پای درس استاد (مرگ)

حجت الاسلام والمسلمین عالی

اهل بیت در روایات مختلفی اشاره به عوامل آسان ، راحت و با سلامت از دنیا رفتن کرده اند . اصلی ترین مورد این است که انسان اعتقادات سالم و درستی داشته باشد . تردیدی نیست که اگر من ایمان به خدا و آخرت داشته باشم و سیم اتصال من به خدا وصل باشد ، زمانی که می خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمی کنم . چرا که من را به سمت دشمن نمی برند بلکه به سمت دوست می برند . در روایت زیبایی است که حضرت عزرائیل (ع) بر ابراهیم خلیل الله وارد شد . حضرت ابراهیم (ع) وقتی او را دید پرسید: آیا تو الان من را دعوت می کنی که به اختیار آن طرف بیایم، یا زمان اختیار گذشته و خواهی نخواهی باید بروم ؟ حضرت عزرائیل (ع) گفتند نه به اختیار خود شما است که بیایید یا نیایید . حضرت ابراهیم چیزی گفت که حضرت عزرائیل را به فکر وادار کرد : خدا دوست و خلیل من است ، آیا دیده ای که یک دوستی مرگ را به دوست خود هدیه بدهد ؟ حضرت عزرائیل درمانده شد . از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائیل رسید که به او بگو آیا دیده ای که دوستی از دیدار دوست خود بدش بیاید . تو به طرف دوست خود می آیی و دوست مشتاق دیدن دوست است . اگر بخواهیم این نگاه را به مرگ داشته باشیم مستلزم این است که ایمان داشته باشیم . در این صورت چقدر این لحظه برای فرد زیبا خواهد بود . در آیه بیست و هفت سوره ی ابراهیم داریم که خداوند مومنین و افراد با ایمان را نگاه می دارد و در دنیا و آخرت آنها را تثبیت می کند . ما در روایات متعدد داریم که حضرت عزرائیل (ع) می گوید که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم . خود او مومنین را به شهادتین تلقین می کند . ملائکه ی مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او می آیند . در روایتی داریم که دو شاخه ی گل بسیار معطر از حرم الهی برای او آورده می شود . بوی یکی از آنها به گونه ای است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش می کند تا سختی نکشد . و بوی دیگری از نسیم رحمت الهی آنچنان حالتی در او ایجاد می کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اینها همه برای مومن است . بنابراین اصلی ترین شرط برای راحت مردن ایمان است . البته اگر می خواهیم ایمان در لحظه ی مرگ و پس از آن در مراحل ابدیت حافظ ما باشد باید در دنیا حافظ ایمان خود باشیم . ما حافظ ایمان خود باشیم تا ایمان در سختی ها حافظ ما باشد .  در روایت داریم که اعتقادات و ایمان بعضی از افراد عاریه ای است ، از این دست می گیرند و از آن دست می دهند . مثلاً تا یک مقدار وضع مالی جابجا می شود ، حقوق کم و زیاد می شود و فشار زندگی وارد می شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم می کنند . اینها خطرناک است . باید ایمان ها را تثبیت کرده و نگاه داشت . تثبیت ایمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و یا رفتن به کلاس عقیدتی نیست . اینها خوب است و می تواند عقل را قانع کند . اما دل انسان نیز باید قانع شود . باید قلب انسان باور کند و ایمان در قلب رسوخ کند . باور قلب با عمل به دست می آید . هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظایف و دستورات دینی انجام دهیم مانند چکشی که بر میخ می رود و فرو می رود باعث تثبیت اعتقادات در قلب و باور آنها می شود . این آیه ی قرآن است : اگر می خواهید به یقین و باور قلبی برسید ، عبودیت و بندگی انجام دهید .  هر گناه و معصیت بندهای ایمان و اعتقادات را شل و پاره می کند . چه بسا بعد از مدتی اگر انسان دچار معاصی و آلودگی ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالی می شود . و در این صورت شاید در حادثه های سنگین مانند لحظه ی مرگ نتواند ایمان خود را حفظ کند . در لحظه ی مرگ فکر و محاسبات فکری خیلی کار نمی کند بلکه باورهای درونی انسان بیرون می ریزد . اگر کسی درون دل او هرز و کفر باشد بیرون می ریزد . اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بیرون می ریزد .

پس اولین نکته ایمان و اعتقادات سالم و قوی است . دومین نکته محبت و ولایت اهل بیت (ع) خصوصاً امیرالمومنین علی (ع) است. ولایت اهل بیت (ع) جدای از توحید نیست . در روایاتی از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داریم که فرمودند : ایمان و توحید، لا اله الا الله ، محمد رسول الله و علی ولی الله است و بعد فرمودند توحید تا اینجا است . توحید تا اشهدان علی ولی الله است . یعنی ولایت معصومین شأنی از شئون توحید و شرط توحید است . ولایت اهل بیت یک دستگاهی جدای از ولایت و سرپرستی خداوند عالم نیست . لطف اهل بیت (ع) در همه جا به محبین آنها می رسد . هم در دنیا ، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قیامت و در همه ی عوالم . در هیچ عالمی از عوالم نیست که ما بی نیاز از اهل بیت باشیم . در هیچ عالمی از عوالم نیست که دست اهل بیت کوتاه و بسته باشد . در زیارت جامعه ی کبیره می خوانیم که اینها رحمت موصوله ی خدا هستند . رحمت موصوله یعنی قطع نمی شود و دائم متصل است .حاج آقای بهجت می فرمودند انشاء اله ما جوری زندگی کرده و جوری اعمال انجام دهیم که در لحظه ی آخر که قرار است اهل بیت دستگیری کنند نگویند که ما این فرد را نمی شناسیم . او با ما کاری نداشت .

سومین چیزی که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ی رحم خصوصاً نسبت به والدین است . ارحام خویشاوندان است یعنی برادر ، خواهر و فامیل نزدیک . ارحام را که به آن رحم می گویند چون جلوه ای از رحمت خدا است . در روایت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود یک جزء آن را در عالم دنیا فرستاده ام که این محبت ها بین پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فامیل درست شده است . بقیه ی آن را آن طرف می بینید . اگر رحم ، یک خاندان و یک خانواده که بین آنها محبت است ، این محبت را نسبت به هم قطع کنند ، یعنی در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند . به این جهت است که خیلی با آن برخورد شده که قطع رحم نکنید . وقتی رحمت خدا را قطع کردید طبیعتاً در مرگ سختی می بینید . اما اگر کسی صله ی رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است . بنابراین چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدین دانسته اید مرگ را آسان می کند . یکی دیگر از چیزهایی که خیلی توصیه شده تسبیحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهای واجب است . من تقاضا می کنم که این گنج است و آن را از دست ندهید . امام باقر(ع) فرمود: اگر هدیه ای بالاتر از تسبیحات زهرا(س) بود پیامبر آن هدیه را به حضرت زهرا می داد . امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه های خود همانطور که نماز را توصیه می کنیم این تسبیحات را هم توصیه می کنیم . و بعد فرمود اگر کسی مداومت داشته باشد به خواندن تسبیحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختی های مرگ بر او آسان می شود . یکی دیگر از چیزها دست کردن انگشتر است . بخصوص انگشتر عقیق که از علائم مومن است . یکی دیگر از عوامل آسان کردن مرگ که در روایات آمده ، در تعقیبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار : بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحیم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَلیُ العَظیم . در مفاتیح نیز مرحوم محدث قومی این را آورده است . در اصول کافی روایت داریم که این خیلی کمک می کند . یکی دیگر از امور دعای عدیله است . مومنین حداقل یک بار در عمر خود این دعای عدیله را بخوانند ، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعای عدیله داریم که خدایا تو بهترین امانت دار هستی . این اعتقادات خود را پیش تو امانت می گذارم تا هنگام مرگ که زمانی است که انسان خیلی چیزها را از یاد می برد به من باز گردان . و آخرین چیز خواندن قرآن بعد از هر نماز است . پیامبر فرمود: اگر هر کسی بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان می شود و خود ملک الموت شهادتین را بر او تلقین می کند.

بوسه بر پیشانی

درگردان ما برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا راببوسد.وقتی شهید شد بچه هاتصمیم گرفتند.به تلافی آن همه محبت،پیشانی اورا غرق بوسه کنند .

پارچه راکنار زدیم،پیکر بی سر اودل همه ی مارا آتش زد.

راوی:رزمنده لشگر27

پای درس استاد (مرگ)

 پای درس استاد حجت الاسلام والمسلمین عالی

 واژه ی مرگ در ادبیات دینی ما با عنوان سکرات موت وجود دارد . سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار می گویند که وقت حضور مرگ ، وقت حضور ملائک است . و از آن جهت به آن سکرات می گویند که انسان در یک تحیر ، سردرگمی و گیجی قرار می گیرد شبیه افراد مست . از یک طرف انسان حسرت این را می خورد که عمر او به پایان رسیده و درست استفاده نکرده است . و اندوه این را می خورد که در حال جدا شدن از دنیا و امور مورد علاقه ای است که عمری با آنها انس گرفته است و از طرف دیگر عوالم ناشناخته ای برای او جلوه می کند که وحشت آور است . دیدن صحنه هایی که تا به حال ندیده است او ملائک و شیاطین را که حاضر شده اند می بیند. و همینطور عمری فرد با بدن خود انس گرفته ، آن فشاری که باعث شود روح از بدن جدا شود یک حالت سردردگمی و گیجی و تحیری ایجاد می کند که به آن سکرات می گویند .

 قرآن یک تأبیر دیگری هم وجود دارد به نام قمرات الموت . قمرات به معنای شداید و سختی های مرگ است . یک تعبیر امیرالمومنین (ع) در خطبه ی 109 نهج البلاغه دارد که توصیف هنگام سکرات است . این مطلب را اززبان کسی می شنویم که به جزئیات این راه آگاه بوده است . حضرت می فرمایند : آن هنگام قابل توصیف نیست . از یک طرف سکرات موت و سختی جان دادن و از طرف دیگر غم و اندوه فرصت هایی که فرد از دست داده است تمام وجود او را می گیرد . درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست می گردد و رنگ آنها تغییر می کند . با لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ در پیکر، زبان از کار می افتد ( یعنی اولین عضوی است که از کار می افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب می گردد . ولی همچنان اعضاء خانواده ی خود را با چشم نگاه می کند و با گوش های خود می شنود ، عقل او نیز سالم است . فکر می کند که عمر خود را به چه چیزهایی گذرانده و در چه راهی روزگار خود را تباه کرده است . به یاد اموالی می افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشته است . این نشان می دهد که حضرت کسانی را توصیف می کند که اهل دنیا هستند . و حالا باید برود و جوابگوی این اموال باشد . لذت و استفاده ی آن برای دیگران و حساب پس دادن و بدبختی آن برای او مانده است . مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چیره می گردد تا آنجا که گوش او نیزمانند زبان از کار می افتد . و فقط به خانواده ی خود نگاه می کند و حرکت زبان آنها را می بیند ولی دیگر صدایی نمی شوند . پس از مدتی چشم او نیز از کار می افتد و روح از بدن خارج می شود. مرداری خواهد شد در بین خانواده ی خود به طوری که از نشستن نزد او وحشت می کنند و از نزدیک شدن به او دوری می نمایند . در این حال دیگر نه گریه کننده ای او را یاری می کند و نه کسی به او جواب می دهد . سپس او را برداشته و بسوی آخرین منزلگاه یعنی قبر می برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود می سپارند و از دیدار او برای همیشه چشم می پوشند . این آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امیر(ع) توصیف کرده و لحظه ی سختی است .


ادامه دارد....

پای درس استاد(منتظر موعود و اثرات تربیتی انتظار)

 و اینبار پای درس حجت الاسلام و المسلمین پناهیان

ما اول باید کاری بکنیم که انتظار به موعود تشدید بشود. و این انتظار جا بیفتد . کلمه ی انتظار در جامعه ی ما رواج دارد و با آن آشنا هستیم و قلبا این انتظار در وجود ما هم هست ولی قبل از اینکه به آثار انتظار برسیم ، بگذارید این انتظار را یک انتظار عمیق و حقیقی بکنید . چه کار کنیم این انتظار نسبت به جامعه ی مهدوی یک انتظار عمیق بشود و واقعا منتظر باشیم ؟ لازمه اش این است که ما عمیقا و دقیقا بدانیم چه اتفاقی میخواهد بیفتد و عمیقا به او علاقمند بشویم . و عمیقا از این وضع خودمان ناراحت بشویم . این ها از عناصر کلیدی انتظار هستند . ما اگر از وضع خودمان راضی باشیم و به یک تغییر فرمی مختصر را تقاضا بکنیم دیگر منتظر چه باشیم ؟ تعارف می کنیم . مثل اینکه میهمان می خواهد بیاید و میهمانی است که خودش را دعوت کرده است و می گوییم : بله بفرمایید . پیامبران و امامان خبر داده اند که میهمانی برای شما خواهد آمد . ما هم میگوییم : بله ما منتظر هستیم . تشریف بیاورند . نه التهابی و نه سوزی . ما باید اقدام کنیم و مقدمه ی آن این است که ما منتظر باشیم . آدمها منتظر نیستند . نمیدانند چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ خیلی ها از جامعه ی حضرت می ترسند و اعتقادات خود را بیان نمی کنند و میگویند : زشت است اگر این را بیان کنیم . ولی واهمه دارند . همه ی آنهایی که با نشست و برخاست با آدمهای مذهبی واهمه دارند فکر می کنند حکومت حضرت هم در همین مایه ها است . آدمها دوست دارند آزادی داشته باشند و فکر میکنند اگر این حکومت مقتدر دین تشکیل بشود ، بعد اینها دیگر نمیتوانند نفس بکشند . امکان گناه کردن ندارند . بعضی ها فکر میکنند تنگناهایی ایجاد می شود . این آخرین سخنرانی حضرت زهرا در باره حضرت علی (ع) به مردم مدینه است . می فرماید : از امیر المومنین نترسید . به دین داری خودش نگاه نکنید . او شما را آرام به سرچشمه می رساند . بگونه ای شما را هدایت میکند که شما اصلا فکرش را نمیکنید. آنچنان شما را سیراب میکند مثل کسی که مشک آب را می خورد و آن را هم به سر و رویش بریزد . این جوری شما را سیراب می کند . ما هنوز به نقطه ی آغازین انتظار که باید در وجود ما شکل بگیرد نرسیده ایم . اینجا دنیا است و یک روندی دارد . خوب بودن روندی دارد و ثبات این خوب بودن روندی دارد . تکامل انسانها در جامعه روندی دارد که آن روند همین ساز و کار تربیت است .

انسان منتظر ، انتظارش می تواند از یک حداقلی شروع بشود تا یک حداکثر . از حد متوسط بخواهد کم کم بالا برود ، این آثار خودش را نشان می دهد . ما برای تشدید انتظار باید تلاش بکنیم . هرکس در دعای ندبه نشست و اشک ریخت منتظر نیست . امامان ما در انتظار امام موعود ببینید چطور اشک می ریزند و انسان تعجب می کند . برای اینکه آنها خودشان امام بودند . آنها در موقعیت دیگری هستند ولی وقتی طول دوران غیبت را تصور می کردند آنچنان اشک می ریختند که ناقلان می گویند : ما تعجب کردیم . در مورد این فضای باید خیلی تفکر کنیم و به تخیل بپردازیم . ما از شهدا بخواهیم صحبت بکنیم ، میگوییم شهدا خوب هستند ولی نمی گوییم شهدا چطوری خوب شدند ؟ مثلا مردم فکر می کنند شهید همت و شهید بروجردی و شهید چمران از اول که بدنیا آمدند همین جوری بوده اند . اگر روند را نشان بدهند ، بچه ی من هم می گوید : من در این قسمت زندگی شبیه او هستم و به آن مقطع هم خواهم رسید . در دعای ندبه شاعرانه با حضرت صحبت نمی کنیم . تمام اقدامات حضرت را یکی یکی ذکر میکند . و برای اقداماتش گریه میکند . منتظر برای این بستر گریه می کند . در فراق آقا اشک نباید ریخت ، خون باید گریه کرد . این یعنی احساسات و ما هنوز به آنجا نرسیده ایم . البته اگر معرفت پیدا کنیم احساستمان هم تشدید پیدا خواهد کرد . اما آثار تربیتی انتظار ، یکی از آثار عجیب انتظار که کسی هم به آن توجه نمی کند این است که ما خودمان را در دوران غیبت در جهان در اقلیت می دانیم . منتظرانی که با شناسنامه موعود را می شناسند ، در اقلیت هستند . پس من که در جامعه در اقلیت هستم بهتر رفتار می کنم . بعضی از ایرانی ها می گویند : ما در خارج خیلی مرتب رفتار میکنیم تا نگویند : شما ایرانی ها این جوری هستید و تحقیرمان نکنند . بعضی اقلیت های مذهبی در کشور ما خیلی خوب رفتار می کنند از همین مذهب در کشوری دیگر و انسان آنرا می بیند . هر جا گروهی اقلیت باشد بهتر رفتار میکند . اگر ما منتظر حکومت و جامعه ی فراگیری هستیم و در اقلیت هستیم ، آیا آن رفتار خوب در ما دیده می شود ؟ چقدر باید قشنگ عمل بکنیم . این عمده ترین اثر تربیتی انتظار است که این وضعیت را موجب میشود . آثار دیگر امید بخشی ، احساس هویت و افتخار است . شما به بچه ات بگو : جهان آینده دنیا را امام من و تو اداره می کند . ما صاحبان جهان خواهیم شد . ما همان مستضعفان هستیم و ما را ضعیف کردند چون حرف حق می زنیم . این هویت عالی چقدر می تواند اثر بگذارد . این ها آثار انتظار هستند که میشود خیلی روی آنها کار کرد . احساس افتخار در کنار امید در کنار احساس اقلیت در انسان تحول ایجاد می کند .

حکایت

 میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد،و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»

عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.

ابلیس در این میان گفت:«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر از کندن آن درخت است »؛

عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت.باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟»

عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛

گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند.ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!

عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»

پای درس استاد(تقوا)

بار دیگر پای درس حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری...

تقوا یعنی موتورروشن. موتور روشن هم می تواند گاز بدهد و هم می تواند دنده عوض بکند ، سرعت و سبقت بگیرد و ترمز بکند . گواهینامه ی تقوا که فرصت نتیجه ماه رمضان است این است که من با تکیه بر خدا می توانم خودم ، هستی و مال خودم را به سمت خدا ببرم . هر راننده ای که بتواند من را به خدا برساند ، آن تقوا است . بعضی ها خودشان را مدیریت می کنند ولی سر از ناکجا آباد در می آورند . تقوا یعنی گواهینامه ی راننده ی خود . در نهج البلاغه داریم که وجود انسان یک مرکب است و روح انسان هم راننده ی آن است . زندگی انسان هم جاده ی آن است . ما در این جاده می خواهیم به خدا برسیم .

 من حالات زندگی را به جاده تشبیه کرده ام . بعضی از انسانها رباط شده اند ، یکی دیگر باید آنها را ببرد و نگه دارد . تقوا یعنی اینکه من با کمک خدا قرار است یک کاری برای خودم بکنم . یک مرحله ی جاده ،جاده ی صاف و اتوبانی است . یکمرحله ی زندگی ما مثل جاده صاف است یعنی نه دست انداز نه سربالایی و نه سراشیبی دارد .در جاده ی صاف راننده راحت است و ما اسم آنرا عافیت ها گذاشته ایم . من حیات ، سلامتی ، پدر و مادر ، رزق ، خانه ، شغل و ماشین دارم . این جاده ی صاف برای درست رسیدن است نه برای نرسیدن. بعضی ها از این امکانات برای نرسیدن استفاده می کنند . پس یک مرحله از جاده ی زندگی ما صاف است . تقوا در این مرحله چه معنایی دارد ؟ گواهینامه در این مرحله یعنی چه ؟ آیا تقوا نماز شب خواندن یا روزه ی مستحبی گرفتن است ؟ خیر . تقوا در این مرحله یعنی اینکه در جاده خوابم نبرد . خطر جاده ی صاف خواب آلودگی است . من فکرنکنم که چون خدا به من همه چیز داده ، من بنده ی درجه یک خدا هستم و همسایه ی من که خدا چیزی به او نداده ، بنده ی درجه دو خدا است . تقوا در این مرحله یعنی پُز ندادن دارایی . دارایی امتحان تو است نه فضیلت تو . جاده را صاف می کنند و گردنه ی آن را کم می کنند و تونل می زنند تا شما زودتر به مقصد برسی . کسانی که دارایی اعم از مال و زندگی و سلامتی و ... دارند می دانند که مقصد خدا از دادن این دارایی ها چیست ؟ خدا به من تفضل کرد و به من دارایی داد تا من آنرا هم به دیگران بدهم . به من عنایت کردند که من هم به دیگران بدهم نه اینکه خودم را برتر از دیگران بدانم . تقوا در جاده ی صاف یعنی اینکه من دائم فکر کنم که چرا خدا این را به من داده است ؟ چرا خدا این زبان را به من داده است ؟جاده ی صاف یعنی دارایی ها و عافیت ها . پس عده ای در جاده ی صاف رانندگی می کند و عده ای دارند آرزوی آنرا می کنند . یک مرحله ای از جاده ها سربالایی است . سربالایی زندگی واجبات است . تکالیف سخت است .تکلیف از کلفت یعنی مشقت می آید . هفده ساعت روزه داری سخت است . خدا فرموده : روزه مال خودم است . راننده در سربالایی دنده سنگین حرکت می کند و کمک می گیرد . تقوا در این مرحله چه معنایی دارد ؟ تقوا این نیست که در سربالایی توقف کنم یعنی هر جا واجبات دیدم بایستم . خیلی ها غیر از ماه رمضان نماز صبح را نمی خوانند و در نماز خواندن توقف می کنند.اگر در سربالایی بایستیم به عقب برمی گردیم .

یک مرحله جاده ی زندگی سراشیبی است . سراشیبی خیلی خوب است ولی خطرناک است . راننده ی ناشی در سراشیبی با دنده ی چهار می رود و نمی تواند آنرا کنترل کند. . گاهی اوقات هم خلاص می کند و ترمزش خوب نمی گیرد . در سراشیبی باید با دنده ی سنگین حرکت کنیم . سراشیبی زندگی ما زمینه ی گناه است . بعضی ها می خواهند در زمینه های گناه سبقت بگیرند . در اینجا باید ترمز را امتحان بکنیم.

یک مرحله ی جاده ی زندگی دست اندازد است . ماشین در دست انداز باید آرام برود که جلوبندی ماشین خراب نشود. دست اندازهای زندگی ما مصیبت و گرفتاری هاست . اگر در مصیبت ها حواس شما به تابلوی دست انداز نباشد خُرد می شوید . یک نفر با دیدن یک داغ می شکند زیرا تابلوها را نگاه نکرده است . در اینجا تقوا یعنی صبر کردن و توجه به هشدارها . درمراسم های عزاداری ما باید بگوییم که خدا به شما تحمل بدهد نه اینکه دیگر داغ نبینی . اگر انسان بخواهد داغ نبیند باید زودتر از همه بمیرد .

تقوا در هر مرحله یک معنایی دارد . یک مرحله جاده ی زندگی گردنه ها است .گردنه ها درزندگی امتحانات سخت است . امتحانات مالی، پستی ، آبرویی و... تقوا در اینجا یعنی اینکه باور کنم جز خدا هیچ کس در اینجا نمی تواند من را نجات بدهد. یوسف در امتحان سخت شهوت گفت که پناه می برم به خدا . خدا در وجود ما نفسی گذاشته که دائما می خواهد ما را پنچر کند . اگر تقوا غالب بشود عقل راننده می شود. اگر تقوا نباشد نفس راننده می شود. مرحله ی دیگر جاده ی زندگی تونل است که همان امتحانات سخت و بحران ها است . در تونل اگر کسی با خودش چراغ نبرده باشد گرفتار می شود. بعد از رحلت پیامبر هوا تاریک شد و کسانی که چراغ نداشتند منحرف شدند . تقوا در اینجا بصیرت است که باید همراه با ولایت باشد . یک مرحله جاده ی زندگی ایستگاه است . ولادت ها و شهادت ها در زندگی ما ایستگاه هستند . راننده در ایستگاهها باید توقف بکند و ببیند که رانندگی او نسبت به ائمه ی معصومین چگونه است .  فردی به امام گفت که دشمنی به من حمله کرده و آن فقر است و امام هرچه در خانه داشت به او داد و گفت که اگر باز این دشمن به تو حمله کرد در خانه ی ما بیا . آیا ما مثل امام عمل می کنیم ؟

پای درس استاد

و امروز پای درس حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری....

 انتظار یک مکتب تربیتی است . شاید بهتر باشد به یک دانشگاه تربیتی تشبیه کنیم . در روایات و کلمات بزرگان داریم که اگر کسی در این دانشگاه تربیتی در هر مقطعی به نقطه ی فارغ التحصیلی برسد ، وعده ی امام صادق (ع) به تحقق می پیوندد که اگر در زمان ظهور امام زمان زنده هم نباشد باز می گردد .امام زمان نیروی بی عار و بیکار نمی خواهد . او نیروی قابل استفاده می خواهد . در دانشگاه انتظار سه مقطع داریم . یک مقطع کارشناسی ، یک کارشناسی ارشد و یک دکتری . اولین مقطع در دانشگاه انتظار بحث پذیرش آئین امام زمان (عج) است . امام زمان وقتی ظهور می کند که خدا این بستر را آماده ببیند . وقتی که مردم نیازمند ، مشتاق ، تشنه ی آئین حضرت باشند . آیا وقتی امام زمان (س) بیاید آیین جدید می آورد ؟ تعبیری زیبا در دعای ندبه است : ای کسی که قرار است بیایی و دین جد خود رسول الله را پیدا کنی . چون آن دین خاتم است و جامع و کامل می باشد . هم جامع ، هم کامل و هم پویا است . اما بخشهایی از آن را یا شرایط زمان و یا ما تعطیل کرده ایم . بعضی اوقات این ذهنیت را در ما بوجود آورده اند و ما هم پذیرفته ایم که این دین الان قابل اجرا نیست . وقتی ما می توانیم منتظر امام زمان باشیم و یا در دانشگاه انتظار رشد کرده باشیم که آئین حضرت را باور کنیم . دین نزد خدا اسلام است و اسلام نیز آئین زندگی است . اسلام آئین کلی تبدیل زندگی به بندگی است . پذیرش آن سه شاخصه دارد چون ما می خواهیم کاربردی بگوییم. اول باید باور کنیم که اسلام کامل بوده و قابل پیاده شدن است . در روایات داریم که برخی از افراد فقط حرف می زنند . بعضی از افراد خدا را فقط به حرف عبادت می کنند . برخی از افراد در محاسبات زندگی خود می گویند نمی شود ، ما می گوییم پس جای خدا کجا است ؟ در ازدواج ، اشتغال ، مسافرت ، انجام وظیفه خدا کجا است ؟ تو بگو خدایا من می خواهم بروم عذر خواهی کنم و رضایت از غیبتی که کرده ام بگیریم یا می خواهم قبل از سفر حج حلالیت بطلبم . می دانم او عصبانی و ناراحت است اما نباید خدا را نادیده گرفت . باید باور کنم که اسلام آئین امام زمان است . جامع و کامل بوده و قابل پیاده شدن است . باور همینطور دیده نمی شود و تنها با عمل قابل دیدن است . این افرادی که می گویند دل انسان پاک باشد ، ما که داخل دل شما را نمی بینیم . عمل را می بینیم که مطابق با دستورات اسلام نیست . کسی در مقطع اول دانشگاه انتظار می آید و پذیرنده ی آئین امام زمان (س) است که باور کند . چون امام زمان قرار است بیاید و بازار ما را اسلامی کند . ما اگر چیزی را باور داشته باشیم آن را پیدا می کنیم . مردم فکر کرده اند اگر شربت و شیرینی داده و چراغانی کرده و پرچم بزنند و حرم بروند کافی است . البته همه ی اینها لازم است ولی نباید فکر کرد که نمره ی انتظار همین ها است . این کارها مربوط به ظاهر محب امام زمان بوده و یک بخشی از انتظار است . وجود نازنین امیرالمومنین (ع) با انتظار مردم ظهور کرد . امام حسین (ع) نیز با انتظار مردم ظهور کرد . در روایت داریم که امیرالمومنین و امام حسین (ع) مأمور بودند که به ظاهر مردم نگاه کنند . در زمان امیرالمومنین (ع) مردم ظاهراً به دنبال ایشان آمدند ، حضرت نیز قبول کردند . اما ایشان را کشتند . ظاهراً منتظران در پی امام حسین (ع) آمدند حضرت هم قبول کردند . اما ایشان را کشتند . اما درروایات داریم که امام زمان دیگر به ظاهر نگاه نمی کند . لذا به تعداد طاق نصرت ها و چراغانی ها برای امام زمان آمار انتظار ندهیم . به تعداد باورهای ما بستگی دارد . ما باور داریم که اسلام باید اجرا شود و می تواند اجرا شود . امام زمان می خواهد دین را به کمک ما اجرا کند . وقتی من خودم باور ندارم چطور می توانم یار او باشم . وقتی من برنامه ی امام زمان را قبول ندارم چطور می توانم کمک او باشم . یکی از دستورات آئین نامه ی اسلام این است که اگر کار زیبایی کردید آن کار را تعریف کنید نه خود را . شیخ رجب علی خیاط فرمود: خدا را تبلیغ کنید نه خود را . 

ادامه نوشته

بخش عفونی بیمارستان(1)

سلام دوستهای سنایی!

پس از یه مدت دوری از محیط بیمارستان و طب مهدوی تصمیم گرفتیم اینبار با یه انرژی بیشتر بریم سراغ یه بخش دیگه از بخشهای بیمارستانمون یعنی بخش عفونی بیمارستان کانون مهدویت سنا.توی این بخش دوست داریم در کنار هم با یه سری از ویروسها و باکتریهایی که تو زمان غیبت امام زمان(عج) ممکنه گریبانگیرمون بشن آشنا بشیم و سعی کنیم راههای مبارزه با اونها رو یاد بگیریم یادمون نره مبارزه با این ویروسها به نوعی یه وظیفه است.یه وظیفه از سلسله وظایف ما به عنوان یه منتظر.  

اما اين بار میخوایم از یه بيماري مُسري خطرناكي صحبت ‌كنيم كه خطر همه‌گير شدن اون واقعا جّديه. مشكل اساسي كه در مورد اين بيماري وجود داره اینه كه ممكنه فرد حامل ويروس حتي تا زمان مرگ از اون بي‌خبر باشه و بدون اینکه بدونه، روح معنوي خودشو به كام مرگ کشونده و در عين حال فكر میکنه در سلامتي كامل هم به سر مي‌بره و به زعم خودش واكسن‌هاي خودشو به موقع زده و از انواع ويتامين‌ها هم استفاده كرده!!!

«دلمردگي»، همون ویروسیه که امروز میخوایم در موردش صحبت کنیم.

سیر بیماری

در مراحل اوليه، فرد از اصلاح جامعه نااميد مي‌شه و اونو وظيفه افراد يا گروههاي خاص مذهبي مي‌دونه و در مراحل پيشرفته، ممكنه اونقدر از وضعيت فساد جامعه دچار يأس بشه كه هرگونه حركت و فعاليت ولو از سوي ديگران را بي‌اثر و نوعي ساده لوحي تلقي كنه. اما در مراحل حاد كه حتماً فرد بايد در بخش مراقبت‌هاي ويژه فكري بستري بشه؛ بيمار دچار اين توهم مي‌شه، كه در وضعيت خاص آخرالزمان گناهان و مفاسد اجتماعي امري عادي و طبيعي حساب مي‌شن. متأسفانه براساس گزارش‌هايي كه رسيده است، تعدادي از كسایي كه به اين مرحله رسيده اند، با وجود شركت در جلسات مذهبي و انجام عبادت‌هاي روزمرّه، بدون هيچ‌گونه احساس ناراحتي، وارد جو آلوده جامعه شده و تحت عنوان «به روز شدن» به ارتكاب يا حتي ترويج گناهان كشيده شده‌اند و گاهي تا آخر عمر با اين ويروس همزيستي مسالمت‌آميز دارن.

ساختار اين ويروس به شكل مثلث، داراي سه ضلع توجيه، تنبلي و ترس است.

ادامه نوشته

آمدن یا نیامدن,مسئله این است...

رجب و شعبان که مي‌شود کم‌کم يک عده شکل و شمايل مهمان پيدا مي‌کنند. لبانشان رو به خشکي مي‌رود. چشمانشان اشک آلود مي‌شود. عده‌اي هم اهل سحر مي‌شوند. رجب به نيمه نرسيده جمعي بار رمضان خود را مي‌بندند. سحرها را بيداري و روزها را روزه تمرين مي‌کنند. گروهي ديگر رمضان که مي‌شود به جمع مهمانان ملحق مي‌شوند، با رغبت يا از سر رفع تکليف و ناچاري. يک عده هم نه آمده‌اند و نه مي‌آيند. يک عده‌اي هميشه بوده‌‌اند و البته در رجب و شعبان سوزشان بيشتر مي‌شود.

حکايت منتظران هم همين است. برخي زمان ظهور تازه مي‌خواهند بيايند. برخي نه آمده‌اند و نه مي‌خواهند بيايند. برخي نزديکي‌هاي ظهور ملحق مي‌شوند. گروهي هم هميشه بوده‌اند سال‌ها قبل از ظهور، چنان وظيفه مدار بوده‌اند که گويي ظهور رخ نموده. گويي غيبت برايشان مانند مشاهده امام است.[1] هميشه در صف منتظران بوده‌اند. اينان سختي‌هاي دوران ظهور منتظرشان نکرده، از روي خستگي و ناچاري ياد امام نکرده‌اند، از عمق معرفت، اضطرار به حجت و تنها راه بودن امام[2] را دريافته‌اند. اين گروه هم آنانند که گويا در خيمه امامند(۳) و پيش روي پيامبر مي‌جنگند[4]

رجب، شعبان به ويژه نيمه شعبان، تأملي است در اين که ببينيم ما کجاييم. بوده‌ايم. آمده‌ايم يا بنا نداريم بياييم؟ چه قدر مدافع حريم و حرمت اماميم؟ چه قدر دغدغه‌هاي ما دغدغه‌هاي امام است؟

رجب، شعبان و رمضان که مي‌شود زمان تقويت قواست.مناجات و راز و نياز با خدا و فهم نياز مطلق عالم به خداوند متعال، تا واسطه قرار دادن علي(ع) تا مهدي(عج). و ارتقاي معرفت با توجه به مفاهيم ارزشمند دعاها. و توجه به ساحت الگويي اولياي خدا. رجب که مي‌شود دعاي بعد از هر نمازت درخواست همه خيرهاي دنيا و آخرت است[۵) خدا را به بهترين عزيزانش متوسل مي‌شويي.[۶] دست از همه مي‌شويي، به اين يقين مي‌رسي که هرکه سوي غير خدا رفت باخت و هر که دري ديگر را زد محروم شد.[۷] دعاهاي رجب مي‌آموزدت که دريابي درب خانه خدا براي راغبين باز و خير او براي درخواست کنندگان بذل و بخشش است(۸]

ايام اعتکاف دل در گرو خلوت با او مي‌دهي و شعبان با مناجات شعبانيه کمال انقطاع از دنيا و اتصال به خدا را مي‌طلبي.[۹] و رمضان مهمان او مي‌شوي. روز و شبت مناجات و دعا و تلاوت قرآن و تسبيح است. همه اينها براي اهل معرفت فضاي ديگري باز مي‌کند. مزه اشک و راز و نياز را با خدا که فهميد، همه وجودش تمناي کسي است که بي او نه جميع خير دنيا تحقق مي‌گيرد و نه بي او به خير آخرت مي‌توان رسيد. تمام تمنا در خواست کسي است که با او همه خوبي‌ها تحقق مي‌يابد.

رجب و شعبان و رمضان براي اهل معرفت فهم اضطرار است. اضطرار به وحي؛ رسول و امام. مي‌فهمي غير از راه خدا و سبيل الهي خسران و باخت است و سبيل الهي وحي است و آموزه‌هاي پيامبر و امام. در مي‌يابي چگونه از فقدان پيامبر و غيبت ولي شکوه کند[۱۰]

مي‌فهمي حال که سوز داري و اشک؛ ولي‌ات را از خدا بخواهي و همراهي‌ات را از خدا بخواهي و در دوران سخت امتحان‌هاي الهي، لحظه‌اي از ولي خدا جدا نشوي و ياريگر ايتام آل محمد باشي. چون امامت خواسته‌ات فراگير باشد[۱۱] و آدم و عالم را در برگيرد.[۱۲]

رجب و شعبان و رمضان، به ويژه نيمه شعبان، فرصت تأملي است بر اين‌که ببينيم آيا آن قدر رشد کرده ايم و بالا آمده‌ايم که خواسته‌ها و دغدغه‌هايمان، طلب و خواسته امام شده باشد. تأملي است که ببيني بنا داري بالا بيايي يا نه. آمده‌ايم يا بنا نداريم بياييم. چه‌قدر دغدغه‌هاي ما دغدغه‌هاي امام است؟

   در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود

                                                          یاد ما باش که محتاج دعاییم هنوز

درگوشی:تا تولد امام زمان(عج) فقط حدود یه ماه باقی مونده واقعا هدیه ای براشون آماده کردیم؟!....

                       

ادامه نوشته

پای درس استاد

خدا و پارتی بازی؟؟!!

حجت الاسلام نقویان 

دعاي ندبه از زيبا ترين و فاخرترين دعاهايي است که مي‌تواند در انسان شور و عشق به امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را ايجاد کند. با نگاهي ساختاري به اين دعا مي‌بينيد که مطالب آن از اول خلقت آغاز کرده و پس از حمد الهي مسئله‌اي مهم را حل مي‌نمايد و آن، موضوع انتخاب انبيا و عصمت آنهاست.

پرداختن به اين موضوع بدان جهت است که ما خيال نکنيم که در انتخاب انبيا پارتي بازي شده و مثلاً خداي متعال، اول خود امتيازي به ايشان مرحمت نموده و سپس انتخابشان کرده است، اما آن امتياز را به ما نداده است. حل اين معمّا نيز با اين فراز از دعاست: «شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به؛ خداوند! تو با آنها شرط نمودي که نسبت به مقام‌هاي دنيوي و زيورها و زينت‌ها و جذابيت‌هاي آن زهد بورزند و به آنها بي‌اعتنا باشند و آنها هم اين شرط را پذيرفتند و تو دانستي که آنها به اين شرط وفادار مي‌مانند».

براي توضيح، مي‌توان چنين گفت که اساساً يک معلم براي چه از دانش آموزان امتحان مي‌گيرد؟ آيا غير از اين است که بفهمد دانش‌آموز يا دانشجو چه قدر درس خوانده است؟! اين را هم خود معلم بفهمد و هم خود دانش‌آموز. چون بعضي از دانش‌آموزان خيالاتي‌ هستند و گمان مي‌کنند در درس زرنگ‌اند. اما اگر معلمي فهميد که دانش‌آموزي، واقعاً خوب درس خوانده و مثلاً نيم ساعت قبل از جلسه امتحان با اين دانش‌آموز پرسش و پاسخ داشته است، ولي همين که اين دانش‌آموز در حين رفتن به طبقه بالاي مدرسه و براي حضور در جلسه امتحان، افتاد و پايش شکست و او را به بيمارستان بردند، حالا اگر معلم به اين دانش آموز نمره بيست هم بدهد، کار گزافي نکرده است و اين اصلاً پارتي بازي نيست، زيرا قبلاً فهميده بود که او تمام درس را بلد هست، گرچه در سيستم کنوني آموزشي، نمره صفر لحاظ مي‌شود.

خداوند متعال در قرآن مي‌فرمايد: من قبل از اين‌که شما را به اين دنيا بياورم، قول و قراري با شما گذاشته‌ام که وقتي پا به دنيا گذاشتيد گرفتار زرق و برق‌هاي آن نشويد و دلتان تکان نخورد و غير از خدا، کسي را شريک او قرار ندهيد. شما هم قرار‌داد را امضاء کرديد[۱]. اما فقط عده‌اي به قول و قرار پايبند ماندند، درست مثل ماجراي نبرد حضرت طالوت و جالوت.

وقتي ياران طالوت به نزديک نهر آب رسيدند، ايشان فرمود: ما در سر راهمان به چشمه آبي خواهيم رسيد و شما هم تشنه هستيد. امتحان شما اين است که نبايد از آن آب بخوريد! «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ»[۲]مگر يکي دو کف دست که اشکال ندارد. آنها هم قول دادند. اما وقتي چشمشان به آب افتاد نتوانستند صبر و تحمل کنند و دامن پاک دامني خود را بر باد دادند، به قول شاعر:

غلام رفت که آب جوي آرد

آب جوي آمد و غلام ببرد

وقتي ياران حضرت طالوت به آب رسيدند، اکثر آنها قول و قرارشان را فراموش کردند و يک دل سير، از آب نهر خوردند، به تعبير قرآن کريم: «فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً».

داستان بعضي از انقلابيون ما هم همين‌طور شد. برخي اينها قبل از انقلاب زندان‌ها رفته و شکنجه‌ها ديدند، اما بعد که انقلاب شد و به پست و مقامي رسيدند، تا مي‌توانستند از آن نوشيدند، يکي هم نبود که بگويد: قرار بود شما براي مستضعفين کار کنيد. اما در مورد انبيا و اوصيا اين طور نبود، چنانچه در همان فراز مورد بحث از دعاي ندبه آمده است: «و علمت منهم الوفاء به». خداي متعال مثل همان معلم و بلکه با علم بي‌نهايت خويش متوجه شد اين انبيا درسشان را خوب خواندند و به عهد خويش وفادار خواهند بود، پس قبل از اين‌که در دنيا امتحان بدهند به آنها نمره بيست عنايت فرمود و به تعبير دعاي ندبه:  «فقبلتهم و قرّبتهم و قدّمت لهم الذکر العلّي و الثناء الجلي و اهبطت عليهم ملائکتک و کرّمتهم بوحيک و رفدتهم بعلمک و جعلتهم الدرائع اليک و الوسيلة الي رضوانک؛ پس آنان را قبول کردي و به خود نزديک نمودي و براي آنها نامي بلند و ستايش ارجمند تقديم داشتي و فرشتگانت را بر آنها فرو فرستادي و آنها را با وحي خود گرامي داشتي و به بذل دانش خود ايشان را پذيرايي کردي و آنها را وسيله درگاهت و جلب رضايتت قرار دادي».

به همين خاطر شما مي‌بينيد حضرت عيسي عليه السلام در گهواره به زبان آمد و فرمود: «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا»، نمي‌گويد: « يَجَعَلَنِي نَبِيًّا: بعداً قرار است خدا مرا پيامبر قرار دهد» بلکه مي‌گويد: من پيامبر شده‌ام. خداوند متعال هم نگفت جناب عيسي! آخر تو در گهواره چگونه پيامبر شدي؟ تو بايد بزرگ شوي و امتحان بدهي تا ببينيم آيا آدم خوبي هستي و نمره‌هاي خوب مي‌گيري... ، زيرا او پيشاپيش امتحانش را داده است. عقل و حکمت هم مي‌گويد که اصلاً هيچ مشکلي وجود ندارد، اما ما چه؟! خدا مي‌دانست که بسياري از ما وقتي چشممان به جلوه‌هاي دنيا بيفتد دلمان از دست مي‌رود.


[۱] . اشاره است به آيه شريفه « وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ ؛ و (به خاطر بياور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آري، گواهي مي‏دهيم!» (چنين کرد تا مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين موضوع غافل بوديم؛ (و از پيمان فطري توحيد بي‏خبر مانديم)»!
[2] . سوره بقره/249.

مهدی انکاری،انتظار ستیزی

اعتقاد به مهدويّت و انتظار منجي مصلح، تحرك بخش و مقاومت آفرين است؛ زيرا فرد منتظر از احساس حضور امام، اميد و نشاط مي‏گيرد و براي برپايي حق، مبارزه و مجاهدت مي‏كند. از اين رو، ستيز با اين تفكر، براي دشمن، امري حياتي و استراتژيك است.

تبيين آثار و پيامدهاي مهدي باوري و انتظار، انسان را متقاعد مي‏كند كه مبارزه و ستيز با اين تفكّر، براي دشمن، استراتژيك و ضروري است و ذكر نمونه‏هاي عيني، به وضوح مي‏رساند كه دشمن، به ضرورت مطلب، پي برده، لذا از هيچ كاري دريغ نمي‏ورزد.

ثمرات مهدي باوري‏
لازم است که به آثار و پيامدهاي انتظارِ منجي مصلح و مهدي باوري پرداخته شود تا در پرتو آن، علل ستيز دشمنان روشن گردد.
"ايمان و اعتقاد به امام زمان (ع) مانع از تسليم شدن است و ملّت‏هاي با ايمان كه حضور قطب عالم امكان را در ميان خود احساس مي‏كنند، از حضور او، اميد و نشاط مي‏گيرند و براي مجد و عظمت اسلام، مبارزه و مجاهدت مي‏كنند. با تكيه بر همين اميد درخشان بود كه ملّت بزرگ ايران، پرچم اسلام را به اهتزاز درآورد و افتخار طول تاريخ بشر و تاريخ اسلام شد"(۱)
جيمز دار مستر مي‏گويد: "قومي چنين را [كه هر لحظه منتظر ظهور است و...] مي‏توان كشتار كرد، امّا مطيع نمي‏توان ساخت"(۲)
در كنفرانس "تل آويو"(۳)، در بحث مبارزه با تفكّر مهدي باوري، ابتدا، امام حسين و بعد امام زمان را مطرح و هر دو را عامل پايداري شيعه مي‏دانند؛ نگاه سرخ و نگاه سبز.
در اين كنفرانس كه افرادي شيعه شناس و سرشناس، مانند برناردلوييس و مارتين كرامر و... حضور داشتند، اين ديدگاه مطرح مي‏شود كه شيعه به اسم امام حسين‏عليه السلام و با امام زمان(عج) قيام‏شان را حفظ مي‏كنند.(۴)

با اين توضيحات، طبيعي است كه دشمنان، مسئله‏ي مهدويّت را در تقابل با خويش بدانند و در مقابل آن، صف‏آرايي كنند و حتي به اين مسئله اذعان كنند.
در گزارش گروه‏هايي كه به ظاهر، مبلّغ مسيحيت اند و در باطن، جاده صاف كن و عاملان ورود استعمارگران اروپايي به كشورهاي اسلامي، نكات قابل توجهّي به چشم مي‏خورد. در گزارش ذيل كه مربوط به گروه‏هاي تبليغي در شمال آفريقا و خطاب به هيئتي كه مسئول رسيدگي به اين كار است، آمده است:
يكي از مشكلات ما، در سر راه تبليغ مسيحيت و پيشرفت استعمار در شمال آفريقا و منطقه‏ي توسن و مغرب، اين است كه اين مردم، اعتقاد دارند كه "مهدي موعود" خواهد آ مد و اسلام را سربلند خواهد كرد.(۵)

ادامه نوشته

ارتفاع پست

شهر در تاریکی و ظلمت فرو رفته و قیل و قال مردمی که در کور سوی شمع ها و مشعل ها در اطراف موسی(ع) گرد آمده بودند به گوش می رسید:

ـ ای پیامبر خدا ماه کجاست چه بر سرش آمده؟

ـ ای موسی تا کی در تاریکی و سیاهی زندگی کنیم؟! زودتر فکری بکن تا ماه از نو نمایان شده و همه جا روشن گردد.

ـ کاش از خداوند حکمت این واقعه را سوال می کردی چگونه می شود این همه شب ماه بر نیاید و سیاهی بر همه جا مستولی باشد.

موسی(ع) با وقار و متین ندا داد: جای نگرانی نیست، خداوند راز این شب  طولانی و صبح نا پیدا را برای من بازگو نموده است. اکنون آرام بگیرید تا شما را از اسرار آن باخبر سازم. این ماه گرفتگی دلیلی جز معطل ماندن پیکر یوسف پیامبر(ع) نیست باید آن را به آرامگاه اصلیش در شام منتقل کرد تا مهتاب از نو بر عالم رخ نماید.

- ای موسی باز این چه سخنی است که بیان می کنی ماه آسمان را چه به تابوت یوسف !؟

خرده گیران بهانه ای دیگر برای عیبجویی و اعتراض به چنگ آورده بودند و تمسخر و سرزنش هایشان پایان نداشت. یاران موسی و دین باوران اما همچنان کنار پیامبر خود مانده و گوش به فرمانش سپردند.

ادامه نوشته

از میان شعله ها

 

من راضیه ام، اینجا خانه ى من است، و مدّتى از شهادت پدرم مى گذرد.
از آن روزى که به درِ خانه ام ریختند روز به روز شکسته تر مى شوم.
گریه امانم نمى دهد و به هیچ طرف نمى توانم بنگرم.
این سو درِ خانه است و پشتِ در که مرا به یاد طفل نازنینم «محسن» مى اندازد.
آن طرفِ خانه فرزندان زانو بغل گرفته ام اند که بى صدا اشک مى ریزند.
آن سوتر قبر پدرم است، در مسجد هم نامردان و دشمنان همسرم و از همه دردناکتر چهره ى غم بار همسرم امیرالمؤمنین. این روزها چروک هاى پیشانیَش کاملاً پیداست که او دو چندانِ من مصیبت دارد.
او به اضافه ى همه ى اینها مرا هم مى بیند که در بستر افتاده ام و تمام کارهایم را با یک دست انجام مى دهم! مى بیند که وقتِ برخاستن چگونه برمى خیزم و همیشه به یک پهلو مى خوابم و مى بیند چگونه مى گریم و خود نمى تواند کارى انجام دهد که پیامبر چنین دستورش داده است. و لى دلخوشىِ من این است که تا به حال نگذارده ام روى مرا ببیند. هرازگاه که او یا هر کدام از فرزندانم داخل مى شوند رویم را مى گیرم تا لااقلّ غصّه ى این یکى را نخورند. آخر رویم کاملاً کبود شده و چشمم آسیب دیده و گوشم هم.
آرى، این است حال و روز خانه ى من و کار شب و روز من آه و ناله، گریه و اشک و غصّه و درد.
صبح و ظهر و شب و همه وقت مى گریم و مى نالم.
آن قدر مى گریم که با این مدّت کم گریه کردنم مرا یکى از گریه کنندگان عالَم- که پنج نفرند- مى دانند، تا اینکه روزى: همسرم را مى بینم که با هزار زحمت مى خواهد کلامى را بگوید و نمى گوید، تا بالاخره چنین بیان مى نماید:
فاطمه ام، مردم مدینه به من مى گویند گریه و زارىِ فاطمه استراحت را از ما گرفته است. به او بگو یا روز گریه کند یا شب. و من هیچ تعجّب نمى کنم.

ادامه نوشته

گلزار بقیع

مرغ دل یک بام دارد دو هوا                          گه مدینه میرود گه نینوا

میپرد گاهی به گلزار بقیع                         مینشیند پشت دیوار بقیع

میگذارد سر بر سردار دین                     اشک ریزان در غم بانوی دین

عرضه میدارد که ای شهر رسول                در کجا مخفی بود قبر بتول

از تمام نخلها پرسیده ام                         آری اما پاسخی نشنیده ام

یا امیرالمومنین روحی فداک                   آسمان را دفن کردی زیر خاک

آه را در دل نهان کردی چرا                     ماه را در گل نهان کردی چرا

علی مولای مظلومان عالم                           بگو از نارفیقان چون بنالم

  از آن شامی که سر در چاه کردی               مرا از درد خویش اگاه کردی

طنین ناله در افلاک افتاد                           تمام آسمان بر خاک افتاد

پر و بال تو زهرا را شکستند                      تو را با ریسمان فتنه بستند

                         تو را در گوشه اسرت نشاندند                 مرا در اتش حسرت کشاندند

                         کدامین شب از آن شب تیره تر بود              که زهرا حائل دیوار و در بود

ساده اما...

بی مقدمه...!

پدر چهار تا بچه آن‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت" این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم". می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت.  سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش،ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوب برایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد،می‌دانست که هم ‌این‌جا است. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگر. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می‌خندد. خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد. ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش، خنگ نباش!! گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. زرنگ باش، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن خانه را مرتب کن.

حاج محمد اسماعیل دولابی


یک خبر!

با سلام،به اطلاعتون میرسونم که به همت یکی از دوستان خوب سنا،لینک جلسات "سلسله همایشهای زیر چتر شیطان" تهیه و پرداخته شد که علاقمندان میتوانند با کلیک روی لینک زیر  دانلود بفرمایند.ضمنا لینکها در صفحه ای جداگانه در قسمت پیوندهای وبلاگ هم قرار داده شده.

http://mahdaviat-sana.blogfa.com/page/downloads.aspx

جمعه یعنی...

بسم الله الرحمن الرحیم...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

"جمعه یعنی یک بغل دلواپسی"

جمعه یعنی آه از نهاد بی کسی

جمعه یعنی پابه پای ندبه ها

از غم هجر تو بس فریادها

جمعه یعنی:آه،آه و آه و آه

جمعه یعنی اوج مهمانی آه!

جمعه یعنی بیقرار بیقرار

ازهمان دم گریه ها دیوانه وار

جمعه  یعنی اوج تنهایی یار

از من و تو خواب و از ماه آه!

جمعه یعنی ندبه ام بالا گرفت

قلبم از دوری تو آتش گرفت

جمعه یعنی من سرا پا شکوه ام

از غم هجر تو من چونان نی ام

جمعه یعنی گربیایم من به پیش

خویشتن می خوانیم از پیش،بیش

جمعه یعنی واژه ها بی پایه اند

تا نیایی عشق ها بی سایه اند

جمعه یعنی مونسی بردارها

و عاشقانی از پیش صیادها

دامها از بهر آنها سالها

تا ورا جویند در پس خاکها

جمعه ای دیگر شد و قلبم گرفت

بازهم بی پاسخی،پاسخ نوشت!

جمعه یعنی "العجل"تا پای جان

از ازل تا صبح تو تقدیم جان

جمعه یعنی یک کویر تشنه لب

از غم هجرت شده جانش به لب...

***

یا بن الحسن آخرین جمعه ی سال است مولا

دریـــــــــــــــــــــــــــاب ضعیـــــــــــــــــــفان را... 

 

اتفاق دیده ‌نشده در 22 بهمن +عکس

استاد رائفی پور:پس از سالها در گستره جهان نماد ابلیس برای اولین بار توسط جوانان برومند جنبش مصاف به آتش قهر الهی سپرده شد

*****

آتش زدن ابلیسک و ستاره نحس 

این اتفاق شاید اولین بار است که در گوشه ای از جهان و اما در ملا عام و به شکل خودجوش و بدون هیچ ترسی از نفوذی های شبکه جهانی استعمار انجام می شود.

سایت تحلیلی خبری مشـرق - آتش زدن مهمترین نمادهای جریان صهیونیزم جهانی و شبکه فرقه ای فراماسونری در راهپیمایی عظیم سالگرد پیروزی بزرگترین انقلاب ضدصهیونی جهان در 22 بهمن امسال، اتفاق مهمی بود که تقریبا تمام رسانه های داخلی در پوشش آن کم گذاشتند؛ با اینکه این اتفاق در خیابان آزادی تهران و با حضور جمعی از مردم صورت پذیرفت. اما این مهم قطعا مورد توجه و دقت ویژه جریان صهیونیزم قرار گرفته است.

تقدس این دو نماد شیطانی در نزد فراماسونها و فرقه های شیطان پرستی تا حدی است که آن را می پرستند. ابلیسک که در میادین اصلی اکثر کشورهای غربی و  حتی در مقابل کلیسای کاتولیک و کنگره امریکا و ... قرار داده شده در طول هزاران سال به عنوان نماد شیطان و پرستش او شناخته می شود. این اتفاق شاید اولین بار است که در گوشه ای از جهان و اما در ملا عام و به شکل خودجوش و بدون هیچ ترسی از نفوذی های شبکه جهانی استعمار انجام می شود.

نماد ابلیسک به حدی در نزد اسلام منفور و نحس شناخته می شود که در مراسم حج ابراهیمی و هنگام رمی جمرات، از این نماد به عنوان شیطان استفاده شده و سالها به آن سنگ زده می شده است. اما در سالیان اخیر، وهابیون صعودی که ارتباطهای عجیبی با فراماسونری جهانی دارند، دورتادور این نماد را در مراسم حج دیوار کشیده اند تا به نماد شیطان سنگ پرتاب نشود؛ این در حالی است که جرأت تخریب آن را نداشته و تنها آن را بین دیوارها محصور کردند.

 

  

 

(جنبش مصاف زیر نظر استاد رائفی پور  مشغول فعالیت علیه "صهیونیزم،اومانیسم و فراماسونری"میباشد.) 

ادامه نوشته

اسلام، پیروز...و لو کره المشرکون!

سلام آقا !

خبر آمدنت، میرود شهر به شهر

مردمان یمن و تونس و مصر

مردمان اردن ...

همه عالم به تمنای تو برخاسته اند(ای کاش...)

شور و حالی بر پاست

وعده ات نزدیک است (ان شاالله)

*****

غلبه اسلام بر جميع اديان

 مسأله‌ي مهدويّت و قيام و حکومت جهاني يک منجي عدالت-گستر و مصلح‌‌عدالت- پرور از جمله مسائلي است که نه تنها با فطرت ظلم ستيز و عدالت طلب انسآن‌ها آميخته و نهادينه شده است، که همه ي مسلمانان اعم از شيعه و سنّي و بلکه تمامي اديان آسماني و حتّي مکاتب ديگر آن را باور داشته و پيروان آيين خود را به ظهور آن مژده داده‌اند. در آيه اي که بحث مي شود، دين حق که همان دين اسلام است بر همه ي مکاتب و آيين هاي زمان پيروز مي شود:

يُريدونَ أن يُطفِؤُا نورَ اللهِ هُوَ بِأفواهِهِم وَ يأبي اللهُ إلاّ أن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَو کَرِهَ الکافِرون الّذي أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَي وَ دينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلي الدّينِ کُلِّه ؛1 «مي‌خواهند نور خدا را با دهان‌هاي خويش خاموش کنند،وَ لَو کَرِهَ المـُشرکون ولي خداوند نميگذارد تا اين‌که نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نيايد او کسي است که پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نيايد.»

 بحث روايتي

 1- محمّد بن فضيل مي گويد: از امام کاظم (عليه السلام) درباره ي قول خداوند لِيُظهِرَهُ عَلَي الدّينِ کُلِّه پرسيدم. ايشان فرمودند:

«لِيُظهِرَهُ عَلَي جَميع الأديانِ عِندَ قِيامِ القائِم (عليه السلام)»؛2 « هنگام قيام قائم (عليه السلام) خداوند دين اسلام را بر همه ي دين هاچيره مي‌گرداند.»

2- ابي بصير مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) درباره ي آيه ي هُوَ الّذي أرسَلَ... پرسيدم، ايشان فرمودند:

«وَ اللهِ ما نَزَلَ تأويلُها بَعد، وَ لايَنزِلُ تأويلُها حتّي يَخرُجُ القائم (عليه السلام) فَإذا خَرَجَ القائِم (عليه السلام) لَم يَبقِ کافرٌ باللهِ العَظيمِ و لامُشرِکٌ بالإمامِ الاّ کَرِهَ خُروجَه...»؛3 « قسم به خداوند! هنوز تأويل آن نيامده و تأويل آن نيايد تا اين‌که قائم خروج کند، پس هنگامي که قائم خروج کند کافري به خدا و مشرکي به امام باقي نمي ماند مگر اين‌که خروج او را کراهت دارد ...»

3- از اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ي آيه ي هُوَ الّذي أرسَلَ ...نقل شده است:

«... لايَبقَي قَريَةٌ الاّ وَ نُودِيَ فيها بِشَهادَةِ أن لا اِلهَ الاّ الله و أنَّ محمّداً رَسولُ اللهِ بُکرَةً وَ عَشياً»؛4 «آبادي و شهري باقي نمي ماند مگر اين‌که در آن‌جا صبح و شب به توحيد و رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) شهادت داده مي شود.»

4- شيخ صدوق در روايتي از امام حسين (عليه السلام) نقل مي کند:

«مِنَّا اثنَي عَشَرَ مَهدياً أوَّلُهُم أميرالمؤمنين عَلي بن أبي طالب و آخِرُهُم التّاسِعُ مِن وُلدي وَ هُوَ الإمامُ القائِم بالحقِّ يُحيي اللهُ بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها وَ يُظهِر به دينَ الحَقِّ عَلَي الدّينِ کُلِّه وَ لَو کَرِهَ المُشرکين»؛5 «از ميان ما، 12 نفر مهدي است، اوّلين آن‌ها اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و آخرين آن‌ها نُهمين نفر از فرزندان من است. او امامي است که به حق قيام می کند. خداوند به واسطه ي او زمين را زنده مي کند بعد از آن که مرده شده باشد و به واسطه ي او دين حق را به همه ي اديان پيروز مي کند، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.»

 "یا رب الحسین بحق الحسین(علیه السلام) اشف صدر الحسین بظهورالحجه"

پي نوشت ها:

 ۱. توبه (9)، 23 و 33 .

2. کليني ،کافي، ج 1، ح 9، ص 432 .

3. شيخ صدوق،کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ب 58، ح 7 .

4. مجلسي، بحارالانوار، ج 51، ص 60 .

5. شيخ صدوق،کمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ح 3 .

 منبع: نگين آفرينش

آخرالزمان...

 

 

احوال مردم آخرالزمان

شايد بتوان گفت که بيشترين مطالب مربوط به معارف امام زمان عليه السلام که از زبان حضرت علي عليه السلام نقل شده است به تبيين اوضاع آخرالزمان و وقايعي که در آن دوره پيش مي آيد اختصاص دارد.آن حضرت ضمن تشريح آن پيشامدها چگونگي مقابله با آن ها را نيز بيان مي نمايند.

اين حوادث شامل مسايل فرهنگي و اجتماعي و اخلاقي و تربيتي و طبيعي مي گردد. از آنجا که کم و بيش خيلي از اين ويژگي ها در دوره ما حداقل در بعضي از عرصه ها به چشم مي خورد، جهت آشنايي بيشتر و چاره انديشي مناسب تر به مواردي از آن ها اشاره مي شود. بدان اميد که موجب تنبه و بيداري مان شده و از طريق آشنا شدن با اين امور پيشاپيش تدابيري را اتخاذ کنيم که از عوارض منفي آن ها خود و جامعه مان را در امان نگه داريم.

*****

- يأتي علي النّاس زمان لا يُقَرَّبُ فيه الّا الماحِلُ و لا يُظَرَّفُ فيه الّا الفاجِرُ، وَ لا يُضَعَّفُ فيهِ اِلّا الْمُنْصِفُ، يَعُدّونَ الصَّدَقَة فيه غُرْما، و صِلةَ الرَّحِمَ مَنّاً، و العبادَةَ اسْتِطالَةً علي النّاسِ! فَعِنْدَ ذلِکَ يکونُ السُّلْطانُ بمشوَرَةِ الاِماءِ و امارة الصبيانِ و تدبير الخِصيان. (1)

روزي خواهد آمد که در آن سخن چين ها مقرّب خواهند شد و افراد بدکار، زيرک خوانده مي شوند، افراد با انصاف را ناتوان به حساب مي آورند، صدقه و انفاقِ در راه خدا را غرامت پندارند، و صله رحم و آمد و شد با خويشاوندان را با منّت انجام مي دهند، و بندگي و اطاعت خدا را وسيله فخر فروشي براي مردم قرار مي دهند. در چنين زماني حکومت با مشورت زنان و امارت کودکان و تدبير خواجه گان انجام مي گيرد.

- روي اصبغ بن نباته عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال: سمعته يقول: يظهر في آخرالزمان و اقتراب الساعة و هو شرّ الازمنة نسوة کاشفات عاريات متبرجات، من الدين خارجات، و الي الفتن مائلات، و الي الشهواتِ و اللّذّاتِ مسرعات، للمحرماتِ مستحِلّات، و في جهنم خالدات. (2)

 اصبغ بن نباته مي گويد: شنيدم که اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: در آخر الزمان که بدترين زمانهاست در موقعي که روز قيامت نزديک شود زناني ظاهر مي شوند بدون حجاب، در حالي که زينت هاي آن ها پيداست در انظار عمومي رفت و آمد مي کنند، آن ها از دين خارج مي گردند (به احکام ديني پايبند نمي باشند) و به امور فتنه انگيز وارد مي شوند و به سوي شهوات و لذت جويي ها روي مي آورند، حرام هاي خدا را حلال مي شمارند. اينگونه از زنان در جهنم خواهند ماند. -

 و فقهاؤهم يفتون بما يشتهونَ، و قُضاتُهُم يقولونَ مالا يَعْلمونَ و اکثُرهمْ بالزورِ يشهدونَ! من کان عنده دراهم کان موقّراً مرفُوعاً و من يعلمون انه مقلّ فهو عندهُم موضُوع (3) فقيهان آخرالزمان طبق آنچه که دلشان بخواهد فتوا مي دهند، و قاضي هايشان به چيزي که نمي دانند حکم مي کنند و بيشتر آن ها به دروغ شهادت مي دهند. کسي که پول دارد در نزد آن ها عزيز و محترم است، ولي شخصي که بي پول باشد در پيش آن ها زبون و حقير است. -

عن النزال بن سبرة قال خطبنا عليّ بن ابيطالب عليه السلام فحمد اللّه و اثني عليه، ثم قال: سلوني ايها الناس قبل ان تفقدوني ثلاثاً فقام اليه صعصعة بن صوحان، فقال: يا اميرالمؤمنين! متي يخرج الدجّال؟...فقال عليه السلام احفظ! فان علامة ذلک اذا امات الناس الصلاة، واضاعوا الامانة و استحلّوا الکذب، و اکلوا الربا، و اخذوا الرّشا، و شيّدوا البنيان و باعوا الدين بالدنيا و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء، و قطعوا الارحام، و اتّبعوا الاهواء و استخفّوا بالدماء و کان الحلم ضعفاً، و الظلم فخراً... (4)

نزال بن سمره مي گويد: علي بن ابيطالب عليه السلام براي ما خطبه اي خواند و خداوند را حمد گفته و ستايش کرد، سپس فرمود: قبل از آنکه من از ميان شما بروم از من سؤال کنيد (اين جمله را سه مرتبه تکرار کرد) در اين موقع صعصعة بن صوحان از جاي خود بلند شد و گفت: يا اميرالمؤمنين! دجال در چه زماني خروج مي کند؟...حضرت فرمود: آنچه را مي گويم به خاطر بسپار! دجال وقتي ظهور خواهد کرد که مردم نماز را ترک کنند و امانت را ضايع سازند و دروغ گفتن را مباح شمارند و رباخواري کنند و رشوه بگيرند و ساختمان ها را محکم سازند و دين را به دنيا بفروشند و سفيهان را به کار بگمارند و با زنان مشورت نمايند (در آن مواردي که خارج از عهده آنهاست) و صله ارحام را قطع کنند و از هوي و هوس ها پيروي کنند و خون يکديگر را ناچيز بشمارند. حلم و بردباري را نشانه و علامت ضعف و ناتواني بدانند و ستم را افتخار به حساب آورند...

- عن علي عليه السلام قال: يأتي علي الناسِ زمان همّتُهم بطونهم، و شرفُهُم متاعهم و قبلتهم نساؤهم و دينهم دراهمهم و دنانيرهم، اولئک شرار الخلق، لا خلاق لهم عنداللّه. (5)

 اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: براي مردم زماني خواهد آمد که در آن زمان همّت و هدف آن ها شکمشان خواهد بود. شرف و اعتبارشان به کالا و اموالشان بستگي دارد. قبله آن ها زنانشان و دينشان درهم و دينارشان (پولشان) است. آن ها بدترين مردمند که در نزد خداوند بهره و سهمي براي آن ها نيست.

- عن علي عليه السلام قال: ياتي علي الناس زمان لا يتبع فيه العالم و لا يستحيي فيه من الحليم و لا يوقّر فيه الکبير و لا يُرحَمُ فيه الصغير يقتل بعضهم بعضاً... (6) علي بن ابيطالب عليه السلام فرمودند: براي مردم زماني مي آيد که در آن زمان از عالم پيروي نمي شود و از افراد صبور و با حلم حيا نمي کنند (او هر اندازه در مقابل بدي مردم حلم نشان مي دهد آن ها حيا نمي کنند) در آن دوره بزرگ را گرامي نمي دارند و به کوچک رحم نمي کنند. بعضي از مردم بعض ديگر را به قتل مي رسانند... (مردم همديگر را بدون دليل مي کشند)

- عن عاصم بن ضمرة عن علي عليه السلام انه قال: لتملانّ الارض ظلما و جوراً حتي لا يَقُولَ اَحَد اللّه الاّ مستخفياً، ثم ياتي اللّه بقومٍ صالحين يملَؤُونها قِسطاً و عدلاً کما مُلِئَتْ ظلماً و جوراً. (7)

عاصم بن ضمره از حضرت علي عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمودند: (در آخر الزمان) زمين پر از ظلم و ستم خواهد شد به گونه اي که حتي يک نفر لفظ اللّه را بر زبان جاري نخواهد کرد مگر در نهان، بعد از اين دوره است که خداوند مردم صالحي را خواهد آورد که زمين را پر از عدل و داد کنند همان گونه که پيش از آن پر از ظلم و ستم شده است.

- ان بين يدي القائم عليه السلام سنين خدّاعة يُکَذَّبُ فيها الصادق و يصدّق فيها الکاذِبُ و يُقَرّبُ فيها الماحِلُ و ينطق فيها الرُّويَبْضَةُ قلت و ما الرُّويَبْضَةُ و ما الماحِلُ؟ قال: او ما تقرؤون القرآن قوله و هو شديدُ المِحال قال: يُريدُ المکر، فقلتُ و ما الماحِلُ؟ قال: يريد المکّارَ. (8) حضرت علي عليه السلام مي فرمايند:

 قبل از قيام قائم سال هاي پر خدعه و نيرنگي در پيش است، در اين سال ها راستگويان دروغگو شمرده مي شوند در عوض دروغگويان راستگو شناخته مي شوند، در اين سال ماحل تقرب پيدا مي کند و رويبضة در سخن گفتن پيشقدم مي گردد. راوي مي گويد: عرض کردم ماحل و رويبضه به چه کساني گفته مي شود؟ حضرت فرمودند: مگر در قرآن نخوانده اي که خداوند مي فرمايد: و هو شديد المحال قال عليه السلام: يريد المکر فرمودند: منظور از ماحل آدم مکاري است که به وسيله مکر زياد مردم را به خود متوجه مي کند. تذکر: در اين روايت رويبضة معني نشده است در جاي ديگر به مناسبتي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند: رويبضة الرجلُ التّافِهُ ينطقُ في امر العامّةِ يعني مرد حقير و بي شخصيتي که عليرغم عدم شايستگي، در امور عامّه مردم دخالت مي کند و به جاي آن ها اظهار نظر مي نمايد.

 پاورقي

(1) نهج البلاغه فيض الاسلام، حکمت 98ص 1132.

(2) منتخب الاثر، ص 426ح 4 ط مکتبة الصدر.

(3) بشارةالاسلام، ص 80 ط دار الکتب الاسلامي؛ الزام الناصب، ص 185ط مؤسسه مطبوعاتي حق بين، با کمي اختلاف، به نقل از روزگار رهايي.

(4) بحارالانوار، ج 52 ص 192و 193.

(5) بحارالانوار، ج 52 ص 192و 193 کنزالعمال، ج 11ص 192ح 31186.

(6) کنزالعمال، ج 11ص 192 ح 31187.

(7) بحارالانوار، ج 51 ص 117 منتخب الاثر، ص 484.

(8) غيبت نعماني، ص 278.

به بهانه ی مروارید های آسمانی- برداشت آزاد!

یادمه دو سال پیش ماه رمضان مجری یکی از برنامه های تلویزیون یک سوالی از مهمونهای برنامه میپرسید که منم با دیدن این بارش برف زیبا ،رحمت خدا ،می خوام همون سوال  رو از شما بپرسم: 

توی برف پاتون رو جای پای کی میذارید؟

برداشت آزاد...

زلالی از صحیفه سجادیه

 بسم الله الرحمن الرحیم

بارالها,ای کفایت کننده ی تنهای ضعیف,و ای نگاهدارنده از امری ترسناک,گناهانم تنهایم داشته و همراهی با من باقی نگذاشته و از خشمت ناتوان شده و پشتیبانی برایم نیست و بر ترس از دیدارت نزدیک شده و آرام کننده ای برای ترسم نیست.ای خدای من,پرورده شده ای را جز پرورنده ,ایمن و آسوده نمی کند.مغلوبی را جز غالب کمک نمی دهد و کمک نمی دهد مطلوبی را جز طالب و تمام این اسباب ای خدای من به دست توست...

بارالها

بر محمد و آل او درود فرست و گریزم را پناه بخش و خواسته ام را روا ساز....و مرا فراموشکار یادت در آنچه عطا یم فرموده ای مگردان.

                                                                          برگرفته از دعای بیست و یکم

(دعاء حضرت در هنگام پریشانی از کاری یا از گناهان)

 

هر بار یک سوال(19)

حتما شما هم اینروزها زیاد می شنوید که بسیاری از مردم می گن "درصد زیادی از علایم ظهور تحقق پیدا کرده "واقعا  این حرف چقدر درسته؟اصلا علایم ظهور چقدر در حتمیت اون اثر داره؟

برای بررسی این سوال اول نگاهی به چند حدیث می اندازیم:

 

گروه اول:روایتهایی که درباره ی علایم و مقدمات ظهور مطالبی دارند:

رروزی پیامبر خدا(ص)به حاضران فرمودند:"هنگامی که زنانتان فاسق و جوانانتان فاجر شوند و به معروف امر و از منکر نهی نکنید،چگونه خواهید بود؟"

گفتند:ای رسول خدا!آیا چنین چیزی تحقق می یابد؟!

فرمود:"آری و بدتر از این!هنگامی که معروف را منکر شناسید و منکر را معروف،چگونه خواهید بود؟..."(۱)

نیز اصبغ بن نَباته از حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) آورده:

"در آخرالزمان و نزدیکی ساعت(قیامت یا ظهور ) - که بدترین روزگاران است - زنانی عاری از لباس و آراسته به انواع زیور بیرون می آیند،خارج شدگان از دین ،وارد شدگان در فتنه ها ،متمایلان به شهوت رانی ِشتاب کنندگان به لذات   ِحلال کننده های حرام ها و جهنمی های جاویدان."(۲)

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم):

"روزگاری بر مردم خواهد آمد که همت آنان سیر کردن شکم هایشان است و شرافت آن ها زندگی مادی ،قبله ی آنان زنانشان است و دینشان پول و دارایی شان.آنان بدترین مردم اند و نزد خدا بهره ای از خیر ندارند."(۳)

 

گروه دوم:احادیثی که به شدت از تعیین وقت ظهور امتناع فرموده و زمان ظهور را مانند برپایی قیامت می داند.

کمیت می گوید:

بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدم ...پرسیدم:وقت ظهور مشخص است؟

فرمود:"همین پرسش از رسول خدا (ص) شد.فرمود:خروج او همانند زمان برپایی قیامت است که شما را فرا نمی رسد مگر ناگهانی."(۴)

هم چنین فضیل می گوید:از امام باقر(ع) پرسیدم :وقت ظهور مشخص است؟فرمود:"تعیین کنندگان وقت دروغ می گویند،

تعیین کنندگان وقت دروغ می گویند،تعیین کنندگان وقت دروغ می گویند،!"(۵)

نیز امام صادق(ع) فرمود :"وقت گذاران دروغ می گویند،ما نه در گذشته برای ظهور وقت تعیین کرده ایم و نه در آینده می کنیم." )

گروه سوم:احادیثی که بر دعا برای تعجیل فرج و استغاثه به درگاه خداوند تاکید می کنند.

اگر دعا اثر نداشت،امامان معصوم(علیهم السلام) آن همه تاکید نمی کردند.چه تنها برای کاری که تعجیل و تاخیر پذیر باشد دعا اثر دارد.از آن جمله :خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شیخ احمدبن اسحاق می فرماید :

"باب پرسش های بی فایده را ببندید و خود را به رنج نیاندازید و به اندازه ی و به اندازه ی آن چه شما را کافی  است،بسنده کنید.هم چنین برای تعجیل فرج ،بسیار دعا کنید که گشایش کار شما در همین (دعای بسیار )است.(۷)

امام موسی کاظم (علیه السلام) چنین دعا می فرمایند:

"خداوندا تو را به نام پنهانت سوگند...که بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج انتقام گیرنده شتاب کن و وعده ی او را تحقق ببخش..."(۸)

گروه چهارم:در احادیثی تاکید شده است که کار ظهور و خروج او در یک شب اصلاح می شود و خداوند به او اذن می دهد.

ضریس کنانی می گوید:

از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود:"در صاحب الامر شباهتی به یوسف (علیه السلام) هست و آن این که خداوند عزوجل کار خروج او را در یک شب اصلاح می کند."(۹)

 

گروه پنجم:احادیثی که در آن سخن از بداء (=تغییر طرح قبلی و از نو آغاز کردن)به میان آمده.

این تغییر تقدیر به فرموده ی امام باقر (ع)  این چه طور است؟:

"خداوند به پایه ای مانند (ایمان به )بداء عبادت نشده است است و یا خداوند تعظیم نشده به مانند بداء." (۱۰)

بر همین اساس امر ظهور و خروج امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روایات در شمار امور بداءپذیر قلم داد شده است.

 

نتیجه:

حالا از مطالعه ی پنج گروه احادیث این نتیجه را می توانیم برداشت کنیم که:

چه بسا تمام امور تمامی علایم ظهور هم بداء بردار باشد بطوریکه خداوندبنا به حکمت بالغه ی خود،بدون آنها ظهور حضرتش را اذن دهد.باید بدانیم که کار ظهور به دست خداست و به تحقق  قطعی آن علایم منوط نیست

این امر در یک شب به حکمت خداوندی اصلاح می شود.

حال دراین دوران وظیفه ی ما ایجاد صلاح اعتقادی و اخلاقی در جامعه و پیشاپیش آنها ،دعای بسیار بر فرج وگشایش است:

"اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه واسلک بی محجته"


۱. منتخب الاثر :۴۲۶،ح۳.

۲.همان،ح۴.        ۳.همان"۴۳۸،ح۲۱.             ۴.همان:۱۲۴،ح۳۴.       ۵.همان:۴۶۳،ح۱.       ۶.همان،ح۲.

۷.احتجاج طبرسی۲:۴۷۱.                  ۸.منتخب الاثر:۵۰۸،ح۶.

۹.همان:۳۰۰،ح۲                     ۱۰.اصول کافی۱:۱۴۶،ح۱

معرفی منبع برای مطالعه در ادامه ی مطلب...

ادامه نوشته

پیوریتانها یا یهودیان انگلیس

 

 

پیوریتانیزم که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماما منطبق با تورات  است ،به عنوان یهودیگری انگلیسی نامیده می شود.

پیوریتانیزم که توسط فردی کالوینیست و پروتستان به نام ویلیام تیندل پایه گذاری شده و در انگلستان گسترش یافته بود شاخه ایی از کالوینیست به حساب می آمد.تعداد وقدرت پیوریتانها در مدت کوتاهی افزایش یافت وبا سرنگونی شاه انگلستان توسط کرامول که خود را یک پیوریتان می دانست موفق شدند حاکمیت انگلستان را در دست گیرند

پیوریتانها در آمریکا نیز نقش مهمی بر عهده داشتند ،فرهنگ آمریکا از پیوریتانها تاثیر پذیرفته بود .امروزه بنیادگراها وپروتستانهای ایوانجلیک در آمریکا را می توان ادامه پیوریتانیزم قلمداد کرد. حتی  گفته می شود که سیاست خارجی فعلی آمریکا تاثرات عمیقی از پیوریتانیزم را در خود دارد.در دایرة المعارف یهود هواداران یهود کسانی هستند که در عین حال که یهودی نیستند اما بخشی از آیین یهود ویا تمام آن را در زندگی خود به کار می برند ویا کسانی اند که خود را یهودی می نامند. پیوریتانیزم هم مانند یهودیت حامل فلسفه ایی دنیا محور نه آخرت گرا بود . وابستگی پیوریتانیزم به یهودیت در حدی بود که از تمامی دیگر مذاهب پروتستان در این رابطه پیشی گرفته بود .

 

 

ادامه نوشته

پروتستانتیزم و روشن گری!(ایسم شناسی!!)

امروزه در دنیای قرن بیست و یکم کلماتی که به ییسم ختم میشن به نظر خیلی ها با کلاس میان وگاهی وقتها هم جهت گذاردن اندکی کلاص! در مراسمو مهمونیها به کار میرن!!

حالا ما هم برای با کلاص شدن!!!و عقب نموندن از این جرگه میخواهیم با شما درمورد چند تا از این "ایسم"های با کلاص صحبت کنیم.

جهت با کلاصی سریع الوصول روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...

ادامه نوشته

پاسخ "در محضر نور 18"

آیه ۶۰ سوره مبارکه مریم :

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُواْ الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً


إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَايُظْلَمُونَ شَيْئاً

ترجمه ایه شریفه:

آنگاه پس از آنان، جانشينان بد و ناشايسته‏اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروى كردند. پس به زودى (كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد.
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى‏شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمى‏گيرند (و از پاداششان كاسته نمى‏شود).

سوال:

۱)توبه تظاهر است یا تحول ؟

۲)شرط رستگاری چیست ؟

پاسخ:

توبه، يك تحول است نه تظاهر. «تاب و امن و عمل صالحاً»


  شرط رستگارى و ورود به بهشت، توبه وايمان و عمل صالح است.

«تاب و آمن و عمل صالحا... يدخلون الجنّة»

 
  توبه يعني رجوع و بازگشت و از معناي شرعي يعني دوري و ترك گناه از آن جهت كه زشت است و پشيماني از آنچه مرتكب شده است و تصميم راسخ بر اجتناب از سركشي و جبران گذشته.[1]

شرايط قبولي توبه چند چيز است :

الف ـ پشيماني از آنچه كرده است و احساس خسران نسبت به گذشتة خود: يعني

انسان در ابتدا متوجه غفلت وگناه خود شده و در درون دچار یک انقلاب درونی و احساس پشیمانی  شود

ب ـ تصميم جدي و اساسي بر ترك گناه و عدم بازگشت به آن: وقتي انسان از گذشتة خود پشيمان شد بايد اراده و عزم قوي بر ترك گناه داشته باشد و بين خود و خداي خود پيمان ببندد كه ديگر سراغ گناه و معصيت و حق‌كشي نرود و تصميم بگيرد گذشته را جبران كند و دلش را از پليدي و پستي پاك كند و صفا و نورانيّت از آن ايجاد كند و وظيفة بندگي را به نحو احسن انجام دهد.

ج ـ اگر حقی را  ضايع كرده جبران كند و  يا حلاليت بطلبد: گاهي انسان از رابطه با مردم و همنوعان است و حق آنها را ضايع كرده است يا ظلم و ستمي به آنها نموده است كه بايد آنها را جبران كند و اگر بدهكار است بپردازد و اگر غيبت كرده و يا تهمتي زده است حلاليت بطلبد.

خلاصه اينكه استغفار عملي داشته باشد و فقط زباني نباشد. قرآن كريم مي‌فرمايد: « الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم»

(مگر كساني كه بعد از گناه توبه كنند و خودشان را اصلاح كنند و گذشته را جبران كنند بدرستي كه خداوند غفور و رحيم است.)[2]

 
د ـ اداء حقوق الهي:

اگر بر گردن انسان حق الهي است بايد انجام دهد و آنرا جبران كند اگر نماز يا روزه يا حجّ بجا نياورده است قضاء كند و بجا بياورد و جبران مافات كند و اگر انسان به زبان  توبه كند و حقوق الهي را اداء نكند و گذشته را جبران نكند فايده‌اي ندارد، پس بايد عمل صالح انجام دهد تا گذشتة او آمرزيده شود.

قرآن كريم مي‌فرمايد: « ان الحسنات يذهبن السيئات و ذلك ذكري للذاكرين »[3]

( بدرستي كه خوبيها و اعمال صالح، بديها را از بين مي‌برد. و اين تذكّري براي تذكر يا‌بندگان است.)[4]


هـ ـ از گناهان گذشته كه قابل جبران عملي نيست استغفار كند: بعضي از گناهان قابل جبران عملي نيست و بايد استغفار كرد و طلب عفو و بخشش نمود مانند چشم چراني، دروغ، زنا، و كارهاي خلاف ديگر كه جبران عملي ندارد و بايد از صميم قلب پشيمان شده و طلب عفو نمود.[5]


خلاصه اينكه اگر اين پنج شرط را رعايت كند توبه‌اش پذيرفته مي‌شود و خداوند وعده داده است تا گناه و عذر پشيمان شوندگان و نادمان را بپذيرد و خداوند بسيار مهربان و با گذشت است.

 
پس توبه تظاهر  نیست ُچراکه توبه ظاهری هیچ گاه به فعلیت نمی انجامد و فرد گنهکار در همان مرحله اول که احساس پشیمانی است باقی خواهد ماند که این هم هیچ سودی برای او نخواهد داشت  و لازمه آن ایجاد تحول درونی و بازگشت حقیقی از گناه بسوی پروردگار مهربان است .مهربانی و بخشایش خداوند  تنها شامل کسانی خواهد شد که  پس از غفلت و دوری ُحال که مسیر حقیقی را پیدا کردند با عزم راسخ در این مسیر قدم بردارند و در دل امیدی جز رحمت خداوند نداشته باشند و خانه دل  را از غیر حق خالی  کنند .قطعا خداوند مهربان در این  راه دستگیر انسان خواهد بود.


يك صبح به اخلاص بيا بر در ما بر نايد اگر كام تو، از ما گله كُن
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن.
[2]. آل عمران، 83 .
[3]. هود، 116 .
[4]. محمد تقي مصباح يزدي، بردرگاه دوست.
[5]. مؤسسه البلاغ، توبه، ترجمه حسين بيرشك.

 

پاسخ "هر یکشنبه یک سوال (18)"

 

 برا ی رسیدن به پاسخ این  سوال ضروری است که معنای غیبت صغری و کبری را بدانیم .

غیبت صغری از نظر زمان نسبت به غیبت کبری  کوتاه تر بوده است.در غیبت صغری عموم آن حضرت را نمیدیدند ،ولیکن گروه خاصی از مردم ایشان را زیارت میکردند و رابطه ای داشتند و می توانستند از طریق نایبان ویژه ایشان به امام(ع) دست یابند .

غیبت کبری دوره ای است که در آن به طور معمولی به امام عصر (عج)دست رسی نیست و از آن بزرگوار اطلاعات دقیقی در دست نیست  و کسی با حضرتش ارتباط دائمی و عادی ندارد ،اما لزوما در دوران غیبت  مردم بلا تکلیف  نخواهند بود .

تشخیص وظیفه و عمل  به احکام و عقاید شیعیان بعهده روات احادیث و فقها واگذار شده  و به مردم توصیه شده است که بدان ها مرا جعه کنند . چرا که بیان فقه و احکام و عقاید یکی از شوون امام زمان (ع)است . اکنون  آنها را از که بیاموزیم ؟چاره ای جز اطاعت  امر امامان و رجوع به آشنایان احادیث  امام (عج) نیست.

مراجعه به فقها و راویان احادیث در روزگاران امامان (ع)نیز رسم بوده است .در دوره امامت امام صادق (ع)،آن حضرت در مدینه بودند . کسانی که در مرو بودند و نیز بسیاری از مردم نقاط دیگر –که در تمام عمر یکبار هم به سعادت دیدار امام نائل نمیشدند –ناچار مسائل خود را از راویان احادیث فرا میگرفتند .البته در آن عصر کتب احکام خلاصه تر بود .

طول زمان زمینه  وسعت در فقه را ایجاد کرد . در عصر حضور امامان ،افراد مسائل محدود  مورد نیاز را ،بطور مستقیم یا غیر مستقیم ،از خود امام می شنیدند  و مشکل به سرعت حل میشد ،اما در روزگار  غیبت کبری  چنین نیست و متخصصان  باید احادیث موجود  را با کار علمی و تحقیق بررسی کنند .

 در دوران غیبت  به جر آیات و روایات ،در احکام  و مسائل دینی ماخذ و مرجعی نداریم . عموم مردم  تخصص و  فهم  لازم نسبت  به در یافت  حقایق آن را ندارند و از این رو  ،برای آگاهی از احکام دین ما را به فقیهان –که متخصصان  استنباط حکم اند –ارجاع داده و گفته اند :

«و اما من کان من الفقها  صائنا لنفسه حافظا لدینه ،مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه ،فللعو ام ان یقلدوه »1

«توده مردم می توانند از فقیهی پیروی کنند  که خویشتن دار باشد و دین نگه دار و مخالف خواسته ها(ی نفس)و فرمان برمولای خویش (خدا و اولیایش).»

 امام زمان (عج) نیز می فرمایند :

«در پیشامد ها به راویان حدیث ما مراجعه کنید  که آنان حجت من  بر شمایند و من حجت خدایم.»2

کسانی درزمان  غیبت از نظر اندیشه و فکر و روحیه  به امامان و امام زمان (ع)نزدیک بوده اند که با کلمات و گفتا ر های آنان انس و آشنایی دارند . احتمال  میرود در میان فلاسفه ،شعرا ،ادبا ،عرفا،فیزیک دانان ،رجالیون ،اطبا ،مورخان و...کسانی باشند که به آن امام مهربان بسیار ارادت داشته باشند ،اما قرب فکری و روحی از آن کسانی است که با کلمات آنان انس و آشنایی دارند.

کلمات و تفاسیر آن بزرگواران پیکره اصلی عقاید ایشان  را تشکیل میدهند و حامل علوم آنان است . شیعه باید به این افراد مراجعه کنند،چرا که این ها احکام و مسائل  دین را عمیق تر  فهمیده اند . ایشان نایبان عام امام (ع)-که حجت خداست- خوانده شده اند .

 درباره پرسش دوم :رابطه فقها با امام  زمان (عج)چگونه است ؟

 باید دانست که رابطه اینان مانند عموم مردم است .فقیهان  پارسا-  که حامل  علوم اهل بیت و خود افراد  برجسته ای اند – ممکن است با آن حضرت دیدار کنند . افرادی چون مقدس اردبیلی و علامه بحرالعلوم و...چه بسیار که از میا ن فقها و علمای بزرگ که به خدمت حضرتش مشرف گشته اند ، لیکن ملاک مراجعه  ی شیعه  به آنان ،دیدار حضوری آنان با امام زمان (عج) نیست ؛چرا که بسیاری از فقها و محدثان – اگر چه  مقامات عاالی داشته اند –ارتباطشان با آن حضرت برای ما روشن نیست .بعنوان نمونه ،معلوم نیست ثقه الاسلام کلینی خدمت امام رسیده باشد ؟یا شیخ صدوق امام را در بیداری دیده باشد؟در عین حال ،کتاب های اینان آثار دست اول شیعه و مراجع و ماخذ کهن رجوع و بهره مندی فقهاست .

 ارتباط اینان با امام زمان (عج)بر رابطه فکری و مکتبی استوار است .اینان از طریق روایات و اخبار با افکار  و اندیشه های امام زمان روحی فداه آشنایند و هرکس بیشتر در روایات  بررسی و تحقیق کند ،به امامان نزدیک تر  خواهد بود.تاریخ نیز چنین نشان داده است . امام (ع)همواره اشراف و لطف  خاصی را نسبت به فقهای عالی مقام و راویان احادیث داشته اند . در مواضع حساس ،ایشان را یاری کرده و پشتوانه محکمی برای آنان بوده اند .

محدث بزرگ حاجی نوری آورده است:یکی از علمای غیر شیعه که در بعضی  فنون علمی استاد جناب شیخ (علامه حلی )بود ،کتابی در رد مذهب شیعه امامیه نوشته بود و آن را برای مردم در مجالس می خواند و گمراه می کرد.از بیم آن که مبادا کسی از علمای شیعه رد آن را بنویسد ،کتاب را به کسی نمی داد  که بنویسد و علامه همیشه  فکر می کرد که آنرا بدست آرد تا رد آن را بنویسد . خلاصه  علاقه استاد و شاگردی را  وسیله عاریت گرفتن کتاب قرار داد و چون آن استاد نخواست که یکباره دست رد به سینه او نهد گفت:سوگند یاد کرده ام که این کتاب را بیش از یک شب  پیش کسی نگذارم .علامه نیز موضوع را غنیمت دانسته  کتاب را بگرفت و به خانه برد که در آن شب ازآنجا به قدر امکان نقل کند . چون به نوشتن آن پرداخت و نصفی از شب بگذشت ،خواب بر او غلبه کرد . حضرت صاحب الامر (عج) به سرای او در امدند و و به شیخ گفتند :«کتاب را به من واگذار و تو خواب کن »چون شیخ از خواب بیدار شد  ان نسخه از کرامت  صاحب الامر (ع)تما م شده بود.3

 اکنون که در زمان غیبت به سر می بریم  به همان ها که خودشان فرمودند:«صائنا لنفسه »باید مراجعه کرد

نتیجه این که از میان فقها  باید تنها به آن کسانی که مکتب امام  زمان (عج)را ترویج می کنند و محبت امام زمان (عج)را دارند و بعنوان شاگردان مکتب امام زمان (عج) و را نمایان مردم به سوی او (و نه بسوی خود )فعالیت می کنند ،رو آوریم و آنها را شناسایی کنیم  و در احکام از دانشمند ترینشان تقلید کنیم .


 پی نوشت :

1)وسایل شیعه 18:95،ح20

2)همان :101،ح90

3)نجم ثاقب ،باب 7،حکایت 15 با اندکی تغییر.

 

در محضر نور 18

آیه ۶۰ سوره مبارکه مریم :

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُواْ الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً


إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَايُظْلَمُونَ شَيْئاً

ترجمه ایه شریفه:

آنگاه پس از آنان، جانشينان بد و ناشايسته‏اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروى كردند. پس به زودى (كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد.
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى‏شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمى‏گيرند (و از پاداششان كاسته نمى‏شود).

سوال:

۱)توبه تظاهر است یا تحول ؟

۲)شرط رستگاری چیست ؟

 

هر یکشنبه یک سوال(18)

امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)در دوران غیبت،شیعیان را به راویان احادیث ارجاع داده اند:

۱.آیا روات احادیث همان فقها و مجتهدان اند؟

۲.ارتباط بین امام زمان(عج)و راویان و فقیهان چگونه است؟آیا ارتباط ویژه ای دارند یا مانند سایر مردم اند؟(به عبارت دیگر:آیا حتما آن ها به دیدار آن حضرت می رسند؟)

مهدویّت در شعر حافظ (1)

گذرى بر زندگى حافظ شيرازى

شمس الدين محمد شيرازى متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغيب، يكى از پر رمز و رازترين شاعران جهان است. نام پدرش بهاءالدين مى­باشد كه بازرگانى مى­كرده و مادرش اهل كازرون شيراز بوده است.

همين كه به سن جوانى رسيد، در نانوايى به خميرگيرى مشغول شد، تا آنكه عشق به تحصيل كمالات او را به مكتب خانه كشاند. تحصيل علوم و كمالات را در زادگاه خود كسب كرد و مجالس درس علماء و فضلاى بزرگ شهر خود را درك نمود. او قرآن كريم را از حفظ كرده بود و بنابر تصريح صاحبان نظر، تخلص حافظ نيز از همين امر نشأت گرفته است.                                   

عشقت رسد به فرياد ورخود به سان حافظ                        قـرآن زبـر بخوانى در چهـارده روايـت

عشق در بيان حافظ

شعر حافظ امتيازات زيادى دارد. از جمله روح عشق و اميدوارى است كه در ديوان او موج مى­زند. وقتى كه مى­گويد:«مژده ­اى دل كه مسيحا نفسى مى­آيد»يا«يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور»،در دل خواننده روح اميد و عشق و شور و شوق مى­دمد و در عين حال ملاحت بيان حافظ جاى خود را دارد.

حافظ درباره عشق الهى كه موضوع غزلهاى عرفانى اوست، صحبت مى­كند. در مورد عشق انسانى هم وقتى از معشوقان جسمانى و مادى صحبت مى­كند، خاطر نشان مى­كند كه عشق وى همچون امرى است كه به يك سابقه ازلى ارتباط دارد. در غزلهاى عرفانى حافظ، عشق مجازى همچون پرده­اى به نظر مى­آيد كه عشق الهى در وراى آن پنهان است.

درد عشقى كشيده­ام كه مپرس   زهر هجرى كشيده­ام كه مپرس      

گشته­ام در جهان و آخر كار         دلبرى برگزيده­ام كه مپرس

 آنچنان در هواى خاك درش         مى­رود آب ديده­ام كه مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش   سخنانى شنيده­ام كه مپرس

همچو حافظ غريب در ره عشق     به مقامى رسيده­ام كه مپرس[2]

  محبوب حافظ كيست؟

دلبر حافظ معصوم است كه همه عالم نسبت به پارسايى، عفاف و عصمت او اذعان دارند. در اين راستا حافظ از ميان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به محبوب عصر خود، يعنى حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ نظر داشته است. البته حافظ درباره حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ غزل گفته است نه قصيده، ولى سخن در اينجاست كه تقريباً كمتر غزلى است كه بيتى يا ابياتى از آن مناسب با وصف حال امام غائب از انظار نباشد. سرانجام با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم، به ديدار حضرت حق شتافته است.

دست از طلب ندارم تا كام من برآيد

يا تن رسد به جانان يا جان زتن برآيد

بگشاى تربتم را بعد از وفات و بنگر

كز آتش درونم دود از كفن برآيد[3]

نام حضرت مهدى عليه السلام در شعر حافظ

حافظ نام حضرت را صريحاً در اشعارش برده و از ظهور او و نابودى «دجال»؛ مظهر ريا و تزوير و بدى و پليدى سخن گفته است.

كجاست صوفى دجال فعل ملحد شكل

بگو بسوز كه «مهدى» دين پناه رسيد[4]

غيبت امام زمان عليه السلام

از مسائلى كه در شعر حافظ مطرح شده، غيبت امام عصر ـ عليه السلام ـ است.

ديگر ز شاخ سرو سهى بلبل صبور

گلبانگ زد كه چشم بد از روى گل به دور

اى گل به شكر آنكه تويى پادشاه حسن

با بلبلان بيدل شيدا مكن غرور

از دست غيبت تو شكايت نمى­کنم

تا نيست غيبتى نبود لذت حضور

گر ديگران به عيش و طرب خرم­اند و شاد

ما را غم نگار بود مايه سرور

حافظ شكايت از «غم هجران» چه مى­كنى

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور[5]

گرچه در اشعار فوق اظهار مى­دارد كه از غيبت شكايت نمى­كنم، ولى گاه آتش سوزان هجر و دورى آنچنان در وجودش شعله­ور مى­شود كه به ناچار غيبت و هجران يار را به زبان مى­آورد و اظهار مى­كند كه به هر وسيله و به صد جادو از خدا مى­خواهيم كه دوران غيبت او را به سر آورد و ظهور او نزديك گردد.

اى غايب از نظر به خدا مى­سپارمت     جانم بسوختى و به جان دوست دارمت

   تا دامن كفن نكشم زير پاى خاك          باور مكن كه دست زدامن بدارمت[6]

 

* * *

حسب حالي ننوشتيم و شد ايّامي چند

محرمي کو که فرستم به تو پيغامي چند

ما بدان مقصد عالى نتوانيم رسيد

هم مگر پيش نهد لطف شما گامى چند[7]

حافظ و انتظار

حافظ در ابياتي از يار سفر کرده سخن مي­گويد و به غيبت صاحب الامر ـ عليه السلام ـ اشاره مي­کند و شب و روز در انتظار به سر مي­برد.

فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش

گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش

دلربايي همه آن نيست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود

اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدايا به سلامت دارش[8]

حافظ در ابيات فوق به مناجات با حضرت حق پرداخته و از مقام ربوبي مي­خواهد که امام زمان ـ عليه السلام ـ را در پناه خود حفظ کند و او را در نهايت سلامت نگاه دارد و در جاي ديگري بيان مي­کند:

اي صبا سوختگان بر سر ره «منتظرند»

گر از آن يافر سفر کرده پيامي داري[9]

حافظ در انتظار محبوب خود لحظه شماري مي­کند و اشک مي­ريزد و در اشک غسل مي­کند. براي ديدار محبوب دست به دعا برمي­دارد، و در مناجات خود از حضرت حق ديدار يار طلب مي­کند.

يا رب سببي ساز که يارم به سلامت

باز آيد و برهاندم از بند ملامت[10]

تشرف خدمت ولى عصر عليه السلام

بعد از غيبت كبرى هزاران نفر از اقشار گوناگون در طلب گوهر وصل، ترك تعلقات نموده و در نهايت به فيض زيارت آن حضرت نائل گشته و مى­شوند؛ ولى حافظ اجازه بازگو كردن ديدار خود را نداشته و مى­بايست آتش اين عشق را چون رازى سر به مهر حفظ كند.

ادامه دارد...


 -
[۱]. ديوان و فالنامه حافظ شيرازى، تنظيم واحد تحقيقاتى انتشارات گلها، ناشر: انتشارات گلپا، دوم، 1383، ص 277.

[۲]. همان، ص 240. [۳]. همان، ص 249. ۴]. همان، ص 261. ۵]. همان، ص 261. [6]. همان، ص 98.

[7]. همانع ص 189. [8] . همان، ص284. [9] . همان، ص454 [10] . همان، ص 96.

دولت کریمه ی(1)

ویژه نامه ی (۲)

مدینه ی فاضله ی موعود

در این نوشته برآنیم تا به بررسی حکومت موعود امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بپردازیم.

زندگی در عصر ظهور امام مهدی(عج)

عصر امام (عج) پس از ظهور و قیام جهانی اش,براستی از درخشانترین و دوست داشتنی ترین و زیباترین عصرها برای کره ی زمین از آغاز آفرینش جهان است .

و کاملا به جا ودرست است که نام عصر ظهور را((عصر حاکمیت نور دانش و بینش )) به مفهوم واقعی آن نام گذاریم,نه آن روزگاری را که ما در آن زندگی می کنیم که براستی عصر تاریکیهای جهل ,انحراف,فجایع,بیداد و گمراهی و عصر نگون سازی و اسارت انسان است.

جهان معاصر

با الهام از فراز حکیمانه  و مشهور "تعرف الاشیاء باضدادها"ممکن است برای درک و دریافت پرتویی از درخشندگی و شکوفایی عصر ظهور و زیبایی و شیرینی زندگی در حاکمیت آن اصلاح گر بزرگ جهانی, نظری گذرا به اوضاع غمباری بیافکنیم که در آن زندگی می کنیم.

به جامعه ای که اکنون در آن زندگی می کنیم و ناملایمات ورنجهایی که  زندگی راتیره و تار ساخته بنگرید!یکی دچار فقر است و دیگری به نداشتن مسکن و سر پناه گرفتار است.یکی از بیکاری و نداشتن مکانی برای کسب و کار و تجارت رنج می برد و دیگری از فقدان درآمد کافی که خود و خانواده اش را اداره کندو پولی که با آن نیازهای پزشکی و درمانی خویش و افراد تحت تکفل خود را فراهم آورد.

مشکلات زندگی همه جا را فرا گرفته مو بحرانهای ویرانگر و پیاپی ,راه نجات و امید به آینده را برای مردم مسدود ساخته است.

از سویی آزادی مسکن و محل زندگی ,آزادی سفر و تجارت و,آزادی کار و اقامت ,آزادی بیان و قلم و اظهارنظر مردم ,سلب شده و از دیگر سو ,امنیت  و آرامش از ابعاد گوناگون زندگی انسان معاصر رخت بربسته.ام...در عصر ظهور :جهنم زندگی ,جای خود را به بهشت نیکبختی و سعادت می دهد وپژمردگیها جای خود را به طراوت و نشاط می سپاردو امن و امان در همه ی ابعاد زندگی جهان گستر می شود.

دیگر نه ظالمی خواهی دید و نه مظلوم و ستمدیده ای .آرمانها و آرزوهای مسلمانان آگاه و پروا پیشه تحقق می یابد و کره ی زمین,مهد صلح و آزادی می گرددو اسلام در سراسر گیتی ,دلها و جانها را نورباران می نماید و همه ی ساکنان زمین,آگاهانه و مخلصانه بر یکتایی خداوند و رسالت پیامبر(صلی الله علیه واله )و امامت  امیر المومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام)گواهی می دهند.

بررسی  طرح ها و برنامه های و ره آورد های وصف ناپذیر و شکوهبار حکومت امام مهدی(عج):

زندگی انسانها دارای ابعاد گوناگون مظاهر مختلف و و جلوه های متنوعی است.لذا برنامه های مصلح کل نیز در ابعاد مختلفی طرح ریزی شده است.

حاکمیت فرهنگی در عصر امام مهدی(علیه السلام)

در عصر درخشان امام مهدی(عج)حیات فرهنگی به گونه ای شکوفا و بارور می گردد که در سراسر تاریخ نمونه ای نخواهد داشت و دانش و فرهنگ و معنویت ,بویژه علوم دینی و احکام و مقررات و معارف و آگاهی و شناخت با سرعت وصف ناپذیری به حرکت می افتد و روشن است که تغییر و دگرگونی ژرف و شکوهمندی در این بعد از زندگی بشریت حاصل می شود.

خدا می داند که این تحول مطلوب و مترقی چگونه خواهد بود اما به نظر میرسد بسیاری از کتابهای فقه و حدیث ,نوسازی گرددو نقش بسیار ی از موضوعات کتابها ی اصولی به پایان رسد,چرا که امام مهدی(عج)قواعد عمومی برای دریافت مسائل شرعی و مقررات دینی را بیان می کندو در پرتو همانها دانشمندان از بسیاری از بحثهای اصولی و قواعد آن بی نیاز میگردند.

در عصر ظهور نقش کتابهای مربوط به  شرح حال راویان احادیث به پایان میرسد چون مردم آن دوران به مقررات و احکام قطعی دست می یابند و از اینها بی نیاز می گردند.

و نیز در عصر ظهور بیشتر کتابهای تفسیری از اعتبار ساقط می شود چرا که مردم با رشد فکری و ژرف نگری برخاسته از فرهنگ عصر ظهور ,به تفسیر های برخاسته از نظرات افراطی افراد بهایی نمی دهند.از این رو تنها تفاسیر برخاسته از روایات رسیده از پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)باقی می ماند.

همین گونه قرائتهای مختلف از قرآن شریف که دلیلی برای آنها نازل نشده است,برداشته می شود.چرا که مردم قرآن و قرائت صحیح را – به گونه  ای که بر قلب مصفای محمدی(ص)فرود آمده است – از امام مهدی(عج)می آموزند.

و خلا صه اینکه :دانش و بینش و آگاهی و شناخت صحیح و مفید و سازنده و کارگشا در هر خانه گسترش می یابد و حلقه های درس و بحث برای زن و مرد در کران تا کران جامعه ی بزرگ بشری برقرار می شود.

امام باقر(ع)فرمودند:

"...توتون الحکمه فی زمانه حتی ان المراه لتقضی فی بیتها ,بکتاب الله و سنته رسوله.1

یعنی:به مردم عصر حکومت درخشان او ,دانش و بینشی ارزانی می گردد که زن در کانون خانه ی خویش بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبرش عادلانه و آگاهانه داوری می کند ونیازی به دیگری ندارد.

لازم است بدانیم که خود امام مهدی(عج)براساس کتاب خدا وسیره و روش انسانساز و افتخار آفرین  پیامبر (ص) تدبیر امور می کند و به اندازه ی بند م و ذره ای  از آ ن دو انحراف نمی جوید.

او شریعت جدید و یا دین دیگری  نمی آورد که با اسلا م راستین ناسازگار باشدبا آنچه را خدا تحریم کرده حلال کند و یا آنجه را خدا حلال کرده تحریم کند,هرگز !

این سخن تنها دیدگاه نگارنده نیست بلکه یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب خویش بدین واقعیت تصریح نموده و می نویسد:"امام مهدی پس از ظهور ,دین را همانگونه  که بود و نازل گردیدآشکار می سازد بطوریکه  اگر پیامبر گرامی حاضر باشد  به همان حکم کند.

او مذاهب مختلف را از روی زمین با ارشاد و هدایت خویش بر می دارد و جز دین خالص و پاک آسمانی نمی ماند...۲

امیرمومنان علی (علیه السلام)در مورد عصر امام مهدی می فرمایند:

"... آن پیشوای الهی تمامی بدعتها را نابود می سازد و همه ی سنتها  و شیوه های پسندیده را زنده و برپا می دارد.

 ۱.غیبت نعمانی باب 13ص238,ح30,بحارالانوار ج52,ص352,اکمال الدین ,ج2ص 675 و معجم احادیث امام مهدی(عج) ج3ص324

۲.الفتوحات المکله,ج3,ص327,باب 366.

برگرفته از کتاب "امام مهدی(عج) از ولادت تا ظهور.

 

ادامه دارد...

در محضر نور(17)

آیه ۳۷ سوره مبارکه نحل:

إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ 

ترجمه:

اگر [چه] بر هدايت آنان حرص ورزى ولى خدا كسى را كه فرو گذاشته است هدايت نمى‏كند و براى ايشان يارى‏كنندگانى نيست .

منظور از هدایت نشدن  برخی از انسان ها حتی با وجود تلاش پیامبر چیست ؟

آیا بین بندگان خدا فرقی هست که از پیامبرش می خواهد در هدایت آنهاطمع نورزد ؟

اگر اینگونه است رحمت و عدالت خداوند چه میشود ؟

پاسخ" هر یکشنبه یک سوال (17)"

 

    نفس زکیه کیست؟              

    آیا جزء نشانه های حتمی ظهور است یا غیر حتمی ؟

مقصود از نفس زکیه جیست؟

پاسخ:

پنجمین و آخرین نشانه از نشانه‏هاى حتمى، قتل نفس‏زكیه است. نفس‏زكیه به معناى ‏انسان بى‏گناه است. در احادیث و آیات، از چهار نفر به عنوان نفس‏زكیه یاد شده است.‏‎ ‎

·         نفس ‏زكیه معاصر حضرت خضر علیه السلام،  او نوجوانى بود كه با همسالان خود ‏مشغول بازى بود، حضرت خضر علیه السلام او را كشت. حضرت موسى به او گفت: ‏‏«اَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِیَّةً بِغَیرِ نَفْسٍ»؛ آیا شخص بى‏گناهى را كشتى كه كسى را نكشته ‏بود.(۱)

نفس‏ زكیه معاصر امام صادق‏ علیه السلام كه در مقابل منصور دوانیقى قیام كرد و با همه ‏طرفدارانش كشته شد.‏

نفس‏زكیه از كودكى زبانش مى‏گرفت(۲)

و لذا حدیثى جعل كرده به ابوهریره نسبت ‏دادند كه: مهدى نامش محمدبن عبداللَّه است و در زبانش عیبى هست!!(۳)

 نفس‏زكیه دیگرى در احادیث آمده كه در آستانه ظهور در نجف اشرف به شهادت مى‏رسد. ‏امیرمؤمنان ‏علیه السلام در خطبه‏اى كه به خطبه المخزون معروف شده، در میان ‏نشانه‏هاى ظهور مى‏فرماید: وَ قَتْلُ النَّفْسِ ‏الزَّكِیَّة بِظَهْرِ الكوفَة فی سَبعین؛ و كشته شدن ‏نفس‏زكیه (انسان بى‏گناهى) در پشت كوفه (نجف) با 70 تن.(۴)

شیخ مفید نیز به ‏هنگام شمارش نشانه‏هاى ظهور، از كشته شدن نفس‏زكیه با 70 تن از صالحان در پشت ‏كوفه سخن گفته است.(۵)‏‎ ‎

 

اما هیچكدام از این موارد ذکرشده ربطى به نفس‏زكیه موعود ندارد.‏‎

 

·         نفس ‏زكیه از نشانه‏هاى حتمى:

آخرین نشانه از نشانه‏هاى حتمى در آستانه قیام ‏جهانى حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - قتل نفس‏زكیه است كه در مسجد الحرام، در میان ‏ركن و مقام به هنگام قرائت پیام امام به شهادت مى‏رسد.

 ‏نفس‏زكیه موعود، دقیقاً سه ماه و دو روز بعد از ظهور و 15 روز پیش از قیام جهانى، روز ‏‏25 ذیحجة الحرام در میان ركن و مقام به شهادت مى‏رسد.

لذا امیر مؤمنان‏ علیه السلام در ‏خطبه المخزون هر دو را در كنار یكدیگر بیان مى‏كند: وَ قَتلُ النَّفس الزَّكیَّة بِظَهْرِ الكُوفَة فی ‏سَبعین، وَ الْمَذْبوحُ بَینَ الرُّكن وَالمَقام؛

از نشانه‏هاى ظهور كشته شدن نفس ‏زكیه‏اى ‏‏است در پشت كوفه با 70 تن، و آنكه كشته مى‏شود در میان ركن و مقام.(۶)‏‎ ‎

قتل نفس‏زكیه و خسف بیدا، از علامات ظهور به معناى اخص كلمه نمى‏باشند، ‏بلكه علامت خروج و قیام جهانى آن حضرت مى‏باشند

شیخ مفید نیز به پیروى از كلام امیر مؤمنان‏ علیه السلام این دو نشانه را كنار هم یاد كرده ‏است.(۷)‏‎ ‎

كشته شدن نفس ‏زكیه در میان ركن و مقام از نشانه‏هاى حتمى است.

 شیخ مفید از طریق فضل‏بن شاذان از امام باقر علیه السلام روایت كرده ‏كه فرمود: وَ قَتلُ النَّفس الزَّكیة مِنَ المحْتوم؛

 قتل نفس ‏زكیه از نشانه‏هاى حتمى ‏است.(۸)

این حدیث به همین تعبیر از امام صادق‏ علیه السلام نیز روایت شده ‏است.(۹)‏‎ ‎

نفس‏زكیه نامش محمد است.

امام صادق‏علیه السلام در ضمن یك حدیث طولانى ‏مى‏فرماید: وَ قَتْلُ غُلامٍ مِن آلِ‏ مُحمَّد صلى الله علیه و آله و سلم بَینَ الرُّكنِ وَ المَقام، ‏اِسْمُهُ مُحمدبن مُحمد، وَ لَقَبُهُ النَّفسُ ‏الزَّكیَّة؛

 قتل جوانى از آل ‏محمد صلى الله علیه و آله ‏و سلم در میان ركن و مقام كه نامش محمد فرزند محمد، و لقبش: نفس‏زكیه ‏مى‏باشد.(۱۰)‏‎ ‎

این حدیث را فضل‏بن شاذان فقط با دو واسطه نقل كرده كه هر دو در حد اعلاى وثاقت ‏مى‏باشند.(۱۱)

در این حدیث كه از نظر سندى در اوج صحت است، نام پدرش محمد ‏آمده، ولى در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السلام حسن آمده است.(۱۲)‏‎ ‎

نفس‏زكیه از تبار امام حسین‏علیه السلام است.

 امام باقرعلیه السلام در ضمن یك ‏حدیث طولانى مى‏فرماید: اگر هر چیزى بر شما مشتبه شود؛ هرگز پیمان پیامبر، پرچم ‏پیامبر، سلاح پیامبر، و نفس‏زكیه‏اى كه از نسل امام حسین‏علیه السلام است، بر شما ‏مشتبه نمى‏شود.(۱۳)‏‎ ‎

پس آنچه ابو الفرج نقل كرده كه نفس‏زكیه از اولاد امام حسن مجتبى‏علیه السلام است، ‏از سوى پیروان نفس‏زكیه (محمدبن‏عبداللَّه‏بن‏حسن) جعل شده است.‏‎ ‎

حضرت مهدى دقیقاً 15 روز بعد از قتل نفس‏زكیه قیام جهانى خود را آغاز مى‏كند.

امام ‏باقرعلیه السلام در این رابطه مى‏فرماید: لَیْسَ بَینَ قِیامِ القائِم وَ قَتلِ النَّفسِ ‏الزَّكیةِ أَكثَر ‏مِن خَمسةَ عَشْرَ لَیلَة؛

در بین قتل نفس‏زكیه و قیام قائم(۱۴) جز 15 شب فاصله‏اى ‏نخواهد بود.(۱۵)‏‎ ‎

نفس‏ زكیه بى‌گناه است.

 امیرمؤمنان‏علیه السلام در این رابطه مى‏فرماید: ریختن خون ‏حرام، در روز حرام، در شهر حرام، از تیره‏اى از قریش. سوگند به خدایى كه دانه را ‏شكافت و انسان را آفرید، پس از آن بیش از 15 شب حكومت نخواهد داشت.(۱۶)

 ‏منظور از خون حرام؛ انسان بى گناه، منظور از روز حرام؛ ماه ذیحجة الحرام و منظور از ‏شهر حرام؛ مكه معظمه مى‏باشد.‏‎ ‎

نفس زكیه انسانی بی‌گناه و پاك به نام محمد از تبار امام حسین علیه السلام است

قتل نفس‏زكیه خیلى ناجوانمردانه است. امیرمؤمنان‏علیه السلام در این رابطه مى‏فرماید: ‏به خدا سوگند گویى به نوجوانى از قریش مى‏نگرم كه در خون خود دست و پا مى‏زند. ‏پس از این جنایت كسى در روى زمین عذر آنها را نپذیرد و دیگر براى آنها سیطره‏اى ‏نمى‏ماند.‏‎ ‎

نفس‏زكیه را به هنگام قرائت پیام حضرت مى‏كشند.

 امام باقرعلیه السلام مى‏فرماید: ‏قائم(۱۷) به یكى از یارانش مى‏فرماید برو به سوى اهل مكه و بگو من فرستاده فلانى ‏هستم. او به شما مى‏گوید »ما اهل‏بیت رحمت و معدن رسالت و خلافتیم، ما ذریه پیامبر ‏و از تبار پیامبرانیم، ما مورد ستم واقع شدیم، ما پایمال و منكوب شدیم، از روزى كه پیامبر ‏ما رحلت كرده تا به امروز حق ما گرفته شده، ما از شما یارى مى‏طلبیم. ما را یارى ‏كنید.« هنگامى كه آن جوان این پیام را ابلاغ مى‏كند؛ به سویش تهاجم مى‏كنند و او را در ‏میان ركن و مقام سر مى‏برند. او نفس‏زكیه است.(۱۸)‏‎ ‎

نفس‏زكیه دقیقاً روز 25 ذیحجه كشته مى‏شود و 15 روز بعد، روز دهم محرم (عاشورا) ‏قیام جهانى آغاز مى‏شود.‏‎ ‎

آخرین نشانه، قتل نفس‏زكیه است و بعد از آن، حضرت مهدى

(۱۹) صاحب سیره ‏شایسته، قیام مى‏كند.‏‎ ‎

حضرت مهدى(۲۰) خروج نكند جز هنگامى كه نفس‏زكیه كشته شود. چون او كشته ‏شود، ساكنان زمین و آسمان بر آنها خشمگین شوند.(۲۱)‏‎ ‎


۱.      ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 203.‏‎ ‎

‏‏۲.      همان، ص 205.‏‎ ‎

۳.      سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 272.‏‎ ‎

‏۴.   شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 368؛ ابن فتال، روضة الواعظین، ج 2، ص 15؛ ‏اربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 247؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 220.‏‎ ‎

۵.      حلى، مختصر بصائر الدرجات، ص 443.‏‎ ‎

۶.      شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 368.‏‎ ‎

۷- همان، ص 371؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 279؛ نعمانى الغیبة، ص 435؛ ‏شیخ حر، اثبات الهداة، ج 3، ص 722

۸. شیخ صدوق، كمال‏الدین، ج 2، ص 652؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 435؛ شیخ ‏حر، همان.‏‎ ‎

۹.   فضل‏بن شاذان، اثبات‏الرجعة - محظوط -؛ مختصر اثبات‏الرجعة، تراثنا، ش 15، ص ‏‏217، ح 18؛ میرلوحى، كفایة المهتدى، ص 280؛ خاتون آبادى، كشف الحق، ص ‏‏182، ح 30.‏‎ ‎

۱۰.      این دو واسطه عبارتند از:‏‎ ‎

صفوان بن یحیى، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 197، رقم 524؛ شیخ ‏طوسى، الرجال، ص 352؛ همو، اختیار معرفة الرجال، ص 502، رقم 963.‏‎ ‎

محمد بن حمران، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 359، رقم 965.‏‎ ‎

‏۱۱.      شیخ صدوق، كمال‏الدین، ج 1، ص 331؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 292؛ ‏اربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 324

۱۲.      عیاشى، التفسیر، ج 1، ص 164، ح 222؛ بحرانى، البرهان، ج 2، ص 26، ح ‏‏694؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 223.‏‎ ‎

۱۳.      ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 209.‏‎ ‎

۱۴.   شیخ صدوق، كمال‏الدین، ج 2، ص 649؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 374؛ شیخ ‏طوسى، الغیبة، ص 445؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 281.‏‎ ‎

‏۱۵.      نعمانى، الغیبة، ص 258؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 234.‏‎ ‎

۱۶.      ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 131.‏‎ ‎

۱۷.      علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 307.‏‎ ‎

‏۱۸.      حائرى یزدى، الزام الناصب، ج 2، ص 177.‏‎ ‎

‏۱۹.      مقدسى، عقد الدرر، ص 116.‏‎ ‎

۲۰.      ابن ابى شیبه، المصنف، ج 8، ص 679، ح 199؛ متقى هندى، البرهان، ص 112.‏‎ ‎

‏۲۱.      مقدسى، عقد الدرر، ص 119

هر یکشنبه یک سوال (17)

    نفس زکیه کیست؟              

    آیا جزء نشانه های حتمی ظهور است یا غیر حتمی ؟

مقصود از نفس زکیه جیست؟

پاسخ"در محضر نور(16)"

آیه ۷ سوره مبارکه بقره

خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ

ترجمه آیه:

خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏اى است و آنان را عذابى دردناك است

 

*مهر زدن بر دل و دیدگان یعنی چه ؟

 *این کیفر و عقوبت سزای چه کسانی است؟

 *آیا با مهر زدن به دل و دیده امکان هدایت  سلب میشود؟

پاسخ:

مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى‏زند، كيفر لجاجت‏هاى آنان است. چنانكه مى‏خوانيم: «يطبع اللَّه على كلّ قلب متكبّر جبّار»(1)خدا بر دل افراد متكبّر و ستم‏پيشه، مهر مى‏زند.

و در آيه 23 سوره‏ى جاثيه نيز مى‏خوانيم: خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مى‏روند مهر مى‏زند.

بنابراين مهر الهى نتيجه‏ى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مى‏كند:

1. قلب سليم،2. قلب منيب، 3. قلب مريض.

ويژگى‏هاى قلب سليم‏

الف: قلبى كه جز خدا در آن نيست. «ليس فيه احد سواه»(۲)
ب: قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد.(۳)
ج: قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد.(۴)
د: قلبى كه با ياد خدا، آرام گيرد.(۵)
ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است.(۶)
البتّه قلب مؤمن، هم با ياد خداوند آرام مى‏گيرد و هم از قهر او مى‏ترسد. «اذا ذُكر اللّه وَجِلَت قلوبهم»(۷) همانند كودكى كه هم به والدين آرام مى‏گيرد و هم از آنان حساب مى‏برد.

ويژگى‏هاى قلب مريض‏

الف: قلبى كه از خدا غافل است و لايق رهبرى نيست. «لاتطع من اغفلنا قلبه»(۸)
ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مى‏گردد. «فامّا الّذين فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة»(۹)
ج: دلى كه قساوت دارد. «جعلنا قلوبهم قاسية»(۱۰)
د: دلى كه زنگار گرفته است. «بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون»(۱۱)
ه: دلى كه مُهر خورده است. «طبع اللّه عليها بكفرهم»(۱۲)

ويژگى قلب منيب‏
قلب منيب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف، توبه وانابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است.
خداوند در آيات قرآنى، نه ويژگى براى قلب كفّار بيان كرده است:
الف: انكار حقايق. «قُلوبُهم مُنكِرة»(1۳)
ب: تعصّب. «فى قلوبهم الحَميّة»(14)
ج: انحراف و گمراهى. «صَرفَ اللّه قُلوبهم»(1۵)
د: قساوت و سنگدلى. «فَويلٌ لِلقاسيَة قلوبهم»(1۶)
ه : موت. «لاتَسمعُ المَوتى»(1۷)
و: آلودگى و زنگار. «بَل رانَ على قلوبهم»(1۸)
ز: مرض. «فى قلوبهم مَرض»(1۹)
ح: ضيق. «يجعلْ صَدره ضَيّقاً»(۲۰)
ط: طبع. «طَبع اللّه عليها بكفرهم»(۲۱)


قلب انسان، متغيّر و تأثيرپذير است. لذا مؤمنان اينچنين دعا مى‏كنند: «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا»(۲۲) خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى، منحرف مساز.
امام صادق عليه السلام فرمودند: اين جمله (آيه) را زياد بگوييد و خود را از انحراف ايمن و درامان ندانيد.(۲۳)

- درك نكردن حقيقت، شايد بالاترين كيفرهاى الهى است. «ختم اللَّه على قلوبهم»
 2- كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش‏هاست. «الذين كفروا... ختم اللَّه»
 3- در اثر پافشارى بر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات) سلب مى‏شود. «الّذين كفروا... ختم اللَّه»
 4- كيفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الّذين كفروا... ختم اللَّه»
    آرى، جزاى كسى كه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت، آن است كه خدا هم بر چشم، گوش، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مى‏كند. چنانكه امام رضاعليه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت كفر آنهاست


۱) غافر، 35.             ۲) نورالثقلين،  ج‏4، ص‏57.
۳) نهج‏البلاغه، خطبه 214.
۴) تفسير صافى.
۵) فتح، 4.
۶) حديد، 16.
۷) انفال، 2.
۸) كهف، 28.
۹) آل‏عمران، 7.
۱۰) مائده، 13.
۱۱) مطففين، 14.
۱۲) نساء، 155.
۱۳) نحل، 22.
۱۴) فتح، 26.
۱۵) توبه، 127.
۱۶) زمر، 22.
۱۷) روم، 52.
۱۸) مطففين، 14.
۱۹) بقره، 10.
۲۰) انعام، 125.
۲۱) نساء، 155.
۲۲) آل‏عمران، 8.
۲۳) تفسير نورالثقلين.

پاسخ هر یکشنبه یک سوال "16"

   دجال، شخص است یاجریان؟؟؟                    

       چه  مشخصاتی دارد؟

 

                     ادعای دجال چیست ؟   

 

پاسخ:

یکی از نشانه های ظهور آنحضرت که در بعضی روایات از نشانه های حتمی شمرده شده ،خروج دجال است .وی یک طاغوت پرتزویر و حیله گر است که عده بسیاری را بدنبال خود می کشد.(خروج دجال پیش از قیامت امری حتمی است؛اما در مورد وقوع قطعی آن پیش از ظهور اختلاف نظر وجود دارد.)

حتمی بودن خروج او :امیرالمومنین (ع)از پیامبر اکرم (ص)نقل می کند که فرمود:«پیش از قیامت ده امر حتمی واقع میشود خروج سفیانی ،دجال،دود ،دابه الارض،خروج قايم ،طلوع خورشید از مغرب،نزول عیسی،فرورفتن در مشرق جزیرة العرب،بیرون آمدن آتشی از قعر یمن که مردم را به محشر براند.»(1)

نام و نسب او :در کتابهای لغت ،دجال به معنای کذاب است،و فعل آن را بمعنی "آب طلاو آب نقره دادن "نوشته اند .دجال رادر زبان های فرانسه وانگلیسی "آنتی کریست "نامیده اند که بمعنای دشمن و ضد مسیح است.(2)

خصوصیات فردی او :علی (ع)می فرماید:«او چشم راست ندارد و چشم دیگرش در پیشانی اوست و مانند ستاره صبح میدرخشد ،چیزی در در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. وی در یک قحطی سخت می آید و بر حمار(الاغ) سفیدی سوار است.»(3) هر قدم حمارش يك ميل است و زمين منزل به منزل زير پايش نَوَرديده می شود و بر آبی نگذرد جز آن كه فرو رود تا روز قيامت.

ودر صحیح مسلم در کلام رسول خدا(ص)دجال چنین توصیف شده است :

«او مردی چاق سرخ رو با موی سر مجعد و اعور است ،چشمش چون  دانه انگوری است که بر روی آب قرار گرفته باشد.»(4)

عقیده او : علی (ع)می فرماید:«او با صدای بلندی فریاد می زند که بین مشرق و مغرب صدایش را جن و انس و شیاطین می شنوند (به فرض صحت روایت،ممکن است این عمل بوسیله رادیو و تلوزیون صورت بگیرد)

و می گوید ای دوستان من !به سوی من آیید. من هستم کسی که آفریده است ،پس استوار ساخته و مقرر کرده و هدایت نموده است.من پروردگار برتر شماهستم.»(5)

مکان خروج : :امیرالمومنین (ع) می فرماید:«اواز شهری که آنرا اصفهان می گویند و قریه ای که معروف به یهودیه است بیرون می آید»(6)

محدث قمی(ره) می گوید: در روایت است كه رسول خدا(ص) فرمودند: «هر مؤمنی كه دجال را ببیند آب دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره مباركه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نكند. چون اوظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید، و میان او و لشگر حضرت قائم(ع) جنگ واقع شود، و بالاخره آن ملعون به دست مبارك حضرت حجت(ع) یا به دست عیسی بن مریم(ع) كشته شود. (7)  

البته روایات شیعه بر این است كه امام مهدی(ع) است كه دجال را می‌كشد، نه عیسی بن مریم.

برخی بر اين باورند که دجّال، نام شخص معيّنی نيست و هر كسی كه با ادعاهای پوچ و بی‏اساس و با توسل به حيله‏گری و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجّال است

 

مرگ او:

آگاه باشيد بيشترِ پيروانش در آن روزگار، ناپاك زادگانند و صاحب پوستين‏های سبز. خداوند او را در شام بر سر گردنه‏ای كه آن را «افيق» نامند ـ به دست كسی كه عيسی  علیه السلام  پشت سرش نماز می‏خواند ـ هنگامی كه سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد ـ خواهد كشت. آگاه باشيد که پس از آن، حادثه بزرگ باشد..

  از نکات شگف‌آور و تأمل برانگيز در انبوه روايات شيعه و سنّی، ارتباط بسيار شديدی است که بين دجّال و يهود مطرح شده است. در روايات آمده بيشتر پيروان دجال يهودی ها هستند.

همانگونه که از ریشه لغت دجال از یکسو و از منابع حدیث استفاده میشود،دجال به فرد معینی منحصر نیست،بلکه عنوانی است کلی برای افراد پر تزویر و حیله گر که برای کشیدن توده مردم به دنبال خود از هر وسیله ای لستفاده می کنند .چنانکه پیامبر اکرم (ص)فرموده است «هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حضر داشتو من نیز شما را بر حذر می دارم.»(8)


 


 پی نوشت ها :

(1)اثبات الهداة،شیخ حر عاملی،ج7،ص405.

(2)مهدی موعود نوشته و ترجمه علی دوانی ،ص972

(3) مهدی موعود نوشته و ترجمه علی دوانی ،ص965

(4)صحیح بخاری،ج9،باب 1094،ح1947.

(5) مهدی موعود نوشته و ترجمه علی دوانی ،ص965

 (6) مهدی موعود نوشته و ترجمه علی دوانی ،ص965

 (7) .»(منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2،‌ ص336)

 (8)صحیح ترمذی ،باب ما جاء فی الدجال ،ص697

در محضر نور "16"

آیه ۷ سوره مبارکه بقره

خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ

ترجمه آیه:

خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏اى است و آنان را عذابى دردناك است


*مهر زدن بر دل و دیدگان یعنی چه ؟

 

*این کیفر و عقوبت سزای چه کسانی است؟

 

*آیا با مهر زدن به دل و دیده امکان هدایت  سلب میشود؟

هر یکشنبه یک سوال" 16"

                        

               دجال، شخص است یاجریان؟؟؟                    

             چه  مشخصاتی دارد؟

 

                     ادعای دجال چیست ؟   

 

پاسخ در محضر نور" 15"

آیه ۵۵ سوره مبارکه نور:

وعد الله الذین اءمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الا رض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم اءمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیا و من کفر بعد ذلک فأ ولئک هم الفاسقون

 ?حکومت جهانی مستضعفان  وعده های داده شده در آیه

 55 نور در چه زمانی و توسط چه کسانی محقق

می شود؟

     پاسخ:

۱-حكومت جهانى مستضعفان

از آنجا كه در آيات گذشته ، سخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خدا و پيامبر (ص) بود، آيه مورد بحث همين موضوع را ادامه داده و نتيجه اين اطاعت را كه همان حكومت جهانى است بيان مى كند، : ((خداوند به كسانى كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مى دهد كه آنها را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد، همانگونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد)) .


((و دين و آئينى را كه براى آنها پسنديده ، به طور ريشه دار و پا بر جا در صفحه زمين مستقر سازد)) ((و خوف و ترس آنها را، به امنيت و آرامش مبدل خواهد كرد)) ((و آنچنان مى شود كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من قرارنخواهند داد))

مسلم است بعد از اين سيطره حكومت توحيد و استقرار آئين الهى و از ميان رفتن هرگونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرك ((كسانى كه بعد از آن كافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند)) (و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ).

 از مجموع آيه چنين بر مى آيد كه خداوند به گروهى از مسلمانان كه داراى اين دو صفت هستند ايمان و عمل صالح سه نويد داده است :

۱ -  حكومت روى زمين .

۲- نشر آئين حق به طور اساسى و ريشه دار در همه جا

 ۳- از ميان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى .

و نتيجه اين امور آن خواهد شد كه با نهايت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هيچ شريك و شبيهى براى او قائل نشوند و توحيد خالص را در همه جا بگسترانند.
تفسير جمله ((كما استخلف الذين من قبلهم )).

در اينكه اين جمله اشاره به چه اشخاصى است كه قبل از مسلمانان داراى خلافت روى زمين شدند؟ در ميان مفسران گفتگو است :بعضى آن را اشاره به آدم و داود و سليمان دانسته اند چرا كه قرآن در آيه 30 سوره بقره درباره آدم مى فرمايد:  ((من در زمين مى خواهم خليفه اى قرار دهم )).
و در آيه 26 سوره ص درباره ((داود)) مى فرمايد:  ((اى داود ما تو را خليفه در روى زمين قرار داديم )).
و از آنجا كه ((سليمان )) به مقتضاى آيه 16 سوره نمل وارث حكومت داود بود، خليفه در روى زمين شد.اما بعضى ديگر مانند  ((علامه طباطبائى )) در الميزان اين معنى را بعيد شمرده است ، زيرا تعبير الذين من قبلهم را متناسب انبياء ندانسته ، چرا كه در قرآن اين تعبير در مورد پيامبران به كار نرفته است ، لذا آن را اشاره به امتهاى پيشين كه داراى ايمان و عمل صالح بودند و حكومت در روى زمين پيدا كردند مى داند.

اما جمعى ديگر معتقدند كه اين آيه اشاره به بنى اسرائيل است ، زيرا آنها با ظهور موسى (عليه السلام ) و در هم شكسته شدن قدرت فرعون و فرعونيان مالك حكومت روى زمين شدند، چنانكه قرآن در آيه 127 سوره اعراف مى فرمايد:  ((ما آن جمعيت مستضعف (مؤ منان بنى اسرائيل ) را وارث مشارق و مغارب زمينى را كه پر بركت كرديم قرار داديم )).و نيز درباره همانها مى فرمايد:  ((ما اراده كرده ايم كه قوم مستضعف (مؤ منان بنى اسرائيل ) را در روى زمين تمكين دهيم )) (و صاحب نفوذ و مسلط سازيم ).

درست است كه در ميان بنى اسرائيل حتى در عصر موسى (عليه السلام ) افراد ناباب و فاسق و حتى احيانا كافرى بودند، ولى به هر حال حكومت بدست مؤ منان صالح بود (بنابراين ايرادى كه بعضى از مفسران به اين تفسير كرده اند با اين بيان دفع مى شود) تفسير سوم نزديكتر به نظر مى رسد.

۲ - اين وعده الهى از آن كيست ؟

 ۳ - هدف نهائى... 

ادامه نوشته

در محضر نور "15"

آیه ۵۵ سوره مبارکه نور:

وعد الله الذین اءمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الا رض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم اءمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیا و من کفر بعد ذلک فأ ولئک هم الفاسقون

ترجمه:

خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده می دهد که آنها را قطعا خلیفه روی زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید. و دین و آئینی را که برای آنها پسندیده پا بر جا و ریشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل می کند، آنچنانکه تنها مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت. و کسانی که بعد از آن کافر شوند فاسقند.

 

؟?           ?؟                 ؟?           ?؟          ؟?


حکومت جهانی مستضعفان  وعده های داده شده در آیه

 55 نور در چه زمانی و توسط چه کسانی محقق

می شود؟?

 

    ?؟   ؟?   ؟?   ?؟

پاسخ هر یکشنبه یک سوال"15"

 

 

 چرا

باید  ادعای  ملاقات  با امام زمان را تکذیب  کرد?؟    

پاسخ:

بعضيها ملاقات با حضرت را منكرند و مي گويند ملاقات امكان ندارد و بر مدعاي خود رواياتي را شاهد مي آورند كه مي گويند: اگر كسي مدعي مشاهده و ملاقات با امام زمان(عليه السلام) شد او را تكذيب كنيدو از او نپذيريد. طبق اين روايات ما نمي توانيم اين نوع ملاقاتها را كه در كتب نقل شده بپذيريم. به هرحال ، امر داير است كه ما سخن مردم عادي وغير معصوم را كه مدعي ملاقات هستند، بپذيريم و يا سخن معصوم را كه فرمود، مدعي رؤيت و ملاقات را تكذيب كنيد، معلوم است كه بايد به سخن معصوم عمل كنيم نه سخن ديگران.

در پاسخ چنين ادعايي مي گوييم:1

اولاً، رواياتي در كار نيست، بلكه طبق تحقيق، يك روايت بيشتر نيست و آن همان توقيع حضرت ولي عصر(عليه السلام) به علي بن محمد سمري شش روز قبل از وفاتش است ، كه حضرت در اين توقيع به علي بن محمد (نايب چهارم) فرود: دست وپايت را جمع كن و به كسي براي بعد از خودت وصيت مكن، چرا كه زمان غيبت كبرا فرا رسيده وتونيز شش روز ديگر از دنيا مي روي. در آينده در بين شيعيان كساني پيدا مي شوند كه ادعاي مشاهدة ما را دارند، بدانيد كه قبل ازخروج سفياني و صيحة آسماني (دو علامت از علائم حتمية ظهور) هر كسي ادعاي مشاهدة ما را داشته باشد، دروغگو و مفتري است.2

آنها كه ملاقات امام زمان(عليه السلام) را قبول ندارند به اين روايت تمسك مي كنند وگرنه روايت ديگري در كار نيست.

ثانياً، از اين روايت نيز پاسخهايي داده شده است3 كه بهترين پاسخ به تناسب حكم و موضوع و با استفاده از لفظ «مفتر» كه حضرت فرمود: «الا فمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني والصيحه فهو كذاب مفتر .....» ، اين است كه منظور صرف ديدار و ملاقات نيست، بلكه ديداري است همراه با ادعاي نيابت كه مثلاً شخصي مدعي نيابت خاصه مي شود و مي گويد: من امام را مشاهده مي كنم و امام زمان(عليه السلام) مرا همانند نوّاب اربعه، نايب خاص خود قرار داده است، من وكيل آقا در بين شما هستم و شما بايد در كارها به من مراجعه كنيد. حضرت فرمود چنين كسي نه تنها دروغ مي گويد، بلكه افترا نيز مي بندد چون به ما نسبت مي دهد كه ما او را نايب و وكيل خود قرار داده ايم .اصل صدور روايت هم در مقام نيابت است كه حضرت به علي بن محمد فرمود: كسي را از جانب ما نصب مكن و دوران غيبت صغري و نيابت خاص تمام شده است. در چنين شرايطي اگر كسي ادعاي رؤيت و مشاهده داشته باشد، معلوم است كه منظور مشاهدة خالي از نيابت نيست.

بنابراين، اينكه مدعي مي گويد: رواياتي بر تكذيب مدّعي مشاهده وارد شده است، صحيح است، بلكه تنها يك روايت، آنهم در موقعيت خاص نيابت است. ما نيز در اين مسأله با مدعي هماهنگ هستيم كه اگر كسي در عصر غيبت كبري ادعاي مشاهده همراه با نيابت خاصه را داشته باشد، قطعاً كذاب ومفتري است، زيرا در غيبت كبري تنها نيابت عامه مطرح است نه خاصه.

پس از بيان منظور از ملاقات و اينكه مقصود صرف ديدار جمال يار است نه همراه با ادّعاي نيابت و وكالت،
مي گوييم: حق اين است كه ملاقات با آن امام همام ممكن است و هيچ استحاله اي ندارد، زيرا رؤيت شخصي كه در دنيا با بدن مادي زنده است و در بين مردم زندگي مي كند امري طبيعي وعادي است ونديدن بر خلاف عادت و روي مصالحي است كه اين غيبت را اقتضا كرده است.

كساني كه در عصر غيبت ادعاي رؤيت كرده اند تعدادشان به اندازه اي است كه امكان دروغ و يا تباني و توطئه بر اين دروغ وجودندارد، به تعبير فنّي ، ادعاي رؤيت از حد تواتر هم فراتر رفته و مدّعيان مشاهده نيز افرادي معمولي و يا لاابالي نيستند، بلكه افرادي چنين ادعايي را داشته اند كه اغلب تالي تلْو معصوم بوده و مردم در امور دين شان به آنها اقتدا مي كردند. چگونه ممكن است به افرادي همچون علامه حلي و سيد بحر العلوم و مقدس اردبيلي و علي بن مهزيار اهوازي وساير اولياي خدا، نسبت دروغ داد و گفت: اينان در ادعاي ملاقاتشان قصد فريب مردم و يا رسيدن به جاه و مال دنيا را داشته و براي نيل به هواهاي نفساني و خود را در بين عوام محبوب جلوه دادن در بين مردم چنين ادعايي را كرده اند. در حالي كه بسياري از اين بزرگان در حيات خود به طور عموم به مردم نگفته اند و برخي خواص هم كه به اين مطلب پي مي بردند و از آنها درخواست شرح ملاقات مي كردند پس از اخذ ميثاق و عهد و پيمان كه تا زنده بودن آنان براي كسي بازگو نكنند، براي آنان اعتراف مي كردند وگرنه براي عامه مردم تا حد امكان نمي گفتند و اغلب پس از درگذشت آنان مسأله فاش مي شد.

مرحوم حاجي نوري در كتاب نجم الثاقب مي گويد: مرحوم آخوند علامه «ملا زين العابدين سلماسي» كه يكي از شاگردان مرحوم «سيد بحرالعلوم» است فرمود: من در محضر درس سيد بحر العلوم بودم شخصي سؤال كرد: آيا امكان دارد كسي در زمان غيبت كبري حضرت صاحب الزمان را ببيند؟ سيد به او جواب نداد، ولي من كه نزديك او نشسته بودم ، ديدم سرش را پايين انداخته و آهسته مي گويد : چه بگويم ، در جواب او و حال آنكه حضرت مرا در بغل گرفته و به سينة خود چسبانيده است.»

به هر حال، در اينكه ملاقات با حضرت صاحب الامر ممكن و ميسر است و تعداد بيمشاري از اولياء خدا وشيفتگان آن حضرت به محضرش شرفياب شدند و بسياري از آنها از محضرپرفيض او بهره ها برده اند،‌ترديدي نيست ، اما اينكه چشم ما نابيناست و خفاشانه توان ديدار جمال بي مثال آن خورشيد عالمتاب را ندارد، عيب ونقص است كه به خود ما بر مي گردد. نه از قابل درك نبودن آن وجود مقدس، زيرا كه ما مدعي صحت ديدار يار هستيم نمي گوييم هر كه از راه رسيده ، با همه آلودگي هايش مي تواند به محضر امام زمان راه يابد ، چرا كه در آن حريم، جز پاكان و نخبگان و مؤمنان خالص و عاشقان كوي ولايت و سرانجام ، رنج كشيدگان در محبت را راهي نيست. ديدار امام زمان شرطها دارد يكي از آنها، انقطاع از علايق مادي و بريدن از همه مظاهر دنيوي و محو در جمال يار شدن است.


پي نوشت ها:

1- براي آگاهي بيشتر و پاسخهايي كه علما داده اند، ر.ك: به محدث نوري، جنه المأوي در بحار، ج 53 از ص 318 تا آخر كتاب ، بحار، ج 52، ص 151 – 172.


2- مجلسي ، بحار ، ج 52، ص 151.

در محضر نور"14"

ایه ۵۴سوره مبارکه آل عمران :

                     وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَكِرِينَ‏

 

و تدبير خود را  بكار بستند. خداوند نيز تدبير خود را  بكار برد و خداوند بهترين تدبير كننده است.

 

منظور از مکر خدا چیه ؟ ?؟

خیر الماکرین یعنی چه؟?؟

 

هر یکشنبه یک سوال "15"

  چرا

باید  ادعای  ملاقات  با امام زمان را تکذیب  کرد?؟