فصل ده

ولادت دهمین پیشوای شیعیان٬جد بزرگوار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همه دوستداران آن حضرت مبارک باد.

بهشت اهل ولا را ثمر مبارک باد

طلوع عید بزرگ دگر مبارک باد

بر آسمان ولایت قمر مبارک باد

محمد بن علی پسر مبارک باد

خدای عزوجل را ولی تماشایی است

به روی دست محمد٬علی تماشایی است

نام:علی

پدر: امام جواد(ع)

مادر: سمانه معرف به سیده ام الفضل

تاریخ تولد:نیمه ذی الحجه 212 ه.ق

محل تولد: قریه صریا در نزدیکی مدینه

کنیه: ابوالحسن

القاب:هادی،نقی،ناصح،عالم،طاهر...

مدت امامت: 33 سال و 9 ماه

خلفای هم عصر:معتصم،واثق،متوکل،منتصر،مستعین،معتز

روزی متوکل برای ترساندن امام دستور داد لشکریانش که 90 هزار سرباز بودند مجهز شوند و تپه ایی نیز از خاک درست کنند .چون لشکریان به صف شدند متوکل بالای تپه رفت و امام را احضار کرد تا قدرتش را به رخ امام بکشد.امام به متوکل گفتند:آیا می خواهی من نیز لشکرم را به تو نشان دهم؟متوکل گفت:آری و آنگاه ما بین آسمان و زمین از شرق و غرب لشکریانی مجهز آماده دستور را مشاهده کردیم.متوکل با دیدن این صحنه مدهوش شد. 

به همراه جمعیت زیادی جلوی درب ورودی برای ملاقات متوکل ایستاده بودیم.خبر آمد امام هادی می خواهند وارد شوند.عده ایی گفتند:ما از جای خویش حرکت نمیکنیم.علی هادی نوجوان است و فضیلتی بر ما ندارد.ابو هاشم جعفری به آنها گفت:به خدا قسم هرگاه که آمد به احترامش می ایستید واز جایتان حرکت می کنید.امام آمد.جمعیت تا چشمشان به او افتاد از جای برخاستند.وقتی امام رفت گفتند:عظمت و شوکت او مارا گرفت و بی اختیار برخاستیم.

بریحه عباسی بارها به متوکل نامه نوشته بود که اگر مکه و مدینه را میخواهی علی هادی را از مدینه خارج کن و سرانجام بر اساس گزارشات دروغش دستور خروج امام داده شد.موقع خروج امام در جمع مشایعت کنندگان بریحه هم بود.به امام گفت:اگر نزد متوکل از من شکایت کنی زندگی و فرزندانت را نابود می کنم.امام گفت:شکایتت را نزد کسی میکنم که من و تو خلیفه را آفریده.بریحه باشرم روی پای امام افتاد وتقاضای بخشش کرد.امام گفت:تو را بخشیدم

معتصم عباسی پس از آنکه امام جواد علیه السلام را به شهادت رساند عمر بن الفرج را مامور کرد تا به مدینه برود و معلمی منحرف و معروف به دشمنی با اهل بیت را برای امام هادی علیه السلام پیدا کند. عمر با مشورت والی مدینه، «جنیدی» را که نسبت به علویین دشمنی شدید داشت انتخاب کرده، ماهیانه برایش مبلغی تعیین نمود و تعهد گرفت که شیعیان نباید با این کودک، که کمتر از هشت سال داشت، ارتباط داشته باشند.پس از مدتی فردی اوضاع تعلیم را از جنیدی می پرسد. او با شکایت جواب می دهد:

آیا در مدینه کسی را سراغ داری که ادیب تر و داناتر از من باشد؟

جنیدی پس از شنیدن پاسخ منفی آن شخص می گوید: «به خدا سوگند جمله ای در ادبیات برای این کودک می گویم و به گمان خود بسیار عالی گفته ام. سپس او درهایی از ادب را برایم می گشاید که از آنها استفاده ها می کنم. مردم گمان می کنند من به او درس می دهم اما به خدا قسم من شاگردی او را می کنم.»

در ملاقاتی دیگر وقتی از جنیدی می پرسند احوال این کودک چطور است؟ می گوید: «دیگر به او کودک نگویید به خدا قسم او بهترین اهل زمین و برترین انسانی است که خداوند آفریده است.... او حافظ قرآن است و حتی تأویل و تنزیل آن را می داند».

کار تا آنجا پیش می رود که دشمن سرسخت علویین از دوستان امام و از معتقدان به امامت آن بزرگوار میشود.

 

                                                      اسیر بازی دنیا و غرق در وهمیم

                                                 ز عشق حضرت هادی بگو چه می فهمیم

                                                   فروخت هر که دلش را به او بهشتی شد

                                                  در این تجارت پر سود حیف بی سهمیم!

عرفه٬قربان٬عاشورا

چقدر تلخ است وقتی بدانی که هیچ نیستی و هیچ نمی ارزی.چقدر دردناک است وقتی به پشت سر خود نگاه کنی و ببینی از چه گردنه هایی عبورت داده اند و ندانسته ای.چقدر حسرت آور است وقتی بدانی چه قدر دوری...

عرفه است و بوی حسین(ع) می آید.بوی خون و کربلا.بوی عشق و محرم.دعای عرفه و دلی که می لرزد.دلی می لرزد که نکند به هیچ نیرزد و دستش به دامانی نرسد.

کاروانی در راه است.کاروانی به عظمت تمام بشریت و مسیری که هماره راهی می طلبد.حسین(ع) به کربلا میرود تا بمیرد و می میرد تا بماند. به کربلا می رود تا کعبه ای دیگر بنا کند و همه دیدند سعی و صفایش را و حج خونینش را!

******************************

قربان هرساله پس از عرفه می آید.به راستی کدام یک از پس دیگری است؟کدام یکشان را باید در دیگری جست؟

ابراهیم(ع) را باید در حسین(ع) جست یا حسین (ع) را در ابراهیم(ع)؟

حسین(ع) مناجات می کند و ابراهیم(ع)قربانی....

و حسین(ع) قربانی می شود و ابراهیم(ع) مناجی...

از قربانی مناجی سرور برمی خیزد و از مناجات قربانی اندوه.

عشق بلاد غریبی است.آن گاه که عطش٬قربانیان را به تقلا می آورد٬یکی در تشنگی جسم٬که به زمزم سیراب می شود و یکی در تشنگی جان که هر چه زردی کویر به سرخی خون رنگین شود نیز٬این درد قرار نمی گیرد.سلوک ابراهیم(ع) در آن است که خون و قربانی ختم به زمزم و میقات و کعبه شود و سلوک حسین(ع) آن است که هزار زمزم و میقات و رکن و مقام٬جمله قربانی خونین گردند.

و گویی پسند پروردگار نیست که ابراهیم را آگاهی از خواست احد رحمان باشد٬و خلیل می بایست (به ندانستن به آنچه خواست پروردگار است)وصال را لبیک گوید اما به دیگر روی خواست پروردگار چنان است که حسین به علم پروردگار آگاه باشد و به اختیار سر تا پای لبیک شود.

یر فراز جبل الرحمه ابراهیم از خنجر شکوه می کند که چرا نمی بری؟و چرا نمی بری ای خنجر؟

حال آنکه در قربانگاه حسین٬این خنجر است که به ناله می آید که چرا ببرم؟و چرا ای حسین؟

و در هر دو پاسخ از جانب عرش می آید که قربانی آنست که خداوند عزیز انتخاب کرده.

قربان هرساله پس از عرفه می آید و دلها را شادمان می گرداند.حال آنکه این قربان خود عرفه ای است بر قربانی که هرسال پس از آن می آید و خلق را به عزا می نشاند.گویی که ابراهیم(ع) راهی است که به حسین(ع) ختم می شود و حسین(ع) صراطی است که ابراهیم (ع)را در آغوش کشیده است٬و این قربانی موجب اندوه فراق عرفه است و آن عرفه علت وصال قربان.

برداشت از وبلاگ شاید بخوانی ام

وَيَعْرِفَهُمْ وَيَرُونَهُ وَلا يَعْرِفُونَهُ

 

موقف معرفت و بصيرت

انسان حج‌گزار بعد از احرام به سرزمين عرفات مي‌آيد. ورود به اين سرزمين مبارك، نماز و دعاهاي مختلفي دارد كه در منابع، مذكور است. وقوف در عرفات بايد وقوف در برابر سيد و مولا باشد و بعد از وقوف از او اعراض نكند. وقوف در عرفات همراه با معرفت است؛ معرفت نسبت به سرائر، حقايق و مقام الوهيت. حاجي در «جبل الرحمه» بايد به ياد رحمت عام و خاص خداوند باشد، پروردگار شاهد بر همه، ناظر بر بندگان و رحيم نسبت به مؤمنان است. آن‌كه به وادي معرفت و رحمت درمي‌آيد، بايد خود را يكسره تسليم حق كند و از او مدد گيرد تا حجي واقعي به‌جاي آورد.

لطيفه‌اي عرفاني در نام عرفات وجود دارد.

از امام صادق عليه السلام درباره علت نامگذاري عرفات سؤال شد، حضرت فرمود:

«إِنَّ جَبْرَئِيلَ عليه السلام خَرَجَ بِإِبْرَاهِيمَ عليه السلام يَوْمَ عَرَفَةَ فَلَمَّا زَالَتِ الشَّمْسُ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ: يَا إِبْرَاهِيمُ اعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ وَاعْرِفْ مَنَاسِكَكَ فَسُمِّيَتْ عَرَفَات لِقَوْلِ جَبْرَئِيلَ اعْتَرِفْ فَاعْتَرَفَ»(۱)

جبرئيل حضرت ابراهيم را روز عرفه بيرون آورد. چون ظهر شد به وي گفت: اي ابراهيم! به گناهت اعتراف كن و عبادت‌هايت را بشناس؛ از اين‌رو به عرفات ناميده شد چون كه جبرئيل گفت اعتراف كن و معرفت بياب .                                                             

البته وجوه ديگري هم براي نامگذاري عرفات بيان شده است،(۲) مثل اين‌كه وقتي خداوند آدم و حوا را به اين سرزمين فرستاد در اين‌جا همديگر را يافتند و شناختند يا اين‌كه حضرت ابراهيم عليه السلام در رؤيايي كه در شب عرفه ديد، دانست كه بايد فرزندش را ذبح كند يا اين‌كه به لحاظ رفعت و بلندي بر اين سرزمين نام عرفات گذارده‌اند؛ بنابراين عرفات را به دو وجه به اين نام ناميده‌اند؛ يا به لحاظ «اعتراف به گناه»، هر چند گناه ابراهيم به معناي خاصي است كه با عصمت آن بزرگوار سازگار است و يا به لحاظ «معرفت به عبادت» است. البته اعتراف هم به معرفت باز مي‌گردد؛ زيرا اعتراف به معناي معرفت به معاصي است؛ پس نام عرفات اشاره به لطيفه‌اي عرفاني دارد كه همان معرفت است و عرفات چيزي جز معرفت نيست.

معرفت به سالك بصيرت مي‌دهد؛ بصيرتي كه با آن مي‌توان راه را از بيراهه تشخيص داد.(۳) بصيرت، آدمي را از هر گونه سرگرداني، تزلزل و حيرت نجات مي‌دهد. روشن‌بيني‌هايي كه عارف با نور عقل و شهود

دريافت مي‌كند چراغ هدايت او مي‌شود و او را از سرگشتگي و تحير مي‌رهاند.

ادامه نوشته

آخرین برگ از کربلا

کسی که کودکی اش رأس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

تمام خاطره ی کودکی این آقا

پر از حضور غریب گلو و خنجر بود

ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا

همیشه منتظر مردِ آب آور بود

تمام غصه اش این بود که گلوش چرا

بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟

تو یک طرف ،همه ی علم یک طرف اما

چگونه بود که این کفّه ها برابر بود

همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت:

هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود

 

شهادت مظلومانه شکافنده علوم٬امام صبر و شکیبایی و وارث خاطرات تلخ شام حضرت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد.

********************************ا

مناقب ابن شهر آشوب از امام باقر نقل می كند كه حضرت فرموده اند:
"نحن جنب الله و نحن حبل الله و نحن رحمهٔ الله علی خلقه و بنا یفتح الله و بنا یختم الله، نحن ائمهٔ الهدی و مصابیح الدجی و نحن العلم المرفوع لاهل الدنیا و نحن السابقون و نحن الآخرون، من تمسك بنا لحق و من تخلف عنا غرق. نحن قادهٔ المحجلین و نحن حرم الله و نحن الطریق والصراط المستقیم الی الله عزوجل و نحن من نعم الله علی خلقه و نحن المنهاج و نحن معدن النبوهٔ و نحن موضع الرسالهٔ و نحن اصول الدین و الینا یختلف الملائكهٔ و نحن السراج لمن استضاء بنا و نحن السبیل لمن اقتدی بنا و نحن الهداهٔ الی الجنهٔ و نحن عروهٔ الاسلام و نحن الجسور و نحن القناطر من مضی علینا اسبق و من تخلف عنا محق و نحن السنام الاعظم و بنا یصرف الله عنكم العذاب من ابصر بنا و عرفنا و عرف حقنا و اخذ بامرنا فهومنا."
این خطبه شریفه اشاره به آیات قرآن و روایات قطعی از پبامبر اكرم است.
ما جنب خداوند متعالیم، جنب به معنی پهلو است و عرب چنانچه از وجه كه به معنی صورت است اراده ذات می‌كند و از ید كه به معنی دست است اراده قدرت می كند، از جنب، اراده قرب می كند. و چون اهل بیت علیهم‌السلام منتهای قرب الهی را دارند به آنها جنب الله گفته می شود. این جمله امام باقر اشاره است به آیه ای كه در سوره زمر است:
ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله(۱)؛ توبه كنید قبل از این كه بگویید ای وای به من و تفریط گری من درباره خدا.» بنابراین تفسیر، معنی چنین می‌شود كه می‌گوید: ای وای به من كه سرو كاری با اهل بیت نداشتم.

ماییم حبل الله. جمله اشاره است به آیه شریفه واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا(۲)؛ «چنگ بزنید به ریسمان محكم خدا و متفرق نشوید».

ماییم از جمله رحمت واسعه پروردگار كه بر بنده ها دارد. جمله اشاره است به آیه شریفه «و رحمتی وسعت كل شیء(۳) »؛ رحمت من هر چیزی را فرا گرفته است.و در روایات آمده است كه رحمت واسعه خدا حقیقت اهل بیت علیهم السلام است.

ماییم كه خلقت عالم از ابتدا تا انتها به دلیل ما است و خداوند به دلیل ما عالم را خلق نمود. این جمله كه در زیارات نیز دیده می شود اشاره به آیه شهادت است: و كذلك جعلناكم امهٔ وسطا لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا(۴)؛ « و همانا ما شما ـ اهل بیت ـ را مستكمل آفریده ایم تا شاهد مردم باشید و رسول اكرم نیز شاهد بر شما». و در روایات فراوان است كه این شهادت واسطه فیض است.

ما امامانی هستیم رهنما و چراغ‌های درخشان و علم افراشته شده برای مردم. ماییم سابقون و آخرون. یعنی اول ماییم و آخر ماییم ـ باز اشاره به واسطه فیض است ـ هر كه به ما پناه برد، رستگار می شود و هر كه از ما تخلف كند، غرق خواهد شد. جمله اشاره است به حدیث نبوی كه به طور متواتر از پیامبر اكرم روایت شده است. پیامبر علیه السلام فرموده است: مثل اهل بیت، كشتی نوح است هر كه به آنان تمسك جوید رستگار و هر كه از آنان تخلف كند غرق خواهد شد. ما راهنمای افراد هستیم در روز قیامت كه رستگارند.

ماییم حرم الله كه احترام ما در میان مردم محفوظ است. جمله ما راه مستقیم هستیم، اشاره به آیه اهدنا الصراط المستقیم دارد.

از جمله نعمت‌های خدا بر بندگان هستیم. اشاره است به آیه شریفه: و ضرب الله مثلاً قریهٔ كانت آمنهٔ مطمئنهٔ یأتیها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع والخوف بما كانوا یصنعون(۵)؛ «پروردگار عالم مثل زد به قریه ای كه عقیده و امنیت داشتند و نعمت مثل باران برای آنها می بارید، آنان به نعمت خدا كفر ورزیدند پس پروردگار عالم لباس قحطی و ناامنی را بر آنان پوشانید در قبال آنچه كه انجام می دادند.»

راه حق و حقیقت هستیم و معدن نبوت. آنچه پیامبر داشته ما داریم. و رسالت در خانه ما فرو آمده است: الله اعلم حیث یجعل رسالته.(۶) ما پایه های اسلام هستیم و ملائكه به خانه ما رفت و آمد دارند. ما چراغ راه هر كه بخواهد هستیم كه از نور ما بهره ببرند.

ماییم عروهٔ الوثقای اسلام. اشاره به آیه شریفه است: و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروهٔ الوثقی لاانفصام لها(۷)؛ «هر كه ایمان به خدا آورد به دستاویز محكمی دست زده كه ناگسستنی است.» ما هستیم پای هر كه بخواهد به حق رسد، از ضلالت نجات یابد و به بهشت رود؛ باید ما را طی كند و از ما راهنمایی گیرد. هر كه از ما عبور كرد سبقت برد و هر كه تخلف كرد نابود شد. بزرگترین حافظ اسلام هستیم. ماییم كه به دلیل وجود ما عذاب دنیوی و اخروی از بندگان برطرف می شود. هر كه ما را شناخت و حق ما را شناخت، و دستورات ما را اجرا كرد، از ما است و رستگار خواهد شد.

پی نوشتها در ادامه مطلب

ادامه نوشته

حج ماه ولایت

همه ی ماه ها، از آن خداست و همه روزها یوم الله است. ماه ذی الحجة ماهی است که حوادث تلخ و شیرینی در آن ثبت شده اند. روزهای ماندگاری از شیرین ترین روزهای تاریخ اهل بیت(ع) تا وقایعی جانسوز در خاندان عترت پیامبر اعظم (ع) همگی در کنار هم جمع شده اند. دو عید بزرگ یعنی عید قربان و عید غدیر زینت بخش این ماه هستند و در کنار آن ها، ولادت امام هادی(ع)، روز مباهله، روز ازدواج امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا(س)، روز خاتم بخشی امیرالمۆمنین (ع)، روز نزول سوره ی «هل اتی»، روز بخشیدن فدک به حضرت زهرا (س) و روز سدالابواب به مسجد پیامبر (ص) جز در منزل علی و زهرا (س) ایام سرور شیعیان در این ماه است که به حق باید این ماه را ماه اهل بیت (ع) نامید؛ ماهی پر از روزهای ثبت شده در تاریخ شیعیان و البته شهادت امام باقر (ع) و حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروة در کوفه نیز در این ماه بوده اند که ایام حزن شیعیان اند.

درخشان ترین روز ذی الحجة به ویژه برای توبه کنندگان به درگاه الهی جز «عرفه» نخواهد بود؛ روز إنابه و توبه؛ روز بازگشت به سوی خدای مهربان که فرمودند اگر کسی در ماه رمضان آمرزیده نشد آخرین امیدش روز عرفه خواهد بود.

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

ماه حج

ذی الحجه یعنی ماهی که در آن حج انجام می شود و حاجیان برای اعمال حج رهسپار کعبه ی عشق در سرزمین مکّه می شوند. بر هر مسلمان مستطیعی واجب است که در طول عمر خود یک بار حج را به جای آورد و اگر کوتاهی نماید بر اساس روایات اسلامی همچون یهودیان محشور خواهد شد.یعنی حج گزاردن نشانه ی مسلمانی است و کسی که واجب الحج بوده است و از آن غفلت نماید شرط مسلمانی را از خود سلب نموده است. حال که حج این قدر اهمیت دارد معلوم می شود که این ماه مخصوص حج گزاردن نیز ماهی واجب التعظیم است.این ماه از ماه های حرام الهی است که در آن مسلمانان در صلح و آرامش برای عبادت خالصانه در میقات حج گرد هم می آیند و ندای وحدت و همدلی سر می دهند. حج موسمی مبارک است که تطهیر قلوب را فراهم می آورد. نقل است در اعمال این ماه که برای شریک شدن در ثواب اعمال حاجیان هر شب نمازی دو رکعتی مابین نماز مغرب و عشاء گزارده شود تا مبادا کسی از فیض این ماه محروم بماند. حاجیان در سرزمین مکّه و سایر مسلمانان در مصّلاهای نمازشان همگی بهره‌مند از حج و ماه ذوالحجة باشند.  

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

ماه امیرالمۆمنین(علیه السلام)

با نگاهی گذرا در فهرست مناسبت ها و ایام این ماه روزهای درخشانی را در تاریخ اهل بیت (ع) خواهیم یافت: عید غدیر و روز اکمال دین با اعلام آشکارا و علنی ولایت امیرالمومنین علی(ع)، روز مباهله؛ روزی که پیامبر (ص)، امام علی(ع) را جان خویش خواند، روز خاتم بخشی امیرالمۆمنین در مسجد در حال رکوع که ولی شما مومنان خدا و رسول است و کسی که در حال رکوع زکات می دهد. روز ازدواج امیرالمومنین (ع) با حضرت زهرا (س) روزی که پیامبر (ص) به فرمان الهی نور را با نور تزویج کرد.

دیگر از ایام مبارک این ماه شریف روز عزل ابوبکر از تبلیغ سوره ی برائت است که جبرئیل به پیامبر (ص) از جانب خداوند متعال پیغام فرستاد که «یا رسول الله ادای این امر باید به دست شما یا به دست مردی که از شماست انجام شود.» و مردی از رسول خدا (ص) جز امیرالمۆمنین علی (ع) نبود.

روز مبارک دیگر در این ماه روز سدّ الابواب است. روزی که در آن به امر الهی پیامبر (ص) همه ی درهای منازل اصحاب به مسجد را بستند به جز در خانه ی امیرالمومنین (ع) که خداوند، خود امام علی(علیه السلام) را ساکن مسجد قرار داد. ذی الحجه ماهی است که در آن پس از قتل عثمان در سال ۳۵ هـ ق، مردم با امیرالموالمنین(ع) بیعت کردند و خلافت ظاهری امیرالمومنین(ع و حکومت عادلانه حضرت آغاز شد.

ذی الحجه ماه نزول سوره ی «هل اتی» در شأن امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) و حسنین (ع) است. بعد از سه روز روزه و اعطای افطاری به مسکین و یتیم و اسیر بود که خداوند این سوره را در شأن اهل بیت(ع) نازل کرد و ایشان را از طعامی بهشتی بهره مند گردانید. در این ماه بود که اولین نماز جمعه ی امیرالمومنین (ع) به پا شد و حضرت علی (ع) از حکومت عدل خویش برای مردم گفتند.

با این همه مناسبت در این ماه عزیز و شریف باید گفت این ماه، ماه امیرالمومنین (ع) است. ماهی متعلّق به او و خاندان طاهرش که روزهای آن یادآور روزهایی است که ولایت امیرالمومنین (ع) به مردم به صورت مۆکّد مورد تصریح قرار می گرفت.

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

حج بی ولای او

ماه ذوالحجه یعنی ماه حج و این ماه، ماه امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) است. چه اشاره ی دقیقی! مومنین آگاه باشید که حج با ولایت امیرالمومنین (ع) تکمیل و اساساً مقبول می شود. حاجیان که به گرد کعبه طواف می کنند ولایت اولیای الهی پس از پیامبر (ص) را در جان خویش می نشانند و این چنین به خدای کعبه لبّیک می گویند.

 لبّیک اللهم لبّیک به همه ی آن چه به عنوان دین به ما عرضه داشتی و اکمال دین و اتمام نعمت الهی جز با ولایت امیرالمومنین علی (ع) نبود.

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

اللهم لبّیک ...

بار پروردگارا... در این ماه که دشمن و کینه توزی و جنگ حرام است، در این ماه که حاجیان کعبه در سرزمینی امن در پرتو رحمت تو قرار دارند، در این ماه که روزها و ساعت هایش تأکید ولایت امیرالمومنین(ع) است، چه شد که با اولیای تو چنان کردند که پس از غصب خلافت و شهادت مدافعان ولایت کار بدانجا کشید که ولی تو از عرفات عشق به سوی سرزمینی پر بلا رهسپار گشت؟

چه رمزی بود در حج، در ولایت و در کربلا؟

که همچون رشته ای پیوسته و متصّل در این ماه  شریف، ولایت را به حج و آن ها را به کربلا گره زد؟

 

سخن پایانی

وقتی ذی الحجة شروع شد، وقتی یاد کعبه و حج افتادی، وقتی در «عرفه» انابه و توبه  کردی فراموش نکن که حج بی ولای او عبادت ناتمامی است که سودی به حالت نخواهد داشت...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com  

الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین علی علیه السّلام

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

منابع و مآخذ:

۱) تقویم شیعه- عبدالحسین نیشابوری- ماه ذی الحجة

۲)مفاتیح الجنان- شیخ عباس قمی (ره)- اعمال ماه ذی الحجة

۳)صهبای حج- آیت الله جوادی آملی

۴)حماسه ی حسینی- شهید مطهری

۵)بحارالانوار- علامه مجلسی (ره)

دریای جود...

 شهادت جانسوز  دردانه ی رضوی ،جوادالائمه(ع) به پیشگاه مهدی موعود(عج)و دوستداران حضرتش تسلیت باد.

*****

دل افســــرده ام با غــم قــــرين  اســــت                  كه در فكر جواد العارفيـــــن اســــــت

چــرا غمگيــــن در اين عالــم   نبـاشــم                   پريشان قلب ختم المرسليـــــن اســــت

شــد از زهر جفــــا و كينــه  مسمـــــوم                   جهان از ماتمش با غم قــــرين اســـت

بــه هنگــام شبــاب ، از كـيـــد  دشمــن                  خزان ،  گلزار سلطان مبيـــــن اســـــت

ميـــان حــــجـــــره در بســـتــه  بــــراو                   زاهش ، لرزه بر عرش بريــن اســــت

غبار غـــم نشســتــــه بــــر رخ  مـــــاه                   گه قتل شـــه دنيــــــا و ديـــن اســــــت

لبــش عطشان و جانـش بر لبــــش  بود                  چنان جدش كه دريا افريــــــن اســـــت

هنــــوزم در تمــــام كــــون ،  قطــــــره                   بپا شور عـزا در شهر ديــــن  اســـــت

*****

جرعه ای معرفت

چرا «تقى‏» ؟

حضرت القاب بسیار دارند، که یكى از القاب آن حضرت «تقى‏» است و این به خاطر جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع ‏آن روز نمود داشته و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه ‏دیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خوردار از صفت‏ تقوا و عصمت الهى هستند.اما فرهنگ القاب معصومین ریشه ‏اى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى‏» نیز از این مقوله‏ است.

نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان، ما را بدین نكته رهنمون مى‏كند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت، تا به‏ گمان خود، آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار براى یك بار هم ‏كه شده است، آلوده كند، و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى‏ اش مى ستودند، ساقط كند و حتى مامون، براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار، دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر كرد. اما راه بجایى نبرد و پاكى و تقواى ‏امامت ‏بر اندیشه باطل مأمونى، پیروز گشت و نورانیتى مضاعف‏ یافت. در این باره كافى است روایت ذیل را مرور كنیم.

زهی خیال باطل

ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب‏» از محمد بن ریان نقل مى‏كند كه، ‏مأمون، درباره امام محمد تقى(علیه السلام) به هر نیرنگى دست زد، شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهو، او را متمایل كند، به نتیجه ‏اى نرسید، تا زمانى كه خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد، دستور داد صد كنیزك از زیباترین كنیزكان را بگمارند، تا زمانی كه امام جواد (علیه السلام) براى ‏حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود، با جامهاى جواهر نشان از او استقبال كنند.

كنیزان به آن دستور العمل رفتار كردند ولى حضرت‏ توجهى به آنها ننمود.

و مردى بود به نام «مخارق‏» كه آوازه‏ خوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مأمون او را طلبید و از او خواست كه تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امور مزبور بكار گیرد.

مخارق به مأمون گفت اگر ابوجعفر(علیه السلام) كمترین ‏علاقه‏ اى به دنیا داشته باشد، من به تنهایى مقصود تو را تأمین ‏مى‏كنم.

 پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد بگونه ‏اى‏ كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى.

ساعتى چنین كرد، ولى دید حضرت جواد (علیه السلام) نه به سوى او، و نه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود.

سپس سربرداشت و رو به‏ آن مرد كرد و فرمود، «اتق الله یاذا العثنون‏» از خدا پروا كن ‏اى ریش دراز. پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كارافتاد تا آن كه بمُرد.

مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت: وقتى كه ابو جعفر(علیه السلام) فریاد بركشید، آن چنان هراسیدم كه هرگز به ‏حالت اول باز نخواهم گشت.

روایت فوق بیانگر عمق توطئه مأمون، ‏جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد (علیه السلام) مى‏باشد، كه عصمت الهى‏ امام جواد (علیه السلام) نقشه‏ هاى آنان را نقش بر آب مى‏نمود. و در همین‏ راستا سخن دیگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه درجمع اطرافیان خود گفت:

خلیفه به این فكر افتاده است كه ابوجعفر (علیه السلام) را براى شیعیان و پیروانش به صورت – العیاذ بالله - زشت و مست نامتعادل و آلوده به عطر مخصوص زنان‏ نمودار كند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مى‏گویند این كار دلیل شیعیان و حجت آنان را از بین خواهد برد. اما فردى از میان ‏آنان ‏مى‏گوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبر آورده ‏اند كه، شیعیان مى‏گویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد و هرگاه حكومت متعرض فردى كه چنین مقامى نزد آنان دارد بشود، خود بهترین دلیل است ‏بر اینكه او حجت ‏خداست.

پس از آن «ابن ابى‏داود» خبر را به خلیفه منتقل مى‏كند. در این هنگام خلیفه این‏ چنین اظهار نظر مى‏كند كه: «امروز در باره اینها هیچ چاره و حیله‏ اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نكنید.

امام (علیه السلام) خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان ‏اظهار مى‏داشت. «حسین مكارى‏» مى‏گوید:

در بغداد بر ابوجعفر (علیه السلام) وارد شدم، وی در نزد خلیفه بانهایت جلالت مى‏زیست. با خود گفتم كه‏ حضرت جواد (علیه السلام) با این موقعیت كه در اینجا دارد دیگر به مدینه ‏بر نخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت، دیدم امام سرش را پایین انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى ‏كه رنگ مباركش ‏زرد شده بود، فرمود: «اى حسین، نان جو با نمك نیم كوب در حرم‏ رسول خدا (صل الله علیه و اله) نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مى‏كنى».

پس از نومیدى از همراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه‏هاى پاكى و تقواى امام ‏بود كه دشمن تصمیم به شهادت امام (علیه السلام) را مى‏گیرد، زیرا كه هر روز شخصیت امام فروغى فروزان تر به خویش مى‏گیرد و دلهاى مشتاق‏ پاكى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مى‏كند.

 

همه جا را آب فراگرفته بود بی هیچ نشانی از خاکی ها...بی هیچ نشانی از حیات موجودات...

تا آنگاه که اراده پروردگارت محقق می شود و اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون

و این ندای پروردگار توست:والارض بعد ذلک دحاها

و زمین را بعد از آن با غلتانیدن گسترش داد...

و خاک پدید آمد تا جایگاهی شود برای آسایش بنی آدم،تا پیشانی غرور  انسان سجده گاهی داشته باشد برای تضرع و خشوع.

وزمین آفریده شد تا آدم در تجارتی بزرگ با خدا معامله کند...

و ابتدای زمین در دحوالارض از شروع خلقت ازنقطه ای به بلندای رستگاری از یک مکعب روشن که ثقل زمین است و پناهگاه بنی آدم آغاز شد...

و زمین از همان روزی که بنیان نهاد ابراهیم خشت خشت خانه خدا را چونان نقطه ای روشن بر مدار خویش هم چنان می چرخد و می چرخد تا آن زمان که بار دیگر در همین نقطه روشن و آغازین،از کعبه،بار دیگر جانی دوباره بگیرد و رویشی دوباره آغاز کند با قدوم مبارک بزرگ مردی از آل طه،حضرت مهدی(عج).. و به حق روز دحوالارض  حقیقی آن زمانست...

به امید آن روز...

التماس دعا....

و زمین روییدن گرفت...(ویژه نامه سال 88)

بازگشتی دوباره به دامان پرمهر الهی(ویژه نامه سال 90)

یا ضامن آهو!

میلاد عالم آل محمد(ص)،هشتمین حجت سرمد، السلطان اباالحسن، حضرت رضا علیه السلام مبارک باد.

مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد

قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد

برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست

بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد

دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است

وگرنه درد غلامان دوا نمی‌خواهد

فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:

مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟

دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت

نماز در حَرَمت «اهدنا» نمی‌خواهد

همین قدر که غباری بر آستان باشد

رواست حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد

تو آشنای خدایی، کدام رهگذری

در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟

ببین به گوشه‌ی صحنت پناه آوردم

مگر کبوتر آواره جا نمی‌خواهد؟

به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»

دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد

قاسم صرافان

ادامه نوشته

راهی نزدیک تا بهشت؛او دختر امام ، خواهر امام و عمه امام معصوم است

شهر قم یک گل به نام حضرت معصومه دارد
این شرف را شهر قم با حضرت معصومه دارد


شهر ما سرمست گشته از شمیم عطر کویش
یک جهان عطر مصفا حضرت معصومه دارد

هر که شد مهمان به قم از فیض او لبریز گشته
این کرامتها به دلها حضرت معصومه دارد

من چه گویم از محبت ، از وفا ، از عشق بانو
یک بغل فیض معلا ، حضرت معصومه دارد

بی بی ما بس که دارد بر رفیقانش مروّت
در گهی غرق تماشا حضرت معصومه دارد

مانده ام در کار این احسان و این فیض مکرر
عاشقی بی تاب و شیدا حضرت معصومه دارد

کاش می شد با جهانی گویم از گیرائی او
محفلی پر نور و والا حضرت معصومه دارد

در حریمش چون نباشد فاصله بین ضعیفان

صحنه ای پر شور و غوغا حضرت معصومه دارد

اشک مانده در خجالت در طواف طور چشمش
چشمه ای یکتا به دنیا حضرت معصومه دارد

من فدایت بی بی عالم عزیزا
برکه ای از دار معنا حضرت معصومه دارد

امام صادق علیه السلام:

آگاه باشید بهشت هشت در دارد که سه در آن به سوی قم است . بانویی از فرزندان من در آنجا وفات می کند که نامش فاطمه دختر موسی است . همه شیعیان ما به شفاعت او وارد بهشت می شوند.

(بحارالانوار، ۶۰/۲۲۸) 

امام جواد علیه السلام:

هر کس قبر عمه ام در قم را زیارت کند بهشت برای اوست.

(کامل الزیارات، ص۳۲۴) 

امام صادق علیه السلام:

برای ما حرمی است و آن شهر قم است. در آن، زنی از اولاد من دفن خواهد شد که فاطمه نامیده می شود. هرکس او را زیارت کند بهشت برایش واجب میگردد.

(مستدرک الوسائل، ۱۰/۳۶۸)

 

راهی نزدیک تا بهشت

یکی از دغدغه های انسانهای مۆمن سعادت اخروی است. از سعادت اخروی انسان، اهل بهشت بودن است. اینکه سرانجام کار، متنعم بودن در نعمت های بهشتی باشد. برای رسیدن به این مهم راه کارهای بسیاری در قرآن و روایات آمده است.


این هدیه بنده به شماست لطفا  کادو رو باز کنید...

ادامه نوشته

پرواز صبح صادق...

شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه حضرت امام صادق(ع) را به حضور مقدس حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تمامی شیعیان آن حضرت تسلیت میگوییم.

کاش من هم به لطف مذهب نور

تا مقام حضور می رفتم

کاش مانند یار صادقتان

بی امان در تنور می رفتم

علم عالم در اختیار شماست

جبر در این مسیر حیران است

چشم هایت طبیب و بیمارش

یک جهان جابر بن حیان است

روز و شب را رقم بزن آخر

ماه و خورشید در مُرکّب توست

مُلک لا هوت را مراد تویی

آسمان ها مرید مذهب توست

قصه تکرار می شود یعنی

باز هم در مدینه عاشق نیست

کوچه در کوچه شهر را گشتم

هیجکس با امام ، صادق نیست

***

خواب دیدم که پشت پنجره ها

روبروی بقیع گریانم

پابه پای کبوتران حرم

در پی آن مزار پنهانم

گریه در گریه با خودم گفتم

جان افلاک پشت پنجره هاست

آی مردم ! تمام هستی ما

در همین خاک پشت پنجره هاست

سید حمید رضا برقعی

 

بهره ای از کلام امام صادق(ع)

إنّ أحَقَ النّاسِ بِالوَرَعِ آلُ مُحَمّدٍ وَشيعَتُهُمْ كَىْ تَقْتَدى الرَّعيَّةُ بِهِمْ؛ (۱) سزاوارترين مردم به ورع آل محمد عليهم‏السلام و شيعيان آنان هستند تا ساير مردم نيز به آنان تأسّى نمايند.

كونوا دُعاةً لِلناسِ بِغَيْرِ ألْسِنَتِكُمْ لِيَرَوا مِنْكُمْ الْوَرَعَ وَالاجْتِهادَ وَالصّلاةَ وَالخَيْرَ فَانَّ ذلك داعِيَةٌ؛ (۲) با رفتارتان دعوت كننده ديگران باشيد تا آنان از شما پرهيزكارى و تلاش و نماز و نيكى بينند، كه اين بيشتر ديگران را دعوت مى‏كند.

لَيْسَ مِنْ شيعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَخالَفَنا فى أعْمالِنا وآثارِنا وَلكِنْ شيعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَاتّبَعَ آثارَنا وعَمِلَ بَأعْمالِنا أولئكَ شيعَتُنا؛ (۳) از شيعيان ما نيست كسى كه به زبان [شيعه بودن را] اظهار كند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شيعه كسى است كه با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پيروى نمايد و طبق رفتار ما رفتار كند. آنها شيعيان ما هستند

قَوْمٌ يَزْعَمونَ أنّى إمامُهُمْ، وَاللّهِ ما أنَا لَهُمْ بِإمامٍ لَعَنَهُم اللّهُ كُلّّما سَتَرْتُ سِتْرا هَتَكوهُ، أقولُ: كذا وكذا، فَيَقولون: اِنّما يَعْنى كذا وكذا. اِنَّما أَنَا إمامُ مَنْ أطاعَنى؛(۴) گروهى خيال مى‏كنند كه من امام آنها هستم، به خدا قسم من امام آنها نيستم، نفرين خدا بر آنها باد. [زيرا] هر گاه رازى را پنهان مى‏كنم آنها آشكار مى‏كنند، من مى‏گويم: چنين و چنين است و آنها مى‏گويند چنين و چنان اراده كرده است. همانا من امام كسى هستم كه از من پيروى كند. 

كَذِبَ مَنْ زَعَمَ أنّهُ مِنْ شيعَتِنا وَهُو مُتمسّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنا؛ (۵) دروغ گفته است كسى كه مى‏پندارد از شيعيان ماست ولى چنگ به ريسمان ديگران مى‏زند.

 لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكه و لاظلهم‏الغمام و لاشرقوا نهارا و لا كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ولما ساءلوا الله الا اعطاهم‏.اگر شيعيان ما استقامت كنند، فرشتگان دست در دست آن‏هامى‏گذارند، ابرهاى سفيد(رحمت) برآن‏ها سايه مى‏افكند، چون روزدرخشنده و تابناك مى‏شوند، از زمين و آسمان روزى مى‏خورند و آنچه‏از خدا بخواهند، خداوند به آن‏ها عطا مى‏كند. 

لَا یَفْقِدُكَ اللَّهُ حَیْثُ أَمَرَكَ وَ لَا یَرَاكَ حَیْثُ نَهَاكَ؛(۶)جایی که امر خدا حاضر است تو غایب نباش و در جایی که نهی خدا حاضر است تو غایب باش.

أعِدَّ جِهازَكَ وَ قَدِّم زادَكَ لِطولِ سَفَرِكَ وَ كُن وَصِیَّ نَفسِكَ وَ لا تَأمَن غَیرَكَ أن یَبعَثَ إلَیكَ بِما یُصلِحُكَ؛(۷)وسایل سفرت را آماده کن و آنچه را که برای یک سفر طولانی به آن نیاز داری پیش از رفتنت بفرست و خودت کارهای خودت را به عهده بگیر و به دیگری دل نبند که بیاید و کارهای خیری که تو نیاز داری برایت انجام دهد.

پی نوشت در ادامه مطلب

ادامه نوشته

 چه قدر غربت «مدينه» سنگين است، وقتي به «بقيع» مي‏انديشم!

به مظلوميتي که در طول تاريخ، خورشيد را غبار غم، به آيينه نشانده است!

غم! واژه آشنايي که نماد تصاوير بقيع و «چهار تربت» نوراني و آستان کبريايي است؛



غم؛ همان حبل المتيني که در غروب‏هاي غمگين جمعه، دل بدان تمسّک مي‏جويد و قطره قطره، اندوهان جاري از نگاهش را، به تماشا نمي‏نشيند.

غم؛ همان عصاره عشقي که در نهاد «شيعه» نهاده‏اند و اندوهي را، جز غم «آل اللّه‏»، برايش مکروه دانسته‏اند!

دلت را رهسپار مدينه مي‏کني و از ديوار بقيع رد مي‏شوي؛ با تمام غربتت مي‏خواني: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا مُحمَّدٍ يا حَسَنَ بنَ عَلي...

اَلسَّلامُ عَليْکُمْ اَئِمَّةَ الْهُدي، اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَهْلَ التَّقْوي، اَلسلامُ عَلَيْکُم اَيُّهَا الْحُجَجُ عَلي اَهْلِ الدُّنْيا... ؛ غريبانه سر به زانوان مي‏گذاري، وقتي به خود مي‏آيي، در ذهنِ تصاويري گُم شده‏اي؛ که نشانِ مظلوميّت خاصِّ آل اللّه‏ است. «بقيع» مظلوم‏ترين نگاه تاريخ، در آيينه اسلام است! مظلوم‏ترين نگاهِ به ياد ماندني! مظلوميّت تصاوير بقيع، تنها مربوط به چهارده قرن پيش نيست! زخم، زخم امروزي است! و داغ، تازه‏ترين داغ است! بر سينه زمان!



در عصر گفت‏وگوي مذاهب ـ گفت‏وگوي تمدّن‏هاي بشري ـ امّا دريغا! که قصرهاي کوتاه و بلند با دلارهاي بوسفياني و بوجهلي، هر روز، رنگ و رويي تازه مي‏گيرند و آستان کبريايي چهار امام معصوم مظلوم را ـ که نواده پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هستند ـ به حوادث تاريخ سپرده‏اند! به حوادثي مربوط به گذشته! گنبدي جز گنبد لاجوردي آسمان و شمع و چراغي، جز چلچراغ کهکشان ندارد! حقّا! که: تَبّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب!

بريده باد، دستي که ادامه ابوجهل و ابولهب است!

بريده باد گلويي که دغدغه‏هاي شيطان را، با حنجره يهوداييِ صفتي‏ها و خطيب‏ها، بازگو مي‏کند! بريده باد پايي که عظمتِ تاريخ اسلام را زير پا مي‏گذارد، تا نقشِ «لورَنس عربستان» را، در صحنه تمايلات غرب، بازي کند!

بريده باد نفسي که با سرمايه «حرمين شريفين»، کلوپ‏هاي «مک دونالد» را وسعت مي‏بخشد!

بريده باد، حيات کساني که بوي دهليز خلفه‏گاه‏ها را به عطر ملکوتي و لا يتناهي «اهل کَساء» ترجيح مي‏دهند!

بريده باد رشته علايقشان؛ که «اسلام» را محدود به چاه‏هاي «نفت» کرده‏اند!

... آن روز، ريزه خوارانِ دستگاه استعمار، تيشه به ريشه ديني، نهادند که با نام ناميِ حضرت صادق عليه‏السلام در تمام جهان شناخته شده است!

آن روز، آن‏ها ناشيانه، عظمت «حَرمي» را مورد تعرّض قرار دادند که شريعت نبوي، مديون علم و حلم ساکنان آن حرم است!

دريغ از کوته فکري و بي‏کفايتشان! دريغ! نپايد حياتشان! که حيات دين را، تمديد مي‏کنند!

روز جایزه ها

رمضان می رود ای کاش صفایش نرود

سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود

کاشکی پر شده باشد دلم از نور سحر

همره روزه و افطار نوایش نرود

 

عید سعید فطر مبارک 

 

 

و چون شب عید فطر-كه شب جوائز نام دارد- فرا رسد، خداوند پاداش عمل‏كنندگان را بدون حساب و شمارش ببخشد.

 

عید فطر از زبان آیت الله جوادی آملی

ماه مبارك رمضان يك وحدت جمعي دارد ؛ گذشته از اينكه هر روز تكليف جدا و مستقل دارد و روزه گرفتنش لازم است ، مجموع اين ماه يك وحدت خاصّ دارد كه قرآن كريم از او اينچنين ياد كرده است : مَنْ شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهرَ فَليَصُمْهُ (۱). كسي كه در ماه مبارك رمضان شاهد و حاضر بود و مسافر بود ، اين شهر را ، اين ماه را روزه بگيرد . لذا وظائف خاصّي براي شب هاست ؛ دستورهاي مخصوصي براي روزهاست ؛ اين وحدت جمعي ماه مبارك رمضان با فرارسيدن اوّل شوّال ، فطر او فرا مي رسد . 
بنابراين همانطوري كه هر روز پايانش افطار است ، اين ماه هم پايانش افطار است و روز عيد فطر افطار اين ماه است ؛
اين مطلب اوّل . 

مطلب بعدي آن است كه عيد به معناي نشاط و سرور نيست ! چون سُروراً عطف بر عيد شده است و جداي از اوست . در صحيفة سجاديّه دارد عِيداً وَ سُروراً ؛ اين عيد گرچه با (يا) استعمال شده است ، ولي اصل اش (واو) اي است نه يائي ! شايد يائي هم اصلاً نباشد ! اين عادَ يَعُودُوا است ؛ كه معاد هم از همين لغت است ، و مُعيد بودن خداي سبحان هم از همين لغت است . كه عيد از عُود و رجوع مجدّد است . خداي سبحان نام مباركي دارد به نام مبداء و مُبدع و نام مبارك ديگرش مُعيد است كه او بر مي گرداند . يوم عيد يوم رجوع إلَي الله است . 
لذا دستورهائي كه مربوط به خطبه ها و سخنان امام نماز عيد هست ، اين است كه : شما وقتي از منزل هايتان بيرون مي رويد به طرف مصلّي ، آن حالت زنده شدن از قبر را در نظر بگيريد كه يك ترسيمي از معاد است . منتها خداي سبحان اگر بخواهد به صورت مُعيد تجلّي تامّ داشته باشد ، جريان معاد پيش مي آيد ؛ و اگر گوشه اي از آن نام تجلّي بكند ، « عيد فطر » ظهور مي كند . اين عود و رجوع بنده است به طرف خداي سبحان. 
كساني كه روزه اين ماه را گرفتند و توفيق انجام وظيفه داشتند ، بر مي گردند ، جائزه خود را از خداي سبحان دريافت مي كنند . لذا شب عيد فطر و روز عيد فطر به عنوان « لِيلَهُ الجَوائِز » يا « يُومُ الجَوائِز » هست.مطلب بعدي آن است كه : كساني كه به وظائف اين ماه پر فيض موفّق شدند و عمل كردند ، آنها كه "خُوفاً مِنَ النّار" روزه گرفتند ، يا شب هاي اين ماه را زنده نگه داشتند ، جائزه اي كه از فرشتگان الهي دريافت مي كنند ، نجات از نار است . 
آنهائي كه براي رسيدن به بهشت وظائف ماه مبارك رمضان را انجام دادند ، جائزه اي كه از فرشتگان رحمت دريافت مي كنند ، وصول به بهشت است . إن شاالله اين جائزه را حفظ مي كنند !
و آنهائي كه "شُوقاً إلَي الله ، حُبّاً لله ، شُكراً لله "عبادت كردند ، عُودشان به طرف خود خداي سبحان است و جائزه را از دست بي دستي خداي سبحان دريافت مي كنند و آن هم محبوبيّت است و كرامت ، كه مقام شامخ محبّت را به آنها عطاء مي كند ؛ وقتي محبوب الهي شدند ، هم از گزند دوزخ مصون اند ، هم از فيض و فُوز بهشت طرفي مي بندند . بنابراين سه گروه به خدا بر مي گردند ؛ هر گروه جائزه خاص خودشان را هم دريافت مي كنند . 

بنابراين بايد جائزه اي كه در شب و روز عيد فطر مي گيريم ، آنقدر قوي و زياد باشد كه بتواند مشكل يازده ماه ديگر ما را هم حل كند

مطلب مهمي كه وظيفه همه ما در همة مراحل ، مخصوصاً در اين عيدهاست ، اين است كه دعا براي وجود مبارك ولي عصر و استقرار حكومت مهدوي با كرامت و عزّت از خدا بخواهيم ! چون در همين اين دعاهاي امام سجاد آمده است كه خدايا ! شما عيد فطر را روزي قرار دادي كه امّت اسلامي كنار هم جمع مي شوند .مجمع اينهاست . و براي اينها آن نشاط را هم فراهم بكنيد . نشاط امّت اسلامي در استقرار عدل است . اگر إن شاالله فقر و فساد و تبعيض رخت بر مي بندد ، جامعة اسلامي لبخندي بر لبانش مي نشيند . 
وجود مبارك امام باقر وقتي براي نماز عيد فطر بيرون مي آمدند ، از منزل خارج مي شدند ، دعاهائي كه مربوط به امام زمان است ، داشتند ؛ كه خدايا ! اَللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ فِي دُولَهٍ كَريمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الإسلامَ وَ اَهلَه (۲). چنين كه خود وجود مبارك ولي عصر هم اين دعاها را دارد . 
دعاي ديگري مربوط به وجود مبارك امام زمان (أرواحنا فداه) است بعد از نماز صبح روز عيد فطر اين است ؛ عرض مي كند : خدايا ! من مي خواهم به حضور شما بار يابم . امّا با جلال و شكوه مي آيم كه محفوظ بمانم . اَللّهُمَّ إنّي اَتَوَجَّهُ إلِيكَ بِمُحَمَّدٍ (صَلَّ اللهُ عَليهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) اَمامِي وَ بِعَلِيّ‌ِ (عَلَيهِ الصَّلاهُ وَالسَّلام) عَنْ يَمينِي وَ خَلفِي وَ بِاَئِمَّتِي عَنْ يَسارِيْ اَستَتِرُوا بِهِمْ مِنْ عَذابِكْ (۳).
خدايا ! ما با اين جلال و شكوه به حضور تو بار مي يابم كه از قهر و غضب ات نجات پيدا كنم . اينها تعليم ماست . يعني من طرزي حركت مي كنم كه وجود مبارك پيغمبر (صلّ الله عليه و سلّم) جلوي من باشد . و علي بن أبيطالب طرف راست و پشت سر مرا حفظ كند . و ائمة ديگر طرف چپ مرا حفظ بكنند . من مُحاط و محفوف به نبوّت و رسالت و ولايت و امامت باشم . من در اين مجمع و اين مجموعه به حضور تو بار مي يابم ، به وسيلة اينها از قهر تو نجات پيدا كنم . 
اين تعليم ماست كه ما چگونه به ذات أقدس إله عرض حاجت كنيم ، به كي متوسّل بشويم ، كي را شفيع قرار بدهيم و از نبوّت آنها ، از رسالت آنها ، از ولايت آنها ، از امامت آنها ، از عصمت آنها ، از حجّت بالغه بودن آنها مدد بگيريم . خود وجود مبارك ولي عصر خود را محفوف به اينها مي داند .
 
ما هم اينچنين به خداي سبحان عرض بكنيم : پروردگارا ! امّت اسلامي پشت سر پيامبر اكرم (عليه و علي آله آلاف التحيّه والكرم) در حالي كه محفوف به امامت و ولايت است ، در پناه اينها به تو پناهنده مي شود . اينها امام ما و اَمام ما هستند در دنيا و برزخ و قيامت ، در عيد فطر ، در گرفتن جائزه ؛

پي نوشت : 

(۱) سورة بقره / آية 185

(۲) بحار الأنوار / جلد 88 / صفحة 6 / باب 2 ـ اَدعيهُ عِيدِ الفِطر وَ زَوائِدُ الآداب
(۳) تهذيب الأحكام / جلد 3 / صفحة 140 / بابُ صَلاهِ العيدين

دعا کن

تو کیستی...

تو امیر کوفه ای...

 تو امامی بر همه ی بشر...

 ولی چرا صورتت را گرفته ای روی آتش!!!؟

و میگویی:ذُق یا علی

که این سزای بی توجهی به یتیمان است؟!!

تو چه بی توجهی کرده ای؟

تو بازوهای خیبر شکنت به خاطر بردن نان و خرما برای یتیمان،

زخم شده...آبله زده...هنوز میگویی کم گذاشته ای؟!!

تمام عالم پشتش به تو گرم است!

پشتوانه ی مردانگیی تو...

 آنوقت تو روی پشتت بچه یتیمی را سوار میکنی و هم بازی کودکی یتیم میشوی؟

تو کیستی ...

آن همه غم را کجا جا داده ای؟...کمر عالم از غم هایت خمید ...

آن از زهرایت...

آن هم از ...!

 مردمی که پشتت را خالی کردند...رفتند...جواب سلامت را هم نمیدادند!!

می دانم...اگر گوشه چشمی به آسمان میکردی...و گوشه شکایتی...تمام خلق زمین یکجا نابود میشد

آخرتو پیش خدا آبرو داری ، آنهم چه آبرویی...

خدا به تو قسم میخورد و برایت آیه نازل میشود

آه...خدا

نمیدانم چگونه توانستند تو را ...

آخر عدالتت را تاب نیاوردند یا مردانگی ات را  یا یتیم نوازی ات را ؟...

اصلا وجود تو را زمین نتوانست تحمل کند...

رفتی علی! رفتی و راحت شدی...رفتی و بدجوری عالم جای خالیت را حس کرد...رفتی و انسانیت را هم باخود بردی...

رفتی و یتیمان را یتیم کردی...

ببین وضع ما را...

ما شیعه ی تو ایم...

دلت برایمان نمی سوزد؟...

پس ...

دعاکن

دعاکن

زودتر از زود

 کسی از نسل تو بیاید که خونت در رگهای او جاریست...

و دستهای ما را بگیرد...

                                                                                                          از آتوس با اندکی تلخیص وتصرف 

و ما ادراک...؟!

امشب یک  فـــرقی دارد با شب های دیگر ماه رمضان

بهتر از هزار مـــاه است حتی ...

خودت  فــــرقش را بهتر میفهمی

وقتی که قرآن به سر گرفته ای و "بـِـعـَلی ٍ" میگویی ...

وقتی که سحر گاه شب  نوزدهم ماه  مبارک هم قــــدر باشد ...

وقتی که بوی یتیمی به مشامت برسد ...

می فهمی !!

می فهمی که " فرق " دارد ؟! ...

.

.

.

به قلم ... ʚϊɞ

تصدق علیـنا...

رمضان آمد و دارم خبرى بهتر از اين
مژده اى ديگر و لطف دگرى بهتر از اين
گر چه باشد سپر آتش دوزخ ، صومم
ليك با اينهمه دارم سپرى بهتر از اين

شب قدر رمضان ، گر چه بسى پر قدر است
دارد اين مه ، شب قدر و سحرى بهتر از اين
مولد لولو پاك مرج البحرين است
نيست در رشته خلقت گهرى بهتر از اين
مادرش فاطمه(س) و باب گرامش على (ع)
چه كسى داشته ام و پدرى بهتر از اين
اسوه خلق زمين ، فخر جوانان بهشت
مادر دهر نزايد پسرى بهتر از اين
گفت خالق فتبارك بخود از خلقت او
كلك ايجاد ندارد اثرى بهتر از اين
بگذر اهسته تر اى ماه حسن ، اى رمضان
عمر ما را نبود چون گذرى بهتر از اين
اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود
امتى را نبود راهبرى بهتر از اين
زنده شد باز اين صلح موقت اسلام
نيست در حسن سياست هنرى بهتر از اين
لطف كن اذن زيارت كه خدا ميداند
بهر عشاق نباشد سفرى بهتر از اين
گر چه مشمول عنايات تو بوده است حسان
يا حسن ، كن به محبان نظرى بهتر از اين

میلاد خجسته و شکوهمند امام برگزیده، زینت عرش الهى،

حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بر همگان تهنیت باد.

 

سوالی تاریخی

صلح امام حسن علیه السلام با معاویه یکی از وقایع تاریخی است که از دیرباز سۆال انگیر بوده است. امام علیه السلام در موقعیت های گوناگون پاسخی هایی به این سۆال داده اند.

یکی از جوابهای ایشان در مورد علت سازش با معاویه، بیان یکی از سنت های تاریخ است. امام برای این سنت سه شاهد آورده، می فرمایند که هرگاه مردمی چنین رفتاری داشته باشند تاریخ تکرار خواهد شد. سکوت هارون بن عمران در برابر سامری و انحراف جامعه، پنهان شدن پیامبر مکرم اسلام در غار و هجرت به مدینه، و سازش امیرالمۆمنین علیه السلام در جریان سقیفه، سه قضیه ای است که امام حسن علیه السلام با اشاره به آنها، علت صلح خود با معاویه را توضیح میدهد.

خدای متعال با موسای کلیم وعده ی دیداری سی روزه می گذارد. جناب موسی برادرش هارون را برای ایام غیبت به مردم معرفی می کند. پس از هجرت موسی، خداوند به او وحی میکند که قرار ملاقات ده روز تمدید شده و باید مناجات به چهل شب برسد.(4) این تاخیر ده روزه امتحانی برای قوم بنی اسرائیل می شود. سامری در این مدت گوساله ای از طلا ساخته، مردم را به پرستش آن دعوت می کند. مردم نیز خدای متعال را رها کرده، گوساله پرست می شوند! حضرت موسی که با وحی الهی از مردودی قومش در امتحان آگاه شده است با سرعت به میان مردم بازمی گردد. این پیامبر خدا، پس از مۆاخذه ی مردم، جناب هارون را بازخواست می کند که چرا جلوی انحراف را نگرفته است. عذر هارون چیزی جز سستی مردم نیست. ایشان به برادر خود موسای کلیم می گوید مردم نه تنها از او پیروی نکردند، بلکه در برابر سامری خوارَش کرده، نزدیک بود او را بکشند!(5) امام حسن علیه السلام با اشاره به این ماجرا می فرماید: «مردم با اینکه می دانستند هارون جانشین موسی است از سامری پیروی کرده، هارون را تنها گذاردند. اگر هارون یاور می داشت هرگز در برابر سامری سکوت نمی کرد».(6)

دومین شاهد امام علیه السلام، ماجرای خروج پیامبر از مکه، مخفی شدن در غار و سپس هجرت به مدینه است. پیامبر اکرم سیزده سال آشکارا مردم مکه را به اسلام دعوت کرد. اما بیشترین نتیجه ای که نصیب حضرت شد شکنجه ی یاران اندک و شهادت آنها، محاصره ی بسیار سخت اقتصادی در شعب ابی طالب و نهایتا آزار رساندن به شخص ایشان توسط قومش بود. این نافرمانی ها باعث شد خداوند به رسول خود فرمان هجرت به مدینه را صادر نماید. امام حسن علیه السلام در تحلیل هجرت رسول خدا می فرماید: «اگر پیامبر در برابر مشرکان مکه به اندازه ی کافی یاور می داشت، به جای ترک مکه، با مشرکان می جنگید».(7) این بیان نشان می دهد سستی مردم در اجابت سیزده سال دعوت پیامبر، ایشان را مجبور به سکوت در برابر مشرکان و بلکه فرار و هجرت نموده است.

آخرین شاهد حضرت مجتبی –که درود خدا بر او باد- بر تاثیر سستی مردم در تصمیم گیری اولیای الهی، ماجرای غصب خلافت پس از رحلت رسول گرامی اسلام است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در فرصت های فراوان و به بیان ها ی گوناگون علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان خلیفه ی بعد از خود معرفی نمود.(8) با این حال پس از رحلت نبی مکرم اسلام، عده ای خلافت را غصب کردند. حضرت علی علیه السلام در گیر و دار غصب خلافت بارها واقعه ی غدیر و سایر فرمایش های پیامبر را به مردم یادآوری نموده، آنها را به موضع گیری در برابر این انحراف فرا خواند. اما سستی مردم، ایشان را به سکوت و گردن نهادن به حکومت غاصبان واداشت.(9) امام حسن علیه السلام در این مورد نیز صراحتا می فرماید: «پدرم ابتدا دست به بیعت با آنها (غاصبان) دراز نکرد و آنها را قسم داد (که آیا آنچه رسول خدا در مورد من گفته را فراموش کرده اید) و از یارانش کمک خواست. اما فریادش اجابت نگردید و او یاری نشد. در حالی که اگر بر ضد غاصبان، یاران ]کافی[ می داشت هرگز به خواسته ی آنان تن نمی داد.»(10)

حضرت مجتبی علیه السلام بعد از بیان این سه واقعه و علت کوتاه آمدن ولیّ الهی در برابر دشمن، می فرماید: «مردم مرا نیز تنها گذارده و تن به حکومت غیر من دادند. در این حال سنت تاریخ تکرار خواهد شد و من نیز که برای مبارزه یاور کافی ندارم، به ناچار باید در برابر ستم، دست از شمشیر بردارم».

امام حسن علیه السلام پس از بیان این مطالب می فرماید:

«اینها سنت ها و قضایای مشابهی است که همه یک حکم دارند و از هم دیگر پیروی می کنند».(11) و با این فرمایش به تمام مۆمنان در طول تاریخ هشدار می دهند که اگر شما هم در یاری حاکم حق، کوتاهی و سستی کنید او وادار به سازش با دشمنان می شود.

تنها امامی که هرگز بیعت ظالمی را بر گردن نخواهد داشت حضرت مهدی(عج) است.(12) با توجه به آنچه امام حسن علیه السلام در مورد صلح خود با معاویه فرمود می توان چنین نتیجه گرفت که یکی از علت های غیبت حضرت مهدی -عج الله فرجه- سستی مردم دوران ایشان است. اگر حضرت، ظهور نماید و یاران کافی نداشته باشد، باید با ظالمان سازش کند. اما خداوند نخواسته که آخرین حجتش به دلیل سستی یاران، مجبور به سازش با ظالمان شود. پس تا زمانی که مردم آماده ی یاری آن حضرت نباشد، ایشان نیز ظاهر نخواهد شد.

سستی مردم در یاری حق، حاکمان الهی را وادار به سازش با ستمگران می کند. امام حسن علیه السلام پس از اشاره به ماجرای سکوت هارون در برابر سامری، هجرت پیامبر اسلام از مکه، و سازش امام علی علیه السلام با غاصبان خلافت، علت هر سه واقعه را سستی مردم در یاری حق شمارده، می فرماید: همین عامل مرا نیز به صلح با معاویه واداشت.

اما آخرین حجت الهی هرگز با ستمگری سازش نخواهد کرد. حضرت مهدی علیه السلام تنها زمانی ظهور خواهد کرد که سستی یاران او را به سازش وادار نکند بلکه یارانی استوار (نه سست) برای نبرد با ظالمان داشته باشد.

آری ظهور نزدیک می شود اگر یارانی استوار برای آخرین حجت خدا پیدا شوند.

 

 

پی نوشت:

1) در بین کسانی که با امام حسن علیه السلام بیعت کردند تعداد اندکی شیعیانی بودند که با ایشان به عنوان خلیفه ی به حق رسول خدا دست بیعت دادند. برای آگاهی بیشتر در مورد علت های بیعت مردم کوفه با امام حسن علیه السلام  رجوع کنید به: جعفریان، رسول. تاریخ سیاسی اسلام، ج2(تاریخ خلفا)، صص363 تا 369.

2) این نکته برای امام حسن علیه السلام واضح بود، اما امام طی این نامه نگاری ها علاوه بر اتمام حجت با معاویه، شاهدی برای تاریخ باقی گذارد.

3) شرح نهج البلاغه ی ابن أبی الحدید، ج‏16، ص26: «ثم قال للحارث و جندب ارجعا فلیس بینی و بینكم إلا السیف‏».

4) «و واعَدنا موسى‏ ثَلاثینَ لَیلَةً و أتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّه أربَعینَ لَیلَةً و قالَ موسى‏ لِأخیه هارونَ اخلُفنی‏ فی‏ قَومی‏ و أصلِح و لا تَتَّبِع سَبیلَ المُفسِدین» اعراف/142.

5) این ماجرا در چند سوره از قرآن آمده است. به عنوان مثال میتوانید به سوره های اعراف(142تا154) و طه (85تا97) مراجعه کنید.

6) بحار الأنوار(چاپ بیروت)، ج10، ص142.

7) همان.

8) مهمترین موقعیتی که رسول گرامی اسلام به این موضوع تصریح و تاکید فراوان نمود، واقعه ی غدیر است.

9) حضرت به یاور نداشتن در آن واقعه اشاره ایی دارند. مثلا در خطبه ی سوم نهج البلاغه (معروف به شقشقیه) می فرماید: «و در این اندیشه بودم كه آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان ‏زا و تاریكى كه به وجود آوردند، صبر پیشه سازم»؛ نهج البلاغه/ ترجمه دشتى، ص45. یا خطبه ی پنجم(به ترجمه ی فیض الاسلام مراجعه نمایید)

10) بحارالأنوار (چاپ بیروت)، ج10، ص142: «وَ قَدْ كَفَّ أَبِی یَدَهُ وَ نَاشَدَهُمْ وَ اسْتَغَاثَ أَصْحَابَهُ فَلَمْ یُغَثْ وَ لَمْ یُنْصَرْ وَ لَوْ وَجَدَ عَلَیْهِمْ أَعْوَاناً مَا أَجَابَهُمْ».

11) همان،ص 144.

12) الإحتجاج على أهل اللجاج (طبرسی)، ج‏2، ص290.

هفت هدیه الهی

روزی شخصی یهودی به محضر مبارک رسول خدا شرفیاب شد و از آن حضرت از مسائلی پرسش کرد .بعد از سوال از علت واجب شدن روزه ؛ از حضرت پرسید: پاداش شخص روزه دار چیست ؟

حضرت فرمودند:

(مَا مِنْ‏ مُۆْمِنٍ‏ یصُومُ‏ شَهْرَ رَمَضَانَ‏ احْتِسَاباً إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ سَبْعَ خِصَالٍ أَوَّلُهَا یذُوبُ الْحَرَامُ فِی جَسَدِهِ وَ الثَّانِیةُ یقْرُبُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّالِثَةُ یكُونُ قَدْ كَفَّرَ خَطِیئَةَ آدَمَ أَبِیهِ ع وَ الرَّابِعَةُ یهَوِّنُ اللَّهُ عَلَیهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْخَامِسَةُ أَمَانٌ مِنَ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّادِسَةُ یعْطِیهِ اللَّهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ السَّابِعَةُ یطْعِمُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ طَیبَاتِ الْجَنَّةِ) .

هر کس ماه مبارک رمضان را به حساب خداوند متعال روزه بگیرد خداوند هم هفت خصلت برای او واحب می کند 

۱- حرام را از بدنش ذوب میکند 

۲- او را به رحمت خود نزدیک می کند 

۳- خطای پدرش حضرت آدم علیه السلام را می پوشاند 

۴- سکرات مرگ را  بر او آسان می نماید

۵- او را از گرسنگی و تشنگی روز قیامت در امان می دارد 

۶- برائت از آتش را به او عطا می نماید 

۷- از طیبات بهشت بر او می خوراند.

«من لا یحضره الفقیه  ج‏۲ باب علة فرض الصیام »

 ثواب روزه در گرما
رسول خدا(ص) روزه در گرما را جهاد مي داند «الصوم في الحر جهاد» و
امام صادق(ع) آن را برترين جهاد معرفي مي‌كند: «أَفْضَلُ الْجِهَادِ الصوْمُ فِي الْحَر»
اميرالمومنين علي(ع) در فرمايشي هفت مورد را از علامات ايمان بر مي‌شمرد كه يكي از آنها «الصيَامُ فِي الْهَوَاجِر» يعني روزه در گرما است
و در كلامي ديگر در بيان صفت مومنان از جمله نشانه‌هاي آنها را «صوام الهواجر» يعني كساني كه در روزهاي گرم زياد روزه مي‌گيرند.

                                                            شاد باشید...

ماه مهربانی

   

گر از درم برانی گویم مباد غیرک

ور مجرمم بخوانی گویم کجاست عفوک

غرق گناهم و تو ربی و مهربانی

در آتشم نشانی گویم انا احبک

*فرارسیدن ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهای عاشقانه*

نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه مبارک باد.

از پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) روایت شده است : ”با تشنگى و گرسنگى با نفسهایتان مبارزه كنید همانا پاداش این كار همانند پاداش مبارزه در راه خداست" و نیز فرمودند: "گرسنگى بكشید و بر بدنهایتان سخت بگیرد شاید دلهایتان خداوند متعال را ببیند." 

در حدیث معراج خداوند پرسید: اى احمد! آیا آثار روزه را مى دانى ؟ پاسخ داد: خیر. خداوند فرمودند: نتیجه روزه كم خورى و كم گویى است . و آن حكمت را به ارمغان مى آورد و حكمت معرفت را در پى دارد و معرفت یقین را. و وقتى كه بنده اى به یقین رسید باكى ندارد كه چگونه روزگار را سپرى كند. در سختى یا آسانى و این مقام خوشنودهاست . و هر كس طبق خوشنودى من رفتار كند، سه خصلت را به او مى دهم : شكرى كه نادانى همراه آن نباشد، یادى كه فراموشى نداشته باشد و دوستی اى كه دوستى من را بر دوستى آفریدگانم ترجیح ندهد. هنگامى كه او من را دوست داشت ، من هم او را دوست خواهم داشت ؛ دوستى او را در دل بندگانم انداخته و چشم قلب او را به عظمت جلالم مى گشایم و علم آفریدگانم را از او پنهان نمى دارم ؛ در تاریكى شب و روشنایى روز با او مناجات مى كنم تا آنجا كه سخن گفتن و همنشینى او با بندگانم قطع شود و كلام خود و فرشتگانم را به گوش او مى رسانم و اسرارى را كه از بندگانم پنهان كرده ام براى او آشكار مى كنم ...؛ عقل او را غرق در شناخت خود كرده و درك او را بالا مى برم ؛ مرگ را بر او آسان مى كنم تا وارد بهشت شود و وقتى كه ملك الموت او را ملاقات كند، به او مى گوید: آفرین بر تو و خوشا به حالت ! خوشا به حالت ! خداوند مشتاق تو است ... خداوند مى گوید: این بهشت من است ، در آن بخرام و خوش ‍ باش و در همسایگیم ساكن شو. روح انسان مى گوید: خدا یا خود را به من شناساندى و با این شناخت از جمیع آفریدگانت بى نیاز شدم . قسم به عزت و جلالت اگر خوشنودى تو در این است كه قطعه قطعه شده یا هفتاد بار به بدترین شكل كشته شوم خوشنودى تو براى من دوست داشتنى تر است ... آنگاه خداى متعال مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند، هیچگاه مانعى بین خود و تو قرار نمى دهم ؛ تا هر وقت خواسته باشى بر من وارد شوى ؛ كه با دوستان خود چنین كنم .

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزی(ره)

 

میلاد با سعادت غنچه نورس حضرت زهرا (س)، ریحانه الحسین(ع)
،حضرت رقیه (س) بر عاشقان مبارک.

داشت آن روز زمین قصه ای از سرمی خواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند
که پدر زیر لبی سوره ی کوثر می خواند
خانه غوغا شده ،انگار زمان برگشته
نکند حضرت زهرا(س) به جهان برگشته
زینب(س) آیینه به کف بر لبش این زمزمه است
به خدا خون علی(ع) در رگ این فاطمه(س)است
دختری که نفسش جلوه ی زهرا(س) دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
فاطمه(س) پر زده اما برکاتش باقی است
راه باز است ببینید صراطش باقی است
هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقی است
حال اگر نیست پیمبر(ص) صلواتش باقی است
کار خورشید به ناخواه درخشندگی است
کار هر لحظه ی این طایفه بخشندگی است
تو که بالای سرت نور امامت داری
جزء این طایفه ای دست کرامت داری
محشری گشته به پا باز قیامت داری
چون که بر دوش ابالفضل(ع) اقامت داری
وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد
تا می آیی به زمین خاک به هم می ریزد
آمدی نازترین یاس معطر باشی
در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی
آمدی چند بهاری گل اکبر باشی
نفسی هم شده همبازی اصغر باشی
باز لبخند بزن عشق خریدار تو است
کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است
تو که در دلبری ازما مثَل بابایی
اسم بابا که می آری غزل بابایی
چشم بد دور چه شیرین بغل بابایی
ساده،شیرین و صمیمی عسل بابایی

رقیه تنها یک کودک خردسال نیست!رقیه تنها دختر دردانه حسین(ع) نیست؛ رقیه، رمزی از رازهای عاشوراست...   
آن هنگام که حسین بن 
علی (ع) مدینه را به مقصد کوفه برای نجات آنها که نامه نوشته بودند و از ظلم یزید شکوه کردند، ترک کرد و عازم کربلا شد می‌دانست که تقدیر چگونه رقم خورده است... جبرییل خبر قیامت عاشورا را بهمحمد امین(ص) داده بود و آدم (ع)بر نام حسین و مظلومیتش گریسته بود... 
مگر می شود که حسین(ع) نداند که قدم در کدام وادی می نهد و سرنوشت خاندانش چگونه می شود؟ 
به او فرمان داده شده بود که با زنان و کودکان به این سفر برو که آنها رسولان و پیامبران نهضت تو خواهند شد... 
زینب (س) قافله سالار این رسولان بود. 
و رقیه(س) نیز پیام آوری برای تمام آنهایی که تاریخ را امروز در غزه تکرار می‌کنند و رقیه‌ها را بی آنکه بدانند به مسلخ عشق می‌برند؛ و چه خیال خامی که رقیه‌ها همیشه بر تارک تاریخ بهترین راویان حماسه و خون‌اند... 
و باید دانست که عاطفه همه عالمیان در کفه ترازوی وجودی رقیه ۳ ساله می شکند چه کرده است رقیه با تاریخ کربلا؟... 
حسین(ع) اسطوره تسلیم و بندگی خداوند است در عاشورا 
زینب(س) اسطوره صبر است 
عباس(ع) نماد شجاعت و وفاداری 
و رقیه...؛ مظهر عاطفه و دلبستگی و بندگی در عین کودکی... 
چگونه است که کودکی با فهم کودکانه اش اینچنین بی امام بودن را تاب نمی آورد و در پی گمشده‌اش جان می‌سپارد؟ 
رقیه در پشت پرده حجاب، رازهای نگشوده کربلا را دیده است 
قلب کوچکش بدون پدر دیگر قادر به تپیدن نیست 
عزاداری و شکوه اش هم در سوگ پدر تاریخ را شرمگین می کند 
بابا... عمه ام را زدند! 
بابا... ما را بر شتر بی جهاز سوار کردند 
بابا... آنها که برایت دعوتنامه فرستادند؛ در کوچه و خیابان بر سر بریده تو هلهله کردند و به ما خندیدند! 
حکایت غریبی است؛ حکایت رقیه با سر بریده پدر که فهم بشری از دریافت آن عاجز است؛ داستان دلدادگی و اطاعت محض از ولی زمان است و... 
تنها ایستادن بر بلند ترین قله های جلال و صبر و حلم، درس کوچکی است که کودکان حسین(ع) به آیندگان آموختند و رقیه کلید رازهای ناگشوده فرهنگ عاشوراست...

طلوع کن ای آفتاب مهربانی...

بسم رب المهدی(عج)

ای همیشه مهربان سلام...

سلام بر تو ؛ سلام بر تو که عشق را می شناسی و راه خانه دوست را می دانی. سلام بر سلام های تو ؛ بر گریه های تو در دشت های زرد غیبت. سلام بر تو که وعده خدایی، موعود زمانی، شکوه زمینی و ادامه راه حق...

مهدیا... روز میلادت همه در شور و شعف، شاد و خرسند که تو آمدی و من هنوز با دیده ای اشکبار، نشسته به انتظار که بیایی.

مولای من... چه دشوار است از میان رفتارهای وارونه کاران نادان و تیر زهر آگین زبان بیگانگان، جان دین و ایمان به سلامت بردن.

ای همه آرزوهایم... گرچه دور از تو، غریب و محنت زده و ناراحتم، ولی هرجور تو راحتی... خوش دارم خستگی پیچ در پیچ تحمل را از روح و دلم بزدایی، نیرویم دهی و از مرز گله و شکایت، کنارم داری.

ای سپیده... به صافی و زلالی و پاکی برهه جوانی ات، مراقبت های جوانی ام را دریاب.

 میلاد فرخنده تنها بهانه زندگی و آخرین مصلح آسمانی، حضرت امام مهدی(عج)، مبارک باد.

 

شعر خوانی حاج محمود کریمی از دست ندهید...

ادامه نوشته

امروز تولد آقاست ...

چه چیزی آماده کردی ؟چی میخوای هدیه بدی به آقا ؟

چیه خجالت میکشی اعمالت رو کادو پیچ کنی بفرستی ؟

نگران نباش آقا خیلی بزرگوارن. هدیه ی همه رو قبول میکنن...

تو هم میتونی یه هدیه ی خوب بدی

بهترین هدیه  ................ لبخند نشوندن رو لب آقاست ...

ماه تابان آل طه

میلاد سرو آل یاسین ٬شیرمرد صحنه کربلا٬حضرت علی اکبر(ع) و بزرگداشت روز جوان مبارک باد.

روایاتی درباره جوان و جوانی

حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرمایند: محبوبترین خلایق نزد خدای عز و جل جوان نورسته ی خوش سیمایی است که جوانی و زیبایی خود را برای خدا و در راه خدا و در راه طاعت او بگذارد. خداوند رحمان به وجود چنین جوانی بر فرشتگان می نازد و می فرماید: این است بنده ی راستین من

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: ای گروه جوانان! آبرو و شرف را با تربیت، و دین خود را با دانش حفظ کنید.۲

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: جوان مؤمنی که به قرائت قرآن می پردازد، قرآن با گوشت و خونش در می آمیزد

حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرمایند: هیچ جوانی نیست که دنیا و خوشیهای دنیا مظاهر فریبنده ی دنیا را به خاطر خدا رها کند و جوانیش را در راه اطاعت خدا و پیری رساند، مگر این که خداوند پاداش هفتاد و دو صدیق را به او عطا کند

حضرت محمد صلی الله علیه و آله: برتری جوانی که در جوانی خدا را عبادت می کند بر پیری که در بزرگسالی به عبادت می پردازد، مانند برتری پیامبران الهی نسبت به دیگران است.۵

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: دل نوجوان همانند زمین آماده و پاکی است که هر بذری در آن بپاشید، همان را قبول خواهد کرد.۶

منابع:

۱- کنز الاعمال، ج 43103.

۲- نهج السعاده، ج7، ص 266.

۳- اصول کافی، ج4، ص 41.

۴- مکارم الاخلاق، ج2، ص 373.

۵- کنز الاعمال، ج 430059.

۶- نهج البلاغه، نامه ی 31.

الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول چه شیرین شد مشکلها!

 

الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها

که عشق ... ، این بار می‏خواهد بیافشاند، تمام نور خود را در قدوم سبز عباس.

چه بشارتی!

خبرش کنید؛ علی علیه‏السلام را خبر کنید که به پایان رسید، انتظار. اینک این عباس علیه‏السلام است؛ ماهتاب آسمان ولایت که از پرتو عنایات نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و انعکاس قرابت علوی علیه‏السلام تا همیشه تاریخ در آسمان کربلا می‏درخشد و راهیان سرزمین نور را با تبسّم آسمانی خویش؛ بدرقه می‏کند.

خوشا نسیمی از دیار عنایتش که تشنگی غربت از کام جهان زدوده و غبار غم از دل بشوید! بوالفضایل‏اش خوانند تا سپهسالار فتوّت را به فضیلتی بشناسند که بی‏بدیل و بی‏نظیر است؛ آنجا که تشنه‏کامی شهادت را به زلال عافیت ترجیح می‏دهد تا عظمت فتوت و وفا را به نمایش بگذارد.

تشنگی را به بهای عشق، به جان می‏خرد و سرافرازی خویش را در درس مولا علیه‏السلام می‏آزماید. او فرزند علی علیه‏السلام ست و فرزند خاتون سرافراز مدینه، ام البنین علیهاالسلام .

او وارث شجاعت علی علیه‏السلام ، صداقت زهرا علیهاالسلام و کرامت حسن علیه‏السلام است؛ وارث تمام فضایل. تنها زبان ذوالفقار نیاموخته؛ که عارف تمام دقایق هستی‏بخش عشق است؛ عشقی که عظمت کبریایی او را تا جایی اوج داده که عرش، مقابل فتوت مرامش تعظیم می‏کند و بهشت از تکرار نامش به وجد می‏آید. او مشکل‏گشای تمام گره‏های فرو خورده در کلاف زمان است.

پدر مروت را چه نیازی به توصیف که دریای کرمش را پایانی نیست و اقیانوس اجابتش، مسلمان و غیرمسلمان را شربت شفا نوشانده است.«غیرت»، واژه‏ای است که حرمت خویش را از نام «عباس» گرفته است.

... سال‏ها گذشته است؛ اما هنوز زمزمه‏های فطرت را که آکنده از شعر وفاداری است، می‏شود شنید که تکرار می‏کند: «الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‏ها!»

مبارک باد میلادت، ای آن که از ابتدا، فرات چشم هایت در کنار دشت کربلای پیشانی تو، به تیر عشق حسین(ع) نشسته بود!

ادامه نوشته

............حسین..............

حسین(ع)، یعنی تشنه ترین دریایی که ارادت دل های زخمی را

به ساحل عافیت می رساند...

میلاد خط سرخ عشق، سومین پرچم دار قله امامت و دیانت

آقا اباعبدالله الحسین به پیشگاه یوسف زهرا(س)و عاشقان اباعبدلله الحسین(ع) تبریک و تهنیت باد.

 

به نام خالق حسین(ع)

امشب چه شبی است؟آیا شب ولادت ارباب شب قدر نیست؟شب قدر چه شبی ست؟

می دانم شب نزول قرآن...اما آیا قرآن ناطق حسین و اهل بیت (ع) نیستند...؟

شب نزول برکات از آسمان ،شب فخر زمین بر داشتن حـــــــسین(ع)

شب فخر زمین بر کائنات.

شب فتبارک الله احسن الخالقین...

شب خلقت عشق

و شب بارش باران بر کویر تشنه لب و داغ...شب... 

ارباب!میدانم که لب تشنه سیراب گشتی ...اما وجود پر مهرت سیراب گر قلبهای از عطش عشق سوزان و در غمت حیران است.

از غمت با اشک سیراب و به شربت گوارای روز میلادت سیراب...

ارباب!چونان فردا روزی دستان کریم کوچکت را از گهواره  پرمهرت بیرون می آوری و آسمان را ستاره باران میکنی و دست نوازش بر سر ملکوتیان می کشی ...

مولا جان!

ما زمینیان را نیز از دستان کوچک پرمهرت محروم ننماو گره های بزرگمان به دستان آسمانیت بگشا...

آخر مگر جز اینست که تو پسر امیرالمومنین(ارواحنا فداه) کریم و بخشنده ای هستی که در رکوع نمازش دنیا و کائنات را به تحیر واداشت...؟

مگر جز اینست که مادر بزرگوارت به مصداقی بارز سوره "ضحی" که بر قلب نازنین رسول رحمه للعالمین نازل گشت:"واما السائل فلا تنهر" هیچ فقیری را رد نکرد... 

پس مولای من!

تورا به جان مادرت زهرا(س) به دستان پر لطف خود در کوچه های هدایت وارد نماو بر ما ارزانی دار توفیق زیارت بهشت بارگاهت را...

خداوندا بحق بهترین مخلوقاتت حضرت رسول(ص) و حضرت امیر و فرزندان بزرگوارشان 

ما را آن ده که آن به...  

"اللهم عجل لولیک الفرج" 

ج د ا

*********

باذن الله و باذن رسوله وباذن مولانا اباعبدالله الحسین(ع)

"السلام علیک یا اباعبدالله"...

ادامه نوشته

اقرا باسم ربک الذی خلق

روز تکوین آیه‏ های رسالت ، روز تجلّی رحمت الهی،

 عید پیامبری محمّد مصطفی(ص)مبارک باد.

خلوت غار حرا را آشوبى بر آشفته است ، نسیم آسمانى همراز روحى گشته كه مانوس با آسمان است ،اینك پیام رسالت نجوا می كند. راهى از نور در امتداد آسمان تا زمین مكه و افق تا افق ، فرشتگان صف در صف از جبرئیل تا میكائیل و غار حراء در هاله اى از نور، با خورشیدى در میان ، جبرئیل آرام بر زمین گام میگذارد، زمین حریر گون میشود، نبض زمان تند میزند، شب مى گریزد، چلچراغ هستى به استقبال مى شتابد، سفیر وحى دفتر مى گشاید، امین را میخواند كه : محمد بخوان ! نگار درس ناخوانده با بهت به سفیر می نگرد: چه بخوانم ؟

بخوان بنام خدایى كه خلق از او پیدا شد و این خلق از او دانا شد.

بدینسان حرا با حریم رسالت ، كعبه امال عشاق میشود و اولین قطره از دریاى بزرگ وحى درون غار ریزش میكند و غار به پهناى دریا می شود.

فروغ نگاهش گرما بخش ساقه هاى شكننده و ظریفى میشود كه زیر خروارها، خاك جاهلیت خرد میشدند. خنكناى گواراى كلامش ، آتش نمرودیان را به خاكستر مى نشاند.

بد بیضائى او بساط سحر و كفر و عناد درهم مى ریزد، دم مصطفائیش ، عطر خوشبوى زندگى مى پراكند، دلهاى فرو مرده در انتظار قاصد بیداریند.

ارى محمد (ص ) قاصد بیدارى دلها می شود، ارى محمد (ص ) عازم پیكار با بت ها میشود.

نور رسالت مصطفى بر بوستان على علیه السلام و فاطمه علیها السلام مى تابد و كوثر وجود فاطمه علیها السلام عطیه هاى هدایت را بر دنیاى ناقص و ابتر مردمان مى بخشاید صراط مستقیم با نور ترسیم میشود، از حسن و حسین علیه السلام تا مهدى (عج ) رایت رسالت از بعثت محمد (ص ) تا میلاد وارث بر چكاده بلند امامت به اهتزاز مى آید و میلاد قائم (عج ) بر گوش بازنشستگان از حقیقت سیلى مى نوازد.

بعثت و حضور محمد (ص )، فروغ چشمان كم سوى منتظران سوخته در هجران منتظر قائم میشود و عزیز مصر را به كنعان وجود مى خواند.

اینك همان چشمان كه به التماس نجات بر آستان حرا مى نگریست در افق اعلى به انتظار آمدن منجى كه وارث بزرگ بعثت است لحظه شمارى مى كند.

مهدى خواهد آمد، منتقم خواهد آمد و به اسم رب كتاب قطور رحمت و محبت را بر تمام كائنات خواهد خواند.

برگرفته از:از عاشورا تا غدیر

ادامه نوشته

یا باب الحوائج ادرکنا

غروب غربت آمیخته هفتمین آفتاب ولایت را به تمام شیعیان جهان، تسلیت می گوییم.

 

می گویم یا باب الحوائج!

و تنها نگاه می ماند و قطره قطره اشکهای بی صدا!

تنها نگاه می ماند و قطعه قطعه سخنی بر گلو خشکیده:

السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون...

... و یک باره، آتشفشان دل می آشوبد و گریه، سراسر گونه هایم را به مرثیه می خواند:

و ظُلَمِ الْمَطَامیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ...

آه! چه تلخ است، نگاه آزادی را زندانی کردن!

چه زشت است آسمان را به زندانبان سپردن!

چه جانگداز است، غروبی که سعی کند خورشید را به لحظه های فراموشی بسپارد!

نه! نمی توانست زندانی باشد؛ آخر، «حقیقت» که زندانی نمی شود!

آخر، پرتو نور الهی را نمی شود خاموش کرد!

مولا جان! ای دریای رحمت و ای شفاعت جاری! چهارده سال به عبادت های زیبایت، آسمان و زمین درود فرستادند و تبلور «قَد اَفَلح المؤمنون» را در جمال آسمانی ات به تماشا ایستادند. چهارده سال تو در باورها بودی و دشمنانت، گمانه های خویش را به بند کشیده بودند!

چهارده سال صداقت نگاهت، آسمان و زمین را به تماشا فرا خواند و تنها سیاه جامگانِ سیاه دل عباسی، خود را محروم از زیارتت کردند!

امّا چگونه می توانم نادیده بگیرم، تمام غریبانه های دلم را:

گوشه ای، یا خلوتی، کو، تا بنالم همچو نی  بر تمام ناله هایم، من ببالم همچو نی

سینه ام را بی مهابا، تا زداغت پر کنم  از غروب روزهای بی چراغت، پر کنم

بر تمام غربتی که سالها اندوختی  عاشقانه، در جوار عشق جانان، سوختی!

کاش می شد، اشک ریزان، بی قرارت همچو شمع  شعله گیرم من بسوزم در جوارت همچو شمع!...

 

می گویم: یا باب الحوائج!

و قنوت دستهایم، پر از یاد تنهایی‌ات می شود، تنهایی!

تنهایی در خلوتی به وسعت عرش و فرصتی به طول تاریخ!

تنهایی! تنهاییِ عارفانه‌ای که اعتکاف از صداقتت درس می گیرد و عبادت، مقابل پیشانی‌ات به خاک می افتد.

می گویم: یا باب الحوائج! و حاجتم بر آورده می شود ـ آخر کدامین حاجت بالاتر از توّجه و عنایت حضرتت!؟

می گویم: یا باب الحوایج!

و در قنوتم، کهکشانی از نیاز، نقش می بندد؛ انگار تمام دردهای بشری، با دعای تو قابل درمانند! آرزوهای بسیاری از دلم می گذرد، امّا تمام آرزوهایم معطوف به زیارتت می شود، تا بیایم و از نزدیک درد دل کنم و بنالم؛ بنالم از داغ و غصه‌هایی که دارم! بنالم از تنهایی و مثل نی، از جدایی‌ها شکایت کنم.

 

با تو از نیایشهای انتظار بگویم؛ انتظاری که قرنهاست، تمام آرزوهایمان را به خود معطوف کرده است؛ آرزوی ظهور موعود!

آرزوی حضور آن صداقتِ محض بر سریر عدالت! آرزوی سپیده ای بدون فلق و آسمانی بدون ابر!

مولا جان، باب الحوائج! دردمندانیم، جویای درمان؛ اینک این تو و کَرَمت!

ادامه نوشته

هستی، آیه «زینب» را با لهجه شیرین «صبر» تلاوت کرد، تا دنیا، برای همیشه به تفسیر بنشیند عظمت این نام را . خدا تو را آفرید تا کربلا همیشه تازه بماند تا پرچم عاشورا بر زمین نیفتد. تا حسین علیه ‏السلام ، برای همیشه حسین علیه ‏السلام بماند.اگر نبودی٬«کربلا در کربلا می‏ماند» شام در تاریکی جهل می‏سوخت و کوفه در نافهمیِ دیرینه ‏اش مچاله می‏شد .

فرا رسیدن ١٥ رجب سالروز وفات عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س)را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض مینماییم .
  
سوگنامه زینب(س)

پنج ساله بود كه در فراق رسول (ص ) چون ديگر اعضاى خانواده اشك ريخت . شايد اين اولين اشكهاى مصيبت الود او بودند، اما يقين آخرين آنها نبود، چه اين اشك را بدرقه راه بسيارى ديگر از عزايش كرد، حسن برادر بزرگش ، حسين ، عباس ، على اكبر، فرزندان خود، همه با اشكهاى او بدرقه شدند. اشك و خطبه هاى او دو علامت هر واقعه جانگدازى بود كه در ان سالها، به سراغ امت مى آمد. اشك او تمام ان وقايع را معنا ميداد و خطبه ها و سخنان محكم و فصيحش به آنها جهت و ثمره مى بخشيد.
سال دهم هجرت بود كه يكمرتبه ، تمام ارامش و دلگرميها خانه زهرا عليها السلام فرو نشست و جاى خود را به گريه و مظلوميت داد. حوادث بعد از سقيفه ، خانه نشينى پدر، خطبه مادر در مسجد پيامبر، ماجراى فدك ، تبعيد ابوذر، انزواى سلمان ، سكوت بلال و از همه اينها موثر فقدان جد، شخصيت اين دخت خردسال را آماده وظايفى نمود كه خود از همان ابتدا حس ميكرد.
هنوز جان و دلش با فقدان پيامبر (ص ) خود نكرده بود كه مادر را نيز از دست داد. آن نيمه شب ، هرگز از ياد زينب عليها السلام جدا نشد، نيم شبى سخت اندوهناك و دلخراش ، ساعاتى كه پيكر پاك مادر را به خاك مى سپرد.
زينب حالا هم دختر على بود و هم براى پدر مادر. مگر مادرش زهرا عليها السلام ام ابيها (مادر پدرش ) نبود و مگر پيامبر (ص ) بعد از رحلت همسرش ‍ خديجه عليها السلام چشم و جانش به زهرا عليها السلام در ميان آنها و براستى كه داشتن دخترى اين چنين در فراق همسرى آنچنان براى على عليه السلام مايه ارامش و سكون قلب بود.
زمان سپرى شد تا اينكه پدر بر مسندى كه سالها در انتظار حضرتش بود نشست و نغمه :
لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على الله را سر داد.
اما اين روزگار چندان طولانى نشد و در همين مدت اندك هم ، جنگهاى ناخواسته جمل و صفين و نهروان بود.
اين سالها كوتاه اما با شكوه و با حشمت هم ، پايانى خونين داشت و اين اولين خونى بود كه زينب عليها السلام را در محاصره اشك و حزن گرفت . حالا بايد خون پدر را پاس داشت و به ثمر رساند و دختر على عليه السلام تمام انچه كه در توان داشت در خدمت به برادر، تنها جانشين لايق پدر به كار بست .
 دختر على عليه السلام در خدمت و ركاب برادر مهتر، زينبى كرد. تمام عشق و عطوفتى كه به جد و پدر و مادر داشت در امداد حسن عليه السلام در آورد و برادرش را كه وارث خلافت شده بود به عقل و انديشه و تدبير يارى رساند تا اينكه برادر را نيز در كنار تشتى از خون ديد و اين دومين خونى بود كه در چشمان زينب عليها السلام اشك آورد و قلب او را مجروح ساخت .
نوبت به حسين عليه السلام رسيد. برادرى ديگر كه اينك وارث همه مظلوميتهاى خاندان پيامبر است . وقتى كه از برادر شنيد:
و على الا سلام السلام اذ بليت الامه براع مثل يزيد
دانست كه روزگار، آبستن حوادثى ديگر و خونهايى ديگر است .
ادامه نوشته

حاجی شده است كعبه و سنت شكسته است،با جامه‌ی سیاه خود احرام بسته است

 "بسم الله العلی الاعلی"

ميلاد مولی الموحدینَ امام المتقین،یعسوب الدین ولی الله الاعظم،امیرالمومنین علی(علیه السلام) به پیشگاه مولا صاحب الزمان (عج)و شیعیان حضرتش تبریک و تهنیت باد. 

روز پدر بر شیرمردان علی (ع) باور مبارک.

 

 

تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا

تو بالاترین نقطه ی باوری
معماترین نقطه ی زیر با
مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا

تو آن سمت دروازه ی باوری
همانجا که می خوانمش ناکجا

مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا
تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا

تویی مقصد اول و آخرم
مناجات شبهای غار ِ حرا

بیا با پرو بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را

بزن بیل خود بر سر این زمین
بزن تا که باشم درخت شما

من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا
خدای کرم سایه ی ناشناس
در این کوچه های بدون صدا

چنان مخلصانه کرم میکنی
که حتی نمیماندت رَدِّ پا

تو یعنی همان شاه ِ شهر منا
که داری قدم میزنی با گدا

در این سینه ی شب کجا میروی؟
از این جاده ها ، دور از چشم ما

به سمت مناجات سجاده ات
اگر میروی التماس دعا ...

علی اکبر لطیفیان

باز هم بازتاب عرش الهی در ایوان طلایت منجلی میشود تا باری دیگر دل تنگمان هوای بارگاه بی مثالت را کند...

باز هم میرسد روز میلاد عشق،اول مظلوم عالم،گوهر ناشناخته ای که ...

زبان باز هم کم می آورد

به خود می نازیم پدر!

رسولمان فرمودست:

انا و علی ابوا هذه الامه .

 

مردم ...به حال خودم بگذاریدم....!

 

 بر روی لب تمام ایرانیها  

این بیت شده اذن دخول حرمت  

مرغ دل من چه خوش هوایی دارد

ایوان نجف عجب صفایی دارد...

ادامه نوشته

داغی بی تسلی

ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم

                                            اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین

                                                                                                         شهید آوینی

داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم،چرا که ما امت آخرالزمانیم، و خمینی، این ماه بنی هاشم، میراث دار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر،در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیا مبری مبعوث نمی شد و هیچ منذری نمی آمد خمینی میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما ، داغ همه اعصار ، داغی بی تسلی.
ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که«ثقلین» را در وجود خود معنا می کرد، همه «ماتَرَک رسول الله» را، و ما می دانستیم که زمین و زمان می گردند تا انسان هایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیای گذارند. آخر آدم هایی چون او، قطب سنگ آسیاب افلاکند،مصداق حدیث «لو لاک» اند و غایت الغایات وجود……و حق است اگر با رفتن زمین از رفتن باز ماند آسمان نیز ،خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریا ها طغیان کنند و باران خون از آسمان ببارد و مومنین از شدت ماتم دق مرگ شوند، و اگر نبود آن حجت غایب، تو بدان، بی تردید که همان میشد .
ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنه بی منتهایی که عقل راه به جایی نمی برد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی«ره» محقق شود، آن سان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دور فلک بر جای ماند تا حقیقت وجود او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسان هایی چون او که یک فرد نیستند ،یک امت اند و یک تاریخ.
کوران روزحشر در اینجا نیز کورند_ که :" من کان هذه اعمی فهو فی الاخراعمی" _ ونمی بینند. آنان از کجا بدانند که کدام امر عظیم واقع شده است؟ 
نه آنگاه که امام آمد و نه امروز که رفتند. اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا صدق قصص انبیا را باور کنند و چون سحره فرعون دربرابر این انقلاب به سجده درآیند که " امنابرب موسی و هرون " اگر نه، این ولی خدا برای انان حجتی میشد تا زهد وعدالت علی را باور کنند، حلم حسن را وشجاعت حسین را و…… واین ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا عظمت حق را و همه صفات خدا یی را در وجودش بنگرد و انسان را، همچون خورشیدی که نورش از ازلیت تا به ابدیت را فرا گرفته است.
داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیده ایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که در دنیا رفته است، یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است، یک بار دیگر این فاطمه است وحسن است وحسین است که ما را داغدار کرده اند، یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است.
دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمی رسد، دست خمینی که می رسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این امت بیا موزد، در آینه وجود خود که اسوه مصادیق منتظران بود، و اکنون دیگر دور افلاک را مرادی نیست جز آنکه منتظر مهدی باشد.

امام «ره» به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم.

امام «ره» ما را آموخت که « عرفان را با مبارزه جمع کنیم»و خود بهترین شاهد بود که بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیه ای می ماند برای انان که عرفان را به مثابه امری کاملآ شخصی بهانه واماندگی خویش می گر فتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت رابا مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما می دانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیسته اند.
دیگر چه داعیه ای می ماند برای آنان که حکم برظاهر اشعار عرفانی می راندند و با چشمی ظاهربین چهره افیونی خویش را در آینه صیافی وجود عرفا می دیدند و حتی این اواخر ،دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقل کج اندیش ماتریالیسم دیالکتیک معنا می کردند و حافظ را شرابخواره و زنبازه ای از سلک خویش می گرفتند؟
آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه ارباب جور انداخته بود و از آن سوی «سجاده به می رنگین» داشته بود و «دلق مرتع را گرو جامی شراب مرد افکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوت ان کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن » یعنی چه؟ مگر این مردترین مردان میدان مبارزه و زاهدترین زُهاد زمانه نبود که دم از خال لب چشم بیمار و می و میخانه بتکده و رند می آلود خرقه پیر خراباتی میزد ؟
امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم.با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش . امام رفت تا بار تکلیف ما برگرده عقل واختیارمان بار شود و همان سان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که " لنبلونکم حتی نعلم الجاهد منکم و الصابرین".
اکنون ،این ماییم و امانت او . دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسول الله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و «شب بی قمر غیبت » انجامید ، این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانه ای است بر این بار بشارت که خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.

شهید آوینی

ادامه نوشته

بر سر خوان حضرت جود

بیماری تاب و توانش را ربوده بود. رنج و درد جسمی آزارش می‌داد. رنگ چهره‌اش به زردی می‌زد. درد را هر طور که بود، تحمل می‌کرد، ولی خانه‌نشین شدن و دوری از دوستان و آشنایان و مهم‌تر از همه دور شدن از امامش بیش از هر چیز دیگری روحش را می‌آزرد.

گاهی که تنهایی کلافه‌اش می‌کرد، کتاب می‌خواند، فرصتی بود تا اعمال روزانه و شبانه و مستحبات و مکروهات را از کتابی که یونس بن عبدالرحمان [۱] نگاشته بود، مطالعه کند.

خواندن آن کتاب نیز اگرچه مورد تایید اهل بیت بود، آه و حسرتش را افزون می‌ساخت، زیرا با خود می‌گفت: ای کاش سلامت جسمی داشتم تا می‌توانستم این اعمال را انجام دهم.

گاهی در اوج تنهایی، دلش هوای دیدار امام زمانش را می‌کرد. حسرت استشمام عطر امامت، صبرش را ربوده و بی‌تاب کرده بود، اما با خود می‌اندیشید: من کجا و محمد بن علی کجا!؟ مگر می‌شود امام به دیدن من بیاید؟ نه! من چنین لیاقتی ندارم.

درد جسمی از یک‌سو، تنهایی و غربت از سویی و هجوم این افکار از دیگر سو امانش را بریده بودند که ناگاه در خانه به صدا درآمد.

تا نگاهش به نگاه امام افتاد، تمام درد و رنج خود را فراموش کرد. حضور امام، نشاط عجیبی در دلش پدید آورد.

وقتی امام جواد(علیه السلام) کنار بسترش نشست، شوق و امید به زندگی در دلش شکوفه زد. امام احوالش را پرسید و نگاه پر محبتش را به او هدیه کرد. [۲]

امام جواد(علیه السلام) این کتاب را تأیید کرد و پس از مطالعه آن سه مرتبه فرمود: «خدا یونس را رحمت کند.»

 

پی نوشت ها :

[۱]. عقیقی بخشایشی، حضرت امام محمد تقی (علیه السلام)، کریم اهل بیت، ص ۲۸.

[۲]. سید ابوالفضل طباطبایی و مهدی اسماعیلی، اعجوبه اهل‌بیت:، ص ۹۴.                                     

ادامه نوشته

وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْث...

غروب غریبانه دهمین آفتاب ولایت و امامت حضرت امام علی النقی(ع)بر رهروان راه مقدسش تسلیت باد.

وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ
... و به خاطر شما باران فرو مى‏ريزد.

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحه غار حراست
خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است

*****************
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالی مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا ! دل مارا دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران

سیدحمیدرضا برقعی

ادامه نوشته

بهانه خلقت

سالروز میلاد خجسته سرور بانوان جهان، عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، همتای امیر مومنان و الگوی بی بدیل تمام جهانیان، فاطمه زهرا سلام الله علیها بر همه خوبان عالم مبارک باد .

امـروز هـستی آفرین، هستی به پـیغمبر دهـد
امـروز جـبرئیل از شَعَف، بر بـاد بـال و پـر دهد
امروز از جام ولا، حق خـلق را سـاغر دهـد
امــروز خــتم الا نبیاء گــل بـوسه بـر کـوثر دهد
امـروز گـلزار جـهان، بـوی خوش دیگر دهد
امـروز عـیسی بـر فـــــلک آوای شـادی سـر دهد
امـروز یــاسین جــلوه گر، امروز طاها آمده
والشمس خوان و اللیل گـو، زهـرا بـه دنـــیا آمده
امــروز در بـزم نــبی یـزدان ثنا خوانی کند
یزدان ثنا خوانی کنـد، رضـوان گُـل افـشانی کـند
جــنت زنـــد جـــام جــنون، دوزخ گلستانی کند
زیـــبد کـه هـر پــیغمبری فــرزند قـــربانی کــند
زیـــرا کــه بــا حُــسن خـــدا فرزند احمد آمده
اُم الائــمه فــــــاطمه دُخـــــت مـــــــــحمـــد آمده
مــمدوحـه خـــتم رَسُــل، مــحبوبه یکتاست این
توحید از پا تا به سر قـرآن ســر تا پـــــاست این
با یک جهان نور و ضیاء خورشید نا پـیداست این
از فــکر مـا از وهم مـا، از وصف مـا بالاست این
مریم مگو، مادر بگو، بر یـــازده عیسی است این
چونش نبوسد مصطفی زهراست این زهراست این
مـــریم به اِبْریق جــنان لـبخند زن می شویدش
ختم رسل از جـان و دل مـی بوسد و مــی بویدش
بـاید خـدا فـرمان دهـد ز آغـاز بـر پـــیغمبرش
یـک اربعین دوری کند از هــــمسر نیک اخترش
در این چهل شب لحظه ای نبود جدا از داورش
بــــاشد بـهر حـال و هـوا حـال و هـوای دیـگرش
بـر لـعل لب دُرّ دعـا در دیده غلطان گوهرش
تــنها مــحمد بـــــــاشد و ذات خـــــدای اکــــبرش
بعد از چهل شب حق بر او اِنسیة الحـورا دهد،
اِنسیة الـحـورا دهــد، زهـــرا دهــد، زهــرا دهــد
ای تربت گـــم گشته ات بیت الحـــــرام انــبیاء
صَـــحن بــقیعت خـــوشتر از دار الـــسلام انـبیاء
تــعریف تـو، اوصــاف تــو، روح کلام انبیاء
نـــام تــو در مـــوج بــلا ذکـــر کــــــــــلام انـبیاء
از کــوثر احــسان تــو، پُـر گشته جام انبیاء
تــنها نــه مــام احـــمدی، مـــام تــــــــمام انــبیاء
حُـبت تمام دین مـن، مـهرت تـمام هست من
ای وای اگـر از مـرحمت فـردا نــگیری دست من

[غلامرضا سازگار]
ادامه نوشته

سوگ نشین نهر علقمه


 

13 ماه جمادی الثانی سالروز وفات مادریست که در دامنش وفا و ایثار و ادب را پروریده است .

این‏جا بقیع است
درست با چشم‏های سُست که از پشت پنجره‏ها پی در پی می‏نگری، در یک مرثیه مواج فرو می‏ریزی.
دیگر نه خود را به جا می‏آوری و نه جز اشک را می‏نگری. تا احساس بی‏قراری، طعم شور چشم‏ها را می‏چشد، بغض‏های بهاری خود را می‏تکانی، عباس علیه‏السلام را می‏بینی که ایستاده است. عباس ایستاده است و خاک ام البنین، بوی مشک عباس و عَلَم ابوالفضل علیه‏السلام را می‏دهد.
این‏جا بقیع است، چند قدم اشک که جلوتر می‏روی، عباس را در ناگهان‏ترین عظمت می‏بینی که چشم به بی‏انتهاترین مفهوم گمنام، دوخته است.
آه، پنجره‏های دیوار بقیع! آه از این بی‏قراری مجسم!
آه از این شیدایی آتش افروز! این‏جا بقیع است. هنوز آفتاب بر نتافته است که غربتی گره خورده، به گوشه بقیع را می‏نگری که رنگ و بوی عباس را در امتداد کوچه‏های مدینه، در بقیع می‏پراکند.
ای بقیع! یا مرا آتش بزن، یا ناله‏ام را به گوش ام البنین، برسان.
ای مأوای مهربانی‏های پر پر! تکیه بر غربت مدام تو می‏زنم و سلام می‏فرستم به مادر عباس، به مادر حماسه.
سلام، ام البنین! سلام بر تو که در حاشیه سکوت بقیع آرام گرفتی، تا چون همیشه، حاشیه نشین و قدم سوز غربت تربت مخفی فاطمه علیهاالسلام باشی.
همسر عدالت! این منم که از پشت پنجره‏ها، به هوای تو دخیل می‏بندم؛ چونان غنچه‏ای که به نسیم شکفتن دخیل می‏بندد.
این منم که گلدان خالی دست‏هایم را به سمت تابش شکوفایی تو دراز کرده‏ام تا در این خشکسالی رخصت، ترانه در ترانه، جوانه بزنم و بهانه در بهانه از تو بگویم.
ای که کنیه‏ات «ام العشق» است و لقبت «ام الوفا»!
کاروان در کاروان اشک از پشت پنجره‏های بقیع، رهسپار کربلا می‏شوم، تا از گذرگاه گریه بگذرم.
آفتاب در جستجوی رنجوری خویش تا سطح سپیده دم کبود شده است. ای طاقتت قاطع! در غروب رنجوری جان مجروح خویش، چشم انتظار کدام بی‏قراری بودی که این چنین، عزلت نشین عزّتی و عظمت.
ام البنین! معجزه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شق القمر بود و معجزه تو «ماه پاره پاره». هنوز که هنوز است، عطر دست‏های عباس به گردن گل‏های یاس مانده است.
ای کربلای ممتد مهرورزی! ای شکوه شِکوه‏ناپذیر! ای حرمت بی‏حدّ! در مدینه ماندی تا دوشادوش عشق، حجم سنگین و رنگین داغ را از شانه‏های پیامبر برداری!
ای نقطه کانون کربلا و مدینه! در مدینه ماندی تا دوش به دوش شیون و شیدایی و پهلو به پهلو بی‏قراری، سنگ صبور فاطمه علیهاالسلام باشی.
ماندی تا چون همیشه، فاطمه را در این داغ غم گستر، دستگیری کنی.
مدینه در مدینه ماندی و چشم به راه بیرق بی‏قرار عباس، غربت بقیع را با اشک‏های زلال خویش شستشو دادی.
ام البنین، ای قرینه غریب «ام المصایب»، ای که پشت تنهایی‏ات خم شد، امّا خم به ابروان بارانی خویش نیانداختی ـ که تو مادر عباسی و همسر علی علیه‏السلام ـ !
چهار ستون پیکر تو ـ «عباس، جعفر، عثمان و عبدالله» ـ قطعه قطعه شد، امّا ایمان تو استوار ماند و قلب تو قرص‏تر از ماه شب‏های مدینه!
اگرچه در کربلا نبودی تا حزن هزار دلهرگی را از دوش حسین علیه‏السلام برداری، امّا در مدینه ایستادی تا نبض عاشورا را در مدینه به جریان اندازی.

ادامه نوشته

شهادت مادرم زهرا(س)افسانه نیست...

خزان زود هنگام و كبود شدن ياس بوستان پيامبر ، تسليت باد .

.....عمر ( لعنت الله عليه ) به ابوبکر ( لعنت الله عليه ) گفت: چرا کسي را سراغ علي نمي فرستي تا او هم بيعت کند ؟

غير از علي و آن چهار نفر(سلمان، ابوذر، مقداد و زبير) همه بيعت کردند !

ابوبکر از عمر پرسيد : چه کسي را بفرستيم ؟ عمر گفت: قنفذ را ميفرستيم ، او مردي تندخو وخشن و از آزادشد گان است

قنفذ به همراهي عده اي به سوي خانه اميرالمومنين ( عليه السلام ) به راه افتادند....و اجازه خواستند.

ولي حضرت زهرا(س) به آنها اجازه نداد .

قنفذ و همراهانش نزد ابوبکر و عمر بازگشتند و گفتند : به ما اجازه داده نشد ، در اين حال ابوبکر و عمر هر دو در مسجد نشسته و مردم اطرافشان را گرفته بودند.عمر گفت: برگرديد ! اگر اجازه داد داخل شويد وگرنه بدون اجازه داخل شويد !

دوباره به خانه رفتند و اجازه خواستند. حضرت فاطمه زهرا(س)فرمود:نميگذارم بدون اجازه وارد خانه من شويد.بار ديگر بازگشتند ولي قنفذ ملعون آنجا ماند.

آنها به ابوبکر و عمر گفتند : فاطمه چنين گفت و نگذاشت بدون اجازه وارد خانه شويم.

عمر خشمگين شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!!

سپس عمر به عده اي که در اطرافش بودند دستور داد تا هيزم آوردند و آنان هیزم برداشتند وعمر نیز هیزم برداشت، و آنهارا اطراف منزل علي و فاطمه و فرزندانش قرار دادند.

سپس عمر با صداي بلند فرياد زد: قسم به خدا يا علي بايد خارج شوي وبا خليفه پیامبر !! بيعت کني وگرنه شما را با آتش ميسوزانم !

فاطمه (س) فرمود: اي عمر ، ما را با تو چه کار است.عمر گفت: در را باز کن وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشیم.

فاطمه (س) فرمود: آيا از خدا نمي ترسي و به خانه ام داخل ميشوي ؟!

ولی عمر ابا نکرد از اینکه برگردد ،آتشي طلبید و با آن در خانه را آتش کشيدو با فشار به در خانه، داخل شد.

فاطمه (س) جلو آمده فرياد زد: اي پدر ، اي رسول خدا !عمرشمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوي فاطمه زد.

فاطمه ناله اي زد : اي پدر .......!عمر تازيانه را بلند کرد و به بازوي فاطمه زد.

ادامه نوشته

خطبه ای برای همه زمان ها

خطبه ذیل خطبه ایست که حضرت فاطمه(س)در هنگام بیماریشان برای زنان مهاجرین و انصار بیان فرمودند.خطبه تاثیرگذاریست بهتون پیشنهاد میکنم حتی اگر این خطبه را شنیده اید بار دیگر آن را بخوانید.خانم فاطمه زهرا(س) به گونه ای خطبه شان را ایراد فرموده اند که گویی مخاطبشان همه نسلهاست،همه آنها که قدر امام زمانشان را ندانستند و به ایشان اجازه حکومت و رهبری ندادند...  

"بخدا سوگند صبح كردم در حالى كه نسبت به دنياى شما بى‏ميل و نسبت به مردان شما ناراحتم، آنان را از دهان خويش بدور افكنده، و بعد از شناخت حالشان به آنان بغض ورزيدم، پس چه زشت است كندى شمشيرها و سستى بعد از تلاش و سر بر سنگ خارا زدن، و شكاف نيزه‏ها وفساد آراء و انحراف انگيزه‏ها، و چه زشت است ذخيره‏هائى كه پيش فرستادند، و خداوند بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانه خواهند بود، بدون شك مسئوليت اين عمل بعهده ايشان بود و سنگينى آن بدوششان است، و ننگ و عارش دامنگيرشان مى‏گردد، پس اين شتر بينى‏بريده و زخم‏خورده باشد، و گروه ستمكاران از رحمت الهى بدورند.
واى بر آنان، چگونه خلافت را از مواضع ثابت و بنيانهاى نبوت و ارشاد، و محل هبوط جبرئيل، و آگاهان به امور دين و دنيا دور ساختند، آگاه باشيد كه اين زيان بزرگى است، و چه عيبى از على عليه‏السلام گرفتند، بخدا سوگند عيب او شمشير براّنش، و بى‏اعتنائى به مرگ، و شدّت برخوردش، و عقوبت دردناكش، و اينكه غضبش در راه رضاى الهى بود.
بخدا سوگند اگر از راه روشن بدور رفته، و از پذيرش طريق مستقيم كناره مى‏گرفتند، آنان را بسوى آن آورده و بر آن وامى‏داشت، و به سهولت براهشان مى‏برد، و اين شتر را سالم به مقصد مى‏رساند، كه راهبرش را دچار زحمت نكند و سواره‏اش را ملول نگرداند، و آنان را به محل آب خوردنى مى‏رساند، كه آبش صاف و فراوان بوده و از آن لبريز باشد و هرگز كدر نگردد، و ايشان را از آنجا سيراب بيرون مى‏آورد، و در پنهان و آشكار برايشان ناصح بود.

اگر او در محل خلافت مى‏نشست هرگز ثروت دنيوى براى خود قرار نمى‏داد، و از آن بهره فراوانى برنمى‏داشت، جز به اندازه فرونشاندن تشنگى و رفع گرسنگى، و به ايشان مى‏شناساند تا بين زاهد و دنياپرست، و راستگو و دروغگو تشخيص دهند. و اگر ملّتها ايمان آورده و تقوى پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آنان فرومى‏ريختيم، ولكن آيات الهى را تكذيب كردند و از اينرو آنان را در برابر آنچه انجام دادند گرفتار ساختيم، و كسانى كه از اين گروه ستم نمودند نتايج زشتى كارشان بزودى دامنگيرشان شده و هرگز بر ما غالب و پيروز نخواهند شد.
آگاه باش، بيا و بشنو، هرچه زندگى كنى روزگار عجائبى را بتو نشان خواهد داد، و اگر تعجب كنى، گفتار اينان تعجب‏آور است، اى كاش مى‏دانستم كه به چه پناهگاهى پناهنده شده، و به كدام ستونى تكيه داده، و بر كدام فرزندانى تجاوز نموده و استيلا جسته‏اند؟ چه بد رهبر و دوستى را انتخاب كرده‏اند، و براى ستمكاران بد بدلى است.
بخدا سوگند، بجاى پرهاى بزرگ، روى بال دم را انتخاب، و بجاى پشت، دم را برگزيدند، ذليل گردد قومى كه مى‏پندارد با اين اعمال كار خوبى انجام داده است، بدانيد كه اينان فاسدند اما نمى‏دانند، واى بر اينان، آيا كسى كه هدايت يافته سزاوار پيروى است، يا كسى كه هدايت نيافته و نيازمند هدايت است، واى بر شما چگونه حكم مى‏كنيد.

بجان خودم سوگند، نطفه اين فساد بسته شد، در انتظار باشيد تا اين مرض فساد در پيكر جامعه منتشر شود، آنگاه از پستان شير خون تازه و زهرى هلاك‏كننده بدوشيد، در اينجاست كه رهپيمايان راه باطل زيانكار شده، و آيندگان عاقبت اعمال گذشتگان را مى‏يابند، آنگاه جانتان با دنيايتان، و قلبتان با فتنه‏ها آرام مى‏گيرد، و بشارت باد شما را به شمشيرهاى كشيده و حمله متجاوز ستمكار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد زورگويان، كه حقوقتان را اندك داده و اجتماع شما را بوسيله شمشيرهايش درو خواهد كرد، پس حسرت بر شما باد كه كارتان به كجا مى‏رسد، آيا من مى‏توانم شما را به كارى وادارم كه از آن روى گردانيد."

                                               

                                           العفو....العفو....یا مولانا یا صاحب الزمان....

مهر مادری

فرمايش حضرت زهرا درباره امت پيامبر در لحظه شهادت

اسماء گويد: ديدم حضرت دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و مى‏گويد: پروردگارا به حق حضرت محمد مصطفى و شوق و اشتياقى كه نسبت به من داشت و به شوهرم على مرتضى و اندوهى كه بر من دارد و به حسن مجتبى و گريه‏اش بر من، و به حسين شهيد و حسرت و افسردگيش نسبت به من و به دخترانم كه دختران فاطمه‏اند و آه ماتمشان بر من، از تو مى‏خواهم كه بر گنهكاران امت حضرت محمد ترحم فرموده، و آنان را ببخشائى و به بهشت واردشان سازى كه تو گرامى‏ترين سؤال شوندگان و ارحم الراحمين مى‏باشى.

                                                              بلادى البحرانى، «وفاه فاطمة الزهراء»/ 78

جای خالی یاس

فرا رسیدن سالروز شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (س)و آغاز ایام فاطمیه را به محضر امام عصر(عج)و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض مینماییم .

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هر صبح پیش از مسجد می آمد که بگوید: «پدرت فدایت دخترم»!

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که هر غروب می آمد که بگوید: «شادی دلم»، «پاره تنم».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که می خواست برود سفر و آمده بود زیر گلوی او را ببوسد.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که پی «کسای یمانی» می گشت تا در آن آرامش یابد.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پسرش حسن علیه السلام باز کرده بود «جدّت زیر کساست، برو نزدیک».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و به حسین علیه السلام خسته از راه آمده، گفته بود «نور چشمم»، «میوه ی دلم»، «جد و برادرت زیر کسایند».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی علیه السلام باز کرده بود. روی علی علیه السلام که بی تاب می گفت «بوی برادرم محمدصلی الله وعلیه وآله می آید».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار، یعنی آیا در را روی جبرئیل خودش باز کرده بود؟.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و تنها گلیم زیر پایش را بخشیده بود.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و گردنبند یادگاری را کف دستهایش دراز کرده بود سمت فقیری که از این همه سخاوت گریه می کرد.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و پارچه ای کشیده بود روی سرش چون حتی چادرش را بخشیده بود.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و قرص نان را گرفته بود بیرون تا دست های مسکینی آن را بقاپد، بعد از گرسنگی روزه ی بی سحری چشم هایش سیاهی رفته بود.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و به صورت شرمنده ی زنی که برای بار دهم سؤالی را می پرسید لبخند زده بود.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را برای مردش باز کرده بود که باز با دست خالی از راه می رسید و نگفته بود که چند روز است غذایش را به بچه ها داده و خود نخورده است.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بر همین دیوار و در را روی چشمهای خیس علی باز کرده بود، روی مردی که جانش و برادرش را از دست داده بود.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بر همین دیوار و شنیده بود همسایه ها بلند، طوری که بشنود، می گویند: علی! او را ببر جایی دور از شهر، گریه هایش نمی گذارد شب بخوابیم.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بر همین دیوار و به بلال که ساکت و محزون آن پشت ایستاده بود، گفت: «دوباره اذان بگو، من دلتنگم».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی باز کرده بود که می آمد تا برای سالهای طولانی خانه نشین باشد.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و گفته بود «نمی گذارم ببریدش».

ایستاده بود درست پشت همین در تکیه داده بود درست بر همین دیوار که...!

نوشته فاطمه شهیدی

میلاد عشق

میلاد عقیله بنی‌هاشم ، سمبل کمال عقل و بردباری ، بزرگ بانوی دشت کربلا و نگهدارنده ایمان و عقیده و کوبنده دژخیمان زورگوی بنی‌امیه ، حضرت زینب(س) بر شیعیان مبارک باد!

عشق، از نهان‏خانه دل، پای بیرون می‏نهد و از محاسبات و فرضیات خاکی و زمینی عقل، پاپس می‏کشد. از بامِ شدن‏ها و ناشدن‏ها اوج می‏گیرد و فارغ‏بال، در آسمان معنا سیر می‏کند؛ آنک تویی که از عرش، بر فرش می‏تابی.
عشق در این عروج روحانی، دیدگانی را مفتون قدرت سیر و صعودش می‏کند که تا حال، با اشاره انگشت به ماه، نوک انگشت را می‏دیدند؛ نه خود ماه را زینب! تو چکاوک آشیان گزیده عرشی، نام تو را رسول، از آسمان آورده است. نامت، محفوظ در لوح آسمان‏هاست. منادی عرش، نام «زینب» را زمزمه می‏کند.
ای فرشته لحظه‏های تنهایی حسین علیه‏السلام ! می‏خواهم از تو بنگارم. تو را ندیده‏ام؛ ولی انگار می‏بینم. صدایت را نشنیده‏ام؛ انگار می‏شنوم!
من، صدای دلکش خطابه زینب را از جایی می‏شنوم که پای مفلوجِ معادلات تهی از قدرت عشق، کوتاه است و از پیمانه خلوت‏نشینان بی‏هنرِ لایعقل، در آنجا خبری نیست؛ چراکه آن عقلِ معادله‏ای، برای اثبات ادله خویش نیز در بند آزمون و خطاست و آن عشقِ تُهی لایعقل، مثال فردی کور است؛ گاه پس می‏رود و گاه پیش؛ نه می‏رسد، نه می‏رسانَد!
مپندارید این دختر حوری‏وش آسمانی مقام، در لابه‏لای چرخ دنده‏های زنگاربسته عقل منهای عشق، که گره‏خورده و بی‏تحرک، در متن صفحات قطور تاریخ خفه مانده‏اند، یافت می‏شود، یا در جام رندان مست، که با زلف پریشان در کوچه‏های عشق منهای عقل لاف می‏زنند و سر و موی می‏کنند، رُخ می‏نماید!
از زینب، تاریخ تولدی و تاریخ شهادتی دانستن، در این یکی، غزلی از گل و در آن یکی، جامه مشکین کردن و هِق هِق زدن چه‏کار آسانی است و چه شناختِ بی‏رنجی!
رها کنید زینب را با این ساده‏انگاری‏ها!
این دختر، از تبار علی علیه‏السلام است؛ یا در شناختش زحمتی بِکِش، سر و مویی سپید کن که سر و موی کَنْدَن هنر نیست؛ یا رحمتی کن و از مرکب معرفتش فرود آ و راه خویش گیر!
ای بانوی زلال‏تر از آب روان! تو می‏آیی و غنچه‏های باغچه، آمدنت را در گوش هم نجوا می‏کنند.
ای کوه تنها مانده در میان نیزه‏های شکسته!
جز تو چه کسی با کمر خمیده به داغی و فراقی، فریاد «ما رَأَیتُ اِلاَّ جَمیلا...» سر می‏دهد؟!
تو پناه آهوان گم‏گشته خرابه‏های شامی.
تو همان پروانه پر و بال سوخته بر بالین شمع مقتلی.
تو اینک می‏آیی و دل‏ها، خرسندند از آمدنت.
درّ غلتان وجودت را فرشتگان، در حریرِ قنداقه‏ای از جنس بال‏های آسمانی‏شان می‏پیچند.
عطر روح‏افزای وجود مقدست، از پس ستیغ کوه‏های تاریخ، در دشتِ کنون از هنوز تا همیشه به مشام می‏رسد.
یا زینب کبرا! ما اهالی شهر چهارده ستاره‏ایم.
                      «رواق مَنظر چشمِ من آشیانه توست   ***    کرم نما و فرود آ، که خانه خانه توست»

روز پرستار بر همه پرستاران به خصوص پرستاران سنایی مبارک باد!            

هفت،هشت سین!

بسم رب المهدی(عج الله تعالی فرجه)

بی قاعده مینویسم

برای محبوب! 

بر سر سفره ی هفت سین دلم 7،سین مینویسم...

یک تنگ ماهی پر از دریا میگذارم کنارش تا که یادم باشد...

من هنوز لبریزم،لبریز حیات...

من هنوز در پی سایه ی پرمهر شما  زندگی می کنم ...

حیات دارم و این همه بسته به یک  تار سر زلف شماست...

یک حبه سیر را در سبدی روی سفره میگذارم,تا یادم بماند...هنوز از دستم سیر نشدید...!

و هنوز امیدی هست!

سیب سرخی را در ظرف آبی زلال می اندازم...

آبی زلال...و سیبی سرخ...!

قطره ای اشک در آب زلال می افتد تا یادم بماند,اینبار هم ،شما غایبید و من غافل...

تکه ای سبزه از آن سوی دلم میچینم،که نَهم گوشه ی بالای سفره ی هفت سین دلم، تا حواسم باشد ،عمر این سبزه ی  تر،چون جوانی خودم  محدود است!

اگر آستین بالا نزنم، اگر دیر بجنبم...

 سفره ی هفت سین دلم سینی دارد...از ساعت...

ساعتم روی 12کوک است 

 می دانم که روزی به صدا در می آید...

کاغذی بر میدارم و رویش مینویسم:سلام!

میگذارم در آب ...همان آب زلال!

باقی سین هایم همه هستند در اوج سکوت...

راستش در واقع سفره ی هفت سین دل من ،امسال...

همه اش یک سین است...!

سین یک سفره پر از ...

یک سفره پر از ساک نیاز

ساک سربسته ای از ...

سین هشتم باشد "سه شنبه , تحویل سال "!!!

 "یارب الحسین(ع) بحق الحسین(ع)،اشف صدرالحسین(ع) بظهورالحجة(عج)"

سال نوتان مهدوی تر...پربارتر...سرشار از استجابت ظهور...

التماس دعای فرج...

عروج دخت آفتاب

روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

سالها منتظر روی برادر بودم

بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟

من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟

روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است

یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم

سالها میشود و از پیرهنش بی خبرم

روی قبرم بنویسید ندیده رفتم

با تن خسته و با قد خمیده رفتم

چقدر مردم این شهر ولایی خوبند

که سرم را نشکستند خدایی خوبند

بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد

به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد

چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت

معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت

من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟...

من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟

فرارسیدن سالروز وفات کریمه اهل بیت،حضرت معصومه(س) بر همگان تسلیت باد.

می گویند قریب یك سال پس از هجرت امام رضا(ع)، از مدینه به خراسان، به قصد دیدار برادر؛ بار سفر پیچید و به علت غلبه بیماری بر آن وجود شریف، به خصوص در این دیار رحل اقامت افكند و جان به جان آفرین تقدیم نمود.دیدار برادر، آن هم برادری شفیق و یگانه، بسیار شوق انگیز است، ولی یقیناً هدف باید بسیار بالاتر از این بوده باشد كه كسی چنان غریبانه، آثاری چنین عظیم در درازای زمان با خود همراه آورده است.

در این میان، تاریخ اگر چه همه واقعیتها و حكایتهای خود را برای آیندگان حفظ نكرده و جزییات سفر آن بزرگوار را بیان ننموده است، اما چه باك كه با انتساب و اتصال این مقام عالی قدر به خاندان ولایت و امامت(علیه السلام)، طریق شناخت و معرفت آن وجود گرامی، چندان مشكل نخواهد بود.

ضمن آنكه با مشاهده این خبر و اخبار دیگری در این ردیف كه بیان می كند «هارون الرشید»، خلیفه منحوس عباسی، سالیان دراز امام موسی بن جعفر(ع) را به زندان افكند و یا دیگر ملعون پس از وی، ولایت عهدی را بر امام علی بن موسی الرضا(ع) تحمیل نمود و یا... گهگاه گمان می رود كه موضع معصومین بزرگوار در برابر خلفای جور زمان خود غیرفعال بوده است، اما با نگرشی عمیق تر، در صبر طولانی آنان، چیزی جز كثرت اشتیاق تاریخی اقامه كلمه حق و كثرت محبت بر هدایت تاریخی نسل بشر نمی بینیم.

معصوم(ع) در رسالت تكوینی و تاریخی خود، جریان بغض و عداوت را به خوبی می شناسد، لذا هر زمان در برابر دشمنی قرار دارد كه هم با گذشته اش آشناست، كه ریشه در تاریخ دارد! و هم بر آینده اش آگاه است، كه امتداد عداوت او را می بیند! بر این اساس دشمن امام موسی كاظم و امام رضا(ع)، محدود به هارون و مأمون و یا هرگونه دشمن مقطعی دیگر نیست، بلكه موضوع فعل معصوم در گام اول، رویارویی با ابلیس تاریخ در هر لباس و حجابی است و حال آنكه این دو فقط جزیی از تجسد عینی ابلیس تاریخند كه با خاصه كظم غیض رضوی و رضای رضوی و... تا آخر تاریخ، منكوب و در لهیب فرعونیت خویش مقهور ماندند.

معصوم از آن جهت كه ولی رشد و هدایت تاریخ است؛ به حقیقت می داند كه چه تصمیمی بگیرد و چگونه ضربه ای بر دشمن وارد آورد كه به خشكاندن ریشه كفر و نفاق در تاریخ و گشودن باب هدایت بر خلق بشر منجر گردد. زیرا ظرفیت معصوم، ظرفیت مشرف و ناظر بر همه ابعاد تاریخ و هرگونه فعل معصوم، فعل تاریخی و حیات ساز است.

گریه معصوم(علیه السلام)، عاطفه تاریخ را به لرزه می آورد.

قیام معصوم(علیه السلام)، مردم عالم را به اعتراض علیه كفر و بیداد وامی دارد.

غیبت معصوم(علیه السلام)، خلق تشنه را در قحط زلال صداقت می گذارد و...

هجرت معصوم(ع)، برای جریان هدایت در عصر ظهور، مأوا می سازد و از این جهت است كه هجرت دختری از خاندان امامت و ولایت، به یك هجرت تأثیرگذار تاریخ تبدیل می گردد. زیرا ایشان اگر چه غیر از چهارده معصوم(ع)، ولی در افق بسیار بالایی متولی به ولی زمان خود بودند. تحت توجهات و عنایات خاص ولی زمان پرورش یافته و رنگ خلق و خوی و ملكات الهی را به خود پذیرفته اند، همانند امام، فكری جز استعلای اسلام ناب محمدی(ص) نداشتند و در این راه به تبعیت از مولای خویش در برابر شداید و مصایب دوران سیاه عباسی چنان استقامت ورزیدند كه در نهایت مأمون، خلیفه وقت به پندار حفظ حكومت غاصبانه خود، چاره ای جز حمله به كاروان مهاجرتی آل رسول(ص) نیافت و كوچك و بزرگ و زن و مرد آنان را در هر كجا یافت، به شهادت رساند.

اما زهی خیال باطل كه با این كار، شیعه از ناشناخته ماندن در عصرهای تاریخ نجات یافت، زیرا نقش این هجرت نه فقط جایگاه جغرافیای معنوی و اهرم جذب قلوب، بلكه موطن جغرافیایی طبیعی شیعه را نیز تغییر داد.

نزول سیزدهمین آیه عترت

شعرها، از عاقبت به خیری خود می‌گویند که یازدهمین عطر را بوییده‌اند؛ عطشناک و مشتاق.

زمین، امروز متبسم است و آسمان، طرحی از نشانه‌های یک‌ریز، از سوی فرشتگان مسرور دارد. همه آراستگی‌ها، بر صفحه امروز باریده است.

چه تابناک می‌توان از مدایح امروز، پیاله برگرفت و با مستانگی، تا آخرِ دنیا، به عشق و شور و خلوص پرداخت.مدینه، بار دیگر، در اندامی قدسی ظاهر شده است؛ ایستاده بر درگاه صبح.مدینه، قلمرو روشن عشق است؛ بافت محکم دلدادگی.

شمیم گلهای «ربیع الثانی»، فضای «مدینه» را فرا می‌گیرد و لحظه ها آکنده از عطرِ «صلوات» می‌شود.

خانه «امامت» را اینک پایان انتظار است؛ انتظاری که آمدنش را با «انتظاری» شگفت و گسترده، پیوند خواهد زد.

کسی می‌آید که ادامه «طلوع» در تاریکستان قهقرایی زمان است.

کسی می‌آید تا «انسان»، به حق راستین خویش برسد؛ حقی که روزی در تمام نگاهها متجلّی خواهد شد.

کسی می‌آید که نقطه عطفی در پیوندِ باورهای «نخستین» و «واپسین» خواهد بود و در دامان حق نمایِ ولایتش، نجات دهنده حقیقی و موعود ازلی «عج» را پرورش خواهد داد!

کسی می‌آید که ادامه «خیر» است؛ از «آدم» علیه السلام تا «خاتم» صلی الله علیه و آله و از حضرت خاتم صلی الله علیه و آله، تا وارث حقیقیِ خیر؛ «حضرت بقیة اللّه الاعظم، مهدی عجل‌الله‌فرجه »!

چیزی به عشق نمانده است.

با نام «حَسَن»، باب یازدهم کتاب امامت نگاشته می‌شود و این، مژده‌ای است برای ما که چیزی به کلیّت روشنی نمانده است. چیزی نمانده به سر زدنِ یگانه گوهر عشق و اتمام حجت.

از هم اکنون، دنیا چشمان پرفروغش را به انتظار می‌نشیند. 

فرا رسیدن سالروز میلاد یازدهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت امام حسن عسکری (ع)را به محضر فرزند بزرگوارشان حضرت صاحب الزمان(عج) و عموم شیعیان جهان تبریک عرض می نماییم.

بهره ای از کلام امام حسن عسکری(ع)

در كتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسكرى علیه السلام و نیز در كتاب مرحوم قطب الدّین راوندى آمده است :

شبى از شب ها به محضر مبارك حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى علیه السلام وارد شدیم .همچنین والى شهر كه علاقه خاصّى نسبت به حضرت داشت ، به همراه شخصى كه دست هاى او را بسته بودند، وارد منزل امام علیه السلام شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! این شخص را از دكّان صرّاف در حال سرقت و دزدى گرفته ایم و چون خواستیم او را همانند دیگر دزدان شكنجه و تأدیب كنیم ، اظهار داشت كه از شیعیان حضرت علىّ علیه السلام و نیز از شیعیان شما است و ما از تعذیب او خوددارى كردیم و نزد شما آمدیم تا ما را راهنمائى و تكلیف ما را نسبت به این شخص روشن بفرمائى .

حضرت فرمود: به خداوند پناه مى برم ، او شیعه علىّ علیه السلام نیست ، او براى نجات خود چنین ادّعائى را كرده است .

سپس والى آن سارق را از آن جا برد و به دو نفر از مأمورین خود دستور داد تا آن سارق را تعذیب و تأدیب نمایند، پس او را بر زمین خوابانیدند و شروع كردند بر بدنش شلاّق بزنند؛ ولى هر چه شلاّق مى زدند روى زمین مى خورد و به آن سارق اصابت نمى كرد.

بعد از آن ، والى مجدّدا او را نزد امام حسن عسكرى علیه السلام آورد و گفت: یاابن رسول اللّه ! بسیار جاى تعجّب است ، فرمودى كه او از شیعیان شما نیست ، اگر از شیعیان شما نباشد پس لابد از شیعیان و پیروان شیطان خواهد بود و باید در آتش قهر خداى متعال بسوزد.اما با این اوصاف ، من از این مرد معجزه و كرامتى را مشاهده كردم كه بسیار مهمّ خواهد بود، هر چه مامورین بر او تازیانه مى زدند بر زمین مى خورد و بر بدن او اصابت نمى كرد و تمام افراد از این جریان در تعجّب و حیرت قرار گرفته اند.

در این موقع امام حسن عسكرى علیه السلام به والى خطاب نمود و فرمود: اى بنده خدا! او در ادّعاى خود دروغ مى گوید، او از شیعیان ما نیست ، بلكه از محبّین و دوستان ما مى باشد.والى اظهار داشت : از نظر ما فرقى بین شیعه و دوست نمى باشد، لطفا بفرمائید كه فرق بین آنها چیست ؟

حضرت فرمود: همانا شیعیان ما كسانى هستند كه در تمام مسائل زندگى مطیع و فرمان بر دستورات ما باشند و سعى دارند بر این كه در هیچ موردى معصیت و مخالفت ما را ننمایند.و هر كه خلاف چنین روشى باشد و اظهار علاقه و محبّت نسبت به ما نماید دوست ما مى باشد، نه شیعه ما.

منبع: تفسیر الامام العسكرى علیه السلام، ص 316، ح 161؛ الخرایج و الجرایح، ج 2، ص 684، ح 3؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 2579. (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام»، عبدالله صالحی.)

۱. جدال‌ مکن‌ تا احترامت‌ برود ، و شوخى‌ مکن‌ تا بر تو گستاخ‌ شوند . (تحف‌ العقول‌ ، ص‌ ۵۱۶) 
۲.شرک‌ در میان‌ مردم‌ از جنبش‌ مورچه‌ بر روپوش‌ سیاه‌ در شب‌ تار نهانتر است‌ .(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ ۵۱۷)
۳. فروتنى‌ نعمتى‌ است‌ که‌ بر آن‌ حسد نبرند .(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ ۵۲۰)
۴.هر که‌ نهانى‌ برادر خود را پند دهد او را آراسته‌ و زیور بسته‌ ، و هر که‌ دربرابر دیگرانش‌ پند دهد زشتش‌ کرده‌ (تحف‌ العقول‌ ، ص‌ ۵۲۰)

علمدار دانش


هفده ربیع الاول، سالروز طلوع خورشید پرفروغ آسمان علم الهى و برگیرنده نقاب از چهره حقایق، امام جعفر صادق علیه السلام بر همه مسلمانان عالم مبارک باد!

 

پای درس امام صادق(ع)

 

چرا به ما میگن شیعه؟ 

روزی یکی از دوستان امام به نام مفضل می پرسد: شما قبل از خلقت آسمان و زمین کجا بودید؟ امام می فرماید: ما نوری بودیم که خدا را تسبیح و تقدیس می کردیم تا اینکه خداوند ملائکه را آفرید و به آنها نیز فرمان تسبیح داد ولی آنها گفتند که ما نمی دانیم، آنجا بود که به دستور خدا، ملائکه از ما تسبیح را آموختند. باید بدانی که پیروان ما از شعاع آن نور آفریده شده‌اند و به همین خاطر است که به آنان شیعه نامیده شده‌اند ...

پس قدر خودت را بدان و بدان که این فقط یک اسم نیست که رسم حقیقی توست و هر کسی توفیق آن را نخواهد یافت. و چه چیزی بهتر از این که این نور درونی را چراغی در این تاریکنای زندگی کنی تا رسیدن به خانه دوست که هرچه هست هموست! که اگر چنین نکنی قدر خود را نشناخته ای.(بحار الانوار، ج 26، ص 349، حدیث 24 )

جلوه و چهره اسلام
اسلام برهنه است, لباسش حيا و زيورش وقار و جوانمـردىاش عمـل صالـح و ستونـش پارسايى مى باشد , وبراى هر چيزى پايه اى است و پايه اسلام دوستى , ما اهل بـيت است .(تحف العقول, ص ۳۰۷.)

نشانه های نفاق

سه چيز است در هر كه باشد منافق است, اگر چه روزه بدارد ونماز بخواند: آن كه چون سخن گويد دروغ گويد , و چون وعده كند خلاف ورزد و چون امنيش دانند خيانت نمايد.(تحف العقول , ص ۳۱۶.) 

انسان دو چهره
هركس با مسلمانان با دو چهره و دو زبان برخورد كند, روز قيامت با دو زبان از آتش وارد عرصات محشر خواهد شد. (اصول كافى, ج 2, ص 257.) 

ارزش سكوت
عالم باشى يا جاهل , خاموشى را برگزين تا بردبار به شمار آيى ; زيرا خاموشى نزد دانايان زينت و در پيش نادانان پوشش است.(مستدرك الوسايل, ج 9، ص 17.)

صلی الله علیک یا رسول الله!

دیرگاهی دور و دراز، زمین در انتظار بود و آسمان، بی‏قرار، کعبه، آکنده از ازدحام ناخدایان کر و کور بود؛ خانه‏ها تهی از آوای شوق و شور، و دختران بی‏گناه، آرمیده در زیر خروارها خاک خاموش و سرد هزارها گور!

دشت‏ها خسته بودند، جنگل‏ها بی‏خورشید، کوه‏ها ابری، آسمان خاکستری و فصل‏ها سر در گریبان. جاده‏ها سوگوار و آدمیان، سرگشته و حیران. نگاه‏ها منتظر، زمین بی‏پناه و دل‏ها و جان‏ها بی‏سر و سامان.و ناگهان، بهار از راه رسید؛ همچون خورشید، و آتشکده «فارس» خاموش شد. بت‏ها سرنگون شدند و کنگره‏های قصر «کسرا» واژگون... مردی آمد از تبار هابیل، در ربیع عام الفیل. و درخشید؛ چندان که نورش به تمامت آفاق رسید و عالم از آن روشن گردید... آمد و پاکیزه بود، و بی‏درنگ به ندای توحید، زبان گشود.

آمد و «محمد» و «امین»نامیده شد.نامی که پیش از او نبود! تمام پیامبران و فرشتگان او را می‏ستودند و می‏ستایند؛ که «کریم» و کرامتش زبانزد خاص و عام بود؛ چنان که پروردگار بدین وصفش ستود.

در مکه، چون وی را می‏آزردند، به کوه‏ها پناه می‏برد و دل و جان به خدا می‏سپرد. خدیجه علیهاالسلام و علی علیه‏السلام همه این‏ها را می‏دیدند؛ اما چون او را می‏یافتند، می‏شنیدند:

«اَللّهُمَّ اهْدِ قَومی فاِنَّهم لا یَعلَمُون؛ خدایا! اینان را هدایت‏گردان، که نادانند».

مهرت را در دل‏هاشان افکن، که نامهربانند... .

آمد و «رحمت» نامیده شد؛ برای همه آفریدگان ـ از خوبان و بدان ـ ؛ چندان که به خیل کافران، روی می‏آورد و در هدایتشان پافشاری می‏کرد. رنج‏ها و دردها می‏کشید؛ ولی هرگز از مهربانی دریغ نمی‏ورزید.

آمد و «متوکل» نامیده شد؛ که هماره به خدا اعتماد داشت؛ نه به دنیا...

آمد و «امین» نامیده شد؛ چنان‏که «عبداللّه‏» بود؛ «مصطفی» و... برترین پیامبر و آفریده است؛ که آیینش مطابق فطرت آدمیان، و معجزه‏اش بیان کننده هر چیز در هر زمان و مکان... و این است سرّ خاتمیت.

میلاد آینه مهربانی‏ها، خاتم پیامبران، رحمت زمین و آسمان، بر پیروان یکتاپرستش مبارک باد!

 

در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت‏حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست که‏پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است که مرحوم صدوق‏«ره‏»در کتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام‏روایت کرده و ترجمه‏اش چنین است که آنحضرت فرمود: 
ابلیس به آسمانها بالا مى‏رفت و چون حضرت عیسى‏«ع‏»بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى‏رفت،و هنگامیکه رسول خدا«ص‏»بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه‏ممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع‏گردیدند،و قریش که چنان دیدند گفتند: قیامتى که اهل کتاب مى‏گفتند بر پا شده! 
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان کسرى در آن شب شکست‏خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشک شد.ووادى سماوه پر از آب شد. 
آتشکده‏هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید. 
دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،وهر کاهنى که بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائى افتاد. 
و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد(و آنها را بیارى‏طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چیزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى‏بینم و بطور قطع درروى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى‏بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و ببینید این اتفاق‏چیست؟ 
آنگاه در دنیابجستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر او بانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرا رفت و چون‏گنجشکى گردید و خواست در آید که جبرئیل بر او نهیب زد: 
-برو اى دور شده از رحمت‏حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل‏از تو سؤالى دارم؟ از دیشب تاکنون چه تازه‏اى در زمین رخ‏داده؟ 
پاسخ داد:محمد-صلى الله علیه و آله-بدنیا آمده. 
شیطان پرسید:مرا در او بهره‏اى هست؟گفت:نه. 
پرسید:در امت او چطور؟ 
گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود وراضیم. 
و در حدیثى که مرحوم کلینى از مردى ازاهل کتاب نقل کرده آمده مردی ازاهل کتاب به قریشیان رو کرده و گفت:نبوت‏از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسى‏است که آنها را پراکنده و نابود سازد! 
قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى‏که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خرسند شدید! بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که‏زبانزد مردم شرق و غرب گردد. 
ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلط مى‏یابد! 

در روایت آمده که آمنه گفت:بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى‏خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان‏نگریست،و نورى از من تابش کرد و در آن نور شنیدم گوینده‏اى‏مى‏گفت:تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.
آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته‏بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن‏گذارده گفت: 
الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى المهد على الغلما 
ستایش خدائى را که بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقا است. 

آغاز امامت

 

نهم ربیع الاول،سالروز آغاز ولایت و امامت آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها،حضرت مهـدی مـوعـود (عج) بر منتظران و چشم انتظــاران ظهــورش تبریک و تهنیت باد.
سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین
عید مشتاقان سرمست حسین
عید ذبح کوچک دست حسین
عید باغ یاسمن های کبود
عید شادیِ بدن های کبود
عید سردار رشیـد علقمه
عید سقـای شهیـد علقمه
عید ثـارالله و هفتـاد و دو تن
عید سربازان بی غسل و کفن
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه گوش
روی او آیینه روی خــداست
پشت او محکم به نیروی خداست
پیش رو خوبان عالم، لشکرش
پشت سر دست دعای مادرش
بـر سـرش عمـامه پیغمبر است
ذوالفقارش ذوالفقار حیدر است
پرچمش پیراهـن خـون خداست
نقش آن رخسار گلگون خداست
حنجـر او نینـوای زینبین
نعر? او «یا لثارات الحسین»
اشک چشمش خون هفتاد و دو تن
چهره: تصویـر حسین است و حسن
عدل از نـور جمـالش منجلی
پــایتختش کوفـه مـانند علی
ای امـام عصـر عاشورائیـان
ای امیــد آخـر زهرائیــان
ای به عهد مهدویت مهـد مـا
ای نفس هایت دعای عهد ما
عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی
ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی
تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور
تو به ما نزدیکی و ما از تو دور
ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر
تـا دل دشمـن شـود تاریک تر
چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟
سیـدی مـولایی عجـل لظهـور


***استاد حاج غلامرضا سازگار***

آجرک الله یا بقیه الله!

نشسته در کنارِ من، گل زیبای شیدایی

به طفلی با نواهای یتیمی گرمِ غوغایی

ز زهری خورده‌ام سیلی، که رخسارم شده نیلی

ببین چون مادرم زهرا، شده رویم تماشایی

به سنّ‌ کودکی گشتی تو شاهد ظلمِ دشمن را

غریبیِ تو در یادم، که بعد از من تو تنهایی

روی از دیده‌‌ی مردم، به غیبت می‌کنی منزل

تو رمزِ چارده نوری، تو مهدی مرحمِ مایی

همین مردم که زهرِ کین به کامِ خسته‌ام کردند

زمانی ذکرشان گردد، چرا مهدی نمی‌آیی

به فصلِ انتظارِ تو اسیرِ خاک می‌گردند

خیالِ عاشقان تو، شود معراجِ رویایی

قیامت می‌کند هرجا، قیامت ای عزادارم

ز عشق و شور می‌سازی جهانی غرقِ زیبایی

مسیرِ ذوالفقار تو مدینه، کربلا تا شام

تویی که وارث خونِ حسین و حقِ زهرایی

فرا رسیدن سالروز شهادت یازدهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را به محضر دردانه فرزند گرامیشان؛حضرت مهدی(عج) و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض مینماییم.

امام حسن عسکری(ع) از نگاه شهید مطهری

امام حسن عسكرى عليه السلام از ائمه‏اى هستند كه تحت فشار بسيار بودند چون هر چه كه دوران ائمه به دوره امام عصر عليه السلام نزديكتر مى‏شد كار بر آنها سخت‏تر مى‏گرديد.ايشان در سامرا بودند كه در آن وقت مركز خلافت‏بود.از زمان‏«معتصم‏»مركز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شد. مدتى آنجا بود، دو مرتبه برگشت.علتش هم اين بود كه لشكريان معتصم خيلى به مردم ظلم مى‏كردند و مردم شكايت كردند و ابتدا معتصم گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضى‏اش كردند و او براى اينكه سپاهيان از مردم دور باشند مركز را به سامرا منتقل كرد. امام عسكرى و امام هادى عليهما السلام اجبارا در سامرا به سر مى‏بردند، در محلى كه به نام‏«العسكر»يا«العسكرى‏» ناميده مى‏شد، يعنى محلى كه محل سپاهيان و در واقع پادگان بود، يعنى خانه‏اى كه در آن زندگى مى‏كردند برايشان انتخاب شده بود كه مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر.

ايشان در بيست و هشت‏سالگى از دنيا رفتند(پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنيا رفتند)و دوره‏امامتشان فقط شش سال طول كشيد. به نص تواريخ، تمام اين مدت شش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادى نداشتند،اگر هم احيانا رفت و آمدهايى مى‏شد يا گاهى حضرت را مى‏خواستند،تحت نظر بودند،وضع عجيبى بود. مى‏دانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلت‏خاص بيشتر در او ظهور داشته است .وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلالت و هيبت  ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مى‏كرد تحت تاثير آن سيما قرار مى‏گرفت قبل از اينكه سخن بگويند و او از علم ايشان چيزى بفهمد. وقتى كه سخن مى‏گفتند درياى مواجى شروع مى‏كرد به سخن گفتن، ديگر تكليفش روشن است. در بسيارى از حكايات و روايات اين قضيه كاملا مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اينكه ايشان را سخت تحت تعقيب داشتند و گاهى به زندان مى‏بردند وقتى كه با حضرت روبرو مى‏شدند وضع عجيبى داشتند، نمى‏توانستند در مقابل ايشان خضوع نكنند.علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مى‏دانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مى‏كند. همان كارى كه فرعون با بنى اسرائيل مى‏كرد كه چون شنيده بود كسى از بنى اسرائيل متولد مى‏شود كه زوال ملك فرعون و فرعونيها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائيل را مى‏كشت و فقط دخترها را زنده نگه مى‏داشت و زنهايى را مامور كرده بود بروند در خانه‏هاى بنى اسرائيل و ببينند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود تحت نظر بگيرند،عين اين كار را دستگاه خلافت‏با امام عسكرى عليه السلام انجام مى‏داد.

 اين احمق فكر نمى‏كرد كه اگر اين خبر راست است مگر تو مى‏توانى جلوى امر الهى را بگيرى؟!هر چند وقت‏يك بار مى‏فرستادند به خانه حضرت به تفتيش، مخصوصا وقتى كه امام از دنيا رفت، چون گاهى مى‏شنيدند كه حضرت مهدى متولد شده‏اند. ايشان شش ساله بودند كه پدر بزرگوارشان از دنيا رفتند.در دوران كودكى، شيعيان خاص از هر جا كه مى‏آمدند حضرت ايشان را به آنها ارائه مى‏دادند. ولى عموم مردم اطلاع نداشتند، اما اين خبر بالاخره پيچيده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى متولد شده است و او را مخفى مى‏كنند. گاهى مى‏فرستادند به خانه حضرت كه اين بچه را به خيال خود پيدا كنند و بكشند و از بين ببرند، ولى كارى كه خدا مى‏خواهد مگر بنده مى‏تواند بر ضد آن عمل كند؟!يعنى وقتى قضاى حتمى الهى در يك جا باشد ديگر بشر نمى‏تواند كارى در آنجا بكند. بعد از وفات حضرت و نيز مقارن با وفات حضرت، مامورين ريختند خانه امام را تفتيش كامل كردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند كه تمام زنها، كنيز و غير كنيز را تحت نظر بگيرند، ببينند آيا زن حامله‏اى وجود دارد يا نه؟ يكى از كنيزان را احتمال دادند كه حامله باشد.او را بردند تا يك سال نگاه داشتند، بعد فهميدند كه اشتباه كرده‏اند و چنين قضيه‏اى نبوده است.

وجود مقدس امام عسكرى مادرى دارد به نام‏«حديث‏»كه به لقب‏«جده‏»معروف است. چون جده حضرت حجت(عجل الله تعالى فرجه)بودند ايشان را«جده‏»مى‏گفته‏اند. ولى تنها جده بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصيتى دارد كه نوشته‏اند بعد از امام عسكرى مفزع الشيعه بود يعنى ملجا شيعه اين زن بزرگوار بود.شيعه هر مشكلى برايش پيش مى‏آمد به اين زن عرضه مى‏داشت.

مردى مى‏گويد به خدمت عمه امام عسكرى حكيمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ايشان صحبت كردم راجع به عقايد و اعتقادات مساله امامت و غيره. ايشان عقايد خود را گفت تا رسيد به امام عسكرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست كه الآن مستور و مخفى است.گفتم حال كه ايشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشيم به چه كسى رجوع كنيم؟ گفت‏ به جده رجوع كنيد.گفتم:عجب!آقا از دنيا رفت و به يك زن وصيت كرد؟!فرمود: امام عسكرى همان كار را كرد كه حسين بن على كرد.حضرت امام حسين وصى واقعى‏اش و وصى او در باطن على بن الحسين بود ولى مگر بسيارى از وصاياى خودش را در ظاهر به خواهرش زينب سلام الله عليها نكرد؟عين اين كار را حسن بن على العسكرى كرد. وصى او در باطن اين فرزندى است كه مخفى است ولى در ظاهر كه نمى‏شد بگويد وصى من اوست. در ظاهر وصى خودش را اين زن با جلالت قرار داده است.

ولایت عشق

امشب ای شمع گر از دیده رود اشک رواست

که شب ماتم جانسوز ولی نعمت ماست

امشب ای شمع چو من اشک بیفشان و بسوز

خاصه بر حال غریبی که غریب الغرباست

یا رب این آه غم انگیز ز کاشانه کیست؟

یارب این ناله جانسوز غریبی ز کجاست؟

شمع بر حال پریشان غریبی گرید.

که گدازان جگرش ازستم زهر جفاست

جامه سوگ بپوشیم که ایام غم است.

اشک ماتم بفشانیم که شبهای عزاست

یک طرف رحلت پیغمبر پاکیزه گهر

پیشوایی که ازاو پایه توحید به پاست

یک طرف زهر ستم بر دل پر خون حسن

آتشی زد که ز دود دل او تیره فضاست

آه که جور و ستمکاری مامون پلید

ناله غربت سلطان خراسان برخاست

چه رضایی که ستوده است بردشمن ودوست

چه رضایی که پسندیده مردان خداست

چه مقامی که بود قبله اصحاب یقین

چه حریمی که زیارتگه ارباب صفاست

ساکن کوی رضا باش که این ابر کرم

سایه رحمت او برسر سلطان و گداست

در دبستان رضا درس فضیلت آموز

که دبستان رضا مکتب تسلیم و رضاست.

فرارسیدن شهادت شمس الشموس،حضرت امام رضا (ع) بر عموم شیعیان تسلیت باد.

********************************************

خدا کیست؟؟

حضرت رضا علیه‌السلام در میان دوستان خود بودند که یکی از منکران وجود خداوند تبارک و تعالی از راه رسید.

امام به او فرمود: ‌اگر حق با شما باشد، و خدایی در کار نباشد، ما و شما برابریم، و نماز و روزه و زکات و ایمان ما، به ما زیان نخواهد رسانید. اما اگر حق با ما باشد، در این صورت ما رستگاریم و شما زیان‌کار و در هلاکت خواهید بود.

مرد منکر گفت: به من بفهمان که خدا چگونه است و در کجاست؟‌

امام رضا علیه‌السلام فرمود: وای بر تو! این راهی که می‌روی غلط است. خدا «چگونگی»‌ را «چگونه» ‌کرد؛ بی‌آنکه او به «چگونگی» ‌توصیف شود و او مکان را مکان کرد بی‌آنکه خود دارای مکان باشد؛ بنابراین ذات پاک خدا با چگونگی و مکان شناخته نمی‌شود و با هیچ ‌یک از نیروهای حس درک نمی‌شود و به هیچ ‌چیزی تشبیه نمی‌گردد.

مرد گفت: اگر خدا با هیچ ‌یک از نیروهای حس درک نمی‌شود، بنابراین او چیزی نیست.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: وای بر تو! ‌چون نیروهای حسی تو از درک او عاجز هستند، او را انکار کردی؟ ولی ما در عین آنکه نیروهای حسی ما از درک ذات او عاجز است، به او ایمان داریم و یقین داریم که او پروردگار ماست و به هیچ‌ چیزی شباهت ندارد.

مرد گفت: به من بگو خدا از چه زمانی بوده است؟‌

امام رضا علیه‌السلام فرمود: به من خبر بده که خدا از چه زمانی نبوده است، تا من به تو خبر دهم که در چه زمانی بوده است.

منکر گفت: دلیل بر وجود خدا چیست؟

امام رضا علیه‌السلام فرمود: من وقتی که به پیکر خود می‌نگرم، نمی‌توانم در طول و عرض آن چیزی بکاهم یا بیفزایم، زیانها و بدیهایش را از آن دور سازم و سودش را به آن برسانم؛ از همین موضوع تعیین کردم که این ساختمان دارای سازنده‌ای است؛ از این ‌رو به وجود صانع و سازنده اعتراف کردم؛ افزون بر آن، گردش سیارات، پیدایش ابرها، وزیدن بادها و سیر خورشید، ماه و ستارگان و نشانه‌های شگفت‌انگیز و آشکار دیگر را که دیدم، دریافتم که این گردنده‌ها گرداننده دارد و این موجودات دارای سازنده و پردازنده است.

و اینجا دیگر مرد حرفی برای گفتن نداشت!

در سوگ خورشید مدینه

فرا رسیدن آخرین روزهای ماه صفر ، یادمان رحلت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم )،تسلیت باد.

 مرور می‏کنی خاطرات هزار ساله نوح را، تنهایی آدم را، زخم‏های ایوب را و امتحان ابراهیم را. با آمدن آدم علیه‏السلام آمده‏ای و بعد از عیسی علیه‏السلام به پیامبری رسیده‏ای. فرشته‏ها صدایت می‏کنند؛ اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستی. هرچند اتمام حجت کرده‏ای، هرچند عادل‏ترین نگهبان را بر آنان گمارده‏ای، اما دلشوره اینکه پس از تو چه خواهد شد، رهایت نمی‏کند.

سبکبار بال می‏زنی، تا دورتر از دست‏رس همه پرنده‏ها و فرشته‏ها. اما چه بهارها و اردیبهشت‏ها در حسرت دیدن تو از راه خواهند آمد، ای بهشتی‏ترین! پیامبری‏ات باران مهربانی بود که تا دورترین نقطه تشنگی خاک رسید. عطر رسالتت، هوایی بود که همه خاکیان را به هوای نفس کشیدن در دامنه اسلام کشاند.

پس از تو، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجره‏ای صیقل نداد. به یمن پیامبری تو، زیتون‏ها و انجیرها در برابر نخل‏ها، قرآن تلاوت می‏کنند و نخل‏ها به رسالت جهانی تو سوگند می‏خورند. همه پرنده‏های جهان، اذان می‏گویند تا کوه‏ها به امامت تو نماز کنند. پس از تو چه می‏توان گفت از آن همه کلمه‏ای که در صدای سکوت علی علیه‏السلام ، پس از تو خاموش ماندند؟ پس از تو، غیر از نفس‏های غمگین علی علیه‏السلام و اشک‏های ناتمام فاطمه علیهاالسلام ، هیچ نفسی به تو نرسید و هیچ اشکی از نام تو سرچشمه نگرفت. بعد از تو، جز لبخندهای اندوهگین علی علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام ، همه لبخندها به کیسه‏های زر ختم شد. چه شب‏ها که فاطمه علیهاالسلام به یاد تو در ماه، با گریه می‏نگریست و علی علیه‏السلام ، با بغض، ستاره‏های ایوان تاریک مدینه را می‏شمرد.

 آه، چه فرصت‏های عزیزی که پس از تو، بین غربت برادرت علی علیه‏السلام و مسلمانان نامسلمان گم شد! کاش سلمان‏ها و ابوذرها و... در باران تکثیر می‏شدند تا خطبه‏های علی علیه‏السلام را عملی کنند! کاش... ! کاش چیزی نپرسی! لب به سخن گشودی و فرمودی: «نورانی‏ترین شما در روز قیامت، کسی است که آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بیشتر دوست بدارد.» اما باور نمی‏کنی که امت تو چگونه به وصیت تو عمل کردند. کاش از دست‏های گرمی نپرسی که هیچ‏گاه پس از تو، دست‏های تنهای علی علیه‏السلام را در صبحگاهان غربت نفشرد و هیچ جوابی، پرنده‏های سلامش را نرسید! کاش از شانه امنی نپرسی که پس از تو هیچ شانه‏ای هق هق گریه‏های دختر دردانه‏ات را نداشت! کاش از دوست‏داشتن مپرسی که هیچ خانه‏ای همسایه دوستی مهربانانه آل تو نشد! کاش... !

امام صادق (علیه السلام) بواسطه پدران گرامیشان از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل می‌نمایند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به آن حضرت فرمودند: "یا علی! تو را وصیتی می‌کنم که آن را محافظت کن، پس مادامیکه وصیت مرا مورد عمل قرار دهی، در خیر و سعادت خواهی بود:

• یا علی، هر کس خشم خود را فرو خورد در حالیکه قدرت بر انتقام داشته باشد، خداوند روز قیامت او را در محل امنی قرار خواهد داد و مزه عفو را خواهد چشید.

• یا علی، آنکس که مردم از شر زبانش در امان نباشند، اهل آتش است.

• یا علی، بدترین مردم کسی است که مردم از ترس، او را احترام کنند تا از شرش در امان باشند.

• یا علی، آنکس که برای دین و دنیای تو سودی ندارد، خیری در همنشینی با او نیست.

• یا علی، شایسته است که مومنین دارای هشت خصلت باشند: وقار در هنگام مصیبتهای بزرگ، شکیبایی در هنگام ابتلا و گرفتاری، سپاسگزاری در هنگام وسعت زندگی، قناعت به آنچه که خداوند به او داده است، ظلم نکردن به دشمنان، تحمیل نکردن خود به دوستان، گرفتن ناراحتی بر خویشتن و آسایش مردم از دست او.

• یا علی، خوشا به حال کسی که عمرش به درازا کشد و کردارش نیکو باشد.

• یا علی، چهار عمل است که اگر انسانی مرتکب شد، پاداش آنرا زود درمی‌یابد: مردی که به او نیکی می‌کنی و او در برابر نیکی تو بدی می‌کند؛ کسی که با او دشمنی نداری و او با تو دشمنی می‌کند؛ کسی که با او هم پیمان شده‌ای و به عهد خود وفا کرده‌ای، ولی او به تو خیانت کرده است؛ کسی که با نزدیکانش رفت و آمد داشته باشد، اما آنها با او قطع رحم کنند.

• یا علی، سه چیز از مکارم اخلاق در دنیا و آخرت است: کسی که به تو ستم کرده از وی درگذری، با کسی که با تو قطع ارتباط کرده ارتباط برقرار کنی، در برابر کسی که از روی نادانی موجب ناراحتی تو شده صبور باشی.

• یا علی، از چهار چیز قبل از رسیدن چهار چیز هر چه زودتر استفاده کن: از جوانی قبل از پیری، از تندرستی قبل از بیماری، از توانگری قبل از تنگدستی و از زندگی قبل از مرگ.

• یا علی، چهار خصلت است که هر کس آنها را دارا باشد، خداوند برای او خانه ای در بهشت می‌سازد: کسی که یتیمی را پناه دهد، و به ناتوانی ترحم کند، و به پدر و مادرش نیکی کند، و به زیردستانش با محبت رفتار نماید.

سوگنامه

پاره هاى جگر از گلوى جگرپاره هستى فرو ریخت و کربلا، همان لحظه در خویش آغاز شد؛ همان جایى که مهربانى بى همتاى حسن بن على علیه السلام روبه روى یک جفت چشم خیانت کار، پرپر مى زد و سینه اش در اقیانوس زهر، غوطه ور بود؛ همان جایى که ذره ذره هاى روح امامت، چون تل خاکستر در تشت فرو مى ریخت و زنى دست در دست ابلیس، پشیمانى گاه و بى گاهش را دست به سر مى کرد.

دریغا که سفره اطعام شبانه روزى مدینه، اینک برچیده مى شود و کریم اهل بیت علیهم السلام چون خورشیدى خسته از خاک، به معراج ابدى مى رود.
آه از بیعت هاى سست!
کفر زمانه، دست از شرارت برنمى داشت و با نقابى از ریا، دست به کار فتنه هاى تازه بود.
تفرقه، چنگ به گریبان امت افکند و آن گاه که بیعت هاى سست، به فریب ستمگر زمانه، شکسته شدند، او چاره اى جز این نداشت که لواى صلح را پیش روى جفاى زمانه برافرازد؛ صلحى که زخم هاى بى شمارش، همه بر دل مجتبى علیه السلام فرود آمد.
تو را در همان سال هاى سکوت و مصلحت، ذره ذره شهید کردند؛ در همان روزهاى خفقان، روزهاى ناامن که قامت حق، با زرهى پنهان در میان رداى امامت، به نماز جماعت مى رفت و پاى منبرها، طعنه هاى پلیدى را مى شنید که انگشت اتهام و دروغ، به سمت امیرالمؤمنین داشتند. همان سکوت هاى کبود، تو را خون جگر کردند. قفس دنیا، روز به روز برایت تنگ تر شد. تو از آن سال هاى تلخ و سیاه، به زهر راضى تر بودى که شوکرانى این چنین، رهایت کند از غم هاى نافرجام زمانه..

فرا رسیدن ۲۸ماه صفر ،روز شهادت سبط اکبر نبی مکرم اسلام ، سردار بی یاور و غریب مدینه امام حسن مجتبی (علیه السلام)را به محضر مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض می نماییم .

درسی از امام حسن مجتبی(ع) درباره حلم

راغب در کتاب مفردات گوید: حلم به معناى خویشتن دارى به هنگام هیجان غضب است، و از آن جا که این حالت از عقل و خرد ناشى مى‏شود، گاه به معناى عقل و خرد نیز به کار رفته است. (۱)
بنابراین، انسان داراى حلم، کسى است که در عین توانایى، در هیچ کارى شتاب نمى‏کند، و در کیفر مجرمان شتاب زده نمى‏شود، روحى بزرگ دارد، و بر خشم و احساسات خود، مسلط است .
چنان که در روایت آمده، شخصى از امام حسن مجتبى (ع) پرسید: حلم چیست؟ فرمود:فرو بردن خشم، و تسلط بر خویشتن است.(۲)
بر همین اساس امیرمؤمنان على (ع) فرمود:هیچ حلمى مانند استقامت و سکوت نیست. بنابراین، استقامت و کنترل زبان، از شاخه‏هاى مهم حلم است، پس حلم مفهومى ضد عجز و تسلیم دارد .(۳)
حلم امام حسن علیه السلام
حلم امام حسن (ع) از آیات قرآن نشات گرفته بود، از جمله از این آیه که خداوند مى‏فرماید: ... ادفع بالتی هى احسن فاذا الذى بینک و بینه عداوه کانه ولى حمیم؛ ناپسندى را با نیکى دفع کن، که ناگاه خواهى دید همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است. (۴)
خصلت‏ حلم امام حسن (ع) در حدى بود که مروان یکى از دشمنان پرکینه خاندان رسالت، که امام حسن (ع) را بسیار رنج داد و آزرد، گفت: این کارها را با کسى انجام دادم که حلم و خویشتن‏دارى او با کوه‏ها برابرى مى‏کند. (۵) به عنوان نمونه نظر شما را به فراز تاریخى زیر جلب مى‏کنیم:
پیر مردى ناآگاه از اهالى شام در مدینه، امام حسن (ع) را سوار بر مرکب دید، آنچه توانست از آن حضرت بدگویى کرد، وقتى که فارغ شد، امام حسن (ع) کنار او آمد، و به او سلام کرد، و در حالى که لبخندى بر چهره داشت ‏به او فرمود: اى پیرمرد! گمانم غریب هستى، و گویا امورى بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنى از تو خشنود مى‏شویم، اگر چیزى از ما بخواهى به تو عطا مى‏کنیم، اگر از ما راهنمایى بخواهى تو را راهنمایى مى‏کنیم، اگر کمک براى باربردارى از ما بخواهى، بار تو را برمى‏داریم، اگر گرسنه باشى تو را سیر مى‏نماییم، اگر برهنه باشى، تو را مى‏پوشانیم، اگر نیازمند باشى تو را بى‏نیاز مى‏کنیم، اگر گریخته باشى به تو پناه مى‏دهیم . اگر حاجتى دارى آن را ادا مى‏نماییم، اگر مرکب خود را به سوى خانه ما روانه سازى، و تا هر وقت ‏بخواهى مهمان ما باشى، براى تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امکانات بسیار داریم .
هنگامى که آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشأت گرفته از حلم و صبر انقلابى امام حسن (ع) را شنید، آن چنان دگرگون شد که اشک از چشمانش جارى گردید و گفت: گواهى مى‏دهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستى، خداوند آگاه‏تر است که مقام رسالت ‏خود را در وجود چه کسى قرار دهد، تو و پدرت مبغوض‏ترین افراد در نزد من بودید، ولى اینک تو محبوب‏ترین انسان‏ها در نزد من هستى!
پر واضح است که داشتن خصلت‏ حلم، یک قانون غالبى است نه دائمى، باید موارد را شناخت و بر اساس ضوابط اسلامى با آن برخورد کرد، در بعضى از موارد باید سد حلم را شکست و فریاد زد و شدت عمل نشان داد، در آن مواردى که حلم موجب سوء استفاده گمراهان گردد. لذا در زندگى امام حسن مجتبى (ع) ملاحظه مى‏کنیم، در عین آن که به حلم معروف بود، در بعضى از موارد، فریادى چون صاعقه داشت که تار و پود دشمنان را مى‏سوزانید. به عنوان نمونه؛ پس از ماجراى صلح تحمیلى، معاویه به کوفه آمد، و در میان ازدحام جمعیت ‏برفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخى بى‏شرمانه‏اى از امیرمؤمنان على (ع) بدگویى نمود، هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام حسن (ع) بر پله آن منبر ایستاد، و خطاب به معاویه فریاد زد: اى پسر هند جگر خوار! آیا تو از امیرمؤمنان على (ع) بدگویى مى‏کنى، با این که
پیامبر (ص) در شأن او فرمود: کسى که به على (ع) ناسزا گوید، به من ناسزا گفته، و کسى که به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته، و کسى که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را براى همیشه وارد دوزخ مى‏کند، و او در آن جا همواره گرفتار عذاب الهى است.
آن گاه امام حسن (ع) از منبر پایین آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد و دیگر بازنگشت.

۱- مفردات راغب، واژه حلم .
۲- بحار، ج‏ ۷۸، ، ص‏۱۰۲.
۳- بحار، ج‏۷۷، ص ‏۷۸ .
۴- فصلت/ ۳۴ .
۵- منتهى الآمال، ج‏۱، ص‏۱۷۱.

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم...

 اى خفته در میانه صحرا، بلند شو! 
مردند ماهیان لب دریا، بلند شو!

سر روى نیزه رفته جلوتر تو هم بیا 
یا یار نیمه راه نشو، یا بلند شو

طوفان اگرچه خیمه زد و کشتى ات شکست 
اى پهلوى شکسته زهرا، بلند شو!

در خیمه هاى سوخته دشت بى پناه شب 
گوشواره مى کَنَد از جا، بلند شو!

نگذار پاى خسته به آن کوچه ها رسد 
سنگ جفا خورد به سر و پا، بلند شو!

مسلم، حبیب، اصغر و عباس، رفته اند 
چیزى نمانده از سفر ما، بلند شو!

زینب! دوباره خطبه بخوان، اربعین رسید 
موجى بزن به پهنه دریا، بلند شو!


 امام آوردند دم خیمه اش.دنبالش فرستاده بودند و نیامده بود. فرستاده گفته بود:به آقا بگو؛عذر دارم نمی آیم.

امام دلشان رضا نشد و خودشان آمدند صدایشان کنند.

گفت:آماده مرگ نیستم آقا!اسب قیمتی ام مال شما...

نگاهی کردند که از شرم لال شد...

...اسبت را نمی خواهیم. چشم از او گرفتند و خیره شدند به خاک.

...از اینجا دور شو که فریاد غربت ما را نشنوی که اگر بشنوی و نیایی....

 ....

سوار اسب قیمتی اش بتاخت و دور شد.

و ای عاشقان حسین(ع)!اینک صدای "هل من ناصر ینصرنی" امام زمانمان به گوش میرسد. گر میشنوید صدایش را بشتابید برای یاریش که سخت غریب است...

و به قول شهید آوینی:قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: كل یوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا...، این سخنی است كه پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد. یاران! شتاب كنید، قافله در راه است.

ولادت امام حلم و شکیبایی باب الحوائج امام  موسی کاظم(ع) مبارک باد.

عطر ناب عشق پیچیده است در دنیای من     هفتمین خورشید، نازل کرده در شب‏های من
آیه‏ای نازل شد از سمت‏بلوغ آسمان      روشنی پاشید بر آیینه سینای من
فصل وصل آمد، زمین پر شد ز بوی ناب عشق        جلوه گر شد از مدینه ماه من، مولای من
عصمتی روشن تبسم کرد بر روی زمین       حضرت حق گفت: او نوری است‏با امضای من
وارث بوی بهشت است و خرد میراث اوست       سیب شیرینی است او از شاخه طوبای من
قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشانم حکمت است     کاظم نور است‏بشنو از لبش آوای من
فصل لبخند گل هفتم امام کاظم است       هفتمین خورشید زد لبخند بر دنیای من
تشنه یک جلوه از خورشید سیمای توام     ای طلوع هفتمین ای حجت فردای من

هفتم ماه صفر است و امروز می توان چیدن گل بوته لبخند خورشید آسمان شهر مدینه را به تماشا نشست. آن گاه که سروش امین جام دل را از معجون شگفت بشارتی عظیم آکنده می سازد. زمین ملتهب است و زمان در گردونه خویش مستانه می چرخد. وهم و سکوت بر گستره قلب ها سایه افکنده است و چشم ها در انتظار رؤیت خورشید امامت، افق ولایت را به نظاره نشسته است. باز هم شمیم پر شراره علوی و این بار خانه صادق آل علی (علیه السلام).

 بیارایید اینک کوچه هاتان را؛ که از ره می رسد آن وعده حق، «امام رحمت و باب حوایج»! بیارایید اینک کوچه هاتان را به گلخند تمام غنچه های سبز سبز! بیارایید اینک لحظه های هر چه زیبای زمان را، این که محراب بلند آرزوها، پرتوافشان حضور سبز خورشید است؛ خورشید!

از دودمان صداقت، کودکی متولد می شود که «مجمع الانوار عشقِ صادق علیه السلام » است و حقیقت همیشه فروزان ولایت! برابر تمام ناراستی های روزگار، «صابر» و برابر تمام ناسپاسی های مردم، «کاظم» است. برابر تمام مسایل لا ینحل، «علیم» و برابر تمام مصایب، «حلیم» است. آزادگی، شرمنده قامتش و هستی، محوِ اسرار امامتِ اوست. آسمان «مدینه»، پرتوافشان نور امامت او و حرم ولایت، خرّم از انوار پیشانیِ اوست.

 آری! ستودنیست؛ موسای دیگری پا به عرصه وجود نهاده است که نور تک تک انگشتانش، خاطره «ید بیضا» را در ذهن کهکشان ها تکثیر خواهد کرد و برابر تجلّی جمالش، هزار «طور»، خاکساری خواهند کرد!

تمام دعاها، با عظمت نامش اجابت و تمام قنوت ها به صداقت کلامش خواهند پیوست. مهربانی نگاهش را با «فقرا» تقسیم و عطر دست هایش را به حسرت «یتیمان» خواهد بخشید! هیچ دردمندی، از اجابت نامش دور نخواهد ماند و هیچ آرزومندی، بی نصیب از آستان کبریایی «کاظمین»اش باز نخواهد گشت!

خداوند، آستانش را «باب حوائج» و آسمان، زائرانش را به میهمانی «عرش» خواهد برد؛ به مهیمانی بهشت، به میهمانیِ سبزترین آرزوها! سر حلقه عشق و عاشق ترین «امام»، در جمع عاشقان خداوند است؛ که نجوای نیایش های عاشقانه اش ـ حتی دشمن را ـ ، مجذوب اندیشیدن به خداوند می کند!

 ای رحمت بی پایان الهی! ای اجابت واپسین آه های برآمده از سینه غمگینان! سلام بر لحظه ای که «مدینه»، عطر حضور تو را به کاینات بشارت داد!

و اینک با تو می گویم:یا باب الحوائج! و اینک با تو از نیایشهای انتظار میگویم؛ انتظاری که قرنهاست، تمام آرزوهایمان را به خود معطوف کرده است؛ آرزوی ظهور موعود! آرزوی حضور آن صداقتِ محض بر سریر عدالت! آرزوی سپیده ای بدون فلق و آسمانی بدون ابر! مولا جان، بابَ الحوائج! دردمندانیم، جویای درمان؛ اینک این تو و کَرَمت!

حدیث غم...شرح وصال

 من الذی...

من الذی...

من الذی ایتمنی...؟ 

كودكى را كه پدر در سفر است      روز و شب ديده حسرت به در است

تا زمانى كه بود چشم به راه             دلش آزرده بود خواه نخواه

هر صدايى كه ز در مى آيد                 به گمانش كه پدر مى آيد

باز چون ديده ز در برگير                 گريد و دامن مادر گيرد

همه كوشند ز بيگانه و خويش           بهر دلجوى او بيش از پيش

تا كه دوران سفر طى گردد                رفع افسردگى از وى گردد

   پدرش آيد و گيرد به برش                    بكشد دست محبت به سرش

دلش از وصل پدر شاد شود               جانش از قيد غم آزاد شود

ليك افسوس به ويرانه شام                كار اين سان نپذيرفت انجام

بود در شام ميان اسرا                         طفلى از هجر پدر نوحه سرا

  خردسالى به اسارت در بند                    مرغ بشكسته پرى پا به كمند

  چون خبر از ستم شمر نداشت                پدرش را به سفر مى پنداشت

 روز و شب ديده به در دوخته بود            دلش از آتش غم سوخته بود

 دائم از حال پدر مى پرسيد                علت طول سفر مى پرسيد

  كه كجا رفت و چرا رفته و كى            از سفر آيد و بينم رخ وى؟

        جانم آمد به لب از هجر پدر                 آه از اين محنت و اين طول سفر

بود همواره از اين غم بيتاب          تا شبى ديد به خلوتگه خواب

   كان سفر كرده ز در باز آمد                    طاير شوق به پرواز آمد

لحظه اى در دل شب گشت جهان         به مراد دل آن سوخته جان

ديد در خواب گل روى پدر                        جان به وجد آمدش از بوى پدر

جاى بگزيده به دامان پدر                  جانش آميخته با جان پدر

با لب بسته حكايتها كرد                    ز آنچه بگذشت شكايتها كرد

با پدر ز آنچه به دل داشت نهفت          داستانها به زبان جان گفت

 گفت كاى پشت فلك پيش تو خم          نشود لطف فراوان تو كم

      بود رسم پدرت نيز بر اين                     كه كند لطف به ويرانه نشين

            هيچ دانى كه در ايام فراق                   چو گذشته است به جمعى مشتاق

 بى تو در مانده و بيچاره شديم                   در بيابان همه آواره شديم

             روزگار آتش بيداد افروخت                          دست كين خيمه و خرگاه تو سوخت

    هستى ما همه يكجا بردند                           هر چه ديدند به يغما بردند

         همه گشتيم گرفتار و اسير                                    گاه در بند و گهى در زنجير

بعد با يك سفر دور و دراز

شد از غم فصل نوينى آغاز

پيش از اين ما چو نموديم سفر

با تو بوديم و به آن شوكت و فر

كاروان قافله سالارى داشت

مثل عباس علمدارى داشت

كودكان جمله در آغوش پدر

همه را سايه مهر تو به سر

ليك اين بار چو كرديم سفر

سفرى بود پر از خوف و خطر

يك نفر دوست به همراه نبود

محرمى غير غم و آه نبود

بر همه بود خور و خواب حرام

تا رسيديم به ويرانه شام

يا مرو اى پدر اين بار سفر

يا مرا نيز به همراه ببر

كه اگر بى تو بمانم اين بار

به فراق تو شوم باز دچار

زين همه غم نتوانم جان برد

از فراق تو دگر خواهم مرد

خود به خواب اندر و، طالع بيدار

بود از وصل پدر برخوردار

ليك بس زود، شد آن وجد وصال                     باز تبديل به اندوه و ملال

يعنى آن خواب به پايان آمد                       باز غم آمد و هجران آمد

چشم بگشود چو شهزاد ز خواب                 آرزوها همه شد نقش بر آب

كرد بر دور و بر خويش نظر                    تا ببيند مه رخسار پدر

ليك هر قدر فزونتر طلبيد                            اثر از گمشده خويش نديد

شهد اميد به كامش خون شد                  گشت نوميد و غمش افزون شد

عاقبت باز در آن نيمه شب               ملتجى گشت به بانو زينب

كه دگر باز چه آمد به سرم                بار ديگر به كجا شد پدرم

ديدم او را ز سفر آمده بود                به كجا باز عزيمت فرمود

لحظه اى پيش كه آمد پدرم                جاى بر سينه خود داد سرم

گفت با من كه تو چون جان منى                ساعتى بعد تو مهمان منى

زينب آن مخزن صبر و اسرار                     گشت از قصه آن طفل فگار

آن بيانات غم افزا چو شنيد                  معنى گفته شه را فهميد

ديد كان كودك بى صبر و قرار                 مى كشد رخت به دعوتگه يار

اهل بيت از اثر آن تب و تاب                   راه بردند به كيفيت خواب

هر چه كردند كه در آن دل شب                     گيرد آرام و فرو بندد لب

    اشك از ديده نريزد اين سان                      قصه خويش نيارد به زبان

هيچ تسكين نپذيرفت آن حال                  سعى بيهوده شد و امر محال

وعده و پند و تمنا و نويد                          هر چه كردند نيفتاد مفيد

           عاقبت صبر و توان از همه برد                  همه را دست غم خويش سپرد

حال آن كودك گم كرده پدر                         در يتيمان دگر كرد اثر

              داغها تازه شد و درد فزون                 اشكها شد همه تبديل به خون

        ناله اى گشت ز ويرانه بلند                       كه طنين در همه افلاك فكند

           آن كهن جايگه بى در و بام                      كه در آن آل على داشت مقام

                  بود با بار گه كفر و ستم                               چون شب و روز، به نزديكى هم

             گشت بيدار از آن ناله يزيد                             متعجب شد و موجب پرسيد

خادمى جانب ويرانه شتافت

زان غمين واقعه آگاهى يافت

خبر آورد كه زآن خيل اسير

يكى از جمله اطفال صغير

كه ندارد خبر از قتل پدر

روز و شب دوخته ديدار به در

به اميدى كه پدر باز آيد

آن سفر كرده ز در باز آيد

همچو آن تشنه پى برده به آب

ديده رخسار پدر را در خواب

بعد از آن خواب چو برداشته سر

روبرو گشته به فقدان پدر

حاليا وصل پدر مى جويد

قصه با ديده تر مى گويد

شرح اين قصه چو بشنيد يزيد

فكر بى سابقه اى انديشيد

گفت كاين درد نه بى درمان است

بلكه بس چاره آن آسان است

بعد بر طشت زر افكند نظر

گفت از اين چه علاجى بهتر

درد او گر غم هجر پدر است

شربت وصل در اين طشت زر است

بد تا غم خويش فراموش كند

پس به دستور وى آنگه به طبق

جاى دادند سر حجت حق

ديد كز پرتو آن روى چو مهر

گشته دامان طبق رشك سپهر

گفت با خويش كه اين مهر منير

با چنين جلوه شود عالمگير

عاقبت جلوه اين بدر تمام

بدرد پرده رسوايى شام

بهتر آن است كه اين مطلع نور

سازم از ديده مردم مستور

راز پوشيده هويدا نكنم

مشت رسوايى خود وا نكنم

خواست چون نور خدا را پنهان

گفت سر پوش نهادند بر آن

به گمانى كه به روى خورشيد

با كفى خاك توان پرده كشيد

غافل از آنكه حجاب و سرپوش

نور حق را ننمايد خاموش

اين نه شمعى است كه خاموش شود

يا حديثى كه فراموش شود

تا كه بنياد جهان بر سر پاست

هر شبى صبح شود عاشوراست

بعد آن گنج گرانمايه حق

يافت چون زينب سر پوش و طبق

گفت كاين هديه بى سابقه را

بفرستيد براى اسرا

لحظه اى بعد به دلخواه يزيد

شعله شمع به پروانه رسيد

چون نهادند طبق را به زمين                          نزد آن كودك ويرانه نشين

به گمانى كه به وى داور شام                        زير سر پوش فرستاده طعام

گشت آزرده ، سپس با دل ريش                          گفت با عمه مظلومه خويش

كه مرا رنج فراق پدرم                                     دارد از هستى خود بى خبرم

در دلم خواهش و سودايى نيست                          جز پدر هيچ تمنايى نيست

كرده چشم تر و خون جگرم                                      بى نياز از طلب ما حضرم

زينب آن خواهر غمخوار حسين                           مونس و محرم اسرار حسين

آن كه در معرض تقدير و بلا                           سر نپيچيد ز تسليم و رضا

ديد چون حالت آن كودك زار                                 كه به اندوه و الم بود دچار

گفت كاى شمع شبستان حسين                         گل زيباى گلستان حسين

اى كه در حسرت ديدار پدر                                    دوختى ديده اميد به در

آن درى را كه به صد عجز و نياز                     مى زدى ، حال به رويت شده باز

لطف حق شامل حالت گرديد                         رهبر كوى وصالت گرديد

اين طبق مشرق خورشيد حق است               جان عالم همه در اين طبق است

زير اين پرده سر سر خداست                               راس نورانى شاه شهداست

       انتظار تو به پايان آمد                                    آنكه مى خواستيش آن آمد

حال دست تو و دامان پدر                                 بعد از اين جان تو جان پدر

طفل ، اين نكته چو در گوش گرفت                     از طبق پرده و سرپوش گرفت

  گشت ويرانه منور ز آن نور                              كه به موساى نبى تافت به طور

پرتو آن قمر عالم تاب                                   بر شد از كنگره هفت حجاب

چشم شهزاده چو افتاد به سر                                 به سر بى تن و پر نور پدر

آتشى شعله آهش افروخت                              كه سراپاى وجودش را سوخت

شد از آن سوز دل و شعله آه                               تا ابد روى شب شام سياه

گفت كاى جان به فداى سر تو                               كه جدا كرده سر از پيكر تو؟

كه تو را كشت و ز حق شرم نكرد؟                          ريخت خون تو و آزرم نكرد؟

آن كه اين آتش بيداد افروخت                          خرمن هستى ما يكجا سوخت

آرزوهاى مرا داد به باد                               كند از كاخ اميدم بنياد

كرد كارى كه ز ديدار پدر                                   شد دلم خون و غمم افزون تر

اى پدر كاش به جاى سر تو

مى بريدند سر دختر تو

بعد از اين بى پدر و بى سامان

به چه اميد بمانم به جهان

سخت جانم به خداوند بسى

بى تو گر زنده بمانم نفسى

بى خبر از خود و با غم دمساز

با پدر كرد همى راز و نياز

دلش از غم به تعب آمده بود

جان به نزديكى لب آمده بود

گه گرفت آن سر پر نور به بر

گاه بوسيد رخ ماه پدر

گشت پروانه صفت دور سرش

جان خود كرد فداى پدرش

چشم اميد از اين عالم بست

ترك جان گفت و به جانان پيوست

جان پاكش به پدر ملحق شد

رفت و قربانى راه حق شد

طاير جان وى از ساحت خاك

بال بگشود به اوج افلاك

تا كه در تن رمق از جانش بود

آن سر پاك به دامانش بود

داشت بر سينه چو جان آن سر پاك

تا زمانى كه خود افتاد به خاك

بعد چون رخت از اين عالم بست

داد با جان ، سر شه نيز از دست

رفت از اين عالم و با رفتن خويش

سوخت جان و دل آن جمع پريش

مرگ آن كودك دل خسته زار

برد از اهل حرم تاب و قرار

باز افزود غمى بر غمشان

تازه گرديد كهن ماتمشان

يك گل ديگر از آن گلشن عشق

رفت در خاك و خزان شد به دمشق

كه شنيده است در اقطار جهان

كه به جبران بلاى هجران

بفرستند به طفلى مضطر

در دل شب سر خونين پدر؟

كس نديده است و نبيند ايام

شب جانسوزترى ز آن شب شام...

شعر از عبدالله مخبرى فرهمند

 

شهادت جانسوز دردانه ی سیدالشهدا(علیه السلام) به پیشگاه مقدس صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظران حضرتش تسلیت باد.

الهی برقیه(سلام الله علیها) عجل لولیک الفرج...



نویسنده:دبیر

پی نوشت:

اگر طولانی شد پوزش...

که غم عظیم بود و ...