حق        تو بمبیری و نمیرد این سبق

۳.نگرانی از عذاب امت داشت که مبادا مانند امم دیگر قرین زحمت و محنت شوند و به عذابهای طاقت فرسا و کیفرهای خانمان برافکن مبتلا گردند که این آیه خاطر مبارک او را آسوده ساخت که خداوند متعال در سوره انفال می فرماید:"و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون "    ترجمه:و نبوده است خداوند عذاب کننده ی آنان حالیکه تویی در آنان،و نبودست عذاب کننده ایشان و ایشانند استغفارکنندگان.

خداوند عذاب نمی کند امت اسلام را مانند عذاب امم سابق در حالیکه تو در میان آنان باشی و آنها در حال استغفار و طلب آمرزش باشند.

۴.بیم از بین رفتن دین را داشت که مبادا دشمنی بد اندیشان قوت گیرد و زحمات بیست و سه ساله او را از بین برود و دین اسلام ضعیف و محو متروک  گردد.ولی این آیه او را مطمئن ساخت که دین اسلام از ماه تا به ماهی را خواهد گرفت.  که خداوند متعال در سوره توبه آیه ۳۳ فرمودند:"هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و له کره المشرکون" ترجمه:"آن خداوند است که نمایندگان برگزیده خود را برای هدایت و تعلم دین حق به سوی مردم می فرستد و او را بر همه چیز غالب می نمایداگرچه مشرکین مکروه دارند"

۵.بیم از مسلمین بود که مبادا ارکان عقیده و ایمان آنان سست شود و لغزش و انحرافی در اصول دین آنها راه یابد که این آیه سبب ایمنی شد.که خداوند متعال در قرآن مجید در سوره ابراهیم آیه۲۷ فرموده است:"یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة و یضل الظالمین و یفعل الله من یشاء"ترجمه:"خداوند ثابت میدارد ایمان مسلمین را به قول ثابت در زندگی دنیا و آخرت و گمراه میکند گمراهی خواهان را و میکند هرآنچه بشاید و مقتضی فطرت آنها باشد".

۶. بیم از دشمنان بود که مبادا سبب غلبه بر امت شوند که خداوند متعال در سوره تحریم آیه ۸ می فرماید:"ترجمه:ای آنانکه ایمان آورده اید توبه کنید به سوی خدا توبه ی نصوح،امید است پرودگار شما بسترد از شما بدیهای شما را و آورد شما را باغهایی که روان است زیر آن ها جوی ها روزی که خوار نگرداند خدا پیغمبر و آنان را که ایمان آوردند با او پرتو ایشان می دود پیش روی ایشان و بر سوی راستشان گویند پروردگارا تمام گردان برای ما نور ما را و بیامرز مارا تویی بر همه چیز توانا.

۷.بیمناک از عاقبت کار امت بود که سرنوشت آنها چه خواهد شد که خداوند متعال در سوره ضحی آیه ۵ فرمود: "و لسوف یعطیک ربک فترضی". ترجمه:و هر آینه زود است دهدت پروردگار ت تا خشنود شوی".بزودی خداوند به تو عطایی می بخشد که راضی شوی و این آخرین آیه ای بود که سبب خشنودی پیغمبر از سرنوشت امت در شفاعت او شد.

۸.بیم از فتنه و حوادث امت بود که مبادا در وصیت او فتنه ای برانگیزند و به وصیت او بشورند .این آیه نازل شدخداوند در آیه ۴۱ سوره زخرف فرمود:"فاما نذهبن بک فانا منهم منتقمون" ترجمه:پس اگر تو را بریم همانا ماییم از ایشان انتقام گیرندگان و ما هستیم که در انحراف و شورش بداندیشان انتقام می کشیم.

۹. بیم از تزلزل ارکان خلافت بود در اولاد علی و فاطمه(صلوات الله علیهما) که خداوند متعال در قرآن مجید سوره ی نور آیه ۵۵ فرمود:"ترجمه:  خداوند وعده داده است گرویدگان را که عمل صالح می کنند خلافت روی زمین عنایت فرماید چنانچه بسنت ربوبی در ملل قدیمه عمل کرده و دین را آرامش در دلها دهد تا راضی شوند و خوف و نا ایمنی و امنیت و امانت مبدل گرداند."

کسانیکه عبادت و اطاعت می کنند در ایمنی هستند و خداوند از کفار و فساق بی نیاز است.

۱۰.بیم تضییع حقوق فاطمه زهرا (سلام الله علیها)،یگانه دختر باقیمانده او بود که مبادا  حق او را غصب کنند!به او آزار و اذیت نمایند، این آیه سبب تسکین خاطر پیغمبر شد که خداوند در آیه ۱۹۱ سوره آل عمران فرمود:"الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوت . الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار"

ترچمه:"کسانی که در قیام و قعود یاد خدا هستند و در حالیکه به چپ و راست حرکت می کنند در اندیشه حق و فکر آفرینش آسمانها و زمین می باشند می گویند :پروردگارا این دستگاه با عظمت را باطل نفرمودی ما را نیز از عذاب آتش ایمنی بخش".

در این آیه پیغمبر ایمن از حال فاطمه(س) شد با علم به اینکه حق او را ضایع می نمایند و به او آزار و اذیت می رسانند ولی میدانست که مقام فاطمه(س) محفوظ است و خداوند حق او را تدارک خواهد فرمود و از دشمنان او کیفر خواهد گرفت.پیغمبر در حق او آسوده خاطر گردید خاصه وقتی که به او خبر دادند زهرا ء(سلام الله علیها) اولین کسی است که ملحق به پدر میشود...*


حال در این شب می خواهم چند کلمه ای با پیامبر رحمت درددل کنم:

رسولا...

چقدر اندوهت درباره قرآن بجا بود و اطمینان قلبیت به جا تر که امروز را از ورای پرده ی زمان نیک مینگریستی که برگهای زرین کلام وحی بر دستان حرامیان طعمه ی آتش می شود و چه نیک حافظیست خداوند تبارک و تعالی...

بیم عذاب امتت داشتی و امروز را میدیدی که چگونه در منجلاب فتن آخرالزمان بر تار مو ی تمییز حق و باطل دندان اضطرار بر لب خواهند گرفت و در غیبت امامشان هر روز گمراه تر از دیروز و البته عده ای هر روز منتظرتر از هر روز ...

بیم از بین رفتن دین را داشتی و امروز را میدیدی که سردمداران کفر و نفاق لوای شیطان دست میگیرند و فریاد منجی گری سر میدهند...و خدا امروزی را تدارک داشت که صدای اسلام از گوشه و کنار عالم گوش را می نوازد و چنگ بر قلب بیمار دلان می کشد...

آه که چه بیم هشدار دهنده ای بود بیمت از فتنه های بعد از خودت که ملعونین کلام نورانیت را هذیان خواندند و  شاه ولایت امیرالمومنین ارواحنا فداه را خانه نشین کردند.

.....و

آه و آه و بیشمار آه از بیم تو بر تضییع حقوق پاره ی تنت ،سیده ی نساء العالمین، نور خدا،صدیقه ی کبری (سلام الله علیها)...خدا نیز  می داند که دلت بیقرار پاره ی تنت بود آن گاه که او را میسپردی از دنیای فانی رخت می بستی ..آری اکنون زمان تحویل امانتیت فرا رسیده ...

یا رسول الله ....

اگر آنروز درب خانه ی زهرا(س) آتش نمی گرفت ،اگر آنروز عاشورای زهرایی به پا نمی شد...کدام ورق از تاریخ جرات ثبت روزی چون روز عاشورای خون را در دشت نینوا داشت..."لا یوم کیومک یا ابا عبدلله الحسین (ع)"

بار الها

کجاست منتقم خون زهرا (سلام الله علیها)...

کجاست منقم خون حسین (علیه السلام)....

 

پی نوشت:

*منبع:کتاب فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،صاحب ولایت کبری 

آیت الله سید حسن اثنی عشری(رحمة الله علیه)

آیا ما منتظریم؟

با یاد خدا...

انتظار، سرفصل امید به آینده‌ای روشن و مایه عشق و شور و امید و تلاش برای آماده‌سازی خود و جامعه برای آمدن و ظهور امام منتظر است. انتظار، هرگز یك روحیه بازدارنده، فلج‌كننده و یأس‌آور نیست، بلكه موجب دوركردن عنصر بدبینی به آینده، از نهاد انسان در جامعه بشری است. انتظار، معیار ارزش انسان‌ها است. آرزوها و آمال انسان‌ها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد و تعالی آن‌ها است. آرزوهای متعالی، حكایت از كمال روح و رشد شخصیت انسان‌ها می‌كند؛ برعكس آرزوهای حقیر و بی‌ارزش، نشان از بی‌اهمیتی و رشدنیافتگی افراد دارد. آرزوها، انسان را به حركت وا می‌دارد.

 

انتظار، اعتراض دائمی برضد بی‌عدالتی‌ها است؛ نجات از سكون و ركود است، ‌در صحنه‌بودن است. انتظار، نقش مهمی در سازندگی، پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت دارد. اگر انسان منتظر، به وظایفی كه برای او شمرده شده است عمل كند، به الگوی مطلوب انسان دیندار دست می‌یابد.

 


 

ادامه نوشته

حشره، سمنو، سبزی!

مادر بزرگ به مادر گفته بود و مادر هم همیشه به من می گفت... از همان موقع بود که دیگر طاقت کشتن این حشره ی خاکی را نداشتم. حشره ای که هرگز آن قدر زیبا نبود تا میان آن و حرف های زیبای مادرم بتوانم پیوندی برقرار کنم اما چون مادرم می گفت می دانستم بیراه نمی گوید...
سمنو هم که رنگ دیگری به هفت سین  داده بود را با اینکه طعم خاصش را نمی پسندیدم اما هر وقت مادر تعارف می کرد مجبور بودم حداقل یک انگشت از آن را بچشم چون دلم نمی آمد از این نذر ویژه نخورم...
بعد ها که از مادر پرسیدم ؛ این حشره خاکی چه ارتباطی به ایشان دارد مادرم گفت که حقیقتش را درست نمی داند اما از مادر بزرگ شنیده است که می گفته این حشره زیر آسیای دستی ایشان پناه می گرفته تا از آفتاب حجاز در امان باشد و می گویند دختر پیامبر(ص) آن را هیچ وقت نمی کشت. سمنو را هم که از قدیم می گفتند نذر حضرت فاطمه(س) است.
من که تا کنون نتوانستم در  هیچ جای تاریخ ردپایی از اسناد حرف های مادر بزرگ پیدا کنم اما اگر حقیقت هم نداشت، من این حرف های غیر واقعی را دوست داشتم، آخر مادر بزرگ سعی کرده بود یاد و علاقه ی حضرت فاطمه(س) را برای مادر و او برای ما با همین داستان ها زنده نگه دارد و شما می دانید زنده نگه داشتن یاد بانو چقدر کار بزرگ و مهمی است.
اما در میان سبزی ها سبزی ای داریم به نام خرفه، که عرب به آن فرفخ می گوید تاریخ در حافظه اش خاطره ای دارد که شبیه حرف های مادر بزرگ است...
 پس از حضرت فاطمه(س) خرفه اعراب را یاد ایشان می انداخت... و بعد از سال ها دستگاه فرهنگی بنی امیه سعی کرد نام این سبزی را عوض کند تا یاد حضرت را از خاطر مردم  بزداید آخر یاد ایشان مساوی بود با نام علی(ع) و غدیر؛ عهد بزرگ الهی که مردم آن را شکستند برای همین آن را بقله الحمقا یعنی سبزی نادان نامیدند تا هم توهینی به آن حضرت کنند هم یاد او را از زندگی روزمره مردم پاک کنند...
امام صادق(ع) در حدیثی به این موضوع اشاره می کنند که فرات بن احنف می گوید از ایشان شنیدم ، فرمودند:


لیس علی وجه الارض بقله اشرف و لا انفع من الفرفخ و هو بقله فاطمه علیها السلام  ثم قال : لعن الله بنی امیه، هم سمو ها بقله الحمقاء بغضا لنا و عداوه لفاطمه علیها السلام


بر روی زمین سبزی ای شریفتر و سودمند تر از خرفه نیست و این سبزی فاطمه(س) است. سپس فرمود: خدا لعنت کند بنی امیه را! آن ها از سر کینه با ما و به خاطر دشمنی با فاطمه(س) آن را سبزی نادان نامیدند.


کافی،ج6،ص367


پیراهن خاکی 21( به بهانه ی 21 فروردین سالروز شهادت شهید صیاد شیرازی)

صیاد دلها...

 

 

 

قسمت هایی از وصیت نامه ی شهید سپهبد صیاد شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم.

انالله و انا الیه راجعون

هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله. اللهم زدنا ایماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریك له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق و ان الصدیقة الطاهرة فاطمة الزهرا، سیدة نساء العالمین و أن علیاً أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجة القائم المنتظر صلواة الله و سلامه علیهم ائمتی و سادتی و موالی بهم اتولی و من اعدائهم اتبرء و أن الموت و النشور حق و الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الجنة و النار حق.

اللهم أدخلنا جنتك برحمتك و جنّبنا و احفظنا من عذابك بلطفك و احسانك یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین.

خداوندا! این تو هستی كه قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛

خدایا! تو خود می دانی كه همواره آماده بوده ام آن چه را كه تو خود به من دادی در راه عشقی كه به راهت دارم نثار كنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.

پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم كه از تو باید بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.

خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. 

« آمین یا رب العالمین» 

  ( و من الله التوفیق) 

 

                                                                                       روحش شاد...

بانوی صبر...

 

 نزول آیه ایثار

سرت را بالا بگیر مدینه! نفس بکش عطر و بوی بهشتی آن «درخت معطر» را که شجره طیبه است و ریشه دوانده در عمق لحظه‏های زمینی‏ات تا از این پس، چندی در خنکای چتر مهربانی‏اش، کوچه‏گرد ملکوت باشی.

آمده است تا نگاه آسمانی‏اش را بپاشد بر خاک. سرت را بالا بگیر مدینه!
باز کن دروازه‏های دلت را به روی میهمانی از بهشت.
شانه‏های استواری می‏آید که جان پناه خستگی‏های صبر است در تلاطم ناشکیبایی‏ها.
کسی می‏آید که پیاله جانش پر است از شراب‏های «مگو»! کسی می‏آید که راز سر به مهر صبوری را در سینه دارد.
امروز، روز زینب است؛ بانویی که پیراهن استقامت، تنها برازنده قامت اوست. امروز، روز جریان عشق است؛ به نام نامی زینب، در شریان‏های خشکیده عالم! عالمه غیر معلمه‏ای می‏آید تا محبت کردن و دوست داشتن بیاموزد به طفلان مکتب عشق. عقیله بنی‏هاشم می‏آید تا معجون عقل و عشق را به کام تشنه دنیا بریزد!
امروز روز زینب است؛ روز رستاخیز خطابه‏های آتشین در گوش ناشنوای جهان!
امروز روز زینب است؛ روز زینت شانه‏های مهربانی علی، هم‏درد رنج‏های متوالی فاطمه، هم‏سفره دردهای ناتمام حسن علیه‏السلام .
زینب علیهاالسلام می‏آید تا دست‏هایش، نوازشگر یتیمی زمین باشد، در روز قیامت کرب و بلا!
تا چشم‏هایش، فانوس روشن اهل حرم باشد در تاریکنای مصیبت!
تا اقیانوش دلش، آرامش جان‏های توفانی شود در تلاطم اندوه!
می‏آید تا صبر، سر بر دامان صبوری‏اش، یک دل سیر بگرید.
زینب علیهاالسلام ، دختر غدیر است و هم‏ناله بیت‏الاحزان. قافله‏سالار کاروان اسارت و آزادگی است و خواهر دریا.
زینب علیهاالسلام ترجمان خوشید بر نیزه است. خوش آمدی بانو! حزن صدایت را بادها، پیش از این وزیده بودند. پیش از آمدنت، جان‏ها آتش اندوهت را بال بال می‏زدند.
عطر حضورت را تمام گل‏های محمدی و یاس، تکثیر کرده بودند. ای محور دلدادگی! پروانه بودن را یادمان بده.
اگر نمی‏آمدی، شیرازه‏های استقامت به هم می‏ریخت.
قصیده نینوا ابتر می‏ماند؛ اگر شعرش را تو نمی‏سرودی.
رسالت عاشورا ناتمام می‏ماند؛ اگر نبودی، ای پیامبر واقعه عشق!
ای مقدس‏ترین آیه ایثار! نزول آسمانی‏ات از زبان زندگی، بر خاک مدینه خجسته باد!
وزیدن عطر نجابت ملکوتی‏ات در شش گوشه افلاک خجسته باد!

«دست من نیست اگر دست دلم می‏لرزد مژه‏ام می‏پرد امشب خبری خوش دارد».

 

میلاد با سعادت بزرگ بانوی استقامت و پایداری،سفیر بی بدیل حماسه ی عشق و خون را به پیشگاه مقدس مولایمان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظران حضرتش تبریک و تهنیت باد.

رز پرستار بر  پرستاران صبور و وظیفه شناس سنایی مبارک باد

امید که با الگوگیری از بانوی صبر در سایه توجهات مولایمان(عج)،درراه خدمت به خلق بیش از پیش  موفق و موید باشید.

 

کارگروه فرهنگی

اخبار...عیدانه

جرعه ای از زلال وحی... 

بخوان قرآن که دل آرام گیرد                                       بخوان تا جان ز جانان جام گیرد
بخوان تا بنگری نور خدا را                                           ببینی در درون شور خدا را
بخوان تا راز خلقت را بدانی                                        ره ملک سعادت را بدانی
ز قرآن نیست بهتر جایگاهی                                       نباشد مطمئن تراز آن پناهی
به قرآن چون که روی آری به قرآن                                 نیایی نا امید از درگه آن                     
ترا گوید چنین،ای خسته از درد                                   صفای زندگی اینجاست برگرد
بگو اسرار آه سرد با من                                            شفا با من ، دوای درد با من
که هستم آیت عظمای سرمد                                    بزرگ اعجاز عشق حق محمّد(ص)

                                                    مژده به اهالی سنا 

 پنجمین جلسه عیدانه کانون مهدویت سنا با موضوع "تدبر در قرآن" با حضور استاد پویا (محقق قرآن ، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه)

زمان: شنبه ۲۰/۱/۹۰ ساعت ۱۴

مکان: سالن EDC 

                                         منتظرتون هستیم...

پیامکی از دیار عشق...

  

                                             

ای شیعه ی ما!

بر شما باد آموختن قرآن و بسیار خواندن آن.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)

میزان الحکمه

                                                                 

خ.سیفی: یاس سپیدم بیا که با ظهورت آیه "والنهار اذا تجلی" تاویل گردد...

خ.نجفی: من از فاصله ی دنیاهامان نمی هراسم، ترس من از نبودن است آقا... از روزی که تو بیایی و من مثل همیشه نباشم...

"اگر بخواهیم او خواهد آمد" اللهم عجل لولیک الفرج"

ما همسایه خدا بودیم...

شايد مرا ديگر نشناسي ، شايد مرا به‌ ياد نياوري . اما من‌ تو را خوب‌ مي‌شناسم . ما همسايه‌ شما

بوديم‌ و شما همسايه‌ ما و همه‌مان‌ همسايه‌ خدا .

يادم‌ مي‌آيد گاهي‌ وقت‌ها مي‌رفتي‌ و زير بال‌ فرشته‌ها قايم‌ مي‌شدي و من‌ همه‌ آسمان‌ را دنبالت‌

مي‌گشتم ؛ تو مي‌خنديدي‌ و من‌ پشت‌ خنده‌ها پيدايت‌ مي‌كردم.

خوب‌ يادم‌ هست‌ كه‌ آن‌ روزها عاشق‌ آفتاب‌ بودي . توي‌ دستت‌ هميشه‌ قاچي‌ از خورشيد بود. نور

از لاي‌ انگشت‌هاي‌ نازكت‌ مي‌چكيد. راه‌ كه‌ مي‌رفتي‌ رد‌ي‌ از روشني‌ روي‌ كهكشان‌ مي‌ماند.

يادت‌ مي‌آيد؟ گاهي‌ شيطنت‌ مي‌كرديم‌ و مي‌رفتيم‌ سراغ‌ شيطان . تو گلي‌ بهشتي‌ به‌ سمتش‌ پرت‌

مي‌كردي‌ و او كفرش‌ درمي‌آمد اما زورش‌ به‌ ما نمي‌رسيد ، فقط‌ مي‌گفت: همين‌ كه‌ پايتان‌ به‌ زمين‌

برسد ، مي‌دانم‌ چطور از راه‌ به‌ درتان‌ كنم.

تو شلوغ‌ بودي ، آرام‌ و قرار نداشتي. آسمان‌ را روي‌ سرت‌ مي‌گذاشتي‌ و شب‌ تا صبح‌ از اين‌ ستاره‌

به‌ آن‌ ستاره‌ مي‌پريدي‌ و صبح‌ كه‌ مي‌شد در آغوش‌ نور به‌ خواب‌ مي‌رفتي.

اما هميشه‌ خواب‌ زمين‌ را مي‌ديدي . آرزويي‌ روياهاي‌ تو را قلقك‌ مي‌داد. دلت‌ مي‌خواست‌ به‌ دنيا

بيايي و هميشه‌ اين‌ را به‌ خدا مي‌گفتي. و آن‌ قدر گفتي‌ و گفتي‌ تا خدا به‌ دنيايت‌ آورد. من‌ هم‌

همين‌ كار را كردم، بچه‌هاي‌ ديگر هم.ما به‌ دنيا آمديم‌ و همه‌ چيز تمام‌ شد.

تو اسم‌ مرا از ياد بردي‌ و من‌ اسم‌ تو را ، ما ديگر نه‌ همسايه‌ هم‌ بوديم‌ و نه‌ همسايه‌ خدا.ما گم‌ شديم‌

 و خدا را گم‌ كرديم...

دوست‌ من ، همبازي‌ بهشتي‌ام ! نمي‌داني‌ چقدر دلم‌ برايت‌ تنگ‌ شده. هنوز آخرين‌ جمله‌ خدا توي‌

گوشم‌ زنگ‌ مي‌زند:

«از قلب‌ كوچك‌ تو تا من‌ يك‌ راه‌ مستقيم‌ است، اگر گم‌ شدي‌ از اين‌ راه‌ بيا».

بلند شو. از دلت‌ شروع‌ كن. شايد دوباره‌ همديگر را پيدا كنيم...      

"بسمه تعالی"

خدای را شاکریم که پس از گذشت یکسال و نیم از تاسیس وبلاگ با تلاشهای شبانه روزی خود توانستیم مسئول وبلاگ را برکنار کرده و خود بر کرسی مدیریت وبلاگ بنشینیم Yahو از باکفایتی های اینجانب همین بس که نیامده آنچنان گلی کاشتم که بیا و ببین که هزار مسئول با تجربه از حیرتش انگشت به دهان ماندند و چه کردم من ...و من ماندم و یک یادگاری و عجب یادگاری ای.... حال یافتن این یادگاری را به دقت خودتان وا می گزاریم!!فقط مراقب سلامتی خود باشید و تعدادی قرص قلب!! در جیب خود جهت پیشگیری داشته باشید.

اما بعد از اون به عنوان اولین و شاید آخرین اطلاعیه از جانب مسئول وبلاگ خواستم چند تا نکته رو جهت یادآوری و تذکر بیش از پیش خدمتون عرض کنم:

1.به امید خدا در این دوره یه بخشی به نام "پای درس استاد" راه اندازی میشه که در اون قسمتهایی از سخنرانی های استادان در مقوله مهدویت و موضوعات پیرامون آن به رشته تحریر در میاد.لازم به ذکره که این بخش هر دو هفته یکبار در وبلاگ قرار داده میشه.

2.برای بخش ویژه نامه های مناسبتی جهت هماهنگی و نظم بیشتر؛مطالب زیبای خودتون رو کما فی السابق!!!!به پست الکترونیکی سنا بفرستید تا با نام خودتون توسط مسئول وبلاگ گذاشته بشه.

3.از تمامی شما خوانندگان عزیز وبلاگ تقاضای اکید میشه جهت "پیشگیری از افسردگی و دلسرد شدن نویسندگان" در قسمت نظرات پست های مطلبی گذاشته شده(مخصوصا بخشهای مهجور علمی و ویژه نامه ایی) نقش فعالی داشته باشند.

و در پایان

نیومده،رفتیم!خوشبختانه یا متاسفانه نزدیک 2 هفته نیستم.چیزی نمی تونم بگم جز اینکه خواهشا به یزرگی خودتون حلال کنید. همین.

معرفی کتاب

با یاد خدا...

نام کتاب: عصر ظهور
نويسنده: علي کوراني عاملي
مترجم: نامشخص


توضيحات:
عصرظهور نام کتابي است نوشته علي کوراني عاملي به زبان عربي درباره حوادثي که به باور شيعيان قبل از ظهور رخ مي‌دهد. اين کتاب به بررسي و تحليل وقايع و حوادث دوران ظهور و همچنين سرانجام ملل و قوميت‌هاي مختلف همچون ايران، عراق، روميان، ترکان، يهوديان، اعراب، يمن و مصر در زمان جنگ‌هاي آخرالزمان و ظهور مهدي از ديدگاه روايات شيعه و سني پرداخته‌است. همچنين در قسمتي ديگر از کتاب نيز به ديدگاه اهل سنت درباره حضرت مهدي پرداخته‌است و ...

پیامکی از دیار عشق...

   

ای شیعه ی ما!

بخشندگی نگهبان آبروهاست...

امام علی(ع)    

"نهج  البلاغه"   

خ.عمیدی : زیباترین بهارم پایان انتظار است    هر گه رسد نگارم بهار در بهار است

خ.نجفی : تو خود باید همان تغییری باشی که آرزو داری در دنیا ببینی . اگر بخواهیم،او خواهد امد. 

خ.یمین : اسمان غرق خیال است کجایی اقا؟ / دومین جمعه ی سال است کجایی آقا؟ 

             یک نفس عاشق اگر بود زمین،می فهمید    / عاشقی بی تو محال است کجایی اقا؟   

ساده اما...

بی مقدمه...!

پدر چهار تا بچه آن‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت" این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم". می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت.  سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش،ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوب برایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد،می‌دانست که هم ‌این‌جا است. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگر. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می‌خندد. خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد. ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش، خنگ نباش!! گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. زرنگ باش، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن خانه را مرتب کن.

حاج محمد اسماعیل دولابی


یک خبر!

با سلام،به اطلاعتون میرسونم که به همت یکی از دوستان خوب سنا،لینک جلسات "سلسله همایشهای زیر چتر شیطان" تهیه و پرداخته شد که علاقمندان میتوانند با کلیک روی لینک زیر  دانلود بفرمایند.ضمنا لینکها در صفحه ای جداگانه در قسمت پیوندهای وبلاگ هم قرار داده شده.

http://mahdaviat-sana.blogfa.com/page/downloads.aspx

فاطمه(س) خوانی!

به نام خدایی که هم اول است هم آخر...

شروع همیشه سخت بوده و شروعی که شبیه یک پایان باشد سخت تر، اما گاهی شاید؛ باید...


در روز فتح مکه پیامبر(ص) اعلام رحمت و عفو عمومی کردند، نمی دانم صدور این عفو برای پیامبر(ص) چقدر سخت بود شاید هم برای مهتری چون اوسخت نبود زیرا خوی او با کهترانی چون ما متفاوت است او رحمت بود و ما... آن روز ایشان به موطن و شهر دوست داشتنیشان بر می گشتند.
پیامبر(ص)  روزی که از آن شهر می رفت علی(ع)  برایش امکانات هجرت و توشه و مرکب آماده کرد و ابوبکر آن یار غار که بعد ها آن کرد که بوسفیان نمی توانست کند، پیامبر را همراهی کرد و علی(ع) جای پیامبر(ص) در رویای شهادت آرمید اما آن روز هــم شهادت قسمت علی(ع) نبود... درست مثل جنگ هایی که کرّار میدان بود، آن زمان که صحابه فرّار بودند... و او طالب شهادت بود در روزهایی که بقیه طالب دنیا بودند اما علی(ع)  به معشوقش شهادت نمی رسید...
آن روز پیامبر(ص) همه ی تعلقاتش را در مکه گذاشت و هجرت کرد... نمی دانم چه شد که تاریخ نام هجرت بر آن رخداد گذاشت در حالی که می توانست هزار و یک نام مشابه گذارد اما انتخاب به جایی بود. پیامبر(ص) هم، هجرت کرد از بسیاری از تعلقات، از دیارش مکه و علاقه اش کعبه که تنها یک بار به حج تمتعش تا آخر عمر رفت گرفته، تا علی (ع)...جانش؛ و فاطمه(س)... روح و روانش.
پیامبر(ص) فاطمه(س) را هم در این هجرت در مکه گذاشت و از دیار عدنانیان راحت طلب و سر کش به سمت قحطانیان که کمی ساعی تر و فروتن تر بودند به یثرب رفت... بعد ها به امانت دارش علی(ع)  پیغام داد که امانتش فاطمه(س) را به مدینه النبی راهی کند آن روز ها امانت دار پیامبر(ص) هنوز همسر فاطمه(س) نبود و 2 سال بعد از این اتفاق علی(ع) که روی خواست فاطمه(س) را نداشت بعد از یاس بزرگان صحابه از همسری فاطمه(س) و به پیشنهاد آنان به خواست فاطمه(س) رفت و رسما امانتدار پاره تن رسول(ص) شد تا باهم از امانت بزرگ خدا نزد پیامبر(ص) بعد از رحلت نبی(ص) محافظت کنند که...
علی(ع) باید فاطمه(س) امانت پیامبر(ص) را به مدینه می رساند آن روز مرکب فاطمه(س) و ام کلثوم(ع) یکی بود در آن ماجرا شخصی به نام حویرث مرکب فاطمه(س) و ام کلثوم(ع) را رم داد و فاطمه(س) از آن واقعه جراحاتی برداشت...
بعد ها که فتح مکه انجام شد و پیامبر(ص) عفو عمومی داد حتی بوسفیان را هم که باطنش بر پیامبر(ص) عیان بود و ظاهرا مسلمان شده بود عفو کرد اما پیامبر(ص) دستور داد بعضی ها اگر به پرده ی کعبه چسبیده باشند هم باید کشته شوند یکی از آن ها همین حویرث بود... باز آن جا هم که اسلام به شمشیر نیاز داشت حیدر کرار اسلام ، سکوت به گاه تاریخ بشر و امین بزرگ محمد امین و شوی فاطمه(س) شمشیر کشید و به دستور پیامبر(ص) آن پست فطرت را کشت...
دردا... فاطمه(س) سوال بزرگ تاریخ  است از سال تولدش تا زمان شهادتش از آرامگاهش تا قدر گاهش... این همه سوال برای چیست آرامگاهش را خواست پنهان دارند چرا؟ او مثل علی(ع) در سال 40 نبود و مدینه آن روز مثل کوفه سال 40 نبود که بترسند قبرش را بشکافند و توهین کنند... حساب او را از علی(ع) جدا می کردند علی(ع) پدران و برادران کافر آن ها را کشته بود فاطمه(س) که سهمی نداشت مخصوصا حالا که شهید هم شده بود دیگر نه حق علی(ع) را فریاد می زد و نه امانت پیامبر(ص) را یاد آور می شد حالا وقتش بود که شهیده اش را همه مقصران و قاصران ارج نهند تا برای خود وجهه ای کسب کنند اما فاطمه(س) وصیت کرد مرا شبانه دفن کنید و آن ها در تشییع من حاضر نشوند و  قبرم را از نامحرمان ناشناخته بدارید.
حافظه ی تاریخ شهادت فاطمه(س) را از 40 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) تا 8 ماه بعد از آن می گوید اما دو نقل 75 روز و 95 روز از اعتبار بیشتری برخوردار است. همان واقعه که عدنانیان غاصب مرتکب آن، از همان روز ها تا الان هزار و چهارصد و اندی سال است که می خواهند ماله اش بکشند(!) اما صدای فاطمه(س) آن چنان در تاریخ واضح و بلند باقی مانده که نمی توانند. ما به هر نقلی از تاریخ که بخواهیم تکیه کنیم فرقی نمی کند از رحلت پیامبر(ص)؛ ما در ایامی قرار می گیریم که فاطمه(س) غم های بزرگی داشت غم رفتن پدر و غم وارونه شدن اسلام که علی(ع) را از آن می خواهند بگیرند این ها کافی بود که تکاپوی فاطمه(س) را بگویند برای مال دنیا و از روی شوهر دوستی است و گریه اش را بگویند یا شب ها باشد یا روز ها و فاطمه(س) را به بیرون شهر راندند تا گریه های او آن ها را بیدار نکند و همچنان در خواب بمانند...
از این بازه زمانی و حافظه ی ضعیف تاریخ استفاده کنید و غرق در شناخت فاطمه(س) شوید تا زمانه ، ولایت و امام مهدی(عج) را بهتر بشناسید...


پایان همیشه سخت بوده و پایانی که شبیه یک شروع باشد سخت تر اما گاهی شاید؛ باید...

به یاد خدایی که هم اول است هم آخر...


سفرنامه ی سرزمین عشق...

"بسم الله الرحمن الرحیم"

اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا برحمتک یا ارحم الراحمین.

"ردپای گل نرگس"

سفر آغاز شد،با نام تو

سرازپا نمی شناختم،بی خبرترین بودم و هیچ نمی فهمیدم به کجا میروم...ناگاه گردن آویزی به دستم دادند،روی آن نام من نوشته شده بود و کنار آن هم تصویری از گنبد طلایی امام حسین (علیه السلام) به چشم میخورد.کنار کارت عددی نوشته شده بود:۱۲!بی اختیار یادتان افتادم ...کمی گذشت گفتند راهی نجف و کربلا هستیم،برای سلامتی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلوات...

رسیدیم نجف!سال تحویل شدو باز هم با نام شما..."یا مقلب القلوب والابصار،یا مدبراللیل والنهار،یا محول الحول والاحوال،حول حالنا الی احسن الحال"و احسن الحال شمایید و ظهورتان...دعای سلامتی تان ورد زبانها بود،همه مبهوت گنبد طلای شاه ولایت بودند نامتان جاری ...عطر نرگس فضای آسمان را پر کرده بود...

و باز هم ردپای شما...

سه شنبه رفتیم مسجد سهله،چند رکعت نماز در مقامهای مختلف ،اعمال و ....در آخر رسیدیم به مقام شما."اینجا مقام امام زمان(عج)"،صدای گریه و زاری مردم بلند بود،گویی چندین رکعت نماز آنجا مقدمه ای بود برای دلتنگی شما!حسن ختام مقامها ،مقام شما!آنجا جای دلتنگی بود و با محرابش بیشتر از هر جای دیگری محرومیت از شما را به رخمان میکشید.به ما گفتند مدتی در آنجا سکنی گزیده اید و بعد از ظهور هم در آنجا زندگی خواهید کرد.دلم بیشتر گرفت،در خانه ای بودم که صاحبش را نمی توانستم ببینم!عطر جمکران با عطر سهله در هم آمیخته بود...و باز هم ما  مانده بودیم و رد پای شما...

پرچمی سبز رنگ چشمانمان را ربوده بود که روی آن نوشته شده بود"یا قائم آل محمد(ع)"...

خانه تان هنوز آماده نشده بود،از سال گذشته تا امسال چندان پیشرفتی در ساخت نداشت !ناگاه دلم گرفت!خدایا من هم در این مدت دلم را آماده نکرده بودم !وای بر من که چقدر کندی پیشرفت تعمیر مسجد به چشمم آمده بود ولی ویرانگی دل خودم،خیر..!می دانستم که اگر همه مثل من بوده باشند جاده ی ظهور هم آباد نشده و این خود دلیلی ست بر محرومیت ما از اماممان.

مسجد کوفه.....مزار مختار ...از یکی از زوار جمله ای را شنیدم که میگفت "حالا دیگه مختار رو می شناسیم"، و اشاره ای به مختارنامه کرد و بعد هم شروع کرد به زیارت .مطمئنم زیارتش متفاوت بود!با این حرف به فکر فرو رفتم که :مولای من کاش شما را هم می شناختیم! آنوقت مگر میشد با  وجود درد دوری شما آرام بگیریم؟!! کاش امامان بزرگوارمان را "عارفا بحقهم" زیارت میکردیم!

رسیدیم کربلا،سرزمین کرب و بلا.سرزمین عشق و خون،در خیابان منتهی به حرم مطهر ابا عبدلله(علیه السلام) مکانی بود به نام "مقام صاحب الزمان(عج) "،عجب صفایی داشت،مجاور نهر علقمه و روبروی صحن و سرای امام حسین(ع).اینبار هم رد پای شما...

نگاهم بر ضریح سالار شهیدان دوخته شده بود،حدیثی از امام حسین(ع) خاطرم را نواخت:"مهدی ما درعصر خودش مظلوم است،تا می توانید درباره ی او سخن بگویید و قلم فرسایی کنید."

مزار شهدای کربلا  

بارالها!اینان که بوده اند؟!مات و مبهوت مانده بودم ،باز هم یاد شما ...و من و  مزار شهدا و یک سوال:"آیا باز هم زمین چنین یارانی را به خود خواهد دید؟؟عرق شرم صورت دل را می پوشاند...دست بر ضریحشان می کشیدم و در دلم فریاد میزم،الغوث الغوث الغوث...ادرکنا ادرکنا ادرکنا!"شما کمکمان کنید تا چون شما امام زمانمان را بشناسیم.

جمعه...

دعای ندبه و نوای"این الطالب بدم المقتول بکربلا..."احوال همه دگرگون می شدو باز هم عطر شما...

وقت تمام شده ،باید رفت،دل و جان جا ماند و از کف برفت...وعده ی سامرا کمی آراممان میکرد!

.

.

چه بگویم از سامرا!عزیزی می گفت سامرا از" سُرَ من رئا"  گرفته شده!تازه فهمیدم یا من تمام عمر معنای سرور را نفهمیده ام یا در این کلام حکمت و معنایی هست که من درنمی یابم!          

سامرا...ویران سرا،طبق آمار دینی تقریبا همه، سنی و اغلب وهابی!"اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد(ص)"کاشی های صحن شکسته ،تلی از خاک بیرون صحن به چشم میخورد گنبد ...برفراز آن پرچم سبزی در اهتزاز که کمی دل را آرام می کند و با هر موجش عطر یاد گل نرگس می افشاند...

باور کن! اینجا مزار مطهر امام هادی(ع) ،امام حسن عسکری(ع)و مادر و عمه ی بزرگوار امام موعودمان است!!ضریح از جنس نور و شش گوش،یاد حسین(ع) غوغایی در دلت می افکند!قلب تاب اینهمه مظلومیت را نمی آورد و باید رفت!وتلالو جمعیت یک نکته را فریاد میزند:"انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" حتی اگر به قیمت بذل جان باشد این مردم می آیند...و این کمی آرامت میکند.

سرداب غیبت امام زمان(عج):

"الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین"

سرداب..محراب...غایب شدن شما در میان آب!و باز هم رد پای شما..

.

.

کاظمین

وارد صحن شدیم کنار درب ورود نوشته بود"باب صاحب الزمان (عج)".روح و جانم تازه از عطر شما شد.

.....

زبانم الکن از توصیف است وهنوز مات و مبهوتم!تنها یک جمله می گویم"مولا جان همه جا از آن شماست و کل اسلام ،قرآن و اهل بیت (ع) بشارت آمدنتان را داده اند".من با چشم خود حبل الله المتین از قیام سرخ حسینی تا یاد سبز شما را دیدم.هرجا که رفتم رد پایتان بود ولی افسوس که من دیر میرسیدم...!

مولا جان شما را به مقام و منزلت پنج تن آل عبا (علیهم السلام)یاریمان دهید تا شما را دریابیم و بشناسیمتان تا نکند همچون توابین کمی(!) دیر برسیم و یا اصلا...

ناخودآگاه یاد عهدی افتادم که با مولایمان در روز آغاز امامت بستیم:

"مهدیا!ردپایت چراغ راهم شده است و پله پله خود را بالا می کشم تا خورشید گرم ظهورت روشنی بخش جهان ظلمت زده شود.چرا که من باید همانی شوم که شما می پسندید:عادل،صادق،منصف و...

و عهدهایی که آنروز بستم در ذهنم مرور می شود....

"یا رب الحسین(علیه السلام) بحق الحسین(ع) اشف صدر الحسین(ع) بظهور الحجه"

 

ولایت و ولایت پذیری

ابی لهب عموی تنی  پیامبر است شخصی ثروت مند که از ثروت و جایگاه اجتماعی  اش در جهت تخریب و آزار نبی مکرم اسلام بهره گرفت.در تاریخ آمده است اودر محافل و مجالسی که پیامبر به هدایت مردم و تبلیغ اسلام می پرداخت،بلافاصله پس از اتمام سخنان پیامبر ،ایشان را دروغگو خطاب کرده و باسنگ زدن به ایشان ودعوت مردم به عدم پیروی از او به مخالفت با ایشان می پرداخته است.
خداوند در سوره "مسد"او همسرش را نفرین کرده است.1


جناب حمزه  هم عموی پیامبر است .او در صدر اسلام از هیچ کمک و فداکاری در راه خداو رسول خدا دریغ نکرده است.همواره در جنگ ها و تنگناها یار و همراه پیامبر اعظم (ص)بوده است.

درود پیامبر واولیا الهی شامل حالش شد

 ولایت و ولایت پذیری مقوله ای است که همه ی انسان ها ودر همه اعصار با آن مواجه  بوده اند و اصولا امری اجتناب ناپذیر است.این انتخاب ولی است که مسیر زندگی و سعادت  یا شقاوت انسان ها را تعیین می کند.انتخاب ولایت مثبت و موثر سبب رشد و تعالی انسان خواهد شدو این در صورتی است که قبول
ولایت منفی و مخرب انسان ها را به دره ی پستی و شقاوت می افکند .
ابی لهب در پایان عمرش دچار بیماری عدسه شد.یک بیماری مسری پوستی ،تمام
بدنش تاول زده و زخم شده بود.ابتدا همسرش و سپس فرزندانش یکی پس از دیگری
اورا ترک کردند.ابی  لهب به مرحله ای رسیده بود که نه "ماله" و نه "ماکسب"2 به دادش نرسیدند  .

نه ثروت ونه جایگاه اجتماعی و افرادی که به واسطه این جایگاه دور و برش را گرفته بودند،کاری برایش نکردند.حتی رحمه للعالمین.مدتی پس از مرگش هم  فرزندانش تنها به خاطر بوی تعفن و اصرار اطرافیان
، حاضر به تدفین و خاکسپاری پدر شدند.
حمزه سیدالشهدا پس از مبارزه ای شجاعانه در جنگ بدر زخمی شده و شهید شدند.مصیبت شهادت حمزه برای پیامبر اسلام بسیار سنگین بودو ایشان تا مدت ها پس از شهادت حمزه غمگین بودند.


تفاوت این دو در ولایتی است که تحت آن قرار گرفتند و انتخاب میان ولایت الله و ولایت طاغوت  بود که یکی را از تاریکی ها به نور و دیگری را ازظلمت و جهل به نور رساند و راه آن دو را ازهم سوا کرد و گرنه که هر دو
عموی  پیامبر اند.



1-پی نوشت:تبت یدی ابی لهب وتب سوره مسد ایه 1
2-ما اغنی عنه ماله و ما کسب سوره مسد ایه 2‏:دارائي و آنچه ( از شغل و مقام ) به دست آورده است ، سودي بدو نميرساند ( و او را از آتش دوزخ نميرهاند )

آن که عاشق است،خدایی دارد...

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید؛بی خیال.فنجان چای اما

از خاطره پر بود و انگار حکایت می کرد از مزرعه چای و دختر چایکار و حکایت می کرد از لبخندش ، که چه

نمکین بود و چشم هایش که چه برقی می زدو دستهایش که چه خسته بود و دامنش که چه قدر گل

داشت.چای خوش طعم بود.پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است، دلشوره دارد و

آن که دلشوره دارد دعا می کند و آنکه دعا می کند حتما خدایی دارد پس دختر چایکار خدایی داشت...

ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت و تا گوسفندان و تا آن کوه بلند، آن روستای

دور و آن چوپان،که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می شد . و تنها بود و چشم می دوخت به

دور دست ها و نی می زد و سوز دل داشت و آن که سوز دل دارد و نی می زند و چشم می دوزد و

تنهاست،حتما عاشق است و آن که عاشق است،دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد

پس چوپان خدایی داشت...

دست بر دسته صندلی اش گذاشت.دست بر حافظه چوب و وچوب ، نجار را به یاد آورد و نجار،درخت را

و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سالهای سال نهال کوچک را آب داد و کود داد و هرس کرد و پیوند

زد . و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک.و آنکه می کارد و دل می بندد و پیوند می زند،امیدوار

است و آن که امید دارد،حتما عاشق است و آن که عاشق است،دعا می کند و آن که دعا می کند حتما

خدایی دارد،پس دهقان خدایی داشت...

و او که برصندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می نوشید،با خود گفت:حال که دختر

چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند،پس برای من هم خدایی است.

و چه لحظه ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی

است...

"کتاب هر قاصدکی یک پیامبر است"    

تو بیایی همه ثانیه ها,همین لحظه,همین دم عیدند.

عید نوروز یکی از اصیل ترین سنت‌ها و اعیاد ایرانی است. نوروز نمادی از هویت ملت ایران است. عید نوروز آن‌چنان در فرهنگ ایرانی ریشه دوانده که هر ساله با آمدن خود، به تجدید خاطره‌ها و سنت‌های دیرینه و قدیمی می‌پردازد.

این عید آن‌چنان شور و هیجانی در افراد به وجود می‌آورد که با یاری یکدیگر به زدودن غبار از خانه و کاشانه خویش می‌پردازند. لباسهای تازه و جدید خریداری می‌کنند به دیدار یکدیگر می‌روند و به شادی و سرور می‌پردازند و بار دگر حیاتی زیبا و تازه را همراه با شکفته شدن شکوفه‌های بهاری از سر می‌گیرند. آری، عید نوروز این قابلیت و توانایی را دارد که روز نو، روزی نو، سال نو، و انسانی نو را ایجاد کند.

ما ایرانیان مسلمان جدای از عید نوروز، ایّام خاص دیگری را عید خود می‌دانیم:

عید قربان، عید فطر، عید مبعث، عید غدیر، ولادت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم، و ائمه علیهم السلام به ویژه نیمه شعبان سالروز ولادت امام زمان حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف و … .

معنا و مفهوم «عید»:

معنای لغوی:

۱٫ در لغت‌نامه دهخدا آمده: واژه عید در اصل از فعل «عاد»، «یعود» است و به معانی «خوی گرفته، روز فراهم آمدن قوم» می‌باشد.۵

۲٫ در لسان العرب آمده: اصل واژه «عید» از «عادت» است زیرا اقوام بر گرد آمدن دور هم در آن روز عادت کرده‌اند.۶

معنای اصطلاحی:

مولای متقیان علی علیه السلام می‌فرماید:

«کل یومٍ لا یعصی الله تعالی فیه فهو یوم عید»

«هر روزی که در آن معصیت خدا نشود و گناهی انجام نگیرد آن روز عید است».۲

نیز دوباره آن حضرت فرمودند: «اگر قدر بدانید هر روزی نوروز است».۳

یعنی اگر قدر عمر خود را بدانید و معصیت نکنید و هر روزی پیشرفتی داشته باشید آن روزتان نو و تازه است در غیر اینصورت هر روزتان مثل روز قبلی خواهد بود و در اینصورت نه نوروز و عید بلکه کهنه روز خواهد بود. چنانچه در حدیثی به آن اشاره گردیده است:

«هر کس دو روزش با هم مساوی باشد زیان کرده است».۴

با توجه به مطالب و احادیث مذکور می‌توان عید را این گونه معنا نمود: هر گونه تحول و پیشرفت سازنده‌ای که در ایام زندگی فردی یا اجتماعی رخ دهد و آنان را بر سختی‌ها و مشکلات پیروز گرداند و آنان را به سمت اهداف متعالی سوق دهد، آن روز عید است و مبارک.

اقسام «عید»:

۱٫ فردی: تک تک انسان‌ها با ترک منکرات و به پا داری معروفات شاهد انقلابی عظیم در درون خود باشند.

۲٫ اجتماعی: همه افراد یک جامعه با کمک و تعاون یکدیگر، تحولات سازنده و عظیمی در عرصه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، عقیدتی و … ایجاد نمایند.

 

                                 

                                                              

ادامه نوشته

تحرکات داییان سفیانی در آخرالزمان

با یاد خدا... 

 

در باب حوادث آخرالزمان، در بین احادیث به احادیثی برمی خوریم که در آن ها صحبت از قبیله ای
به نام « بنی کلب » شده و وقایع مهمی به این قبیله نسبت داده شده است.
قبیله ی « بنی کلب » که در روایات از اعضای آن به عنوان « داییان سفیانی »، « بنی کلب » و « کلب » و ... سخن به میان آمده است،که نقش مهمی در وقایع آخرالزمان و زمان نزدیک به ظهور بازی می کنند....
 
 

 

 

 
ادامه نوشته

پیامکی از دیار عشق...

   

ای منتظران!

در انتظار باشید که من نیز با شما از منتظران هستم...

سوره ی اعراف        

" آیه ی ۷۱ "        

ا.محمدی:ایشالله به امید ظهور آقا تو سال جدید

ا.سرپرست:یا مهدی،در بهاری که پر از معجزه و احساس است،هفت سینم سین سیمای تو را کم دارد.

خ.عمیدی:ای امام زمان(عج)! با تو از خاطره ها سرشارم...جشن نوروز تو را کم دارم...سال تحویل دلم  میگیرد...

با تو تا آخر خط بیدارم...

خ.نجفی:خدایا! تقدیر خوبان را آنگونه زیبا بنویس که جز لبخند آنها چیز دیگری نبینم.

خ.عباسی فرد:قطعه ی گم شده ای از پر پرواز کم است،۱۱ بار شمردیم و یکی باز کم است،عرق شرم زمین

 است که سرباز کم است...

   

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟!؟

 

 حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا         ساقی!ز پا فتاده شدم ، جام ده مرا

 فرسوده، دل زمشغله جسم و جان، بیا         بستان ز خود، فراغت ایام ده مرا

  رزق مرا ، حواله به نامحرمان مکن              از دست خویش، باده گلفام ده مرا

    بوی گلی ،مشام مرا تازه می کند                  ای گلعذار! بوسه به پیغام ده مرا

عمرم برفت وحسرت مستی زدل نرفت         عمری دگر ز معجزه جام ده مرا

   ای عشق ! شعله بر دل پر آرزو بزن             چندی رهایی از هوس خام ده مرا

   جانم بگیرو جام می از دست من بگیر        ای مدعی هر آنچه دهی، نام ده مرا

   مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید             یا رب!امید رستن از این دام ده مرا

     بشکفت غنچه دلم ای باد نو بهار              خندان دلی بسان" آمین" وام ده مرا

                                                                                                        سید علی خامنه ای

مژده!                                                      مژده!

با توکل به خدا و استعانت از مولایمان مهدی(عج) برآنیم که اتاق فکررا دوباره با حضور پر شور شما عزیزان احیاء کنیم، باشد که قدمی هر چند کوتاه در راستای آگاهی و بیداری منتظران برداریم که این مهم جز با همیاری و حضور گرم شما سربازان مهدی میسر نیست پس امید است که با اظهار نظر پر مهر خود در رابطه با موضوع بررسی و گفتگو در اتاق فکر ، مارا در این راه یاری نمایید.

           من در مسیر انتظار!

           من ٬شیعه شناسنامه ای یا واقعی؟(در بررسی دفاع از عقاید شیعی و مهدوی)

           مهدی(عج) در متن زندگی(احسان مهدوی،ازدواج مهدوی،دوست یابی مهدوی...)

           آسیب شناسی مهدوی

           معرفت افزایی

           وظایف ما در قبال نشر افکار مهدوی

           بررسی مسائل آخرالزمان

          سایر موضوعات....

منتظر نظرات خوبتان هستیم.

با تشکر     

 

 

نوروز روزیست که قائم ما اهل بیت در آن ظهور می کند.(امام صادق)

یا مقلب ، قلب یاران شاد کن

یا مدبر!خانه ها آباد کن

یا محول! احسن الحالی نما

قلبها را از بدی خالی نما

در استقبال بهار با یاد یار غایب شاد باشید...

می شنوی...بوی گل نرگس می آید

با یاد خدا...

می آیی ، درد قدم هایت

صورتم را خیس می کند

قاعده ها

کجای این جهان پنهانند...

"اگر بخواهیم او خواهد آمد"

اللهم عجل لولیک الفرج