رادیو سنا - شماره 2
برای دانلود رادیو سنا - شماره 2 اینجا کلیک کنید.
برای دانلود رادیو سنا - شماره 2 اینجا کلیک کنید.
به نام خدايي که مهدي (عج)،را فرزند زهرا(س) آفريد.
چه افسانه زيبایی ؛زيباتر از واقعيت! راستي مگر هر کس احساس نمي کند نخستين روز بهار، گويي نخستين روز آفرينش است؟ اگر روزي خدا جهان را آغاز کرده ، مسلماً آن روز ، اين نوروز بوده است. مسلما بهار نخستين فصل و فروردين نخستين ماه و نوروز نخستين روز آفرينش است. هرگز خدا جهان را و طبيعت را با پاييز يا زمستان يا تابستان آغاز نکرده است.مسلماً اولين روز بهار ،سبزه ها روييدن آغاز کردند و رودها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن ،يعني نوروز.
(کوير)
حال که به حول و قوه ی الهی در آستانه ی سال نو میباشیم...
بار دیگر ما اهالي سنا با هم قرار مي گذاريم که اين نوروز را نوتر از هميشه آغاز کنيم؛
با هم وعده مي کنيم تا جايي که شد همه مان در محدوده يک ساعت (22 هر شب) با خداي خود خلوت کنيم و براي سلامتي بهار آفريدگان کلماتي از بهار قلب ها، کتاب زندگيمان، قرآن عزيزمان بخوانيم و آنچه شيرين تر يافتيم به عنوان سوغات نوروز امسال بنويسيم و در اولين ديدارمان به همراهان سنايي عيديشان دهيم.
هم چنین از دوستان درخواست داریم تا نکات قرآنی خود را در موارد ممکن با تصویری که خود عکاسی کرده اند همراه نمایند تا در جلسه عیدانه و در وبلاگ از آنها استفاده شود.
لذا از همه دوستان و همراهان عزیز سنایی تقاضا می شود در صورت تمایل جهت دریافت فرم های عیدانه مربوط به خود هرچه سریعتر پست الکترونیکی خود را به شماره 09380100396 ارسال کنند.
امید که سال پایان فراق باشد...
نوروزتان فاطمی
با تشکر
لطفا رسانه باشید
بسم رب المهدی (عج)
قرائت دسته جمعی دعای عهد روز شنبه اول فروردین 1394
، بعد از نماز صبح
آقای خوبم..
باشد که آغاز عهدمان را مهری فاطمی زنی...
بسم رب المهدی (عج)
فراخوان قرائت دعای فرج (الهی عظم البلا...)، لحظه تحویل سال نو ، به نیت تعجیل در ظهور امام مهدی (عج)
لطفا رسانه باشید
همیشه شامل الطاف بی كران هستیم
چرا كه تحت نظرهای آسمان هستیم
تو یاد مایی و ما یاد هر كسی جز تو
تو فكر مایی و ما فكر آب و نان هستیم
نه از تو حرف شنفتیم و نه سخن گفتیم
هماره مایۀ ننگیم ما، زیان هستیم
اگر كه ابر تویی ما كویر بی آبیم
اگر بهار تویی ما همه خزان هستیم
كسی كه گم شده پشت گناه، ماهائیم
تو آشكاری و مائیم كه نهان هستیم
به انتظار خودت امتحان مكن ما را
كه ما رفوزۀ هر بار امتحان هستیم
ابا الرّحیم تو هستی و با وجود تو ما
همیشه صاحبِ بابای مهربان هستیم
محمّد بیابانی
باز هم سلام
بفرمایید این هم
سخنان جناب آقای عظیمی در دیدار رهبری انقلاب(مورخ ششم مرداد ماه سال جاری)
که به نمایندگی از کانون های قرآن و عترت حضور یافتند.
سلام بر دوستان سنایی
به رسم ادب وتکلیف بابت حضورناقابلم در دیدار دانشجویی با رهبر انقلاب (مورخ ۶ مرداد ماه ۱۳۹۲)
بر خود واجب دیدم ویژه نامه ایی با نام
*شیرین ترین دیدار*
را تقدیم حضورتان نمایم
باشد که مقبول افتد.
تعجیل در ظهورش،
یک کتاب خوب بخوانیم و به دیگران معرفی کنیم...
سلام
دوستان با شعار بالا شروع می کنیم
انشاالله
زین پس از تمام دوستان و همکارانم
دعوت می کنم در این طرح
*یک کتاب خوب*
شرکت کنید
می پرسید چطور؟
حقیر در کاراکتر انتخاب موضوع
*یک کتاب خوب*
رو اضافه می نمایم
شروعش هم با خودم
قبول
ادامه ش با شما عالیجنابان
به این صورت که
هر وقت یه کتاب خوووووووب خوندیییییییییید
و فکر کردید خوندنش برای دوستانتان مفید باشد
و
مهم تر اینکه
شاید برای تعجیل در فرج(هم شخصی هم عمومی) هم کاری کرده باشید
اینجا
بله
همین
وبلاگ مقدس
بهترین مکان است
برای
معرفی
*یک کتاب خوب*
نام:تا انقلاب مهدی(عج)
به همت:مهدی نوری
از سری کتابهای دانشجویی
چنانچه اطلاعات دیگری می خواستید
با کمال میل در خدمتم
وقتی فشرد ،
قامت آن یاس پشت در
دستان باغبان ، به
مناجات رفته بود
با این سئوال سخت :
گل را به پشت در
،که به دیوار می زند ؟
این سوره بزرگ
این
کوثر سترگ
اینک کبود و خسته ، چه تفسیر می شود
!
او ریشه می شود ،
که بروید نهال
عشق
پنهان میان خاک
آیا کسی ، ریشه بر
این خاک دیده است ؟
آن گنج بی بدیل ، پنهانِ
آشکار
در پیش چشم یار
بازوی یاس می
شکند از فشار در
اما گلاب ، حاصل افشردن گل
است
آن عطر پیش ماست
عطار
مهربان
عاشق گل های نرگس است...
عجب شهر غریب و ساکتی است اینجا ، صدایی نیست دراین کوچه های تنگ و وحشت زا،
گمانم شهر یثرب بعد پیغمبر خموش و سرد و بی روح است،ولی درکوچه ای با نام زیبای بنی هاشم ،که غربت همچو باران بارد از هرگوشه ی آنجا ،
خبر از اتفاقی می دهد انگار ، کمی بایدتحمّل کرد و دید اینجا چه خواهدشد، ولی ای شعر جای صبر اینجا نیست ،
نمی دانم چرا دل شوره دارم بهرآن خانه،همان خانه که باشد میزبان حضرت زهرا، همان زهرا که باشد حضرت صدیقه ی کبری ،
همان زهرا که پیغمبربه وصفش گفت: عالم خاک پایت مادر بابا ، همان زهرا که مدحش کرده مریم، آسیه، حوّا،
همان زهرا که حتّی نور او باشد دم عیسی ، همان زهرا که بر او کرد تکیه مادر موسی ،
و امّا بگذریم و بازگردیم و ببینیم عاقبت درآن حوالیّ و پیش چشم های حضرت مولی الموالیّ و نگاه کودکان خسته و تنها چه خواهد شد ؟
صدای درب می آید، چرا زهرا سراغ درب می آید؟ کجایی فضه تا گیری جلوی مادر ما را ، ولی ای وای مادر رفت پشت در،
ازآن سو یک صدا آمد، علی را گو بیاید ورنه آتش می خورد این در ، ولی زهرا نمی خواهد ببیند دلبرش را دست بسته بین این کوچه ،
بگفتا پشت در من فاطمه بنت نبیّم ، به هرمُلک و مَلَک ، جنّ و بشر جان و ولیّم ،
نه تنها پشت در یا بین کوچه بلکه در هرجای عالم من سراپا یار بی همتای مولایم علیّم ،جواب فاطمه شعله کشیده خشم دشمن را ،
چه خواهدشد خدا آنجا؟ چه می بینم درون خانه ی مولا ، خدایا شعله زد دشمن درِ بیت رسول الله،خدایا فاطمه پشت درافتاده،
صدای فضّه آمد آه،خانم برزمین خورده، حسن آمد حسین آمد ، همه بر سر چرا مادر چنین گشتی؟
همان هنگام دست فاتح خیبر گرفتند و میان کوچه بردند و صدای خسته ی زهرا بلند وگفت: مگرمن مرده باشم تا که دست حیدرم بسته شود اینجا ،
و با حالی غمین و خسته و بی جان ، و باقدرت و با هیبت، کشید از دست دشمن دست حیدر را ، و چندین مردجنگی برزمین افتاد،
اشاره کرد آن نامرد، بزن قُنفُذ به بازویش،چنان زدضربه را آن بی حیا بر بازوی زهرا،که عشق حضرت حیدر فتاد از پا ،
صدای کودکی با ناله آمد،گفت: ای نامرد بی غیرت مزن او مادرم زهراست،همه همسایه ها گرم تماشا،
چرا کس نیست تا یاری کنددست خدا را؟به والله این همان زهراست... زهرای رسول حق که عالم خاک پایش بود،
کنون برخاک افتاده،ازاین جریان تلخ اکنون گذشته مدتی ای وای،چه می بینم دراین خانه، به روی بسترافتاده گل حیدر.
حسن،زینب،حسین ازغصّه هریک می زند بر سر ، خدایاپیرکرده مادرم راآتش آن در،
چرا زهرا پس ازآن واقعه ازاهل خانه روی می گیرد؟ مگرچیزی شده مادر؟و مادرگفت: دلبندان من ، یاران بی همتا ،
بگیرد هرکه دستش را بسوی آسمان بالا، تمام کودکان خوشحال از اینکه مادر ما هست پا برجا ،
همه گفتندحالا این دعا دارد که یاالله ، شفا ده بر تن زهرا ، تمام دست ها بالا و دلها بیقرار و کودکان آرام ،و مادرگفت با ناله ، رسان یارب برای فاطمه مرگش که دیگرخسته ام از عالم دنیا، تمام دست ها بر سر،
حسینش می زند سینه، وَ زینب می زندلطمه،چرا مادرچنین گفتی مگرمارا نمی خواهی؟
وَ زهراگفت باحیدر: تو را سوگند ای یار دلم ، مولا، به وقت غسل و تدفینم شبانه درکفن بگذار و خاکم کن ، پس از دفن عزیزت برسرقبرم نشین، قرآن تلاوت کن،....
و مادر رفت و زینب تازه تنها شد.
و چندین سال ازآن جریان گذشت و روز دیگر شد به نام روزعاشورا، نبی درصورت اکبر،
علی در سیرت عباس و زینب کار زهرایی کند اینجا، ....حسین تنهاست واویلا ،
دگرعباس و عون و اکبروقاسم دراینجا نیست ، تمام لاله ها پرپرشده از کینه ی اعداء،
حسین است وسپاهی بی حیا دربین این صحرا،وَهنگام وداع حضرت ارباب و زینب شد،
وَ گفتا ای برادرجان بیاصبری نما تا من وصیت های مادر را کنم اجرا ، بیا این کهنه پیراهن به تن کن دلبر زهرا ،
حسین آماده ی رفتن شد و خیمه به استقبال او گریان ، به میدان رفت و دائم ذکرتکبیرش ،
وَ با یادخدا آوای تهلیلش به گوش اهل خیمه می رسید و اهل خیمه یک صدا گفتند:حق،الله اکبر،حق ،
ولی ناگه صدای شیهه ی اسبی به گوش خیمه ها آمد ، به نزدیک خیام آمد،ولی با یال خونی و تن خونی و رخ خونی،
پدر درگودی گودال افتاده، وَ زینب روی تلّ زینبیّه،آه می بیند. یکی برسینه ی شاه است و خنجر روی حنجر وای،
چه می بینم خدایا این حسینم نیست؟
جلورفت وگذشت از نیزه ها و دید آری،حیف، سری ببریده درگودال افتاده،
وَ با ناله صدا زد مادرم ای کاش می بودی و می دیدی چه آمد برسر زینب،
همان جا خم شد و بوسید جایی را که حیدر نه ، پیمبر نه ، وَ حتی فاطمه آنجا نبوسیده ... کجا بوسید ؟
....آری بوسه زد رگ های خونین برادر را ، صدا زد وا محمد وا علی واویلتا مادر ،
شدم تنها در این صحرا ، همان جا بود زینب دل ز دنیا کَند و با مادر ، وَ با حیدر همه باهم صدا کردند :
وای از غربتت ای شاه بی سر ، ای حسین جانم
حسین رحمی
من شنیدم که شما فصل بهاری آقا
به دل خسته ما صبر و قراری آقا
حیف سالی که گذشت و خبری از تو نشد
هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟
در هیاهوی شب عید تو را گم کردیم
غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا
عیدتان مبارک!
معلی بن خنیس نقل کرده است که روز نوروز بر امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم، امام علیه السلام خطاب به من فرمود: آیا این روز را می شناسی؟ عرض کردم، قربانت شوم، این روزی است که ایرانی ها آن را بزرگ و نیکو می شمارند و به همدیگر هدیه می دهند. پس امام فرمودند: علت این امر را که بسی دیرینه است برایت تشریح خواهم کرد.
پس فرمودند: ای معلی! همانا نوروز روزی است که پروردگار جهان از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش کنند و به او شرک نورزند و به پیامبران و امامان علیهم السلام ایمان بیاورند.
نوروز اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرد و بادهای ناگهانی وزیدن گرفت و ستاره زمین در چنین روزی ایجاد شد ...
نوروز روزی است که علی علیه السلام در نهروان خوارج را هلاک کرد;
گل های زمین در آن روز خلق شد;
در چنین روزی بود که کشتی حضرت نوح علیه السلام بر کوه جودی نشست;
همان روزی است که جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد;
همان روزی است که ابراهیم علیه السلام بت ها را شکست;
در همین روز حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را بر دوش خود حمل کرد تا بت های قریش را سرنگون کند...
در چنین روزی حضرت مهدی علیه السلام ظهور می فرماید و ما انتظار فرج آن حضرت را در چنین روزی داریم; برای این که نوروز از ما و شیعیان ماست.
نوروز برای مسافرت خوب و برای زراعت و طلب حوایج بسیار نیکوست، عقد نکاح و ازدواج در چنین روزی بسیار شایسته است. (1)
پی نوشت ها:
1- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 59، ص 91، باب 22
بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
عید جدیدی آمد و آغاز سالی ست
آقای من!امسال هم جای تو خالی ست
وقتی که لب می خندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی ست
در آستانه آغاز بهار و نو شدنی دوباره برآن شدیم تا برای رسیدن به آن بهار واقعی و ظهور حضرت ولیعصر(عج) با دلهای تکانده از هرچه غیر اوست؛در کنار هم و یک صدا با هم چهل صبح دعای عهد را زمزمه کنیم و فرجش را از حضرت دوست مسئلت کنیم.
آغاز عهدخوانی مان مصادف با اولین روز از فروردین ۱۳۹۲
الهی بحق الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجه
نمیدانم چرا این مطلب را می نویسم و شاید خنده دارتر اینکه اصلا نمیدانم چه می خواهم بنویسم اما انگاری دلم نمیاید تا آخرین لحظه های این مسئولیت تنهایش بگذارم.دوستی به شوخی به من میگفت:این صندلیها به کسی وفا نکرده و نمیکند.نمیدانم چرا ناخواسته با این حرف دلم گرفت و یک سوال بزرگ مثل خوره افتاد به جانم؛که نکند واقعا دلبسته این محیط مجازی بوده ام و بس،نه دل بسته صاحب اصلی اش؟؟که نکند کاری کرده ام نه در سزای یک خادم در حرمسرایی مقدس و مجازی؟بگذریم....
برای خودم حسابی برنامه ریزی کرده بودم تا آخرین ویژه نامه سنایی ام را که متعلق به ولادت حضرت زینب (س) میشد به گونه ای دیگر بنویسم و از همانجا این مسئولیت را به صاحبش تحویل دهم اما نمیدانم چه شد که روز ها و تاریخ ها در ذهنم عجیب مخلوط شدند و ناگهان دیروز نزدیک غروب تازه متوجه شدم که چه روزی را پشت سر گذرانده ام...سراسیمه پای رایانه نشستم تا بنویسم اما امان از وقتی که نمی شود و یا نباید بشود...اینترنت قطع شده بود... وحالا دیگر آن دل گرفتگی ام دو چندان شده بود...اصلا مدتیست دلم زیادی بهانه میگیرد...زیادی حسرت می خورد به یاد همه لحظات زیبا و پرمحتوای فرهنگی...گرچه آنی نبودم که باید می بود اما یاد گرفتم هرچند خیلی کم...که عجیب دریاییست که هرچه برمیداری باز هم احساس تشنگی می کنی....
دیگر بیش از این روده درازی نمیکنم اما میخواستم بی اغراق بگویم وبلاگ سنا همیشه برایم جایگاه مقدسی داشته و دارد.نشستن پای صحبت قلم هایی پاک و منتظر که در انتظار حضرت عشق از عشق می نویسند و از عشق می خواندند همیشه برایم آرامش بخش بوده و هست.راستش را بخواهید همیشه دوست داشتم در این وبلاگ که مزین به نام حضرت است بیشتر خواننده باشم تا نویسنده چون همیشه معتقد بودم عیار خلوص قلمهای دوستان سنایی ام از بنده حقیر به مراتب بالاتر بوده و هست،اما نشد... و هیچ وقت شاید حتی برای یک لحظه هم تصور نمیکردم که گذر روزگار مرا به زمانی برساند که دو سال تمام مسئولیت چنین مکانی را برعهده بگیرم.
حال در این آخر کاری از همه همه دوستان سنایی و از همه چشمان منتظری که شاید روزی گذرشان به وبلاگ سنا خورد اما به دلیل قصور بنده نخواندند و نشنیدند آنچه را که باید میخواندند و می شنیدند کمال عذرخواهی را دارم.انشالله که حلال بفرمایید.
قدر دلهای پاکتان و خلوص قلم هایتان را بدانید.
س.ح دوشنبه 28 اسفند ماه 1391
این آخرین مطلب من به عنوان مسئول وبلاگ بود
"بسم رب المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف"
دل را به انتظار تو دمساز کرده ایم
این گونه عشق خود به تو ابراز کرده ایم
هرجا کلاس درس سخن از تو گفتن است
ما دفتر گدایی خود باز کرده ایم
************
با سلام به همه دوستان عزیز سنایی
بالاخره انتخابات نهایی دوره هشتم هم به انجام رسید.اسامی اعضای شورای مرکزی دوره هشتم به شرح ذیل می باشد:
دبیر:جناب آقای سهیل عظیمی
معاون:سارا حسیبی
کارگروه فرهنگی:سرکار خانم مینا رضایی،سرکار خانم آیدا کیانی و سرکار خانم رضوانه میرزاوند
کارگروه پژوهشی:سرکار خانم مهلا اسماعیل زاده و سرکار خانم راضیه حیدری
کارگروه تبلیغات:جناب آقای محمد امین رسولی و سرکار خانم الناز قلی پور
کارگروه اجرایی:سرکار خانم معصومه خادمی و سرکار خانم طاهره طبیبی
بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
سلام بر اهالی محترم سنا
به اطلاع می رساند هشتمین دوره ی انتخابات سنا در روز شنبه دوازدهم اسفند ماه راس ساعت 15:00 در سالن EDC واقع در طبقه ی همکف دانشکده پزشکی دانشگاه برگزار خواهد شد.
از تمامی دوستان همراه سنا دعوت می شود تا با حضور گرم خود اعضاء شورای هشتم کانون خود را انتخاب نمایند.
آیین نامه ی انتخابات
۱.برگزار کننده انتخابات "شورای صیانت از اهداف سنا" می باشد لذا مسئولیت اداره و کنترل جلسه و مسائل مربوط به آن با این شورا خواهد بود.
۲.تمامی افرادی که تا روز پیش از برگزاری انتخابات فرم عضویت سنا را پر کرده باشند دارای حق رای خواهند بود لذا حضور سایر افراد بدون حق رای با تائید شورای صیانت از اهداف سنا بلامانع خواهد بود.
۳.انتخابات از ساعت 15:00 آغاز شده و در ابتدای جلسه طی مراسم معارفه ای امکان آشنایی بیشتر با افراد کاندید وجود خواهد داشت.
۴.حضور کلیه کاندیداها در هنگام برگزاری مراسم انتخابات الزامی بوده و درصورت عدم حضور، کاندیداتوری ایشان لغو خواهد گردید.
۵.انصراف از کاندیداتوری تا یک روز قبل از برگزاری مراسم انتخابات امکان پذیر خواهد بود و در روز برگزاری، امکان پذیر نمی باشد.
۶.پس از پایان رای گیری , شمارش آراء صورت خواهد گرفت و یازده نفر از افرادی که حائز حداکثر آرا باشند به عنوان اعضا قطعی شورای هشتم معرفی خواهند شد.(شمارش آراء در حضور کاندیداها و سایر حضار انجام خواهد شد).
۷.پس از مشخص شدن یازده نفر اعضاء شورا،سایر افراد کاندیدی که به شورای مرکزی راه نیافته اند به عنوان "اعضاء رسمی مجمع عمومی" معرفی خواهند شد.
نکته بعد از انتخابات!!درصورت اعتراض به صحت برگزاری مراسم کلیه کاندیداها و نیز رای دهندگان می توانند حداکثر تا 48 ساعت پس از برگزاری انتخابات ، اعتراض خود را به صورت مکتوب تحویل یکی از اعضای شورای صیانت دهند.
جود و کرمت از کرمش جاودان شده
هرچه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر رسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول ولی باطنش علیست
در پشت آن جمال،جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنیا چرا به فاطمه نامهربان شده
خواهر حریف هجر برادر نمیشود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده
با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شان اوست در اینجا همان شده
دور و برش فرشته نگهبان معجرش
پس ما فدای زینب بی پاسبان شده
گاهی میان محمل نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده
شکر خدا مقام تو زحم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد
علی اکبر لطیفیان
محل رشد و نموّ و تربيت فاطمه معصومه عليهاالسلام خانداني بود که مخزن اسرار دانش الهي و منبع علم و معرفت شمرده ميشد. حضور وي در کنار پدري همچون امام موسي بن جعفر(ع) و برادري چون حضرت رضا(ع)که از علم «لدنّي» برخوردار بودند، سبب شد فاطمه معصومه(س) از نظر علمي و آگاهي به مسائل ديني و معارف اسلامي اعم از احکام و اخلاق و ... در حدّ بالايي از رشد علمي برسد تا آنجا که گاهي با نبود پدر بزرگوارش به پرسشهاي ديني و فقهي شيعيان پاسخ ميداد. از جمله نقل شده است که روزي گروهي از شيعيان وارد مدينه شدند و براي حل مشکل خويش سراغ خانه موسي بن جعفر را گرفتند، کاروانيان وقتي به در خانه امام آمدند، متوجه شدند که آن حضرت به مسافرت رفته است. خستگي راه و نبود امام هفتم سخت بر کاروانيان گران آمد، ناگهان يکي از دختران آن حضرت سکوت غمبار کاروانيان را شکست و فرمود: پرسشهاي خود را به من بدهيد تا به تمام آنها پاسخ دهم. پاسخها را با دقت تمام نوشت و به کاروانيان باز گرداند. کاروانيان شگفتزده به پاسخها نگريستند و با سبک شدن بار غم و اندوهشان راه ديار خويش در پيش گرفتند. در مسير راه به امام هفتم برخوردند و داستان پاسخگويي دخترش فاطمه معصومه را بازگو نمودند و پاسخها را به او نشان دادند، حضرت لبخندي زد و سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش فدايش باد.»(۱)حضرت معصومه عليهاالسلام علاوه بر پاسخگويي به سؤالات شرعي مراجعه کنندگان، احاديثي را نيز از خود به يادگار گذاشته است.که به نمونه از روايات آن بانو اشاره ميشود.حديث منزلت
حضرت فاطمه معصومه از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام، از فاطمه و سکينه دختران امام حسين عليه السلام از امکلثوم دختر حضرت فاطمه از ايشان نقل ميکند که فرمود: «انسيتم قول رسول الله يوم غدير خمٍّ: من کنتُ مولاهُ فعلي مولاه و قوله: انت منّي بمنزلة هارون من موسي(۲)؛ آيا سخن رسول در روز غدير را فراموش کرديد که فرمود: هر کس من مولاي اويم علي مولاي اوست (و آيا فراموش کرديد که) جايگاه تو (علي) نسبت به من مانند (جايگاه) هارون (در برابر) موسي است.»
حب اهل بيت عليهم السلام
حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام با سند فوق تا ميرسد به زينب دختر علي و او از مادرش فاطمه زهرا عليهماالسلام نقل نموده که فرمود: «الا من مات علي حبّ آل محمدّ مات شهيداً(۳)؛ همانا هر کس با محبت آل محمد(صلي الله عليه و آله) بميرد؛ شهيد مرده است.»
دوستداران علي عليه السلام
فاطمه معصومه (عليهاالسلام) از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام با همان سند فاطميات نقل ميکند تا ميرسد به ام کلثوم دختر اميرالمؤمنين و او از فاطمه زهرا عليهماالسلام نقل ميکند که پيامبر اکرم فرمود: «هنگامي که مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم، در آنجا قصري از درّ سفيد ميان خالي ديدم که داراي دري بود زينت شده با درّ و ياقوت و روي آن پردهاي آويخته بود. وقتي سر بلند کردم ديدم بر بالاي آن نوشتهاند: «لا اله الّا الله، محمد رسولُ الله، عليّ ولي القوم؛ خدايي جز خداي يگانه نيست، محمد رسول خداست، علي وليّ و صاحب اختيار مردم است و بر پرده نوشته شده بود: «بخٍ بخٍ مَن مثل شيعة عليٍّ؛ به به چه کسي مانند شيعه علي است.»
وقتي داخل شدم قصري از عقيق سرخ در آن ديدم که وسط آن خالي بود اين خانه نيز دري داشت که پردهاي مزيّن به زبرجد بر آن آويخته بود. وقتي سرم را بلند کردم ديدم بر او نوشته «محمّد رسول الله، علي وصيّ المصطفي؛ محمد رسول خدا، علي وصي مصطفي است.» و بر پرده نوشته بود «بشّر شيعةَ عليٍّ بطيب المولد؛ به شيعه علي بشارت بده به حلال زادگي.» وقتي وارد شدم به قصري از زمرّد سبز رسيدم که زيباتر از آن را هرگز نديده بودم. دري از ياقوت قرمز داشت که با انواع لؤلؤ زينت شده بود. بر پرده آن نوشته بود: «شيعة عليّ هم الفائزون؛ شيعيان علي رستگارانند
.پرسيدم: دوست من جبرئيل، اين کاخ از آن کيست؟
پاسخ داد: «يا محمّد، لابن عمّک و وصيّک عليّ بن ابي طالب(عليه السلام) يحشر النّاس کلّهم يوم القيامة حفاةٌ عراة الّا شيعة عليّ ... ؛ اي محمد! اين خانه پسرعمو و جانشين تو علي بن ابي طالب است، در روز قيامت همه مردم پا برهنه و عريان محشور ميشوند، جز شيعيان علي، و همه مردم با نام مادرشان صدا ميشوند جز شيعيان علي که با نام پدرانشان خوانده ميشوند
.درباره راز اين مسئله پرسيدم، پاسخ داد: «لانّهم احبّوا عليّاً فطاب مولدهم؛ چون علي را دوست داشتند ولادتشان پاک (و حلال) گرديد
.»)پی نوشت :
اعلام النساء، ص 692، بارگاه معصومه تجليگاه فاطمه زهرا، سيدجعفر مير عظيمي، ص 35 ـ 43 .
عوالم، ج21، ص 354، حديث 3/ آثار الجنة، ج 1، ص 8 ـ 9.
بحارالانوار، ج 68، ص 77، عوالم، ج 21، ص 325، ينابيع المودّه، ص 257، المسلسلات، شيخ ابوجعفر بن احمد قمي، ص 108.بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
کم کم دوره هفتم شورای مرکزی سنا هم در حال پایان رسیدن است و زمان انتخابات دوره هشتم فرا رسیده.
از تمامی علاقه مندان جهت عضویت در شورای مرکزی سنا دعوت به عمل می آید که در صورت تمایل حهت ثبت نام نام و نام خانوادگی خود را به شماره کانون ارسال نمایند.لازم به ذکر است که پس از ارسال پیامی برای شما فرستاده خواهد شد٬در صورت عدم ارسال این پیامک مجددا اقدام کنید.
مهلت ثبت نام:28 ام بهمن ماه لغایت 7 ام اسفندماه 1391
شماره تماس:09380100396
برای اطلاع از شرایط عضویت و وظایف هر یک از کارگروه ها به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
بسم الله...
قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده
با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده
آمده تا دلمان را پر امید کند
همه را با خبر از آمدن عید کند
فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید
شب به پایان نرسیده است سحر می آید
مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت
ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت
در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را
جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را
سالها پیش تر از آمدنت هم بودی
علت خلق بنی آدم و عالم بودی
سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم
عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم
می نویسم دل خود را برکاتی بفرست
می برم نام محمد صلواتی بفرست
عقل کلی و جهان جزئی از ادراک تـوأند
شیعیان علی از ما بقی خاک توأند
ما که از جلو ه ی توحیدی تو آگاهیم
در مسیر اتقرب به رسول الهیم
ما که از روز ازل جزء محبان هستیم
اشهد ان به نام تو مسلمان هستیم
***
صابر خراسانی***فرخنده میلاد فخر کائنات، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بر پیروان راستین خق تهنیت باد.
كلید نجات
مردی خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض كرد: مرا راهنمائی كن به نافع ترین كارها حضرت فرمود: " راستگویی را پیشه كن و از دروغ بپرهیز هر گناه دیگری میخواهی انجام ده"، از این سخن مرد، در شگفت شد و فرمایش آن جناب را پذیرفته و مرخص گردید. با خود گفت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مرا از غیر دروغگویی نهی كرده پس اكنون به خانه فلان زن زیبا میروم و با او زنا میكنم همینكه به طرف خانه او رفت فكر كرد اگر این عمل را انجام دهد و كسی از او بپرسد از كجا میآیی نمیتواند دروغ بگوید و بر فرض راست گفتن به كیفر شدید و بدبختی بزرگی مبتلا میشود. لذا منصرف شد. باز فكر كرد گناه دیگری انجام دهد همین اندیشه و خیال را نمود در نتیجه از همه گناهان بواسطه ترك دروغ دوری جست
.ارزش تحمل و عفو
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ضمن گفتاری فرمود: هنگامی كه روز قیامت میشود، منادی ندا میكند به گونهای كه همه صدای او را میشنوند و میگویند كجایند «صاحبان فضل». گروهی از مردم بر میخیزند، فرشتگان از آنها استقبال مینمایند و به آنها میگویند: فضیلت شما چه بوده كه به عنوان «صاحب فضل» شما را صدا زدهاند؟ آنها در پاسخ گویند: در دنیا وقتی كه از ناحیه نا آگاهان به ما آسیب میرسید «تحمل» میكردیم و اگر از ناحیه آنها به ما بدی میشد، «عفو» مینمودیم. منادی از طرف خداوند اعلام میكند: این بندگانم راست میگویند: آنها را آزاد بگذارید تا بدون حساب وارد بهشت شوند
.وسائل بهشت
شخصی به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: نمیخواهی تو را راهنمائی كنم تا خدا بوسیله آن تو را به بهشت ببرد. عرض كرد: چرا ای رسول خدا! فرمود: از آنچه خدا به تو داده به دیگران بده. عرض كرد: اگر خودم نیازمندتر باشم چه كنم؟ فرمود: شخص نادان را راهنمائی كن. عرض كرد: اگر خودم نادانتر از او باشم چه كنم؟ فرمود: "فَاصمُت لِسانَكَ اِلا مِن خَیرٍ. زبانت را جز در موارد خیر، خاموش و كنترل كن." آیا دوست نداری كه یكی از این خصال را داشته باشی و تو را به بهشت ببرد؟
!منبع
:الگوهای رفتاری پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)/محمدرضاطباطبائینسب
تصنیفهای عاشقانهای از سمت مدینه میوزد
.گلدانهایی از شعر، چیده میشود پیش چشمان لحظاتنام «ششمین قرائت زیبایی» بر سر زبانهای دانش افتاده است
.نام او چون نسیمی معطر، از کنار پلهای عرفان میگذرد. با آمدنش، جان قلم تازه میشود؛ قلمهایی که به احادیث پرنورش دخیل میبندند. باید اما پا به پای معرفت رفت تا او را دریافت!باید همراه شد با زلال اندیشه. دانشگاه او، از جنس دلاویزترین گلهای بهاری است؛والاترین رنگ پارسایی، از ساعات درس او بیرون میآید و صدای مکتب بیداری، گوشهای از بیانات اوست. امروز، حالت شعف به اندام آفرینش وارد شده که: شاهْ بیت غزل دانایی میآید. «مفضل» خوب میداند که با آمدنش، توحید نهفته در اشیا، همهْ فهم میشود. آری! او که بیاید، همه واژههای قدسی جاری میشوند در صفحات ایمان
.نفسهای سبز دانش و ژرف کاوی، در فقه منتشر میشود.او که بیاید، دل، به روایات جاویدش پیوند میخوردنگاه کن! جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله میآید
کاظم بدرالدین
.
پنجاه ایستگاه بازرسی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هرگاه یكی از شما حاجتی از خدا خواست كه حتما برآورده گردد، باید دل به خدا ببندد و از مردم ناامید شود، و امید جز خدا نداشته باشد، وقتی كه خداوند قلب مؤمن را چنین دید، قطعا حاجت او را - اگر از خدا طلبید - بر می آورد، قبل از آنكه به حساب و باز خواست خداوند در قیامت كشیده شوید خود را به حساب بكشید چرا كه در روز قیامت پنجاه ایستگاه (بازرسی) است كه توقف در هر ایستگاه ، مدت هزار سال است ، سپس آیه 5 سوره سجده را خواند : ثم یعرج الیه من یوم كان مقداره خمسین الف سنه مما تعدون :جبرئیل و فرشتگان به سوی خدا عروج می كنند، در روز(قیامت) كه اندازه آن ، پنجاه هزار سال از آنچه می شمارید (از سالهای دنیا باشد
).امام عابدان
به همراه امام صادق (عليه السلام) به قصد مكه و براى انجام مناسك حج از مدينه خارج شديم. به مسجد شجره كه ميقات مردم مدينه است، رسيديم . لباس احرام پوشيديم، در هنگام پوشيدن لباس احرام تلبيه گويى يعنى گفتن: ( لبيك اللهم لبيك ) لازم است. ديگران طبق معمول اين ذكر را بر زبان جارى مى كردند.مالك مى گويد: من متوجه امام صادق(عليه السلام) شدم ، ديدم حال حضرت منقلب است.هيجانى به امام دست مى دهد وصدا در گلويش مى شكند، وچنان كنترل اعصاب خويش را از دست مى دهد كه مى خواهد بى اختيار از مركب به زمين بيفتد.
مالك مى گويد: من جلو آمدم وگفتم: اى فرزند پيامبر! چاره اى نيست اين ذكر را بايد گفت. هر طورى كه شده بايد اين ذكر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمودند
:اى پسر ابى عامر! چگونه جسارت بورزم وبه خود جرإت واجازه بدهم كه لبيك بگويم؟ (لبيك) گفتن به معناى اين است كه خداوندا، تو مرا به آن چه مى خوانى با سرعت تمام اجابت مى كنم وهمواره آماده ى انجام آن هستم
.با چه اطمينانى با خداى خود اين طور گستاخى كنم و خود را بنده آماده به خدمت معرفى كنم؟! اگر در جوابم گفته شود: (لالبيك و لاسعديك) آن وقت چه كنم؟منش حضرت
غذای داغی را به حضور امام صادق (علیه السلام) آوردند، چندین بار فرمودند: نستجیر بالله من النار: پناه می بریم به خدا از آتش جهنم ، ما قدرت خوردن غذای داغ را نداریم ، پس چگونه قدرت تحمل آتش دوزخ را داشته باشیم . این گفتار را فرمود تا غذا خنك شد و از آن خورد.
روزی بنده كفشش پاره شد، و كفش از پایش در آمد، با پای برهنه راه رفت ، در حالی كه دستهایش را به سوی آسمان بلند كرده و به خدا عرض می كرد: رب لاتكلنی الی نفسی طرفه عین ابدا لا اقل من ذلك لااكثر: پروردگارا مرا به اندازه یك چشم بهم زدن و نه كمتر و نه زیادتر به خودم وامگذار(در حالی كه) قطرات اشك آنچنان از دیدگانش می ریخت كه از اطراف محاسنش سرازیر می شد.
سرمایه ولایت
مردی به محضر امام صادق علیه السلام رسید و از فقر و تنگدستی شكایت كرد. امام علیه السلام به او فرمودند: این طور نیست كه تو می گویی و من تو را فقیر نمی دانم . عرض كرد: سرور من به خدا سوگند شما از وضع من خبر نداری و نمونه هایی از فقر خود را ذكر كرد و امام علیه السلام سخن او را نمی پذیرفت تا اینكه از او سوال كرد اگر صد دینار به تو بدهند حاضری از ولاین ما دست برداری و از ما برائت جویی ؟ جواب داد: نه ، امام پیوسته رقم دینار را بالا برد و به هزارها دینار رسانید و آن مرد قسم می خورد كه حاضر نیست با این مبالغ از ولایت ائمه علیهم السلام دست كشد. آنگاه امام علیه السلام به او فرمودند: آیا كسی كه چیزی دارد كه به هزارها دینار نمی فروشد فقیر است
.معیارعمل
مفضل بن عمر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم كه موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم : عمل من به چه اندازه كم و ضعیف است ! حضرت فرمودند: عمل كم باتقوا از عمل زیاد بی تقوا بهتر است . عرض كردم : چگونه عمل زیاد بی تقوا می باشد؟ فرمودند: مانند مردی كه از غذای خود به مردم می خوراند وبا همسایگانش مهربانی می كند در خانه او به روی مردم باز است اما وقتی دری از حرام بر روی او گشوده گردد وارد آن می شود، این عمل بدون تقوا است . اما كس دیگری هست كه این كارهای خیر را ندارد اما در حرامی بر اوگشوده شود وارد آن نمی شود
منابع
داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/آیت الله محمد محمدی اشتهاردی
چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق(علیه السلام)/عبدالله صالحی
"بسم رب المهدی(عج)"
کانون مهدویت سنا برگزار می کند:
مراسم بزرگ "آغاز عهد"
به مناسبت هزار و صد و هفتاد و چهارمین سال آغاز امامت امام عصر(عج)
سخنران:استاد علی اکبر رائفی پور
"همراه با اکران فیلم مستند"
زمان:۲شنبه ۲ بهمن ماه ساعت ۱۳:۳۰
مکان:سالن آمفی تئاتر دانشگاه آزاد اسلامی واحد پزشکی
چشم انتظار حضور گرمتان هستیم.
شهادت جانسوز امام حسن عسکری علیه السلام به پیشگاه یگانه منجی عالم بشریت و تمامی دلسوختگان تسلیت باد.
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
***سید حمیدرضا برقعی***
مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی - بعد از بیان تاریخ میلاد حضرت مهدی موعود صلوات اللّه علیه و اشاره به نام مبارك و نیز اسم مادر آن حضرت ، حكایت كنند: در آن روزهائی كه امام حسن عسكری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - كه در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن كه لحظه ای در كنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارك حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(كه به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا كرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطكی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین كه آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسكری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی كه حضرت ظرف آب را با دست های مبارك خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری كه ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا كودكی خردسالی را می بینی كه در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی كه امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم كودكی را در حال سجده مشاهده كردم كه انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام كردم ، پس نماز و سجده خود را خلاصه و كوتاه نمود
پس به محضر ایشان عرض كردم : مولایم فرمود نزد ایشان برویم ، در همین لحظه ، صقیل مادر آن فرزند عزیز آمد و دست كودك را گرفت و پیش پدرش برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی كه كودك - كه بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود - نزد پدر آمد، سلام كرد و همین كه چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای پسرم ! تو سیّد و بزرگ خانواده ما هستی ، من به سوی پروردگار خود رحلت می نمایم ، مقداری از آن آب مصطكی را با دست خود بر دهانم بگذار. چون مقداری از آن آب مصطكی را تناول نمود، فرمود: مرا كمك كنید تا نماز به جا آورم ، پس آن كودك حوله ای را كه در كنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسكری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، خطاب به فرزند خویش نمود و فرمود: ای فرزندم ! تو را بشارت باد، كه تو صاحب الزّمان و مهدی این امّت هستی ، تو حجّت و خلیفه خدا بر روی زمین می باشی ، تو وصی من و نیز خاتم ائمّه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهی بود. و جدّت ، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تو را هم نام خود معرّفی نموده است . راوی در پایان سخن افزود: در همین لحظات حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به وسیله آن سمّ و زهری كه توسّط معتصم به او خورانیده شده بود رحلت نمود و به شهادت رسید
منبع: الغیبة شیخ طوسى، ص 271؛
شهادت مظلومانه امام غریبان حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بر عاشقان حضرتش تسلیت باد.
دیــدار زیبـــــا می شــود بـــا چشــمهایت
غرق تــماشــا می شود بـــا چشــــمهایت
لب تشــنه ای کــه زیر پـــلکت می نشیند
ســیراب دریــا می شود بــا چشمــــهایت
سلمـــان فــــرستادیم تـــا ایـــمان بیــارد
سلــمان و مــــنّا می شـــود بـا چشـــمهایت
هـــر دردمنـــدی کـــه مســـیرش بر تـو افــتاد
حتـــماً مــــداوا می شـــود بــا چشـــمهایت
مستم کن از آن خوشه ی چــشمی که داری
ای من فــدای گوشـــه ی چشـــمی که داری
از درد تـــو بـــایــــد دوایـــــم را بگــــــیرم
بنــویس از تــو نســـخه هــایـــم را بـــگیــرم
از جـــان بیمــــارت بلــــا را دور بنـــویــــس
مـــن آمـــدم از تــــو شـــــفایم را بــــگیرم
گـــلدســـته می ســـازم بـــرایــــت شمع ها را
وقتــی که وام شـــعرهایــــم را بـــگیــــرم
ای کــاش زهـــرا هـــم شبیه تو حرم داشت
تــــــا اذنِ پـــیش تـــو بیـــــایم را بگــــیرم
از پنــــــجره فـــــولاد اذنـــــت را گـــــرفتم
می خواهـــــم از تــــو کربلــــایم را بــــگیرم
بســــیار داری مــــثل مـــن دورت بگــــردم
بگـــــذار مــــثل پنــــج تـــــن دورت بگـــــردم
***صابر خراسانی***
حضرت رضا علیهالسلام در میان دوستان خود بودند که یکی از منکران وجود خداوند تبارک و تعالی از راه رسید.
امام به او فرمود: اگر حق با شما باشد، و خدایی در کار نباشد، ما و شما برابریم، و نماز و روزه و زکات و ایمان ما، به ما زیان نخواهد رسانید. اما اگر حق با ما باشد، در این صورت ما رستگاریم و شما زیانکار و در هلاکت خواهید بود.
امام رضا علیهالسلام فرمود: خدا «چگونگی» را «چگونه» کرد؛ بیآنکه او به «چگونگی» توصیف شود و او مکان را مکان کرد بیآنکه خود دارای مکان باشد؛ بنابراین ذات پاک خدا با چگونگی و مکان شناخته نمیشود و با هیچ یک از نیروهای حس درک نمیشود و به هیچ چیزی تشبیه نمیگردد.
مرد گفت: اگر خدا با هیچ یک از نیروهای حس درک نمیشود، بنابراین او چیزی نیست.
امام رضا علیهالسلام فرمود: وای بر تو! چون نیروهای حسی تو از درک او عاجز هستند، او را انکار کردی؟ ولی ما در عین آنکه نیروهای حسی ما از درک ذات او عاجز است، به او ایمان داریم و یقین داریم که او پروردگار ماست و به هیچ چیزی شباهت ندارد.
مرد گفت: به من بگو خدا از چه زمانی بوده است؟
امام رضا علیهالسلام فرمود: به من خبر بده که خدا از چه زمانی نبوده است، تا من به تو خبر دهم که در چه زمانی بوده است.
منکر گفت: دلیل بر وجود خدا چیست؟
امام رضا علیهالسلام فرمود: من وقتی که به پیکر خود مینگرم، نمیتوانم در طول و عرض آن چیزی بکاهم یا بیفزایم، زیانها و بدیهایش را از آن دور سازم و سودش را به آن برسانم؛ از همین موضوع تعیین کردم که این ساختمان دارای سازندهای است؛ از این رو به وجود صانع و سازنده اعتراف کردم؛ افزون بر آن، گردش سیارات، پیدایش ابرها، وزیدن بادها و سیر خورشید، ماه و ستارگان و نشانههای شگفتانگیز و آشکار دیگر را که دیدم، دریافتم که این گردندهها گرداننده دارد و این موجودات دارای سازنده و پردازنده است.
پرسید:پس چرا خدا از خلق خود محجوب است؟فرمود:خلق از او محجوبند٬و حجاب آنها گناهان آنهاست.
گفت:پس چرا دیده نمی شود؟فرمود:چون آنچه دیده شود مخلوق است و او اجل از اینست که دیده ای او را ببیند و وهم به او احاطه کند و عقل او را ضبط نماید.
منبع :
محمد محمدی اشتهاردی، نگاهی به زندگی حضرت رضا علیهالسلام
امروز را بهانه کنیم و کمی بیشتر به عهدمان،به وظیفه مان و آنچه در قبال این دو امانت بزرگ پیامبر،کتاب خدا و اهل بیتش کردیم و نکردیم فکر کنیم...چرا که اگر این عهدشکنی ها نبود...
....
انگار نمی شود قصد نوشتن از مهدی(عج) داشت و از حسین(علیه السلام) ننوشت از علی(علیه السلام) از زهرا(سلام الله علیها) از حسن(علیه السلام) و ... انگار همه ی این خاندان به یکدیگر گره خورده اند و حلقه های یک ریسمان و زنجیر هستند.
نمی توان از مهدی(عج)گفت و از سقیفه نگفت. نگفت که بعد از رحلت پیامبر کسانی که دستان علی (علیه السلام) را به گرمی فشرده و ولایتش را تبریک گفته بودند بعد از رحلتش دستان ابوبکر را به مناسبت خلافتش فشردند. و امت مسلمان هرگز از خود نپرسید که آن چه بود و این چیست؟آن روز علی هر چه فریاد زد که به بیراهه می روید و این راه پایانش سیاهی است همه به رویش خندیدند و یا گفتند علی(علیه السلام) طالب قدرت است. 25 سال هر روز از دست رفتن دینی که قرار بود مایه خوشبختی دنیا و آخرت آدم ها باشد را دید و چیزی نگفت چرا که مامور به سکوت بود
شاید آن روز آدم ها حتی اگر دین نمی فهمیدند، فلسفه می فهمیدند. درمی یافتند که نیاز به وجود یک معصوم همیشگی است و باید او را شناخت.
نمی توان از مهدی (عج) گفت و از فاطمه(سلام الله علیها) نگفت. نگفت که وقتی فدک غصب شد و حضرت به دادخواهی برخاست همه فکر کردند که فاطمه نگران اموال خود است. و هیچ کس نفهمید که فاطمه نگران دین خداست! چه شده که تنها چند روز بعد از رحلت پیامبر یکی از اولیه ترین احکام دین زیر پا گذاشته می شود اگر با فاطمه چنین می کنند با دیگران چه خواهند کرد؟!!
شاید آن روز اگر آدم ها حتی دین نمی شناختند حقوق می فهمیدند. در می یافتند که مالی که بخشیده شده دیگر جز مایملک متوفی نیست که بخواهد ارثی باشد و حتی اگر ارثیه باشد هم خدا در قرآن از ارث بردن پیامبران سخن گفته(سوره مبارکه مریم/۵و۶
نمی توان از مهدی(عج) گفت و از حسن(علیه السلام) نگفت که تعداد کسانی که حرفش را می فهمیدند به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسیدند و آن امام هر چه تبین و تشریح کردند باز کسی نفهمید.
شاید اگر آن روز آدم ها حتی دین را نمی شناختند سیاست می فهمیدند حسن(علیه السلام) خانه نشین نمی شد.
آری این خاندان قربانی یک چیز است...
جهل
جهل را در هر بعدی از ابعاد آن پوشاندن خدمتی است بزرگ به این خلیفه اللهی که خلیفه اللهی یادش رفته
فرارسیدن یادمان رحلت پیامبر اکرم(ص)،آغاز مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و شهادت سبط اکبر نبی مکرم اسلام،امام حسن مجتبی(ع)تسلیت باد
***علی اکبر لطیفیان***
پای درس حجت الاسلام قرائتی
یکی از علامت شیعه، زیارت اربعین است.این که میگویند زیارت امام حسین علامت شیعه است، چون یک جایی بوده که وعده گاه بوده.چون آنجا میرفتند شارژ میشدند، انرژی میگرفتند، مثل این تلفنهای همراه هست که دو شاخهاش را میزنند به برق شارژ میشود، آن برقِ امام حسین اینها را میگرفت شارژ میشدند.شارژ که میشدند با طاغوت مبارزه میکردند.
درس گرفتن از زیارت امام حسین علیه السلام
زیارت معنایش این است که حسین جان، تو زیر سم اسب رفتی، به من یاد دادی که زیر بار طاغوت نروم.حسین جان شهید شدی که بگویی خوراک مهم نیست، تو آب خوردن هم در عاشورا نداشتی. پوشاک هم مهم نیست، چون لباس و جبّه ات را هم کندند، مسکن هم مهم نیست، چون خیمه هایت را آتش زدند، نه خوراک داشتی،نه آبِ خوردن، نه پوشاک داشتی، نه مسکن،اما زیر بارِ زور نرفتی. این یعنی چه؟ یعنی اگر آمریکا یک روز به شما گفت شما را در محاصره اقتصادی قرار میدهم، بگو بکن، در محاصره اقتصادی باشیم، ما زیرِ بارِ تو نمیرویم. درس است، به ما مکتب دادند.
حالا باید با امام حسین(ع) رابطه داشته باشید.با افکارش، انگیزه هایش، هدفهایش، حرکتش، رسالتش، فریادش، این زیارت یعنی چه؟ زیارت یعنی تجدید افکار، چه فکری داشتند، تجدید اهداف و انگیزه ها، تجدید حرکت، تجدید رسالت، تجدید فریاد، این برکات زیارت است.زیارت یعنی اظهار عشق، زیارت یعنی قدردانی از زحمات، زیارت یعنی درسِ عبرت به طاغوتها که فکر نکنید کشتید تمام شد، زیارت یعنی عبرتگیری.(کل ارض کربلا، کل یوم عاشورا) میخواهد بگوید اینها تاریخ مصرف ندارد، همیشه حق و باطل در مقابل هم در ستیز هستند. این جریان است، از آدم تا خاتم، یک سنت است، حق در برابر خط باطل بوده و هست و خواهد بود،
گوشه هایی از زیارت وارث
(السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله) حسین جان، تو وارث آدم هستی، آدم چه بود؟ آدم چطور بود؟ آدم خلیفه خدا بود. آدم مسجود فرشتگان بود، فرشتگان به آدم سجده کردند. آدم علم بینهایت داشت. آدم روحِ خدا در او بود. اما خلیفه خدا بود، چون قرآن میگوید «انی جاعل فی الارض خلیفه» من در زمین میخواهم خلیفه قرار بدهم. سلام بر حسین، حسین تو وارث آدم هستی، یعنی همینطور که آدم خلیفه خدا بود، تو هم خلیفه خدا هستی. «اسجدوا لآدم» فرشته ها به آدم سجده کردند. حسین جان تو وارث آدم هستی، یعنی تو وارث کسی هستی که فرشته ها به جدّت سجده کردند. «و علم آدم الاسماء» تمام علوم را خدا به حضرت آدم یاد داد، سلام به تو حسین، تو وارث آدم هستی، یعنی وارث همه علوم هستی.
(السلام علیک یا وارث نوح نبی الله)قرآن میگوید خدا به نوح گفت کشتی بساز پیش چشم من، «اصنع الفلک باعیننا»،عنی در برابر چشم ما یک کشتی بساز، قرآن میگوید «کلما مرّ علیه قوم» هر قومی که مرور میکرد، میآمد از بغل کشتی برود، «سخروا» مسخره میکردند، میگفتند حضرت نوح، مثل این که پیغمبری ات گُل نکرد، به نجاری افتادی. گاهی میگفتند نوح، ببین، آدمِ عاقل، کشتی را کنار دریا میسازند که هلش بدهند برود در دریا، آخر وسطِ خشکی این کشتی را روی دوش کی میخواهی بگذاری ببرد در دریا؟
امام حسین که میخواست برود کربلا، میگفتند حسین جان، با هفتاد و دو نفر میروی کربلا چه کنی؟ او سی هزار نفر است، میخواهی بروی کربلا، زن و بچهات را میبری چه کنی؟ علی اصغر را میبری چه کنی؟ با کی میخواهی بجنگی؟ با چه زوری؟ با چه پولی؟ با چه نیروی انسانی؟ در و دیوار انتقاد میکردند، حسین جان به نوح انتقاد کردند، به تو هم انتقاد کردند. (السلام علیک یا وارث نوح نبی الله).
وقتی نوح کشتی میساخت مسخره اش میکردند، نوح گفت خدایا دارند مرا مسخره میکنند، قرآن میگوید بابا من تو را میبینم، مسخره ها را هم میشنوم، ببینید، اگر ما بدانیم که خدا میبیند، خیلی حیا میکنیم. شما گاهی میروی زیرِ آب میگویی بشمار چند تا زیرِ آب هستم، میروی زیرِ آب، او میشمارد شانزده هفده هیجده، هی دارد میشمارد، شما نفست میسوزد، اما چون میدانی دارند تو را میبینند، هر چه بتوانی ...
مسخره میکردند نوح را، میگفت خدایا «اصنع الفلک باعیننا» میگفت خدایا تو میبینی. علی اصغر(ع) هم که روی دست بابایش تیر خورد، یک مرتبه امام حسین(ع) دید گلو پاره شد، گفت خدایا تو میبینی، (هون علی انه بعین الله) همین که تو میبینی من آرام هستم.گاهی انسان یک عبادتی میکند او را مسخره میکند. بگو خدایا من این مسخره را میشنوم، قبول هم دارم، تو که میبینی قبول است. گاهی هم باید با خدا معامله کرد. خدایا با این که مرا مسخره میکنند من مقاومت میکنم، چون تو دوست داری، تو میبینی، خلاص. همین که خدا میبیند خلاص.
خوب؛ کشتی نوح مؤمنین را نجات داد، وسیله نجات شد. (ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاه) کشتی نوح عده ای را نجات داد، قیام امام حسین هم نجات داد. چون مردم میترسیدند از بنی امیه، امام حسین رفت قطعه قطعه شد، اصحابش قطعه قطعه شدند، آنوقت مردم هم که مشاهده کردند، مردم هم منفجر شدند، آن انفجار بعد از قیام امام حسین، چون اگر امام حسین تکه تکه نمیشد، جامعه منفجر نمیشد. بعد از قیام کربلا خیلی کارها شد، یک مدتی خفقان بود، چی بود؟ ما چه کردیم؟ رفتیم پول گرفتیم حسین را کشتیم؟ این چه غلطی بود کردیم؟ ما خواب بودیم، مست بودیم، اصلا کار به جایی رسید، همان روزهای اول که یزید آمد در خانه اش، خانمش گفت چه کردی؟ او گفت ابن زیاد بود، او گفت او بود، او گفت او بود، همه گردن هم میگذاشتند.به هر حال خون میجوشد. منتهی کشتی امام حسین(ع) هم تند میرود. همه امامان ما کشتی نجات هستند، اما کشتی امام حسین(ع) تندتر میرود.
در برابر نوح قرآن میگوید «اصروا» اصرار کردند، «واستکبروا استکبارا» خیلی گردنکلفتی کردند، راجع به امام حسین هم خیلی گردنکلفتی کردند. بارها امام حسین فرمود که من حلالی را حرام کردم، حرامی را حلال کردم؟روی کره زمین در هیچ تاریخی، در هیچ زمانی، در هیچ مکانی، هیچ مهمانی دوازده هزار نامه دعوت برایش نیامد. یک مهمان روی کره زمین بود که دوازده هزار نامه دعوت برای او آمد که آن هم از جانب کوفیها بود، بعد از دوازده هزار نامه دعوت، او را شهید کردند. هیچ زمانی در هیچ مکانی هیچ شهیدی بین دو تا نهرِ آب تشنه شهید نمیشود. «واصروا واستکبروا استکبارا».
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
دست خالی نروند از در احسان کریم
حاجت خواسته را چند برابر داده است
طیب الله به این لطف دو چندان کریم
کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم
بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم
به قسم های خداوند به قرآن کریم
طلب رزق نکردیم ز دربار کسی
نان هر سفره حرام است مگر نان کریم
هر کسی وقت مناجات ضریحی دارد
دست ما هم رسیده است به دامان کریم
نا امیدم مکنید از کرمش فرض کنید
باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم
سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم
سپر درد و بلای همه شد جان کریم
ظاهرش فقر ولی باطن او عین غنا
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
علی اکبر لطیفیان
میلاد هفتمین فخر عالم امکان٬باب الحوائج،امام موسی بن جعفر(ع)مبارک باد.
این مقطع سیوپنج ساله (از 148 تا 183 هجری) یعنی دوران امامت حضرت ابیالحسن موسیبن جعفر ( علیهماالسلام) یکی از مهمترین مقاطع زندگینامهی ائمه ( علیهمالسلام) است . دو تن از مقتدرترین سلاطین بنی عباس ـ منصور و هارون ـ و دو تن از جبارترین آنان ـ مهدی و هادی ـ در آن حکومت میکردند .
جریانهای فکری و عقیدتی در این دوران، برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات، انباشته و حربهیی در دست قدرتمداران و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را بر علمداران صحنهی معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود .شعر و هنر، فقه و حدیث و حتی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود
در این دوران، تنها چیزی که میتوانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی اهل بیت ( علیهمالسلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگیناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوهی الهی «تقیه» . و بدین ترتیب است که عظمت حیرتآور و دهشتانگیز جهاد حضرتموسیبنجعفر ( علیهوعلیابائهالتحیةوالسلام) آشکار میگردد .
در زندگینامهی آن امام عالیمقام، سخن از حوادث گوناگون و بیارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلالهی پیامبر (صلیالله علیه والهوسلم) و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همهی عمر سیوپنج سالهی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام میماند . تشریح و تبیین این خط است که همهی اجزای این زندگی پرفیض را به یکدیگر مرتبط میسازد و تصویری واضح و متکامل و جهتدار که در آن هر پدیدهیی و هر حادثهیی و هر حرکتی، دارای معنایی است، ارایه میکند .
چرا حضرت امام صادق ( علیهالسلام) به «مفضل» میفرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جای تصریح به کنایه میگوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمال» او را به علامت و نشانه معرفی میکند؟ و چرا بالاخره در وصیتنامهی خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر میآورد که نخستین آنان «منصور عباسی» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنانکه پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمیدانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب میکند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج» ، زبان به سخن نرم و انکارآمیز میگشاید؛ اما ابتدائا در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمهیی به نام «حسنبن عبدالله» سخن را به معرفت امام میکشاند و آنگاه خود را امام مفترضالطاعة، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفهی عباسی در آن متمکن بود، معرفی میکند؟
چرا به «علیبنیقطین» که صاحبمنصب بلندپایهی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان میدهد؛ اما «صفوان جمال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا میخواند؟
چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی» ، هر کدام در برههیی از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته میشود، آن حضرت در برههیی از دوران سیوپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفهی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه دربارهی من از شما پرسید، بگویید او را نمیشناسیم و نمیدانیم کجاست؟
چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حد اعلی تجلیل میکند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را میدهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک میکند که بر همهی کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفهی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن میشود که آن حضرت را به زندانی سخت میافکند و پس از سالها حبس، حتی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار مییابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید میکند؟
اینها و صدها حادثهی توجه برانگیز و پرمعنی و در عین حال ظاهرا بیارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسیبنجعفر ( علیهمالسلام) هنگامی معنی میشود و ربط مییابد که ما آن رشتهی مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم . این رشته، همان خط جهاد و مبارزهی ائمه ( علیهمالسلام) است که در تمام دوران دویستوپنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولا تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایهی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیا، تبیین مسألهی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعهی اسلامی و ثالثا، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظم اسلام (صلیالله علیهواله) و همهی پیامبران؛ یعنی اقامهی قسط و عدل و زدودن اندادالله از صحنهی حکومت و سپردن زمام ادارهی زندگی به خلفاءالله و بندگان صالح خداوند .
امام موسیبنجعفر ( علیهالسلام) نیز همهی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود .
منبع:حدیث ولایت٬ج ۲
حاضرم پای سر تو سر خود را بدهم
جای پیراهن تو معجر خود را بدهم
سر بابای من و خِشت محال است عمه
عمه بگذار كه اول پر خود را بدهم...
...پهن كن تا كه سر خار نگیرد به لبش
كم اگر بود پرِ دیگر خود را بدهم
زیورآلات مرا دختر همسایه گرفت
نذر انگشترت انگشترِ خود را بدهم
موی من سوخته و موی پدر سوخته تر
حاضرم پای همین سر، سرِ خود را بدهم
دید ما تشنۀ آبیم خودش آب نخورد
خواست تا دیدۀ آب آور خود را بدهم
به دلم آمده یك وقت خجالت نكشم
پای لطفش نفس آخر خود را بدهم
علی اکبر لطیفیان
نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند. روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد. ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: ای عمه! اینها به کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه علیهاالسلام گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟! زینب سلام الله علیها فرمود: نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما .
در كتاب بحرالغریب، جلد دوم، قریب به این مضامین آمده است:
حارث كه یكی از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام كامل شود. حارث میگوید: شب اول من به شكل خواب بودم، دیدم دختری كوچك بلند شد و نگاهی كرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیدهاند وكسی بیدار نیست، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختی نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود.
سپس به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت، تا چند مرتبه. آخرالامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه كرد و كلماتی فرمود و اشك ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت:
« السلام علیك یا ابتاه! وامصیبتاه بعد فراقك، واغربتاه بعد شهادتك »
بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود:
« ای دختر من! مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید.
ای نور دیده! چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد ».
حارث میگوید : من خانهام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم كی از دنیا میرود، تا یك شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است.
و آن شد که آستینها بالا زدندی و فایلهایی بس مفید جمع آوری کردندی.و اندر این کار بماند که چه راه ها رفتندی و گاه چه کنایه ها نوش جان کردندی...
و اما کنون به حول و قوه الهی پس از سالیانی چند با تلاش بیش از پیش تنی چند از بچه های بالا و بالاتر و مسئول اسبق سایت توانستند سایت کنونی کانون مهدویت سنا را در قالبی نو راه اندازی کرده با این امید که مقبول درگاه حضرتش واقع گردد.
و اما جدی نوشت:به اطلاع دوستان عزیز سنایی می رساند که سری اول فایلهای جمع آوری شده توسط دوستان سنایی به طور کامل در وبسایت سنا قرار گرفته و حال برآنیم که هرچه سریعتر جهت بالا بردن کیفیت سطح وبسایت کانون فایلهای بیشتر و متنوع تر دیگری را در زمینه های آرشیو فیلم ها،عکس ها و نشریات سنایی،انواع کتب پزشکی،پیراپزشکی،مذهبی و ادبی،سخنرانی ها،نرم افزارهای موبایل و...جمع آوری نماییم لذا از همه شما عزیزان سنایی تقاضا می شود که در جمع آوری این فایلها ما را یاری نمایید.
با تشکر
روزنهاى سپيد مىجويى. نه مىتوانى كربلاى تازهاى رقم بزنى و نه سازش را مىپذيرى. در سفر حج، بيابانها را درمىنوردى كه بندهاى از بندگان سردرگم، به تو اعتراض مىكند: «يابن رسول الله صلىاللهعليهوآله ! جهاد و سختى آن را رها كردهاى و به حج خود را سرگرم داشتهاى!؟» تازه مىفهمى چه بر غربت خونين عمويت امام مجتبى عليهالسلام گذشته است. دل را به بقيع مىفرستى و پاسخ مىدهى: «اگر بيست يار وفادار داشتم؛ جهاد از حج بهتر بود».
ای قلب داغدیدۀ هفتاد و دو شهید
ای گشته عالمی به غمت مبتلا، سلام
زیباتر از تو ای همه صبر ای همه رضا
در کربلا که گفت به کرب و، بلا «سلام»؟
در راه کوفه بر تو و بر عمّۀ تو داد
رأس پدر ز منبر نی، بارها سلام
ای خورده سنگ دشمن دین چون نبی، درود
در شهر شام، شاهد طشت طلا، سلام
ای خطبۀ بلیغ تو همچون علی، درود
صبر جمیل، آه، سکوتِ رسا، سلام
********************
سالروز شهادت امام سجاد(ع) را به محضر گرانقدر حضرت ولیعصر(عج) و همه شیعیان و محبان آن حضرت تسليت می گوییم.
امام سجاد عليه السلام و بیان مصیبت کربلا
امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد.
منهال به امام عرض کرد:« ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح می آورید؟» امام سجاد علیه السلام فرمود:« وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ ما در این امت، همانند بنی اسرائیل گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشته و زنان ما را زنده نگه داشته اند! ای منهال، عرب بر عجم می بالد که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم عرب است و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات می کند که رسول خدا قریشی است؛ و اینک ما فرزندان اوییم که حقمان غصب شده و خونمان به ناحق روی زمین ریخته شده است. ما را از شهر و دیارمان خود آواره کرده اند!! پس انالله و انا الیه راجعون از این مصیبت که بر ما گذشته است.»
بازتاب خطبه حضرت در شام
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد عليه السلام با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين عليه السلام وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند .
فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی عليه السلام و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد عليه السلام به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد .
امام چهارم عليه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام عليه السلام چنين بود : "ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند" . سپس فرمود : "پيغمبر خدا محمد صلي الله عليه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين عليهما السلام از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست " .
سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام عليه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين عليه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام عليه السلام دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود .
10.کی پدر را صدا می زد اگر می دانست با "سر" می آید...
فعال ظهور:قصه ما به "سر" رسید...
خانم تسلیمی:برایت دعا میکنم تا در محشر وقتی خدا بگوید:چه داشتی؟سر بلند کند حسین(ع)،بگوید:حساب شد.
9.در کف العباس به یقین خواهی رسید که یدالله فوق ایدیهم...
8.وقتی گفتند آب بیاور میشد دشمنانی که دو سوی نهر پشت درختها بودند را بشمرد و حساب کند که نمی شود.
*او حساب بلد نبود وقتی پای امامش به میان میامد...*
خانم حقیقت:از غافلان محرم مرا جدا کنید کم کم/پروانه های روز دهم را صدا کنید/چیزی دگر به شهادت مولا نمانده است/به مجلس حسین که میروید مرا هم دعا کنید
خانم یوسفی:و حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی دانستند.
خانم سمیع زاده:اگر دلهایمان تاریک و ظلمانی نمیگردید/امامت هم عیان می گشت و پنهانی نمیگردید/به قدر تشنگی گر تشنه امر فرج بودیم/خدا داند فرج اینگونه طولانی نمی گردید
7.آزادش کرده بودند که جانش را بردارد و برود،غلام سیاه اما نرفت...
آخرین نفسهایش بود.تنش آرام آرام سرد شد که صورتش ناگهان گرم شد.گونه امام بود که به گونه اش چسبیده بود.بریده بریده گفت:خوشبخت تر از من کسی هست؟
فعال ظهور:کوفی که باشی اول ناصر امامی بعد قاتل امام!التماس دعای انسانیت...
6."نمی گذارم امامم تیر بخورد."
حمد می خواندند که تیر به شکمش خورد.رکوع بودند که دستش.سجده بودند که سینه اش.
سلام که دادند دیگر فرو افتاد.
خانم تسلیمی:به شب مهتاب برمیگرده بابا/به چشمات خواب برمیگرده بابا/شنیدی که میگن مرده و قولش؟/عمو با آب برمیگرده بابا
5.صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است..چه می کنی؟می مانی یا می روی؟
خانم نمازی:السلام علیک یا اباعبدالله...غلامتان به من آموخت در میانه خون...که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد...
خانم سیفی:ای اهل عالم غدیر گذشت و خبر از یار نیامد/بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد/چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم/ای اهل حرم میر و علمدار نیامد/سقای حسین سید و سالار نیامد
4.گفت:تنها دو تن از یارانت مانده،پایان معلومست.در ماندنم سودی نیست بگذار بروم.
امام گفت:کاش زودتر میرفتی.اسبی نمانده چطور پیاده میگذری؟
خانم نمازی:..و آب را که مهریه مادر اوست به رویش بستند
فعال ظهور:در محرم قلب سوزان میخرند/در محرم چشم گریان میخرند/در محرم هر که شد محرم به دوست/عطر بوی کربلا در قلب اوست/در محرم دل هوایی می شود/با نگاهی کربلایی می شود/در محرم شیعیان زاری کنند/همره مهدی عزاداری کنند
3.پیرمرد برای جان دادن عجله داشت؛حق داشت...
امام برایش نوشته بود:
من الغریب الی الحبیب...من الحسبن ابن علی...الی الحبیب ابن مظاهر اسدی...
خانم تسلیمی:مپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند ولاغیر...صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است..چه می کنی؟می مانی یا می روی؟(شهید آوینی)
خانم نمازی:هردم به گوش می رسد آوای زنگ قافله/این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
فعال ظهور:سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی...شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی...آه باران من سراپای وجودم آتش است...پس بزن باران شاید تو خاموشم کنی...
آقای نیاززاده:"اهل کوفه نبودن"یعنی اینکه بدانی:تا حسین نیامده،ولی امر،مسلم بن عقیل است.
2.به آقا بگو عذر دارم نمی آیم.اسب قیمتی ام مال شما...
امام نگاهی کردند:از اینجا دور شو که فریاد غربت ما را نشنوی که اگر بشنوی و نیایی...
فعال ظهور:بابا را می دانم دو بخش است،بخشی بر خاک صحرا و بخشی بر روی نیزه اما عمو را...قثط بابا می داند که چند بخش است...
زینب جان! شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما بی حسین شدن تو بود و شرمنده تر آنکه تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم...
آقای نجفی:غدیر کربلای عوام بود و کربلا غدیر خواص.در غدیر با اینکه بیعت گرفته شد جفا شد ولی در کربلا با اینکه بیعت برداشته شد،وفا شد.
1.پای نامه صد هزار امضا بود.نوشته بود:بشتاب!ما منتظریم.
نامه در دستش،وسط بیابان...مقابلش سپاهی...
همانها بودند که امضا داده بودند.
آقای ترابی:امام حسین(ع) فرمودند:مبادا از کسانی باشی که از گناه دیگران بیمناکند و از کیفر خود آسوده خاطر.
هر سال برای تو سیه می پوشیم/در دسته عاشقان علم بر دوشیم/ما بعد هزار و چهار صد سال هنوز/با یاد لب تو آب را من نوشیم:السلام علی الحسین
آقای نجفی:باز محرم رسید،ماه عزای حسین/سینه ما می شود،کرب و بلای حسین/کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه/نا که بگیرم صفا،من ز صفای حسین
خانم تسلیمی:محرم و صفر زمان بالیدن است نه فقط نالیدن،بساطش آموزه است نه موزه،تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن،نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب؛تلنگری دگر!!!منتظران مهدی(عج) به هوش باشند که حسین(ع)را منتظرانش کشتند..
خانم نمازی:صدای زنگ کاروانی می آید..می شنوی؟
حسین(ع)آقای کاروان...و زینب(س) را ارج می نهند...و دخترکی شاد به دنبالش...و شش ماهه ای در حال شیرخوردن...و شیرمردی علی وار،محافظشان و...
کاروان میرسد...آماده ای؟
فعال ظهور:خیلی گران تمام شد این آب خواستن/یک مشک آب از قبیله ما یک عمو گرفت...
برادری به تعداد نیست به وفاست!یوسف یازده برادر داشت،حسین(ع) یک عباس!
"بسم رب الشهدا ء والصدیقین"
چیزی به صبح نمانده است...
صبحی که اذن دخولش نوای عهد با وعده داده شده ایست که آمدنش نزدیکست.
صبحی که عیار عهدش ره عشق می پیماید.
در صبح موعود چیزی جز وفای به عهد به کارمان نمی آید.
اینبار میخواهیم متفاوتتر از همیشه چله ی عهد بگیریم
اینبار مصحف ورق ورق شهدای عاشورا را از نظر میگذرانیم
و تمرین می کنیم با آنان درس دلدادگی را
یارانی که هم چون "بیان مرصوص" ایستادند و به عهدشان وفا کردند...
چشم سر مبندیم و چشم دل باز میکنیم ،باز باز!
عاشورای ماندن را مینگریم
عاشورای سردادن و جان دادن و پرسیدن
"اوفیتُ...؟!"
و دست کمک به سمت غلام حسین(ع) بلند میکنیم تا یادمان دهد رسم وفا را...
اینبار چله ی عهدمان را همراه میکنیم با خودسازی و تمرین وفا...و هر صبح و هنگامه ی عهدخوانی از خود سوال میکنیم:امروز برای وفای عهد مولایم چه باید کرد...
به امید طلیعه ی ظهور مولایمان از صبح خونین عاشورا به مدت ۴۰ روز نووای هم عهدی با مولایمان را زمزمه میکنیم
یا مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
التماس دعای فرج
خدا طفلِ صغيرم را به چشم گريان مي برم
عليِ اصغرِ خود را به سوي ميدان مي برم
براي تشنگي او روم تا چاره اي سازم
من اسماعيل شش ماهه براي قربان مي برم
پريشان حاليِ او را ببين اي مالكِ عالم
خداوندا كه جانم را به سوي جانان مي برم
براي جرعه ي آبي گرفتم اصغرم بر دوش
پرستوي سپيدم را غريب و عطشان مي برم
چه كس ديده كه طفلي به تيري كرده سيرابش
خدايا طفل عطشان را به اشكِ چشمان مي برم
ناله ي اصغر يارب زند آتش به جان و تن
همه ي حاصلِ خود را به قلبِ نالان مي برم
گلِ اميد خود را من به پاي دين فدا كردم
براي حجّ و احرامش به حكمِ يزدان مي برم
وقتی حضرت مهدی(عج) ظهور کنند از مکه حرکت کرده و به مدینه می روند.اولین جایی که قدم می گذارند کنار تربت مخفی مادر است.در آنجا صدا می کند:"ای اهل عالم...منم مهدی!"سپس به سوی عراق رهسپار می شود تا به کربلا می رسد:آن گاه با صدای بلند فرمایند:
"الا یا اهل عالم!ان جدی الحسین علیه السلام قتلوه عطشانا"
"الا یا اهل العالم!ان جدی الحسین علیه السلام سحقوه عدوانا"
در این حال همه نگاه ها به امام زمان(عج) متوجه می گردد که آن حضرت چه می کند...
آنگاه حضرت دست در قبر مطهر امام حسین (ع) و نموده و قنداقه خون آلوده ای را بیرون آورده و خطاب می کند:
"الا یا اهل العالم!بای ذنب قتلوه"
رجعت
در زیارت مبارکه آل یس آمده است:
"شما خاندان از نظر آفرینش بر همه مقدم هستید.خداوند بزرگ ارواح طیبه و بدنهای طاهره شما را قبل از هر موجودی آفریده و آخرین کسان هم که از بندگان خاص و فرستادگان خدا از ان جهان می رود شمایید.و گواهی می دهم که رجعت شما حق است و جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست..."
و چون رجعت امام حسین(ع) می شود حضرت در حالی که به خون خود خضاب است وارد می شود و عزیزان و یاران و اصحاب گرد آن حضرت حلقه زده اند.در میان شهیدانی که همراه ایشان هستند،طفل شش ماهه حضرت علی اصغر(ع) نیز می باشند که چون نگینی می درخشدو سندی از مظلومیت و حقانیت اوست.
امام مهدی(عج):اگر زمانه مرا تاخیر انداخت و مقدرات مرا از یاری تو جلوگیری کرد،صبح و شب به یاد مصائب تو گریه می کنم و به جای اشک خون می بارم.
هشیار باشید که:
عاشورای هر سال همان عاشوراست.
مراسم پرفیض
قرائت زیارت ناحیه مقدسه
زمان:سه شنبه سی ام آبان ماه بعد از نماز ظهر و عصر
مکان:نماز خانه دانشگاه
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
یک بغل باران "الله الصمد" آورده ام
نوبهار"قل هو الله احد"است میدانی چرا؟
راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است میدانی چرا؟
"علیرضا قزوه"
اینک این تو و این کربلا٬در این آزمون حیرانی کجا خواهی ایستاد..
در این ایام، سه مهم پیش رو داریم: اول، نسبت به خودمان، دوم نسبت به مردم و سوم، نسبت به صاحب این ایام.
این حدیث را خوب بفهمید که: «اشراف امتی حملة القرآن و اصحاب اللیل؛ بهترین امت من، حاملان قرآن و شب زنده داران هستند».
از امروز شروع کنید بدون استثنا، هیچ شب و روزی بر شما نگذرد، مگر با این عمل. اما روز، «حملة القران»؛ «فاقروا ماتیسر من القرآن.» آن اندازه که میسر است قرآن بخوانید، ولی راه باید طوری رفت که سریع به مقصد رسید. تمام دقائق کمال در روایات متشتت است. باید اینها را جمع کرد. این جا این جمله را فرموده و جای دیگر باز فرموده چطور حامل قرآن شو. «قرآن بخوانید، اما آن قرآن را هدیه کنید به صاحب عصر ولی زمان (عج)». عمل را از خود منقطع و به او متصل کنید. چه می کند این فرموده؟ بحث فنی عظیمی دارد. خود انقطاع عمل از نفس و ربط عمل به مبدأ فیض وجود. حکم اکسیری پیدا می کند که فلز را منقلب می کند.اما کلمه دوم، به «اصحاب اللیل» مربوط است. به هر وضعی که هست، آخر شب بیدار شوید و روی این مطالب فکر کنید. بالاترین مقام چه مقامی است؟ مقامی که خدا برای شخص اول عالم معین کرده است.
اشراف امتی حملةالقرآن و اصحاب اللیل. اگر این طور شدیم، نفس ما به مبدأ نور وصل می شود. از آن جا مدد می شود. آن وقت است که بشر خواهد فهمید اثر تربیت این دین چیست؟ این کاری است که باید با خودمان کنیم.
اما کاری که با مردم است اینکه این فرصت ها از دست نرود. سعی کنید در این دهه که بهار حیات دل هاست به هر قیمتی که هست این دو کار را انجام دهید؛ چرا که بالاتر از این دو پیش خدا هیچ عملی نیست: یک گمراه از خدا را به خدا برگردانید؛ عبد آبق از این مولا را برگردانید به عبودیت او ؛ و یک کسی که امام زمانش را گم کرده با ولی عصر (عج) آشنایش کنید.
مجالستان را منحصراً در این دو کلمه صرف کنید. ارزش این دو مقوله به حدی است که نباید وقت را ببازید و از دست بدهید. اول، آن قرآن و شب زنده داری را عملی کنید. بعد متصدی هدایت مردم شوید. آن وقت، اثرش این است اگر یک گنهکار را از گناه توبه دهید و بیگانه از امام زمان (عج) را با او آشنا کنید. اجرش، ثواب صد سال است که همه روزها را روزه بگیرید و شب ها تا به صبح عبادت کنید. «اغتنموا الفرص؛ فرصت ها را از دست ندهید».
باید وظیفه مان را نسبت به صاحب این ایام بدانیم و بفهمیم که چه خونی ریخته شده است؟ هیچ دانستیم که چه کسی کشته شد؟ «شیخ طوسی»، «شیخ صدوق» و «ابن قولویه» این روایت را نقل کرده اند. مختصری از این روایت بس است. این نص حدیث صحیحی است که مثل «شیخ انصاری» در موارد احتیاط در نفوس طبق سند این حدیث فتوا می دهد. در این حدیث مسأله این است: «اشهد انّ دمک سکن فی الخلد؛ شهادت می دهم خون تو در خُلد، مسکن کرده است». کیست که بفهمد حسین بن علی کیست؟ خُلد کجاست؟ در آن ملأ اعلی که مرکز قدیسین عالم است، خون او زینت آن عالم است. کسی که جسمش آنجاست، روحش کجاست؟ کیست که بفهمد چه کسی کشته شد؟ چطور کشته شد؟ برای چه کشته شد؟
ما در آن حد نیستیم که خود او را بشناسیم. باید نگاه کنیم ببینیم آن آخرین مرحله ای که شعاع وجود او تابیده به کجا رسیده، بعد کشف کنیم که آن آفتاب چیست وکجاست؟ وقتی شعاعش به زائر قبرش می خورد، اثرش معلوم می شود. فرمود: «پیاده اگر بروی به هر قدمی یک حسنه برایت می نویسند و یک سیئه محو می کنند. سواره بروی به هرجا که سُم اسبت برسد به هر قدمی یک حسنه ثبت و یک سیئه محو می شود». یعنی از آنجا تصفیه ات می کنند تا لیاقت پیدا کنی. این چه اکسیری است که این طور منقلب می کند؟ آهنی را به طلای احمر مبدل می کند که در راه قبر او قدم زده است.
فرمود: «وقتی از مناسکت فارغ شدی خدا تو را از فائزین می نویسد». اینجا حج خود خداست. حج قصد است و مقصد در آنجا عبارت است از کعبه، اما مقصد در این زیارت، خود خداست؛ چون به نص صحیح: «من زار الحسین بکربلا کان کمن زار الله فی عرشه». پس از حج خدا که فارغ شدی، فرمود: «وقتی فرغت من مناسکک، خدا می نویسد تو را از فائزین».دیگر از مقام مفلحین از در قبر او، متقلب می شود به مقام فائزین به بالا سر او. متن کلام خدا را باید دید تا حدیث را فهمید: «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله واولئک هم الفائزون». مقام فائزون این مقام است: «یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم.»
این مرحله که مرحله کمال سعادت بشری است، در گرو بالاسر قبر حسین بن علی علیهماالسلام است. کسی که این طور زیارت قبرش او را منقلب می کند، آیا روز قیامت وقتی مادرش با آن پهلوی شکسته با آن بازوی ورم کرده، آن پیراهنی که به همچو خونی آغشته بر سر بیندازد، چه خواهد شد و چه خواهد کرد؟
این است که مملکت باید یکپارچه «یا حسین» بشود. باید سراسر این مملکت شیون و صیحه در عزای یک همچو کسی باشد ... واقعه، واقعه ای است که نص صحیح این است: «جمیع الخلائق بکت السموات السبع.» هفت آسمان بر او گریه کرد. «بکت السموات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و ما یری و ما لایری.» مردم باید بیدار شوند.
این دین، این توحید و این قرآن فقط زنده به خون اوست. اوست که با این قدم و با این عمل، کاری کرد که تا روز قیامت این دین آسیب نبیند. او پرده از چهره قرآن برداشت و ایمان و دین خدا را او زنده کرد. چرا یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مثل پروانه دور قبرش می گردند؛ چون اگر عاشورای او نبود، آنچه انبیا و مرسلین آورده بودند به باد فنا رفته بود.
سخنرانی آیت الله وحید خراسانی
خجسته باد پیوند نبوت و امامت در نقطه اوجی به نام غدیر خم که غدیر گره محکمیست برای دیانت.
عیدتان مبارک
"بکم فتح الله و بکم یختم"
غدیر از زبان شیرین حجت الاسلام قرائتی
قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الرَّسُول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك» بعد ميگويد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس» (مائده/67)
شيعه ميگويند: اين آيه براي غدير خم است.
اولاً گفت: «يا أَيُّهَا الرَّسُول» نگفت: «يا أَيُّهَا النَّبِي». «يا أَيُّهَا النَّبِي» براي كارهاي شخصي پيامبر است.رسول براي رسالت بينالمللي است. اين پيداست كه يك پيام بينالمللي است. وگرنه ميگفت: «يا أَيُّهَا النَّبِي»رسالت شعاعش بازتر از نبوت است. هر رسولي نبي هست، اما هر نبي رسول نيست. گفت: «بَلِّغ» نگفت: «اَبلغ». «بَلِّغ» زورش از «اَبلِغ» بيشتر است.
آيه تبليغ، در بيان ماجراي غدير خم
غدير خم دوازده روز به محرم است. سي روز هم محرم است، آخر صفر هم بيست و هشتم، پيغمبر از دنيا ميرود. دوازده روز به محرم و بعد محرم و آخر صفر ميشود هفتاد روز. چه بود كه پيغمبر تا هفتاد روز به فوتش نگفته بود؟
اصول دين توحيد است و نبوت است و معاد. آيا ميتوانيم بگوييم: پيغمبر ما تا هفتاد روز به فوتش «لا اله الا الله» نگفته بود. تا هفتاد روز به فوتش نگفته بود من پيغمبر هستم. تا هفتاد روز به فوتش معاد را نگفته بود. احدي نميگويد اينهاست. همهي اينها را گفته بود.
امر به معروف هم نبوده. نهي از منكر هم نبوده، چون پيداست پيغمبر از گفتنش وحشت داشت. ميگويد: «وَ اللَّهُ يَعْصِمُك» نترس! تو را حفظ ميكنم. پيغمبر اگر ميخواست بترسد، آن زماني ميترسيد كه بتهاي اينها را شكست. بتها خداهاي اينها بودند. پيغمبر خداهاي اينها را شكست، نترسيد. حالا در امر به معروف بترسد؟ آنوقتي كه يكي بود نترسيد، حالا در غدير خم بين حدود صد هزار نفر بترسد.
اولتيماتوم خداوند در انحراف از توحيد، نبوت و امامت
خدا سه جا اولتيماتوم به پيغمبر ميدهد. يكي راجع به توحيد، ميگويد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُك» (زمر/65) اگر مشرك شوي،عملت حبط ميشود. اولتيماتوم ميدهد. از توحيد كنار بروي، نابود هستي.
يكي راجع به وحي است. به پيغمبر ميگويد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ» (حاقه/44) اگر يك حرفهايي را به ما نسبت بدهي، «بَعْضَ الْأَقاويلِ» اگر يك حرفهايي را به دروغ نسبت بدهي،قطع ميكنيم، چه چيز را؟ گردنت را قطع ميكنيم. شاهرگت، اين رگ گردن را قطع ميكنيم.
يكي هم راجع به امامت است. ميگويد: اگر نگويي «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه». تمام زحماتت نابود ميشود. پس بايد يك چيزي باشد، 1- تا هفتاد روز به فوتش نگفته است. 2- از گفتنش وحشت دارد. ميگويد: نترس. 3- هم وزن توحيد و وحي است.
تازه ميگويد بايد مراسم هم باشد. چرا نگفته «و ان لم تُبَلِّغ»؟ ميگويد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ». يعني اين تبليغ زباني نيست، بايد با فعل و انفعال باشد. يعني بايد طي يك مراسم باشد. وگرنه ميگفت: «بَلِّغ و ان لم تُبَلِّغ».
نزول آيه اكمال دين پس از ماجراي غدير
حضرت علي وقتي معرفي شد باز آيه نازل شد. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم» (مائده/3) امروز دينتان كامل است، امروز نعمت تمام است. امروز كفار مأيوس شدند. چون كفار ميخواستند چراغ پيغمبر خاموش شود...نسبت دادند شاعر است. كاهن است. ساحر است. مجنون است، ريختند در خانه او را بكشند، نشد. جنگها نشد. تهمتها نشد. شكنجه اصحاب نشد. گفتند: بابا، ول كن ديگر خسته شديم. پيغمبر كه پسر ندارد. يك دختر دارد، دختر هم در زمان جاهليت جز انسان حساب نميشد، ميميرد تمام ميشود. يك مرتبه ديدند در غدير خم فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه» (كافي/ج1/ص430) ديدند اگر پسر هم داشت از علي بهتر نبود. ولذا كفار مأيوس شدند. چون منتظر مرگ پيغمبر بودند.
خداوند غدير خم را در قرآن گذاشت، تا مردم هروقت قرآن ميخوانند علي را فراموش نكنند. اصلاً علي چرا در كعبه متولد شد؟ چون مردم در هر نمازي رو به كعبه ميايستند. علي را در كعبه گذاشت تا هركس رو به كعبه ميايستد ياد علي هم بيفتد. علي در كعبه متولد شد، كه هركس وقت نماز رو به كعبه ميايستد علي را فراموش نكند. اميرالمؤمنين(ع)!
اصلاً اگر قرار باشد بگوييم: «كفانا كتاب الله» قرآن ما را بس است. اين قرآن ما را بس است، ضد قرآن است. چون قرآن يك آيه دارد، ميگويد: قرآن و رسول.
همراه بودن كتاب الهي با رهبر الهي
خيلي آيهي خوبي است. ما يك حديث داريم كه پيغمبر بارها فرموده: «كتاب الله و عترتي» اين حديث است. ريشهي قرآني هم دارد؟ بله. ريشهي قرآنياش اين است. قرآن ميفرمايد: «كَيْفَ تَكْفُرُون» چگونه شما كافر ميشويد؟ چرا كافر هستيد؟ در حالي كه بر شما تلاوت ميشود، چه تلاوت ميشود؟ «آياتُ اللَّهِ» آيات الهي، بعد ميگويد: «وَ فيكُمْ رَسُولُه» (آلعمران/101) و در بين شما رسول هم هست. آيهي 101 سورهي آل عمران. چرا كافر هستيد؟ هم آيات خدا تلاوت ميشود، هم الگو داريد. «وَ فيكُمْ رَسُولُه» يعني چه؟ يعني با بودن مكتب و رهبر ديگر چه مرضتان است؟ «آياتِ اللَّهِ» يعني آيات الهي هست، كتاب الله. «وَ فيكُمْ رَسُولُه» الگو هم هست. يعني هم مكتب. هم رهبر. با بودن مكتب، آيات خدا، با بودن رهبر رسول خدا، ديگر «كَيْفَ تَكْفُرُون» چرا كافر شديد؟ اگر غدير خم نباشد، حق داريم كافر شويم. چطور؟ ميگوييم: ديگر پيغمبر نيست. پيغمبر از دنيا رفت و خلاص. ما فقط «كفانا كتاب الله». قرآن ميگويد: چرا كافر هستيد؟ با بودن دو عنصر.
ميگويند: پيغمبر رفت و هيچكس را هم تعيين نكرد. هيچي به هيچي! پس «فيكُمْ رَسُولُه» از بين رفت. از دنيا رفت. ما مانديم و آيات قرآن پس حق داريم كافر شويم. قرآن ميگويد: چرا كافر هستيد؟ با بودن دو عنصر، يعني چه؟ يعني اگر يك عنصر بود، كافر بودن شما طوري، نبود.
شما وقتي بچهتان را تاب بازي ميبريد، او را مينشانيد و ميگوييد: دو تا طناب را بگير. ببين پسر جان، دخترجان، اگر دستت به اين دو تا طناب باشد نميافتي. يعني چه؟ يعني اگر دستت را به اين يكي بگيري، ميافتي. «كتاب الله و اهل بيتي» اگر دو تا را بگيري، محكم هستي. هرچه هم تاب بخوري، محكم هستي. دستت را يا از هردو برداري يا از يكي افتادني هستيد.
بعضي فكر ميكنند رهبر الهي يك آدم سياسي است، حقوق دان و جامعه شناس و روانشناس و فقيه... اينها نيست. يك مديريت كه نيست. يك رئيس جمهوري كه نيست. واسطهي فيض است. امام يعني واسطهي فيض! امام يعني علم غيب، امام يعني رابطه با ملكوت... حالا، رهبري غدير يعني چه؟
سپردن جامعه به رهبران غير الهي، ظلم به بشريت
اين آيهي قرآن است. ميگويد: «سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهار» (نحل/12)، «سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهيم/32)، «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا» (جاثيه/13) يعني كل هستي براي چه؟ كل هستي براي بشر. هستي براي بشر، بشر براي چيه؟بشر براي اينكه خط خدا را برود. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56) ميگويد: بشر را آفريدم براي اينكه بنده خدا شوي. هستي براي بشر، بشر براي بندگي خدا. با عقل انسان نميتواند بنده خدا باشد. عقل ما ناقص است. چرا؟ چون پشيمان ميشويم.کل هستی برای بشر است.کل بشر برای اینکه راه خدا را برود با عقل ناقصش نمی تواند.ژس باید یک راهنما باشد.راهنمایش چه کسی است؟غیر معصوم؟!ظلم به کل هستی است.اگر دست بشر در دست رهبر غدیر نباشد ظلم به بشریت نیست.ظلم به خورشید است.چون خورشید هم برای من تابید و من هدر شدم.ماه هم برای من تابید و من هدر شدم.ابر و باد و مه خورشید برای من است.رهبر انسان نا اهل شدانسان را نااهل می کند و انسان نااهل که شد از مرز بیرون می رود و کل هستی هم لغو است.
ولادت دهمین پیشوای شیعیان٬جد بزرگوار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همه دوستداران آن حضرت مبارک باد.
بهشت اهل ولا را ثمر مبارک باد
طلوع عید بزرگ دگر مبارک باد
بر آسمان ولایت قمر مبارک باد
محمد بن علی پسر مبارک باد
خدای عزوجل را ولی تماشایی است
به روی دست محمد٬علی تماشایی است
نام:علی
پدر: امام جواد(ع)
مادر: سمانه معرف به سیده ام الفضل
تاریخ تولد:نیمه ذی الحجه 212 ه.ق
محل تولد: قریه صریا در نزدیکی مدینه
کنیه: ابوالحسن
القاب:هادی،نقی،ناصح،عالم،طاهر...
مدت امامت: 33 سال و 9 ماه
خلفای هم عصر:معتصم،واثق،متوکل،منتصر،مستعین،معتز
آیا در مدینه کسی را سراغ داری که ادیب تر و داناتر از من باشد؟
جنیدی پس از شنیدن پاسخ منفی آن شخص می گوید: «به خدا سوگند جمله ای در ادبیات برای این کودک می گویم و به گمان خود بسیار عالی گفته ام. سپس او درهایی از ادب را برایم می گشاید که از آنها استفاده ها می کنم. مردم گمان می کنند من به او درس می دهم اما به خدا قسم من شاگردی او را می کنم.»
در ملاقاتی دیگر وقتی از جنیدی می پرسند احوال این کودک چطور است؟ می گوید: «دیگر به او کودک نگویید به خدا قسم او بهترین اهل زمین و برترین انسانی است که خداوند آفریده است.... او حافظ قرآن است و حتی تأویل و تنزیل آن را می داند».
کار تا آنجا پیش می رود که دشمن سرسخت علویین از دوستان امام و از معتقدان به امامت آن بزرگوار میشود.
اسیر بازی دنیا و غرق در وهمیم
ز عشق حضرت هادی بگو چه می فهمیم
فروخت هر که دلش را به او بهشتی شد
در این تجارت پر سود حیف بی سهمیم!
الهی!
بالاترین افتخار برای من آن است که تو پروردگار من باشی.تو همانگونه ای که دوست دارم٬ پس مرا آنطوری که دوست داری قرار ده!
امام هادی(ع)٬بحارالانوار٬ج ۷۴/ص ۴۰۲
ای شیعه ما!
چه خوبست آدمی گاهی با خویش خلوت کند٬گناهانش را به یاد آورد و از خدا آمرزش بخواهد.
پیامبر اکرم(ص)
فعال ظهور:یادمان باشد اگر حال خوشی دست دهد٬جز برای فرج یار دعایی نکنیم...
دین من٬مذهب من٬مکتب من٬ذکر فرج٬همه جا و همه دم بر لب من٬ذکر فرج
مراقب باش!
دل حرم خداست پس جز خدا را در حرم خدا جای مده!
امام صادق(ع)٬جامع الاخبار
عرفه است و بوی حسین(ع) می آید.بوی خون و کربلا.بوی عشق و محرم.دعای عرفه و دلی که می لرزد.دلی می لرزد که نکند به هیچ نیرزد و دستش به دامانی نرسد.
کاروانی در راه است.کاروانی به عظمت تمام بشریت و مسیری که هماره راهی می طلبد.حسین(ع) به کربلا میرود تا بمیرد و می میرد تا بماند. به کربلا می رود تا کعبه ای دیگر بنا کند و همه دیدند سعی و صفایش را و حج خونینش را!
******************************
قربان هرساله پس از عرفه می آید.به راستی کدام یک از پس دیگری است؟کدام یکشان را باید در دیگری جست؟
ابراهیم(ع) را باید در حسین(ع) جست یا حسین (ع) را در ابراهیم(ع)؟
حسین(ع) مناجات می کند و ابراهیم(ع)قربانی....
و حسین(ع) قربانی می شود و ابراهیم(ع) مناجی...
از قربانی مناجی سرور برمی خیزد و از مناجات قربانی اندوه.
عشق بلاد غریبی است.آن گاه که عطش٬قربانیان را به تقلا می آورد٬یکی در تشنگی جسم٬که به زمزم سیراب می شود و یکی در تشنگی جان که هر چه زردی کویر به سرخی خون رنگین شود نیز٬این درد قرار نمی گیرد.سلوک ابراهیم(ع) در آن است که خون و قربانی ختم به زمزم و میقات و کعبه شود و سلوک حسین(ع) آن است که هزار زمزم و میقات و رکن و مقام٬جمله قربانی خونین گردند.
و گویی پسند پروردگار نیست که ابراهیم را آگاهی از خواست احد رحمان باشد٬و خلیل می بایست (به ندانستن به آنچه خواست پروردگار است)وصال را لبیک گوید اما به دیگر روی خواست پروردگار چنان است که حسین به علم پروردگار آگاه باشد و به اختیار سر تا پای لبیک شود.
یر فراز جبل الرحمه ابراهیم از خنجر شکوه می کند که چرا نمی بری؟و چرا نمی بری ای خنجر؟
حال آنکه در قربانگاه حسین٬این خنجر است که به ناله می آید که چرا ببرم؟و چرا ای حسین؟
و در هر دو پاسخ از جانب عرش می آید که قربانی آنست که خداوند عزیز انتخاب کرده.
قربان هرساله پس از عرفه می آید و دلها را شادمان می گرداند.حال آنکه این قربان خود عرفه ای است بر قربانی که هرسال پس از آن می آید و خلق را به عزا می نشاند.گویی که ابراهیم(ع) راهی است که به حسین(ع) ختم می شود و حسین(ع) صراطی است که ابراهیم (ع)را در آغوش کشیده است٬و این قربانی موجب اندوه فراق عرفه است و آن عرفه علت وصال قربان.
برداشت از وبلاگ شاید بخوانی ام
بسم رب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
"بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین"
مژده به همه تشنگان معارف مهدوی
کانون مهدویت سنا برگزار می کند:
دوره آموزشی معارف مهدوی
مباحث این دوره:
امام مهدی(عج) در یک نگاه
امام مهدی(عج) از منظر عقل
امام مهدی(عج) از منظر قرآن
امام مهدی(عج) در روایات
زمان ثبت نام:تا پایان آبان ماه ۱۳۹۱
شروع کلاسها:از روز یکشنبه ۱۴ آبان ماه(یکشنبه هر هفته ساعت ۱۳:۳۰)
لطفا جهت ثبت نام٬ نام و نام خانوادگی،رشته تحصیلی،سال ورود٬شماره دانشجویی و شماره تلفن همراه خود را در قالب نظر خصوصی درج فرمایید.
کسی که کودکی اش رأس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطره ی کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا
همیشه منتظر مردِ آب آور بود
تمام غصه اش این بود که گلوش چرا
بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟
تو یک طرف ،همه ی علم یک طرف اما
چگونه بود که این کفّه ها برابر بود
همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت:
هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود
شهادت مظلومانه شکافنده علوم٬امام صبر و شکیبایی و وارث خاطرات تلخ شام حضرت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد.
********************************
امناقب ابن شهر آشوب از امام باقر نقل می كند كه حضرت فرموده اند:
"نحن جنب الله و نحن حبل الله و نحن رحمهٔ الله علی خلقه و بنا یفتح الله و بنا یختم الله، نحن ائمهٔ الهدی و مصابیح الدجی و نحن العلم المرفوع لاهل الدنیا و نحن السابقون و نحن الآخرون، من تمسك بنا لحق و من تخلف عنا غرق. نحن قادهٔ المحجلین و نحن حرم الله و نحن الطریق والصراط المستقیم الی الله عزوجل و نحن من نعم الله علی خلقه و نحن المنهاج و نحن معدن النبوهٔ و نحن موضع الرسالهٔ و نحن اصول الدین و الینا یختلف الملائكهٔ و نحن السراج لمن استضاء بنا و نحن السبیل لمن اقتدی بنا و نحن الهداهٔ الی الجنهٔ و نحن عروهٔ الاسلام و نحن الجسور و نحن القناطر من مضی علینا اسبق و من تخلف عنا محق و نحن السنام الاعظم و بنا یصرف الله عنكم العذاب من ابصر بنا و عرفنا و عرف حقنا و اخذ بامرنا فهومنا."
این خطبه شریفه اشاره به آیات قرآن و روایات قطعی از پبامبر اكرم است.
ما جنب خداوند متعالیم، جنب به معنی پهلو است و عرب چنانچه از وجه كه به معنی صورت است اراده ذات میكند و از ید كه به معنی دست است اراده قدرت می كند، از جنب، اراده قرب می كند. و چون اهل بیت علیهمالسلام منتهای قرب الهی را دارند به آنها جنب الله گفته می شود. این جمله امام باقر اشاره است به آیه ای كه در سوره زمر است:
ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله(۱)؛ توبه كنید قبل از این كه بگویید ای وای به من و تفریط گری من درباره خدا.» بنابراین تفسیر، معنی چنین میشود كه میگوید: ای وای به من كه سرو كاری با اهل بیت نداشتم.
ماییم حبل الله. جمله اشاره است به آیه شریفه واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا(۲)؛ «چنگ بزنید به ریسمان محكم خدا و متفرق نشوید».
ماییم از جمله رحمت واسعه پروردگار كه بر بنده ها دارد. جمله اشاره است به آیه شریفه «و رحمتی وسعت كل شیء(۳) »؛ رحمت من هر چیزی را فرا گرفته است.و در روایات آمده است كه رحمت واسعه خدا حقیقت اهل بیت علیهم السلام است.
ماییم كه خلقت عالم از ابتدا تا انتها به دلیل ما است و خداوند به دلیل ما عالم را خلق نمود. این جمله كه در زیارات نیز دیده می شود اشاره به آیه شهادت است: و كذلك جعلناكم امهٔ وسطا لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا(۴)؛ « و همانا ما شما ـ اهل بیت ـ را مستكمل آفریده ایم تا شاهد مردم باشید و رسول اكرم نیز شاهد بر شما». و در روایات فراوان است كه این شهادت واسطه فیض است.
ما امامانی هستیم رهنما و چراغهای درخشان و علم افراشته شده برای مردم. ماییم سابقون و آخرون. یعنی اول ماییم و آخر ماییم ـ باز اشاره به واسطه فیض است ـ هر كه به ما پناه برد، رستگار می شود و هر كه از ما تخلف كند، غرق خواهد شد. جمله اشاره است به حدیث نبوی كه به طور متواتر از پیامبر اكرم روایت شده است. پیامبر علیه السلام فرموده است: مثل اهل بیت، كشتی نوح است هر كه به آنان تمسك جوید رستگار و هر كه از آنان تخلف كند غرق خواهد شد. ما راهنمای افراد هستیم در روز قیامت كه رستگارند.
ماییم حرم الله كه احترام ما در میان مردم محفوظ است. جمله ما راه مستقیم هستیم، اشاره به آیه اهدنا الصراط المستقیم دارد.
از جمله نعمتهای خدا بر بندگان هستیم. اشاره است به آیه شریفه: و ضرب الله مثلاً قریهٔ كانت آمنهٔ مطمئنهٔ یأتیها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع والخوف بما كانوا یصنعون(۵)؛ «پروردگار عالم مثل زد به قریه ای كه عقیده و امنیت داشتند و نعمت مثل باران برای آنها می بارید، آنان به نعمت خدا كفر ورزیدند پس پروردگار عالم لباس قحطی و ناامنی را بر آنان پوشانید در قبال آنچه كه انجام می دادند.»
راه حق و حقیقت هستیم و معدن نبوت. آنچه پیامبر داشته ما داریم. و رسالت در خانه ما فرو آمده است: الله اعلم حیث یجعل رسالته.(۶) ما پایه های اسلام هستیم و ملائكه به خانه ما رفت و آمد دارند. ما چراغ راه هر كه بخواهد هستیم كه از نور ما بهره ببرند.
ماییم عروهٔ الوثقای اسلام. اشاره به آیه شریفه است: و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروهٔ الوثقی لاانفصام لها(۷)؛ «هر كه ایمان به خدا آورد به دستاویز محكمی دست زده كه ناگسستنی است.» ما هستیم پای هر كه بخواهد به حق رسد، از ضلالت نجات یابد و به بهشت رود؛ باید ما را طی كند و از ما راهنمایی گیرد. هر كه از ما عبور كرد سبقت برد و هر كه تخلف كرد نابود شد. بزرگترین حافظ اسلام هستیم. ماییم كه به دلیل وجود ما عذاب دنیوی و اخروی از بندگان برطرف می شود. هر كه ما را شناخت و حق ما را شناخت، و دستورات ما را اجرا كرد، از ما است و رستگار خواهد شد.
پی نوشتها در ادامه مطلب
شهادت جانسوز دردانه ی رضوی ،جوادالائمه(ع) به پیشگاه مهدی موعود(عج)و دوستداران حضرتش تسلیت باد.
*****
دل افســــرده ام با غــم قــــرين اســــت كه در فكر جواد العارفيـــــن اســــــت
چــرا غمگيــــن در اين عالــم نبـاشــم پريشان قلب ختم المرسليـــــن اســــت
شــد از زهر جفــــا و كينــه مسمـــــوم جهان از ماتمش با غم قــــرين اســـت
بــه هنگــام شبــاب ، از كـيـــد دشمــن خزان ، گلزار سلطان مبيـــــن اســـــت
ميـــان حــــجـــــره در بســـتــه بــــراو زاهش ، لرزه بر عرش بريــن اســــت
غبار غـــم نشســتــــه بــــر رخ مـــــاه گه قتل شـــه دنيــــــا و ديـــن اســــــت
لبــش عطشان و جانـش بر لبــــش بود چنان جدش كه دريا افريــــــن اســـــت
هنــــوزم در تمــــام كــــون ، قطــــــره بپا شور عـزا در شهر ديــــن اســـــت
*****
جرعه ای معرفت
چرا «تقى» ؟
حضرت القاب بسیار دارند، که یكى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطر جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع آن روز نمود داشته و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه دیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند.اما فرهنگ القاب معصومین ریشه اى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى» نیز از این مقوله است.
نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان، ما را بدین نكته رهنمون مىكند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت، تا به گمان خود، آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار براى یك بار هم كه شده است، آلوده كند، و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى اش مى ستودند، ساقط كند و حتى مامون، براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار، دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر كرد. اما راه بجایى نبرد و پاكى و تقواى امامت بر اندیشه باطل مأمونى، پیروز گشت و نورانیتى مضاعف یافت. در این باره كافى است روایت ذیل را مرور كنیم.
زهی خیال باطل
ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب» از محمد بن ریان نقل مىكند كه، مأمون، درباره امام محمد تقى(علیه السلام) به هر نیرنگى دست زد، شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهو، او را متمایل كند، به نتیجه اى نرسید، تا زمانى كه خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد، دستور داد صد كنیزك از زیباترین كنیزكان را بگمارند، تا زمانی كه امام جواد (علیه السلام) براى حضور در مجلس دامادى وارد مىشود، با جامهاى جواهر نشان از او استقبال كنند.
كنیزان به آن دستور العمل رفتار كردند ولى حضرت توجهى به آنها ننمود.
و مردى بود به نام «مخارق» كه آوازه خوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مأمون او را طلبید و از او خواست كه تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امور مزبور بكار گیرد.
مخارق به مأمون گفت اگر ابوجعفر(علیه السلام) كمترین علاقه اى به دنیا داشته باشد، من به تنهایى مقصود تو را تأمین مىكنم.
پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد بگونه اى كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى.
ساعتى چنین كرد، ولى دید حضرت جواد (علیه السلام) نه به سوى او، و نه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود.
سپس سربرداشت و رو به آن مرد كرد و فرمود، «اتق الله یاذا العثنون» از خدا پروا كن اى ریش دراز. پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كارافتاد تا آن كه بمُرد.
مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت: وقتى كه ابو جعفر(علیه السلام) فریاد بركشید، آن چنان هراسیدم كه هرگز به حالت اول باز نخواهم گشت.
روایت فوق بیانگر عمق توطئه مأمون، جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد (علیه السلام) مىباشد، كه عصمت الهى امام جواد (علیه السلام) نقشه هاى آنان را نقش بر آب مىنمود. و در همین راستا سخن دیگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه درجمع اطرافیان خود گفت:
خلیفه به این فكر افتاده است كه ابوجعفر (علیه السلام) را براى شیعیان و پیروانش به صورت – العیاذ بالله - زشت و مست نامتعادل و آلوده به عطر مخصوص زنان نمودار كند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مىگویند این كار دلیل شیعیان و حجت آنان را از بین خواهد برد. اما فردى از میان آنان مىگوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبر آورده اند كه، شیعیان مىگویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد و هرگاه حكومت متعرض فردى كه چنین مقامى نزد آنان دارد بشود، خود بهترین دلیل است بر اینكه او حجت خداست.
پس از آن «ابن ابىداود» خبر را به خلیفه منتقل مىكند. در این هنگام خلیفه این چنین اظهار نظر مىكند كه: «امروز در باره اینها هیچ چاره و حیله اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نكنید.
امام (علیه السلام) خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان اظهار مىداشت. «حسین مكارى» مىگوید:
در بغداد بر ابوجعفر (علیه السلام) وارد شدم، وی در نزد خلیفه بانهایت جلالت مىزیست. با خود گفتم كه حضرت جواد (علیه السلام) با این موقعیت كه در اینجا دارد دیگر به مدینه بر نخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت، دیدم امام سرش را پایین انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى كه رنگ مباركش زرد شده بود، فرمود: «اى حسین، نان جو با نمك نیم كوب در حرم رسول خدا (صل الله علیه و اله) نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مىكنى».
پس از نومیدى از همراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوههاى پاكى و تقواى امام بود كه دشمن تصمیم به شهادت امام (علیه السلام) را مىگیرد، زیرا كه هر روز شخصیت امام فروغى فروزان تر به خویش مىگیرد و دلهاى مشتاق پاكى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مىكند.
همه جا را آب فراگرفته بود بی هیچ نشانی از خاکی ها...بی هیچ نشانی از حیات موجودات...
تا آنگاه که اراده پروردگارت محقق می شود و اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون
و این ندای پروردگار توست:والارض بعد ذلک دحاها
و زمین را بعد از آن با غلتانیدن گسترش داد...
و خاک پدید آمد تا جایگاهی شود برای آسایش بنی آدم،تا پیشانی غرور انسان سجده گاهی داشته باشد برای تضرع و خشوع.
وزمین آفریده شد تا آدم در تجارتی بزرگ با خدا معامله کند...
و ابتدای زمین در دحوالارض از شروع خلقت ازنقطه ای به بلندای رستگاری از یک مکعب روشن که ثقل زمین است و پناهگاه بنی آدم آغاز شد...
و زمین از همان روزی که بنیان نهاد ابراهیم خشت خشت خانه خدا را چونان نقطه ای روشن بر مدار خویش هم چنان می چرخد و می چرخد تا آن زمان که بار دیگر در همین نقطه روشن و آغازین،از کعبه،بار دیگر جانی دوباره بگیرد و رویشی دوباره آغاز کند با قدوم مبارک بزرگ مردی از آل طه،حضرت مهدی(عج).. و به حق روز دحوالارض حقیقی آن زمانست...
به امید آن روز...
التماس دعا....
میلاد عالم آل محمد(ص)،هشتمین حجت سرمد، السلطان اباالحسن، حضرت رضا علیه السلام مبارک باد.
مریض آمده اما شفا نمیخواهد
قسم به جان شما جز شما نمیخواهد
برای پیش تو بودن بهانهای کافیست
بهشت لطف کریمان بها نمیخواهد
دلیل نالهی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمیخواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمیخواهد؟
دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «اهدنا» نمیخواهد
همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمیخواهد
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمیخواهد؟
ببین به گوشهی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمیخواهد؟
به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»
دلم بدون رضا (ع) کربلا نمیخواهد
قاسم صرافان
شهر قم یک گل به نام حضرت معصومه دارد
این شرف را شهر قم با حضرت معصومه دارد
شهر ما سرمست گشته از شمیم عطر کویش
یک جهان عطر مصفا حضرت معصومه دارد
هر که شد مهمان به قم از فیض او لبریز گشته
این کرامتها به دلها حضرت معصومه دارد
من چه گویم از محبت ، از وفا ، از عشق بانو
یک بغل فیض معلا ، حضرت معصومه دارد
بی بی ما بس که دارد بر رفیقانش مروّت
در گهی غرق تماشا حضرت معصومه دارد
مانده ام در کار این احسان و این فیض مکرر
عاشقی بی تاب و شیدا حضرت معصومه دارد
کاش می شد با جهانی گویم از گیرائی او
محفلی پر نور و والا حضرت معصومه دارد
در حریمش چون نباشد فاصله بین ضعیفان
صحنه ای پر شور و غوغا حضرت معصومه دارد
اشک مانده در خجالت در طواف طور چشمش
چشمه ای یکتا به دنیا حضرت معصومه دارد
من فدایت بی بی عالم عزیزا
برکه ای از دار معنا حضرت معصومه دارد
امام جواد علیه السلام:
هر کس قبر عمه ام در قم را زیارت کند بهشت برای اوست.
(کامل الزیارات، ص۳۲۴)
امام صادق علیه السلام:
برای ما حرمی است و آن شهر قم است. در آن، زنی از اولاد من دفن خواهد شد که فاطمه نامیده می شود. هرکس او را زیارت کند بهشت برایش واجب میگردد.
(مستدرک الوسائل، ۱۰/۳۶۸)
یکی از دغدغه های انسانهای مۆمن سعادت اخروی است. از سعادت اخروی انسان، اهل بهشت بودن است. اینکه سرانجام کار، متنعم بودن در نعمت های بهشتی باشد. برای رسیدن به این مهم راه کارهای بسیاری در قرآن و روایات آمده است.
شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه حضرت امام صادق(ع) را به حضور مقدس حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تمامی شیعیان آن حضرت تسلیت میگوییم.
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
مُلک لا هوت را مراد تویی
آسمان ها مرید مذهب توست
قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیجکس با امام ، صادق نیست
***
خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
سید حمید رضا برقعی
بهره ای از کلام امام صادق(ع)
إنّ أحَقَ النّاسِ بِالوَرَعِ آلُ مُحَمّدٍ وَشيعَتُهُمْ كَىْ تَقْتَدى الرَّعيَّةُ بِهِمْ؛ (۱) سزاوارترين مردم به ورع آل محمد عليهمالسلام و شيعيان آنان هستند تا ساير مردم نيز به آنان تأسّى نمايند.
كونوا دُعاةً لِلناسِ بِغَيْرِ ألْسِنَتِكُمْ لِيَرَوا مِنْكُمْ الْوَرَعَ وَالاجْتِهادَ وَالصّلاةَ وَالخَيْرَ فَانَّ ذلك داعِيَةٌ؛ (۲) با رفتارتان دعوت كننده ديگران باشيد تا آنان از شما پرهيزكارى و تلاش و نماز و نيكى بينند، كه اين بيشتر ديگران را دعوت مىكند.
لَيْسَ مِنْ شيعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَخالَفَنا فى أعْمالِنا وآثارِنا وَلكِنْ شيعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَاتّبَعَ آثارَنا وعَمِلَ بَأعْمالِنا أولئكَ شيعَتُنا؛ (۳) از شيعيان ما نيست كسى كه به زبان [شيعه بودن را] اظهار كند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شيعه كسى است كه با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پيروى نمايد و طبق رفتار ما رفتار كند. آنها شيعيان ما هستند
قَوْمٌ يَزْعَمونَ أنّى إمامُهُمْ، وَاللّهِ ما أنَا لَهُمْ بِإمامٍ لَعَنَهُم اللّهُ كُلّّما سَتَرْتُ سِتْرا هَتَكوهُ، أقولُ: كذا وكذا، فَيَقولون: اِنّما يَعْنى كذا وكذا. اِنَّما أَنَا إمامُ مَنْ أطاعَنى؛(۴) گروهى خيال مىكنند كه من امام آنها هستم، به خدا قسم من امام آنها نيستم، نفرين خدا بر آنها باد. [زيرا] هر گاه رازى را پنهان مىكنم آنها آشكار مىكنند، من مىگويم: چنين و چنين است و آنها مىگويند چنين و چنان اراده كرده است. همانا من امام كسى هستم كه از من پيروى كند.
كَذِبَ مَنْ زَعَمَ أنّهُ مِنْ شيعَتِنا وَهُو مُتمسّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنا؛ (۵) دروغ گفته است كسى كه مىپندارد از شيعيان ماست ولى چنگ به ريسمان ديگران مىزند.
لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكه و لاظلهمالغمام و لاشرقوا نهارا و لا كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ولما ساءلوا الله الا اعطاهم.اگر شيعيان ما استقامت كنند، فرشتگان دست در دست آنهامىگذارند، ابرهاى سفيد(رحمت) برآنها سايه مىافكند، چون روزدرخشنده و تابناك مىشوند، از زمين و آسمان روزى مىخورند و آنچهاز خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا مىكند.
لَا یَفْقِدُكَ اللَّهُ حَیْثُ أَمَرَكَ وَ لَا یَرَاكَ حَیْثُ نَهَاكَ؛(۶)جایی که امر خدا حاضر است تو غایب نباش و در جایی که نهی خدا حاضر است تو غایب باش.
أعِدَّ جِهازَكَ وَ قَدِّم زادَكَ لِطولِ سَفَرِكَ وَ كُن وَصِیَّ نَفسِكَ وَ لا تَأمَن غَیرَكَ أن یَبعَثَ إلَیكَ بِما یُصلِحُكَ؛(۷)وسایل سفرت را آماده کن و آنچه را که برای یک سفر طولانی به آن نیاز داری پیش از رفتنت بفرست و خودت کارهای خودت را به عهده بگیر و به دیگری دل نبند که بیاید و کارهای خیری که تو نیاز داری برایت انجام دهد.
پی نوشت در ادامه مطلب
چه قدر غربت «مدينه» سنگين است، وقتي به «بقيع» ميانديشم!
به مظلوميتي که در طول تاريخ، خورشيد را غبار غم، به آيينه نشانده است!
غم! واژه آشنايي که نماد تصاوير بقيع و «چهار تربت» نوراني و آستان کبريايي است؛
غم؛ همان حبل المتيني که در غروبهاي غمگين جمعه، دل بدان تمسّک ميجويد و قطره قطره، اندوهان جاري از نگاهش را، به تماشا نمينشيند.
غم؛ همان عصاره عشقي که در نهاد «شيعه» نهادهاند و اندوهي را، جز غم «آل اللّه»، برايش مکروه دانستهاند!
دلت را رهسپار مدينه ميکني و از ديوار بقيع رد ميشوي؛ با تمام غربتت ميخواني: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا مُحمَّدٍ يا حَسَنَ بنَ عَلي...
اَلسَّلامُ عَليْکُمْ اَئِمَّةَ الْهُدي، اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَهْلَ التَّقْوي، اَلسلامُ عَلَيْکُم اَيُّهَا الْحُجَجُ عَلي اَهْلِ الدُّنْيا... ؛ غريبانه سر به زانوان ميگذاري، وقتي به خود ميآيي، در ذهنِ تصاويري گُم شدهاي؛ که نشانِ مظلوميّت خاصِّ آل اللّه است. «بقيع» مظلومترين نگاه تاريخ، در آيينه اسلام است! مظلومترين نگاهِ به ياد ماندني! مظلوميّت تصاوير بقيع، تنها مربوط به چهارده قرن پيش نيست! زخم، زخم امروزي است! و داغ، تازهترين داغ است! بر سينه زمان!
در عصر گفتوگوي مذاهب ـ گفتوگوي تمدّنهاي بشري ـ امّا دريغا! که قصرهاي کوتاه و بلند با دلارهاي بوسفياني و بوجهلي، هر روز، رنگ و رويي تازه ميگيرند و آستان کبريايي چهار امام معصوم مظلوم را ـ که نواده پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم هستند ـ به حوادث تاريخ سپردهاند! به حوادثي مربوط به گذشته! گنبدي جز گنبد لاجوردي آسمان و شمع و چراغي، جز چلچراغ کهکشان ندارد! حقّا! که: تَبّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب!
بريده باد، دستي که ادامه ابوجهل و ابولهب است!
بريده باد گلويي که دغدغههاي شيطان را، با حنجره يهوداييِ صفتيها و خطيبها، بازگو ميکند! بريده باد پايي که عظمتِ تاريخ اسلام را زير پا ميگذارد، تا نقشِ «لورَنس عربستان» را، در صحنه تمايلات غرب، بازي کند!
بريده باد نفسي که با سرمايه «حرمين شريفين»، کلوپهاي «مک دونالد» را وسعت ميبخشد!
بريده باد، حيات کساني که بوي دهليز خلفهگاهها را به عطر ملکوتي و لا يتناهي «اهل کَساء» ترجيح ميدهند!
بريده باد رشته علايقشان؛ که «اسلام» را محدود به چاههاي «نفت» کردهاند!
... آن روز، ريزه خوارانِ دستگاه استعمار، تيشه به ريشه ديني، نهادند که با نام ناميِ حضرت صادق عليهالسلام در تمام جهان شناخته شده است!
آن روز، آنها ناشيانه، عظمت «حَرمي» را مورد تعرّض قرار دادند که شريعت نبوي، مديون علم و حلم ساکنان آن حرم است!
دريغ از کوته فکري و بيکفايتشان! دريغ! نپايد حياتشان! که حيات دين را، تمديد ميکنند!
رمضان می رود ای کاش صفایش نرود
سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود
کاشکی پر شده باشد دلم از نور سحر
همره روزه و افطار نوایش نرود
عید سعید فطر مبارک
و چون شب عید فطر-كه شب جوائز نام دارد- فرا رسد، خداوند پاداش عملكنندگان را بدون حساب و شمارش ببخشد.
عید فطر از زبان آیت الله جوادی آملی
ماه مبارك رمضان يك وحدت جمعي دارد ؛ گذشته از اينكه هر روز تكليف جدا و مستقل دارد و روزه گرفتنش لازم است ، مجموع اين ماه يك وحدت خاصّ دارد كه قرآن كريم از او اينچنين ياد كرده است : مَنْ شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهرَ فَليَصُمْهُ (۱). كسي كه در ماه مبارك رمضان شاهد و حاضر بود و مسافر بود ، اين شهر را ، اين ماه را روزه بگيرد . لذا وظائف خاصّي براي شب هاست ؛ دستورهاي مخصوصي براي روزهاست ؛ اين وحدت جمعي ماه مبارك رمضان با فرارسيدن اوّل شوّال ، فطر او فرا مي رسد .
بنابراين همانطوري كه هر روز پايانش افطار است ، اين ماه هم پايانش افطار است و روز عيد فطر افطار اين ماه است ؛ اين مطلب اوّل .
مطلب بعدي آن است كه عيد به معناي نشاط و سرور نيست ! چون سُروراً عطف بر عيد شده است و جداي از اوست . در صحيفة سجاديّه دارد عِيداً وَ سُروراً ؛ اين عيد گرچه با (يا) استعمال شده است ، ولي اصل اش (واو) اي است نه يائي ! شايد يائي هم اصلاً نباشد ! اين عادَ يَعُودُوا است ؛ كه معاد هم از همين لغت است ، و مُعيد بودن خداي سبحان هم از همين لغت است . كه عيد از عُود و رجوع مجدّد است . خداي سبحان نام مباركي دارد به نام مبداء و مُبدع و نام مبارك ديگرش مُعيد است كه او بر مي گرداند . يوم عيد يوم رجوع إلَي الله است .
لذا دستورهائي كه مربوط به خطبه ها و سخنان امام نماز عيد هست ، اين است كه : شما وقتي از منزل هايتان بيرون مي رويد به طرف مصلّي ، آن حالت زنده شدن از قبر را در نظر بگيريد كه يك ترسيمي از معاد است . منتها خداي سبحان اگر بخواهد به صورت مُعيد تجلّي تامّ داشته باشد ، جريان معاد پيش مي آيد ؛ و اگر گوشه اي از آن نام تجلّي بكند ، « عيد فطر » ظهور مي كند . اين عود و رجوع بنده است به طرف خداي سبحان.
كساني كه روزه اين ماه را گرفتند و توفيق انجام وظيفه داشتند ، بر مي گردند ، جائزه خود را از خداي سبحان دريافت مي كنند . لذا شب عيد فطر و روز عيد فطر به عنوان « لِيلَهُ الجَوائِز » يا « يُومُ الجَوائِز » هست.مطلب بعدي آن است كه : كساني كه به وظائف اين ماه پر فيض موفّق شدند و عمل كردند ، آنها كه "خُوفاً مِنَ النّار" روزه گرفتند ، يا شب هاي اين ماه را زنده نگه داشتند ، جائزه اي كه از فرشتگان الهي دريافت مي كنند ، نجات از نار است .
آنهائي كه براي رسيدن به بهشت وظائف ماه مبارك رمضان را انجام دادند ، جائزه اي كه از فرشتگان رحمت دريافت مي كنند ، وصول به بهشت است . إن شاالله اين جائزه را حفظ مي كنند !
و آنهائي كه "شُوقاً إلَي الله ، حُبّاً لله ، شُكراً لله "عبادت كردند ، عُودشان به طرف خود خداي سبحان است و جائزه را از دست بي دستي خداي سبحان دريافت مي كنند و آن هم محبوبيّت است و كرامت ، كه مقام شامخ محبّت را به آنها عطاء مي كند ؛ وقتي محبوب الهي شدند ، هم از گزند دوزخ مصون اند ، هم از فيض و فُوز بهشت طرفي مي بندند . بنابراين سه گروه به خدا بر مي گردند ؛ هر گروه جائزه خاص خودشان را هم دريافت مي كنند .
بنابراين بايد جائزه اي كه در شب و روز عيد فطر مي گيريم ، آنقدر قوي و زياد باشد كه بتواند مشكل يازده ماه ديگر ما را هم حل كند
مطلب مهمي كه وظيفه همه ما در همة مراحل ، مخصوصاً در اين عيدهاست ، اين است كه دعا براي وجود مبارك ولي عصر و استقرار حكومت مهدوي با كرامت و عزّت از خدا بخواهيم ! چون در همين اين دعاهاي امام سجاد آمده است كه خدايا ! شما عيد فطر را روزي قرار دادي كه امّت اسلامي كنار هم جمع مي شوند .مجمع اينهاست . و براي اينها آن نشاط را هم فراهم بكنيد . نشاط امّت اسلامي در استقرار عدل است . اگر إن شاالله فقر و فساد و تبعيض رخت بر مي بندد ، جامعة اسلامي لبخندي بر لبانش مي نشيند .
وجود مبارك امام باقر وقتي براي نماز عيد فطر بيرون مي آمدند ، از منزل خارج مي شدند ، دعاهائي كه مربوط به امام زمان است ، داشتند ؛ كه خدايا ! اَللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ فِي دُولَهٍ كَريمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الإسلامَ وَ اَهلَه (۲). چنين كه خود وجود مبارك ولي عصر هم اين دعاها را دارد .
دعاي ديگري مربوط به وجود مبارك امام زمان (أرواحنا فداه) است بعد از نماز صبح روز عيد فطر اين است ؛ عرض مي كند : خدايا ! من مي خواهم به حضور شما بار يابم . امّا با جلال و شكوه مي آيم كه محفوظ بمانم . اَللّهُمَّ إنّي اَتَوَجَّهُ إلِيكَ بِمُحَمَّدٍ (صَلَّ اللهُ عَليهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) اَمامِي وَ بِعَلِيِّ (عَلَيهِ الصَّلاهُ وَالسَّلام) عَنْ يَمينِي وَ خَلفِي وَ بِاَئِمَّتِي عَنْ يَسارِيْ اَستَتِرُوا بِهِمْ مِنْ عَذابِكْ (۳).
خدايا ! ما با اين جلال و شكوه به حضور تو بار مي يابم كه از قهر و غضب ات نجات پيدا كنم . اينها تعليم ماست . يعني من طرزي حركت مي كنم كه وجود مبارك پيغمبر (صلّ الله عليه و سلّم) جلوي من باشد . و علي بن أبيطالب طرف راست و پشت سر مرا حفظ كند . و ائمة ديگر طرف چپ مرا حفظ بكنند . من مُحاط و محفوف به نبوّت و رسالت و ولايت و امامت باشم . من در اين مجمع و اين مجموعه به حضور تو بار مي يابم ، به وسيلة اينها از قهر تو نجات پيدا كنم .
اين تعليم ماست كه ما چگونه به ذات أقدس إله عرض حاجت كنيم ، به كي متوسّل بشويم ، كي را شفيع قرار بدهيم و از نبوّت آنها ، از رسالت آنها ، از ولايت آنها ، از امامت آنها ، از عصمت آنها ، از حجّت بالغه بودن آنها مدد بگيريم . خود وجود مبارك ولي عصر خود را محفوف به اينها مي داند . ما هم اينچنين به خداي سبحان عرض بكنيم : پروردگارا ! امّت اسلامي پشت سر پيامبر اكرم (عليه و علي آله آلاف التحيّه والكرم) در حالي كه محفوف به امامت و ولايت است ، در پناه اينها به تو پناهنده مي شود . اينها امام ما و اَمام ما هستند در دنيا و برزخ و قيامت ، در عيد فطر ، در گرفتن جائزه ؛
پي نوشت :
(۱) سورة بقره / آية 185
(۲) بحار الأنوار / جلد 88 / صفحة 6 / باب 2 ـ اَدعيهُ عِيدِ الفِطر وَ زَوائِدُ الآدابکمی بیندیش!
هروقت خواستی بفهمی نزد من چه مقامی داری پس بنگر که من نزد تو چگونه هستم.
امام صادق(ع)٬الكافي، ج2، ص652
خانم سمیه نجفی:ما مسافران کشتی نجات روز و روزگار را به امید وعده حتمی خدا٬با اشتیاق طی میکنیم و دلمان به یک چیز خوش است....که زیر "نگاه بلند تو"نفس بکشیم...خدا تو را به ما برساند...اللهم عجل لولیک الفرج
آقای نجفی:منی که مایه ننگم به حد رسوایی/چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی؟!/چو خویش یار تو دیدم به نیک فهمیدم/عزیز فاطمه٬مهدی!چقدر تنهایی!
فعال ظهور:باید تمام روزه های این سالها را قضا کنم!چگونه ماه را ندیده٬رمضان شده است و من روزه دار شده ام...؟ماه من هنوز رویت نشده آقا کجایی...؟
ای شیعه ما!
محبت و دوستی با ما اهل بیت سبب ریزش گناهان میشود همانطور که وزش باد برگ درختان را میریزد.
امام حسن مجتبی(ع)٬بحارالأنوار، ج 44، ص 23، ح 7
آقای نجفی:این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور/پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم/سالها منتظر سیصد و اندی مرد است/آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم/اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید/مثل اینکه بنا نیست کنارش باشیم
فعال ظهور:کسی چه میداند شاید آن شادترین لحظه ما در راه است....التماس دعای فرج
رمضان آمد و دارم خبرى بهتر از اين
مژده اى ديگر و لطف دگرى بهتر از اين
گر چه باشد سپر آتش دوزخ ، صومم
ليك با اينهمه دارم سپرى بهتر از اين
شب قدر رمضان ، گر چه بسى پر قدر است
دارد اين مه ، شب قدر و سحرى بهتر از اين
مولد لولو پاك مرج البحرين است
نيست در رشته خلقت گهرى بهتر از اين
مادرش فاطمه(س) و باب گرامش على (ع)
چه كسى داشته ام و پدرى بهتر از اين
اسوه خلق زمين ، فخر جوانان بهشت
مادر دهر نزايد پسرى بهتر از اين
گفت خالق فتبارك بخود از خلقت او
كلك ايجاد ندارد اثرى بهتر از اين
بگذر اهسته تر اى ماه حسن ، اى رمضان
عمر ما را نبود چون گذرى بهتر از اين
اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود
امتى را نبود راهبرى بهتر از اين
زنده شد باز اين صلح موقت اسلام
نيست در حسن سياست هنرى بهتر از اين
لطف كن اذن زيارت كه خدا ميداند
بهر عشاق نباشد سفرى بهتر از اين
گر چه مشمول عنايات تو بوده است حسان
يا حسن ، كن به محبان نظرى بهتر از اين
میلاد خجسته و شکوهمند امام برگزیده، زینت عرش الهى،
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بر همگان تهنیت باد.
سوالی تاریخی
صلح امام حسن علیه السلام با معاویه یکی از وقایع تاریخی است که از دیرباز سۆال انگیر بوده است. امام علیه السلام در موقعیت های گوناگون پاسخی هایی به این سۆال داده اند.
یکی از جوابهای ایشان در مورد علت سازش با معاویه، بیان یکی از سنت های تاریخ است. امام برای این سنت سه شاهد آورده، می فرمایند که هرگاه مردمی چنین رفتاری داشته باشند تاریخ تکرار خواهد شد. سکوت هارون بن عمران در برابر سامری و انحراف جامعه، پنهان شدن پیامبر مکرم اسلام در غار و هجرت به مدینه، و سازش امیرالمۆمنین علیه السلام در جریان سقیفه، سه قضیه ای است که امام حسن علیه السلام با اشاره به آنها، علت صلح خود با معاویه را توضیح میدهد.
خدای متعال با موسای کلیم وعده ی دیداری سی روزه می گذارد. جناب موسی برادرش هارون را برای ایام غیبت به مردم معرفی می کند. پس از هجرت موسی، خداوند به او وحی میکند که قرار ملاقات ده روز تمدید شده و باید مناجات به چهل شب برسد.(4) این تاخیر ده روزه امتحانی برای قوم بنی اسرائیل می شود. سامری در این مدت گوساله ای از طلا ساخته، مردم را به پرستش آن دعوت می کند. مردم نیز خدای متعال را رها کرده، گوساله پرست می شوند! حضرت موسی که با وحی الهی از مردودی قومش در امتحان آگاه شده است با سرعت به میان مردم بازمی گردد. این پیامبر خدا، پس از مۆاخذه ی مردم، جناب هارون را بازخواست می کند که چرا جلوی انحراف را نگرفته است. عذر هارون چیزی جز سستی مردم نیست. ایشان به برادر خود موسای کلیم می گوید مردم نه تنها از او پیروی نکردند، بلکه در برابر سامری خوارَش کرده، نزدیک بود او را بکشند!(5) امام حسن علیه السلام با اشاره به این ماجرا می فرماید: «مردم با اینکه می دانستند هارون جانشین موسی است از سامری پیروی کرده، هارون را تنها گذاردند. اگر هارون یاور می داشت هرگز در برابر سامری سکوت نمی کرد».(6)
دومین شاهد امام علیه السلام، ماجرای خروج پیامبر از مکه، مخفی شدن در غار و سپس هجرت به مدینه است. پیامبر اکرم سیزده سال آشکارا مردم مکه را به اسلام دعوت کرد. اما بیشترین نتیجه ای که نصیب حضرت شد شکنجه ی یاران اندک و شهادت آنها، محاصره ی بسیار سخت اقتصادی در شعب ابی طالب و نهایتا آزار رساندن به شخص ایشان توسط قومش بود. این نافرمانی ها باعث شد خداوند به رسول خود فرمان هجرت به مدینه را صادر نماید. امام حسن علیه السلام در تحلیل هجرت رسول خدا می فرماید: «اگر پیامبر در برابر مشرکان مکه به اندازه ی کافی یاور می داشت، به جای ترک مکه، با مشرکان می جنگید».(7) این بیان نشان می دهد سستی مردم در اجابت سیزده سال دعوت پیامبر، ایشان را مجبور به سکوت در برابر مشرکان و بلکه فرار و هجرت نموده است.
آخرین شاهد حضرت مجتبی –که درود خدا بر او باد- بر تاثیر سستی مردم در تصمیم گیری اولیای الهی، ماجرای غصب خلافت پس از رحلت رسول گرامی اسلام است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در فرصت های فراوان و به بیان ها ی گوناگون علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان خلیفه ی بعد از خود معرفی نمود.(8) با این حال پس از رحلت نبی مکرم اسلام، عده ای خلافت را غصب کردند. حضرت علی علیه السلام در گیر و دار غصب خلافت بارها واقعه ی غدیر و سایر فرمایش های پیامبر را به مردم یادآوری نموده، آنها را به موضع گیری در برابر این انحراف فرا خواند. اما سستی مردم، ایشان را به سکوت و گردن نهادن به حکومت غاصبان واداشت.(9) امام حسن علیه السلام در این مورد نیز صراحتا می فرماید: «پدرم ابتدا دست به بیعت با آنها (غاصبان) دراز نکرد و آنها را قسم داد (که آیا آنچه رسول خدا در مورد من گفته را فراموش کرده اید) و از یارانش کمک خواست. اما فریادش اجابت نگردید و او یاری نشد. در حالی که اگر بر ضد غاصبان، یاران ]کافی[ می داشت هرگز به خواسته ی آنان تن نمی داد.»(10)
حضرت مجتبی علیه السلام بعد از بیان این سه واقعه و علت کوتاه آمدن ولیّ الهی در برابر دشمن، می فرماید: «مردم مرا نیز تنها گذارده و تن به حکومت غیر من دادند. در این حال سنت تاریخ تکرار خواهد شد و من نیز که برای مبارزه یاور کافی ندارم، به ناچار باید در برابر ستم، دست از شمشیر بردارم».
امام حسن علیه السلام پس از بیان این مطالب می فرماید:
«اینها سنت ها و قضایای مشابهی است که همه یک حکم دارند و از هم دیگر پیروی می کنند».(11) و با این فرمایش به تمام مۆمنان در طول تاریخ هشدار می دهند که اگر شما هم در یاری حاکم حق، کوتاهی و سستی کنید او وادار به سازش با دشمنان می شود.
تنها امامی که هرگز بیعت ظالمی را بر گردن نخواهد داشت حضرت مهدی(عج) است.(12) با توجه به آنچه امام حسن علیه السلام در مورد صلح خود با معاویه فرمود می توان چنین نتیجه گرفت که یکی از علت های غیبت حضرت مهدی -عج الله فرجه- سستی مردم دوران ایشان است. اگر حضرت، ظهور نماید و یاران کافی نداشته باشد، باید با ظالمان سازش کند. اما خداوند نخواسته که آخرین حجتش به دلیل سستی یاران، مجبور به سازش با ظالمان شود. پس تا زمانی که مردم آماده ی یاری آن حضرت نباشد، ایشان نیز ظاهر نخواهد شد.
سستی مردم در یاری حق، حاکمان الهی را وادار به سازش با ستمگران می کند. امام حسن علیه السلام پس از اشاره به ماجرای سکوت هارون در برابر سامری، هجرت پیامبر اسلام از مکه، و سازش امام علی علیه السلام با غاصبان خلافت، علت هر سه واقعه را سستی مردم در یاری حق شمارده، می فرماید: همین عامل مرا نیز به صلح با معاویه واداشت.
اما آخرین حجت الهی هرگز با ستمگری سازش نخواهد کرد. حضرت مهدی علیه السلام تنها زمانی ظهور خواهد کرد که سستی یاران او را به سازش وادار نکند بلکه یارانی استوار (نه سست) برای نبرد با ظالمان داشته باشد.
آری ظهور نزدیک می شود اگر یارانی استوار برای آخرین حجت خدا پیدا شوند.
پی نوشت:
1) در بین کسانی که با امام حسن علیه السلام بیعت کردند تعداد اندکی شیعیانی بودند که با ایشان به عنوان خلیفه ی به حق رسول خدا دست بیعت دادند. برای آگاهی بیشتر در مورد علت های بیعت مردم کوفه با امام حسن علیه السلام رجوع کنید به: جعفریان، رسول. تاریخ سیاسی اسلام، ج2(تاریخ خلفا)، صص363 تا 369.
2) این نکته برای امام حسن علیه السلام واضح بود، اما امام طی این نامه نگاری ها علاوه بر اتمام حجت با معاویه، شاهدی برای تاریخ باقی گذارد.
3) شرح نهج البلاغه ی ابن أبی الحدید، ج16، ص26: «ثم قال للحارث و جندب ارجعا فلیس بینی و بینكم إلا السیف».
4) «و واعَدنا موسى ثَلاثینَ لَیلَةً و أتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّه أربَعینَ لَیلَةً و قالَ موسى لِأخیه هارونَ اخلُفنی فی قَومی و أصلِح و لا تَتَّبِع سَبیلَ المُفسِدین» اعراف/142.
5) این ماجرا در چند سوره از قرآن آمده است. به عنوان مثال میتوانید به سوره های اعراف(142تا154) و طه (85تا97) مراجعه کنید.
6) بحار الأنوار(چاپ بیروت)، ج10، ص142.
7) همان.
8) مهمترین موقعیتی که رسول گرامی اسلام به این موضوع تصریح و تاکید فراوان نمود، واقعه ی غدیر است.
9) حضرت به یاور نداشتن در آن واقعه اشاره ایی دارند. مثلا در خطبه ی سوم نهج البلاغه (معروف به شقشقیه) می فرماید: «و در این اندیشه بودم كه آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریكى كه به وجود آوردند، صبر پیشه سازم»؛ نهج البلاغه/ ترجمه دشتى، ص45. یا خطبه ی پنجم(به ترجمه ی فیض الاسلام مراجعه نمایید)
10) بحارالأنوار (چاپ بیروت)، ج10، ص142: «وَ قَدْ كَفَّ أَبِی یَدَهُ وَ نَاشَدَهُمْ وَ اسْتَغَاثَ أَصْحَابَهُ فَلَمْ یُغَثْ وَ لَمْ یُنْصَرْ وَ لَوْ وَجَدَ عَلَیْهِمْ أَعْوَاناً مَا أَجَابَهُمْ».
11) همان،ص 144.
12) الإحتجاج على أهل اللجاج (طبرسی)، ج2، ص290.
گر از درم برانی گویم مباد غیرک
ور مجرمم بخوانی گویم کجاست عفوک
غرق گناهم و تو ربی و مهربانی
در آتشم نشانی گویم انا احبک
*فرارسیدن ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهای عاشقانه*
نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه مبارک باد.
از پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) روایت شده است : ”با تشنگى و گرسنگى با نفسهایتان مبارزه كنید همانا پاداش این كار همانند پاداش مبارزه در راه خداست" و نیز فرمودند: "گرسنگى بكشید و بر بدنهایتان سخت بگیرد شاید دلهایتان خداوند متعال را ببیند."
در حدیث معراج خداوند پرسید: اى احمد! آیا آثار روزه را مى دانى ؟ پاسخ داد: خیر. خداوند فرمودند: نتیجه روزه كم خورى و كم گویى است . و آن حكمت را به ارمغان مى آورد و حكمت معرفت را در پى دارد و معرفت یقین را. و وقتى كه بنده اى به یقین رسید باكى ندارد كه چگونه روزگار را سپرى كند. در سختى یا آسانى و این مقام خوشنودهاست . و هر كس طبق خوشنودى من رفتار كند، سه خصلت را به او مى دهم : شكرى كه نادانى همراه آن نباشد، یادى كه فراموشى نداشته باشد و دوستی اى كه دوستى من را بر دوستى آفریدگانم ترجیح ندهد. هنگامى كه او من را دوست داشت ، من هم او را دوست خواهم داشت ؛ دوستى او را در دل بندگانم انداخته و چشم قلب او را به عظمت جلالم مى گشایم و علم آفریدگانم را از او پنهان نمى دارم ؛ در تاریكى شب و روشنایى روز با او مناجات مى كنم تا آنجا كه سخن گفتن و همنشینى او با بندگانم قطع شود و كلام خود و فرشتگانم را به گوش او مى رسانم و اسرارى را كه از بندگانم پنهان كرده ام براى او آشكار مى كنم ...؛ عقل او را غرق در شناخت خود كرده و درك او را بالا مى برم ؛ مرگ را بر او آسان مى كنم تا وارد بهشت شود و وقتى كه ملك الموت او را ملاقات كند، به او مى گوید: آفرین بر تو و خوشا به حالت ! خوشا به حالت ! خداوند مشتاق تو است ... خداوند مى گوید: این بهشت من است ، در آن بخرام و خوش باش و در همسایگیم ساكن شو. روح انسان مى گوید: خدا یا خود را به من شناساندى و با این شناخت از جمیع آفریدگانت بى نیاز شدم . قسم به عزت و جلالت اگر خوشنودى تو در این است كه قطعه قطعه شده یا هفتاد بار به بدترین شكل كشته شوم خوشنودى تو براى من دوست داشتنى تر است ... آنگاه خداى متعال مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند، هیچگاه مانعى بین خود و تو قرار نمى دهم ؛ تا هر وقت خواسته باشى بر من وارد شوى ؛ كه با دوستان خود چنین كنم .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزی(ره)